محمد بن ابی عمیر: تفاوت بین نسخهها
مهدی موسوی (بحث | مشارکتها) (ویرایش) |
مهدی موسوی (بحث | مشارکتها) |
||
سطر ۱: | سطر ۱: | ||
{{خوب}} | {{خوب}} | ||
محمد بن ابىعمیر از جمله محدثانى است که با چهار امام معصوم علیهمالسلام [[امام صادق]]، [[امام کاظم]]، [[امام رضا]]، و [[امام جواد]] علیهمالسلام بود.<ref> تنقیح المقال فى احوال الرجال، ج ۲، ص ۶۳، چاپ نجف؛ جامع الرواه، اردبیلى، ج ۲، ص ۵۰.</ref> | محمد بن ابىعمیر از جمله محدثانى است که با چهار امام معصوم علیهمالسلام [[امام صادق]]، [[امام کاظم]]، [[امام رضا]]، و [[امام جواد]] علیهمالسلام بود.<ref> تنقیح المقال فى احوال الرجال، ج ۲، ص ۶۳، چاپ نجف؛ جامع الرواه، اردبیلى، ج ۲، ص ۵۰.</ref> | ||
− | نام پدر محمد بن ابى عمیر، زیاد بن عیسى و [[کنیه]]اش، «ابااحمد است».<ref>رجال، نجاشى، ص ۳۲۶؛ رجال | + | نام پدر محمد بن ابى عمیر، زیاد بن عیسى و [[کنیه]]اش، «ابااحمد است».<ref>رجال، نجاشى، ص ۳۲۶؛ رجال شیخ طوسى، ص ۳۸۸.</ref> او از شخصیت هاى بارز و از فقیهان عصر خویش بود. وى نه تنها در [[فقه]] [[شیعه]]، بلکه در فقه [[اهل سنت]] نیز مهارت داشت. لذا مورد قبول آنها نیز میباشد.<ref>فهرست، شیخ طوسى، ص ۱۴۲.</ref> |
گفته شده است که او با سه امام کاظم، امام رضا و امام جواد علیهمالسلام معاصر بود. و شخصى دیگر به همین نام با امام صادق علیه السلام معاصر بود که در عصر امام کاظم علیه السلام، فوت کرد.<ref>معجم الرجال، خوئى، ج ۱۴، ص ۲۷۶؛ قاموس الرجال، ج ۸، ص ۷.</ref> قول اول را شواهد و قرائن بیشترى تایید میکند. | گفته شده است که او با سه امام کاظم، امام رضا و امام جواد علیهمالسلام معاصر بود. و شخصى دیگر به همین نام با امام صادق علیه السلام معاصر بود که در عصر امام کاظم علیه السلام، فوت کرد.<ref>معجم الرجال، خوئى، ج ۱۴، ص ۲۷۶؛ قاموس الرجال، ج ۸، ص ۷.</ref> قول اول را شواهد و قرائن بیشترى تایید میکند. | ||
سطر ۱۰: | سطر ۱۰: | ||
==خاندان== | ==خاندان== | ||
− | نام محمد بن ابىعمیر در قبیله خاصى ذکر نشده است، ولى چون همپیمان «مهلب بن ابىصفره» از قبیله ازد بود، مشهور به «ازدى» است.<ref>همان؛ رجال | + | نام محمد بن ابىعمیر در قبیله خاصى ذکر نشده است، ولى چون همپیمان «مهلب بن ابىصفره» از قبیله ازد بود، مشهور به «ازدى» است.<ref>همان؛ رجال علامه حلى، ص ۱۴۰.</ref> جاحظ در کتاب «مفاخرات»، در این که او از اعراب قحطانى است یا عدنانى، مردد است و میگوید: از ویژگىها و صفاتى که براى او ذکر گردیده است، برمىآید که از اعراب قحطانى باشد؛<ref>فهرست، شیخ طوسى، ص ۱۴۲.</ref> زیرا آنان صاحب تمدن و فرهنگى غنى بودند. |
==صحابى معصومین علیهمالسلام== | ==صحابى معصومین علیهمالسلام== | ||
سطر ۲۲: | سطر ۲۲: | ||
[[ابوعمرو کشی|کشى]]: او از کسانى است که اصحاب و علما آن چه از او رسیده است، را صحیح میدانند و همه به [[فقیه|فقیه]] بودن و عالم بودنش اقرار دارند.<ref>رجال، علامه حلى، ص ۱۴۱.</ref> | [[ابوعمرو کشی|کشى]]: او از کسانى است که اصحاب و علما آن چه از او رسیده است، را صحیح میدانند و همه به [[فقیه|فقیه]] بودن و عالم بودنش اقرار دارند.<ref>رجال، علامه حلى، ص ۱۴۱.</ref> | ||
