علویان طبرستان: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
 
(۱۶ نسخه‌ٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشده)
سطر ۱: سطر ۱:
{{بخشی از یک کتاب}}
+
'''علویان طبرستان''' سلسله‌ای از سادات [[زیدیه|زیدی]] بودند که نخستین حکومت مستقل [[شیعه|شیعی]] را در ایران و جهان اسلام در قرن سوم هجری (حدود سال ۲۵۰ق) در منطقه [[طبرستان]] (اکنون مازندران) تأسیس کردند. این سلسله به‌واسطه تحولات سیاسی، اجتماعی و مذهبی آن دوره و با حمایت اقوام محلی دیلم، گیل و طبرستان، به‌ویژه در برابر حکومت‌های عباسی و طاهری شکل گرفت و نقش مهمی در گسترش مذهب زیدیه و اسلام شیعی در شمال ایران ایفا نمود.
  
==سادات در ايران==
+
نخستین حاکم علوی در شمال ایران حسن بن زید بن اسماعیل بن زید بن حسن بن علی ملقب به [[داعی کبیر]] بود. پس از او [[ناصر اطروش]] از مهم‎ترین حاکمان علوی در طبرستان به شمار می‎رود. دولت علویان طبرستان تا سال ۳۱۶ هجرى ادامه داشت اما از آن پس دولت علویان طبرستان رو به زوال رفت گرچه تا مدت‌ها، شمارى از علویان امارت بخش‌هایى از منطقه‌اى را با تزلزل در دست داشتند.
  
مهم‌ترين نكته به عنوان درآمد تشكيل دولت علويان در ايران، بحث از ورود سادات يعنى افراد وابسته به خاندان پيامبر صلی الله علیه و آله از طريق [[امام على]] عليه السلام و [[حضرت فاطمه]] سلام الله عليها به ايران است. اين مهاجرت، از همان قرن نخست هجرى آغاز شد و در نيمه‌هاى قرن دوم هجرى، سرعت گرفت. در اواخر قرن دوم و تا قرن سوم، گروه ‌هاى زيادى از سادات در شهرهاى مختلف ايران از جمله قم، رى، اصفهان و گرگان در كنار ساير قبايل عربى مهاجر زندگى مى‌كردند.
+
== پیدایش و زمینه‌های تاریخی ==
 +
از آنجا که سادات علوی در دوره [[بنی امیه|اموى]] و [[حکومت بنی عباس|عباسى]] در [[عراق]] و [[حجاز]] امنیت نداشتند.  به مرور به ایران مهاجرت کرده در شهرهاى مختلف ایران از جمله [[قم]]، رى، [[اصفهان]] و گرگان ساکن شده بودند.  
  
چند دليل براى مهاجرت آنها به ايران وجود داشت. نخست آن كه آنها هم مانند ساير اعراب به دنبال زندگى بهترى بودند و مهاجرت به ايران را براى رسيدن به چنين هدفى مناسب مى ‌ديدند. مهم آن بود كه آنان به دليل محبوبيتى كه به عنوان نواده پيامبر صلی الله علیه و آله داشتند، از سوى مسلمانان با استقبال بيشترى روبرو مى‌شدند.
+
یکى از ویژگى‌هاى این خاندان، آن بود که در برابر [[حکومت بنی عباس|عباسیان]] ادعاى [[خلافت]] داشتند، در حالى که سایر قبایل عربى چنین ادعایى نداشتند. این مسأله براى جریان‌هایى که با [[عباسیان]] مخالف بودند، بسیار اهمیت داشت. آنها در جستجوى رهبرانى بودند تا بتوانند مخالفت و مبارزه خود را با عباسیان مشروعیت بخشند و طبعاً پذیرفتن علویان به عنوان رهبر، قدم مهمى براى جلب حمایت توده‌هاى مردم در این مبارزات مى ‌شد. بخصوص که علویان معمولا در زندگى مذهبى خود انسان‌هاى پرهیزگارى بودند و به همین دلیل، مردم به آنها احترام مى ‌گذاشتند.
  
دليل دوم آن نيز اين بود كه در دوره اموى و عباسى، آنها در [[عراق]] و [[حجاز]] امنيت نداشتند. از زمان منصور عباسى كه سركوبى علويان را با شدت دنبال مى ‌كرد، علويان به اجبار به هر سوى مى ‌گريختند. در اين زمان ايران هم محل مناسبى براى آنها بود.
+
در سال ۲۵۰ جرقه تشکیل دولت علوى در طبرستان زده شد. این جرقه، رویدادى بود که ریشه در تحولات پیشین داشت. عاملان طاهرى در طبرستان به مردم ستم مى‌کردند و به تدریج خشم مردم را برمى‌انگیختند. شخصى با نام جابر بن هارون نصرانى، زمین‌هاى بى‌مالک دیلم و گیلان را به نام امیر طاهرى به تصرف درمى‌آورد. این رخدادها زمینه یک شورش را فراهم کرد.
  
از سوى ديگر، علويان در زندگى مذهبى خود انسان‌هاى پرهيزگارى بودند و به همين دليل، مردم به آنها احترام مى ‌گذاشتند. ابن اسفنديار در تاريخ طبرستان مى‌نويسد: به هر وقت ساداتى را كه به نواحى ايشان نشسته بودند، مى ‌ديدند. زهد و علم و ورع ايشان را اعتقاد مى ‌كردند و مى ‌گفتند: آنچه سيرت مسلمانى است با سادات است.
+
دو برادر با نام محمد و جعفر فرزندان رستم ـ که به نظر مى‌رسد پدرشان از آیین [[زردشت|زرتشتى]] بریده و مسلمان شده بود ـ نفوذ چشمگیرى در این ناحیه داشتند. آنها یکى از علویان مقیم طبرستان ـ محمد بن ابراهیم ـ را به یارى خواستند. وى گفت که شخص قوى‌ترى را مى‌شناسد که بهتر مى‌تواند آنها را رهبرى کند. او حسن بن زید علوى را که در شهر رى اقامت داشت، به آنان معرفى کرد. آنها همراه با نامه‌اى از آن علوى به سوى حسن بن زید رفتند و او را به طبرستان دعوت کردند و او دعوت آنها را پذیرفت.
  
يكى از ويژگى‌هاى اين خاندان، آن بود كه در برابر عباسيان ادعاى خلافت داشتند، در حالى كه ساير قبايل عربى چنين ادعايى نداشتند. اين مسأله براى جريان‌هايى كه با [[عباسيان]] مخالف بودند، بسيار اهميت داشت. آنها در جستجوى رهبرانى بودند تا بتوانند مخالفت و مبارزه خود را با عباسيان مشروعيت بخشند.
+
==حسن بن زید بنیادگذار دولت علوى==
  
طبعاً پذيرفتن علويان به عنوان رهبر، قدم مهمى براى جلب حمايت توده‌هاى مردم در اين مبارزات مى ‌شد. اين مسأله سبب حساسيت حكومت‌هاى وابسته به خلافت نسبت به علويان بوده و در بسيارى از موارد به آزار و اذيت علويان منتهى مى‌شد.
+
آغاز قیام حسن بن زید ملقب به داعى اول یا داعى کبیر در سال ۲۵۰ هجرى بود. وى در نخستین اقدام، شهر آمل را به تصرف خود درآورد و محمد بن اوس بلخى عامل [[طاهریان]] را از آنجا فرارى داد. قدم بعدى، تصرف شهر سارى بود. سلیمان بن بن عبدالله طاهرى براى جنگ با حسن از شهر سارى که مرکز امارتش بود، بیرون آمد.
  
به هر روى، مهاجرت سادات به ايران از جهت سياسى و اجتماعى تأثير مهمى در ايران داشت. خواهيم ديد كه در قرون بعد، سادات در هر شهر نقيبى ويژه خود داشتند و به عنوان شريف، رئيس يا صدر در تحولات اجتماعى و سياسى شهر، نقش مهمى بر عهده داشتند.
+
در زمان وقوع جنگ، بسیارى از شورشیان وارد شهر شدند. سلیمان که وضع را چنین دید به سوى گرگان گریخت. حسن بن زید پس از تصرف این دو شهر، سپاهى را به سوى رى فرستاد که آن شهر نیز تصرف شد و فردى علوى با نام محمد بن جعفر بر آن حاکم شد. اندکى بعد رى دچار آشوب شد و محمد بن جعفر از آنجا بیرون رانده شد، اما بار دیگر شهر به تصرف علویان درآمد.
  
از جمله شهرهايى كه شمار زيادى علوى در آن زندگى مى‌كرد، شهر رى بود. از آثار بر جاى مانده از مهاجرت سادات به آن، مرقد [[حضرت عبدالعظيم حسنى]] عليه السلام است كه در نيمه قرن سوم هجرى در اين شهر درگذشت. اصولاً شمار علويان ساكن اين شهر فراوان بوده است.
+
این حوادث سریع، سبب شد تا [[مستعین|مستعین]] عباسى سخت وحشت کند. [[علویان|علویان]]، رقیب اصلى [[حکومت بنی عباس|عباسیان]] بودند و پیروزى آنها، برخلاف پیدایش دولت طاهرى یا صفارى، به گونه‌اى بود که مى ‌توانست اساس خلافت عباسى را از میان ببرد. وى سپاهى به غرب ایران فرستاد تا مانع از پیشروى حسن بن زید بدان سوى شود. او از محمد بن عبدالله بن طاهر، امیر خراسان خواست تا سخت در برابر حسن بن زید بایستد.
  
