آیه 18 سوره لقمان

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
مشاهده آیه در سوره

وَلَا تُصَعِّرْ خَدَّكَ لِلنَّاسِ وَلَا تَمْشِ فِي الْأَرْضِ مَرَحًا ۖ إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ

مشاهده آیه در سوره


<<17 آیه 18 سوره لقمان 19>>
سوره : سوره لقمان (31)
جزء : 21
نزول : مکه

ترجمه های فارسی

و هرگز به تکبّر و ناز از مردم (اهل نیاز) رخ متاب و در زمین با غرور و تبختر قدم بر مدار، که خدا هرگز مردم متکبر خودستا را دوست نمی‌دارد.

متکبرانه روی از مردم برمگردان، و در زمین با ناز و غرور راه مرو، همانا خدا هیچ خودپسند فخرفروش را دوست ندارد.

و از مردم [به نِخوت‌] رُخ برمتاب، و در زمين خرامان راه مرو كه خدا خودپسند لافزن را دوست نمى‌دارد.

به تكبر از مردم روى مگردان و به خودپسندى بر زمين راه مرو، زيرا خدا هيچ به نازخرامنده فخرفروشى را دوست ندارد.

(پسرم!) با بی‌اعتنایی از مردم روی مگردان، و مغرورانه بر زمین راه مرو که خداوند هیچ متکبّر مغروری را دوست ندارد.

ترجمه های انگلیسی(English translations)

Do not turn your cheek away disdainfully from the people, and do not walk exultantly on the earth. Indeed Allah does not like any swaggering braggart.

And do not turn your face away from people in contempt, nor go about in the land exulting overmuch; surely Allah does not love any self-conceited boaster;

Turn not thy cheek in scorn toward folk, nor walk with pertness in the land. Lo! Allah loveth not each braggart boaster.

"And swell not thy cheek (for pride) at men, nor walk in insolence through the earth; for Allah loveth not any arrogant boaster.

معانی کلمات آیه

  • لا تصعر: صعر: ميل به طرف راست يا چپ «صعر وجهه: مال الى احد الشقين» راغب ميل كردن گفته است تصعير آنست كه از روى تكبر گردن خويش را بگرداند و بروى شخص نگاه نكند آن فقط يك بار در قرآن آمده است.
  • خدك: خد: رخسار و چهره راغب گويد: دو خد انسان همانست كه از طرف راست و چپ، بينى او را احاطه كرده است، مرح: مرح شديد كه عبارت اخراى تكبر است «مرح الرجل مرحا: اشتد فرحه ... و تبختر و اختال».
  • مختال: خيل (بر وزن علم): گمان. خيلاء: تكبر كه از روى خيال و گمان است. مختال: متكبر، آن اسم فاعل است.
  • فخور: افتخار كننده: ناز فروش كسى كه دارايى و كمال خويش را به رخ مردم مى‏‌كشد.[۱]

تفسیر آیه

تفسیر نور (محسن قرائتی)


وَ لا تُصَعِّرْ خَدَّكَ لِلنَّاسِ وَ لا تَمْشِ فِي الْأَرْضِ مَرَحاً إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتالٍ فَخُورٍ «18»

و روى خود را از مردم (به تكبّر) بر مگردان، و در زمين مغرورانه راه مرو، زيرا خداوند هيچ متكبّر فخر فروشى را دوست ندارد.

نکته ها

«تصعير»، نوعى بيمارى است كه شتر به آن گرفتار مى‌شود و گردنش كج مى‌شود. لقمان به فرزندش مى‌گويد: تو بر اساس تكبّر مثل شترِ بيمار، گردنت را با مردم كج نكن.

«مرح»، به معناى شادى زياد است كه در اثر مال و مقام به دست مى‌آيد.

«مُخْتالٍ» به كسى گويند كه بر اساس خيال و توهّم خود را برتر مى‌داند، و «فَخُورٍ» به معناى فخرفروش است.

تكبّر، هم توهين به مردم است، هم زمينه ساز رشد كدورت‌هاى جديد و هم تحريك كننده‌ى كينه‌هاى درونى قديم.

