دعای شانزدهم صحیفه سجادیه/ شرحها و ترجمهها (بخش دوم)
وَ أَنَا، یا إِلَهِی، عَبْدُک الَّذِی أَمَرْتَهُ بِالدُّعَاءِ فَقَالَ: لَبَّیک وَ سَعْدَیک، ها أَنَا ذَا، یا رَبِّ، مَطْرُوحٌ بَینَ یدَیک. أَنَا الَّذِی أَوْقَرَتِ الْخَطَایا ظَهْرَهُ، وَ أَنَا الَّذِی أَفْنَتِ الذُّنُوبُ عُمُرَهُ، وَ أَنَا الَّذِی بِجَهْلِهِ عَصَاک، وَ لَمْ تَکنْ أَهْلًا مِنْهُ لِذَاک.
هَلْ أَنْتَ، یا إِلَهِی، رَاحِمٌ مَنْ دَعَاک فَأُبْلِغَ فِی الدُّعَاءِ؟ أَمْ أَنْتَ غَافِرٌ لِمَنْ بَکاک فَأُسْرِعَ فِی الْبُکاءِ؟ أَمْ أَنْتَ مُتَجَاوِزٌ عَمَّنْ عَفَّرَ لَک وَجْهَهُ تَذَلُّلًا؟ أَمْ أَنْتَ مُغْنٍ مَنْ شَکا إِلَیک فَقْرَهُ تَوَکلًا؟
ترجمهها
ترجمه انصاریان
و من،ای خدای من، آن بنده توام که او را به دعا فرمان دادی پس لبّیک و سَعْدَیک گفت و فرمانت را بجای آورد، اینک منم ای پروردگار من که در پیشگاهت به خاکساری درافتاده ام، منم که خطاها پشتم را گرانبار کرده، و منم که گناهان عمرم را به تباهی برده، و منم که از سر جهالت تو را نافرمانی کرده ام در صورتی که تو شایسته این نبودی که من چنین کنم.
ای خدای من، آیا اگر کسی تو را بخواند بر او رحمت میآوری تا در دعا بکوشم؟ یا کسی را که به درگاهت بنالد میآمرزی تا در گریه شتاب نمایم؟ یا از کسی که از سرِ فروتنی صورت به خاک درگاهت بساید در میگذری؟ یا کسی را که به پیشگاهت از سرِ اعتماد از فقر و نداری خود شکوه کند بینیاز میگردانی؟
ترجمه آیتی
و من از پروردگار من بنده ى تو هستم، بنده اى که به دعایش فرمان داده اى و او دست انابت به درگاه تو برداشته است، گوید: لبیک و سعدیک. این منم اى پروردگار من بر پیشگاهت افتاده.
این منم که بار گناهانم بر پشتم سنگینى مى کند و گناهان عمرم را تباه ساخته است. این منم که از روى جهالت تو را عصیان کرده ام در حالى که تو سزاوار عصیان من نبودى.
آیا تو اى خداوند، بر کسى که به درگاهت دست به دعا بردارد رحمت مى آورى، تا من در دعا مبالغت ورزم آیا تو اى خداوند، کسى را که به درگاهت اشک ریزد مى آمرزى، تا من به اشکبارى شتابم آیا تو اى خداوند، کسى را که به خوارى روى بر خاک درت نهد مى بخشایى؟ آیا تو اى خداوند کسى را که شکایت بینوایى خویش به درگاه تو آرد در حالى که به تو توکل کرده است بى نیاز مى سازى؟
ترجمه ارفع
و من ای خداى من آن بنده ى توام که بدو فرمان به دعا کردن دادى. و گفت: اجابت کردم دعوتت را اینک منم ای پروردگارم در اختیار تو
و منم آنکه پشتش را لغزشها شکسته و منم آنکه عمرش را در گناهان نابود کرده و منم که به خاطر نادانى هایش ترا معصیت کرده در حالى که تو سزاوار معصیت نبودى،
آیا ای خداى من آنکه ترا مى خواند بدو رحمت مى فرستى تا در خواندنت تلاش کنم؟ و آیا هر که به درگاهت اشک ریزد او را مى بخشى تا در اشک ریختن و تضرع شتاب کنم؟ و آیا تو درمى گذرى از کسى که خاضعانه صورت بر خاک مى ساید؟ و آیا بى نیاز مى کنى آن را که در فقر و ندارى به تو توکل مى جوید.
ترجمه استادولی
و من- اى خداى من- همان بنده تو هستم که او را امر به دعا کردى و گفت: «بله، بله گوش به فرمانم»، اینک این منم- اى پروردگار من- که در پیشگاه تو (به خاک) افتاده ام.
من همانم که خطاها پشتش را کمان کرده، و من همانم که گناهان عمرش را به باد داده، و من همانم که از روى نادانى تو را نافرمانى کرده و تو شایسته نافرمانى او نبودى.
