مقاله مورد سنجش قرار گرفته است

ابراهیم بن مالک اشتر: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
(پروژه2: سنجش کیفی)
جز (Zamani صفحهٔ ابراهيم بن مالك اشتر را به ابراهیم بن مالک اشتر منتقل کرد)
(بدون تفاوت)

نسخهٔ ‏۱۸ اوت ۲۰۲۰، ساعت ۰۸:۳۱

او فرزند مالک اشتر فرمانده شجاع سپاه امیرالمؤمنین علی(ع) است که در گرفتن انتقام خون شهدای مظلوم کربلا در قیام مختار نقش مهمی ایفا نمود

ولادت و نسب

از سال تولد او اطلاع دقيقى در دست نيست؛ اما به استناد اين كه ابراهيم در جنگ صفين نوجوان بوده، معلوم می‌‌شود كه او بين سال‌هاى 15 تا 21 ق. به دنيا آمده است. او از قبيله نخع كه تيره‌اى از قبيله مذحج است، می‌‌باشد. قبيله مذحج، يكى از بزرگترين و مشهورترين قبائل يمن است. اين قبيله در مقابل دشمن شديدتر از همه قبائل مبارزه می‌‌كرد. آن‌ها بعد از شهادت حضرت امام على علیه‌السلام در كوفه ساكن شدند.[۱]

فرزندان ابراهيم بن مالك اشتر

نام پنج تن در زمره فرزندان ابراهيم به چشم می‌‌خورد: «نعمان»، «مالك»[۲]، «محمد»[۳]، «قاسم»[۴] و «خولان».[۵] مردم بيشتر او را «ابونعمان» می‌‌خواندند و به اين كنيه شهرت داشت.[۶] از ميان پسرانش، محمد و قاسم از راويان حديث بوده‌اند و باواسطه، رواياتى از اهل بيت عليهم‌السلام راجع به ظهور امام مهدى عجل الله تعالی فرجه شریف و ولايت اميرمومنان امام على علیه‌السلام نقل كرده‌اند. نسبت «ورام» عالم بزرگ شيعه و صاحب مجموعه ورام، از طريق خولان به ابراهيم و مالك اشتر می‌‌رسد.

دلاوری ابراهيم بن مالك اشتر

ابراهيم كه در دامان مالك اشتر رشد كرده و فنون نظامی ‌‌را از افسر رشيد ولايت آموخته بود، همراه پدرش در جنگ صفين شركت جست و رشادت‌هاى زيادى از خود نشان داد. يك صحنه از رشادت‌هاى او چنين پديد آمد كه: پدرش مالك اشتر، در مقابل عمرو بن عاص قرار گرفت و نيزه‌اى به طرف او انداخت. او از صحنه گريخت. جوانى از جوانان قبيله حميره كه در سپاه معاويه بود، صحنه را ديد و پرچم را از عمرو بن عاص گرفت و گفت: اكنون هنگام نبرد جوانى چون من است. و شروع به رجز خواندن كرد. مالك اشتر، دست فرزندش ابراهيم را گرفت و گفت: به ميدان نبرد برو؛ زيرا او جوانى نوسال است و تو نيز چون او جوانى نوسال هستى. ابراهيم به ميدان رفت و رجزى زيبا سرداد و حمله‌اى سخت كرد. بعد از مدتى نبرد، طرف مقابلش را به هلاكت رساند. نصر بن مزاحم، نويسنده كتاب «وقعه الصفين» می‌‌نويسد: ابراهيم در جنگ صفين با وجود اين كه نوجوانى بيش نبود، در كنار اميرمومنان و پدرش مالك، رشادت‌ها از خود نشان داد.[۷]

همراهى با مختار

از زندگى ابراهيم تا پیش از قيام مختار و دلیل غیبت او در کربلا اطلاعى در دست نيست. اما منابع تاریخی از همراهی او با مختار در خونخواهی شهدای کربلا به تفصیل حکایت کرده اند. ابراهیم از شیعیان شجاع و سرشناس بود و افراد زیادی از قبیله اش از او پیروی می کردند، به همین دلیل مختار پیش از قیام گروهی را به سوی او گسیل داشت تا او را به همراهی دعوت نمایند. ابراهيم دعوت آنان را به شرطی پذیرفت که فرماندهی قیام را به عهده داشته باشد. [۸]وقتی مختار از شرط ابراهیم با خبر شد خود به نزد ابراهیم رفت و با نشان دادن نامه ای از سوی محمد حنفیه(عموی امام سجاد(ع)) در تأیید مختار به عنوان فرمانده قیام او را متقاعد کرد تا به فرماندهی او تن دهد. ابراهیم نیز پذیرفت