در حديث مى‌خوانيم: هر كس با تكبّر در زمين راه رود، زمين و هر موجودى كه زير و روى آن است، او را لعنت مى‌كنند. «1»

«1». تفسير نورالثقلين.

جلد 7 - صفحه 267

پیام ها

1- با مردم، چه مسلمان و چه غير مسلمان، با خوشرويى رفتار كنيم. «لا تُصَعِّرْ خَدَّكَ لِلنَّاسِ»

2- تكبّر ممنوع است، حتّى در راه رفتن. «لا تَمْشِ فِي الْأَرْضِ مَرَحاً»

3- از عامل خشنودى خداوند براى تشويق و از ناخشنودى او براى ترك زشتى‌ها و گناهان استفاده كنيم. «إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ»

4- به موهومات، خيالات و بلندپروازى‌ها خود را گرفتار نسازيم. «مُخْتالٍ»

5- بر مردم فخر فروشى نكنيم. «إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتالٍ فَخُورٍ»

تواضع‌

در اين آيه لقمان به فرزندش مى‌گويد: در زمين متكبرانه راه نرو «لا تَمْشِ فِي الْأَرْضِ مَرَحاً» و در سوره‌ى فرقان، اوّلين نشانه‌ى بندگان خوب خدا، حركت متواضعانه‌ى آنهاست. «وَ عِبادُ الرَّحْمنِ الَّذِينَ يَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْناً» «1»

يكى از اسرار نماز كه در سجده‌ى آن بلندترين نقطه بدن را (حداقل در هر شبانه روز 34 مرتبه در هفده ركعت نماز واجب) روى خاك مى‌گزاريم، دورى از تكبّر، غرور و تواضع در برابر خداوند است.

گرچه تواضع در برابر تمام انسان‌ها لازم است؛ امّا در برابر والدين، استاد و مؤمنان لازم‌تر است. تواضع در برابر مؤمنان، از نشانه‌هاى برجسته‌ى اهل ايمان است. «أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ» «2»

بر خلاف تقاضاى متكبّران كه پيشنهاد دور كردن فقرا را از انبيا داشتند، آن بزرگواران مى‌فرمودند: ما هرگز آنان را طرد نمى‌كنيم. «وَ ما أَنَا بِطارِدِ الَّذِينَ آمَنُوا» «3» انسانِ ضعيف و ناتوانى كه از خاك و نطفه آفريده شده، و در آينده نيز مردارى بيش نخواهد بود، چرا تكبّر مى‌كند؟!

«1» فرقان 63

«2» مائده 54

«3» هود 29

جلد 7 - صفحه 268

مگر علم محدود او با فراموشى آسيب‌پذير نيست؟!

مگر زيبايى، قدرت، شهرت و ثروت او، زوال‌پذير نيست؟!

مگر بيمارى، فقر و مرگ را در جامعه نديده است؟!

مگر توانايى‌هاى او نابود شدنى نيست؟!

پس براى چه تكبّر مى‌كند؟! قرآن مى‌فرمايد: متكبّرانه راه نرويد كه زمين سوارخ نمى‌شود، گردن‌كشى نكنيد كه از كوه‌ها بلندتر نمى‌شويد. «وَ لا تَمْشِ فِي الْأَرْضِ مَرَحاً إِنَّكَ لَنْ تَخْرِقَ الْأَرْضَ وَ لَنْ تَبْلُغَ الْجِبالَ طُولًا» «1»

نمونه‌هايى از تواضع اولياى الهى‌

1. شخص اوّل آفرينش كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله است، آنگونه مى‌نشست كه هيچ امتيازى بر ديگران نداشت و افرادى كه وارد مجلس مى‌شدند و حضرت را نمى‌شناختند، مى‌پرسيدند:

كدام يك از شما پيامبر است؟ «ايكم رسول الله» «2»

2. در سفرى كه براى تهيه غذا هر كس كارى را به عهده گرفت، پيامبر نيز كارى را به عهده گرفت و فرمود: «جمع كردن هيزم با من». «3»

