حسن ظن

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو

این مدخل از دانشنامه هنوز نوشته نشده است.

Icon-computer.png
محتوای فعلی مقاله یکی از پایگاه های معتبر متناسب با عنوان است.

(احتمالا تصرف اندکی صورت گرفته است)


«حُسن ظنّ» و گمان نيكو به خداوند، در روایات متعددی مورد تأکید قرار گرفته و در مقابل، «سوء ظنّ» به خدا نکوهش و از آن نهی شده است. همچنین مردم بايد در معاشرت خود نسبت به يكديگر حسن ظنّ داشته باشند، هرچند رعایت اعتدال و احتیاط در مواردی لازم است.

حسن‌ظن به خدا

در شرع مقدس اسلام به «حسن ظن» و امیدواری به خدا تشويق و ترغيب فراوان شده، مخصوصا به هنگام مرگ. پس شايسته است كه هيچ مؤمنى از لطف خدا مأيوس نباشد، و نپندارد كه خدا به او رحم نخواهد كرد و حتما از عذاب و عقاب او رهائى ندارد، و گمان نكند كه بلاها و مصيبت هائى كه در دنيا به او مى رسد، شرّ و عقوبت است. بلكه سزاوار است كه خدا را مهربان تر از پدر و مادر بداند، و معتقد باشد كه او را آفريده تا از وجود و فيض خود برخوردارش سازد؛ بنابراين در سراى آخرت به او ترحّم خواهد كرد و او را از عذاب ابدى نجات خواهد داد و به نعمت هاى سرمدى بهشت خواهد رساند و مصيبت ها و بلاهائى كه در دنيا به او وارد مى شود، خير و صلاح او و ذخيره اى براى آخرت او خواهد بود.

قرآن مجيد مى فرمايد: «قُلْ يا عِبادِىَ الَّذِينَ اسْرَفُوا عَلى انْفُسِهِمْ لاتَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ اِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَميعًا اِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمِ»؛ (اى رسول ما) به آن بندگانم كه بر خويشتن ستم روا داشتند بگو: از رحمت خدا نااميد نشويد كه خدا همه گناهان را مى بخشد؛ زيرا او خدايى بسيار بخشنده و مهربان است. (سوره زمر، 53)

و مى فرمايد: «انَّ رَبَّكَ لَذُو مَغْفِرَةٍ لِلنَّاسِ عَلى ظُلْمِهِمْ»؛ همانا پروردگارت بر مردم با گذشت است اگر چه آنها ستم كرده اند. (سوره رعد، 16)

و در حالى كه از قومى انتقاد مى كند، مى فرمايد: «ذلِكُمْ ظَنُّكُمْ الَّذِى ظَنَنْتُمْ بِرَبِّكُمْ ارْديكُمْ»؛ همان گمان بدى كه به پروردگار خويش داشتيد، شما را هلاك كرد. (سوره فصلت، 23)

و مى فرمايد: «ظَنَنْتُمْ ظَنَّ السَّوءِ وَكُنْتُمْ قَوْمًا بُورًا»؛ (به خدا) گمان بد داشتيد و قومى شايسته هلاكت بوديد. (سوره فتح، 12)

و در اخبار حضرت يعقوب عليه السلام چنين آمده: خداى تعالى به يعقوب وحى كرد: آيا مى دانى چرا بين تو و يوسف جدايى افكندم؟ به خاطر اين كه گفتى: «انّى اخافُ انْ يَأْكُلَهُ الذِّئْبُ وَانْتُمْ عَنْهُ غافِلُونَ»؛ همانا مى ترسم گرگ او را بخورد در حالى كه شما از او غافل باشيد. (سوره يوسف، 13) چرا از گرگ ترسيدى و به من اميدوار نبودى؟ و چرا به غفلت برادرانش توجه داشتى ولى از محافظت من غافل بودى؟

پیامبر اسلام صلى اللّه عليه و آله مى فرمايد: «لَايَمُوتَنَّ أَحَدُكُمْ إِلَّا وَ هُوَ يُحْسِنُ الظَّنَّ بِاللَّهِ فَإِنَّ حُسْنَ الظَّنِّ بِاللَّهِ ثَمَنُ الْجَنَّةِ؛ نميرد كسى از شما مگر اینكه به خدا حسن ظن دارد پس به درستى كه حسن ظنّ به خدا ثمن و بهاى بهشت است». (بحارالانوار، ج67، ص395)