آغاز قيام

پس از اعلام موافقت، ابراهيم و گروهی از يارانش هر شب به خانه مختار می‌‌رفتند و در مورد قيام، برنامه‌ريزى می‌‌كردند. بعد از بررسى قرار شد شب پنج شنبه 14 ربيع الاول سال 66 ق. قيام آغاز شود.[۹] اما به دلیل مشکوک شدن حاکم کوفه به دستور مختار قیام دو روز زوتر آغاز شد. ابراهيم به مختار پيشنهاد داد: اكنون كه نيروهاى دشمن در ميدان‌ها و مراكز حساس شهر مستقرند مانع از پيوستن مردم به ما خواهند شد؛ لذا من با نيروهايم، به طرف قبيله‌ام می‌‌روم و با آنان در شهر رژه می‌‌رويم تا راه براى مردم باز شود. سپس به مختار توصيه كرد: نيروهايت را متفرق نكن؛ تا اگر به شما حمله كردند، نيروى كافى براى دفاع داشته باشى. من و يارانم نيز به سرعت به تو ملحق خواهيم شد. ابراهيم با عملى كردن نقشه‌اش، راه را براى پيوستن مردم به مختار، هموار كرد و همه نيروها نماز صبح را با مختار در مسجد به جا آوردند.[۱۰] پس از نماز فرمان قیام صادر شد و با مختار موفق شد با رشادت ابراهیم و یارانش دارالاماره کوفه را فتح کند.

اعزام سپاه براى مقابله با ابن زياد

با تصرف کوفه ابن زیاد از شام برای مقابله با مختار و یارانش با سپاهی به سمت کوفه حرکت نمود. يزيد بن انس از سوی مختار به مقابله با ابن زیاد رفت اما پس چند حمله در اثر بیماری درگذشت و سپاهش نیز پراکنده شد. مختار این بار ابراهیم با 700 نيرو به جنگ با ابن زياد فرستاد و سفارش كرد كه هر جا باقى مانده لشكر يزيد بن انس را ديدند، آن‌ها را نيز با خود ببرند. ابراهيم نيز چنين كرد.[۱۱]

شورش در كوفه

بزرگان و اشراف كفر و نفاق كه در كوفه زندگى می‌‌كردند و بعد از به قدرت رسيدن مختار، خود را ذليل می‌‌ديدند، اكنون كه مختار تنها مانده بود، فرصت را غنيمت شمرده و دست به توطئه زدند. مختار به بهانه مذاكره، آن‌ها را سرگرم كرد و فورا قاصدى براى ابراهيم فرستاد كه هر چه زودتر به كوفه بازگردد. ابراهيم كه به منطقه «ساباط» رسيده بود، بعد از شنيدن خبر، فورا به كوفه بازگشت. [۱۲] مختار به کمک ابراهیم شورشیان کوفه را به سرعت سرکوب کرد و بعد از آن كه خاطرش از كوفه آسوده شد، ابراهيم را براى جنگ با ابن زياد به موصل فرستاد و حكومت آن جا را هم به او سپرد.

جنگ ابراهيم و ابن زياد

در عدد سپاهيان ابراهيم براى جنگ با ابن زياد، اختلاف است؛ عده‌اى 8000 و بعضى 12000 و برخى نيز 20000 نفر برشمرده‌اند. اما آن چه مسلم است، اين است كه نيروهايش بيش از بيست هزار نفر نبودند؛ در حالى كه لشكر ابن زياد داراى 83 هزار سرباز مسلح بود. تاريخ حركت ابراهيم از كوفه به موصل براى جنگ را روز هفتم محرم سال 67 ق. ذكر كرده‌اند. مختار لشكر ابراهيم را تا بيرون كوفه بدرقه كرد و دعا كرد كه آن‌ها موفق شوند.[۱۳]

