مقاله مورد سنجش قرار گرفته است

ذوالقرنین

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو

ذوالقرنین شخصیتی است که قرآن در آیات 83 تا 97 سوره كهف به او پرداخته است. داستان ذوالقرنين آنچنان از این آیات برمي‌آيد، اين است كه او پادشاهی جهانگشا، قوي، صالح و شجاع بوده است، و با دو لشگر کشی که به شرق و غرب عالم داشته است مناطقی وسیعی را به تصرف خویش در آورده و به عدالت بر آن حکمرانی می نموده است. در مورد اینکه ذو القرنین چه کسی بوده است اختلاف نظر وجود دارد. اسکندر مقدونی یا اسکندری دیگر که پیش از او بوده، كوروش كبير و یکی از پادشاهان حمیر در یمن، سه نظری هستند که طرفداران بیشتری دارند.

مجسمه کوروش (یکی از احتمالات در خصوص شخصیت تاریخی ذوالقرنین)

مفهوم شناسی

در مورد معنای ذوالقرنین سه نظر وجود دارد:

برخی به جهت آنکه به استخوان شاخ "قَرن" گفته می شود.[۱] وجه تسمیه ذو القرنین را وجود برآمدگي مخصوص در دو طرف سر او دانسته اند یا گفته اند او تاج مخصوصی داشته كه داراي دو شاخك بوده است.[۲]

اما برخی گفته اند "قرن" به معنى طرف و جانب است چنانچه رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم به امام علی علیه السلام فرمود: «ان لك بيتا فى الجنة و انك ذوقرنيها؛ برای تو خانه ای در بهشت است و تو صاحب و مالک هر دو طرف آن هستی» و ذوالقرنین را به سبب اینکه به دو طرف ارض يعنى مشرق و مغرب آن دست يافت ذوالقرنین گفته‌اند.[۳] این معنا با خود قرآن هم هماهنگ است که در داستان او می گوید: حَتَّى إِذا بَلَغَ مَغْرِبَ الشَّمْسِ» و «حَتَّى إِذا بَلَغَ مَطْلِعَ الشَّمْسِ»

برخی نیز گفته اند بخاطر دو قرن زندگي يا حكومت او، این نام به او داده شده[۴]

ياد كرد قرآن از ذوالقرنين

داستان ذوالقرنين در سوره كهف آيات 83 تا 97 ذكر شده است :

وَ يَسْئَلُونَكَ عَنْ ذِي الْقَرْنَيْنِ قُلْ سَأَتْلُوا عَلَيْكُمْ مِنْهُ ذِكْراً (83) إِنَّا مَكَّنَّا لَهُ فِي الْأَرْضِ وَ آتَيْناهُ مِنْ كُلِّ شَيْ‏ءٍ سَبَباً (84) فَأَتْبَعَ سَبَباً (85) حَتَّى إِذا بَلَغَ مَغْرِبَ الشَّمْسِ وَجَدَها تَغْرُبُ فِي عَيْنٍ حَمِئَةٍ وَ وَجَدَ عِنْدَها قَوْماً قُلْنا يا ذَا الْقَرْنَيْنِ إِمَّا أَنْ تُعَذِّبَ وَ إِمَّا أَنْ تَتَّخِذَ فِيهِمْ حُسْناً (86) قالَ أَمَّا مَنْ ظَلَمَ فَسَوْفَ نُعَذِّبُهُ ثُمَّ يُرَدُّ إِلى‏ رَبِّهِ فَيُعَذِّبُهُ عَذاباً نُكْراً (87) وَ أَمَّا مَنْ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً فَلَهُ جَزاءً الْحُسْنى‏ وَ سَنَقُولُ لَهُ مِنْ أَمْرِنا يُسْراً (88) ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَباً (89) حَتَّى إِذا بَلَغَ مَطْلِعَ الشَّمْسِ وَجَدَها تَطْلُعُ عَلى‏ قَوْمٍ لَمْ نَجْعَلْ لَهُمْ مِنْ دُونِها سِتْراً (90) كَذلِكَ وَ قَدْ أَحَطْنا بِما لَدَيْهِ خُبْراً (91) ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَباً (92) حَتَّى إِذا بَلَغَ بَيْنَ السَّدَّيْنِ وَجَدَ مِنْ دُونِهِما قَوْماً لا يَكادُونَ يَفْقَهُونَ قَوْلاً (93) قالُوا يا ذَا الْقَرْنَيْنِ إِنَّ يَأْجُوجَ وَ مَأْجُوجَ مُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ فَهَلْ نَجْعَلُ لَكَ خَرْجاً عَلى‏ أَنْ تَجْعَلَ بَيْنَنا وَ بَيْنَهُمْ سَدًّا (94) قالَ ما مَكَّنِّي فِيهِ رَبِّي خَيْرٌ فَأَعِينُونِي بِقُوَّةٍ أَجْعَلْ بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَهُمْ رَدْماً (95) آتُونِي زُبَرَ الْحَدِيدِ حَتَّى إِذا ساوى‏ بَيْنَ الصَّدَفَيْنِ قالَ انْفُخُوا حَتَّى إِذا جَعَلَهُ ناراً قالَ آتُونِي أُفْرِغْ عَلَيْهِ قِطْراً (96) فَمَا اسْطاعُوا أَنْ يَظْهَرُوهُ وَ مَا اسْتَطاعُوا لَهُ نَقْباً (97) قالَ هذا رَحْمَةٌ مِنْ رَبِّي فَإِذا جاءَ وَعْدُ رَبِّي جَعَلَهُ دَكَّاءَ وَ كانَ وَعْدُ رَبِّي حَقًّا (98) وَ تَرَكْنا بَعْضَهُمْ يَوْمَئِذٍ يَمُوجُ فِي بَعْضٍ وَ نُفِخَ فِي الصُّورِ فَجَمَعْناهُمْ جَمْعاً (99)