− | [[شیخ عباس قمى]]: در منظر شیعه و [[اهل سنت|سنى]] مطمئنترین افراد است.<ref>هدیه الاحباب، | + | [[شیخ عباس قمى]]: در منظر شیعه و [[اهل سنت|سنى]] مطمئنترین افراد است.<ref>هدیه الاحباب، شیخ عباسى قمى، ص ۵۴.</ref> |
بنابر روایتى از ابوعمرو، ابن ابىعمیر فقیهتر، صالحتر و فاضلتر از [[یونس بن عبدالرحمن|یونس بن عبدالرحمان]] (راوى مشهور) است.<ref>مجمع الرجال، قهپائى، ج ۵، ص ۱۲۰.</ref> | بنابر روایتى از ابوعمرو، ابن ابىعمیر فقیهتر، صالحتر و فاضلتر از [[یونس بن عبدالرحمن|یونس بن عبدالرحمان]] (راوى مشهور) است.<ref>مجمع الرجال، قهپائى، ج ۵، ص ۱۲۰.</ref> | ||
سطر ۲۹: | سطر ۲۹: | ||
===الگوى عبادت=== | ===الگوى عبادت=== | ||
− | ابافضل محمد بن شاذان نقل میکند: وارد [[عراق]] شدم، دیدم شخصى به همراهش میگفت: تو زندگى دارى، زن و بچهدارى، به دنبال کسب برو و کمتر عبادت کن. اگر بخواهى همین طور ادامه دهى و سر بر سجدههاى طولانى بگذارى، چشمانت کور خواهد شد. همراهش در جواب گفت: اگر بنابراین بود که با سجدههاى طولانى چشمانم نابینا شود، تا به حال باید چشمان ابن ابىعمیر که بعد از [[نماز صبح]] به [[سجده | + | ابافضل محمد بن شاذان نقل میکند: وارد [[عراق]] شدم، دیدم شخصى به همراهش میگفت: تو زندگى دارى، زن و بچهدارى، به دنبال کسب برو و کمتر عبادت کن. اگر بخواهى همین طور ادامه دهى و سر بر سجدههاى طولانى بگذارى، چشمانت کور خواهد شد. همراهش در جواب گفت: اگر بنابراین بود که با سجدههاى طولانى چشمانم نابینا شود، تا به حال باید چشمان ابن ابىعمیر که بعد از [[نماز صبح]] به [[سجده]] شکر میرود و هنگام زوال ظهر سر از سجده برمیدارد، کور میشد.<ref>همان؛ رجال کشى، ص ۵۹۱.</ref> |
و نیز نقل میکند: با پدرم به دیدار ابن ابىعمیر رفتیم، دیدم شخصى در بالاخانه نشسته است و اطرافش بزرگانى هستند که او را تعظیم و تجلیل میکنند. گفتم: پدر! این کیست؟ گفت: ابن ابىعمیر. گفتم: همان مرد صالح و عابد. گفت: بله.<ref>مجمع الرجال، قهپائى، ج ۵، ص ۱۲۰.</ref> همین دو [[حدیث]] نشان میدهد که او تا چه حدى، در [[عبادت]] الگوى دیگران بود. | و نیز نقل میکند: با پدرم به دیدار ابن ابىعمیر رفتیم، دیدم شخصى در بالاخانه نشسته است و اطرافش بزرگانى هستند که او را تعظیم و تجلیل میکنند. گفتم: پدر! این کیست؟ گفت: ابن ابىعمیر. گفتم: همان مرد صالح و عابد. گفت: بله.<ref>مجمع الرجال، قهپائى، ج ۵، ص ۱۲۰.</ref> همین دو [[حدیث]] نشان میدهد که او تا چه حدى، در [[عبادت]] الگوى دیگران بود. | ||
سطر ۴۲: | سطر ۴۲: | ||
===اسوه مقاومت=== | ===اسوه مقاومت=== | ||