آیا تو- اى خداى من- به دعا کننده ات رحم مى کنى تا من هر چه بیشتر دعا کنم؟ یا گریه کننده ات را مى آمرزى تا در گریستن شتاب ورزم؟ یا از کسى که روى خود را از سر ذلت بر خاک نهاده در مى گذرى؟ یا کسى را که از روى توکل به درگاهت از نیاز خود نالیده بى نیاز مى سازى؟
ترجمه الهی قمشهای
و من اى خدا بنده (ضعیف درمانده) توام که مرا امر فرمودى (براى انجام حوائج و رفع مشکلات) به درگاهت دعا کنم من هم امرت را اطاعت کردم و لبیک و سعدیک گویان پروردگارا به حضور حضرتت (به خاک ذلت و عبودیت) افتاده ام
منم که بار خطا و گناهانم بر دوش بسى سنگین است (و پشتم را مى شکند) منم آن بنده (ناتوان ضعیف) که عمرم در گناه فانى گشت (و سرمایه حیواتم به باد رفت) و منم که به جهل و نادانى تو را معصیت کردم در صورتى که عصیان تو (اى خداى مهربان عطوف) از من سزاوار نبود
حالى اى خداى من آیا درباره کسى که (به درگاهت به ناله و زارى) دعا مى کند ترحم خواهى کرد؟ تا (امیدوار گشته و) بر دعا (و تضرع) بیفزایم و آیا تو آن را که به درگاهت مى گرید (از لطف و کرم) مى آمرزى؟ تا (امیدوار باشم و) بیشتر بگریم (و زار زار به نالم) آیا تو از کسى که در پیشگاه عزتت جبهه به خاک ذلت نهاده از او عفو و گذشت خواهى کرد؟ آیا تو آن کس را که از فقر و پریشانى خود تنها شکایت به حضرتت مى کند. و تمام توکل و اعتمادش به تست (نه به مخلوقت) آیا او را (به لطف و کرمت) غنى و بى نیاز خواهى کرد؟ (و از فقر و بینوائى مى رهانى).
ترجمه سجادی
و من -اى خداى من- بنده توام که او را به نیایش کردن فرمان دادى. پس گفت: اطاعت مى کنم و گوش به فرمانم. اى پروردگار من اینک منم که در پیش روى تو افتاده ام.
من همانم که خطاها پشتش را سنگین کرده و منم آنکه گناهان عمرش را به فنا داده و منم آن کسى که از روى نادانى تو را نافرمانى کرده و تو شایسته نافرمانى او نبودى.
اى خداى من آیا تو بر کسى که تو را بخواند رحم کننده اى تا من هر چه بیشتر در دعا بکوشم؟ یا گریه کننده ات را مى آمرزى تا من در گریستن شتاب نمایم؟ یا از آنکه به خوارى براى تو روى خود را به خاک مالید، درمى گذرى؟ یا هر کس را که از تهى دستى اش با توکل، به سوى تو شکایت کرد، بى نیاز مى سازى؟
ترجمه شعرانی
اى خداى من! من آن بنده ام که مرا به دعا امر کردى و امر تو را اجابت کردم. اى پروردگار من! اینک منم پیش دست تو افتاده
و گناهان پشت مرا گرانبار کرده است. منم که عمرم در گناه بسر آمده. منم که به نادانى نافرمانى تو کردم و سزاوار نبود که چنین کنم
اى خداى من! آیا تو بر خوانندگان خود بخشش مى فرمائى تا من در دعا مبالغه کنم؟ آیا گریندگان را مى آمرزى که من در گریه شتاب نمایم؟ آیا از آنکس که روى خود را به خوارى به خاک ساید درمى گذرى؟ آیا کسى را که از فقر و نیاز توکل بر تو کرده سوى تو شکایت آرد بى نیاز مى سازى؟
ترجمه فولادوند
و منم، بار الها، آن بنده اى که چون وى را به نیایش دستور فرموده اى از دل و جان آرى گوید.
پروردگارا! منم که در پیشگاهت به خاک افتاده ام، و منم آن کس که سنگینى خطاها پشتم را خم کرده، و منم آن کس که گناهان زندگانیش را تباه ساخته، و منم آنکس که از سر نادانى به تو سرکشى ورزیده و حال آنکه تو شایسته ى آن نبودى که بر تو عصیان ورزند.
