منابع و پی نوشتهای متوسط
جامعیت مقاله رعایت نشده است
کیفیت پژوهش متوسط است
مقاله مورد سنجش قرار گرفته است

شمر

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو

شمر از فرمانده پیاده نظام سپاه عمر سعد در حادثه کربلا و بنا به نقلی قاتل سیدالشهدا علیه السلام است.

نسب

شمر از طایفه بنى کلاب بود. پدرش او شرحبيل بن قرط ضبابی کلابی معرف به ذو الجوشن بود.[۱] در تاریخ آورده اند که ذوالجوشن پس از بازگشت پیامبر از جنگ بدر در حالی که هنوز مشرک بود اسبی را به عنوان هدیه برای پیامبر آورد اما پیامبر آن را قبول نکرد و به او پیشنهاد خرید اسب در مقابل چند زره به غنیمت گرفته شده از بدر را نمود که او قبول نکرد. پیامبر سپس او را به اسلام دعوت نمود اما او دعوت پيامبر اكرم صلي‌اللّه‌عليه‌وآله‌وسلم را به بهانه دشمنی قریش با آن حضرت رد نمود. اما پس از فتح مكه، چون مسلمانان بر مشركان پيروز شدند، اسلام آورد[۲]

در مورد مادر شمر در منابع چیزی نیامده است. اما هنگامی که شمر در روز عاشورا به امام حسين عليه‌السلام جسارت نمود و آن حضرت را اهل آتش دانست امام در پاسخ او را پسر زن بزچران و شایسته تر به ورود به آتش دانست.[۳] و به اینگونه خبر از ولادت نامشروع او داد.

شمر قبل از واقعه کربلا

شمر از رؤساى هوازن و مردى شجاع بود. او ‌در جنگ صفین در لشکر امیرالمومنین علیه السلام بود، سپس در کوفه ساکن شد.

احوال او پس از آن به درستی معلوم نیست جز اینکه هنگام دستگیری حُجر بن عَدی (از صحابه پیامبر(ص) و از یاران علی) در سال ۵۱، جزو کسانی بود که نزد زیاد بن ابیه به دروغ شهادت داد که حجر مرتد شده و شهر را به آشوب کشیده است.[۴]

شمر در واقعه کربلا

شمر در واقعه کربلا نقش بسیار پر رنگی دارد. وقتی مسلم بن عقیل در سال ۶۰ قمری از سوی امام حسین به کوفه رفت، شمر از جمله افرادی بود که از طرف عبیدالله بن زیاد، حاکم کوفه، مأمور شد مردم را از اطراف مسلم پراکنده سازد. وی در سخنانی مسلم را فتنه‌گر نامید و کوفیان را از سپاه شام ترساند.[۵]

پس از آنکه امام حسین به کربلا رسید، عمر بن سعد، فرمانده لشکر کوفه، پس از ملاقاتی که با امام حسین علیه السلام داشت نامه ای به این مضمون به عبیدالله بن زیاد نوشت: اما بعد همانا خداوند آتش را خاموش ساخت و پريشانى را برطرف نموده كار اين امت را اصلاح كرد، و حسين با من پيمان بست كه از همان جا كه آمده بهمانجا بازگردد يا بيكى از سرحدات رود و مانند يكتن از مسلمانان باشد (و كارى بكار كسى نداشته باشد) در هر چه بسود مسلمانان است شريك آنان و در زيان آنان نيز همانند ايشان باشد، يا بنزد يزيد برود و دست در دست او گذارد و هر چه خود دانند انجام دهند، و در اين پيمان خوشنودى تو و اصلاح كار امت است.[۶]

از متن این نامه مشخص است که عمر سعد به شدت از افتادن در ورطه جنگ با امام حسین علیه السلام بیمناک بوده و قصد داشته است کار را به نحوی به صلح و سازش تمام کند. اما شمر، ابن زیاد را که به نظر می‌رسید با قصد عمر بن سعد موافق است، به جنگ با امام تشویق کرد.

هنگامی که عبيد اللَّه اين نامه را خواند گفت: اين نامه خيرخواهى دلسوز بر مردم است (و در صدد بود اين پيشنهاد را بپذيرد) شمر بن ذى الجوشن لعنه اللَّه (كه در مجلس بود) برخاست و گفت: آيا اين سخن را از حسين مى‏‌پذيرى اكنون كه بسرزمين تو آمده و پهلوى تو است؟ بخدا اگر از اين سرزمين (بسلامت) برود و دست در دست تو نگذارد هر آينه نيرومندتر گردد و تو ناتوانتر خواهى شد، پس اين پيشنهادهاى او را مپذير زيرا اين كار نشانه سستى است ولى از او بپذير كه خود و پيروانش بحكم تو گردن نهند آنگاه اگر تو آنان را كيفر كنى تو بدان سزاوارتر خواهى بود، و اگر از ايشان درگذرى و عفو كنى آنهم بدست تو است! ابن زياد گفت: خوب پيشنهادى كردى و تدبير همين است كه تو گفتى، اين نامه كه مى‏‌نويسم بنزد عمر بن سعد ببر كه بايد بر حسين و پيروانش پيشنهاد كند كه تن بحكم من دهند، پس اگر بدان تن دادند آنان را زنده بنزد من فرستد، و اگر سرباز زدند بايد با ايشان بجنگد، اگر عمر بن سعد اين كار را انجام دهد تو فرمانبردار او باش و از دستورش پيروى كن، و اگر جنگ را نپذيرفت تو امير و فرمانده لشكر باش و گردن عمر بن سعد را بزن و سر او را براى من بفرست.