3. همين كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله ديدند براى نشستنِ بعضى فرش نيست، عباى خود را دادند تا چند نفرى روى عباى حضرت بنشينند. «4»

پوشيدن لباس ساده، سوار شدن بر الاغ برهنه، شير دوشيدن، هم‌نشينى با بردگان، سلام كردن به اطفال، وصله كردن كفش و لباس، پذيرفتن دعوت مردم، جارو كردن منزل، دست دادن به تمام افراد و سبك نشمردن غذا از سيره‌هاى حضرت بود. «5»

4. برخى شيعيان خواستند به احترام امام صادق عليه السلام حمّام را خلوت و به اصطلاح قُرق كنند، حضرت اجازه نداد و فرمود: «لا حاجة لى فى ذلك المؤمن اخف من ذلك» نيازى به اين كار نيست، زندگى مؤمن ساده‌تر از اين تشريفات است. «6»

«1». اسراء، 37.

«2». بحار، ج 47، ص 47.

«3». بحار، ج 47، سيره پيامبر.

«4». بحار، ج 16، ص 235.

«5». بحار، ج 16، ص 155 و بحار، ج 73، ص 208.

«6». بحار، ج 47، ص 47.

جلد 7 - صفحه 269

5. هر چه اصرار كردند كه سفره‌ى امام رضا عليه السلام از سفره غلامان جدا باشد، آن حضرت نپذيرفت. «1»

6. شخصى در حمّام، امام رضا عليه السلام را نشناخت و از او خواست تا او را كيسه بكشد، حضرت بدون معرّفى خود و با كمال وقار تقاضاى او را قبول كرد. همين كه آن شخص حضرت را شناخت، شروع به عذرخواهى كرد، حضرت او را دلدارى دادند. «2»

از نشانه‌هاى تواضع، پذيرفتن پيشنهاد و انتقاد ديگران و نشستن در پايين‌تر از جايى است كه در شأن اوست.

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



وَ لا تُصَعِّرْ خَدَّكَ لِلنَّاسِ وَ لا تَمْشِ فِي الْأَرْضِ مَرَحاً إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتالٍ فَخُورٍ «18»

«1» معراج السعادة، ملا احمد نراقى، چ سنگى اسلاميه 1332، ص 164 (در بيان اهتمام در امر به معروف و نهى از منكر)

جلد 10 - صفحه 348

هفتمين موعظه: وَ لا تُصَعِّرْ خَدَّكَ لِلنَّاسِ‌: و ميل مده و به يك سو مبر و مگردان روى خود را براى مردمان، يعنى صفحه وجه خود را از ايشان مگردان همچنانكه فعل متكبران است. اين مشتق است از «صعر» كه دردى است بر شتر عارض مى‌شود و به جهت آن گردنش پيچيده مى‌شود. خلاصه آنكه اقبال نما به وجه و روى خود به مردمان به جهت تواضع، و روى از ايشان برمتاب به سبب تكبر بر آنان. طبرسى از حضرت صادق عليه السّلام روايت نموده در معنى آيه شريفه كه: اعراض مكن از جهت استخفاف با كسى كه تكلم كند با تو «1».

هشتمين موعظه: وَ لا تَمْشِ فِي الْأَرْضِ مَرَحاً: و راه مرو در زمين با خراميدن و فرح مانند جاهلان و دنياپرستان كه مى‌خرامند از فرط فرح و بطر و نخوت. إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتالٍ فَخُورٍ: بدرستى كه خدا دوست نمى‌دارد هر خرامنده بسيار فخر كننده و ناز نماينده كه به اسباب تنعم بر مردمان تطاول و سركشى نمايند. اين علت نهى است، يعنى لازمه دوستى كه لطف و مرحمت خاصه است در باره آنها منظور نفرمايد.

تنبيه: آيه شريفه نهى است از تكبر و فخر، دو صفت رذيله‌اى كه موجب پستى مقام انسانيت و سبب رذالت است:

1- در كافى از حضرت باقر عليه السّلام كه فرمود: عجبا للمختال الفخور و انّما خلق من نطفةثمّ يعود جيفة و هو فيما بين ذلك لا يدرى ما يصنع به: عجب است مر مختال فخور را، اينست و جز اين نيست خلق شده از نطفه، پس برمى‌گردد جيفه، و او در ميان اين دو حالت نمى‌داند آنچه معامله شود به او «2».