اى خداى من! آیا تو بر هر کس که تو را خواند رحم کننده اى، تا دست به دعا بردارم؟ و آیا تو بر هر کس که نزد تو بگرید بخشنده اى، تا به زارى شتاب ورزم؟ و آیا تو به هر کس که از روى فروتنى تمام براى تو سر بر خاک ساید در گذرنده اى؟ آیا تو بر هر که از روى توکل از بى چیزى خود شکوه سر دهد بى نیاز کننده اى؟
ترجمه فیض الاسلام
و من، اى خداى من، بنده ى توام که او را به دعاء امر فرمودى و گفت: لبیک و سعدیک یعنى اطاعت مى کنم و فرمانت بجا مى آورم (لبیک بدون سعدیک استعمال مى شود، و سعدیک بى لبیک استعمال نمى شود) اینک منم، اى پروردگار، بنده اى که در پیشگاهت افتاده
منم آنکه خطاها پشتش را سنگین کرده، و منم آنکه گناهان عمرش را به سر رسانده (عمر را در گناهان گذرانده) و منم آنکه با نادانى (اندیشه نکردن در پایان کار) تو را نافرمانى کرده و حال آنکه تو شایسته ى نافرمانى او نبودى
آیا تو، اى خداى من، به هر که تو را بخواند رحم کننده اى تا در دعا بکوشم؟ یا هر که را در پیشگاهت گریه کند آمرزنده اى تا در گریه بشتابم؟ یا هر که را که از خوارى در درگاهت روى خود به خاک مالد بخشنده اى؟ یا هر که را که با توکل از فقر و بى چیزى به تو شکوه کند بى نیاز کننده اى؟شرحها
دیار عاشقان (انصاریان)
«وَ أَنَا یا إِلَهِی عَبْدُک الَّذِی أَمَرْتَهُ بِالدُّعَاءِ فَقَالَ لَبَّیک وَ سَعْدَیک هَا أَنَا ذَا یا رَبِّ مَطْرُوحٌ بَینَ یدَیک
أَنَا الَّذِی أَوْقَرَتِ الْخَطَایا ظَهْرَهُ وَ أَنَا الَّذِی أَفْنَتِ الذُّنُوبُ عُمُرَهُ وَ أَنَا الَّذِی بِجَهْلِهِ عَصَاک وَ لَمْ تَکنْ أَهْلاً مِنْهُ لِذَاک
هَلْ أَنْتَ یا إِلَهِی رَاحِمٌ مَنْ دَعَاک فَأُبْلِغَ فِی الدُّعَاءِ أَمْ أَنْتَ غَافِرٌ لِمَنْ بَکاک فَأُسْرِعَ فِی الْبُکاءِ
أَمْ أَنْتَ مُتَجَاوِزٌ عَمَّنْ عَفَّرَ لَک وَجْهَهُ تَذَلُّلاً أَمْ أَنْتَ مُغْن مَنْ شَکا إِلَیک فَقْرَهُ تَوَکلاً»:
و من اى معبودم بنده توام که چون او را به دعا فرمان دادى: "اُدْعُونى اَسْتَجِبْ لَکمْ.(۶۴) بخوانید مرا تا استجابت کنم شما را." لبیک و سعیدک گفت، فرمانت را آویزه گوش کرد و در مقام دعا برآمد، دست نیازش را به سوى تو بى نیاز دراز کرد. اینک اى محبوب و معشوقم، اى خداى رحیم، اى لطیف و خبیر، اى عزیز و حکیم، اى اجابت کننده دعوات در پیشگاهت بخاک افتاده ام.
منم که بارگناهان بر پشت جانم نشسته، و پشت جان از سنگینى آن بار شکسته .
منم که آلودگى ها و گناهان و معاصى و خطاها عمرم را بر باد داده، و این سرمایه پرقیمت هستى را از کفم ربوده، و جز تأسف و تأثر بر عمر گذشته چیزى برایم نگذاشته.
منم که از روى جهالت و نادانى به معصیت تو برخاستم، و فکر عاقبت گناه را که داراى عقوبت ابدى است نکردم، در صورتیکه سزاوار نافرمانى من نبودى، بلکه بخاطر این همه لطف و احسان و رحمت و عنایتى که به من فرمودى باید از ابتداى عمر پیشانى عبادت بر خاک درت مى سائیدم، و براى یک بار بدنبال هوا و هوس نمى رفتم، و براى یک لحظه از ابلیس آن دشمن دیرینه انسان انسانیت اطاعت نمى کردم.
آیا اى محبوب من به کسى که تو را بخواند ترحم مى نمائى تا در دعا و الحاح و زارى و تضرع و التماس بکوشم؟
آیا هر که را در برابرت از باب ذلت ومسکنت، و پشیمانى و حسرت اشک بریزد، اشکى که هر قطره اش در پیشگاهت والاترین ارزش را دارد، مى آمرزى تا در گریه و ندبه سرعت بورزم؟
آیا از هر که روى خویش در برابرت بخاک ساید در مى گذرى؟ یا هر کس را که از باب اعتماد به تو، از فقر و ندارى خویش به تو شکایت برد بى نیاز مى نمائى"؟
گو اینکه حضرت زین العابدین تمام جملات باحال بالا را بى پاسخ گذاشته، ولى آیات قرآن و روایات و خود حضرت سجاد در دعاهاى دیگرش به تمام این سئوالات جواب داده اند.
آرى معصیتکارى که عصیانش بر اثر جهل بوده، صد رد صد توبه اش قبول است.
او به تمام دعاکنندگان به بهترین وجه ترحم مى فرماید، اشک گنهکار را وسیله خاموش کردند آتش جهنم قرار مى دهد، و صورت بر خاک نهادن را در دنیا و آخرت رفعت و شوکت و عظمت و آبرو مى دهد، و فقر فقیر چه فقیر مادى و چه فقر معنوى را به بهترین صورت از خزانه کرمش تبدیل به بى نیازى مى کند.