==طبرستان در آستانه تشكيل دولت علوى==
+
حمایت‌هاى مردمى از حسن بن زید، سبب شد تا وى پایگاه محکمى در طبرستان بدست آورد، اما روشن بود که دشمن عباسى و طاهرى و صفارى در برابر او آرام نمى ‌نشست. در سال ۲۵۵ مفلح ترکى، یکى از فرماندهان نظامى عباسیان به طبرستان حمله کرد و سپاه حسن بن زید را شکست داد، اما از آنجا که وى نتوانست در طبرستان بماند به سرعت به [[عراق]] بازگشت.
  
پيش از اين گذشت كه بخش شرقى طبرستان، به ويژه گرگان در زمان خلافت عمر و عثمان بدست مسلمانان فتح شد، اما بخش غربى آن، ديرزمانى گذشت تا به مرور با مسلمانان كنار آمد حتى در همين دوران، اميران محلى تا قرن‌ها قدرت را در اختيار داشتند. در قرن اول و دوم، بسيارى از ساكنان گرگان از اعراب بودند. فهرستى از مساجد اين شهر كه در قرن چهارم شمارش شده، همه به نام قبايل عربى است مانند مسجد ازد، مسجد عبد قيس و مساجد ديگر.
+
درست در همین سال‌ها، علویان فراوانى در گوشه و کنار ممالک اسلامى سر به شورش برداشتند. گذشت که [[صاحب الزنج]] نیز به عنوان علوى در [[بصره]] شورید و براى سال‌ها، افکار [[عباسیان]] را به خود مشغول داشت.
  
زمانى كه طاهريان خراسان را داشتند، طبرستان نيز تحت سيطره آنان درآمد. اين‌ از زمانى بود كه مازيار، در پى كوشش براى احياى آيين باستانى ايران بود. وى بدست عبدالله بن طاهر اسير و بساط حكومت وى برچيده شد. از آن پس اميران طاهرى و نمايندگان آنها، بر اين سرزمين حكمرانى مى‌كردند.
+
حسن بن زید در سال ۲۵۷ به گرگان حمله کرد و این شهر را از تصرف طاهریان خارج کرده بر قلمرو خود افزود. گرگان امروز استرآباد سابق است و گرگان آن روزگار از میان رفته است. به هر روى خروج طبرستان و گرگان از دست طاهریان، ضربه مالى سختى را بر این دولت وارد کرد. به دنبال همین ضعف بود که صفاریان در اندیشه استیلاى بر خراسان افتاده و به دنبال آن پاى صفاریان به طبرستان باز شد.
  
در سال 250 جرقه تشكيل دولت علوى در طبرستان زده شد. اين جرقه، رويدادى بود كه ريشه در تحولات پيشين داشت. عاملان طاهرى در طبرستان به مردم ستم مى‌كردند و به تدريج خشم مردم را برمى‌انگيختند. شخصى با نام جابر بن هارون نصرانى، زمين‌هاى بى‌مالك ديلم و گيلان را به نام امير طاهرى به تصرف درمى‌آورد. اين رخدادها زمينه يك شورش را فراهم كرد.
+
زمانى که یعقوب صفارى نیشابور را به تصرف درآورد و سلسله طاهرى را برانداخت، به ظاهر به بهانه تعقیب دشمن خود عبدالله سگزى، راهى طبرستان شد. این اقدام یعنى حمله به علویان، مى ‌توانست خلیفه [[بغداد]] را نیز که پس از بر افتادن طاهریان، نگران اوضاع بود، نسبت به یعقوب امیدوار کند.
  
دو برادر با نام محمد و جعفر فرزندان رستم ـ كه به نظر مى‌رسد پدرشان از آيين زرتشتى بريده و مسلمان شده بود ـ نفوذ چشمگيرى در اين ناحيه داشتند. آنها يكى از علويان مقيم طبرستان ـ محمد بن ابراهيم ـ را به يارى خواستند. وى گفت كه شخص قوى‌ترى را مى‌شناسد كه بهتر مى‌تواند آنها را رهبرى كند. او حسن بن زيد علوى را كه در شهر رى اقامت داشت، به آنان معرفى كرد. آنها همراه با نامه‌اى از آن علوى به سوى حسن بن زيد رفتند و او را به طبرستان دعوت كردند. وى دعوت را پذيرفت و وقتى به طبرستان آمد، همه مردم آن ناحيه، از چالوس تا رويان و مازندران را آماده بيعت با خود ديد و به گفته ابن اسفنديار: "جمله مردم طبرستان، بيعت قبول كردند."
+
یعقوب در سال ۲۶۰ هجرى با سپاه علویان درگیر شد و آنها را شکست داده و وارد سارى و آمل شد. حسن بن زید، به دیلم که پناهگاه بسیار مناسبى بود، گریخت. یعقوب، خراج یک سال را به زور از مردم گرفت و به تعقیب حسن پرداخت. ورود وى به این منطقه همزمان با فرود باران‌هاى مداوم چهل روزه‌اى شد که او را سخت اسیر خود کرد. وى با تحمل مشقت فراوان و در پى از دست دادن بسیارى از نیروهایش، مجبور به رهاکردن منطقه و بازگشت از آن شد.
  
بدين ترتيب همه چيز براى ايجاد يك شورش بر ضد طاهريان فراهم شده بود. پيش از اين اشاره كرديم كه طاهريان با كشتن يحيى بن عمر علوى در [[كوفه]]، زمينه دشمنى ميان خود و علويان را فراهم كرده بودند.
+
بدین ترتیب طبرستان براى مدتى قریب بیست سال در اختیار حسن بن زید بود. در طى این مدت، یک بار در سال ۲۶۲ و بار دیگر در سال ۲۶۶، احمد بن عبدالله خجستانى به جنگ حسن بن زید آمد، اما کمک مردم جرجان به حسن سبب دور شدن خجستانى از طبرستان شد.
  
==حسن بن زيد بنيادگذار دولت علوى==
+
==محمد بن زید داعى کوچک==
  
آغاز قيام حسن بن زيد ملقب به داعى اول يا داعى كبير در سال 250 هجرى بود. وى در نخستين اقدام، شهر آمل را به تصرف خود درآورد و محمد بن اوس بلخى عامل طاهريان را از آنجا فرارى داد. قدم بعدى، تصرف شهر سارى بود. سليمان بن بن عبدالله طاهرى براى جنگ با حسن از شهر سارى كه مركز امارتش بود، بيرون آمد.
+
حسن بن زید، برادرش محمد را به عنوان جانشین خود معین کرد و براى او بیعت گرفت. محمد بن زید را داعى صغیر نامیدند. وى با دشوارى ‌هاى فراوانى روبرو بود. نخست آنها، درگیر شدن با داماد داعى کبیر، یعنى ابوالحسین بود که با زحمت توانست او را آرام کرده آمل را از دست وى خارج کند، اما دشمنان خارجیش فراوان بودند. از یک سو صفاریان، از سوى دیگر رافع بن هرثمه، از امراى وابسته به طاهریان و از سوى دیگر اذکوتگین از فرماندهان ترک.
  
در زمان وقوع جنگ، بسيارى از شورشيان وارد شهر شدند. سليمان كه وضع را چنين ديد به سوى گرگان گريخت. حسن بن زيد پس از تصرف اين دو شهر، سپاهى را به سوى رى فرستاد كه آن شهر نيز تصرف شد و فردى علوى با نام محمد بن جعفر بر آن حاكم شد. اندكى بعد رى دچار آشوب شد و محمد بن جعفر از آنجا بيرون رانده شد، اما بار ديگر شهر به تصرف علويان درآمد.
+
با حمله این فرمانده ترک در سال ۲۷۱، شکست سختى بر نیروهاى محمد بن زید وارد آمده رى از دستش بیرون رفت. از سوى دیگر، رافع بن هرثمه در سال ۲۷۵ به جرجان حمله کرد و آن را تصرف نمود. داعى از طبرستان خارج شد و به دیلم پناه برد و در پناه قارن بن رستم از امراى محلى درآمد.
  
اين حوادث سريع، سبب شد تا مستعين عباسى سخت وحشت كند. علويان، رقيب اصلى عباسيان بودند و پيروزى آنها، برخلاف پيدايش دولت طاهرى يا صفارى، به گونه‌اى بود كه مى ‌توانست اساس خلافت عباسى را از ميان ببرد. وى سپاهى به غرب ايران فرستاد تا مانع از پيشروى حسن بن زيد بدان سوى شود. او از محمد بن عبدالله بن طاهر، امير خراسان خواست تا سخت در برابر حسن بن زيد بايستد.
+
اندکى بعد، به سال ۲۷۹ زمانى که عمرو بن لیث به دشمنى با رافع برخاست، وى با داعى متحد شد و در جرجان و طبرستان به نام محمد بن زید خطبه خواند. این به معناى انکار خلافت [[عباسیان]] بود. چندى بعد رافع از برابر عمرو صفارى گریخت و در خوارزم به قتل رسید.
  
حمايت‌هاى مردمى از حسن بن زيد، سبب شد تا وى پايگاه محكمى در طبرستان بدست آورد، اما روشن بود كه دشمن عباسى و طاهرى و صفارى در برابر او آرام نمى ‌نشست. در سال 255 مفلح تركى، يكى از فرماندهان نظامى عباسيان به طبرستان حمله كرد و سپاه حسن بن زيد را شكست داد، اما از آنجا كه وى نتوانست در طبرستان بماند به سرعت به [[عراق]] بازگشت.
+
درگیرى‌هاى داخلى [[خراسان]] میان صفاریان و سامانیان، طبرستان را براى محمد بن زید آرام گذاشت. وى طى چندین سال، با آرامش در این ناحیه حکمرانى کرد و افزون بر آن، هر ساله اموال فراوانى را براى سادات مقیم عراق به بغداد مى‌فرستاد. با تصرف خراسان از سوى اسماعیل بن احمد سامانى در سال ۲۸۷، سامانیان با علویان هم مرز شدند. گفته‌اند که محمد بن زید، قصد خراسان کرد. اسماعیل از وى خواست تا در گرگان و طبرستان بماند. همین مسأله سبب لشکرکشى سامانیان به طبرستان شد. میان دو سپاه نبرد سختى درگرفت و ضمن آن، محمد بن زید کشته شد. [[عزالدین ابن اثیر|ابن اثیر]] نوشته است: محمد بن زید شخصى ادیب و دانشمند بود و با مردم حسن سلوک داشت.
  