− | عصر امام موسى بن جعفر علیه السلام عصر خفقان، ظلم و جور دستگاه حکومتى بود و [[شیعه|شیعیان]] مجبور به مخفى کردن مذهب خود بودند. محمد بن ابىعمیر از شخصیت هاى | + | عصر امام موسى بن جعفر علیه السلام عصر خفقان، ظلم و جور دستگاه حکومتى بود و [[شیعه|شیعیان]] مجبور به مخفى کردن مذهب خود بودند. محمد بن ابىعمیر از شخصیت هاى بارز علمی-اخلاقى آن زمان بود که مورد احترام مخالفان نیز بود و شیعیان را هم میشناخت. انقلابیون را با بهانههاى مختلف به زندان میبردند تا اسامی شیعیان و اصحاب [[اهل البیت|اهل بیت]] علیهمالسلام را بگویند. او در زمان حکومت [[هارون الرشید|هارون]] ۴ سال<ref>لغتنامه دهخدا، واژه ابن ابىعمیر.</ref> و در عصر [[مأمون]] نیز ۴ سال به زندان افتاد. |
ابراهیم بن داحه نقل میکند: ابن ابى عمیر را در عصر هارون الرشید به زندان بردند. وقتى علت حبس او سوال شد گفتند: او را به دلیل نپذیرفتن قضاوت حبس کردیم. ابن ابى عمیر میگوید: مرا ۱۰۰ ضربه شلاق زدند تا محل شیعیان و اسامی آنها را بگویم. ابتدا امتناع کردم، اما از شدت درد، نزدیک بود لب گشایم که صداى محمد بن یونس را شنیدم که میگفت: محمد بن ابىعمیر! تقوا پیشه کن و منزلگاه خود را نزد خدا به یادآور. پس صبر کردم تا فرج حاصل شد.<ref>رجال، نجاشى، ص ۳۲۶؛ اختیار معرفه الرجال، ص ۵۹۲.</ref> بعد از شهادت [[امام رضا]] علیه السلام ـ در عصر خلافت مأمون ـ باز هم او را به زندان بردند و وقتى علتش سوال شد، همان بهانه (قبول نکردن قضاوت) را آوردند. در مدت حبس نیز از آزار و اذیت در امان نماند و اموالش نیز به نفع حکومت جور، مصادره شد.<ref> مجمع الرجال، قهپائى، ج ۵، ص ۱۲۱. </ref> او علىرغم همه فشارها و سختىها، هیچگاه حاضر به همکارى و افشاى اسامی شیعیان نشد. | ابراهیم بن داحه نقل میکند: ابن ابى عمیر را در عصر هارون الرشید به زندان بردند. وقتى علت حبس او سوال شد گفتند: او را به دلیل نپذیرفتن قضاوت حبس کردیم. ابن ابى عمیر میگوید: مرا ۱۰۰ ضربه شلاق زدند تا محل شیعیان و اسامی آنها را بگویم. ابتدا امتناع کردم، اما از شدت درد، نزدیک بود لب گشایم که صداى محمد بن یونس را شنیدم که میگفت: محمد بن ابىعمیر! تقوا پیشه کن و منزلگاه خود را نزد خدا به یادآور. پس صبر کردم تا فرج حاصل شد.<ref>رجال، نجاشى، ص ۳۲۶؛ اختیار معرفه الرجال، ص ۵۹۲.</ref> بعد از شهادت [[امام رضا]] علیه السلام ـ در عصر خلافت مأمون ـ باز هم او را به زندان بردند و وقتى علتش سوال شد، همان بهانه (قبول نکردن قضاوت) را آوردند. در مدت حبس نیز از آزار و اذیت در امان نماند و اموالش نیز به نفع حکومت جور، مصادره شد.<ref> مجمع الرجال، قهپائى، ج ۵، ص ۱۲۱. </ref> او علىرغم همه فشارها و سختىها، هیچگاه حاضر به همکارى و افشاى اسامی شیعیان نشد. | ||
سطر ۵۵: | سطر ۵۵: | ||
==شاگردان== | ==شاگردان== | ||
− | از حضور محمد بن ابىعمیر بیش از ۷۰ محدث بهره بردند. ابراهیم بن هاشم از او ۲۹۲۱ روایت نقل کرده است. [[احمد بن محمد بن | + | از حضور محمد بن ابىعمیر بیش از ۷۰ محدث بهره بردند. ابراهیم بن هاشم از او ۲۹۲۱ روایت نقل کرده است. [[احمد بن محمد بن عيسي اشعري|احمد بن محمد بن عیسى]]، [[فضل بن شاذان]]، [[صفوان بن یحیی|صفوان بن یحیى]]، [[حسن بن محبوب السراد|حسن بن محبوب]] از شاگردان او هستند.<ref> همان.</ref> |
==تألیفات== | ==تألیفات== | ||
سطر ۹۴: | سطر ۹۴: | ||