ابراهيم به سرعت حركت كرد و در روستاى تكريت، نزديكى موصل، اردو زد و بعد از آن در چهار فرسخى «موصل» نزديك نهر «خازر» لشكر شام را ملاقات كرد. روزى كه دو لشكر آماده جنگ شدند، دهم محرم بود. بيشتر افراد ابراهيم و مختار، ايرانى بودند كه در عرب به «حمرأ» (سرخ‌گونه) شهرت داشتند، لذا به ارتش ابراهيم و مختار «ارتش سرخ» می‌‌گفتند. ياران ابراهيم كه به جنگ ابن زياد شتافته بودند، اكثرا از ايرانيانى بودند كه با گرزهاى چوبين می‌‌جنگيدند؛ لذا به «خشبيه» شهرت يافتند.[۱۴] دو سپاه در روز دهم محرم درگیر شدند و سپاه ابراهيم با رشادت فراوانی که از خود نشان دادند پيروز شدند [۱۵]

انتقام شهیدان کربلا

ابراهيم در اين جنگ، حُصين بن نمير، شرحبيل بن ذي‌الكلاع، ابن حوشب، غالب الباهلي ابي الاشرس را كه همه از جانيان و عاملان حادثه كربلا بودند، با دست خود به هلاكت رساند. از همه اين ها مهم تر افتخار كشتن ابن زياد بود كه به ابراهيم رسيد.[۱۶]

حکومت موصل

ابراهيم وارد موصل شد و حكومت آن جا را عهده دار شد و نمايندگاني به اطراف فرستاد. سرهاي اشراف و بزرگان بني اميه را براي مختار فرستاد. او بسيار خوشحال شد و دستور داد سرها را در محل دارالاماره ـ جايي كه سرهاي شهداي كربلا را نصب كرده بودند ـ نصب كنند.[۱۷] سپس مختار سرها را براي محمد حنفيه و امام زين العابدين عليه السلام فرستاد. محمد حنفيه و امام سجاد عليه السلام نيز او را دعا كردند.

محمد حنفيه در حق ابراهيم هم دعا كرد و گفت: «خدايا! ابراهيم اشتر را حفظ كن و او را بر دشمنان نصرت و ياري ده و او را به هر چه دوست داري و رضاي توست، موفق بدار و او را در دنيا و آخرت ببخش».

شهادت مختار و حكومت مصعب بن زبير در كوفه

در نبود ابراهيم، شورشيان باقي مانده كوفه به بصره رفتند و با تحريك مصعب بن زبير به كوفه حمله كردند و مختار را به شهادت رساندند و مصعب، حكومت آن خطه را نيز بدست گرفت.[۱۸] بعد از اين واقعه، دو نامه به دست ابراهيم رسيد؛ يك نامه از جانب عبدالملك بن مروان، حاكم شام و يك نامه از جانب مصعب بن زبير، حاكم كوفه. در هر دو نامه از ابراهيم دعوت شده بود كه به آن‌ها بپيوندد. ابراهيم با نزديكانش مشاوره كرد و از آنان خواست نظرشان را در اين مورد بيان كنند. بعضي گفتند: با عبدالملك بيعت كن؛ چون در هر صورت بايد با يك نفر بيعت كني والا از دو جانب در خطر خواهي بود و عبدالملك قوي تر است. بعضي گفتند: با مصعب بيعت كن؛ هر چه باشد، او در مقابل بني اميه است. در نهايت ابراهيم گفت: با عبدالملك بيعت نمي كنم؛ زيرا من سران لشكر او از جمله ابن زياد را به قتل رساندم و ممكن است او حيله كند. و از آن جا كه بايد با يكي از آن دو بيعت كنم، ترجيح مي دهم، با مصعب بيعت كنم. او بيعت خودش را با مصعب اعلام كرد و معلوم است كه او به خاطر حفظ جان خود و حفظ قبيله اش راهي جز اين نداشته است. لذا همچنان حاكم موصل، جزيره، آذربايجان و ارمنيه بود تا اين كه عبدالملك در سال 71 ق يا 72 ق. به مصعب حمله برد و مصعب ابراهيم را براي مقابله با عبدالملك فراخواند.[۱۹]

