عبدالله بن ابی یعفور

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو

«عبدالله بن ابی‌یعفور» (متوفای ۱۳۱ ق‌)، از راویان ثقه و بسیار جلیل‌القدر شیعه در قرن دوم هجری و از اصحاب امام باقر و امام صادق علیهماالسلام است. عبدالله نزد حضرت صادق علیه‌السلام بسیار محبوب و محترم بود و آن حضرت از او رضایت داشته، چون در مقام اطاعت و امتثال امر آن جناب و قبول قول ایشان بسیار ثابت قدم بوده است.[۱]

نام کامل عبدالله بن ابی‌یعفور
زادگاه کوفه
وفات قرن دوم هجری

Line.png

اساتید

ابوالصامت، اسحاق‌ بن‌ عمار، معلی بن خنیس،...

شاگردان

هشام بن سالم، حماد بن عثمان، حماد بن عیسی، عبدالله بن سنان، عبدالله بن مسکان، ابان بن عثمان،...

آثار

کتابی در حدیث،...

زندگی‌نامه

ابومحمد، عبدالله‌ بن‌ اَبی‌یَعْفور عبدی‌ کوفی‌، در شهر کوفه به دنیا آمد و در عصر امام صادق (علیه‌السلام) زندگی می‌کرد. او در عصر خویش یکی از دانشوران مهم علم فقه و از اساتید مشهور علم حدیث و قرائت بود و در مسجد کوفه به تدریس می‌پرداخت.

نجاشی [۷] وی‌ را شیعه‌ای‌ جلیل‌القدر و مکرم‌ نزد امام‌ صادق‌ (علیه‌السلام) معرفی‌ نموده‌ است‌. شیخ طوسی [۸][۹] در دو جا تحت‌ عنوان‌ عبدالله‌ ابن‌ ابی‌یعفور عبدی‌ و عبدالله‌ بن‌ ابی‌یعفور کوفی‌ به‌ عنوان‌ صحابی ‌امام‌ صادق‌ (علیه‌السلام) از وی‌ یاد کرده‌ است‌.

به‌ گفته نجاشی‌ [۱۰] او قاری‌ بود و کتابی‌ داشت‌ که‌ عده‌ای‌ از امامیه، از جمله‌ ثابت‌ بن‌ شریح‌ آن‌ را از وی‌ روایت‌ کرده‌اند. نجاشی‌ از وی‌ با عنوان‌ «ثقة ثقة» یاد کرده‌ [۱۱] و محدث نوری ‌ [۱۲] او را از فقهای‌ معروف‌ امامیه‌ چون‌ زراره‌ و امثال‌ او دانسته‌ است‌. طوسی‌ [۱۳] نقل‌ می‌کند که‌ در کوفه ‌ او را از اصحاب‌ ورع و اجتهاد به‌ شمار می‌آورده‌اند.

عبدالله بن ابی‌یعفور سرانجام در ایام امام صادق علیه السلام در سال ۱۳۱ ق‌. مشهور به‌ «سنة الطاعون‌» وفات کرد و جنازه وی با شرکت گسترده شیعیان تشییع شد. [۵۷]

جایگاه ابن ابی‌یعفور نزد اهل‌بیت

امام صادق (علیه‌السلام) در فرصت‌های مناسب از خصلت‌های ستوده وی تجلیل و او را به عنوان یک شیعه کامل معرفی می‌کرد. پیشوای ششم درباره‌اش فرمود: «حقوق ما (ائمه علیهم‌السلام) را آن‌چنان که خداوند بر افراد واجب کرده است؛ کسی مثل عبدالله بن ابی‌یعفور مراعات نمی‌کند.» [۱۸]

