هادی (خلیفه عباسی)
این مدخل از دانشنامه هنوز نوشته نشده است.
(احتمالا تصرف اندکی صورت گرفته است)
"موسي" فرزند "مهدي بن منصور بن محمد بن علي بن عبدالله بن عباس" ملقب به "هادي" در سال 159 ه.ق به عنوان وليعهد اول پدرش مهدي برگزيده شد. وي در 25 سالگي به خلافت رسيد و كسي كوچكتر از او در بنی عباس به خلافت نرسيده است. "خيزران" مادر "هادي" و "هارون" به جهت علاقه بيشتري كه به هارون داشت مصرانه از مهدي میخواست كه هارون را بر هادي مقدم گرداند.[۱] خيزران كنيزي بود كه پس از تولد هادي و هارون آزاد شد و به ازدواج مهدي درآمد.[۲] مهدي در اثر پافشاري خيزران در صدد برآمد كه هارون را بر هادي مقدم دارد و در سال 169 ه.ق از هادي خواست كه از وليعهدي استعفا دهد، هادي كه با تركان براي انجام نبردي به گرگان رفته بود، نپذيرفت پس مهدي جهت اقناع او راهي آن ديار شد و در اثر حادثهاي در "ماسبندان" درگذشت.[۳]
با اين وجود هارون كه فردي با سياست بود به محض آن كه مرگ پدرش را شنيد با برادرش هادي بيعت كرد و انگشتري و شمشير و رداي پيامبر صلی الله علیه و آله را كه به عنوان ميراث خليفه بعدي بود با پيكي نزد هادي فرستاد و پيام تعزيتي به مناسبت درگذشت مهدي همراه با پيام تهنيتي به مناسبت مقام خلافت و بيعت خود با او براي هادي ارسال كرد.[۴]
اين پيك هشت روز پس از مرگ پدرش نزد او رسيد. در بغداد سپاهيان با شنيدن خبر مرگ مهدي شورش كردند و اعلام كردند كه تا دو سال مقرريشان را نگيرند بيعت نميكنند و به خانه "ربيع" حاجب مهدي حمله كردند و اموالش را غارت كردند و قصد جان ربيع را كرده بودند كه وي پنهان شد. "يحيي بن خالد برمكي" براي آرام كردن شورش سپاهيان به آنان مقرري هجده ماهه داد و از آنان براي هادي بيعت گرفت.[۵]
هادي از طبرستان با سرعت به سمت بغداد حركت كرد و با استفاده از شتران "بريد" (نامه رسان) پس از بيست روز به بغداد رسيد. هادي، ربيع حاجب مهدي را به عنوان وزير خود برگزيد و سرزمين هاي آفريقيه (شمال آفريقاي كنوني) و شهرهاي مغرب را كه پدرش به هارون بخشيده بود در اختيار او قرار داد.[۶] هادي، "علي بن عيسي بن ماهان" را به عنوان "صاحب شرطه" و "فضل بن ربيع" را به عنوان وزير برگزيد و دايياش "غطريف بن عطا" را به ولايت خراسان گماشت و دست مادرش خيزران را كه به هارون متمايل بود از دخالت در امور كوتاه كرد و خود بر كارها تسلط يافت.[۷]
سياست هادي در قبال "زنادقه" پيرو سياستهاي پدرش بود و بنابر نقل برخي از منابع وي دو تن از هاشميان بنام "يعقوب بن فضل" و "ابن عباس، عبدالله بن داوود" را كه به زندقه متهم بودند و مهدي آنان را به بند كشيده بود و نكشته بود به دار آويخت.[۸]
هادي علويان را تحت فشار قرار داد، آنان را ترسانيد، مقرريها و بخششهايي را كه مهدي براي آنان تعيين كرده بود، قطع كرد و به واليان اطراف و اكناف نوشت كه آنان را تعقيب كنند و نزد او بفرستند.[۹] در اين دوران علويان منطقه حجاز به پيشوايي "حسين بن علي بن حسن بن حسن بن علي علیه السلام" (صاحب فخ) قيام كردند.