درست در همين سال‌ها، علويان فراوانى در گوشه و كنار ممالك اسلامى سر به شورش برداشتند. گذشت كه صاحب الزنج نيز به عنوان علوى در بصره شوريد و براى سال‌ها، افكار [[عباسيان]] را به خود مشغول داشت.
+
پس از کشته شدن محمد، طبرستان زیر سلطه سامانیان درآمد تا آن که بار دیگر، ناصر علوى در طبرستان قیام کرد.
  
حسن بن زيد در سال 257 به گرگان حمله كرد و اين شهر را از تصرف طاهريان خارج كرده بر قلمرو خود افزود. بارها گفته ‌ايم كه گرگان امروز استرآباد سابق است و گرگان آن روزگار از ميان رفته است. به هر روى خروج طبرستان و گرگان از دست طاهريان، ضربه مالى سختى را بر اين دولت وارد كرد. به دنبال همين ضعف بود كه صفاريان در انديشه استيلاى بر خراسان افتاده و به دنبال آن پاى صفاريان به طبرستان باز شد.
+
شایسته یادآورى است که در همین روزگار، یحیى بن حسین ملقب به الهادى، در [[یمن|یمن]] قیام کرد و دولت علویان در صعده، یکى از شهرهاى مهم یمن استقرار یافت. آغاز تشکیل دولت وى به سال ۲۸۰ هجرى بوده و از همان زمان، مذهب [[زیدیه|زیدى]] در یمن انتشار یافت. بعدها میان زیدیان ایران در طبرستان و خراسان و [[زیدیه در یمن|زیدیان یمن]]، ارتباط فرهنگى مستمرى برقرار شد.
  
زمانى كه يعقوب صفارى نيشابور را به تصرف درآورد و سلسله طاهرى را برانداخت، به ظاهر به بهانه تعقيب دشمن خود عبدالله سگزى، راهى طبرستان شد. اين اقدام يعنى حمله به علويان، مى ‌توانست خليفه [[بغداد]] را نيز كه پس از بر افتادن طاهريان، نگران اوضاع بود، نسبت به يعقوب اميدوار كند.
+
==دولت ناصرکبیر==
  
يعقوب در سال 260 هجرى با سپاه علويان درگير شد و آنها را به شكست داده وارد سارى و آمل شد. حسن بن زيد، به ديلم كه پناهگاه بسيار مناسبى بود، گريخت. يعقوب، خراج يك سال را به زور از مردم گرفت و به تعقيب حسن پرداخت. ورود وى به اين منطقه همزمان با فرود باران‌هاى مداوم چهل روزه‌اى شد كه او را سخت اسير خود كرد. وى با تحمل مشقت فراوان و در پى از دست دادن بسيارى از نيروهايش، مجبور به رهاكردن منطقه و بازگشت از آن شد.
+
حسن بن على ملقب به اطروش و الناصر للحق ـ به اختصار ناصر ـ از عالمان و رهبران بلندپایه دولت علویان زیدى در طبرستان است. او به خاطر ضربه شمشیرى که در یکى از نبردها به سرش اصابت کرد ـ و یا به دلیل هزار تازیانه‌اى که رافع بن هرثمه بر او زده بود ـ ناشنوا گشته و به همین جهت، ملقب به اطروش بود. وى مذهب زیدى داشت و خود از فقیهان و متکلمان این گرایش مذهبى بود. از میان سه پسرش، ابوالحسین احمد شیعه [[امامیه|امامى]] بود.
  
بدين ترتيب طبرستان براى مدتى قريب بيست سال در اختيار حسن بن زيد بود. در طى اين مدت، يك بار در سال 262 و بار ديگر در سال 266 احمد بن عبدالله خجستانى به جنگ حسن بن زيد آمد، اما كمك مردم جرجان به حسن سبب دور شدن خجستانى از طبرستان شد.
+
ناصر در رویدادهاى زمان محمد بن زید حضور داشت. پس از آن که سامانیان بر طبرستان مسلط شدند، امکان اقدامى نیافت. وى در طول سیزده سال در دیلم و گیلان به نشر [[اسلام]] مشغول بود. تا این زمان اسلام در گیلان انتشار چندانى نیافته و مردم بر آیین کهن خود بودند. بر اثر اقدامات وى و رفت و شد او در روستاهاى مختلف، شمار فراوانى از مردم این ناحیه به اسلام گرویدند. نوشته ‌اند: کسى در جبل و دیلم باقى نماند جز آن که به دعوت او به اسلام گروید.
  
==عملكرد حسن بن زيد==
+
در این زمان، شخصى با نام ابوالعباس عبدالله بن نوح بر طبرستان حکومت‌ مى‌کرد که مردم نیز از وى راضى بودند. پس از عزلش در سال ۳۰۱ بود که ناصر اقدام به دعوت مردم براى قیام کرد. وى امیر جدید طبرستان را که ابوالعباس صعلوک بود شکست داد و بر طبرستان تسلط یافت. این زمان بود که علم‌هاى سفید که نشانه علویان و شیعیان بود در همه طبرستان و دیلم و جرجان برپا گردید.
  
حسن بن زيد علوى، فردى قوى و در برخورد با مخالفان دولت و مذهب خود، بسيار سخت بود. وى در عين وفادارى به آرمان‌هاى خود، روش‌هاى سختى را براى از ميان برداشتن مخالفان بكار مى‌بست، در عين حال به دليل آن كه در اين قبيل كارها، انگيزه‌هاى شخصى به نظر نمى ‌آمد، مخالفتى با اقدامات او صورت نگرفت به عكس منابع تاريخى از حسن بن زيد به عنوان فردى عادل و دادگر ياد كرده‌اند.
+
احمد بن اسماعیل سامانى که نمى ‌توانست شکست خود را در طبرستان بپذیرد، سپاهى فراهم کرد تا خود به طبرستان بیاید اما در لشکرگاه خود به دست تنى چند از غلامانش کشته شد.
  
از جمله مخالفان وى، عباسيان و طرفداران آنها بودند. ابن اسفنديار مى ‌نويسد: حسن بن زيد، هر آفريده را كه هوادار مسودين ـ سياه جامگان، عباسيان ـ بود، به عقوبت‌ها مى ‌كشت و ملامت‌ها مى ‌كرد تا دل‌هاى مردم، چنان هراسان شد كه جز طاعت و رضاى او فكرتى نماند.
+
یکى از فرماندهان ناصرکبیر، حسن بن قاسم، عموزاده او بود که بر وى شورید و ناصر را اسیر کرده به قلعه لاریجان فرستاد، اما چیزى نگذشت که ناصر بر اوضاع مسلط شد. او حسن را با کمال بزرگوارى بخشید و به حکومت جرجان گماشت. وى در جرجان از سوى ترکان محاصره شد، اما با شجاعت توانست از آنجا بگریزد و به آمل بیاید.
  
حسن از نظر مذهبى بر مذهب زيديه بود. اين مذهب، امام فكرى و سياسى خود را زيد بن على بن الحسين علیه السلام مى ‌دانست كه در سال 122 هجرى بر ضد امويان در [[كوفه]] شوريد. پيروان وى، بسيار انقلابى بودند و امام را كسى مى ‌دانستند كه فاطمى باشد، شمشير قيام به دست گيرد و با دشمن مبارزه كند. درباره آنها در جاى ديگرى سخن گفته ‌ايم.
+
با آمدن وى به آمل، ناصر کبیر حکومت را به او سپرد و به نوشته ابن اسفندیار "ناصرکبیر، ترک ملک گفت و با خلایق به شریعت زندگانى پیش گرفت و از اطراف جهان براى استفاده پیش او آمدندى و اقتباس فنون علوم کردندى از [[فقه]] و [[احادیث]] و نظر و شعر و ادب."
  
حسن ضمن دستورالعملى از مردم خواست تا به مبانى مورد نظر او اعتقاد داشته ‌و به دستورهاى فقهى كه صادر مى ‌كند، عمل كنند. برخى از اين دستورات عبارت بودند از: عمل به كتاب خدا و سنت رسول صلی الله علیه و آله، اعتقاد به برترى [[امام على]] علیه السلام پس از پيامبر صلی الله علیه و آله بر همه امت، دورى از اعتقاد به جبر و تشبيه، گفتن حى على خيرالعمل در اذان، بلند خواندن بسم الله الرحمن الرحيم در [[نماز]] و چند نكته ديگر.
+
ناصر به تاریخ ۲۵ [[شعبان]] سال ۳۰۴ درگذشت و مزارش براى چندین قرن زیارتگاه خاص و عام شد. وى عالمى برجسته بود و چندین کتاب درباره مسائل فقهى و اعتقادى تألیف کرد که گویا هیچ کدام آنها بر جاى نمانده است.
  
به دنبال اين اقدامات، او بر ناصبيان كه دشمنان امام على عليه السلام بوده و از بقاياى حزب اموى بودند، سخت مى ‌گرفت. وقتى عالم محدثى در گرگان متهم شد كه از ناصبيان است، او را آن اندازه زندان كرد كه در آنجا درگذشت. وى با برخى از چالوسيان نيز كه همدلى با يعقوب كرده بودند، برخورد سختى كرده. اراضى آنها را در اختيار مردمان ديلم گذاشت.
+
==جانشینان ناصرکبیر و زوال دولت علویان==
  
==محمد بن زيد داعى كوچك==
+
اشاره کردیم که حسن بن قاسم رهبرى دولت علوى را بدست داشت. نوشته ‌اند که وى "سیدى نیکوسیرت و عادل و عالم بود" و "مردم طبرستان به هیچ عهدى چندان امن و رفاهیت و عدل ندیدند که به ایام او و کفایت و سیاست او بیشتر از جمله سادات بود".
  