و نیز پیامبر فرمود: يَقُولُ اللَّهُ أَنَا عِنْدَ ظَنِّ عَبْدِي بِي فَلْيَظُنَّ مَا شَاءَ؛ خداى تعالى مى فرمايد: من چنانم كه بنده ام به من گمان دارد، پس هر گونه مى خواهد مرا گمان كند. (مستدرك الوسائل، ج11، ص252)

امام صادق عليه السّلام مى فرمايد: ... حُسْنُ الظَّنِّ بِاللَّهِ أَنْ لَاتَرْجُوَ إِلَّا اللَّهَ وَ لَاتَخَافَ إِلَّا ذَنْبَكَ؛ حسن ظن به خدا اين است كه جز به او اميد مبندى، و جز از گناهت نترسى. (كافى، ج2، ص72)

و در روايت است كه نبى اكرم صلى اللّه عليه و آله به مردى در حال احتضار وارد شد و فرمود: كَيْفَ تَجِدُكَ؟ قَالَ أَجِدُنِي أَخَافُ ذُنُوبِي وَأَرْجُوْ رَحْمَةَ رَبِي فَقَالَ صلى الله عليه وآله مَا اِجْتَمِعَا فِي قَلْبِ عَبْدٍ فِي هَذَا اَلْمَوْطِنِ إِلاَ أَعْطَاهُ اَللهَ مَا رَجَاهُ وَ أَمَنَهُ مِمَا خَافَهُ؛ در چه حالى؟ عرض كرد: در حالى كه از گناهانم در هراسم و به رحمت پروردگارم اميد بسته ام. فرمود: در چنين وقتى اين دو در قلب بنده اى اجتماع نكردند، مگر آنكه خدا او را از آنچه مى ترسد در امان داشت، و آنچه را اميد داشت به او عطا كرد. (شرح نهج البلاغة، ج10، ص155؛ أعلام الدين، ص280)

امام صادق عليه السلام مى فرمايند: حُسْنُ الظَّنِّ أَصْلُهُ مِنْ حُسْنِ إِيمَانِ الْمَرْءِ وَ سَلَامَةِ صَدْرِهِ وَ عَلَامَتُهُ أَنْ يُرَى كُلَّمَا نُظِرَ إِلَيْهِ بِعَيْنِ الطَّهَارَةِ وَ الْفَضْلِ مِنْ حَيْثُ رُكِّبَ فِيهِ وَقُذِفَ (فِي قَلْبِهِ) مِنَ الْحَيَاءِ وَ الْأَمَانَةِ وَ الصِّيَانَةِ وَ الصِّدْقِ أَوْحَى اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى إِلَى دَاوُدَ ذَكِّرْ عِبَادِي مِنْ آلَائِي وَ نَعْمَائِي فإِنَّهُمْ لَمْ يَرَوْا مِنِّي إِلَّا الْحَسَنَ الْجَمِيلَ لِئَلَّا يَظُنُّوا فِي الْبَاقِي إِلَّا مِثْلَ الَّذِي سَلَفَ مِنِّي إِلَيْهِمْ وَ حُسْنُ الظَّنِّ يَدْعُو إِلَى حُسْنِ الْعِبَادَةِ وَ الْمَغْرُورُ يَتَمَادَى فِي الْمَعْصِيَةِ وَ يَتَمَنَّى الْمَغْفِرَةَ وَ لَايَكُونُ أَحْسَنَ الظَّنَّ فِي خَلْقِ اللَّهِ إِلَّا الْمُطِيعُ لَهُ يَرْجُو ثَوَابَهُ وَ يَخَافُ عِقَابَهُ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه و آله و سلم يَحْكِي عَنْ رَبِّهِ أَنَا عِنْدَ حُسْنِ ظَنِّ عَبْدِي بِي يَا مُحَمَّدُ فَمَنْ زَاغَ عَنْ وَفَاءِ حَقِيقَةِ مُوجِبَاتِ ظَنِّهِ بِرَبِّهِ فَقَدْ أَعْظَمَ الْحُجَّةَ عَلَى نَفْسِهِ وَ كَانَ مِنَ الْمَخْدُوعِينَ فِي أَسْرِ هَوَاه؛ (مستدرك الوسائل، ج11، ص251) حسن ظنّ و گمان نيك، ناشى مى شود از حسن ايمان، هرچه آدمى ايمانش محكمتر و سينه اش از تيرگى و سياهى سالمتر است، حسن ظنّ او به خدا بيشتر است. علامت حسن ظنّ آن است كه به هر چه نظر كند غير خوبى نبيند و عيب بين نباشد. چرا كه خداوند عالم جلّ شأنه، تركيب كرده است در بدن انسان و جا داده است در نفس او، صفت هاى حيا، امانت، صيانت و صدق، كه نيست مقتضاى آن صفت ها مگر حسن ظنّ. حضرت بارى عزّ اسمه، به حضرت داود عليه السّلام وحى كرد كه: نعمتهای من را به خاطر بندگان من بيار و بگو به ايشان كه، گمان نبرند و اعتقاد نكنند به پروردگار خود در باقى اوقات مگر مثل آن چه از من به ايشان رسيده است پيشتر و ايّام سابقه از لطف و احسان و نعمت هاى گوناگون. يعنى: چنان كه در دنيا غرق نعمت من بوده اند و در هر وقت از اوقات، به الطاف جسيمه و نعمت هاى عظيمه من، متنعّم بوده اند، در ايّام آينده نيز حتّى در قيامت به همان طريق حسن ظنّ به من داشته باشند. و حسن ظنّ به خدا، اين معنى دارد كه، اگر از بنده تقصيرى و خطائى واقع شود، بعد از توبه و انابه، اميد مغفرت داشته باشد، نه آن كه با وجود جرائم بسيار و نافرمانى، بى توبه و رجوع و ندامت و پشيمانى، گويد: من حسن ظنّ به خدا دارم. حضرت پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله مى فرمايد كه: خداوند (سبحانه تعالى) به من وحى فرستاد كه اى محمّد، رفتار من با بنده، موافق ظنّ او است به من، (اگر ظنّش با من خوب است و حسن ظنّ به من دارد، من هم موافق ظنّ او با او سلوك مى كنم و از تقصيرات او مى گذرم) و هر كه منحرف شد از اين و حسن ظنّ به من تحصيل نكرد، پس حجّت را بر علیه خود بزرگ كرده، (و در قيامت اگر از او بپرسند كه تو را چه واداشت كه نافرمانى كردى؟ جواب ندارد و نمى تواند، بگويد: حسن ظنّ به تو، يا كرم تو) و از جمله فريب خورندگان و مغرور شدگان در قيد هواى نفس خواهد بود.