پس شمر نامه عبيد اللَّه را براى عمر بن سعد آورد، چون عمر بن سعد نامه را خواند باو گفت: چيست ترا واى بحال تو خدا آواره‏‌ات كند و زشت گرداند آنچه براى من آورده‏اى، بخدا من گمان دارم همانا تو از او جلوگيرى كرده از اينكه پيشنهادى كه من برايش نوشته بودم بپذيرد و كارى را كه ما اميد اصلاح آن را داشتيم بر ما تباه ساختى، بخدا حسين تسليم كسى نشود همانا جان پدرش (على) در سينه اوست (و او كسى نيست كه تن بخوارى دهد)؟ شمر گفت: اكنون بگو چه خواهى كرد آيا فرمان امير را انجام ميدهى و با دشمنش ميجنگى؟ و گر نه بكنارى برو و لشكر را بمن واگذار؟ عمر بن سعد گفت: نه چنين نكنم و امارت لشكر را بتو وانگذارم و خود انجام دهم، و تو امير بر پيادگان باش.[۷]

صبح روز عاشورا، شمر فرماندهی پهلوی چپ سپاه ابن سعد را برعهده گرفت[۸] و هنگامی که با خندق و هیزم مشتعل در اطراف خیمه‌های امام علیه‌السلام و یارانش روبه رو شد، با امام گستاخانه سخن گفت[۹] پس از آنکه امام علیه‌السلام برای تذکر به سپاه کوفه خطبه‌ای در سابقۀ درخشان خاندانش و بیاناتی از رسول اکرم (ص) در مورد دوستی اهل بیت آغاز نمود، شمر کلام امام را قطع کرد اما حبیب بن مظاهر به او پاسخ دندان‌شکنی داد.[۱۰]

یک بار دیگر زمانی که زُهَیر بن قَین، از یاران امام، به پند و اندرز کوفیان پرداخت و آنان را به یاری امام حسین دعوت کرد، شمر به سوی او تیری پرتاب نمود و به او اهانت کرد.[۱۱]

وقتی عبداللّه بن عُمَیر کلبی به شهادت رسید، شمر به غلام خود (رستم) دستور داد تا با نیزه‌ای همسر عبداللّه را که بر بالینش نشسته بود نیز به شهادت رساند.[۱۲] شمر، نافع بن هِلال جَمَلی، یار دلاور امام حسین، را پس از جنگی سخت، در حالی که دو بازوی نافع شکسته بود، اسیر کرد و به شهادت رساند.[۱۳]

پس از شهادت بسیاری از اصحاب امام حسین، دشمنان به سوی خیمه‌ها حمله بردند. شمر نیزه خود را در خیمه امام حسین فروبرد و فریاد زد که آتش بیاورید تا این خیمه را با اهلش بسوزانم. امام او را نفرین کرد و حتی دوستش، شَبَث بن رِبعی، نیز او را سرزنش نمود.[۱۴] یک بار دیگر در عصر عاشورا و قبل از شهادت امام حسین، شمر قصد داشت به خیمه امام، که خاندانش نیز در آن بود، حمله کند و آن را به تاراج برد؛ اما امام او را از این کار برحذر داشت و شمر بازگشت.[۱۵]

به شهادت رساندن امام حسین(ع)

شمر به تیراندازان دستور داد تا بدن امام را هدف قرار دهند[۱۶] سپس با فرمان او، همه به سوی امام حمله بردند و کسانی از جمله سِنان بن اَنَس و زُرْعَة بن شریک ضربه‌های نهایی را بر امام وارد کردند.[۱۷]

درباره کسی که سر امام حسین را از تن جدا کرد، روایات گوناگونی وجود دارد که در برخی از آنها از شمر نام برده شده است. به گفته واقدی، شمر امام حسین(ع) را کشت و با اسب خود بدن آن حضرت را لگدکوب کرد.[۱۸]در برخی روایات گفته شده است که وی بر سینۀ امام نشست و سر او را از قفا جدا کرد.[۱۹] در زیارت ناحیه مقدسه نیز شمر قاتل امام حسین(ع) معرفی شده است.[۲۰]

پس از شهادت امام حسین(ع) و غارت و آتش زدن خیمه‌ها، شمر قصد داشت امام سجاد(ع) را که در بستر بیماری بود به قتل رساند، اما عده‌ای مانع او شدند.[۲۱]

نام شمر در زیارت عاشورا، همراه با لعنت آمده است:‌ «... و لعن الله شمرا».