آرى گریه اى که براى خدا و در راه خدا باشد، خاموش کننده آتش درون، و نابود کننده عذاب بیرون است.
با دقت در وضع روانى مردان الهى، مى توان گریه هاى آنها را به انواعى تقسیم کرد:
۱ - ندامت از گناهان و معاصى.
۲ - احساس ابهام دربازگشت نهائى به سوى خدا.
۳ - احساس عظمت .
۴ - شوق و نشاط.
۵ - خوف و خشیت.
ملاک مقدس بودن گریه هاى الهى، بستگى به اوج و اعتلاى روحى دارد، هر اندازه که هیجان و رقت قلب مولود توجهات علوى برتر بوده باشد، گریه هاى ناشى از آن توجهات باعظمت تر و باارزش تر خواهد بود.(۶۵)
آرى انسانى که دچار فقر معنوى است، و بطور کامل به این فقر توجه دارد، و مى داند جز ذات اقدس حضرت حق، احدى نمى تواند این فقر را جبران کند، به حالت دعا مى افتد، و دست نیاز بسوى بى نیاز دراز مى کند، و با تضرع و ندبه، دریاى رحمت الهى را بجوش آورده، انوار توفیق را متوجه خود مى نماید، و کمبودهاى درونى خودرا بدین وسیله جبران مى نماید.
پی نوشت:
۶۴- مؤمن،۶۰.
۶۵- "تفسیرمثنوى" ج ۴، ص ۲۶۹.
شرح صحیفه (قهپایی)
«و انا -یا الهى- عبدک الذى امرته بالدعاء فقال: لبیک و سعدیک!».
فى معنى لبیک اربعه اقوال: احدها: اقامتى- یا رب- لک. ماخوذ من لب بالمکان و الب به، اذا اقام به. فثنوا و قالوا: لبیک، لانهم ارادوا اقامه بعد اقامه. کما قالوا: حنانیک، اى: رحمه بعد رحمه. و ثانیها: اتجاهى الیک- یا رب- و قصدى-. و ثنى للتوکید. اخذا من قولهم: دارى تلب دار فلان، اى: تواجهها. و ثالثها: محبتى لک یا رب. من قولهم: امراه لبه، اذا کانت تحب ولدها. و رابعها: اخلاصى لک یا رب. من قولهم: حسب لباب، اذا کان خالصا محضا. و خالص کل شى ء لبه.
و سعدیک اى: ساعدت على طاعتک یا رب مساعده بعد مساعده. قاله الهروى.
و قال فى الفائق: معنى لبیک: دواما على طاعتک و اقامه علیها مره بعد اخرى.
من: لب بالمکان، اذا اقام به، و الب على کذا، اذا لم یفارقه. و لم یستعمل الا على لفظ التثینه فى معنى التکریر. و لا یکون عامله الا مضمرا. کانه قال: الب البابا بعد الباب. و معنى سعدیک: اجابه و مساعده. و المساعده: المطاوعه. کانه قال: اجیبک اجابه و اطیعک اطاعه. و لم یسمع سعدیک مفردا.
یعنى: خدایا، من بنده ى توام، آنچنان بنده اى که فرموده اى به دعا و خواهشگرى، پس گفته: «لبیک و سعدیک!» یعنى: ایستاده ام به خدمت تو ایستادنى بعد از ایستادنى- یا: متوجه جناب توام و قصد من به سوى جانب تو است، یا: محبت و اخلاص من تو را حاصل است نه غیر تو را- و مساعدت مى نمایم بر طاعت و فرمانبردارى تو مساعدتى بعد از مساعدتى.
«ها انا ذا- یا رب- مطروح بین یدیک».
«ها» حرف تنبیه است و داخل شده بر ضمیر مرفوع که مخبر عنه شده به اسم اشاره. نحو: «ها انتم اولاء».
یعنى: اینک من- اى پروردگار من- افتاده ام برابر تو.
و در ایراد لفظ «مطروح» اشارت است به قلت مبالات به وجود خود.
«انا الذى او قرت الخطایا ظهره».
اى: اثقلت. یقال: اوقره الدین، اى: اثقله.
(یعنى:) منم آنکه گران کرده است خطایا و گناهان پشت او را.
«و انا الذى افنت الذنوب عمره».
و منم آنکه فانى کرده است گناهان زندگانى او را.
«و انا الذى بجهله عصاک و لم تکن اهلا منه لذاک».
و منم آنکه به جهل و نادانى عصیان ورزیده ام تو را، و حال آنکه نبودى تو اهل آنکه از او عصیان تو واقع شود.
«فهل انت -یا الهى- راحم من دعاک فابلغ فى الدعاء؟».
در نسخه ى منقول از خط شیخ زین الدین علیه الرحمه «ابلغ» و «اسرع» به صیغه ى فعل ماضى روایت شده.
(یعنى:) پس (آیا) تو اى پروردگار من بخشاینده اى آن کسى را که خواننده باشد تو را، پس مبالغه کنم در دعا و خواندن؟
«ام انت غافر لمن بکاک فاسرع فى البکاء؟».