محل شهادت ابراهيم

عبدالملك قبل از اين كه به جنگ مصعب بيايد، با نامه هايي فرماندهان و فرمانداران او را تطميع كرد. از جمله براي ابراهيم نيز نامه اي نوشت و به او قول حكومت عراقين را داد. ابراهيم نامه را به مصعب نشان داد و گفت: يقيناً او براي بقيه فرماندهان نيز چنين نامه‌هايي نوشته؛ آن ها را فرابخوان و اگر قول مساعد داده اند، گردن آنان را بزن. مصعب چنين نكرد و خود را براي جنگ آماده ساخت. عبدالملك نيز لشكري به فرماندهي برادرش محمد بن مروان، به جانب عراق گسيل داشت و سپاه ديگري براي جنگ با عبدالله بن زبير به مكه فرستاد. دو لشكر محمد بن مروان و ابراهيم در «اوانا» نزديك نهر «دجيل» در دير «جاثليق» در «مسكن» نزديك بغداد روبرو شدند. ابراهيم به مصعب گفته بود كه عتاب بن ورقاء را به كمكش نفرستد؛ زيرا او منافق است و با عبدالملك مكاتبه دارد؛ اما علي رغم توصيه ابراهيم، مصعب، عتاب بن ورقاء را به لشكر ابراهيم ملحق كرد. در لحظات حساس جنگ، عتاب بن ورقاء فرار كرد و عده زيادي را هم فراري داد. بدين ترتيب ابراهيم در محاصره افتاد.[۲۰] ناگهان با نيزه ها به طرف او هجوم بردند. و او را كه به شدت مقاومت مي كرد؛ به قتل رساندند. آن گاه قاتل ابراهيم، عبيد بن ميسره، يكي از غلامان قبيله بني عذره، سر ابراهيم را جدا كرد و براي عبدالملك بردند و سپس غلامان «حصين بن نمير» به سبب كينه اي كه از ابراهيم داشتند، بدن اين قهرمان خستگي ناپذير را با آتش سوزاندند. آري، مرگ چنين قهرماني نيز بايد با ديگران فرق داشته باشد.[۲۱]

آيا ابراهيم راوي حديث بوده است؟

در كتب رجالي اسمي از ابراهيم به عنوان «راوي حديث» به ميان نيامده، البته او داستان تبعيد ابوذر به ربذه و مرگ او را ـ كه پدرش مالك، شاهد آن بوده ـ از زبان پدرش نقل كرده است، اما حديثي از او ديده نشده است. فقط ابن حيان، از علماي اهل سنت، او را از ثقات شمرده و مي گويد: او از پدرش مالك و عمر بن خطاب حديث نقل كرده است و از او هم فرزندش مالك و مجاهد، حديث نقل كرده اند. با اين وجود، ابن حيان نيز از او روايتي نياورده است.[۲۲]

مرقد و بارگاه ابراهيم

مرقد شريفش بين جاده قديمي سامرا به بغداد واقع است. اين قبر تا سامرا 8 فرسخ و تا دجله 4 فرسخ فاصله دارد و مرقد او همان محل شهادت اوست. بر روي سنگي كه بالاي درب اين مرقد است؛ نوشته شده: «هذا قبر مرحوم السيد ابراهيم بن مالك الاجدر النخعي، علمدار رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم» البته به اشتباه به جاي اشتر، اجدر نوشته اند و از كلمه «علمدار» معلوم مي شود كه اين عبارت، كار ايرانيان است. اين قبر اكنون به قبر «شيخ ابراهيم» شهرت دارد و زيارتگاه مردم مي باشد اين مرقد در جاي بلندي قرار دارد و گنبد اين بقعه با گچ، سفيد شده است.[۲۳]

ابراهيم بن مالک اشتر از نگاه بزرگان

علامه سيد محسن امين: ابراهيم، مردي شجاع، سلحشور و باشهامت بود. او رئيس و مدافع قبيله اش بوده او طبعي والا و همتي بلند داشت و حامي حق و حقيقت بود. او داراي زباني فصيح و شاعري شيرين زبان و هوادار و دوستدار اهل بيت علیهم‌السلام بود. ابراهيم همانند پدرش داراي همه اين ويژگي ها بود و چنين فرزندي بايد شبيه پدرش باشد.[۲۴] علامه مجلسی از قول ابن نما، (فقيه بزرگ شيعه) مي گويد: ابراهيم رحمة الله عليه مظهر شجاعت مقاومت و سلحشوري قاطع بود. او محب و دوست دار اهل بيت پيامبر و پرچمدار و دلباخته آنان بود.[۲۵]