بعد از كشته شدن حسين بن علي دايي او "ادريس بن عبدالله بن حسن بن حسن بن علي" گريخت و رهسپار مغرب شد و در ناحيهاي بنام "فاس" در نزديكي اندلس دست يافت و گروهي از مردم آنجا را گرد خود جمع كرد پس از مرگ او نيز "ادريس بن ادريس" جاي او را گرفت و سلسله شيعي «ادريسيان» در آن سرزمين به صورت يك حكومت مستقل شكل گرفت.[۱۰]
هادی در زمان خلافتش درصدد برآمد تا پسر خردسال خود جعفر را به وليعهدي برگزيند و هارون را از آن مقام بركنار كند از اين رو كار را بر هارون سخت گرفت و پشتیبانان او را زير فشار گذاشت و يحيي برمكي را كه حامي و مشوق هارون بود به زندان سپرد و مصمم بود هارون را بزور خلع كند. از كساني كه در خلع هارون تلاش فراوان داشت "ابوهريره محمد بن فروخ ازدي" يكي از فرماندهان ازد بود كه هادي او را با سپاهي انبوه مردم شام و مصر و جزيره (شمال عراق) و مغرب را فراخواند و آنان را به خلع هارون تشويق كند ولي هنگامي كه وي به «رقه» رسيد خبر مرگ هادي را دريافت كرد و موفق به انجام مأموريتش نشد.[۱۱]
در برخي از متون كهن تاريخي آمده است كه خيزران در زمان هادي نيز؛ چون دوران مهدي، داراي نفوذ بسياري بود و دبيران و سپاهيان و وزيران براي او احترام خاصي قائل بودند و براي برآورده شدن خواستههايشان به او مراجعه ميكردند. اين موضوع باعث شده بود که او قدرت و نفوذ بسیار پیدا کند و موجب ناراحتی هادی شود. لذا هادی بر او سخت میگرفت و حتی تصمیم گرفت که او را مسموم کند تا به این وسیله از نفوذ او بکاهد.[۱۲]
هادي چهارده ماه خلافت كرد و در 14 ربيع الاول سال 170 ه.ق در 26 سالگي درگذشت. گروهي علت مرگ او را زخمي ميدانند كه در ناحيه شكم او بود كه به واسطه آن سه روز نتوانست آب و غذا بخورد و سه روز از درد ناليد و درگذشت و خيزران گفت دعاي من بود.[۱۳] و بعضی قتل او را به مادرش نسبت میدهند كه خيزران كنيزكان او را درهم داد تا در حالت مستي بالش بر دهانش بنهند و او را خفه كنند.[۱۴] جسد هادي را به «عيسي آباد» بردند و برادرش هارون بر وي نماز گذارد و همانجا بخاك سپرده شد.[۱۵]
پانویس
- ↑ يعقوبي، احمد بن واضح؛ تاريخ يعقوبي، ترجمه محمد بن ابراهيم آيتي، تهران، علمي فرهنگي، 1378، ج2، ص401.
- ↑ طقوش، محمدسهيل؛ دولت عباسيان، مترجم، حجت الله جودكي، قم، پژوهشكده حوزه و دانشگاه 1383، پاورقي، ص 84.
- ↑ يعقوبي، پيشين، ج2، ص401.
- ↑ طبري، محمد بن جرير؛ تاريخ طبري، تصحيح محمد روشن، تهران، البرز، 1373، ج2، ص1169.
- ↑ همان، ص1170.
- ↑ همان، ص 1170.
- ↑ يعقوبي، پيشين، ج2، ص407.
- ↑ طبري، پيشين، ج2، ص1176.
- ↑ يعقوبي، پيشين، ج2، ص407-406.
- ↑ يعقوبي، پيشين، ج2، ص407.
- ↑ همان، ص409.
- ↑ طبري، پيشين، ج2، ص1181.
- ↑ همان، ج2، ص1182.
- ↑ همان، ج2، ص1182.
- ↑ يعقوبي، پيشين، ج2، ص410.
منابع
- مریم علوی، هادی چهارمین خلیفه عباسی، دانشنامه پژوهه، بازیابی: 16 دی ماه 1391
خلفای بنی عباس |
سفاح (132-136) • منصور (136-158) • مهدى (158-169) • هادى (169-170) • هارون الرشید (170-193) • امین (193-198) • مأمون (198-218) • معتصم (218-227) • واثق (227-232) • متوکل (232-247) • منتصر (247-248) • مستعین (248-251) • معتز (251-255) • مهتدى (255-256) • معتمد (256-279) • معتضد (279-289) • مكتفى (289-295) • مقتدر (295-320) • قاهر (320-322) • راضی (322-329) • متقی (329-333) • مستكفى (333-334) • مطیع (334-363) • طایع (363-381) • قادر (381-422) • قائم (422-467) • مقتدی (467-487) • مستظهر (487-512) • مسترشد (512-529) • راشد (529-530) • مقتفى (530-555) • مستنجد (555-566) • مستضىء (566-575) • ناصر (575-622) • ظاهر (622-623) • مستنصر (623-640) • مستعصم (640-656) |