لقمان: تفاوت بین نسخهها
جز (8پروژه: رتبه بندی، اولویت بندی ، سنجش کیفی) |
|||
سطر ۱۱: | سطر ۱۱: | ||
صاحب [[مجمع البیان]] مى گوید: نافع از ابن عمر روایت کرده که گفت: از [[رسول خدا]] شنیدم مى فرمود: به [[حق]] مى گویم که لقمان پیغمبر نبود، ولکن بنده اى بود که بسیار فکر مى کرد و [[یقین|یقین]] خوبى داشت، خدایش را دوست مى داشت و خدا نیز دوستدار او بود و به دادن [[حکمت]] بر او منت نهاد.<ref> نقش اسوه ها در تبلیغ و تربیت (عباسى مقدم).</ref> | صاحب [[مجمع البیان]] مى گوید: نافع از ابن عمر روایت کرده که گفت: از [[رسول خدا]] شنیدم مى فرمود: به [[حق]] مى گویم که لقمان پیغمبر نبود، ولکن بنده اى بود که بسیار فکر مى کرد و [[یقین|یقین]] خوبى داشت، خدایش را دوست مى داشت و خدا نیز دوستدار او بود و به دادن [[حکمت]] بر او منت نهاد.<ref> نقش اسوه ها در تبلیغ و تربیت (عباسى مقدم).</ref> | ||
− | *{{متن قرآن|«وَلَقَدْ | + | *{{متن قرآن|«وَلَقَدْ آتَيْنَا لُقْمَانَ الْحِكْمَةَ أَنِ اشْكُرْ لِلَّهِ»}}؛ و به راستى، لقمان را حکمت دادیم که: خداوند را سپاس بگزار.([[سوره لقمان]]، آیه ۱۲) |
− | *{{متن قرآن| | + | *{{متن قرآن|«وَإِذْ قَالَ لُقْمَانُ لِابْنِهِ وَهُوَ يَعِظُهُ يَا بُنَيَّ لَا تُشْرِكْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ»}}؛ و یاد کن هنگامى را که لقمان به پسر خویش - در حالى که او را اندرز مى داد - گفت: اى پسرک من، به خدا [[شرک]] میاور که به راستى شرک ستمى بزرگ است. (سوره لقمان، آیه ۱۳) |
از داستان هاى لقمان جز آن مقدار که در آیات فوق آمده، سخنى نرفته است، ولى در داستان هاى او و کلمات حکمت آمیزش روایات بسیار مختلف رسیده که ما بعضى از آن ها را که با عقل و اعتبار سازگارتر است نقل مى کنیم. | از داستان هاى لقمان جز آن مقدار که در آیات فوق آمده، سخنى نرفته است، ولى در داستان هاى او و کلمات حکمت آمیزش روایات بسیار مختلف رسیده که ما بعضى از آن ها را که با عقل و اعتبار سازگارتر است نقل مى کنیم. |
نسخهٔ کنونی تا ۶ ژانویهٔ ۲۰۲۰، ساعت ۱۰:۵۷
«لقمان حکیم» از شخصیت های بزرگ قرآنی است که پند و اندرزهای ارزشمند او به فرزندش در قرآن کریم و روایات متعددی نقل شده است.
نسب لقمان
نسب او لقمان بن عنقاء بن مربد بن صاوون می باشد.[۱] شیخ طبرسى رحمه الله ذکر کرده است که خلاف است در لقمان: بعضى گفته اند او عالم به حکمت هاى ربانى بود و پیغمبر نبود؛ و بعضى گفته اند که پیغمبر بود، و غیر او از مفسران گفته اند که لقمان پسر باعورا بود از اولاد آزر پسر خواهر حضرت ایوب علیه السلام یا پسر خاله ایوب و ماند تا زمان حضرت داود علیه السلام و از او علم آموخت.[۲] و سلسله نسبش به ناحور بن تارخ (برادر حضرت ابراهیم خلیل علیه السلام) مى رسد.[۳]
لقمان در قرآن و روایات
نام حضرت لقمان تنها دو بار در سراسر قرآن ذکر شده است، اما آیات متعددى صفات و مواعظ او را بیان مى کند و یک سوره به نام اوست. مهمترین موضوع درباره این شخصیت قرآنى این است که آیا او پیامبر بوده یا نه. در این خصوص، بیشتر روایات موجود، نبوت وى را نفى کرده و او را عبد صالح خدا معرفى کرده اند.