حسن بن زيد، برادرش محمد را به عنوان جانشين خود معين كرد و براى او بيعت گرفت. محمد بن زيد را داعى صغير ناميدند. وى با دشوارى ‌هاى فراوانى روبرو بود. نخست آنها، درگير شدن با داماد داعى كبير، يعنى ابوالحسين بود كه با زحمت توانست او را آرام كرده آمل را از دست وى خارج كند، اما دشمنان خارجيش فراوان بودند. از يك سو صفاريان، از سوى ديگر رافع بن هرثمه، از امراى وابسته به طاهريان و از سوى ديگر اذكوتگين از فرماندهان ترك.
+
ابوالقاسم جعفر فرزند ناصر، حکومت حسن را نپذیرفت و آمل را از وى گرفت. حسن بن قاسم به گیلان رفت. برخورد جعفر با مردم چندان مناسب نبود. به همین دلیل باز حسن بن قاسم به حکومت طبرستان بازگشت. امراى محلى نیز مانند اسپهبد شروین و شهریار و ندامید پذیرفتند تا به وى [[خراج]] دهند. در این وقت گرگان نیز در اختیار ابوالحسین احمد فرزند دیگر ناصر بود. حسن بن قاسم با این ‌دو برادر گاه در توافق و گاه در مخالفت و جنگ بود.
  
با حمله اين فرمانده ترك در سال 271، شكست سختى بر نيروهاى محمد بن زيد وارد آمده رى از دستش بيرون رفت. از سوى ديگر، رافع بن هرثمه در سال 275 به جرجان حمله كرد و آن را تصرف نمود. داعى از طبرستان خارج شد و به ديلم پناه برد و در پناه قارن بن رستم از امراى محلى درآمد.
+
مشکل دیگر، امراى محلى بودند که هر بار مى ‌کوشیدند تا یکى از این سه تن را بر ضد دیگرى یارى دهند. سامانیان در پى تصرف گرگان بوده و آنها نیز لشکرکشى‌هایى در این ناحیه داشتند. به طور معمول وقتى دشمن خارجى، یعنى سامانیان یا امراى آنها حمله مى‌کردند، داعى و فرزندان ناصر با یکدیگر متحد مى ‌شدند، اما وقتى از جنگ با آنان فراغت مى ‌یافتند، هر کدام با دیگرى به دشمنى برمى‌خاستند.
  
اندكى بعد، به سال 279 زمانى كه عمرو بن ليث به دشمنى با رافع برخاست، وى با داعى متحد شد و در جرجان و طبرستان به نام محمد بن زيد خطبه خواند. اين به معناى انكار خلافت [[عباسيان]] بود. چندى بعد رافع از برابر عمرو صفارى گريخت و در خوارزم به قتل رسيد.
+
یکى از مهم‌ترین نبردها میان سیمجور دواتى امیر خراسان با علویان بود که به شکست علویان منجر شد. اندکى بعد، داعى موفق شد از دیلم و گیلان نیرویى به گرگان اعزام کرده و لشکر علوى توانست به فرماندهى ابوالحسین احمد، ترکان را از گرگان بیرون کند. به هر روى گرگان از آن احمد شد و آمل از داعى پس از دفع دشمن خارجى، باز فرزندان ناصر با داعى به جنگ پرداختند تا آن که وى از آمل گریخت و ابوالحسین احمد به امارت طبرستان رسید. او در ۲۹ [[رجب]] سال ۳۱۱ درگذشت و حکومت به برادرش ابوالقاسم جعفر رسید که برخوردى ظالمانه با مردم داشت، تا آنجا که به قول ابن اسفندیار "روزگار داعى را مردم به جان مى‌جستند". ابوالقاسم نیز سال بعد درگذشت.
  
درگيرى‌هاى داخلى خراسان ميان صفاريان و سامانيان، طبرستان را براى محمد بن زيد آرام گذاشت. وى طى چندين سال، با آرامش در اين ناحيه حكمرانى كرد و افزون بر آن، هر ساله اموال فراوانى را براى سادات مقيم عراق به بغداد مى‌فرستاد. با تصرف خراسان از سوى اسماعيل بن احمد سامانى در سال 287، سامانيان با علويان هم مرز شدند. گفته‌اند كه محمد بن زيد، قصد خراسان كرد. اسماعيل از وى خواست تا در گرگان و طبرستان بماند. همين مسأله سبب لشكركشى سامانيان به طبرستان شد. ميان دو سپاه نبرد سختى درگرفت و ضمن آن، محمد بن زيد كشته شد. ابن اثير نوشته است: محمد بن زيد شخصى اديب و دانشمند بود و با مردم حسن سلوك داشت.
+
ابن بار باز مردم دو قسمت شدند. بخش گرگان که در اختیار ماکان بن کاکى از امراى علویان بود، با اسماعیل فرزند ابوالقاسم جعفر که کودکى بیش نبود، بیعت کرد. اما مردم گیل و دیلم با ابوعلى محمد فرزند ابوالحسین احمد که در "نیکوسیرتى و عقل و فضل و علم و شهامت و شجاعت"، بیعت کردند. "خلایق، عاشق خدمت و طاعت او بودند".  
  
پس از كشته شدن محمد، طبرستان زير سلطه سامانيان درآمد تا آن كه بار ديگر، ناصر علوى در طبرستان قيام كرد.
+
ابوعلى توانست بر ماکان فائق شده و به امارت طبرستان دست یابد. پس از درگذشت وى، مردم با برادرش ابوجعفر بیعت کردند. اندکى بعد ماکان بن کاکى، بار دیگر داعى حسن بن قاسم را از گیلان دعوت کرد و موفق شد تا آمل را از ابوجعفر بستاند. پس از آن بود که نصر بن احمد سامانى با لشکرى بیکران به طبرستان یورش برد. ناآشنایى سپاه وى به منطقه، سبب شد تا به دام افتاده و به اصرار از داعى خواستند تا اجازه بازگشت به آنان بدهد. داعى با گرفتن بیست هزار دینار اجازه بازگشت به سپاه سامانى را داد.
  
شايسته يادآورى است كه در همين روزگار، يحيى بن حسين ملقب به الهادى، در يمن قيام كرد و دولت علويان در صعده، يكى از شهرهاى مهم يمن استقرار يافت. آغاز تشكيل دولت وى به سال 280 هجرى بوده و از همان زمان، مذهب زيدى در يمن انتشار يافت. بعدها ميان زيديان ايران در طبرستان و خراسان و زيديان يمن، ارتباط فرهنگى مستمرى برقرار شد.
+
در این وقت به جز ماکان بن کاکى، اسفار بن شیرویه نیز وارد عرصه سیاسى طبرستان و خراسان شده، گاه با سامانیان و گاه با استفاده از برخى از رهبران علوى، حملاتى بر طبرستان داشت. در نبردى که در سال ۳۱۶ هجرى میان وى و داعى در نزدیکى آمل صورت گرفت، داعى و شمارى دیگر از طالبیان کشته شدند. قاتل داعى کسى جز مرداویج بنیادگذار سلسله زیارى نبود. با این حال، ماکان همچنان در صحنه سیاست طبرستان باقى ماند.  
  
==دولت ناصركبير==
+
از آن پس دولت علویان طبرستان رو به زوال رفت تا مدت‌ها، شمارى از علویان امارت بخش‌هایى از منطقه‌اى را با تزلزل در دست داشتند، اما حضور آل زیار در منطقه و پس از آن تسلط [[آل بویه|آل بویه]] مانع شد که دولت آنها بتواند، عظمت نخست خود را بدست آورد. بعد از آن نفوذ علویان در گیل و دیلم و طبرستان باقى ماند و میان آنها و امراى محلى، همواره ارتباط هاى صمیمانه‌اى وجود داشت و گاه با آنها به عنوان رهبران دینى و سیاسى، بیعت مى‌شد.
  
حسن بن على ملقب به اطروش و الناصر للحق ـ به اختصار ناصر ـ از عالمان و رهبران بلندپايه دولت علويان زيدى در طبرستان است. او به خاطر ضربه شمشيرى كه در يكى از نبردها به سرش اصابت كرد ـ و يا به دليل هزار تازيانه‌اى كه رافع بن هرثمه بر او زده بود ـ ناشنوا گشته و به همين جهت، ملقب به اطروش بود. وى مذهب زيدى داشت و خود از فقيهان و متكلمان اين گرايش مذهبى بود. از ميان سه پسرش، ابوالحسين احمد شيعه امامى بود.
+
در مجموع سالهاى امارت علویان طبرستان به این صورت بود:
  
ناصر در رويدادهاى زمان محمد بن زيد حضور داشت. پس از آن كه سامانيان بر طبرستان مسلط شدند، امكان اقدامى نيافت. وى در طول سيزده سال در ديلم و گيلان به نشر اسلام مشغول بود. تا اين زمان اسلام در گيلان انتشار چندانى نيافته و مردم بر آيين كهن خود بودند. بر اثر اقدامات وى و رفت و شد او در روستاهاى مختلف، شمار فراوانى از مردم اين ناحيه به اسلام گرويدند. نوشته ‌اند: كسى در جبل و ديلم باقى نماند جز آن كه به دعوت او به اسلام گرويد.
+
*حسن بن زید/۲۵۰ ـ ۲۷۰
 +
*محمد بن زید/۲۷۰ ـ ۲۸۷
 +
*از سال ۲۸۷ تا ۳۰۱ طبرستان در دست سامانیان بود.
 +
*ناصر اطروش حسن بن على/۳۰۱ ـ ۳۰۴
 +
*حسن بن قاسم بن حسن/۳۰۴ ـ ۳۱۶
 +
*جعفر بن محمد بن حسن اطروش/۳۱۶ـ .
  
