تفاخر
از جمله موانع راه ترقّی روح انسان، صفت رذیله «تفاخر» است، و آن به معنای فخر فروشی و مباهات کردن با زبان و گفتار است، بواسطه چیزی که فرد آن را کمال خود میپندارد. این صفت ناپسند در حقیقت از اقسام تکبر شمرده شده و نتایج سوئی را موجب میشود. خودآگاهی و توجه به ضعفهای خود، بهترین راه برای درمان تفاخر است.
محتویات
معنای تفاخر
«تفاخر» از ریشه «فخر» بنا به گفته اهل لغت به معنای «بر همدیگر نازیدن»[۱] و فخر فروشی است و در اصطلاح علمای اخلاق، افتخار یا مباهات به زبان است به واسطه چیزی که آن را کمال خود میپندارد مانند: مال، جاه و اولاد و یا مباهات به مکارم و محاسن. مباهات هم غالباً در حد باوری است که بیرون از وجود مباهات کننده است و از اقسام تکبّر بشمار میرود، بنابراین آنچه که در مذمت متکبّران بیان شده در مورد اینان نیز صادق است.[۲]
تفاخر در قرآن
واژه «تفاخر» و مشتقاتش پنج بار در قرآن کریم آمده است:
۱: «إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ مَنْ كَانَ مُخْتَالًا فَخُورًا»[۳].
۲: «وَلَئِنْ أَذَقْنَاهُ نَعْمَاءَ بَعْدَ ضَرَّاءَ مَسَّتْهُ لَيَقُولَنَّ ذَهَبَ السَّيِّئَاتُ عَنِّي ۚ إِنَّهُ لَفَرِحٌ فَخُورٌ»[۴].
۳: «وَلَا تُصَعِّرْ خَدَّكَ لِلنَّاسِ وَلَا تَمْشِ فِي الْأَرْضِ مَرَحًا ۖ إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ»[۵].
۴: «اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَزِينَةٌ وَتَفَاخُرٌ بَيْنَكُمْ وَتَكَاثُرٌ فِي الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلَادِ ...»[۶].
۵: «لِكَيْلَا تَأْسَوْا عَلَىٰ مَا فَاتَكُمْ وَلَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاكُمْ ۗ وَاللَّهُ لَا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ»[۷].
در آیات فوق واژه «فَخُور» در چهار آیه قرآن بکار رفته و به معنای کسی است که مناقب و محاسن خود را به خاطر کبر و خودنمایی، برمی شمارد و برخی از مفسرین در تفسیر آیه ۲۳ از سوره حدید، "فخور" را صیغه مبالغه گرفته و آن را به معنای کسی می دانند که زیاد افتخار و مباهات می کند، به توهم اینکه آنچه که از نعمتهای الهی دارد فقط به خاطر استحقاق و لیاقت خودش می باشد.
اسباب تفاخر
اسباب تفاخر بسیار است که برگشت همه آنها به این است که شخص متکبر و فخر فروش بخاطر کوچکی افق فکر و پستی همت و کم ظرفیتی خود، کمالی را در خویش توهم میکند که باعث عُجب و خودبزرگ بینی او میشود. چه بسا عارف نمایی که به دیگران با دیده حقارت مینگرد و حال آن که آنچه در دست اوست مشتی مفاهیم و اصطلاحاتی است که همه حجاب و بی ارتباط با معارف الهیه هستند.[۸]
در آیات متعددی از قرآن کریم به علل بروز تفاخر پرداخته و ریشه های ظهور این نقیصه اخلاقی را بیان کرده است. چنانکه در آیاتی جهل انسان نسبت به ضعف ها و آسیب پذیر ی هایش و نیز جهالت و نادانی وی نسبت به آغاز پیدایش و خلقت اولیه و سرانجامش از عوامل بروز تفاخر قلمداد شده اند، مانند آیات ۳۶ تا آخر سوره قیامت: «أَيَحْسَبُ الْإِنْسَانُ أَنْ يُتْرَكَ سُدًى 💠[۹] أَلَمْ يَكُ نُطْفَةً مِنْ مَنِيٍّ يُمْنَىٰ 💠[۱۰]ثُمَّ كَانَ عَلَقَةً فَخَلَقَ فَسَوَّىٰ[۱۱]»؛ آیا آدمی می پندارد که او را بلاتکلیف و بحال خود رها کرده اند؟! آیا آدم در اوّل، قطرة آب نطفه نبود؟ و پس از نطفه به رحم آویخته گشت و آنگاه به این صورت زیبای حیر ت انگیز آفریده و آراسته گردید …).