و از تو (اى رسول) سؤال از ذو القرنين مى‏كنند، پاسخ ده كه من به زودى حكايتى از او بر شما خواهم خواند.(83) و باز وسيله و رشته‏اى را پى گرفت (و سفر را ادامه داد).(89) تا چون به مشرق زمين رسيد آنجا ديد كه خورشيد بر قومى مى‏تابد كه ما ميان آنها و آفتاب ساترى قرار نداده‏ايم (يعنى لباس و خيمه و مسكنى كه از حرارت خورشيد سايبان كنند نداشتند).(90) همچنين بود، و البته ما از احوال او كاملا با خبر بوديم.(91) باز وسيله و رشته‏اى را پى گرفت (و به سمت شمال سفر را ادامه داد).(92) تا چون رسيد ميان دو سد (دو كوه بين دو كشور در شمال يا جنوب خاك تركستان) آنجا قومى را يافت كه سخنى فهم نمى‏كردند (و سخت وحشى و زبان نفهم بودند)(93) آنان گفتند: اى ذو القرنين، قومى به نام يأجوج و مأجوج در اين سرزمين (پشت اين كوه) فساد (و خونريزى و وحشيگرى) بسيار مى‏كنند، آيا چنانچه ما خرج آن را به عهده گيريم سدى ميان ما و آنها مى‏بندى (كه ما از شر آنان آسوده شويم)؟(94)

آنچه از اين آيات برمي‌آيد، اين است كه او مردي قوي، صالح و شجاع بوده، خداوند به او قدرت و سلطنتي بزرگ بخشيده بود.[۵]، وي مؤمن، موحد و مهربان بوده و از طريق عدل و داد منحرف نمي‌شود، به همين جهت مشمول لطف خاص خدا بوده به مال و ثروت علاقه‌اي نداشته است:[۶]

ذوالقرنين کدام شخصیت تاریخی است؟

ذوالقرنین یكي از ناشناخته ترين و بحث انگيزترين شخصيت های قصص قرآني مي‌باشد.[۷] در مورد اينكه او چه شخصی است، نظرات مختلف است. مشهورترین این نظریات عبارتند از:

  1. اسكندر
  2. يكي از پادشاهان يمن
  3. كوروش هخامنشی
  4. تسن چی هوانگ تی (بزرگترين پادشاه قديم چين).