#محمد بن ابىعمیر از سماعه نقل میکند که امام صادق علیه السلام در مورد قول خدا: «اوفوا بعهدى اوف بعهدکم»، فرمود: مراد از «اوفوا بعهدى» [[ولایت]] امیرمومنان است و مراد از «اوف بعهدکم» [[بهشت]] است؛ یعنى کسى که به عهد خدا وفا کند و ولایت [[امام على]] علیه السلام را بر گردن بگیرد، خدا هم به عهدش وفا میکند و بهشت را به او خواهد داد.<ref> کافى، ج ۱، ص ۴۳۱.</ref> | #محمد بن ابىعمیر از سماعه نقل میکند که امام صادق علیه السلام در مورد قول خدا: «اوفوا بعهدى اوف بعهدکم»، فرمود: مراد از «اوفوا بعهدى» [[ولایت]] امیرمومنان است و مراد از «اوف بعهدکم» [[بهشت]] است؛ یعنى کسى که به عهد خدا وفا کند و ولایت [[امام على]] علیه السلام را بر گردن بگیرد، خدا هم به عهدش وفا میکند و بهشت را به او خواهد داد.<ref> کافى، ج ۱، ص ۴۳۱.</ref> | ||
− | #محمد بن ابىعمیر از ابان بن عثمان نقل میکند که امام صادق علیه السلام در جواب مردى که گفت: پدر و مادرم فدایت! مرا موعظه کن، فرمود: اگر خدا کفایت رزق و روزى ما را به عهده گرفته است، پس تلاش بیش از حد براى چیست؟ اگر رزق تقسیم شده و براى هر فردى مشخص است، پس حرص براى چیست؟ اگر حساب و [[قیامت]] حق است، پس جمع کردن مال دنیا چرا؟ اگر عوض و جبران کردن از طرف خداست، پس بخل چرا؟ و اگر عقوبت از آتش حتمی است، معصیت چرا؟ اگر [[مرگ]] یقینى است، شادمانى چرا؟ اگر همه در پیشگاه خدا حاضریم، مکر و حیله چرا؟ اگر عبور از پل صراط حق است، پس عجب چرا؟ اگر هر کارى که اتفاق میافتد، حکمتى دارد، پس حزن و اندوه چرا؟ اگر دنیا فانى و نابود شدنى است، پس راحت زیستن چرا؟<ref>خصال، ج ۲، ص ۴۵۰.</ref> | + | #محمد بن ابىعمیر از ابان بن عثمان نقل میکند که امام صادق علیه السلام در جواب مردى که گفت: پدر و مادرم فدایت! مرا موعظه کن، فرمود: اگر خدا کفایت [[رزق]] و روزى ما را به عهده گرفته است، پس تلاش بیش از حد براى چیست؟ اگر رزق تقسیم شده و براى هر فردى مشخص است، پس [[حرص]] براى چیست؟ اگر حساب و [[قیامت]] حق است، پس جمع کردن مال دنیا چرا؟ اگر عوض و جبران کردن از طرف خداست، پس [[بخل]] چرا؟ و اگر عقوبت از آتش حتمی است، [[گناه|معصیت]] چرا؟ اگر [[مرگ]] یقینى است، شادمانى چرا؟ اگر همه در پیشگاه خدا حاضریم، مکر و حیله چرا؟ اگر عبور از [[صراط|پل صراط]] حق است، پس عجب چرا؟ اگر هر کارى که اتفاق میافتد، حکمتى دارد، پس حزن و اندوه چرا؟ اگر [[دنیا]] فانى و نابود شدنى است، پس راحت زیستن چرا؟<ref>خصال، ج ۲، ص ۴۵۰.</ref> |
#عن ابن ابىعمیر... سمعت ابا عبدالله علیه السلام یقول: ثلاثه لاعذر لاحد فیها، ادإ الامانه الى البر والفاجر... محمد بن ابىعمیر میگوید: با چند واسطه شنیدم که [[امام صادق]] علیه السلام فرمود: در سه چیز براى هیچ کس عذرى نیست: اداى امانت؛ چه امانت دهنده خوب باشد، چه انسانى فاجر باشد. وفاى به عهد؛ چه عهدتان با آدم خوبى باشد، چه بد. نیکى به پدر و مادر؛ چه آن دو انسان خوب باشند و چه بد.<ref>کافى، ج ۵، ص ۱۳۲.</ref> | #عن ابن ابىعمیر... سمعت ابا عبدالله علیه السلام یقول: ثلاثه لاعذر لاحد فیها، ادإ الامانه الى البر والفاجر... محمد بن ابىعمیر میگوید: با چند واسطه شنیدم که [[امام صادق]] علیه السلام فرمود: در سه چیز براى هیچ کس عذرى نیست: اداى امانت؛ چه امانت دهنده خوب باشد، چه انسانى فاجر باشد. وفاى به عهد؛ چه عهدتان با آدم خوبى باشد، چه بد. نیکى به پدر و مادر؛ چه آن دو انسان خوب باشند و چه بد.<ref>کافى، ج ۵، ص ۱۳۲.</ref> | ||