  • روایت است که امام صادق علیه السلام فرمود: من نیافتم احدى را که قبول کند وصیت مرا و اطاعت کند امر مرا مگر عبدالله بن ابى یعفور.[۲] و او همان است که دین خود را بر حضرت صادق علیه السلام عرضه کرده.[۳] و همان کس است که آن حضرت بر او سلام فرستاده و وصیت کرده او را به صدق حدیث (راستگویی) و اداى امانت.[۴]
  • در روایت دیگری، امام صادق (علیه‌السلام) به زید شحام فرمود: «در پذیرش سخنانم، اطاعت دستوراتم و پیروی کامل از اصحاب پدرم، دو نفر را یافتم؛ عبدالله بن ابی‌یعفور و حمران بن اعین. خدا هر دو را رحمت کند. بدانید آن دو از شیعیان خالص ما هستند. نام‌های آن‌ها در پیش ما هست و در ردیف اصحاب یمین قرار دارند؛ چنان اصحابی که خداوند آنان را به پیامبر اسلام (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) عطا فرموده است.» [۱۹]
  • امام صادق (علیه‌السلام) به ابی کهمس فرمود: «هر موقع پیش عبدالله بن ابی‌یعفور رفتی، سلام مرا به او برسان و بگو: جعفر ابن محمد می‌گوید: ‌ای عبدالله! دقت کن در آن چیزی که حضرت علی (علیه‌السلام) را پیش رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) سرافراز کرد و به آن مقامات عالی رساند. پس تو هم آن‌ها را برای خودت لازم بدان و خودت را به آن صفت‌های زیبا بیارا. بدان! مطئنا علی (علیه‌السلام) در نزد پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به آن درجه و عظمت نرسید، مگر با دو چیز: ۱.راستی. ۲.امانت داری. [۲۰] امام خمینی (رحمة‌الله‌علیه) درباره این حدیث می‌فرماید: «هان! ‌ای عزیز! تفکر کن در این حدیث شریف! ببین مقام صدق لهجه و رد امانت تا کجاست که علی‌بن‌ابی‌طالب (علیه‌السلام) را بدان مقام بلند رسانید. از این حدیث معلوم می‌شود که رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) این دو صفت را از هرچیز بیشتر دوست می‌داشتند که در بین تمام صفات کمالیه مولی (علیه‌السلام) این دو او را مقرب کرده است و بدان مقام ارجمند رسانده است. جناب صادق (علیه‌السلام) نیز در بین تمام افعال و اوصاف، این دو امر را که در نظر مبارکشان خیلی اهمیت داشته، به ابن ابی‌یعفور که مخلص و جان نثار آن بزرگوار بوده، پیغام داده و سفارش فرموده به ملازمت آنها.» [۲۱]
  • عبدالله با آن عظمت علمی و فرهنگی و شخصیت نافذی که در شهر و دیار خود داشت، در برابر فرمان امام معصوم (علیه‌السلام) تسلیم محض بود. در این زمینه کلام مشهوری از وی نقل شده است که نهایت اخلاص و ولایت‌پذیری‌اش را نشان می‌دهد. وی روزی در محضر امام صادق (علیه‌السلام) نشسته بود و از وجود مقدس آن حضرت بهره‌مند می‌شد. او به پیشوای ششم عرضه داشت: «ای مولای من! قسم به خدا! اگر اناری را دو نصف کنی و بفرمایی که نصف آن حلال و نصف دیگرش حرام است، مطمئنا شهادت خواهم داد که آن چه را گفتی حلال، حلال است؛ و آنچه را که فرمودی حرام، حرام است؛ و هیچ‌گونه چون و چرا نخواهم کرد.» امام صادق (علیه‌السلام) فرمود: «خدا تو را رحمت کند، خدا تو را رحمت کند.» [۲۲][۲۳]
  • حماد بن عثمان می‌گوید: در یکی از سال‌ها می‌خواستم به حج مشرف شوم. از تمامی دوستان و آشنایان خداحافظی کردم تا این که نوبت به وداع با عبدالله ابن ابی‌یعفور رسید. به منزل وی رفتم و به عنوان خداحافظی گفتم: «ای عبدالله! من به سوی حجاز می‌روم، آیا کاری داری که من انجام دهم؟» گفت: «بلی. وقتی در مدینه به محضر مولایم حضرت صادق (علیه‌السلام) رسیدی، سلام مرا به آقا برسان.» حماد به سفر رفت و در مدینه به منزل امام صادق (علیه‌السلام) مشرف شده و با آن حضرت دیدار کرد. وی می‌گوید: «بعد از صحبت‌های مقدماتی که با حضرت صادق (علیه‌السلام) داشتم، پیشوای ششم از من سؤال کرد: «ابن ابی‌یعفور چه کار می‌کند و در چه حالی است؟» گفتم: «فدایت شوم! حالش خوب است. آخرین باری که او را دیدم، از من درخواست کرد که سلامش را به محضر شما برسانم.» امام (علیه‌السلام)) فرمود: «سلام بر او! سلام مرا به وی برسان و بگو: بر همان عهدی که باهم بسته‌ایم، ثابت باش و در تعهد خویش استقامت بورز و ایستادگی کن.» [۲۴]
  • بعد از وفات عبدالله ابن ابی‌یعفور، امام صادق براى مفضّل بن عمر مرقومه‌اى نوشته که تمام آن ثناء و ترضیه است بر ابن ابى یعفور به کلماتى که دلالت دارد بر جلالت شأن او به مرتبه‌اى که عقل حیرت مى‌کند، از جمله آن کلمات شریفه این است: «وَقُبِضَ -صَلَوات اللّهِ عَلى رُوحِهِ- مَحْمُودَ الاَثَرِ مَشْکورَ السَّعْىِ مَغْفُورا لَهُ مَرْحُوما بِرضَى اللّهِ وَ رَسُولِهِ وَ اِمامِهِ عَنْهُ فبِولادَتى مِنْ رَسُولِ اللّهِ -صلى اللّه علیه و آله و سلم- ما کانَ فِى عَصِرِنا اَحَدٌ اَطْوَعَ للّهِ وَلِرَسُولِهِ وَلاِمامِهِ مِنْهُ فَماَ زالَ کذلِک حَتّى قَبضَهُ اللّهُ اِلَیهِ بِرَحْمَتِهِ وَ صَیّرَهُ اِلى جَنَّتِهِ ...».[۵] او دیده از جهان فروبست - که صلوات خدایش بر او باد - در حالی که افعالش پسندیده، سعیش مشکور، گناهانش بخشوده و به واسطه رضایت خدا و رسول و امامش غرقه در رحمت بود. سوگند به نسبت فرزندی من به پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) که در زمان ما فرمانبردارتر از او نسبت به خدا و رسول و امامش یافت نمی شد و همواره بر این شیوه بود تا خدا جان او را به رحمت خود گرفت و به سوی بهشت روانه اش کرد.... خداوند بر رضایت خود از او بیفزاید و از فضل و کرمش او را ببخشد که من از او راضی هستم. امام صادق در ضمن این نامه، مفضل را به جانشینی ابن ابی‌یعفور برگزید و فرمود: «ای مفضل! همان عهد و قراری را که با عبدالله داشتم، الان به تو واگذار می‌کنم».