در آیه ۳۷ سوره کهف و آیه ۷۷ سوره یس، سفاهت و عدم تعقل از ریشه های بروز این فساد اخلاقی محسوب شده اند و در سوره بقره اتکال به دنیا و آسایش زودگذر آن و غفلت از یاد آخرت موجب ایجاد تفاخر و سبب فخرفروشی ذکر گردیده است: «أَيَوَدُّ أَحَدُكُمْ أَنْ تَكُونَ لَهُ جَنَّةٌ مِنْ نَخِيلٍ وَأَعْنَابٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ لَهُ فِيهَا مِنْ كُلِّ الثَّمَرَاتِ وَأَصَابَهُ الْكِبَرُ وَلَهُ ذُرِّيَّةٌ ضُعَفَاءُ فَأَصَابَهَا إِعْصَارٌ فِيهِ نَارٌ فَاحْتَرَقَتْ ۗ كَذَٰلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمُ الْآيَاتِ لَعَلَّكُمْ تَتَفَكَّرُونَ»[۱۲].
با تدبر در سوره هود: «وَلَئِنْ أَذَقْنَاهُ نَعْمَاءَ بَعْدَ ضَرَّاءَ مَسَّتْهُ لَيَقُولَنَّ ذَهَبَ السَّيِّئَاتُ عَنِّي ۚ إِنَّهُ لَفَرِحٌ فَخُورٌ»[۱۳]. این نکته آشکار می شود که گذر از محنت ها و سختی ها و دستیابی به موهبت های دنیوی و شادمانی مفرط بر اثر رسیدن به رفاه و فراموشی یاد خدا به عنوان بخشنده نعمت ها و موهبت های دنیوی، از عوامل بروز تفاخر می باشند. در آیه ۴۳ از همین سوره (هود) و نیز آیه دوم سوره عنکبوت، احساس مصونیت از ابتلاء به سختی ها و محنت ها، موجب گرفتار شدن انسان در دام تفاخر، معرفی شده است، به عنوان مثال در آیات دوم و سوم عنکبوت دقّت کنیم: «أَحَسِبَ النَّاسُ أَنْ يُتْرَكُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لَا يُفْتَنُونَ 💠[۱۴] وَلَقَدْ فَتَنَّا الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ ۖ فَلَيَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِينَ صَدَقُوا وَلَيَعْلَمَنَّ الْكَاذِبِينَ[۱۵]»؛ آیا مردم چنین پنداشتند که به صرف اینکه گفتند ما ایمان به خدا آورده ایم، رهاشان کنند و بر این دَعْوی هیچ امتحانشان نکنند؟ و ما اُمَمی را که پیش از اینان بودند مورد ابتلا و آزمایش قرار دادیم … .
در آیه ۳۴ سوره کهف و آیه ۵۱ سوره زخرف، کثرت مال و فرزندان و فراوانی آباد و اجداد و خویشان و کثرت هواداران و عزت اجتماعی حاصل از آن و نیز در سوره حجر آیات ۲۹-۳۱، حمیت و تعصّب جاهلی از علل و عوامل بروز تفاخر محسوب شده اند. در اینجا به عنوان مثال به برخی از این آیات اشاره می کنیم:
«وَكَانَ لَهُ ثَمَرٌ فَقَالَ لِصَاحِبِهِ وَهُوَ يُحَاوِرُهُ أَنَا أَكْثَرُ مِنْكَ مَالًا وَأَعَزُّ نَفَرًا»[۱۶]؛ مردی که دارای باغ پر میوه بوده به رفیق خود(که مردی مؤمن و فقیر بود) در مقام گفتگو و مفاخرت درآمد و گفت من از تو دارائی بیشتر و از حیث خدم و حشم نیز محترم و عزیزترم.