و امام باقر عليه السلام مى فرمايد: در كتاب على عليه السّلام چنين يافتيم كه رسول خدا صلى اللّه عليه و آله بر منبر مى فرمود: ... وَ اللَّهِ الَّذِي لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ مَا أُعْطِيَ مُؤْمِنٌ خَيْرَ الدُّنْيَا و َالْآخِرَةِ إِلَّا بِحُسْنِ ظَنِّهِ بِاللَّهِ وَ رَجَائِهِ و َحُسْنِ خُلُقِهِ وَ الْكَفِّ عَنِ اغْتِيَابِ الْمُؤْمِنِينَ وَ اللَّهِ الَّذِي لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ لَا يُعَذِّبُ اللَّهُ مُؤْمِناً بَعْدَ التَّوْبَةِ وَ الِاسْتِغْفَارِ إِلَّا بِسُوءِ ظَنِّهِ بِاللَّهِ وَ تَقـْصِيرٍ مِنْ رَجَائِهِ بِاللَّهِ وَ سُوءِ خُلُقِهِ وَ اغْتِيَابِهِ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ اللَّهِ الَّذِي لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ لَا يَحْسُنُ ظَنُّ عَبْدٍ مُؤْمِنٍ بِاللَّهِ إِلَّا كَانَ اللَّهُ عِنْدَ ظَنِّ عَبْدِهِ الْمُؤْمِنِ بِهِ لِأَنَّ اللَّهَ كَرِيمٌ بِيَدِهِ الْخَيْرَاتُ يَسْتَحِي أَنْ يَكُونَ عَبْدُهُ الْمُؤْمِنُ قَدْ أَحْسَنَ بِهِ الظَّنَّ وَ الرَّجَاءَ ثُمَّ يُخْلِفُ ظَنَّهُ و َرَجَاءَهُ لَهُ فَأَحْسِنُوا بِاللَّهِ الظَّنَّ وَ ارْغَبُوا إِلَيْهِ؛ قسم به كسى كه جز او خدايى نيست، هيچ مؤمنى به خير دنيا و آخرت نرسيد مگر با خوش گمانى به خدا و اميدوارى به او و حسن خلق و خوددارى از غيبت مؤمنين. قسم به كسى كه جز او خدايى نيست، خدا، هيچ مؤمنى را بعد از توبه و استغفار عذاب نمى كند، مگر به خاطر بدگمانى به خدا، و تقصير و كوتاهى در اميد به او، و بد خلقى و غيبت مؤمنين. قسم به كسى كه جز او خدايى نيست، هيچ مؤمنى به خدا، گمان نيكو نبرد مگر آن كه خدا چنان باشد كه او گمان مى كند؛ زيرا او كريم است، و تمام خيرات در دست اوست، حياء مى كند كه بنده اش گمان نيكو برد و گمانش به خطا رود، و اميدش بيهوده باشد؛ پس به خدا گمان نيكو بريد، و به سوى او رغبت كنيد. (بحارالانوار، ج67، ص394)