اسکندر

این قول در میان مفسرین مشهورتر است.[۸] و گفته شده اسکندر را ذوالقرنین گفتند به این جهت که کلاه خودی بر سر می گذاشت که دو برآمدگی میان تهی داشت و بر هر یک پری از شتر مرغ یا پرنده دیگری می گذاشت. و یوسف از مورخان معتبر یهود که در عصر حضرت مسیح زندگی می کرد از کتاب گمارا که از کتب معتبره یهود است نقل کرده است که اسکندر در بیت المقدس علمای بنی اسرائیل را خواست و از آنها سوالها کرد و آنها از تورات جواب دادند ایشان را تحسین کرد و خلعتهای ارغوانی به آنها پوشانید و طوقهای زرین به گردن آنها آویخت و او صاحب حکمت و فلسفه و شاگرد ارسطاطالیس (ارسطو) بود.[۹]

و نیز گفته شده قرآن دلالت مى‏ كند بر اينكه سلطنت اين مرد تا اقصى نقاط مغرب، و اقصاى مشرق و جهت شمال گسترش يافته، و اين در حقيقت همان معموره آن روز زمين است‏. و پادشاهى كه در کتابهای تاریخی شهرت پیدا نموده باشد که دایره ملکش به این حد رسیده باشد تنها اسكندر مقدونى است‏.[۱۰]

اما علامه حسن زاده آملی اسکندر ذوالقرنین را غیر از اسکندر شاگرد ارسطو و مربوط به قرون پیش از او می داند: مستفاد از تاريخ اين است كه اسكندر ارسطو غير از اسكندر ذوالقرنين است و ذوالقرنين اقدم از وى بوده است به روزگار دراز. هروى در بحر الجواهر گويد:

اعلم ان الاسكندر اثنان الاول هو ذوالقرنين اسكندر بن سلوكوس الرومى الذى جال الارض و بلغ الظلمات و مغرب الشمس و مطلعها و سد يأجوج و مأجوج كما اخبر الله تعالى عنه. و الثانى الاسكندر بن دارا بن بهمن الرومى شبهوه بالا- سكندر الاول لانه ذهب الى الصين و مغرب و مات و هو ابن اثنين و ثلاثين سنة و سبعة اشهر و كان على مذهب استاذه ارسطو و اسطوزره فكان عاملا برأيه و انقاد له ملوك الترك و الروم و الهند. و بين الاول و الثانى دهر طويل كذا فى آثار البلاد. [۱۱]

یکی از ملوک یمن

جمعی از تاریخ‌دانان از قبیل اصمعی در «تاریخ عرب پیش از اسلام» و ابن هشام در کتاب «سیره» و «تیجان» و ابو ریحان بیرونی در «آثار الباقیه» و نشوان بن سعید در کتاب «شمس العلوم» و دیگران، گفته‌اند که ذوالقرنین یکی از شاهان حمیر بوده که در یمن سلطنت می‌کرده. آنگاه در نام او اختلاف کرده‌اند، یکی گفته: مصعب بن عبدالله بوده، و یکی گفته صعب بن ذی المرائد و نخست تبابعه‌اش دانسته، یکی دیگر گفته تبع الاقرن و اسمش حسان بوده. اصمعی گفته وی اسعد الکامل چهارمین تبابعه و فرزند حسان الاقرن، ملقب به ملکی کرب دوم بوده، و او فرزند ملک تبع نخست بوده‌است. بعضی هم گفته‌اند نامش «شمر یرعش» بوده‌است.

دلائل این افراد عبارتند از :

  • در برخی از سروده‌های حمیری‌ها و بعضی از شعرای جاهلیت نامی از ذوالقرنین به نام یکی از مفاخر برده شده.
  • ذوالقرنین از القاب عربی و متعلق به ملوک یمن است. [۱۲]

در انکار این دیدگاه گفته‌اند که صِرف تشابه نامهای پادشاهان یمن با ذوالقرنین به‌هیچ‌وجه کافی نیست، ضمن اینکه چندان فتوحاتی از این پادشاهان سر نزده و از ساخت سدی آهنین به‌دست آنان سخن نرفته است، و به نظر می‌رسد راویان و مورخان بعدها درباره آنان غلوآمیز سخن گفته‌اند. [۱۳]