«وَنَادَىٰ فِرْعَوْنُ فِي قَوْمِهِ قَالَ يَا قَوْمِ أَلَيْسَ لِي مُلْكُ مِصْرَ وَهَٰذِهِ الْأَنْهَارُ تَجْرِي مِنْ تَحْتِي ۖ أَفَلَا تُبْصِرُونَ 💠[۱۷] أَمْ أَنَا خَيْرٌ مِنْ هَٰذَا الَّذِي هُوَ مَهِينٌ وَلَا يَكَادُ يُبِينُ[۱۸]»؛ و فرعون در میان قومش آوازه بلند کرد که ای مردم آیا کشور با عظمت مصر از من نیست؟ و چنین نهرها از زیر قصر من جاری نیست؟ آیا عزّت و جلال مرا در عالم به چشم مشاهده نمی کنید؟ آیا من (به ریاست و سلطنت) بهترم یا چنین مرد فقیر خواری که هیچ منطق و بیان روشنی ندارد؟
آثار سوء تفاخر
با اندک دقتی در احوال صاحبان چنین صفتی بدست میآید که این رذیله و صفت زشت، انسان را از کمالات ظاهری و باطنی و از لذائذ دنیوی و اخروی باز میدارد و تولید بغض و عداوت کرده، انسان را از چشم خلائق انداخته و ناچیز میکند. علاوه بر این که موجب ذلت و خواری در آخرت میگردد،[۱۹] چنانکه خدای تعالی میفرماید: «ادْخُلُوا أَبْوَابَ جَهَنَّمَ خَالِدِینَ فِیهَا فَبِئْسَ مَثْوَى الْمُتَکبِّرِینَ»[۲۰] داخل شوید در درهای جهنم، در حالتی که همیشه در آن خواهید بود که متکبران را بسیار بدمنزلگاهی است.
تفاخر با روی گردانی و اعراض از مردم نیز ارتباط دارد؛ این نکته در آیه ۱۸ سوره لقمان آمده است: "وَ لاتُصَعِّرْ خدّکَ لٍلّناسِ وَ لاتَمْشِ فی الَأرْضِ مَرَحاً اِنَّ اللهَ لایُحِبُّ کُلَّ مُختالٍ فخورِ". (و هرگز به تکّبر و ناز از مردم رخ متاب و در زمین با غرور و تبختر قدم برمدار که خدا هرگز مردم متکبر خودستا را دوست نمی دارد).
همچنین تفاخر موجب بخل در انفاق می گردد و این همان ارتباط و تلازم تفاخر با بخل است. درباره بخل و تفاخر می توان بدین نکته اشاره کرد که از آنجائی که کثرت فخر، ناشی از مال و جاه است، لذا افراط در حب و دوستی مال و جاه موجب بخل در انفاق می گردد و حبّ جاه و مغرور شدن به حطام دنیا و خوشحالی به متاع آن، موجب افتخار و تکبر است.
امیرالمؤمنین علی علیه السلام تفاخر را ریشه دشمنی ها و بغض و کینه ها معرفی می کند: " … خدا را خدا را! از تکبر و خودپسندی و از تفاخر جاهلی بر حذر باشید، که جایگاه بغض و کینه و رشد وسوسه های شیطانی است، که ملتهای گذشته و امتّ های پیشین را فریب داده است، تا آنجا که در تاریکی های جهالت فرو رفتند و در پرتگاه هلاکت سقوط کردند و به آسانی به همان جایی که شیطان می خواست کشانده شدند. تفاخر چیزی است که قلبهای متکّبران را همانند کرده تا قرن ها به تضاد و خونریزی گذراندند، و سینه ها از کینه ها تنگی گرفت."[۲۱]
یکی دیگر از پیامدهای سوء تفاخر، تحقیر مردم و بی توجهی به عزّت و کرامت دیگران است، همانگونه که به این مطلب در این آیه اشاره شد: "فقال لِصاحِبه و هُوَ یحاوره أنا اکثرُ منک مالاً و أعزُّ نفراً" (کهف/ ۳۴) که همین خودبزرگ بینی و تحقیر دیگران از عوارض رفاه مندی و برخورداری از نعمت های فراوان و تفاخر به آنها است.
ایجاد نظام طبقاتی در جامعه و بروز آفتهای سیاسی و فرهنگی در جامعه اسلامی را می توان از جمله پی آمدها و نتایج سوء تفاخر دانست. امام علی (علیه السلام) تفاخر را آفت سیاسی می داند و در مورد آن می فرماید: "وَ إن مِن أسخف حالات الولاة عند صالح الناس أن یظنّ بهم حبّ الفخر و یوضع امرهم علی الکبر و قد کرهتُ أن یکون جالَ فی ظنکم إن احبّ الإطراء و استماع الثناء و لستُ بحمدالله کذلک." و به راستی که من خوش ندارم که این پندار در ذهنتان راه یابد که به تملق و چاپلوسی گراییده ام و شنیدن ثنای خویش را دوست دارم. من - با سپاس از خداوند - چنین نیستم.