همچنين امام باقر عليه السّلام از نبى اكرم صلى اللّه عليه و آله نقل مى كند كه خداى تعالى مى فرمايد: ... قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ لَا يَتَّكِلِ الْعَامِلُونَ عَلَى أَعْمَالِهِمُ الَّتِي يَعْمَلُونَ بِهَا لِثَوَابِي فَإِنَّهُمْ لَوِ اجْتَهَدُوا وَ أَتْعَبُوا أَنْفُسَهُمْ أَعْمَارَهُمْ فِي عِبَادَتِي كَانُوا مُقَصِّرِينَ غَيْرَ بَالِغِينَ فِي عِبَادَتِهِمْ كُنْهَ عِبَادَتِي فِيمَا يَطْلُبُونَ مِنْ كَرَامَتِي وَ النَّعِيمِ فِي جَنَّاتِي وَ رَفِيعِ الدَّرَجَاتِ الْعُلَى فِي جِوَارِي وَلَكِنْ بِرَحْمَتِي فَلْيَثِقُوا وَفَضْلِي فَلْيَرْجُوا وَ إِلَى حُسْنِ الظَّنِّ بِي فَلْيَطْمَئِنُّوا فَإِنَّ رَحْمَتِي عِنْدَ ذَلِكَ تُدْرِكُهُمْ وَ بِمَنِّي أُبَلِّغُهُمْ رِضْوَانِي وَ أُلْبِسُهُمْ عَفْوِي فَإِنِّي أَنَا اللَّهُ الرَّحْمَنُ الرَّحِيمُ بِذَلِكَ تَسَمَّيْتُ؛ عبادت كنندگان به عباداتى كه براى پاداش انجام مى دهند، تكيه نكنند؛ زيرا اگر تمام عمر خويش را با تلاش و كوشش به عبادت طى كنند، مقصّرند، و نسبت به آن كرامت و نعمت هاى بهشتى و درجات رفيعى كه در جوار من مى جويند به كنه بندگيم نمى رسند. ولى به رحمت من اعتماد كنند، و به فضل و كرم من اميد بربندند، و به حسن ظنى كه به من دارند، اطمينان كنند، كه در اين صورت رحمت من آنها را فرا خواهد گرفت. زيرا من خداى بخشنده مهربانم و به اين نام ناميده شده ام. (بحارالانوار، ج67، ص386)

حسن‌ظن به مردم

بى شك مردم بايد در معاشرت خود نسبت به يكديگر حسن ظن داشته باشند، كه اگر حسن ظن و اعتماد متقابل نباشد چرخ زندگى از كار مى افتد و ادامه فعاليت و همكارى براى مردم دشوار مى شود، زيرا در اجتماعى كه مردم به يكديگر اطمينان نداشته باشند، نمى توانند روابط خوب و پايدارى ميان خود برقرار سازند.

منشأ كدورت هاى بعضى با بعضى، نيست مگر سوء ظنّ؛ هرگاه سوء ظنّ به حسن ظنّ مبدّل شد، كدورت باطن و كينه دل نيز لا محاله به صفا و جلا مبدّل مى شود، و هر كه چنين است، در هيچ كس جز خوبى نمى بيند و با هيچ كس صاحب كينه نمى شود.