==وفات== | ==وفات== | ||
− | او عاقبت بعد از عمرى تلاش و مقاومت خستگىناپذیر در راه نشر فرهنگ آل [[پیامبر اسلام|محمد]] صلی الله علیه و آله در عصر [[امام جواد]] علیه السلام ـ ۲۱۷ هـ.ق | + | او عاقبت بعد از عمرى تلاش و مقاومت خستگىناپذیر در راه نشر فرهنگ آل [[پیامبر اسلام|محمد]] صلی الله علیه و آله در عصر [[امام جواد]] علیه السلام ـ ۲۱۷ هـ.ق چشم از جهان فروبست و به وصال یار رسید.<ref>رجال، نجاشى، ص ۳۲۶؛ فهرست، ص ۱۴۲. تنقیح المقال، ج ۲، ص ۵۰.</ref> یادش گرامی و نامش جاودانه باد. |
==پانویس== | ==پانویس== |
نسخهٔ ۲۲ آوریل ۲۰۱۹، ساعت ۱۲:۲۵
محمد بن ابىعمیر از جمله محدثانى است که با چهار امام معصوم علیهمالسلام امام صادق، امام کاظم، امام رضا، و امام جواد علیهمالسلام بود.[۱] نام پدر محمد بن ابى عمیر، زیاد بن عیسى و کنیهاش، «ابااحمد است».[۲] او از شخصیت هاى بارز و از فقیهان عصر خویش بود. وى نه تنها در فقه شیعه، بلکه در فقه اهل سنت نیز مهارت داشت. لذا مورد قبول آنها نیز میباشد.[۳]
گفته شده است که او با سه امام کاظم، امام رضا و امام جواد علیهمالسلام معاصر بود. و شخصى دیگر به همین نام با امام صادق علیه السلام معاصر بود که در عصر امام کاظم علیه السلام، فوت کرد.[۴] قول اول را شواهد و قرائن بیشترى تایید میکند.
محتویات
تولد
سال تولد محمد بن ابىعمیر در تاریخ درج نشده است. احتمالا او بین سالهاى ۱۲۵ تا ۱۳۵ هـ.ق چشم به جهان گشوده است.[۵] او بغدادى الاصل و ساکن بغداد بود.[۶]
خاندان
نام محمد بن ابىعمیر در قبیله خاصى ذکر نشده است، ولى چون همپیمان «مهلب بن ابىصفره» از قبیله ازد بود، مشهور به «ازدى» است.[۷] جاحظ در کتاب «مفاخرات»، در این که او از اعراب قحطانى است یا عدنانى، مردد است و میگوید: از ویژگىها و صفاتى که براى او ذکر گردیده است، برمىآید که از اعراب قحطانى باشد؛[۸] زیرا آنان صاحب تمدن و فرهنگى غنى بودند.
صحابى معصومین علیهمالسلام
اگر چه او در عصر چهار امام میزیست، اما از اصحاب سه امام (امام صادق، امام کاظم و امام رضا علیهمالسلام» شمرده میشود. مورخان ـ با وجود این که وفات محمد بن ابىعمیر در عصر امامت امام جواد علیه السلام بود ـ در مورد این که او از اصحاب امام جواد علیه السلام نیز بوده یا نه، حرفى نزدهاند؛ تنها شیخ طوسى در بعضى نسخههاى کتاب فهرست او را از اصحاب امام جواد علیه السلام میداند. نجاشى او را از اصحاب دو امام: امام کاظم و امام رضا علیهمالسلام شمرده است.[۹]
ابن ابی عمیر از دیدگاه بزرگان
نجاشى در مورد او میگوید: «جلیل القدر، عظیم المنزله عندنا و عندالمخالفین». او قدر و منزلتی بزرگ نزد ما و مخالفین ما دارد.
شیخ طوسى گوید: او متقىترین، عابدترین و معتبرترین افراد است.