علاج و درمان تفاخر
علاج عملی تفاخر بدین گونه است که دامن همت به کمر زده و در مورد مفاسد و مهلکاتی که در سر راه صاحب این صفت زشت و خانمان سوز قرار دارد با دیده عبرت، نظری افکند و به خود بازگردد، که اول نطفهای بیش نبود و در آخر غیر از لاشهای بدبو چیزی نخواهد بود؛ پس چنین آغاز و چنان سرانجامی، شایستگی افتخار و نازفروشی را ندارد.
خودآگاهی بهترین و اصلی ترین راه برای درمان تفاخر است. کلام گهربار امام علی علیه السلام بهترین شاهد بر اثر درمانی این خودآگاهی و معرفت و شناخت انسان به ابتدا و سرانجام حیاتش می باشد: "ما لِابن آدم و الفخر، أوله نُطفه، و آخره جیفَه، لا یرزق نفسه، و لا یدفع حَتفه"[۲۲] (آدمیزاده را چه جای فخرفروشی، که در آغاز نطفه ای است و در پایان لاشه ای. به تن خویش، روزی رسان نباشد و در رویارویی با مرگ، کمترین ایستادگی نتواند).
دیگر این که خود را بر ضد این رذیله - که تحقیر و ترجیح غیر بر نفس خویش است - به زبان و گفتار وا دارد و برای خدای تعالی که بزرگی فقط شایسته و خلق اوست، تواضع و فروتنی کند.[۲۳] علی علیه السلام می فرماید: "وَضْع فخرَک، وَ احْطُط کِبْرَکَ، وَ اذْکُر قبرَک، فَاِنّ علیه ممرّک و کما تدین تُدان، و کما تزرع تحصد"؛[۲۴] (فخرفروشی را واگذار و تکبر را فرو ریز و گور خویش را به یادآر، که بی گمان گذارت بر آن است؛ و بر حسب عمل خویش جزا می یابی؛ و چنان که کِشته ای می دروی).
راه دیگر برای درمان تفاخر، صدقه و انفاق مالی و معنوی است. در حدیثی از رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) آمده است: "صدقةُ المرءُ المسلمُ تزید فی العمر و تمنعُ میتَةَ السوءِ و یذهب بها اللهُ الفخَر و الِکبَر"؛[۲۵] (صدقه فرد مسلمان، موجب افزایش عمر او شده و او را از مرگ بد باز می دارد و نیز خداوند متعال به واسطه صدقه و انفاق، فخر و کبر را از او دور می کند).
پانویس
- ↑ عبدالرحیم صفی پور، منتهی الأدب فی لغة العرب، انتشارات کتابخانه سنایی، واژه «فخر»
- ↑ ملا مهدی نراقی، جامع السعادات، ترجمه: کریم فیضی، انتشارات آل محمد صلی الله علیه و آله، ۱۳۸۵، ج ۱، ص ۴۹۷.
- ↑ سوره نساء، آیه ۳۶.
- ↑ سوره هود، آیه ۱۰.
- ↑ سوره لقمان، آیه ۱۸.
- ↑ سوره حدید، آیه ۲۰.
- ↑ همان، آیه ۲۳.
- ↑ امام خمینی، چهل حدیث، نشر مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی ۱۳۸۳، چاپ ۲۹، ص ۸۲.
- ↑ سوره قیامت، آیه ۳۶.
- ↑ همان، آیه ۳۷.
- ↑ همان، آیه ۳۸.
- ↑ سوره بقره، آیه ۲۶۶.
- ↑ سوره هود، آیه ۱۰.
- ↑ سوره عنکبوت، آیه ۲.
- ↑ همان، آیه ۳.
- ↑ سوره کهف، آیه ۳۴.
- ↑ سوره زخرف، آیه ۵۱.
- ↑ همان، آیه ۵۲.
- ↑ همان، ص ۸۶.
- ↑ سوره زمر، آیه ۷۲.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۹۲، نسخه صبحی صالح، ص ۳۹۰.
- ↑ نهج البلاغه، حکمت شماره ۴۵۴.
- ↑ همان، ص ۹۳-۹۹؛ ملا احمد نراقی، معراج السعادة، ص ۲۹۲-۲۹۳.
- ↑ نهج البلاغه، حکمت شماره ۳۹۸.
- ↑ کنز العمال، ج ۶، ص ۳۶۱.
منابع
- "تفاخر"، دانشنامه پژوهه، اصغر صفرزاده، تاریخ بازیابی: ۱۲ اردیبهشت ۱۳۹۱.
- "تفاخر در قرآن"، مجله اندیشه صادق، محمدرضا آرام، شماره ۱۵، در دسترس: پایگاه اطلاع رسانی حوزه.