2- از حضرت باقر و صادق عليهما السّلام مروى است كه فرمودند: داخل بهشت نمى‌شود هر كه در قلبش مثقال ذره‌اى كبر باشد «3».

«1» مجمع البيان، ج 4 ص 319. (طبع 1403 هجرى)

«2» اصول كافى، ج 2، ص 329، روايت 4.

«3» همان مدرك، ص 310، روايت 6.

جلد 10 - صفحه 349

3- در مجالس و فقيه- از حضرت پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله مروى است كه: نهى فرمود از فخر نمودن شخص در راه رفتن، و فرمود: هر كه بپوشد لباسى و خرامان شود در آن، خسف فرمايد او را به كنار جهنم، و مى‌باشد قرين قارون؛ زيرا اول كسى است كه فرو برد او و خانه‌اش را به زمين، و هر كه خرامد پس به تحقيق منازعه نموده خداى را در جبروتش‌ «1».


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


يا بُنَيَّ إِنَّها إِنْ تَكُ مِثْقالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ فَتَكُنْ فِي صَخْرَةٍ أَوْ فِي السَّماواتِ أَوْ فِي الْأَرْضِ يَأْتِ بِهَا اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ لَطِيفٌ خَبِيرٌ «16» يا بُنَيَّ أَقِمِ الصَّلاةَ وَ أْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَ انْهَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ اصْبِرْ عَلى‌ ما أَصابَكَ إِنَّ ذلِكَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ «17» وَ لا تُصَعِّرْ خَدَّكَ لِلنَّاسِ وَ لا تَمْشِ فِي الْأَرْضِ مَرَحاً إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتالٍ فَخُورٍ «18» وَ اقْصِدْ فِي مَشْيِكَ وَ اغْضُضْ مِنْ صَوْتِكَ إِنَّ أَنْكَرَ الْأَصْواتِ لَصَوْتُ الْحَمِيرِ «19» أَ لَمْ تَرَوْا أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَكُمْ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ وَ أَسْبَغَ عَلَيْكُمْ نِعَمَهُ ظاهِرَةً وَ باطِنَةً وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يُجادِلُ فِي اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَ لا هُدىً وَ لا كِتابٍ مُنِيرٍ «20»

ترجمه‌

اى پسرك من همانا روزى اگر باشد مقدار دانه‌اى از خر دل پس بوده باشد در سنگ گرانى يا در آسمانها يا در زمين مى‌آورد آنرا خدا همانا خداوند باريك بين آگاه است‌

اى پسرك من بر پاى دار نماز را و امر كن به نيكوئى و باز دار از بدى و صبر كن بر آنچه رسيد تو را همانا اين از امورى است كه بايد بر آن استوار بود

و مگردان بتكبّر رويت را از مردمان و راه مرو در زمين بسر مستى همانا خدا دوست ندارد هر متكبّر بخود نازنده را

و ميانه گزين در رفتارت و كوتاه كن آوازت را همانا زشت‌ترين آوازها هر آينه آواز خران است‌

آيا نديديد كه خدا رام كرد براى شما آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است و تمام گردانيد بر شما نعمتهايش را با آنكه آشكار و پنهان است و از مردمان كسى است كه جدل و ستيزه ميكند در باره خدا بدون دانشى و نه هدايتى و نه كتابى روشن.