در منظر عالمان

  • شیخ مفید (۳۳۶-۴۱۳ ق) در «رساله عددیه» می‌نویسد: «عبدالله ابن ابی‌یعفور از جمله فقهای بزرگ و روسای دینی است. او اهل نظر و شایسته مقام فتوا در حلال و حرام شریعت می‌باشد و کسی را توان آن نیست که بر چنین دانشمندی انتقاد و بر او طعن وارد کند. کسی در بزرگواری و لیاقت او تردید ندارد.» [۲۸]
  • ابوالعباس نجاشی در مورد عبدالله چنین اظهار نظر کرده است: «ابامحمد عبدالله بن ابی‌یعفور عبدی، فرزند ابی‌یعفور واقد می‌باشد. او مورد اعتماد است. (این کلام را دوبار تکرار می‌کند.) وی از اصحاب بزرگوار ما و مورد عنایت مخصوص حضرت صادق (علیه‌السلام) می‌باشد.» [۲۹]
  • ابن شهرآشوب مازندرانی از علمای قرن ششم، در مناقب می‌گوید: «عبدالله بن ابی‌یعفور از نزدیک‌ترین یاران حضرت صادق (علیه‌السلام) می‌باشد.»
  • سید حسن صدر در تأسیس الشیعه، او را یکی از مؤسسین و پایه‌گذاران علم اخلاق می‌داند.