بنابراين نبايد به مسلمانان گمان بد برد، و گفتار و كردار ايشان را مادام كه مى توان به وجه صحيحى حمل كرد، نبايد بر بدى حمل كند. بلكه بايد هر عملى كه از آنها مى بيند و هر سخنى كه مى شنود به بهترين وجوه حمل كند، و خيال و وهم خود را تكذيب و تخطئه نمايد، و خويشتن را بر اين روش مكلّف سازد تا حسن ظن به تدريج ملكه او شود و سوء ظن بكلّى از خاطر او مرتفع گردد. بلى، حمل بر وجه صحيح با اين فرض كه اگر با واقع مطابق نباشد (يعنى اگر گمان بد راست و مطابق واقع باشد)، باعث ضرر مالى يا فساد دينى يا از ميان رفتن عِرض و آبرو مى شود، لازم است كه حزم و احتياط را رعايت كند و امور دين و دنياى خود را به او وانگذارد، تا خسران و ضرر بر او وارد نشود و ننگ و رسوائى دامنش را نگيرد.

اصل صحّت و درستى:

از آن جا كه بدگمانى، حسّ اعتماد عمومى را از بين مى برد و دل ها را مكدّر مى كند، شریعت مقدّسه براى خنثى كردن آن پاد زهرى بنام «اصالة الصحة» مقرّر داشته كه در كلّيه مراحل زندگى بايد به كار گرفته شود. يعنى انسان بايد اعمال مؤمنان را حمل بر صحّت كرده و تا مى تواند كار آنان را به خوبى توجيه و تحليل كند مگر آن كه تمام راه ها براى توجيه بسته باشد.

حضرت على عليه السّلام مى فرمايد: ... ضَعْ أَمْرَ أَخِيكَ عَلَى أَحْسَنِهِ حَتَّى يَأْتِيَكَ مَا يَغْلِبُكَ مِنْهُ وَ لَا تَظُنَّنَّ بِكَلِمَةٍ خَرَجَتْ مِنْ أَخِيكَ سُوءاً وَ أَنْتَ تَجِدُ لَهَا فِي الْخَيْرِ مَحْمِلًا؛ اعمال برادرت را بر بهترين وجه حمل كن؛ مگر آن كه حجت و دليلى براى تو پيدا شود كه راه توجيه را بر تو ببندد. و هرگز نسبت به سخنى كه از برادر مسلمانت صادر شده است، بدگمان مباش؛ در صورتى كه مى توانى محمل نيكى براى آن بيابى. (كافى، ج2، ص362)

مرحوم علامه مجلسى در شرح اين جمله مى گويد: مقصود اين است كه گفتار و كردارى كه از برادر دينى تو سر مى زند، تا آن جا كه مى توانى، بايد آن را بر نيكوترين وجه حمل كنى؛ گر چه احتمال صحّت ضعيف، و احتمال فساد و بدى قوى باشد، و حق ندارى تجسّس كنى، مگر آن كه دليل قطعى بر ثبوت آن پيدا شود. چه بسا گمان كه بى اساس است و تجسّس هم در مورد آن جايز نيست.

و اين حديث يكى از دلايلى است كه در علم اصول فقه مبنا و معيار اصل صحّت مى باشد. يعنى اگر دو نفر با يكديگر قراردادى منعقد مى سازند بايد كارهاى يكديگر را با اصل صحّت ارزيابى كنند، چون اگر بنا را بر اصل صحّت قرار ندهند و اين اصل را در روابط اجتماعى و معاملات و قراردادهاى منعقده معتبر ندانند ديگر هيچ معامله و قراردادى قابل اعتماد نخواهد بود و امور جاريه متزلزل خواهد شد و اساس اجتماع به هم خواهد خورد، زيرا براى همه اين ترديد پيش مى آيد كه آيا آن معامله اى كه فلان مؤمن انجام داده است صحيح بوده يا خير، آيا فلانى در آن معامله صحيح عمل كرده يا نه و امثال آن از شبهات كه موجب تشكيك در صحّت معاملات و قراردادها مى شود و با بودن اين گونه شبهه ها و تشكيك ها، پشتوانه اى براى صحّت و تنفيذ معاملات و مبادلات و ساير روابط باقى نمى ماند و همه چيز زير سؤال مى رود.