عاقبت شمر

وقتى قیام مختار در کوفه پیش آمد، شمر از کوفه بیرون رفت. مختار غلام‌ خویش را با گروهى به طلب او فرستاد. شمر غلام مختار را کشت و به ‌«کلتانیه‌» از قراى‌ خوزستان رفت. جمعى از سپاهیان مختار به سرکردگى‌ «ابوعمره‌» به جنگ او رفتند. شمر در این نبرد کشته شد و تن او را پیش سگان انداختند.[۲۲] به نقلى دیگر، وی پس از خروج مختار دستگیر و کشته شد.[۲۳]

پانویس

  1. الأعلام، ج‏3، ص175
  2. ابن سعد، الطبقات‏ الكبرى، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، ج‏6، ص493 و 494
  3. أنساب‏ الأشراف، ج‏3، ص187(چاپ‏ زكار، ج‏3، ص394)
  4. تاریخ طبری، ج۵، ص۲۶۹ـ۲۷۰.
  5. وقعة الطف، ابومخفف، ص۱۲۳ـ۱۲۴.
  6. شیخ مفید، ارشاد، ج2، ص87.
  7. شیخ مفید، ارشاد، ج2، ص88.
  8. انساب الاشراف بلاذری، ج ۲، ص۴۸۷.
  9. وقعة الطف، ابومخنف، ص۲۰۵؛ انساب الاشراف بلاذری، ج۲، ص۴۸۷؛ الارشاد شیخ مفید، ج ۲، ص۹۶.
  10. تاریخ طبری، ج ۵، ص۴۲۵.
  11. انساب الاشراف بلاذری، ج ۲، ص۴۸۸ـ۴۸۹؛ تاریخ طبری، ج ۵، ص۴۲۶.
  12. انساب الاشراف بلاذری، ج ۲، ص۴۹۳.
  13. تاریخ طبری، ج ۵، ص۴۴۱ـ۴۴۲.
  14. انساب الاشراف بلاذری، ج ۲، ص۴۹۳؛ تاریخ طبری، ج ۵، ص۴۳۸.
  15. انساب الاشراف بلاذری، ج ۲، ص۴۹۹؛ تاریخ طبری، ج ۵، ص۴۵۰؛ مقاتل الطالبیین، ابوالفرج اصفهانی، ص۱۱۸.
  16. الارشاد، شیخ مفید، ج ۲، ص۱۱۱ـ۱۱۲.
  17. انساب الاشراف بلاذری، ج ۲، ص۵۰۰؛ تاریخ طبری، ج ۵، ص۴۵۳؛ مفید، ج ۲، ص۱۱۲.
  18. بلاذری، انساب الاشراف، ج ۲، ص۵۱۲؛ اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص۱۱۹.
  19. خوارزمی، مقتل الحسین، ج ۲، ص۴۱ـ۴۲؛ مفید، الارشاد، ج۲، ص۱۱۲؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج ۲، ص۵۰۰ـ۵۰۱؛ طبری، تاریخ طبری، ج۵، ص۴۵۳.
  20. مجلسی، بحارالانوار، ۱۴۰۳ق، ج۹۸، ص۳۲۲
  21. طبقات ابن سعد، ج ۵، ص۲۱۲؛ تاریخ طبری، ج ۵، ص۴۵۴؛ الارشاد شیخ مفید، ج ۲، ص۱۱۲ـ۱۱۳.
  22. فرهنگ فارسى، معین. بخش اعلام، معارف و معاریف، ج ۳، ص ۱۳۴۴.
  23. سفینة البحار، ج ۱، ص ۷۱۴.

منابع

  • محدثی، جواد، فرهنگ عاشورا، نشر معروف.
  • مفید، محمد بن محمد، الإرشاد فی معرفة حجج الله على العباد، قم، کنگره شیخ مفید، چاپ اول، ۱۴۱۳ ق.
  • ابن سعد، محمد بن سعد، الطبقات الكبرى، تحقيق محمد عبد القادر عطا، بيروت، دار الكتب العلمية، چاپ اول، ۱۴۱۴ق/۱۹۹۳م.
  • زركلى، خير الدين، الأعلام، بيروت، دار العلم للملايين، ط الثامنة، ۱۹۸۹م.
  • بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الأشراف، تحقيق سهيل زكار و رياض زركلى، بيروت، دار الفكر، ط الأولى، ۱۴۱۷ق/۱۹۹۶م.
  • ابو مخنف کوفى، لوط بن یحیى، وقعة الطفّ، قم، جامعه مدرسین‏، چاپ سوم، ۱۴۱۷ ق.
11.jpg
واقعه عاشورا
قبل از واقعه
شرح واقعه
پس از واقعه
بازتاب واقعه
وابسته ها