صاحب مجمع البیان مى گوید: نافع از ابن عمر روایت کرده که گفت: از رسول خدا شنیدم مى فرمود: به حق مى گویم که لقمان پیغمبر نبود، ولکن بنده اى بود که بسیار فکر مى کرد و یقین خوبى داشت، خدایش را دوست مى داشت و خدا نیز دوستدار او بود و به دادن حکمت بر او منت نهاد.[۴]
- «وَلَقَدْ آتَيْنَا لُقْمَانَ الْحِكْمَةَ أَنِ اشْكُرْ لِلَّهِ»؛ و به راستى، لقمان را حکمت دادیم که: خداوند را سپاس بگزار.(سوره لقمان، آیه ۱۲)
- «وَإِذْ قَالَ لُقْمَانُ لِابْنِهِ وَهُوَ يَعِظُهُ يَا بُنَيَّ لَا تُشْرِكْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ»؛ و یاد کن هنگامى را که لقمان به پسر خویش - در حالى که او را اندرز مى داد - گفت: اى پسرک من، به خدا شرک میاور که به راستى شرک ستمى بزرگ است. (سوره لقمان، آیه ۱۳)
از داستان هاى لقمان جز آن مقدار که در آیات فوق آمده، سخنى نرفته است، ولى در داستان هاى او و کلمات حکمت آمیزش روایات بسیار مختلف رسیده که ما بعضى از آن ها را که با عقل و اعتبار سازگارتر است نقل مى کنیم.
در کافى از بعضى راویان امامیه، و سپس بعد از حذف بقیه سند، از هشام بن حکم روایت کرده که گفت: ابوالحسن موسى بن جعفر علیه السلام به من فرمود: اى هشام خداى تعالى که فرموده: "وَلَقَدْ آتَینا لُقْمانَ الْحِکمَةَ"، منظور از حکمت فهم و عقل است.
و در الدر المنثور است که ابن مردویه از ابوهریره روایت کرده که گفت: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: آیا مى دانید لقمان چه بوده؟ گفتند: خدا و رسولش داناتر است فرمود: حبشى بود.
فصل دوم در تفسیر قمى به سند خود از حماد روایت کرده که گفت: از امام صادق علیه السلام از لقمان سراغ گرفتم، که چه کسى بود؟ و حکمتى که خدا به او ارزانى داشت چگونه بود؟ فرمود: آگاه باش که به خدا سوگند حکمت را به لقمان به خاطر حسب و دودمان و مال و فرزندان و یا درشتى در جسم و زیبایى رخسار ندادند، ولیکن او مردى بود که در برابر امر خدا سخت نیرومندى به خرج مى داد و به خاطر خدا از آن چه خدا راضى نبود دورى مى کرد، مردى ساکت و فقیر احوال بود، نظرى عمیق و فکرى طولانى و نظرى تیز داشت، همواره مى خواست تا از عبرت ها غنى باشد و هرگز در روز نخوابید، و هرگز کسى او را در حال بول و یا غایط و یا غسل ندید، بس که در خودپوشى مراقبت داشت، و نظرش بلند و عمیق بود، و مواظب حرکات و سکنات خویش بود، هرگز از دیدن یا شنیدن چیزى نخندید، چون مى ترسید گناه باشد، و هرگز خشمگین نشد، و با کسى مزاح نکرد، و چون چیزى از منافع دنیا عایدش مى شد اظهار شادمانى نمى کرد، و اگر از دست مى داد اظهار اندوه نمى نمود، زنانى بسیار گرفت، و خدا فرزندانى بسیار به او مرحمت نمود، ولیکن بیشتر آن فرزندان را از دست داد، و بر مرگ احدى از ایشان نگریست.
لقمان هرگز از دو نفر که نزاع و یا کتک کارى داشتند نگذشت، مگر آن که بین آن دو را اصلاح کرد، و از آن دو عبور نکرد، مگر وقتى که دوستدار یکدیگر شدند، و هرگز سخن نیکو از احدى نشنید، مگر آن که تفسیرش را پرسید، و پرسید که این سخن را از که شنیده اى؟ لقمان بسیار با فقهاء و حکما نشست و برخاست مى کرد، و به دیدن قاضیان و پادشاهان و صاحبان منصب مى رفت، قاضیان را تسلیت مى گفت، و برایشان نوحه سرایى مى کرد، که خدا به چنین کارى مبتلایشان کرده، و براى سلاطین و ملوک اظهار دلسوزى و ترحم مى نمود، که چگونه به ملک و سلطنت دل بسته، و از خدا بى خبر شده اند، لقمان بسیار عبرت مى گرفت، و طریقه غلبه بر هواى نفس را از دیگران مى پرسید، و یاد مى گرفت، و با آن طریقه همواره با هواى نفس در جنگ بود، و از شیطان احتراز مى جست، و قلب خود را با فکر، و نفس خویش را با عبرت، مداوا مى کرد، هرگز سفر نمى کرد مگر به جایى که برایش اهمیت داشته باشد، به این جهات بود که خدا حکمتش بداد، و عصمتش ارزانى داشت.