تفسير

خداوند متعال بعد از دو آيه سابقه رجوع بمواعظ حضرت لقمان‌

جلد 4 صفحه 276

فرموده كه بفرزند خود فرمود اى پسر عزيز من هيچ وقت غم روزى مخور و براى تهيّه آن خود را بتعب و مشقت بسيار مينداز و از عبادت و اطاعت خدا باز مدار همانا قسمت بندگان از رزق اگر بوده باشد بمقدار حبّه خردل يا ارزنى و جاى گرفته باشد در جوف سنگ بزرگ سختى يا در آسمانها يا در قعر زمين خداوند آنرا بصاحبانش ميرساند همانا خداوند عالم بجزئيّات و داراى لطف و مرحمت بر بندگان و با خبر از احوال آنها است چنانچه قمّى ره نقل نموده كه مراد روزى است كه خدا آنرا بتو ميرساند و مثقال برفع نيز قرائت شده و بنابر اين ضمير انّها راجع بقصّه است و كون تامّه يعنى اگر باشد مقدار حبّه از روزى بندگان و باشد در اين اماكن خدا آنرا ميآورد نزد صاحبش و مقصود ايجاد صفت توكّل و قناعت و اقتصاد در طلب است كه شرعا و عقلا ممدوح است ولى مفسّرين بنا بقرائت مشهور كه نصب مثقال است فرموده‌اند ضمير انّها راجع باعمال حسنه و سيّئه است و مقصود بيان احاطه علم الهى است بخفاياى امور از شرك و ساير معاصى و حاضر نمودن خداوند آنها را در قيامت براى حساب و جزاى اعمال يعنى كار خوب و بد هر قدر كوچك باشد و در اماكن مذكوره در آيه كه پنهان و دور است باشد خداوند آنرا حاضر و صاحبش را بآن پاداش ميدهد و مؤيّد اين معنى روايتى است كه از صادقين عليهما السّلام در كتب معتبره نقل شده كه از گناهان صغيره پرهيز نمائيد چون براى آنها طلب كننده است نبايد يكى از شما بگويد گناه ميكنم و استغفار مينمايم خدا ميفرمايد ان تك مثقال حبّة من خردل تا آخر آيه و بنظر حقير معناى اوّل ملايم‌تر با ضمير انّها است خصوصا بقرائت رفع مثقال و مناسب‌تر است با كون در صخره بلكه كون در صخره بهيچ وجه مناسب با عمل نيست و كون در سماوات مناسبت با سيّئه ندارد و كلام بايد بمناسبت سخت بودن در آوردن چيزى از ميان سنگ و احضار آن از راه دور توجيه شود و نيز لايق‌تر است بمقام موعظه كه در آيات سابقه تصريح ببودن حضرت لقمان در آن مقام شده است و منافات ندارد با روايت منقوله در تأييد معناى مشهور چون در هر حال آيه دلالت دارد بر احاطه علميّه خدا و ممكن است امام عليه السّلام بباطن آن استدلال فرموده باشد و نيز توصيه فرمود آنحضرت پسر را باقامه نماز و امر بكارهاى خوب و نهى از كارهاى بد و صبر

جلد 4 صفحه 277

بر مصائب خصوصا ناملايماتى كه از راه امر بمعروف و نهى از منكر براى شخص پيش مى‌آيد چنانچه در مجمع از امير المؤمنين عليه السّلام نقل نموده كه مراد صبر بر مشقّت و آزار در امر بمعروف و نهى از منكر است و همانا اين صبر بر مصائب از امورى است كه ناچار بايد عازم و ثابت بر آن بود چون دنيا دار مصيبت و بلا و ابتلا است و اگر انسان صبور نباشد نميتواند در آن زيست نمايد و ضرر بى‌صبرى بر خودش وارد ميشود و بعضى ذالك را اشاره بتمام نصايح و دستورات گرفته‌اند و فرموده‌اند مراد عزم و ثبات بر تمام آنها است و بعضى فرموده‌اند مراد آنستكه خداوند آنها را قطعى و لازم نموده است و نيز توصيه فرمود كه مگردان روى خود را از مردم بتكبّر و اعراض مكن از كسيكه با تو سخن ميگويد براى توهين باو چنانچه در مجمع از امام صادق عليه السّلام نقل نموده و قمّى ره فرموده مراد آنستكه خود را خوار مكن در برابر مردم براى طمع بمال آنها و چون اصل صعر كجى گردن شتر است از مرضى با هر دو معنى مناسبت دارد و ممكن است هر دو مراد باشد چون هر دو صفت مذموم است و مايل نمودن روى از مردم ميشود بعنوان تكبّر بيمين و يسار باشد و ميشود بغرض تذلّل بپائين و زير و لا تصاعر بالف نيز قرائت شده و معنى تفاوت ندارد و راه مرو در زمين با نشاط و خورسندى و قمّى ره از امام باقر عليه السّلام نقل نموده يعنى بعظمت و بزرگى كه خدا دوست ندارد هر كس را كه تكبّر و افتخار نمايد بر مردم و در فقيه از پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله نقل نموده كه نهى فرمود از آنكه مرد تكبّر كند در راه رفتنش و فرمود كسيكه بپوشد جامه‌اى را پس تكبّر كند در آن خداوند او را بجهنم فرو مى‌برد و قرين قارون ميفرمايد چون او اوّل كسى بود كه تكبّر كرد و با خانه‌اش بزمين فرو رفت و كسيكه تكبّر كند با خدا منازعه نموده در كبريائيش و در راه رفتن ميانه روى كن نه تند و نه كند چون تند روى سبكى و جلفى است و كند روى تكبّر و خود بينى است و حدّ وسط سكونت و وقار است و قمّى ره فرموده يعنى عجله منما و در خصال از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه سرعت مشى بهاء مؤمن را ميبرد و كوتاه كن صوت خود را در وقت سخن گفتن و آنرا بيرون آور بقدريكه شنيده شود و بگوش گران نيايد و قمّى ره فرموده يعنى بلند منما آنرا همانا بدترين صوتها صوت خران است و بعضى گفته‌اند