محمد حرزالدين: ابراهيم اشتر فردي شجاع و يكه تاز ميدان نبرد و دوستدار اهل بيت بود. او در شيعه بودنش محكم و مطمئن بود؛ و نه تنها از لحاظ اخلاقيات شبيه پدرش بود، بلكه صورت و هيكل ظاهرش نيز همانند پدرش مالك اشتر بود.[۲۶] ذهبي از عالمان اهل سنت: ابراهيم همانند پدرش از قهرمانان و بزرگان بود. او شيعه فاضلي بود.[۲۷] ابن جوزي از عالمان اهل سنت: ابراهيم بن الاشتر داراي صدايي پرهيبت، گيرا و پرجذبه بود.[۲۸] بلاذري از عالمان اهل سنت: ابراهيم در حالي كه جواني نوسال بود، شجاع نيز بود.[۲۹] علامه مجلسي: ابراهيم شخصي نبود كه در دين خودش شك كند. او در اعتقادش گمراه نشد و هيچ‌گاه يقينش را از دست نداد. او در انتقام گرفتن از خون امام حسين عليه السلام مشاركت كرد.[۳۰]

پانویس

  1. اعيان الشيعه، ج 9، ص 41 و ج 2، ص 249.
  2. همان، ج 2، ص 202.
  3. بحارالانوار، ج 52، ص 330.
  4. كمال الدين، ج 2، ص 407.
  5. بحارالانوار، ج 1، ص 10.
  6. دائرة المعارف تشيع، ج 1، ص 268 و دائرة المعارف بزرگ اسلامي، ج 2، ص 450.
  7. وقعة صفين، نصر بن مزاحم، ص 441 و اعيان الشيعه، ج 2، ص 200.
  8. بحارالانوار، ج 45، ص 365؛ تاريخ طبري، ج 6، ص 15ـ16؛ الكامل في التاريخ، ابن اثير، ج 4، ص 215.
  9. تاريخ طبري، ج 6، ص 18؛ تاريخ ابن كثير، ج 8، ص 266.
  10. تاريخ طبري، ج 6، ص 21.
  11. بحارالانوار، ج 45، ص 372.
  12. تاريخ طبري، ج 6، ص 47.
  13. بحار، ج 45، ص 334 و 379.
  14. دائرة المعارف بزرگ اسلامي، ج 2، ص 451.
  15. تاريخ طبري، ج 6، ص 90؛ انساب، ج 5، ص 249.
  16. المعارف، ابن قتيبه، ص 347؛ تاريخ، خليفه بن خياط، ج 1، ص 332.
  17. انساب، ج 5، ص 250.
  18. شذرات الذهب، ابن عاد حنبلي، ج 1، ص 74.
  19. انساب، ج 5، ص 252.
  20. همان، ج 4، ص 275.
  21. اعيان الشيعه، ج 2، ص 201؛ طبقات، ج 5، ص 80.
  22. مراقد المعارف، حرزالدين، ج 1، ص 40؛ الكامل، ج 4، ص 323؛ تاريخ طبري، ج 6، ص 158.
  23. مراقدالمعارف، ج 1، ص 39.
  24. اعيان الشيعه، ج 2، ص 36.
  25. بحارالانوار، ج 45، ص 366.
  26. مراقد المعارف، ج 1، ص 36.
  27. سير اعلام النبلاء، ذهبي، ج 5، ص 81.
  28. المنتظم في تاريخ الامم والملوك، ابن جوزي، ج 6، ص 52.
  29. انساب الاشراف، بلاذري، ج 5، ص 224.
  30. بحارالانوار، ج 45، ص 349.

منابع

  • مهدى احمدي، فرهنگ كوثر، شماره 51، پاييز 1381.
  • دائرة المعارف بزرگ اسلامي
11.jpg
واقعه عاشورا
قبل از واقعه
شرح واقعه
پس از واقعه
بازتاب واقعه
وابسته ها