و خداى تبارک و تعالى دستور داد به طوائفى از فرشتگان که در نیمه روزى که مردم به خواب قیلوله رفته بودند، لقمان را ندا دهند - به طورى که صداى ایشان را بشنود، ولى اشخاص ایشان را نبیند - که: اى لقمان آیا مى خواهى خدا تو را خلیفه خود در زمین کند؟ تا فرمانفرماى مردم باشى؟ لقمان گفت: اگر خدا بدین شغل فرمانم دهد که سمعا و طاعتا، چون اگر او این کار را از من خواسته باشد، خودش یاریم مى کند، و راه نجاتم مى آموزد، و از خطا نگهم مى دارد، ولى اگر مرا مخیر کند من عافیت را اختیار مى کنم.
ملائکه گفتند: اى لقمان چرا؟ گفت: براى این که داورى بین مردم در دشوارترین موقعیت ها براى حفظ عصمت است، و فتنه و آزمایشش از هر جاى دیگر سخت تر و بیشتر است و آدمى بیچاره مى ماند و کسى هم کمکش نمى کند، ظلم از چهار سو احاطه اش نموده، کارش به یکى از دو احتمال مى انجامد یا این است که در داورى اش رأى و نظریه اش مطابق حق و واقع مى شود که در این صورت جا دارد که سالم باشد و احتمال آن هست و یا این است که راه را عوضى مى رود که در این صورت راه بهشت را عوضى مى رود و هلاکتش قطعى است، و اگر آدمى در دنیا ذلیل و ضعیف باشد آسان تر است تا آن که در دنیا رئیس و آبرومند بوده ولى در آخرت ذلیل و ضعیف باشد، از سوى دیگر کسى که دنیا را بر آخرت ترجیح دهد هم در دنیا خاسر و زیانکار است و هم در آخرت چون دنیایش تمام مى شود و به آخرت هم نمى رسد.
ملائکه از حکمت او به شگفت آمده، خداى رحمان نیز منطق او را نیکو دانست پس همین که شام شد و در بستر خوابش آرمید، خدا حکمت را بر او نازل کرد، به طورى که از فرق سر تا قدمش را پر کرد و او خود در خواب بود که خدا پرده و جامعه اى از حکمت بر سراسر وجود او بپوشانید. لقمان از خواب بیدار شد در حالى که قاضى ترین مردم زمانش بود و در بین مردم مى آمد و به حکمت سخن مى گفت و حکمت خود را در بین مردم منتشر مى ساخت.[۵]
سفارشهاى لقمان به فرزندش
- امام صادق علیه السلام فرمود: از جمله اندرزهاى لقمان به پسرش این بود که: پسر جانم! در روزها و شبها و ساعات خود بهره اى براى طلب علم قرار ده که تو هیچ گونه تباهى ایى براى عمرت همانند تباهى ترک علم نمى یابى.[۶]
- از امام باقر علیه السلام نقل است که لقمان در مقام اندرز به پسرش گفته: «من از وقتى که پا به دنیا نهاده پشت به دنیا و رو به آخرت داشته ام، خانه اى که تو بسوى آن می روى نزدیکتر از خانه اى است که از آن دور مى شوى».[۷] «پسرجان! کارى را که ادبار کرده تعقیب نکن و از کارى که اقبال کرده رو مگردان که رأى را فاسد و عقل را معیوب مى کند».[۸] «پسرجان! در راه پیروزى بر دشمن از این دستورها استمداد کن: از گناه کنارگیر و جوانمردى را نگه دار. روح پاک خود را ارجمند شمار و آن را به نافرمانى خدا و اخلاق نکوهیده و رفتار زشت آلوده نکن. سر خود را بپوش. سیرت و باطن خویش زیبا کن که اگر چنین کنى در امان خدا هستى. دشمن قدرت ندارد به سرحدات تو تجاوز کند یا تو را بلغزاند، اما در عین حال از مکر او ایمن مباش. نفع بسیار را اندک شمار و ضرر اندک را زیاد.[۹]