فعالیت‌های علمی

معلی بن خنیس (از اصحاب امام صادق (علیه‌السلام)) دوست صمیمی عبدالله بود. آن دو در زمان امام صادق (علیه‌السلام) به کشور مصر مسافرت کردند. روزی در کنار رود نیل باهم صحبت می‌کردند تا این که بحث ذبیحه یهود (حیوانات حلال گوشتی که یهودی‌ها ذبح می‌کنند) مطرح شد و در این مسئله اختلاف نظر داشتند. مُعلّی می‌گفت: گوشت آنان پاک است، ولی عبدالله آن را نجس می‌دانست. در نتیجه، معلی از گوشت ذبیحه یهود خورد، ولی عبدالله به آن‌ها دست نزد. آنان از مسافرت برگشتند و در محضر امام صادق (علیه‌السلام) این مسئله را عنوان کردند. امام نظر عبدالله را پسندید و کار او را در نخوردن گوشت ذبیحه یهود تحسین کرد و اشتباه معلّی را به او گوشزد فرمود. [۳۳]

اشعری‌ قمی[۳۸] ابن‌ ابی‌یعفور را از دسته‌ای‌ از فرقه‌های‌ شیعه‌ می‌داند که‌ به‌ امامت‌ امام‌ کاظم‌ (علیه‌السلام) پس‌ از امام‌ صادق‌ (علیه‌السلام) قائل‌ بوده‌اند و به‌ واسطه پایداری‌ این‌ دسته‌ اکثر طرفداران‌ عبدالله‌افطح‌ به‌ امامت‌ امام‌ هفتم‌ شیعیان ‌اثناعشری‌ - امام‌کاظم‌ (علیه‌السلام) - بازگشته‌ و به‌ آن‌ معتقد شده‌اند.

ابن‌ ابی‌یعفور از امام‌ باقر (علیه‌السلام) از طریق‌ برادرش‌ عبدالکریم‌ روایت‌ کرده‌ است‌. [۴۱] وی‌ همچنین از ابوالصامت، اسحاق‌ بن‌ عمار و معلی بن خنیس [۴۲][۴۳][۴۴] و جز آنان‌ روایت‌ کرده‌ است‌.

عبدالله در طول زندگی خویش به دنبال کسب علم و دانش بود. وی از شاگردان ممتاز و بدون واسطه امام‌ صادق‌ (علیه‌السلام) محسوب می‌شود. وی آموخته‌های خود را در یک کتاب عرضه کرده است. تعداد احادیث و روایاتی که وی در سلسله سند آن‌ها قرار گرفته است، بالغ بر هشتاد و هفت روایت می‌شود که در موضوعات مختلف از جمله: حقوق، ادیان، اخلاق، آداب معاشرت و سایر مسائل و احکام مذهبی و اجتماعی می‌باشد.

ابن ابی‌یعفور علاوه بر فعالیت‌های فرهنگی و اجتماعی یاد شده، در پرورش شاگردانی دانشمند نقش به سزایی داشت. در این‌جا به تعدادی از مشاهیر آنان اشاره می‌شود: هشام بن سالم، حماد بن عثمان، حماد بن عیسی، عبدالله بن سنان، عبدالله بن مسکان، ابوجمیله، ابان بن عثمان، علاء بن رزین، اسحاق بن عمار، جابر مکفوف، عبدالعزیز عبدی و.. . [۴۵]

چند حدیث از بن ابی‌یعفور:

در خاتمه چند حدیث اخلاقی که توسط عبدالله بن ابی‌یعفور به ما رسیده است، نقل می شود:

  • دوستدار دنیا: عن ابن ابی‌یعفور، قال: «سمعت اباعبدالله، یقول: من تعلق قلبه بالدنیا، تعلق قلبه بثلاث خصال: همّ لایفنی، و أمل لا یُدرک، و رجاء لا یُنال»؛[۵۹] امام صادق (علیه‌السلام) فرمود: هر کس دل به دنیا ببندد به سه خصلت گرفتار خواهد شد: ۱-‌اندوهی که پایان ندارد. ۲- آرزویی که به آن دسترسی ندارد. ۳- امیدی که بدان نرسد.
  • پشیمان‌ترین افراد: امام صادق (علیه‌السلام) فرمود: «انّ مِن اعظم الناس حسرة یوم القیامه، مَن وصف عدلا ثم خالفه الی غیره»؛[۶۰] پشیمان‌ترین شخص در روز قیامت، کسی است که برای مردم از عدالت سخن بگوید، اما خودش به دیگران عدالت روا ندارد.
  • انسان دو چهره: امام صادق (علیه‌السلام) فرمود: «من لقی المسلمین بوجهین و لسانین، جاء یوم القیامه و له لسانان من نار»؛[۶۱] هرکس با مسلمانان با دو چهره و دو زبان برخورد کند، روز قیامت با دو زبان از آتش وارد عرصات محشر خواهد شد.