به اين جهت، اسلام دستور مى دهد، كار برادر دينى خود را حمل بر صحّت كن و همين اصل صحّت نيز يكى از روش هاى مبارزه با سوء ظن است كه با كمك اين اصل بايد از سوء ظن جلوگيرى نمود و آن را ابراز نكرد. بدگمانى علاوه بر اين كه خود انسان را آلوده مى كند، جامعه را نيز به فساد و تباهى مى كشاند، زيرا شخص بدگمان، سوء ظن خود را به افراد ديگر نيز منتقل مى كند و به تدريج چيزى را كه اساس و پايه اى جز شايعه يا برداشت نادرست نداشته است به صورت امرى قطعى و مسلّم در ميان مردم منتشر مى سازد.

همچنان كه خصلت بدگمانى بسيار زشت و ناپسند است، در مقابل، خوش گمانى از صفات نيك و از مكارم اخلاق مؤمن است. اخلاق اسلامى ما را به داشتن حسن ظن نسبت به ديگران ترغيب مى كند و سلامت روح را با اين حس، تضمين مى نمايد و زندگى اجتماعى را بر اين اساس استوار مى سازد.

قرآن كريم در اين باره مى فرمايد: «لَوْلا إذْ سَمِعْتُمُوهُ ظَنَّ الْمُؤْمِنُونَ و َالْمُؤمِناتُ بِأنْفُسِهِمْ خَيْرا وَ قالُوا هذا إفْكٌ مُبينٌ»؛ اين آيه در قضيه افك كه منافقان، عايشه همسر پيامبر صلّى اللّه عليه و آله را متهم كردند نازل شد. خداوند در برابر اين شايعه، مسلمانان را مخاطب قرار داده و مى گويد: چرا آن هنگامى كه آن بهتان را شنيديد، مردان و زنان مؤمن نسبت به يكديگر گمان نيك نبردند و نگفتند كه اين شايعه يك دروغ پردازى آشكار است؟ (سوره نور، آيه 12)

يعنى به جاى سوء ظن، مى بايد با حسن ظن و اعتماد عمومى نسبت به زنان و مردان مسلمان، شايعه سازان را محكوم مى ساختند و گفته آنان را قاطعانه تكذيب مى كردند تا ديگر جايى براى شايعه پردازى باقى نماند و آبروى مسلمانان محفوظ گردد.

در كتاب شريف مصباح الشريعه آمده است: قَالَ الصَّادِقُ عليه السلام حُسْنُ الظَّنِّ أَصْلُهُ مِنْ حُسْنِ إِيمَانِ الْمَرْءِ و َسَلَامَةِ صَدْرِهِ وَ عَلَامَتُهُ أَنْ يَرَى كُلَّ مَا نَظَرَ إِلَيْهِ بِعَيْنِ الطَّهَارَةِ وَ الْفَضْلِ قَالَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله و سلم أَحْسِنُوا ظُنُونَكُمْ بِإِخْوَانِكُمْ تَغْتَنِمُوا بِهَا صَفَاءَ الْقَلْبِ وَ نَقَاءَ الطَّبْعِ؛ حسن ظن از ايمان انسان و سلامت روحش ناشى مى شود و از نشانه هاى پاكى روح آن است كه انسان هر چه را كه مى بيند با خوبى و فضيلت مى نگرد رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فـرمود: گمان خود را نسبت به برادران دينى، خوب كنيد كه بدين وسيله به صفا و طهارت طبع مى رسيد. (بحارالانوار، ج72، ص196)

شخصى كه داراى حسن ظن است هيچ وقت گوشه گير نيست و غيبت قلبى ندارد و در اجتماع رشته هاى الفتش گسسته نمى شود، چون بر هر كس بدگمانى غلبه كند، هر گونه صلح و صفا بين او و دوستانش از بين مى رود.

احتیاط در حسن ظن:

اما نبايد فراموش كرد كه حسن ظن در شرايطى درست است كه در جامعه صلاح بر فساد غالب باشد، ولى در اجتماعى كه اكثر افراد آن اهل فسادند ـ يعنى فساد بر صلاح غلبه دارد ـ خوش بينى و حمل بر صحّت بى مورد است. در اين گونه جوامع بايد با عينك بدبينى نظر كرد و چنانچه بدون اتكا به توجيه قابل قبول و معتبر، كارهاى مردم را توجيه و تصحيح كنيم خود را فريب داده ايم.