- امام باقر علیه السلام فرمودند: لقمان در اندرز خود به فرزند چنین گفت: فرزندم اگر نسبت به مرگ در دل تردیدى دارى پس خواب را بر خود حرام گردان و مسلما نخواهى توانست و اگر نسبت به برانگیخته شدن در قیامت تردید دارى پس هوشمندى را از خود دور ساز و مسلما نخواهى توانست چرا که اگر تو پیرامون این مسأله قدرى بیندیشى متوجه خواهى شد که اختیار از دست تو خارج است زیرا که خواب نوعى مرگ است و بیدارى بعد از آن نشانى از برانگیخته شدن پس از این جهان است، فرزندم آن قدر نزدیک مشو که باعث دوریت شود و آنقدر دور نشو که خوار شمرده شوى و شمشیرت را مگر در برابر ستمکارى که مستحق آنست از نیام بیرون مکش.[۱۰]
- از امام صادق علیه السلام چنین روایت کرده است: «لقمان به فرزندش فرموده است: هرگاه با گروهى همسفر شدى، در کار خود و آنان با ایشان زیاد مشورت کن و در چهره ى آنان بسیار لبخند بزن و آنچه را همراه دارى، سخاوتمندانه در اختیار آنان بگذار و هرگاه دعوتت کردند، بپذیر و هر وقت از تو کمک خواستند، به کمک آنان بشتاب و در سه چیز بر آنها پیشى داشته باش: خاموشى بسیار و خواندن نماز زیاد و سخاوتمندى نسبت به کالاهایى که همراه دارى؛ از مرکب و دارایى و توشه. هرگاه از تو درخواست کردند که گواهى حقى بدهى، دریغ مکن و چون با تو مشورت کردند، فورى پاسخ نده؛ بلکه دقیقا بیندیش و زود تصمیم نگیر تا این که پس از دقت و بررسى یک رأى را بپسندى و با این همه پاسخ مشورت را نده مگر آن که برخیزى و بنشینى و بخوابى و غذایى بخورى و نمازى بخوانى و در طول این مدت اندیشه و اطلاعات خود را در کار مورد مشورت بکار اندازى؛ زیرا کسى که درباره ى مشورت کننده صادقانه خیرخواهى نکند، خداوند رأى و اندیشه اش را از او بگیرد و امانت دارى را از وى دور سازد. چون دیدى همسفرانت مى روند، تو هم برو و هنگامى که کار مى کنند، تو هم با آنان مشغول کار شو و وقتى دیدى خیرات و بخشش مى کنند یا قرض مى دهند، تو هم بخشش کن. سخن بزرگتر از خودت را بشنو و هرگاه همسفرانت به کارى دستور دادند یا خواسته اى داشتند، قصد قربت کن و پاسخ مثبت ده و از گفتن «نه» بپرهیز؛ چون گفتن «نه» نشانه ى نادانى و فرومایگى است. اگر در انتخاب راه سرگردان شدید، فرود آیید و با هم مشورت کنید و اگر شخصى تنها را دیدید، درباره ى راه از وى سؤال نکنید و از او راهنمایى نخواهید؛ چون وجود یک نفر در بیابان مشکوک است؛ شاید جاسوس یا دیدبان دزدها یا شیطانى باشد که مى خواهد شما را گمراه سازد. از راه نمایى خواستن از دو نفر هم بپرهیزید؛ مگر آن که آثار درستى را در آن ها مشاهده کنید یا مصلحتى را در نظر بگیرید که من آن را نمى دانم؛ چون خردمند هر وقت چیزى را به چشمش دید، حق را از آن درمى یابد و شخص حاضر چیزى را درک مى کند که غایب از درک آن عاجز است. پسرم، هرگاه که وقت نماز فرارسید، فورا بخوان و به خاطر هیچ کارى آن را به تأخیر نینداز و خیالت را آسوده گردان؛ چون آن وامى است که تو باید بپردازى. پشت حیوانات را خوابگاهت قرار مده؛ چون موجب آن مى شود که پشت حیوان زود زخم گردد و دانایان چنین کارى نمى کنند؛ مگر آن که در هودجى باشى که بتوانى دراز بکشى و پایت را جابه جا کنى تا مفاصل نرم گردد. چون به منزلگاه رسیدى، از مرکبت پیاده شو و قبل از آن که خودت به سراغ غذا بروى، مرکبت را تیمار کن و علف بده. براى استراحت گاهت زمینى را برگزین که رنگش از جاهاى دیگر بهتر و خاکش نرمتر و گیاه و سبزه اش بیشتر باشد. وقتى فرود آمدى، پیش از نشستن دو رکعت نماز بگذار. براى ادرار کردن و قضاى حاجت به جاى دورى برو. هنگامى که آهنگ رفتن کردى نیز دو رکعت نماز بخوان. بعد زمینى را که در آن فرود آمده