در اين زمان، شخصى با نام ابوالعباس عبدالله بن نوح بر طبرستان حكومت‌ مى‌كرد كه مردم نيز از وى راضى بودند. پس از عزلش در سال 301 بود كه ناصر اقدام به دعوت مردم براى قيام كرد. وى امير جديد طبرستان را كه ابوالعباس صعلوك بود شكست داد و بر طبرستان تسلط يافت. اين زمان بود كه علم‌هاى سفيد كه نشانه علويان و شيعيان بود در همه طبرستان و ديلم و جرجان برپا گرديد.
+
== ویژگی‌های مذهبی و فرهنگی ==
 +
حسن از نظر مذهبى بر مذهب [[زیدیه|زیدیه]] بود. این مذهب، امام فکرى و سیاسى خود را [[زید بن علی بن الحسین]] علیه السلام مى ‌دانست که در سال ۱۲۲ هجرى بر ضد [[بنی امیه|امویان]] در [[کوفه]] شورید. پیروان وى، بسیار انقلابى بودند و امام را کسى مى ‌دانستند که فاطمى باشد، شمشیر قیام به دست گیرد و با دشمن مبارزه کند.  
  
احمد بن اسماعيل سامانى كه نمى ‌توانست شكست خود را در طبرستان بپذيرد، سپاهى فراهم كرد تا خود به طبرستان بيايد اما در لشكرگاه خود به دست تنى چند از غلامانش كشته شد.
+
حسن ضمن دستورالعملى از مردم خواست تا به مبانى مورد نظر او اعتقاد داشته ‌و به دستورهاى [[فقه|فقهى]] که صادر مى ‌کند، عمل کنند. برخى از این دستورات عبارت بودند از: عمل به [[قرآن|کتاب خدا]] و [[سنت]] رسول صلی الله علیه و آله، اعتقاد به برترى [[امام على]] علیه السلام پس از [[پیامبر اسلام|پیامبر]] صلی الله علیه و آله بر همه امت، دورى از اعتقاد به [[جبر]] و تشبیه، گفتن حى على خیرالعمل در [[اذان]]، بلند خواندن بسم الله الرحمن الرحیم در [[نماز]] و چند نکته دیگر.
  
يكى از فرماندهان ناصركبير، حسن بن قاسم، عموزاده او بود كه بر وى شوريد و ناصر را اسير كرده به قلعه لاريجان فرستاد، اما چيزى نگذشت كه ناصر بر اوضاع مسلط شد. او حسن را با كمال بزرگوارى بخشيد و به حكومت جرجان گماشت. وى در جرجان از سوى تركان محاصره شد، اما با شجاعت توانست از آنجا بگريزد و به آمل بيايد.
+
به جز زیدیان، شیعیان امامى نیز در جرجان و آمل و سارى زندگى مى ‌کردند. ابوالحسین احمد، فرزند ناصر اطروش، امامى مذهب بود و ضمن اشعارى، به عقیده زیدیه حمله کرد. بعدها، به همان اندازه که از نفوذ زیدیان در طبرستان کاسته مى ‌شد بر پیروان عقیده امامى افزوده مى‌شد. در نواحى غربى گیلان، سنى مذهبان حنبلى زندگى مى‌کردند که اسلام آنها از ناحیه علویان نبود بلکه مبلغانى از آذربایجان یا به طور مستقیم از نواحى [[عراق]] بدان ناحیه آمده بودند.
  
با آمدن وى به آمل، ناصر كبير حكومت را به او سپرد و به نوشته ابن اسفنديار "ناصركبير ترك ملك گفت و با خلايق به شريعت زندگانى پيش گرفت و از اطراف جهان براى استفاده پيش او آمدندى و اقتباس فنون علوم كردندى از [[فقه]] و [[احاديث]] و نظر و شعر و ادب."
+
نفوذ مذهبى علویان در جنوب طبرستان تا رویان و از آنجا تا قصران و شمیرانات، [[تهران]] فعلى و شهر رى ـ که مهم‌ترین شهر این منطقه بوده ـ مى‌رسیده است. بارها رى بدست علویان افتاد. همچنان که شمار زیادى از [[سادات]] در این شهر زندگى مى ‌کردند. شهر رى، یکى از مراکز اصلى تمدنى ایرانى قبل و بعد از اسلام بوده است. اهمیت جغرافیایى شهر رى از آن روى بود که حکم چهار راهى را میان خراسان، جبال و طبرستان و گیلان داشت.
  
ناصر به تاريخ 25 [[شعبان]] سال 304 درگذشت و مزارش براى چندين قرن زيارتگاه خاص و عام شد. وى عالمى برجسته بود و چندين كتاب درباره مسائل فقهى و اعتقادى تأليف كرد كه گويا هيچ كدام آنها بر جاى نمانده است.
+
== تأثیر و میراث تاریخی ==
 +
حکومت علویان گرچه کمتر از یک قرن دوام داشت، اما تأثیر عمیقی در تثبیت مذهب زیدیه و گسترش تشیع در شمال ایران داشت. برخی از فرماندهان و اشراف آنان پایه‌گذاران خاندان‌هایی چون زیاریان و آل بویه شدند که در قرون بعدی نقش کلیدی در تاریخ ایران ایفا کردند. علویان نمونه‌ای از نخستین حکومت‌های مستقل شیعی بودند که در برابر خلافت عباسی ایستادگی کردند.
  
==جانشينان ناصركبير و زوال دولت علويان==
+
==منابع==
 
 
اشاره كرديم كه حسن بن قاسم رهبرى دولت علوى را بدست داشت. نوشته ‌اند كه وى "سيدى نيكوسيرت و عادل و عالم بود" و "مردم طبرستان به هيچ عهدى چندان امن و رفاهيت و عدل نديدند كه به ايام او و كفايت و سياست او بيشتر از جمله سادات بود".
 
 
 
ابوالقاسم جعفر فرزند ناصر، حكومت حسن را نپذيرفت و آمل را از وى گرفت. حسن بن قاسم به گيلان رفت. برخورد جعفر با مردم چندان مناسب نبود. به همين دليل باز حسن بن قاسم به حكومت طبرستان بازگشت. امراى محلى نيز مانند اسپهبد شروين و شهريار و نداميد پذيرفتند تا به وى خراج دهند. در اين وقت گرگان نيز در اختيار ابوالحسين احمد فرزند ديگر ناصر بود. حسن بن قاسم با اين ‌دو برادر گاه در توافق و گاه در مخالفت و جنگ بود.
 
 
 
مشكل ديگر، امراى محلى بودند كه هر بار مى ‌كوشيدند تا يكى از اين سه تن را بر ضد ديگرى يارى دهند. سامانيان در پى تصرف گرگان بوده و آنها نيز لشكركشى‌هايى در اين ناحيه داشتند. به طور معمول وقتى دشمن خارجى، يعنى سامانيان يا امراى آنها حمله مى‌كردند، داعى و فرزندان ناصر با يكديگر متحد مى ‌شدند، اما وقتى از جنگ با آنان فراغت مى ‌يافتند، هر كدام با ديگرى به دشمنى برمى‌خاستند.
 
 
 
يكى از مهم‌ترين نبردها ميان سيمجور دواتى امير خراسان با علويان بود كه به شكست علويان منجر شد. اندكى بعد، داعى موفق شد از ديلم و گيلان نيرويى به گرگان اعزام كرده و لشكر علوى توانست به فرماندهى ابوالحسين احمد، تركان را از گرگان بيرون كند. به هر روى گرگان از آن احمد شد و آمل از داعى پس از دفع دشمن خارجى، باز فرزندان ناصر با داعى به جنگ پرداختند تا آن كه وى از آمل گريخت و ابوالحسين احمد به امارت طبرستان رسيد. او در 29 [[رجب]] سال 311 درگذشت و حكومت به برادرش ابوالقاسم جعفر رسيد كه برخوردى ظالمانه با مردم داشت، تا آنجا كه به قول ابن اسفنديار "روزگار داعى را مردم به جان مى‌جستند". ابوالقاسم نيز سال بعد درگذشت.
 
 
 
ابن بار باز مردم دو قسمت شدند. بخش گرگان كه در اختيار ماكان بن كاكى از امراى علويان بود، با اسماعيل فرزند ابوالقاسم جعفر كه كودكى بيش نبود، بيعت كرد. اما مردم گيل و ديلم با ابوعلى محمد فرزند ابوالحسين احمد كه در "نيكوسيرتى و عقل و فضل و علم و شهامت و شجاعت"، "خلايق، عاشق خدمت و طاعت او بودند" بيعت كردند.
 
  
ابوعلى توانست بر ماكان فائق شده و به امارت طبرستان دست يابد. پس از درگذشت وى مردم، با برادرش ابوجعفر بيعت كردند. اندكى بعد ماكان بن كاكى، بار ديگر داعى حسن بن قاسم را از گيلان دعوت كرد و موفق شد تا آمل را از ابوجعفر بستاند. پس از آن بود كه نصر بن احمد سامانى با لشكرى بيكران به طبرستان يورش برد. ناآشنايى سپاه وى به منطقه، سبب شد تا به دام افتاده و به اصرار از داعى خواستند تا اجازه بازگشت به آنان بدهد. داعى با گرفتن بيست هزار دينار اجازه بازگشت به سپاه سامانى را داد.
+
*جعفریان، رسول، از طلوع طاهریان تا غروب خوارزمشاهیان، ص ۹۷.
 