كوروش هخامنشی

این نظر از "ابوالكلام آزاد" است، وي معتقد است ذوالقرنين همان "كوروش كبير" است و صفاتي كه قرآن براي او ذكر كرده با تاريخ زندگي او منطبق است،[۱۴] برخي از مفسرين از جمله علامه طباطبائی ره نیز اين نظريه را پذيرفته‌اند.دلائلی که ابوکلام برای نظر خود بیان می کند عبارتند از:

  1. مطابق با آنچه در قرآن آمده ذوالقرنین از بندگان صالح و مومن خداوند بوده است و کوروش طبق اسناد تاریخی مردی مؤمن و خدا پرست بوده است.[۱۵]
  2. در تورات بخش كتاب دانيال آمده است که دانیال نبی خوابی می بیند و در آن مشاهده می کند که قوچى دو شاخ دارد به طرف مغرب و شمال و جنوب حمله مى‏كند، و هيچ حيوانى در برابرش مقاومت نمى‏آورد. آنگاه دانیال نبی جبرئیل را مشاهده می کند و او تعبیری از خوابش می کند که در آن قوچ دو شاخ با کوروش تطبیق می کند [۱۶] (به این مورد اشکال کرده اند که معنی عبارت تورات "شاهانِ ماد و پارس" نه "شاه ماد و پارس" و لذا ابوالکلام در تطبیق آن با کوروش اشتباه نموده است [۱۷])
  3. اولین حمله ذوالقرنین به مغرب بوده است و اولين حمله كوروش هخامنشي نيز به غرب بوده، وي به پادشاه ليدي (تركيه امروز) حمله مي‌كند.[۱۸] کوروش همچنین براي سركوبي شورش قبائل كيدروسيا (بلوچستان فعلي) و باكتريا (بلخ) به مشرق حمله كرده است.[۱۹]
  4. اخیراً مجسمه ای سنگى در مشهد مرغاب در جنوب ايران از کوروش كشف شده که در آن بر سر تمثال کوروش دو شاخ ديده مى‏شود كه هر دو در وسط سر او در آمده يكى از آن دو به طرف جلو و يكى ديگر به طرف عقب خم شده است.[۲۰]
  5. سد موجود در تنگه كوه‏هاى قفقاز، يعنى سلسله كوه‏هايى كه از درياى خزر شروع شده و تا درياى سياه امتداد دارد، و آن تنگه را تنگه"داریال" مى ‏نامند و ميان دو شهر تفليس و" ولادى كيوكز" واقع شده سدى است كه در تنگه‏ اى واقع در ميان دو كوه خيلى بلند ساخته شده و جهت شمالى آن كوه را به جهت جنوبى‏ اش متصل كرده است، به طورى كه اگر اين سد ساخته نمى ‏شد تنها دهانه‏ اى كه راه ميان جنوب و شمال آسيا بود همين تنگه بود. با ساختن آن اين سلسله جبال به ضميمه درياى خزر و درياى سياه يك حاجز و مانع طبيعى به طول هزارها كيلومتر ميان شمال و جنوب آسيا شده. و در آن اعصار اقوامى شرير از سكنه شمال شرقى آسيا از اين تنگه به طرف بلاد جنوبى قفقاز، يعنى ارمنستان و ايران و آشور و كلده، حمله مى ‏آوردند و مردم اين سرزمينها را غارت مى‏كردند. و در حدود سده هفتم قبل از ميلاد حمله عظيمى كردند، به طورى كه دست چپاول و قتل و برده ‏گيريشان عموم بلاد را گرفت تا آنجا كه به پايتخت آشور يعنى شهر نينوا هم رسيدند، و اين زمان تقريبا همان زمان كورش است.
مورخان قديم- نظير هردوت يونانى- سير كورش را به طرف شمال ايران براى خاموش كردن آتش فتنه‏اى كه در آن نواحى شعله‏ور شده بود آورده‏ اند. و على الظاهر چنين به نظر مى‏رسد كه در همين سفر سد مزبور را در تنگه داريال و با استدعاى اهالى آن مرز و بوم و تظلمشان از فتنه اقوام شرور بنا نهاده و آن را با سنگ و آهن ساخته است و تنها سدى كه در دنيا در ساختمانش آهن به كار رفته همين سد است، و انطباق آيه« فَأَعِينُونِي بِقُوَّةٍ أَجْعَلْ بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَهُمْ رَدْماً آتُونِي زُبَرَ الْحَدِيدِ ...» بر اين سد روشن است.[۲۱]