اى، بدرود گوى و بر آن و بر اهل آن سلام بده؛ چون بر هر جاى زمین گروهى از ملائکه جاى دارند. اگر برایت میسر است که غذا نخورى تا نخست مقدارى از آن را در راه خدا بدهى، این کار را بکن و سفارش مى کنم در حال سواره تا مى توانى کتاب خدا را بخوان و به تو سفارش مى کنم تا آن هنگام که مشغول کارى هستى، خدا را تسبیح و تنزیه گوى و هنگام فراغت و خلوت به خواندن دعا مشغول شو. هر وقت روز به پایان رسید، توقف کن. نیز هشدار مى دهم: مبادا در سر شب به رفتن ادامه دهى! لازم است شب هر جا هستى، بمانى و آن جا بخوابى و بعد از نیمه شب مسیرت را دنبال کنى و مبادا در راه آوازت را بلند کنى و فریاد بزنى!».[۱۱]
- لقمان حکیم به پسرش فرمود: فرزند عزیزم، دنیا دریایى عمیق و ژرف است؛ و افرادى بسیار زیاد در این دریا هلاک شده اند. پس به یاد داشته باش که: کشتى خود را در این دریاى ژرف، ایمان به خدا قرار دهى. و بادبانش را، توکل به خدا نصب نمائى. و توشه خود را در آن، تقواى خدا عزوجل قرار دهى. اگر از این دریا نجات یافتى، به کمک رحمت الهى رسته اى. و اگر هلاک شدى به سبب گناهان خودت به مهلکه افتاده اى .[۱۲]
- پسر جانم نماز را برپا دار که همانا نمونه آن در دین خدا چون عمود است براى چادر که تا عمود برپا است طناب ها و میخ ها سودمندند و سایه اندازها مفیدند و اگر عمود برپا نباشد میخ و طناب و سایه انداز سودى ندهند.
- اى پسر جانم همراه دانشمندان باش و همنشین آنان و در خانه هاشان از آنها دیدار کن تا شاید مانند آنها شوى و از آنها باشى.
- بدان اى پسرم من هر نوع صبر را و هر چیز تلخى را چشیدم و از فقر و ندارى تلختر ندیدم. اگر روزى ندار شدى میان خودت و خدا باشد و با مردم باز مگویش تا در بر آنان خوار شوى. وانگه از مردم بپرس آیا کسى هست که دعا کرده و خدا اجابتش نکرده و از او خواهش کرده و به او نداده؟
- اى پسر جانم به خدا اعتماد کن سپس از مردم بپرس آیا کسى به خدا اعتماد کرده و او را نجات نداده؟ اى پسر جانم به خدا توکل کن سپس از مردم بپرس کسى بوده که به خدا توکل کرده و او را کفایت نکرده؟ پسر جانم به خدا خوشبین باش سپس از مردم بپرس کیست که به خدا خوشبین بوده و خوش ندیده؟ پسر جانم هر که رضاى خدا جوید بسیار به خود خشم کند هر که به خود خشم نکند پروردگارش را خشنود نسازد و هر کس خشم خود را فرونکشد دشمن شاد شود.
- پسر جانم حکمت آموز تا شریف شوى زیرا حکمت بدین رهنما باشد و بنده را بر آزاد شرافت دهد و بینوا را از توانگر بالاتر برد و خرد را بر کلان پیش دارد و گدا را همنشین شاهان سازد و شریف را شرف افزاید و بزرگ را بزرگتر کند و توانگر را سرفراز نماید. و چگونه گمان برد آدمیزاده که کار دین و زندگیش بى حکمت آماده شود با این که خدا عزوجل کار دنیا و آخرت را فراهم نکند جز بحکمت و حکمت بى طاعت خدا چون تن بیجانست و چون زمین بى آب، تن بیجان بهى ندارد و نه زمین بى آب و نه حکمت بى طاعت .[۱۳]
در نقل دیگری این توصیه ها از لقمان به فرزندش ذکر شده است:
- قال یا بنىّ لایکن الدیک اکیس منک و اکثر محافظة على الصّلاة الا تراه عند کل صلاة یؤذن لها و بالاسحار یعلن بصوته و انت نائم. لقمان فرمود: اى پسرم خروس از تو زیرکتر نباشد و بیشتر از تو حفظ اوقات نماز را نکند! آیا او را نمى بینى هنگام هر نماز براى نماز اعلان مى کند و در سحرها با صداى بلند اعلان مى کند و تو در خوابى.