کشى: او از کسانى است که اصحاب و علما آن چه از او رسیده است، را صحیح میدانند و همه به فقیه بودن و عالم بودنش اقرار دارند.[۱۰]
شیخ عباس قمى: در منظر شیعه و سنى مطمئنترین افراد است.[۱۱]
بنابر روایتى از ابوعمرو، ابن ابىعمیر فقیهتر، صالحتر و فاضلتر از یونس بن عبدالرحمان (راوى مشهور) است.[۱۲]
شاخصهاى شخصیتى ابن ابی عمیر
الگوى عبادت
ابافضل محمد بن شاذان نقل میکند: وارد عراق شدم، دیدم شخصى به همراهش میگفت: تو زندگى دارى، زن و بچهدارى، به دنبال کسب برو و کمتر عبادت کن. اگر بخواهى همین طور ادامه دهى و سر بر سجدههاى طولانى بگذارى، چشمانت کور خواهد شد. همراهش در جواب گفت: اگر بنابراین بود که با سجدههاى طولانى چشمانم نابینا شود، تا به حال باید چشمان ابن ابىعمیر که بعد از نماز صبح به سجده شکر میرود و هنگام زوال ظهر سر از سجده برمیدارد، کور میشد.[۱۳]
و نیز نقل میکند: با پدرم به دیدار ابن ابىعمیر رفتیم، دیدم شخصى در بالاخانه نشسته است و اطرافش بزرگانى هستند که او را تعظیم و تجلیل میکنند. گفتم: پدر! این کیست؟ گفت: ابن ابىعمیر. گفتم: همان مرد صالح و عابد. گفت: بله.[۱۴] همین دو حدیث نشان میدهد که او تا چه حدى، در عبادت الگوى دیگران بود.
زاهد متقى:
بعضى زهد و ایمان را مساوى با فقر و گوشهنشینى و عزلت میدانند، در حالى که همیشه این طور نیست. هنر آن است که انسان در عرصه اجتماع، فعالیت داشته باشد و زاهد هم باشد. محمد بن ابىعمیر که شغلش پارچهفروشى و فردى سرمایهدار بود؛[۱۵] با آن که در اجتماع، فعالیت مستمر داشت، فردى زاهد و متقى و بىاعتنا به زخارف دنیا بود.
در روایتى که شیخ صدوق در من لایحضره الفقیه نقل کرده، آمده است:
ابن ابىعمیر پارچهفروش پردرآمدى بود. او به شخصى که نیازمند بود، هزار درهم قرض داد. بعدها ورشکست و فقیر شد. وقتى آن شخص نیازمند آگاه شد که ابن ابىعمیر فقیر شده است، خانه مسکونى خود را به بهاى هزار درهم فروخت و به سوى خانه ابن ابىعمیر حرکت کرد. محمد درب را گشود، گفت: این چیست؟ مرد نیازمند گفت: پولى را که از تو قرض گرفته بودم، آوردهام ادا کنم. محمد گفت: به تو ارث رسیده؟ مرد گفت: نه. کسى به تو بخشیده؟ نه. قطعه زمینى زراعتى را فروختهاى؟ نه. پس از کجا آوردهاى؟ خانه مسکونى خود را فروختم تا قرضم را بدهم. محمد بن ابىعمیر به نقل از ذریح المحاربى گفت: امام صادق علیه السلام فرمود: هیچ کس به خاطر قرضى که دارد، نباید از خانهاش خارج شود و خانهاش را بفروشد. به خدا قسم که محتاج یک درهم هستم، اما از این پول حتى یک درهم وارد خانهام نمیکنم.[۱۶]
اسوه مقاومت
عصر امام موسى بن جعفر علیه السلام عصر خفقان، ظلم و جور دستگاه حکومتى بود و شیعیان مجبور به مخفى کردن مذهب خود بودند. محمد بن ابىعمیر از شخصیت هاى بارز علمی-اخلاقى آن زمان بود که مورد احترام مخالفان نیز بود و شیعیان را هم میشناخت. انقلابیون را با بهانههاى مختلف به زندان میبردند تا اسامی شیعیان و اصحاب اهل بیت علیهمالسلام را بگویند. او در زمان حکومت هارون ۴ سال[۱۷] و در عصر مأمون نیز ۴ سال به زندان افتاد.
ابراهیم بن داحه نقل میکند: ابن ابى عمیر را در عصر هارون الرشید به زندان بردند. وقتى علت حبس او سوال شد گفتند: او را به دلیل نپذیرفتن قضاوت حبس کردیم. ابن ابى عمیر میگوید: مرا ۱۰۰ ضربه شلاق زدند تا محل شیعیان و اسامی آنها را بگویم. ابتدا امتناع کردم، اما از شدت درد، نزدیک بود لب گشایم که صداى محمد بن یونس را شنیدم که میگفت: محمد بن ابىعمیر! تقوا پیشه کن و منزلگاه خود را نزد خدا به یادآور. پس صبر کردم تا فرج حاصل شد.[۱۸] بعد از شهادت امام رضا علیه السلام ـ در عصر خلافت مأمون ـ باز هم او را به زندان بردند و وقتى علتش سوال شد، همان بهانه (قبول نکردن قضاوت) را آوردند. در مدت حبس نیز از آزار و اذیت در امان نماند و اموالش نیز به نفع حکومت جور، مصادره شد.[۱۹] او علىرغم همه فشارها و سختىها، هیچگاه حاضر به همکارى و افشاى اسامی شیعیان نشد.