در اين مورد اميرالمؤمنين عليه السّلام فرموده است: إِذَا اسْتَوْلَى الصَّلَاحُ عَلَى الزَّمَانِ وَ أَهْلِهِ ثُمَّ أَسَاءَ رَجُلٌ الظَّنَّ بِرَجُلٍ لَمْ تَظْهَرْ مِنْهُ حَوْبَةٌ فَقَدْ ظَلَمَ وَ إِذَا اسْتَوْلَى الْفَسَادُ عَلَى الزَّمَانِ وَ أَهْلِهِ فَأَحْسَنَ رَجُلٌ الظَّنَّ بِرَجُلٍ فَقَدْ غَرَّرَ؛ هنگامى كه صلاح و نيكى زمانه و مردم آن را در بر گيرد در چنين شرايطى اگر كسى گمان بد به ديگرى ببرد كه از او گناهى آشكار نشده است، بى ترديد به او ستم كرده است؛ اما هنگامى كه فساد بر زمان و اهل آن فراگير شد، هر كس به ديگرى گمان خوب ببرد، قطعا خود را فريب داده است. (نهج البلاغة، ص489)

و از امام هادى عليه السّلام نيز آمده است: إِذَا كَانَ زَمَانٌ الْعَدْلُ فِيهِ أَغْلَبُ مِنَ الْجَوْرِ فَحَرَامٌ أَنْ تَظُنَّ بِأَحَدٍ سُوءاً حَتَّى يُعْلَمَ ذَلِكَ مِنْهُ وَ إِذَا كَانَ زَمَانٌ الْجَوْرُ فِيهِ أَغْلَبُ مِنَ الْعَدْلِ فَلَيْسَ لِأَحَدٍ أَنْ يَظُنَّ بِأَحَدٍ خَيْراً حَتَّى يَبْدُوَ ذَلِكَ مِنْهُ؛ هنگامى كه عدالت بر جور و ستم غالب باشد، حرام است به كسى سوء ظن ببرى، مگر آن كه بدانى كه فلان كار زشت را انجام داده است؛ و زمانى كه جور و ستم بيش از عدل و داد باشد، كسى حق ندارد به ديگرى گمان خوب ببرد، مگر در صورتى كه خوبى وى كاملا مشهود و آشكار باشد. (بحارالانوار، ج72، ص197)

البته بايد دانست كه در زمان غلبه فساد بر صلاح، گر چه خوش بينى، ساده انديشى است، ولى بدگمانى نيز روا نمى باشد؛ به عبارت ديگر، در اين گونه شرايط هر چند نمى توان بدون دليل به مردم اعتماد كرد، ولى به صرف ظن و گمان نيز نمى توان كسى را محكوم ساخت. كه فرمود: «...إنَّ الظَّنَّ لايُغْنى مِنَ الْحَقِّ شَيْئا...»؛ مظنّه و گمان به هيچ وجه، جاى حق و حقيقت را نمى گيرد. (سوره نجم، 28)

پس، در اين گونه موارد بايد از هر دو جهت احتياط را از دست نداد؛ چه در مقام قضاوت و داورى و چه در مقام اعتماد به مردم، و خلاصه بدون تحقيق و بررسى هيچ گونه اقدامى نبايد كرد. اميرالمؤمنين عليه السّلام مى فرمايد: لَيْسَ مِنَ الْعَدْلِ الْقَضَاءُ عَلَى الثِّقَةِ بِالظَّنِّ؛ داورى كردن با استناد و اتكا به ظن و گمان از عدالت به دور است. (نهج البلاغه، ص507)

نكته دیگر اینكه، حسّ اعتماد متقابل در هنگام غلبه صلاح به اين معنى نيست كه در كارهاى مهم و اساسى بدون تحقيق وارد عمل شويم و مشاغل و مناصب كليدى را به هر كسى بسپاريم. اصولا اصالت صحّت و حسن ظن در امور شخصى و احوال شخصيه و كارهاى جزئى صحيح است، و گر نه در مسائل عمومى و كليدى و زيربنايى گرچه سوء ظن جايز نيست، اما حسن ظن هم نمى تواند معيار قضاوت قرار گيرد. در اين گونه موارد بدون آنكه با حيثيت افراد برخورد شود، حتما بايد بررسى كرد و پس از اطمينان كامل، اقدام مقتضى به عمل آورد.