جلد 4 صفحه 278

بدتر بودن صداى خر براى آنستكه از ديدن شيطان پيدا ميشود و در بعضى از روايات آن صوت بعطسه بلند تفسير شده و ظاهرا مراد تشبيه صاحبان آن به حمير باشد چنانچه بعضى گفته‌اند كه مراد از صوت حمير صوت جهّال از مردم است كه خداوند آنها را تشبيه بحمير فرموده چنانچه فرموده اولئك كالانعام و پس از ختم مواعظ لقمان خداوند براى معرفت بندگان شمّه‌اى از نعم خود را گوشزد فرموده باين بيان كه مگر نديديد اى فرزندان آدم كه خداوند مسخّر و منقاد و سر گشته و فرمانبردار قرار داد براى بهره بردارى شما تمام موجودات ارضيّه و سماويّه را از آفتاب و ماه و ستارگان و ابر و باد و زمين و حيوانات و نباتات آنرا و وافر و تمام نمود بر شما نعمتهاى محسوسه و معقوله و آشكار و پنهان خود را كه ميشناسيد آنرا و نميشناسيد و نميتوانيد بشناسيد و اينها همه دليل بر وجود خدا و صفات ثبوتيّه او است و با وجود اين بعضى از مردم بدون دليل و برهان علمى و بدون بيان پيغمبر و امام راهنما و نوشته روشن كننده حقائق از جانب خدا در اثبات توحيد و ساير صفات ربوبى نزاع و جدال مينمايند در مجمع و قمّى ره از امام محمد باقر عليه السّلام نقل نموده كه امّا نعمت ظاهره پس آن پيغمبر و معارف الهيه است كه او آورده و امّا نعمت باطنه پس ولايت ما اهل بيت و عقد مودّت ما است و در اكمال و مناقب از امام كاظم عليه السّلام نعمت ظاهره بامام ظاهر و نعمت باطنه بامام غائب تفسير شده و معلوم است كه مقصود بيان مصداق است در اين روايات و امثال آن چون نعم الهيّه از آشكار و پنهان قابل تعداد و احصاء نيست و تفاسير منقوله در اين مقام از مفسّرين عظام بنظر حقير تخصيص بلا مخصّص است و نعمة بصيغه مفرد نيز قرائت شده است.