- و قال یا بنى من لایملک لسانه یندم و من یکثر المراء یشتم و من یدخل مداخل السوء یتهم و من یصاحب صاحب السوء لایسلم و من یجالس العلماء یغنم. فرمود: اى پسرم کسى که مالک زبانش نباشد پشیمان مى شود. و کسى که زیاد مجادله کند دشنام داده مى شود. و کسى که در جاهاى بد و نامناسب داخل شود مورد تهمت قرار مى گیرد. و کسى که با رفیق بد و ناصالح رفاقت و دوستى کند از آفات سالم نمى ماند. و کسى که با علماء مجالست و همنشینى کند نفع مى برد.
- یا بنى اجعل غناک فی قلبک و اذا افتقرت فلا تحدث الناس بفقرک فتهون علیهم ولکن أسأل اللَّه من فضله. اى پسرم بى نیازى و غناى خود را در قلب خود قرار ده و اگر زمانى فقیر شدى براى مردم از فقر خود چیزى نگو که سبب مى شود در نظر آن ها بى اعتبار و سبک شوى ولیکن از فضل بى پایان الهى سؤال کن و بخواه تا به تو مرحمت فرماید.
- یا بنى کذب من یقول الشر یقطع بالشر الا ترى ان النّار لاتطفى بالنّار ولکن بالماء و کذلک الشر لایقطع الا بالخیر. اى پسرم دروغ گفته آن کس که مى گوید شر را با شر مى توان قطع کرد. آیا نمى بینى آتش را آتش خاموش نمى کند ولیکن آب است که آتش را خاموش مى کند. و همچنین شر قطع نمى شود مگر با خیر و خوبى.
- یا بنى لاتشمت بالمصاب و لاتعیر المبتلى و لاتمنع المعروف فانه ذخیرة لک فی الدنیا والآخرة. اى پسرم به شخص مصیبت زده شماتت مکن! و شخص مبتلا را سرزنش و ملامت مکن. و از معروف و خوبى ها جلوگیرى نکن و آن را انجام بده که آن ذخیره است براى تو در دنیا و آخرت.
- یا بنى ثلاثة تجب مداراتهم المریض والسلطان والمرأة و کن قانعا تعیش غنیا و کن متقیا تکن عزیزا. اى پسرم مداراى با سه کس واجب است: مریض، سلطان و زن. و قناعت کن تا بى نیاز زندگى کنى و احتیاج به کسى پیدا نکنى. و تقوى داشته باش تا عزیز باشى.
- یا بنى انک من حین سقطت من بطن امک استدبرت الدنیا و استقبلت الآخرة و انت فی کل یوم الى ما استقبلت اقرب منک الى ما استدبرت فتزود لدار انت مستقبلها و علیک بالتقوى فانه اربح التجارات. اى پسرم به درستى که تو از وقتى که از شکم مادر افتادى پشت به دنیا و رو به آخرت نموده اى و تو در هر روز به سوى آن که رو کرده اى یعنى آخرت نزدیکتر هستى از آن که از او پشت کرده اى پس توشه بردار براى خانه اى که تو به سوى آن مى روى. و بر تو باد به تقوى که آن پرنفع ترین تجارت است.
- و اذا احدثت ذنبا فاتبعه بالاستغفار والندم والعزم على ترک العود لمثله. و هنگامى که گناهى از تو سر زد دنبال آن از خداى متعال طلب مغفرت بنما و از انجام آن گناه پشیمان شو و تصمیم بگیر که هرگز به آن گناه عود و بازگشت نکنى.