البکاء بالمد: الصوت الذى یکون معه البکاء، و بالقصر: الدموع و خروجها.
(یعنى:) یا تو آمرزنده اى کسى را که بگرید از گناهان و بدکاریهاى خود، پس بشتابم در گریه کردن؟
«ام انت متجاوز عمن عفر لک وجهه تذللا؟».
عفره فى التراب تعفیرا، اى: مرغه.
(یعنى:) یا تو در گذرنده اى از گناهان آن کسى که در خاک بمالد روى خود را از روى تذلل و خوارى از براى تو؟
«ام انت مغنى من شکا الیک فقره توکلا؟».
یقال اغنیت عنه مغنى فلان اى: اجزات عنه مجزاه. و الغناء بالفتح و المد: الاجزاء و الکفایه.
(یعنى:) یا تو بى نیاز کننده اى آن کسى را که شکایت کند به سوى تو از درویشى خود از روى توکل و اعتماد بر تو؟
شرح صحیفه (مدرسی)
لبیک و سعدیک: مصدراند و تثنیه و منصوب اند به فعل مقدر از جنس خود پس مفعول مطلق خواهند بود. لبیک اصلش الب لبین لک، نون و لام به اضافه لبى به سوى کاف حذف شدند لبیک شد؛ معنى لب مصدر ایستادن هست، و همچنین سعدیک اصلش اسعد سعدین لک بود و سعد و مساعدت به معنى یارى است، یعنى هر وقتى بخوانى مرا اجابت نمایم و یارى نمایم.
اختلاف شده است که تثنیه در این دو کلمه از براى دلالت بر تثنیه ى معنى است که یعنى ایستاده ام بعد از ایستادن دیگر یا از براى مجرد تکریر باشد مثل «فارجع البصر کرتین» اى مکررا و شاید آیه ى شریفه «الطلاق مرتان» هم از براى مجرد تکریر باشد نه اینکه سه طلاق یا دو طلاق بیک لفظ.
یعنى: منم اى خداى من بنده ى تو آن چنانى که امر فرمودى او را به خواندن او تو را پس گفت لبیک و سعدیک و کمر بستم در اجابت تو.
این منم حاضر اى پروردگار من افتاده شده ما بین دو دست تو که او را قدرت و توانائى جز اطاعت و فرمانبردارى تو نیست بنده اى است منقاد و او را توانائى سرکشى نیست.
اللغه:
وقر: به معنى ثقل و سنگینى
فناء: به معنى عدم مقابل وجود، یعنى منم آن کسى که سنگین نموده گناهان پشت او را و منم آن کسى که فنا و برطرف نموده معصیتها زندگانى و عمر او را غرض از این کلام اظهار خوارى و ذلت و بى نشانى خود نمودن است.
جهل نادانى مقابل دانا مراد به جهل در کلام نه به معنى نادانى باشد بلکه به معنى عدم تفکر و تدبر نمودن است از بدى عاقبت.
یعنى: عمل او عمل جهلى است در بعضى از روایات وارد است که هر که خطور کند نفس او در معصیت خدا او جاهل است اگر چه عالم باشد.
از شیخ ابراهیم کفعمى و سید مرتضى رحمهما الله چنان نقل شده که عاصى در حال عصیان یا کافر است و یا مجنون باء در کلمه به جهله سببیه است ضمیر منه راجع به موصول است یعنى: منم آنکه به سبب جهل خود معصیت نموده است تو را و نبودى تو مستوجب آن او مر معصیت را.
فاء در «فابلغ» فاء سببیه است ابلغ متکلم وحده است از باب افعال و بعد از فاء ان ناصبه مقدر است به معنى شى ء را به مبالغه و کوشش به جاى آوردن است، استفهام در معنى خود نیست بعضى گفته اند: به معنى تقریر است و بعضى گفته اند: سئوال نمودن رحمت است به سرعت.
یعنى: آیا تو اى خداى من رحم کننده ى کسى را که بخواند تو را تا آنکه مبالغه و سعى نمایم در خواندن.
یا آنکه آیا تو آمرزنده ى مر کسى را که گریه براى تو نمود تا به سبب آن تعجیل نمایم در گریه نمودن. کلمه ى ام عاطفه معنى بکاک در عرف و عادت معروف است کسى که تضرع و ناله و زارى نماید نزد کسى از بدى حال خود و او بر او مهربانى نماید و از او درگذرد گویند گریه نمود نزد فلان و او از او دست برداشت.
تعفیر: به خاک مالیدن، عفر وجه الارض یعنى: یا آنکه آیا تو درگذرنده ى از کسى که مالید به خاک از براى تو روى خود را از حیث خوارى و مذلت.
یا آنکه آیا تو بى نیازکننده ى کسى را که شکایت کننده است به سوى تو فقر و حاجت خود را از حیث توکل و واگذاردن امرش را به سوى تو.