+
*خواجویان، محمدکاظم، تاریخ تشیع، جهاد دانشگاهی، مشهد، 1376 ه.ش ، ص 125 و 126.
در اين وقت به جز ماكان بن كاكى، اسفار بن شيرويه نيز وارد عرصه سياسى طبرستان و خراسان شده، گاه با سامانيان و گاه با استفاده از برخى از رهبران علوى، حملاتى بر طبرستان داشت. در نبردى كه در سال 316 هجرى ميان وى و داعى در نزديكى آمل صورت گرفت، داعى و شمارى ديگر از طالبيان كشته شدند. قاتل داعى كسى جز مرداويج بنيادگذار سلسله زيارى نبود. با اين حال، ما كان همچنان در صحنه سياست طبرستان باقى ماند. از آن پس دولت علويان طبرستان رو به زوال رفت تا مدت‌ها، شمارى از علويان امارت بخش‌هايى از منطقه‌اى را با تزلزل در دست داشتند، اما حضور آل زيار در منطقه و پس از آن تسلط آل بويه مانع شد كه دولت آنها بتواند، عظمت نخست خود را بدست آورد. بعد از آن نفوذ علويان در گيل و ديلم و طبرستان باقى ماند و ميان آنها و امراى محلى، همواره ارتباط هاى صميمانه‌اى وجود داشت و گاه با آنها به عنوان رهبران دينى و سياسى، بيعت مى‌شد.
+
*قهرمانی‌نژاد، بهاءالدین، «علویان طبرستان»، پژوهشکده باقرالعلوم، تهران، ۱۳۸۲.
 
 
==وضعيت مذهبى طبرستان در دوره علويان==
 
 
 
گذشت كه گرگان، نخستين شهرى بود كه در اين منطقه بدست مسلمانان فتح شد. از آنجا كه گرگان به خراسان نزديك بود و از زمان امويان در اختيار دولت اموى قرار داشت، بيشتر مردم آن ناحيه بر مذهب سنت بودند. با حضور علويان در منطقه، تشيع در جرجان نفوذى يافت و در قرن چهارم، مسجدى مختص شيعيان در جرجان وجود داشت كه سهمى مؤلف كتاب تاريخ جرجان از آن ياد كرده است.
 
 
 
شمار علماى جرجانى تا قرن چهارم، نشانگر آن است كه اين شهر از مراكز مهم علمى ايران پس از شهرهايى مانند نيشابور، بخارا، اصفهان و رى بوده است. سنيان اين ديار چندين گروه بودند. از نظر فقهى برخى شافعى و حنفى و از نظر اعتقادى برخى اهل [[حديث]] و كسانى ديگر كرامى و نجارى و معتزلى بودند.
 
 
 
اما در آمل و سارى، تشيع رواجى كامل داشت. دليل آن نفوذ علويان زيدى مذهب بود كه سالها در اين ديار حكمرانى كردند و مردم را با عقايد و [[فقه]] [[شيعه]] آشنا مى‌كردند. زيديان در مباحث اعتقادى پيرو معتزله بودند. به هر روى سنيان نيز در طبرستان نفوذى داشتند، به ويژه كه در دوره سامانى سخت از عقيده سنى تبليغ مى‌شد. يكى از علماى برجسته اواخر قرن سوم و اوايل قرن چهارم هجرى، محمد بن جرير طبرى (م 310) است.
 
 
 
وى چندين كتاب تأليف كرد كه از ميان آنها، كتاب تاريخ الامم والرسل والملوك ـ معروف به تاريخ طبرى ـ و كتاب تفسير او با عنوان جامع البيان فى تفسير القرآن شهرت جهانگير بدست آورد. او از كودكى به [[بغداد]] رفت و در آنجا با مذهب سنى انس گرفت و بر اساس همان مذهب، آثارش را نگاشت. وى در دانش [[فقه]] نيز مهارت كافى بدست آورد و مذهبى فقهى با نام مذهب جريريه بنياد نهاد كه تا يك صد سال بعد، پيروانى داشت. طبرى در اواخر عمر خود، به تشيع نزديك شد و كتابى درباره درستى حديث غدير تأليف كرد.
 
 
 
يكى از ادباى معروف دنياى اسلام در قرن چهارم، ابوبكر خوارزمى است كه فرزند خواهر طبرى بوده و مذهب تشيع امامى داشت. نامه‌هاى ادبى فراوانى از اين اديب برجسته بر جاى مانده كه تحت عنوان رسائل خوارزمى چاپ شده است.
 
 
 
به جز زيديان، شيعيان امامى نيز در جرجان و آمل و سارى زندگى مى ‌كردند.ابوالحسين احمد، فرزند ناصر اطروش، امامى مذهب بود و ضمن اشعارى، به عقيده زيديه حمله كرد. بعدها، به همان اندازه كه از نفوذ زيديان در طبرستان كاسته مى ‌شد بر پيروان عقيده امامى افزوده مى‌شد.در نواحى غربى گيلان، سنى مذهبان حنبلى زندگى مى‌كردند كه اسلام آنها از ناحيه علويان نبود بلكه مبلغانى از آذربايجان يا به طور مستقيم از نواحى [[عراق]] بدان ناحيه آمده بودند.
 
 
 
نفوذ مذهبى علويان در جنوب طبرستان تا رويان و از آنجا تا قصران و شميرانات، تهران فعلى و شهر رى ـ كه مهم‌ترين شهر اين منطقه بوده ـ مى‌رسيده است. بارها رى بدست علويان افتاد. همچنان كه شمار زيادى از سادات در اين شهر زندگى مى ‌كردند. شهر رى، يكى از مراكز اصلى تمدنى ايرانى قبل و بعد از اسلام بوده است. اهميت جغرافيايى شهر رى از آن روى بود كه حكم چهار راهى را ميان خراسان، جبال و طبرستان و گيلان داشت.
 
 
 
==سالهاى امارت علویان==
 
 
 
* حسن بن زيد/250 ـ 270
 
* محمد بن زيد/270 ـ 287
 
* از سال 287 تا 301 طبرستان در دست سامانيان بود.
 
* ناصر اطروش حسن بن على/301 ـ 304
 
* حسن بن قاسم بن حسن/304 ـ 316
 
* جعفر بن محمد بن حسن اطروش/316ـ ...
 
 
 
==منابع==
 
* رسول جعفریان، از طلوع طاهريان تا غروب خوارزمشاهيان، ص 97  نقل از [http://www.iec-md.org/farhangi/alavian_jaafarian.html سایت مرکز تعلیمات اسلامی واشنگتن]، بازیابی: 24 بهمن 1391.
 
  
 
[[رده: دولتهای شیعی]]
 
[[رده: دولتهای شیعی]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۳ اوت ۲۰۲۵، ساعت ۱۵:۴۸

علویان طبرستان سلسله‌ای از سادات زیدی بودند که نخستین حکومت مستقل شیعی را در ایران و جهان اسلام در قرن سوم هجری (حدود سال ۲۵۰ق) در منطقه طبرستان (اکنون مازندران) تأسیس کردند. این سلسله به‌واسطه تحولات سیاسی، اجتماعی و مذهبی آن دوره و با حمایت اقوام محلی دیلم، گیل و طبرستان، به‌ویژه در برابر حکومت‌های عباسی و طاهری شکل گرفت و نقش مهمی در گسترش مذهب زیدیه و اسلام شیعی در شمال ایران ایفا نمود.

نخستین حاکم علوی در شمال ایران حسن بن زید بن اسماعیل بن زید بن حسن بن علی ملقب به داعی کبیر بود. پس از او ناصر اطروش از مهم‎ترین حاکمان علوی در طبرستان به شمار می‎رود. دولت علویان طبرستان تا سال ۳۱۶ هجرى ادامه داشت اما از آن پس دولت علویان طبرستان رو به زوال رفت گرچه تا مدت‌ها، شمارى از علویان امارت بخش‌هایى از منطقه‌اى را با تزلزل در دست داشتند.

پیدایش و زمینه‌های تاریخی

از آنجا که سادات علوی در دوره اموى و عباسى در عراق و حجاز امنیت نداشتند. به مرور به ایران مهاجرت کرده در شهرهاى مختلف ایران از جمله قم، رى، اصفهان و گرگان ساکن شده بودند.

یکى از ویژگى‌هاى این خاندان، آن بود که در برابر عباسیان ادعاى خلافت داشتند، در حالى که سایر قبایل عربى چنین ادعایى نداشتند. این مسأله براى جریان‌هایى که با عباسیان مخالف بودند، بسیار اهمیت داشت. آنها در جستجوى رهبرانى بودند تا بتوانند مخالفت و مبارزه خود را با عباسیان مشروعیت بخشند و طبعاً پذیرفتن علویان به عنوان رهبر، قدم مهمى براى جلب حمایت توده‌هاى مردم در این مبارزات مى ‌شد. بخصوص که علویان معمولا در زندگى مذهبى خود انسان‌هاى پرهیزگارى بودند و به همین دلیل، مردم به آنها احترام مى ‌گذاشتند.

در سال ۲۵۰ جرقه تشکیل دولت علوى در طبرستان زده شد. این جرقه، رویدادى بود که ریشه در تحولات پیشین داشت. عاملان طاهرى در طبرستان به مردم ستم مى‌کردند و به تدریج خشم مردم را برمى‌انگیختند. شخصى با نام جابر بن هارون نصرانى، زمین‌هاى بى‌مالک دیلم و گیلان را به نام امیر طاهرى به تصرف درمى‌آورد. این رخدادها زمینه یک شورش را فراهم کرد.