= ۱. ↑ ممتحنه/سوره۶۰، آیه۶. ۲. ↑ سمعانی‌، عبدالکریم‌، الانساب‌، ج۹، ص۱۹۰-۱۹۲، حیدرآباد دکن‌، ۱۳۹۸ق‌/۱۹۷۸م‌. ۳. ↑ برقی‌، احمد، الرجال‌، ج۱، ص‌ ۲۲، تهران‌، ۱۳۸۳ق‌/۱۹۶۳م‌. ۴. ↑ ابن‌ حجر، احمد، تهذیب‌ التهذیب‌، ج۱۲، ص۲۸۱، حیدرآباد دکن‌، ۱۳۲۷ق‌/۱۹۰۹م‌. ۵. ↑ نجاشی‌، احمد، رجال‌، ج۱، ص۲۱۳، بمبئی‌، ۱۳۱۷ق‌/۱۸۹۹م‌. ۶. ↑ سمعانی‌، عبدالکریم‌، الانساب‌، ج۹، ص۱۹۲، حیدرآباد دکن‌، ۱۳۹۸ق‌/۱۹۷۸م‌. ۷. ↑ نجاشی‌، احمد، ج۱، ص۲۱۳، رجال‌، بمبئی‌، ۱۳۱۷ق‌/۱۸۹۹م‌. ۸. ↑ طوسی‌، محمد، رجال‌، ج۱، ص۲۲۳، به‌ کوشش‌ محمدصادق‌ بحرالعلوم‌، نجف‌، ۱۳۸۱ق‌/۱۹۶۱م‌. ۹. ↑ طوسی‌، محمد، رجال‌، ج۱، ص۲۶۱، به‌ کوشش‌ محمدصادق‌ بحرالعلوم‌، نجف‌، ۱۳۸۱ق‌/۱۹۶۱م‌. ۱۰. ↑ نجاشی‌، احمد، رجال‌، ج۱، ص۲۱۳، بمبئی‌، ۱۳۱۷ق‌/۱۸۹۹م‌. ۱۱. ↑ نجاشی‌، احمد، رجال‌، ج۱، ص۲۱۳، بمبئی‌، ۱۳۱۷ق‌/۱۸۹۹م‌. ۱۲. ↑ نوری‌، میرزا حسین‌، مستدرک‌ الوسائل‌، ج۳، ص۶۱۵، تهران‌، ۱۳۱۸-۱۳۲۱ق‌. ۱۳. ↑ طوسی‌، محمد، اختیار معرفة الرجال‌، ج۲، ص۵۱۵. ۱۴. ↑ طوسی‌، محمد، اختیار معرفة الرجال‌، ج۲، ص۵۱۹. ۱۵. ↑ طوسی‌، محمد، اختیار معرفة الرجال‌، ج۲، ص۵۱۹. ۱۶. ↑ طوسی‌، محمد، اختیار معرفة الرجال‌، ج۲، ص۵۱۸. ۱۷. ↑ مفید، محمد، الاختصاص‌، ج۱، ص۶۱ -۶۲، به‌ کوشش‌ علی‌اکبر غفاری‌ و محمود زرندی‌، قم‌، جما:المدرسین‌ فی‌ الحوزة العلمیه‌. ۱۸. ↑ خوئی، ابوالقاسم، معجم رجال الحدیث، ج۱۱، ص۱۰۵. ۱۹. ↑ کشی، محمد بن عمر، رجال کشی، ص۱۸۰. ۲۰. ↑ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۲، ص۱۰۴، ح۵. ۲۱. ↑ خمینی، روح‌الله، چهل حدیث، ص‌۴۷۷. ۲۲. ↑ خوئی، ابوالقاسم، معجم رجال الحدیث، ج۱۱، ص۱۰۵. ۲۳. ↑ کشی، محمد بن عمر، رجال کشی، ص‌۲۴۹. ۲۴. ↑ کشی، محمد بن عمر، رجال کشی، ص۲۴۷. ۲۵. ↑ کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج‌۷، باب شهادات. ۲۶. ↑ مامقانی، عبدالله، رجال مامقانی، ج۲، ص‌۱۶۶. ۲۷. ↑ خوئی، ابوالقاسم، معجم رجال الحدیث، ج۱۰، ص‌۹۶. ۲۸. ↑ نجاشی، احمد بن علی، رجال نجاشی، ص‌۲۱۳. ۲۹. ↑ کشی، محمد بن عمر، اختیارمعرفه ‌الرجال، ج۲، ص‌۵۱۵. ۳۰. ↑ کشی، محمد بن عمر، اختیارمعرفه ‌الرجال، ج۱، ص۳۸۳. ۳۱. ↑ کشی، محمد بن عمر، اختیارمعرفه ‌الرجال، ج۲، ص۵۱۶. ۳۲. ↑ کشی، محمد بن عمر، اختیارمعرفه ‌الرجال، ج۲، ص۵۱۵. ۳۳. ↑ خوئی، ابوالقاسم، معجم رجال الحدیث، ج۱۱، ص۱۰۷. ۳۴. ↑ کلینی‌، محمد، الفروع‌ من‌ الکافی‌، ج۷، ص۴۰۴، به‌ کوشش‌ علی‌اکبر غفاری‌، بیروت‌، ۱۴۰۱ق‌/۱۹۸۱م‌. ۳۵. ↑ طوسی‌، محمد، اختیار معرفة الرجال‌، ج۲، ص۶۴۶. ۳۶. ↑ مشکور، محمدجواد، حاشیه‌ بر المقالات‌ و الفرق‌، ج۱، ص‌ ۲۲۷، (نک: اشعری‌ قمی‌ در همین‌ مآخذ). ۳۷. ↑ خوارزمی‌، محمد، مفاتیح‌ العلوم‌، ج۱، ص۵۰، به‌ کوشش‌ ابراهیم‌ ابیاری‌، بیروت‌، ۱۴۰۴ق‌/۱۹۸۴م‌. ۳۸. ↑ اشعری‌ قمی‌، سعد، المقالات‌ و الفرق‌، ج۱، ص‌ ۸۸، به‌ کوشش‌ محمد جواد مشکور، تهران‌، ۱۹۶۳م‌. ۳۹. ↑ مسلم‌، الکنی‌ و الاسماء، ج۱، ص۱۹۹، به‌ کوشش‌ مطاع‌ الطرابیشی‌، دمشق‌، ۱۴۰۴ق‌/۱۹۸۴م‌. ۴۰. ↑ ابن‌ حجر، احمد، تهذیب‌ التهذیب‌، ج۱۱، ص۱۲۳، حیدرآباد دکن‌، ۱۳۲۷ق‌/۱۹۰۹م‌. ۴۱. ↑ طوسی‌، محمد، رجال‌، ج۶، ص۲۴۲، به‌ کوشش‌ محمدصادق‌ بحرالعلوم‌، نجف‌، ۱۳۸۱ق‌/۱۹۶۱م‌. ۴۲. ↑ طوسی‌، محمد، رجال‌، ج۴، ص۱۵۰، به‌ کوشش‌ محمدصادق‌ بحرالعلوم‌، نجف‌، ۱۳۸۱ق‌/۱۹۶۱م‌. ۴۳. ↑ طوسی‌، محمد، رجال‌، ج۶، ص۲۲۳، به‌ کوشش‌ محمدصادق‌ بحرالعلوم‌، نجف‌، ۱۳۸۱ق‌/۱۹۶۱م‌. ۴۴. ↑ طوسی‌، محمد، رجال‌، ج۹، ص۳۳۰، به‌ کوشش‌ محمدصادق‌ بحرالعلوم‌، نجف‌، ۱۳۸۱ق‌/۱۹۶۱م‌. ۴۵. ↑ خوئی، ابوالقاسم، معجم رجال الحدیث، ج۱۱، ص۱۰۲. ۴۶. ↑ ابن‌ حجر، احمد، تهذیب‌ التهذیب‌، ج۱۱، ص۴۵۲، حیدرآباد دکن‌، ۱۳۲۷ق‌/۱۹۰۹م‌. ۴۷. ↑ طوسی‌، محمد، رجال‌، ج۲، ص۹۴، به‌ کوشش‌ محمدصادق‌ بحرالعلوم‌، نجف‌، ۱۳۸۱ق‌/۱۹۶۱م‌. ۴۸. ↑ طوسی‌، محمد، رجال‌، ج۲، ص۲۳۱، به‌ کوشش‌ محمدصادق‌ بحرالعلوم‌، نجف‌، ۱۳۸۱ق‌/۱۹۶۱م‌. ۴۹. ↑ طوسی‌، محمد، رجال‌، ج۴، ص۱۳۶، به‌ کوشش‌ محمدصادق‌ بحرالعلوم‌، نجف‌، ۱۳۸۱ق‌/۱۹۶۱م‌. ۵۰. ↑ طوسی‌، محمد، رجال‌، ج۴، ص۱۵۰، به‌ کوشش‌ محمدصادق‌ بحرالعلوم‌، نجف‌، ۱۳۸۱ق‌/۱۹۶۱م‌. ۵۱. ↑ ذهبی‌، شمس‌الدین‌ محمد، تاریخ‌ الاسلام‌، ج۵، ص۱۹۹، قاهره‌، ۱۳۶۸ق‌/۱۹۴۸م‌. ۵۲. ↑ ابن‌ تغری‌ بردی‌، النجوم‌، ج۱، ص۳۱۳. ۵۳. ↑ طوسی، محمد‌ بن حسن‌، رجال شیخ طوسی، ص‌۲۲۳. ۵۴. ↑ طوسی، محمد‌ بن حسن‌، رجال شیخ طوسی، ص۳۸۳. ۵۵. ↑ شوشتری، محمدتقی، قاموس، ج۶، ص۲۴۳. ۵۶. ↑ طوسی‌، محمد، اختیار معرفة الرجال‌، ج۲، ص۵۱۸. ۵۷. ↑ خوئی، ابوالقاسم، معجم رجال الحدیث، ج۱۱، ص۱۰۷. ۵۸. ↑ کشی، محمد بن عمر، رجال کشی، ص۲۴۹. ۵۹. ↑ خمینی، روح‌الله، چهل حدیث، ص۱۲۸. ۶۰. ↑ حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، ج۱۵، ص۲۹۵. ۶۱. ↑ کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، ج۲، ص۳۴۳.

پانویس

  1. رجال کشى، ۲/۵۱۸.
  2. رجال کشى، ص ۲۴۶.
  3. رجال النجاشى، ص ۲۴۶.
  4. رجال کشى، ۲/۵۱۴.
  5. رجال کشى، ۲/۵۱۸.

منابع

  • "ابن‌ ابی‌یعفور"، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ج۲، ص۸۵۵.
  • منتهی الآمال، شیخ عباس قمی، قسمت دوم، باب نهم: در تاریخ حضرت صادق علیه‌السلام.
  • "عبدالله بن ابی‌یعفور"، پایگاه اطلاع‌رسانی حوزه.
مسابقه از خطبه ۱۱۱ نهج البلاغه