ترجمه و شرح صحیفه (امامی و آشتیانی)
در دومین فراز در مورد خود سخن مى گوید و به دنبال این معنا مى رود که خود را با آنچه گذشت تطبیق دهد تا مشمول رحمت و لطف خداوند قرار گیرد.
در اولین جمله عرض مى کند: (اى خداى من، من همان بنده ى توام که او را به دعا امر فرموده اى و او با لبیک و سعدیک به تو پاسخ داده هم اینک منم اى پروردگار (آمده ام) و در پیشگاهت به خاک افتاده ام) (و انا... یا الهى عبدک الذى امرته بالدعاء، فقال: لبیک و سعدیک، ها انا ذا یا رب مطروح بین یدیک).
آنگاه خود را معرفى مى کند (من همانم که خطاها بر دوشش سنگینى کرده است) (انا الذى او قرت الخطایا ظهره).
(من آنم که گناهان ایام زندگانیش را به فنا کشیده) (و انا الذى افنت الذنوب عمره).
(و من همانم که از سر جهل و نادانى تو را عصیان کرده در حالى که تو هرگز شایسته ى نافرمانى نبودى) (و انا الذى بجهله عصاک و لم تکن اهلا منه لذاک).
حال مى خواهم بدانم (- اى خداى من- آیا نسبت به کسى که تو را بخواند، مهربان و رحیمى تا در دعا و خواندن اصرار ورزم؟) (هل انت یا الهى، راحم من دعاک فابلغ فى الدعاء؟).
(و یا نسبت به کسى که در پیشگاهت گریه کند غافر و آمرزنده اى تا در گریه شتاب نمایم؟ (ام انت غافر لمن بکاک فاسرع فى البکاء؟).
(و یا از گناه کسى که صورت را از روى تذلل در پیشگاهت به خاک ساید مى گذرى؟) (ام انت متجاوز عمن عفر لک وجهه تذللا؟).
و یا بى نیازکننده ى کسى هستى که از روى توکل شکایت فقر و نیازمندیش را نزد تو آورد؟) (ام انت مغن من شکا الیک فقره توکلا؟).
ریاض السالکین (سید علیخان)
ریاض السالکین فی شرح صحیفة سید الساجدین، ج۳، ص:۱۲۷-۱۲۰
«و أنا یا إلهی عَبْدُک الَّذِی أمَرْتهُ بِالدُّعاء، فَقَالَ لَبَّیک وَ سَعْدَیک هَا أنَا ذا یا رَبَّ مَطْرُوحٌ بَینَ یدَیک».
امرته بالدعاء اشاره الى قوله تعالى: «ادعونى استجب لکم».
و لبیک: مثنى مصدر لب بالمکان اذا اقام به، و جوز ان یکون مصدر الب بمعنى لب، فیکون محذوف الزوائد. و الوجه الاول، لان الاصل عدم الحذف، فالاصل اذن الب لک لبین، اى: اقیم على طاعتک لبا کثیرا متتالیا متکررا، و لیس المراد خصوص الاثنین، و جعلت التثنیه داله على التکثیر لانها اول تضعیف للعدد.
و زعم یونس ان لبیک مفرد ک«لدیک»، و الاصل لبب کجعفر قلبت الباء الاخیره یاء لثقل التضعیف، ثم قلبت الیاء الفا لتحرکها و انفتاح ما قبلها، ثم صارت یاء بالاضافه الى الضمیر کلدیک و علیک.
و سعدیک: تابعه لبیک، اى: اسعدک اسعادا بعد اسعاد، اى: کلما دعوتنى اجبتک و ساعدتک، و لا تستعمل بدونها و تستعمل لبیک بدونها. و هما منصوبان بعامل محذوف واجب الحذف لوجود القرینه و هى النصب المشعر بالحذف و قیام التکریر مقام المحذوف، کذا قیل.
و دفع بان التکریر لا یصلح لذلک، لکونه امرا معنویا فلا ینوب عن اللفظ المحذوف ثم یرد نحو «ثم ارجع البصر کرتین»، لانه مصدر مثنى فیه معنى التکریر و لم یجب حذفه.
قال الرضى: لیس وقوع المصدر مثنى من المصادر التى یعرف بها وجوب حذف فعله، سواء کان المراد بالتثنیه التکریر نحو «ثم ارجع البصر کرتین» اى: رجعا کثیرا مکررا، او کان لغیر التکریر نحو ضربته ضربتین اى: مختلفتین، بل الضابط لوجوب الحذف فى هذا و امثاله اضافه الى الفاعل او المفعول.
و بیانه: انه لما کان حق الفاعل و المفعول به ان یعمل فیهما الفعل و یتصلابه، و استحسن حذف الفعل فى هذا و امثاله، بقى المصدر مبهما لایدرى ما تعلق به من فاعل او مفعول، فذکر ما هو مقصود المتکلم من احدهما بعد المصدر لیختص به، فلما تبین بعد المصدر بالاضافه قبح اظهار الفعل بل لم یجز و یقدر عامل لبیک من معناها و عامل سعدیک من لفظها. و الکاف فیهما فى موضع المفعول، لان المعنى لزوما و انقیادا لاجابتک و مساعده لما تحبه.