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


وَ لا تُصَعِّر خَدَّك‌َ لِلنّاس‌ِ وَ لا تَمش‌ِ فِي‌ الأَرض‌ِ مَرَحاً إِن‌َّ اللّه‌َ لا يُحِب‌ُّ كُل‌َّ مُختال‌ٍ فَخُورٍ «18»

صورت‌ ‌بر‌ مگردان‌ و سر زير نينداز و اعراض‌ و بي‌ اعتنايي‌ نكن‌ ‌از‌ ناس‌ و مشي‌ مكن‌ روي‌ زمين‌ ‌از‌ روي‌ تكبر و نخوت‌ محققا خداوند دوست‌ نميدارد ‌هر‌ متكبر افتخار كننده‌ ‌را‌.

وَ لا تُصَعِّر خَدَّك‌َ لِلنّاس‌ِ رو برنگردان‌ ‌از‌ مردم‌ و اعراض‌ نكن‌ و سر فرو نبر ‌از‌ روي‌ تكبر و نخوت‌ ‌با‌ صورت‌ باز و زبان‌ خوش‌ و حال‌ تواضع‌ ‌با‌ ‌آنها‌ معاشرت‌ كن‌.

وَ لا تَمش‌ِ فِي‌ الأَرض‌ِ مَرَحاً ‌با‌ فيس‌ و نخوت‌، بزرگ‌ منشي‌ نكن‌ و بعيد نيست‌ ‌که‌ مراد ‌از‌ مشي‌ مجرد راه‌ رفتن‌ نباشد بلكه‌ مراد رفتار و كردار و معاشرت‌ ‌با‌ بندگان‌ ‌خدا‌ ‌باشد‌ ‌از‌ روي‌ تكبر نباشد بلكه‌ ‌با‌ كمال‌ ملايمت‌ و رفاقت‌ و دوستي‌ ‌باشد‌.

إِن‌َّ اللّه‌َ لا يُحِب‌ُّ كُل‌َّ مُختال‌ٍ فَخُورٍ ‌از‌ صفات‌ بسيار خبيثه‌ تكبر و افتخار ‌است‌ أَ لَيس‌َ فِي‌ جَهَنَّم‌َ مَثوي‌ً لِلمُتَكَبِّرِين‌َ (زمر ‌آيه‌ 60) و ‌در‌ خبر ‌از‌ حضرت‌ ‌رسول‌ ‌است‌ فرمود

«‌لا‌ يدخل‌ الجنة ‌من‌ ‌کان‌ ‌في‌ قلبه‌ حبة خردل‌ ‌من‌ الكبر».

برگزیده تفسیر نمونه


]

(آیه 18)- سپس لقمان به مسائل اخلاقی در ارتباط با مردم و خویشتن پرداخته، نخست تواضع و فروتنی و خوشروئی را توصیه کرده، می‌گوید: «با بی‌اعتنائی از مردم روی مگردان» (وَ لا تُصَعِّرْ خَدَّکَ لِلنَّاسِ).

«و مغرورانه بر زمین راه مرو» (وَ لا تَمْشِ فِی الْأَرْضِ مَرَحاً).

«چرا که خداوند هیچ متکبر مغروری را دوست ندارد» (إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ کُلَّ مُخْتالٍ فَخُورٍ).

و به این ترتیب لقمان حکیم در اینجا از دو صفت بسیار زشت و ناپسند که مایه از هم پاشیدن روابط صمیمانه اجتماعی است اشاره می‌کند: یکی تکبر و بی‌اعتنائی، و دیگر غرور و خود پسندی که هر دو در این جهت مشترکند که انسان را در عالمی از توهّم و پندار و خود برتربینی فرو می‌برند، و رابطه او را از دیگران قطع می‌کنند.

در حدیثی از پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله می‌خوانیم: «کسی که از روی غرور و تکبر، روی زمین راه رود زمین، و کسانی که در زیر زمین خفته‌اند، و آنها که روی زمین هستند، همه او را لعنت می‌کنند»!

سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:

تفسیر های فارسی

ترجمه تفسیر المیزان

تفسیر خسروی

تفسیر عاملی

تفسیر جامع

تفسیر های عربی

تفسیر المیزان

تفسیر مجمع البیان

تفسیر نور الثقلین

تفسیر الصافی

تفسیر الکاشف

پانویس

  1. تفسير احسن الحديث، سید علی اکبر قرشی، ج‏8، ص: 247

منابع