دو برادر با نام محمد و جعفر فرزندان رستم ـ که به نظر مى‌رسد پدرشان از آیین زرتشتى بریده و مسلمان شده بود ـ نفوذ چشمگیرى در این ناحیه داشتند. آنها یکى از علویان مقیم طبرستان ـ محمد بن ابراهیم ـ را به یارى خواستند. وى گفت که شخص قوى‌ترى را مى‌شناسد که بهتر مى‌تواند آنها را رهبرى کند. او حسن بن زید علوى را که در شهر رى اقامت داشت، به آنان معرفى کرد. آنها همراه با نامه‌اى از آن علوى به سوى حسن بن زید رفتند و او را به طبرستان دعوت کردند و او دعوت آنها را پذیرفت.

حسن بن زید بنیادگذار دولت علوى

آغاز قیام حسن بن زید ملقب به داعى اول یا داعى کبیر در سال ۲۵۰ هجرى بود. وى در نخستین اقدام، شهر آمل را به تصرف خود درآورد و محمد بن اوس بلخى عامل طاهریان را از آنجا فرارى داد. قدم بعدى، تصرف شهر سارى بود. سلیمان بن بن عبدالله طاهرى براى جنگ با حسن از شهر سارى که مرکز امارتش بود، بیرون آمد.

در زمان وقوع جنگ، بسیارى از شورشیان وارد شهر شدند. سلیمان که وضع را چنین دید به سوى گرگان گریخت. حسن بن زید پس از تصرف این دو شهر، سپاهى را به سوى رى فرستاد که آن شهر نیز تصرف شد و فردى علوى با نام محمد بن جعفر بر آن حاکم شد. اندکى بعد رى دچار آشوب شد و محمد بن جعفر از آنجا بیرون رانده شد، اما بار دیگر شهر به تصرف علویان درآمد.

این حوادث سریع، سبب شد تا مستعین عباسى سخت وحشت کند. علویان، رقیب اصلى عباسیان بودند و پیروزى آنها، برخلاف پیدایش دولت طاهرى یا صفارى، به گونه‌اى بود که مى ‌توانست اساس خلافت عباسى را از میان ببرد. وى سپاهى به غرب ایران فرستاد تا مانع از پیشروى حسن بن زید بدان سوى شود. او از محمد بن عبدالله بن طاهر، امیر خراسان خواست تا سخت در برابر حسن بن زید بایستد.

حمایت‌هاى مردمى از حسن بن زید، سبب شد تا وى پایگاه محکمى در طبرستان بدست آورد، اما روشن بود که دشمن عباسى و طاهرى و صفارى در برابر او آرام نمى ‌نشست. در سال ۲۵۵ مفلح ترکى، یکى از فرماندهان نظامى عباسیان به طبرستان حمله کرد و سپاه حسن بن زید را شکست داد، اما از آنجا که وى نتوانست در طبرستان بماند به سرعت به عراق بازگشت.

درست در همین سال‌ها، علویان فراوانى در گوشه و کنار ممالک اسلامى سر به شورش برداشتند. گذشت که صاحب الزنج نیز به عنوان علوى در بصره شورید و براى سال‌ها، افکار عباسیان را به خود مشغول داشت.

حسن بن زید در سال ۲۵۷ به گرگان حمله کرد و این شهر را از تصرف طاهریان خارج کرده بر قلمرو خود افزود. گرگان امروز استرآباد سابق است و گرگان آن روزگار از میان رفته است. به هر روى خروج طبرستان و گرگان از دست طاهریان، ضربه مالى سختى را بر این دولت وارد کرد. به دنبال همین ضعف بود که صفاریان در اندیشه استیلاى بر خراسان افتاده و به دنبال آن پاى صفاریان به طبرستان باز شد.

زمانى که یعقوب صفارى نیشابور را به تصرف درآورد و سلسله طاهرى را برانداخت، به ظاهر به بهانه تعقیب دشمن خود عبدالله سگزى، راهى طبرستان شد. این اقدام یعنى حمله به علویان، مى ‌توانست خلیفه بغداد را نیز که پس از بر افتادن طاهریان، نگران اوضاع بود، نسبت به یعقوب امیدوار کند.

یعقوب در سال ۲۶۰ هجرى با سپاه علویان درگیر شد و آنها را شکست داده و وارد سارى و آمل شد. حسن بن زید، به دیلم که پناهگاه بسیار مناسبى بود، گریخت. یعقوب، خراج یک سال را به زور از مردم گرفت و به تعقیب حسن پرداخت. ورود وى به این منطقه همزمان با فرود باران‌هاى مداوم چهل روزه‌اى شد که او را سخت اسیر خود کرد. وى با تحمل مشقت فراوان و در پى از دست دادن بسیارى از نیروهایش، مجبور به رهاکردن منطقه و بازگشت از آن شد.

بدین ترتیب طبرستان براى مدتى قریب بیست سال در اختیار حسن بن زید بود. در طى این مدت، یک بار در سال ۲۶۲ و بار دیگر در سال ۲۶۶، احمد بن عبدالله خجستانى به جنگ حسن بن زید آمد، اما کمک مردم جرجان به حسن سبب دور شدن خجستانى از طبرستان شد.

محمد بن زید داعى کوچک

حسن بن زید، برادرش محمد را به عنوان جانشین خود معین کرد و براى او بیعت گرفت. محمد بن زید را داعى صغیر نامیدند. وى با دشوارى ‌هاى فراوانى روبرو بود. نخست آنها، درگیر شدن با داماد داعى کبیر، یعنى ابوالحسین بود که با زحمت توانست او را آرام کرده آمل را از دست وى خارج کند، اما دشمنان خارجیش فراوان بودند. از یک سو صفاریان، از سوى دیگر رافع بن هرثمه، از امراى وابسته به طاهریان و از سوى دیگر اذکوتگین از فرماندهان ترک.

با حمله این فرمانده ترک در سال ۲۷۱، شکست سختى بر نیروهاى محمد بن زید وارد آمده رى از دستش بیرون رفت. از سوى دیگر، رافع بن هرثمه در سال ۲۷۵ به جرجان حمله کرد و آن را تصرف نمود. داعى از طبرستان خارج شد و به دیلم پناه برد و در پناه قارن بن رستم از امراى محلى درآمد.

اندکى بعد، به سال ۲۷۹ زمانى که عمرو بن لیث به دشمنى با رافع برخاست، وى با داعى متحد شد و در جرجان و طبرستان به نام محمد بن زید خطبه خواند. این به معناى انکار خلافت عباسیان بود. چندى بعد رافع از برابر عمرو صفارى گریخت و در خوارزم به قتل رسید.

درگیرى‌هاى داخلى خراسان میان صفاریان و سامانیان، طبرستان را براى محمد بن زید آرام گذاشت. وى طى چندین سال، با آرامش در این ناحیه حکمرانى کرد و افزون بر آن، هر ساله اموال فراوانى را براى سادات مقیم عراق به بغداد مى‌فرستاد. با تصرف خراسان از سوى اسماعیل بن احمد سامانى در سال ۲۸۷، سامانیان با علویان هم مرز شدند. گفته‌اند که محمد بن زید، قصد خراسان کرد. اسماعیل از وى خواست تا در گرگان و طبرستان بماند. همین مسأله سبب لشکرکشى سامانیان به طبرستان شد. میان دو سپاه نبرد سختى درگرفت و ضمن آن، محمد بن زید کشته شد. ابن اثیر نوشته است: محمد بن زید شخصى ادیب و دانشمند بود و با مردم حسن سلوک داشت.

پس از کشته شدن محمد، طبرستان زیر سلطه سامانیان درآمد تا آن که بار دیگر، ناصر علوى در طبرستان قیام کرد.

شایسته یادآورى است که در همین روزگار، یحیى بن حسین ملقب به الهادى، در یمن قیام کرد و دولت علویان در صعده، یکى از شهرهاى مهم یمن استقرار یافت. آغاز تشکیل دولت وى به سال ۲۸۰ هجرى بوده و از همان زمان، مذهب زیدى در یمن انتشار یافت. بعدها میان زیدیان ایران در طبرستان و خراسان و زیدیان یمن، ارتباط فرهنگى مستمرى برقرار شد.

دولت ناصرکبیر

حسن بن على ملقب به اطروش و الناصر للحق ـ به اختصار ناصر ـ از عالمان و رهبران بلندپایه دولت علویان زیدى در طبرستان است. او به خاطر ضربه شمشیرى که در یکى از نبردها به سرش اصابت کرد ـ و یا به دلیل هزار تازیانه‌اى که رافع بن هرثمه بر او زده بود ـ ناشنوا گشته و به همین جهت، ملقب به اطروش بود. وى مذهب زیدى داشت و خود از فقیهان و متکلمان این گرایش مذهبى بود. از میان سه پسرش، ابوالحسین احمد شیعه امامى بود.

ناصر در رویدادهاى زمان محمد بن زید حضور داشت. پس از آن که سامانیان بر طبرستان مسلط شدند، امکان اقدامى نیافت. وى در طول سیزده سال در دیلم و گیلان به نشر اسلام مشغول بود. تا این زمان اسلام در گیلان انتشار چندانى نیافته و مردم بر آیین کهن خود بودند. بر اثر اقدامات وى و رفت و شد او در روستاهاى مختلف، شمار فراوانى از مردم این ناحیه به اسلام گرویدند. نوشته ‌اند: کسى در جبل و دیلم باقى نماند جز آن که به دعوت او به اسلام گروید.

در این زمان، شخصى با نام ابوالعباس عبدالله بن نوح بر طبرستان حکومت‌ مى‌کرد که مردم نیز از وى راضى بودند. پس از عزلش در سال ۳۰۱ بود که ناصر اقدام به دعوت مردم براى قیام کرد. وى امیر جدید طبرستان را که ابوالعباس صعلوک بود شکست داد و بر طبرستان تسلط یافت. این زمان بود که علم‌هاى سفید که نشانه علویان و شیعیان بود در همه طبرستان و دیلم و جرجان برپا گردید.