و زعم الاعلم ان الکاف حرف الخطاب لا موضع لها من الاعراب کهى فى ذلک، و حذفت النون لشبه الاضافه، و لان الکاف تطلب الاتصال بالاسم کاتصالها باسم الاشاره و النون تمنعها من ذلک فخذفت.
ورد بان وقوع الاسم الظاهر و ضمیر الغائب موضع الکاف فى قوله: قلبى یدى مسود، و قوله لبیه: لمن یدعونى، یبطل کونها حرفا.
قوله علیه السلام: «ها انا ذا یارب مطروح بین یدیک» هذه الجمله یحتمل ان تکون محکیه بالقول ایضا فتکون فى محل نصب، و یحتمل ان تکون کلاما مستانفا، فتکون جمله مستانفه منقطعه عما قبلها لا محل لها من الاعراب.
و طرحته طرحا- من باب نفع-: رمیت به و القیته فهو مطروح. و بین الیدین: عباره عن الامام بمعنى قدام، لان ما بین یدى الانسان امامه و قدامه، و هو من باب التمثیل کما مر بیانه.
او قرت: اى اثقلت من الوقر بمعنى الثقل، یقال: او قره الدین اذا کثر علیه.
و توهم بعضهم انه من الوقر بمعنى الحمل، و لیس بصحیح، اذ یکون المعنى حینئذ انا الذى حملت الخطایا ظهره وقرا. و الخطایا هى الوقر فهى المحموله، فکیف تکون هى الحامله؟.
و الصحیح ما ذکرناه. و هو استعاره مکنیه تخییلیه، شبه الخطایا فى نفسه بالاعباء الثقیله فیما یترتب علیها من الجهد و المشقه، ثم اثبت لها الایقار اى: الاثقال الذى هو مختص بالمشبه به، و هذا هو التخییل.
و فنى الشىء کرضى فناء بالمد: عدم، و یعدى بالهمزه فیقال: افنیته. و اسناد الافناء الى الذنوب مجاز عقلى لتلبس الفاعل بها، اذ المعنى انا الذى صرف و اذهب فى اکتساب الذنوب عمره.
بجهله: متعلق بعصاک.
و الباء: للسببیه، اى: بسبب جهله. و لیس المراد بالجهل هنا عدم العلم، بل عدم التفکر فى العاقبه کما یفعله الجاهل، و یعبر عن هذا المعنى للجهل بالسفه، و هو خفه تعرض للانسان من رغبه او رهبه او غضب و نحوه، تحمله على عدم التفکر فى العاقبه، فیعمل بخلاف طور العقل و موجب الشرع. و بهذا المعنى فسر اکثر المفسرین قوله تعالى: «انما التوبه على الله للذین یعملون السوء بجهله».
قال القاضى: اى متلبسین بها سفها، فان ارتکاب الذنب سفه و تجاهل.
و قال قتاده: اجتمع اصحاب رسول الله صلى الله علیه و آله فراوا ان کل شىء عصى به العبد ربه فهو جهاله، عمدا کان او خطا.
و عن مجاهد: من عصى الله تعالى فهو جاهل حتى ینزع عن جهالته.
قال العلامه الطبرسى فى مجمع البیان: و هو المروى عن ابى عبدالله علیه السلام، فانه قال: کل ذنب عمله عبد و ان کان عالما فهو جاهل حین خاطر بنفسه فى معصیه ربه، فقد حکى الله سبحانه قول یوسف فى اخوته: «هل علمتم ما فعلتم یوسف و اخیه اذ انتم جاهلون» فنسبهم الى الجهل لمخاطرتهم بانفسهم فى معصیه الله تعالى.
و قال النیسابورى: قال اکثر المفسرین: کل من عصى الله فهو جاهل و فعله جهاله، و لهذا قال موسى: «اعوذ بالله ان اکون من الجاهلین»، لانه حیث لم یستعمل ما معه من العلم بالعقاب و الثواب فکانه لا علم له، و بهذا التفسیر تکون المعصیه مع العلم بانها معصیه جهاله. و قیل المراد انه جاهل بعقاب المعصیه انتهى.
و اما حمل الجهل على عدم العلم فذهب الیه الجبائى فى الایه، و قال: معناه انهم یجهلون انها ذنوب و معاصى فیفعلونها، اما بتاویل یخطوون فیه، و اما بان یفرطوا فى الاستدلال على قبیحها. و ضعف الرمانى. ذلک بانه خلاف ما اجمع علیه المفسرون، و لانه یوجب ان لا یکون لمن علم انها ذنوب توبه، لان قوله تعالى: «انما التوبه» یفید انها لهولاء دون غیرهم.
قوله علیه السلام: «و لم تکن اهلا منه لذاک».
الواو للحال اى: و الحال انک لم تکن مستوجبا منه للعصیان.
یقال: هو اهل لکذا اى: مستوجب له، للواحد و الجمع.