اميرالمؤمنين عليه السّلام مى فرمايد: ثُمَّ انْظُرْ فِي أُمُورِ عُمَّالِكَ فَاسْتَعْمِلْهُمُ اخْتِبَاراً و َلَاتُوَلِّهِمْ مُحَابَاةً و َأَثَرَةً فَإِنَّهُمَا جِمَاعٌ مِنْ شُعَبِ الْجَوْرِ وَ الْخِيَانَةِ وَ تَوَخَّ مِنْهُمْ أَهْلَ التَّجْرِبَةِ وَ الْحَيَاءِ مِنْ أَهْلِ الْبُيُوتَاتِ الصَّالِحَةِ وَ الْقَدَمِ فِي الْإِسْلَامِ الْمُتَقَدِّمَةِ فَإِنَّهُمْ أَكْرَمُ أَخْلَاقاً وَ أَصَحُّ أَعْرَاضاً وَ أَقَلُّ فِي الْمَطَامِعِ إِشْرَاقاً و َأَبْلَغُ فِي عَوَاقِبِ الْأُمُورِ نَظَرا... َثُمَّ تَفَقَّدْ أَعْمَالَهُمْ وَابْعَثِ الْعُيُونَ مِنْ أَهْلِ الصِّدْقِ وَ الْوَفَاءِ عَلَيْهِم؛ اى مالك سپس در كارهاى كارمندانت بنگر و آنان را با آزمايش و امتحان به كار وادار و آن ها را به دلخواه و سرخود و از روى ميل و بدون مشورت و تحقيق به كارى مگمار، زيرا استبداد و سرخود كار كردن، كانونى از شعبه هاى جور و خيانت است و از ميان آن ها افرادى را كه با تجربه تر و پاك تر و پيشگام تر در اسلام اند برگزين، زيرا اخلاق آن ها بهتر و خانواده آن ها پاك تر و هم چنين كم طمع تر و در سنجش عواقب كارها بيناترند... (نهج البلاغة، ص433)

و درباره منشيان حكومت مى فرمايد: ... ثُمَّ لَا يَكُنِ اخْتِيَارُكَ إِيَّاهُمْ عَلَى فِرَاسَتِكَ وَاسْتِنَامَتِكَ وَ حُسْنِ الظَّنِّ مِنْكَ فَإِنَّ الرِّجَالَ يَتَعَرَّضُونَ لِفِرَاسَاتِ الْوُلَاةِ بِتَصَنُّعِهِمْ وَ حُسْنِ خِدْمَتِهِم...؛ سپس در انتخاب منشيان هرگز به فراست و خوش بينى و خوش گمانى خود تكيه مكن، چرا كه مردان زرنگ طريقه جلب نظر و خوش بينى زمامداران را با ظاهرسازى و تظاهر به خوش ‍ خدمتى خوب مى دانند... (نهج البلاغة، ص436)

و در مورد قرارداد صلح مى فرمايد: ...وَلَكِنِ الْحَذَرَ كُلَّ الْحَذَرِ مِنْ عَدُوِّكَ بَعْدَ صُلْحِهِ فَإِنَّ الْعَدُوَّ رُبَّمَا قَارَبَ لِيَتَغَفَّلَ فَخُذْ بِالْحَزْمِ وَاتَّهِمْ فِي ذَلِكَ حُسْنَ الظَّن...؛ زنهار زنهار از دشمنت پس از آشتى، سخت بر حذر باش؛ چرا كه دشمن گاهى نزديك مى شود كه غافل گير سازد، بنابراين دورانديشى را به كار گير و در اين موارد روح خوش بينى را كنار بگذار... (نهج البلاغة، ص441)

و نكته آخر اين كه محل و مكان زندگى در همه جا، يكسان نيست؛ در مكانى بايد خوش گمان در حد اعتدال بود و در جاى ديگر بايد بدگمان در حد معقول بود؛ مثلا در كشورى، حسن ظن در امور زندگى اجتماعى خوب است و در كشور ديگر برعكس مى باشد. در هر حال، هر يك از سوء ظنّ و حسن ظن مواردى دارد كه با لحاظ عواقب آن، بايد مورد توجه باشند و انسان بايد بداند در چه زمانى و جامعه اى زندگى مى كند كه اگر اوضاع زمان و جامعه خود را درك نكرد، ممكن است، دستخوش حوادث ناگوارى گردد. از اين رو امام صادق عليه السّلام فرمود: و َالْعَالِمُ بِزَمَانِهِ لَا تَهْجُمُ عَلَيْهِ اللَّوَابِسُ؛ كسى كه از اوضاع زمان خويش آگاه باشد، هيچ گاه امور شبهه ناك بر او هجوم نمى آورد. (كافى، ج1، ص26)

منابع