- واجعل الموت نصب عینیک والوقوف بین یدى خالقک و تمثل شهادة جوارحک علیک بعملک والملائکة الموکلین بک تستحیى منهم و من ربک الذى هو مشاهدک و علیک بالموعظة فاعمل بها فانها عند العاقل احلى من العسل الشهد و هى على السفیه اشق من صعود الدرجة على الشیخ الکبیر و لاتسمع الملاهى فانها تنسیک الآخرة ولکن احضر الجنائز و زر المقابر و تذکر الموت و ما بعده من الاهوال فتأخذ حذرک. و مرگ را در مقابل چشم خود قرار بده و ایستادن در مقابل مقام عدل الهى را همیشه در نظر داشته باش و شهادت اعضاء و جوارح خود را به اعمال و کارهایت در مقابل خود ممثل و نمایان نما و از شهادت ملائکه موکل بر تو که اعمال تو را ثبت و ضبط مى نمایند غفلت نداشته باش پس از آن ها حیا کن و از خداى خود که اعمال تو را مى بیند شرم کن. و بر تو باد به شنیدن موعظه و نصیحت پس عمل به آن، چون که شنیدن موعظه و عمل به آن در نزد شخص عاقل از عسل صاف شده شیرین تر است. و آن براى سفیه و نادان مشکل تر است از بالا رفتن پیر فرتوت از نردبان و پله هاى سخت. و گوش به چیزهاى بیهوده و گفتار لغو مده، چون که آن سبب مى شود که آخرت را فراموش کنى و از نظر ببرى. لیکن بر جنازه ها حاضر شو و به زیارت قبور مؤمنین برو به یاد بیاور مردن و هول و وحشت هاى بعد از آن را پس پند و نصیحت خود را بگیر و از آن بهره مند شو!
- یا بنى استعذ باللَّه من شرار النساء و کن من خیارهن على حذر؛ اى پسرم پناه به خدا ببر از زنهاى بد و از خوبان آن ها حذر کن و احتراز نما و از شر آن ها ایمن مباش.
- یا بنى لاتفرح بظلم احد بل احزن على ظلم من ظلمته یا بنى الظلم ظلمات و یوم القیمة حسرات و اذا دعتک القدرة على ظلم من هو دونک فاذکر قدرة اللَّه علیک؛ اى پسرم به ظلم هیچ ظالمى خوشنود مباش بلکه اگر به کسى ظلم کردى براى آن عمل قبیح محزون و غمگین باش. اى پسرم ظلم سبب تاریکى دل مى شود و روز قیامت باعث حسرت و اندوه است. و هرگاه قدرت تو، تو را واداشت که به کسى ظلم کنى که از تو ضعیف تر است پس به یاد بیاور قدرت و تسلط خدا را بر خودت.
- یا بنى تعلم من العلماء ما جهلت و علم الناس ما علمت تذکر بذلک فی الملکوت؛ اى پسرم آن چه را نمى دانى از علماء یاد بگیر. و آن چه را مى دانى به مردم بیاموز. چون چنین کردى و این دو صفت نیکوى یاد گرفتن و یاد دادن در تو پیدا شد در عالم ملکوت به این دو صفت یاد مى شوى.
- یا بنى اغنى الناس من قنع بما فی یدیه و افقرهم من مد عینیه الى ما فی ایدى الناس و علیک بالیأس عما فی ایدى الناس والوثوق بوعداللَّه واسع فیما فرض علیک و دع السعى فیما ضمن لک و توکل على اللَّه فی کل امورک یکفیک؛ اى پسرم بى نیازترین مردم کسى است که به آن چه در دست اوست قناعت کند و فقیرترین آن ها کسى است که به آن چه در دست مردم است چشم داشته باشد و بر تو باد که مأیوس باشى از آن چه در دست مردم است. و اعتماد تو به وعده خدا باشد. و کوشش کن در آن چه بر تو واجب شده. و رزقى که براى تو ضمانت شده و به تو خواهد رسید لازم نیست سعى بسیار در طلب آن داشته باشى. و توکل بر خدا کن در تمام امور و کارهاى خود تا تو را کفایت کند.
- و اذا صلیت فصل صلاة مودّع تظنّ ان لاتبقى بعدها ابدا و ایاک و ما تعتذر منه فانه لایعتذر من خیر؛ و هر وقت نماز خواندى نماز تو مانند نماز کسى باشد که با نماز وداع کند و گمان برى که بعد از آن نماز هرگز باقى نمانى. و دورى کن از آن چه که بخواهى از آن عذرخواهى کنى، چون که از کار خوب هیچ گاه عذرخواهى نمى شود، یعنى کار بدى نکن که بخواهى بعدا از آن عذرخواهى کنى.