عالم ربانى
غیر از آثار گرانبهاى او که دلالت بر مکانت بلند علمی او دارد، نشانههاى دیگرى نیز این مطلب را تأیید میکند. او با هشام بن سالم و هشام بن حکم دو صحابى بزرگ امام صادق علیه السلام مراوده و مجالستهاى زیادى داشت. روزى هشام بن سالم و هشام بن حکم خواستند در مورد مسائل علم کلام با هم مناظره کنند. هشام بن سالم حضور محمد بن ابىعمیر را به عنوان نفر سوم در مناظره، شرط کرد که اوج مقام علمی او را نشان میدهد. او از اصحاب اجماع است، یعنى از نزدیکان ائمه و کسانى که همه، آنها را قبول دارند.[۲۰]
اساتید
او از محضر قریب به ۱۰۰ استاد استفاده کرد، اساتیدى چون: ابان بن عثمان الاحمر، عبدالرحمان بن حجاج، مفضل بن مزید، ابنمسکان، عبدالله بن مغیره، هشام بن سالم، عبدالله بن سنان.[۲۱]
شاگردان
از حضور محمد بن ابىعمیر بیش از ۷۰ محدث بهره بردند. ابراهیم بن هاشم از او ۲۹۲۱ روایت نقل کرده است. احمد بن محمد بن عیسى، فضل بن شاذان، صفوان بن یحیى، حسن بن محبوب از شاگردان او هستند.[۲۲]
تألیفات
بنابر نقل ابن بطه، محمد بن ابىعمیر ۹۴ کتاب درباره عقاید و حدیث تألیف کرد.[۲۳] او علاوه بر این تألیفات، نام ۱۰۰ نفر از محدثان که از امام صادق علیه السلام حدیث نقل کردند، را با نام کتبشان حفظ داشت.[۲۴]
متأسفانه آثار گرانبهاى او در حین مبارزات از بین رفت. خواهرانش: سعیده و منّه نیز محدث بودند و براى زنان احکام میگفتند. ابن ابىعمیر وقتى در عصر مأمون به زندان افتاد، کتابهایش را به یکى از خواهران سپرد و به زندان رفت. خواهرش از ترس این که مبادا آثار او بدست مأموران حکومت بیفتد، کتب او را زیر خاک دفن کرد. محمد بعد از ۴ سال حبس، وقتى به سراغ کتابها آمد، دید تمام کتابهایش از بین رفته است. از آن به بعد، احادیث را یا از آثارى که در دست مردم داشت میخواند، یا از حفظ میگفت. لذا برخى روایات او بدون سند یا ناقص السند است، اما اکثر علما آنها را قبول دارند و به آن عمل میکنند.[۲۵]
از آثار ارزشمند او اسامی بیش از چند کتاب در دست است، که به شرح ذیل است:
- کتاب الاستطاعه؛
- کتاب الحج؛
- فضائل الحج؛
- مناسک الحج؛
- الصلوه؛
- الصیام؛
- المتعه؛
- النکاح؛
- الطلاق؛
- التوحید؛
- الکفر والایمان؛
- الامامه؛
- الاحتجاج فى امامة امیرالمومنین علیه السلام؛
- کلامه مع الخوارج؛
- النوادر الکبیر الحسن؛
- کتاب البدا؛
- الرد على اهل القدر والجبر؛
- الانفال؛
- الافاعیل؛
- المغازى؛
- المعارف؛
- الیوم واللیله؛
- الملاحم؛
- مسائله عن على بن موسى الرضا علیه السلام؛
- اختلاف الحدیث.[۲۶]
برخی از احادیث محمد بن ابىعمیر
- محمد بن ابىعمیر از سماعه نقل میکند که امام صادق علیه السلام در مورد قول خدا: «اوفوا بعهدى اوف بعهدکم»، فرمود: مراد از «اوفوا بعهدى» ولایت امیرمومنان است و مراد از «اوف بعهدکم» بهشت است؛ یعنى کسى که به عهد خدا وفا کند و ولایت امام على علیه السلام را بر گردن بگیرد، خدا هم به عهدش وفا میکند و بهشت را به او خواهد داد.[۲۷]