تسن چی هوانگ تی

این نظر با این تصور مطرح شده که دیوار چین همان سد یاجوج و ماجوج است و سازنده آن را ذوالقرنین دانسته اند. اما این نظر را با استدلال به اینکه در ساخت دیوار چین از سنگ و مصالح معمولی استفاده شده و بنابر نقل قرآن، سد ذوالقرنین میان دو کوه و از آهن و مس مذاب ساخته شده، رد نموده اند.[۲۲]

پانویس

  1. راغب اصفهاني، مفردات، تهران، مرتضوي، 1369، اول، ج3، ص177.
  2. شريعتمداري، جعفر، شرح و تفسير لغات بر اساس تفسير نمونه، مشهد، بنياد پژوهش هاي اسلامي آستان قدس رضوي، 1374، اول، ج 2، ص 105
  3. حسن زاده آملی، دروس هیئت و دیگر رشته های ریاضی، ج1، ص301
  4. شريعتمداري، جعفر، شرح و تفسير لغات بر اساس تفسير نمونه، مشهد، بنياد پژوهش هاي اسلامي آستان قدس رضوي، 1374، اول، ج 2، ص 105
  5. حاج سيد جوادي، احمد صدر و بهاءالدين خرمشاهي و كامران فاني، دايره المعارف تشيع تهران، نشر شهيد سعيد محبي، 1379، اول، ج8، ص61.
  6. شرح و تفسير لغات، پيشين، ص 106.
  7. خرمشاهي، بهاءالدين، دانشنامه قرآن و قرآن پژوهي، تهران، دوستان و ناهيد، 1377، اول، ج1، ص1081.
  8. نثر طوبی، علامه شعرانی، ص 280
  9. نثر طوبی، علامه شعرانی، ص 280
  10. تفسیر المیزان، ج13، ص 383 به نقل از تفسیر کبیر فخز رازی
  11. حسن زاده آملی، هزار و يك نكته، ص324
  12. الميزان في تفسير القرآن، ج‏13، ص386
  13. دانشنامه جهان اسلام، مدخل ذوالقرنین
  14. شرح و تفسير لغات.... پيشين، ص 105-104.
  15. الميزان في تفسير القرآن، ج‏13، ص391
  16. الميزان في تفسير القرآن، ج‏13، ص 393
  17. تورات و ذوالقرنین، پایگاه جامع فرق و ادیان، بازیابی: 17 تیر 1397
  18. قاموس قرآن، ج5، ص 316.
  19. قاموس قرآن، ج5، ص 316.
  20. الميزان في تفسير القرآن، ج‏13، ص 393
  21. الميزان في تفسير القرآن، ج‏13، ص 394
  22. دانشنامه جهان اسلام، مدخل ذو القرنین

منابع

قرآن
متن و ترجمه قرآن
اوصاف قرآن (اسامی و صفات قرآن، اعجاز قرآن، عدم تحریف در قرآن)
اجزاء قرآن آیه، سوره، جزء، حزب، حروف مقطعه
ترجمه و تفسیر قرآن تاریخ تفسیر، روشهای تفسیری قرآن، سیاق آیات، اسرائیلیات، تاویل، فهرست تفاسیر شیعه، فهرست تفاسیر اهل سنت، ترجمه های قرآن
علوم قرآنی تاریخ قرآن: نزول قرآن، جمع قرآن، شان نزول، کاتبان وحی، قراء سبعه
دلالت الفاظ قرآن: عام و خاص، مجمل و مبین، مطلق و مقید، محکم و متشابه، مفهوم و منطوق، نص و ظاهر، ناسخ و منسوخ
تلاوت قرآن تجوید، آداب قرائت قرآن، تدبر در قرآن
رده ها: سوره های قرآن * آیات قرآن * واژگان قرآنی * شخصیت های قرآنی * قصه های قرآنی * علوم قرآنی * معارف قرآن