- و احب للناس ما تحب لنفسک و اکره لهم ما تکره لنفسک و لاتقل ما لاتعلم و اجهد ان یکون الیوم خیرا لک من امس و غدا خیرا لک من الیوم فانه من استوى یوماه فهو مغبون و من کان یومه شرا من امسه فهو ملعون؛ و براى مردم دوست دار و بخواه آن چه را که براى خود مى خواهى و آن چه را براى خود مکروه و ناپسند مى دارى براى دیگران نیز مکروه و ناپسند بدار و آن چه را نمى دانى اظهار نکن و نگو. و کوشش کن تا این که امروز تو بهتر از دیروزت باشد، و فرداى تو بهتر از امروز تو باشد، براى اینکه هر کس دو روزش مساوى و یکسان باشد چنین کسى به غبن و ضرر گرفتار شده، چون یک روز از سرمایه عمر او گذشته و در مقابل آن چیزى به دست نیاورده. و هر کس امروزش بدتر از دیروزش باشد او ملعون است، چون کارى که او را به رحمت خدا نزدیک کند انجام نداده، بلکه موجبات دورى از رحمت خدا را براى خود فراهم ساخته و ملعون و مطرود و دور افتاده از رحمت است.
- و ارض بما قسم اللَّه لک فإنه سبحانه یقول: اعظم عبادى ذنبا من لم یرض بقضائى و لم یشکر نعمائى و لم یصبر على بلائى؛ و راضى باش به آن چه خدا قسمت تو فرموده پس به درستى که خداى سبحان جلت عظمته مى فرماید: آن بنده گناهش از همه عظیم تر و بزرگتر است که راضى به قضاى من نباشد و شکر نعمت هاى مرا نکند و بر بلاى من صبر نکند.[۱۴]
پانویس
- ↑ التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج۱۰، ص۲۲۵.
- ↑ حیوة القلوب، ج۲، ص۸۵۸.
- ↑ تاریخ الخمیس فی أحوال أنفس النفیس، ج۱، ص۸۵.
- ↑ نقش اسوه ها در تبلیغ و تربیت (عباسى مقدم).
- ↑ ترجمه المیزان، ج۱۶، ص۳۳۰.
- ↑ امالى شیخ مفید/ترجمه استادولى، متن، ص۳۳۲.
- ↑ تاریخ الخمیس فی أحوال أنفس النفیس، ج ۱، ص: ۸۵.
- ↑ نقش اسوه ها در تبلیغ و تربیت (عباسى مقدم).
- ↑ نصایح، ص۶۰.
- ↑ داستان پیامبران یا قصه هاى قرآن از آدم تا خاتم، ص۴۶۸.
- ↑ آداب سفر در فرهنگ نیایش، ص۲۲۳.
- ↑ گلچین صدوق، ج ۱، ص ۸۱.
- ↑ گنجینه معارف شیعه/ترجمه کنز الفوائد و التعجب، ج۲، ص۶۸.
- ↑ ارشاد القلوب/ترجمه طباطبایى، ص: ۲۸۶.
منابع
- التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، علامه شیخ حسن مصطفوى؛ تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۶۰ ش.
- حیوة القلوب، علامه مجلسى؛ قم: سرور، چاپ ششم، ۱۳۸۴ ش.
- تاریخ الخمیس فی أحوال أنفس النفیس، شیخ حسین دیار بکرى؛ بیروت: دارالصادر.
- نقش اسوه ها در تبلیغ و تربیت، عباسى مقدم، مصطفى؛ تهران: چاپ و نشر سازمان تبلیغات اسلامى، ۱۳۷۱.
- ترجمه المیزان، سید محمدباقر موسوى همدانى؛ قم: دفتر انتشارات اسلامى حوزه علمیه قم، چاپ پنجم، ۱۳۷۴ ش.
- امالى شیخ مفید/ترجمه استادولى، حسین استادولى؛ مشهد: آستان قدس، چاپ اول، ۱۳۶۴ ش.
- نصایح، احمد جنتى؛ قم: الهادى، چاپ بیست و چهارم، ۱۳۸۲ ش.
- داستان پیامبران یا قصه هاى قرآن از آدم تا خاتم؛ یوسف عزیزى، تهران: انتشارات هاد، چاپ اول، ۱۳۸۰ ش.
- آداب سفر در فرهنگ نیایش، عبدالعلى محمدى شاهرودى؛ تهران: نشر آفاق، چاپ اول، ۱۳۸۱ ش.
- گلچین صدوق، محمدحسین صفاخواه؛ تهران: فیض کاشانى، چاپ اول، ۱۳۷۶ ش.
- گنجینه معارف شیعه/ترجمه کنز الفوائد و التعجب، محمد باقر کمره اى؛ تهران: چاپخانه فردوسى، چاپ اول.
- ارشاد القلوب/ترجمه طباطبایى، سید عباس طباطبایى؛ قم: جامعه مدرسین، چاپ پنجم، ۱۳۷۶ ش.
پیوندها