- محمد بن ابىعمیر از ابان بن عثمان نقل میکند که امام صادق علیه السلام در جواب مردى که گفت: پدر و مادرم فدایت! مرا موعظه کن، فرمود: اگر خدا کفایت رزق و روزى ما را به عهده گرفته است، پس تلاش بیش از حد براى چیست؟ اگر رزق تقسیم شده و براى هر فردى مشخص است، پس حرص براى چیست؟ اگر حساب و قیامت حق است، پس جمع کردن مال دنیا چرا؟ اگر عوض و جبران کردن از طرف خداست، پس بخل چرا؟ و اگر عقوبت از آتش حتمی است، معصیت چرا؟ اگر مرگ یقینى است، شادمانى چرا؟ اگر همه در پیشگاه خدا حاضریم، مکر و حیله چرا؟ اگر عبور از پل صراط حق است، پس عجب چرا؟ اگر هر کارى که اتفاق میافتد، حکمتى دارد، پس حزن و اندوه چرا؟ اگر دنیا فانى و نابود شدنى است، پس راحت زیستن چرا؟[۲۸]
- عن ابن ابىعمیر... سمعت ابا عبدالله علیه السلام یقول: ثلاثه لاعذر لاحد فیها، ادإ الامانه الى البر والفاجر... محمد بن ابىعمیر میگوید: با چند واسطه شنیدم که امام صادق علیه السلام فرمود: در سه چیز براى هیچ کس عذرى نیست: اداى امانت؛ چه امانت دهنده خوب باشد، چه انسانى فاجر باشد. وفاى به عهد؛ چه عهدتان با آدم خوبى باشد، چه بد. نیکى به پدر و مادر؛ چه آن دو انسان خوب باشند و چه بد.[۲۹]
وفات
او عاقبت بعد از عمرى تلاش و مقاومت خستگىناپذیر در راه نشر فرهنگ آل محمد صلی الله علیه و آله در عصر امام جواد علیه السلام ـ ۲۱۷ هـ.ق چشم از جهان فروبست و به وصال یار رسید.[۳۰] یادش گرامی و نامش جاودانه باد.
پانویس
- ↑ تنقیح المقال فى احوال الرجال، ج ۲، ص ۶۳، چاپ نجف؛ جامع الرواه، اردبیلى، ج ۲، ص ۵۰.
- ↑ رجال، نجاشى، ص ۳۲۶؛ رجال شیخ طوسى، ص ۳۸۸.
- ↑ فهرست، شیخ طوسى، ص ۱۴۲.
- ↑ معجم الرجال، خوئى، ج ۱۴، ص ۲۷۶؛ قاموس الرجال، ج ۸، ص ۷.
- ↑ تنقیح المقال، ج ۲، ص ۶۴.
- ↑ رجال، نجاشى، ص ۳۲۶ـ۳۲۷.
- ↑ همان؛ رجال علامه حلى، ص ۱۴۰.
- ↑ فهرست، شیخ طوسى، ص ۱۴۲.
- ↑ تنقیح المقال، ج ۲، ص ۶۴.
- ↑ رجال، علامه حلى، ص ۱۴۱.
- ↑ هدیه الاحباب، شیخ عباسى قمى، ص ۵۴.
- ↑ مجمع الرجال، قهپائى، ج ۵، ص ۱۲۰.
- ↑ همان؛ رجال کشى، ص ۵۹۱.
- ↑ مجمع الرجال، قهپائى، ج ۵، ص ۱۲۰.
- ↑ همان، نجاشى، ص ۳۲۷.
- ↑ هدیه الاحباب، ص ۵۴.
- ↑ لغتنامه دهخدا، واژه ابن ابىعمیر.
- ↑ رجال، نجاشى، ص ۳۲۶؛ اختیار معرفه الرجال، ص ۵۹۲.
- ↑ مجمع الرجال، قهپائى، ج ۵، ص ۱۲۱.
- ↑ معجم رجال الحدیث، ج ۱۴، ص ۲۸۳ و ۲۸۴.
- ↑ مشایخ الثقات، ج ۱، ص ۳۱.
- ↑ همان.
- ↑ فهرست، شیخ طوسى، ص ۱۴۲.
- ↑ همان؛ رجال نجاشى، ص ۳۲۶.
- ↑ رجال، نجاشى، ص ۷-۳۲۶.
- ↑ رجال، نجاشى، ص ۳۲۷؛ فهرست، شیخ طوسى، ص ۱۴۲؛ کشى، ص ۵۹۲؛ رجال، علامه حلى، ص ۱۴۲ و...
- ↑ کافى، ج ۱، ص ۴۳۱.
- ↑ خصال، ج ۲، ص ۴۵۰.
- ↑ کافى، ج ۵، ص ۱۳۲.
- ↑ رجال، نجاشى، ص ۳۲۶؛ فهرست، ص ۱۴۲. تنقیح المقال، ج ۲، ص ۵۰.
منابع
- مهدى احمدى، فرهنگ كوثر، شماره 47، بهمن 1379