و یقال: هو اهل کذا ایضا بالاضافه، قال تعالى: «و کانوا احق بها و اهلها».
و فى الحدیث: اهل الثناء و المجد، اى: مستحقهما، و اصله من الاهل بمعنى عشیره الرجل و ذوى قرباه.
هذا الاستفهام یمتنع حمله على حقیقته، فالمراد منه طلب ایجاب الرحمه و سئوال تحققها سریعا.
قال الزمخشرى: فى قوله تعالى: «و قیل للناس هل انتم مجتمعون» المراد منه: استعجالهم و استحثاثهم، کما یقول الرجل لغلامه: هل انت منطلق اذا اراد ان یحرک منه و یحثه على الانطلاق، و منه قول تابط شرا:
هل انت باعث دینار لحاجتنا،
یرید ابعثه لنا سریعا و لا تبطىء به انتهى ملخصا.
و قول بعض المترجمین: ان الاستفهام هنا للتقریر لیس بشى ء، لان معنى التقریر حملک المخاطب على ان یقر بامر یعرفه، نحو «هل ثوب الکفار ما کانوا یفعلون» اى: الم یثوب، و هذا المعنى لیس مرادا هنا قطعا، الا ان یراد بالتقریر التحقیق و الاثبات نحو «هل فى ذلک قسم لذى حجر».
و ابلغ فى الشى ء: اذا فعله بمبالغه.
قال الزمخشرى فى الاساس: ابلغت الى فلان اذا فعلت به ما بلغ به الاذى و المکروه البلیغ.
و الروایه المشهوره «فابلغ» باسناده الى المتکلم، و هو فعل مضارع منصوب بان مضمره بعد الفاء السببیه فى جواب الاستفهام.
و فى روایه ابن ادریس «فابلغ» باسناده الى ضمیر الغائب، فهو فعل ماض معطوف بالفاء على دعاک.
قوله علیه السلام: «ام انت غافر لمن بکاک».
ام: حرف عطف، و هى هنا منقطعه و معناها الاضراب ک«بل»، و تقتضى مع ذلک استفهاما، و التقدیر: ام هل انت غافر لمن بکاک؟.
و بکى یبکى و بکا و بکاء بالقصر و المد مع ضم الباء فیهما.
و قیل: القصر مع خروج الدموع، و المد على اراده الصوت. و قد جمع الشاعر اللغتین فقال:
بکت عینى و حق لها بکاها و ما یغنى البکاء و لا العویل
یقال: بکاه و بکى له و بکاه بالتشدید بمعنى.
و المراد من البکاء على الله البکاء على ما فاته من طاعته او على ما ارتکبه من عصیانه. و یحتمل ان یکون على حذف الجار، یقال توسعا اى: بکا الیک، کما یقال شکاه حاله اى: شکى الیه حاله، فحذف و اوصل. و هو کثیر واقع فى فصیح الکلام، کقوله تعالى: «فاستبقوا الصراط» اى: الیه، و «سنعیدها سیرتها». اى الیها، «و القمر قدرناه منازل» اى: قدرنا له منازل. و اسرع فى مشیه و غیره اسراعا: عجل. قیل: الاصل اسرع مشیه و «فى» زائده. و قیل الاصل اسرع الحرکه فى مشیه.
و قیل: اسرع الحرکه لازم کسرع، نص علیه ابن سیده فیکون الظرف حالا اى. اخذا فى البکاء.
و فى روایه «و اسرع» بالواو العاطفه مسندا الى ضمیر الغائب على انه فعل ماض معطوف على بکاک.
«ام» هذه کالتى قبلها، الا انها تحتمل ان تکون هنا مقتضیه مع الاضراب استفهاما کما تقدم و یحتمل ان تکون لمحض الاضراب، و المعنى: بل انت متجاوز من غیر تقدیر «هل».
و التجاوز: العفو و الصفح، و قد تقدم الکلام علیه.
و عفر وجهه عفرا- من باب ضرب- و عفره بالتثقیل للمبالغه: مرغه فى العفر، و هو وجه الارض، و یطلق على مطلق التراب.
و تذللا و توکلا: یحتمل نصبهما ان یکون على المصدریه، اى: فتذلل تذللا و توکل توکلا، و ان یکون على الحالیه، اى: متذللا و متوکلا، و ان یکون على المفعول لاجله، اى: لاجل التذلل و التوکل. و مثل ذلک قوله تعالى: «یریکم البرق خوفا و طمعا»، اى: فیخافون خوفا و تطمعون طمعا، او خائفین و طامعین، او لاجل الخوف و الطمع.
و عرف التوکل بانه الثقه بما عند الله و الیاس عما فى ایدى الناس.
و قیل: هو صدق الانقطاع الى الله، و صدق الانقطاع الى الله ان لا یکون لک حاجه الى غیر الله.
و قیل: هو ان لاتطلب لنفسک ناصرا غیر الله، و لا لرزقک قاسما غیر الله، و لا لعلمک شاهدا غیر الله.
و قیل: هو نفى الشکوک و التفویض الى مالک الملوک.