احمد بن اسماعیل سامانى که نمى ‌توانست شکست خود را در طبرستان بپذیرد، سپاهى فراهم کرد تا خود به طبرستان بیاید اما در لشکرگاه خود به دست تنى چند از غلامانش کشته شد.

یکى از فرماندهان ناصرکبیر، حسن بن قاسم، عموزاده او بود که بر وى شورید و ناصر را اسیر کرده به قلعه لاریجان فرستاد، اما چیزى نگذشت که ناصر بر اوضاع مسلط شد. او حسن را با کمال بزرگوارى بخشید و به حکومت جرجان گماشت. وى در جرجان از سوى ترکان محاصره شد، اما با شجاعت توانست از آنجا بگریزد و به آمل بیاید.

با آمدن وى به آمل، ناصر کبیر حکومت را به او سپرد و به نوشته ابن اسفندیار "ناصرکبیر، ترک ملک گفت و با خلایق به شریعت زندگانى پیش گرفت و از اطراف جهان براى استفاده پیش او آمدندى و اقتباس فنون علوم کردندى از فقه و احادیث و نظر و شعر و ادب."

ناصر به تاریخ ۲۵ شعبان سال ۳۰۴ درگذشت و مزارش براى چندین قرن زیارتگاه خاص و عام شد. وى عالمى برجسته بود و چندین کتاب درباره مسائل فقهى و اعتقادى تألیف کرد که گویا هیچ کدام آنها بر جاى نمانده است.

جانشینان ناصرکبیر و زوال دولت علویان

اشاره کردیم که حسن بن قاسم رهبرى دولت علوى را بدست داشت. نوشته ‌اند که وى "سیدى نیکوسیرت و عادل و عالم بود" و "مردم طبرستان به هیچ عهدى چندان امن و رفاهیت و عدل ندیدند که به ایام او و کفایت و سیاست او بیشتر از جمله سادات بود".

ابوالقاسم جعفر فرزند ناصر، حکومت حسن را نپذیرفت و آمل را از وى گرفت. حسن بن قاسم به گیلان رفت. برخورد جعفر با مردم چندان مناسب نبود. به همین دلیل باز حسن بن قاسم به حکومت طبرستان بازگشت. امراى محلى نیز مانند اسپهبد شروین و شهریار و ندامید پذیرفتند تا به وى خراج دهند. در این وقت گرگان نیز در اختیار ابوالحسین احمد فرزند دیگر ناصر بود. حسن بن قاسم با این ‌دو برادر گاه در توافق و گاه در مخالفت و جنگ بود.

مشکل دیگر، امراى محلى بودند که هر بار مى ‌کوشیدند تا یکى از این سه تن را بر ضد دیگرى یارى دهند. سامانیان در پى تصرف گرگان بوده و آنها نیز لشکرکشى‌هایى در این ناحیه داشتند. به طور معمول وقتى دشمن خارجى، یعنى سامانیان یا امراى آنها حمله مى‌کردند، داعى و فرزندان ناصر با یکدیگر متحد مى ‌شدند، اما وقتى از جنگ با آنان فراغت مى ‌یافتند، هر کدام با دیگرى به دشمنى برمى‌خاستند.

یکى از مهم‌ترین نبردها میان سیمجور دواتى امیر خراسان با علویان بود که به شکست علویان منجر شد. اندکى بعد، داعى موفق شد از دیلم و گیلان نیرویى به گرگان اعزام کرده و لشکر علوى توانست به فرماندهى ابوالحسین احمد، ترکان را از گرگان بیرون کند. به هر روى گرگان از آن احمد شد و آمل از داعى پس از دفع دشمن خارجى، باز فرزندان ناصر با داعى به جنگ پرداختند تا آن که وى از آمل گریخت و ابوالحسین احمد به امارت طبرستان رسید. او در ۲۹ رجب سال ۳۱۱ درگذشت و حکومت به برادرش ابوالقاسم جعفر رسید که برخوردى ظالمانه با مردم داشت، تا آنجا که به قول ابن اسفندیار "روزگار داعى را مردم به جان مى‌جستند". ابوالقاسم نیز سال بعد درگذشت.

ابن بار باز مردم دو قسمت شدند. بخش گرگان که در اختیار ماکان بن کاکى از امراى علویان بود، با اسماعیل فرزند ابوالقاسم جعفر که کودکى بیش نبود، بیعت کرد. اما مردم گیل و دیلم با ابوعلى محمد فرزند ابوالحسین احمد که در "نیکوسیرتى و عقل و فضل و علم و شهامت و شجاعت"، بیعت کردند. "خلایق، عاشق خدمت و طاعت او بودند".

ابوعلى توانست بر ماکان فائق شده و به امارت طبرستان دست یابد. پس از درگذشت وى، مردم با برادرش ابوجعفر بیعت کردند. اندکى بعد ماکان بن کاکى، بار دیگر داعى حسن بن قاسم را از گیلان دعوت کرد و موفق شد تا آمل را از ابوجعفر بستاند. پس از آن بود که نصر بن احمد سامانى با لشکرى بیکران به طبرستان یورش برد. ناآشنایى سپاه وى به منطقه، سبب شد تا به دام افتاده و به اصرار از داعى خواستند تا اجازه بازگشت به آنان بدهد. داعى با گرفتن بیست هزار دینار اجازه بازگشت به سپاه سامانى را داد.

در این وقت به جز ماکان بن کاکى، اسفار بن شیرویه نیز وارد عرصه سیاسى طبرستان و خراسان شده، گاه با سامانیان و گاه با استفاده از برخى از رهبران علوى، حملاتى بر طبرستان داشت. در نبردى که در سال ۳۱۶ هجرى میان وى و داعى در نزدیکى آمل صورت گرفت، داعى و شمارى دیگر از طالبیان کشته شدند. قاتل داعى کسى جز مرداویج بنیادگذار سلسله زیارى نبود. با این حال، ماکان همچنان در صحنه سیاست طبرستان باقى ماند.

از آن پس دولت علویان طبرستان رو به زوال رفت تا مدت‌ها، شمارى از علویان امارت بخش‌هایى از منطقه‌اى را با تزلزل در دست داشتند، اما حضور آل زیار در منطقه و پس از آن تسلط آل بویه مانع شد که دولت آنها بتواند، عظمت نخست خود را بدست آورد. بعد از آن نفوذ علویان در گیل و دیلم و طبرستان باقى ماند و میان آنها و امراى محلى، همواره ارتباط هاى صمیمانه‌اى وجود داشت و گاه با آنها به عنوان رهبران دینى و سیاسى، بیعت مى‌شد.

در مجموع سالهاى امارت علویان طبرستان به این صورت بود:

  • حسن بن زید/۲۵۰ ـ ۲۷۰
  • محمد بن زید/۲۷۰ ـ ۲۸۷
  • از سال ۲۸۷ تا ۳۰۱ طبرستان در دست سامانیان بود.
  • ناصر اطروش حسن بن على/۳۰۱ ـ ۳۰۴
  • حسن بن قاسم بن حسن/۳۰۴ ـ ۳۱۶
  • جعفر بن محمد بن حسن اطروش/۳۱۶ـ .

ویژگی‌های مذهبی و فرهنگی

حسن از نظر مذهبى بر مذهب زیدیه بود. این مذهب، امام فکرى و سیاسى خود را زید بن علی بن الحسین علیه السلام مى ‌دانست که در سال ۱۲۲ هجرى بر ضد امویان در کوفه شورید. پیروان وى، بسیار انقلابى بودند و امام را کسى مى ‌دانستند که فاطمى باشد، شمشیر قیام به دست گیرد و با دشمن مبارزه کند.

حسن ضمن دستورالعملى از مردم خواست تا به مبانى مورد نظر او اعتقاد داشته ‌و به دستورهاى فقهى که صادر مى ‌کند، عمل کنند. برخى از این دستورات عبارت بودند از: عمل به کتاب خدا و سنت رسول صلی الله علیه و آله، اعتقاد به برترى امام على علیه السلام پس از پیامبر صلی الله علیه و آله بر همه امت، دورى از اعتقاد به جبر و تشبیه، گفتن حى على خیرالعمل در اذان، بلند خواندن بسم الله الرحمن الرحیم در نماز و چند نکته دیگر.

به جز زیدیان، شیعیان امامى نیز در جرجان و آمل و سارى زندگى مى ‌کردند. ابوالحسین احمد، فرزند ناصر اطروش، امامى مذهب بود و ضمن اشعارى، به عقیده زیدیه حمله کرد. بعدها، به همان اندازه که از نفوذ زیدیان در طبرستان کاسته مى ‌شد بر پیروان عقیده امامى افزوده مى‌شد. در نواحى غربى گیلان، سنى مذهبان حنبلى زندگى مى‌کردند که اسلام آنها از ناحیه علویان نبود بلکه مبلغانى از آذربایجان یا به طور مستقیم از نواحى عراق بدان ناحیه آمده بودند.

نفوذ مذهبى علویان در جنوب طبرستان تا رویان و از آنجا تا قصران و شمیرانات، تهران فعلى و شهر رى ـ که مهم‌ترین شهر این منطقه بوده ـ مى‌رسیده است. بارها رى بدست علویان افتاد. همچنان که شمار زیادى از سادات در این شهر زندگى مى ‌کردند. شهر رى، یکى از مراکز اصلى تمدنى ایرانى قبل و بعد از اسلام بوده است. اهمیت جغرافیایى شهر رى از آن روى بود که حکم چهار راهى را میان خراسان، جبال و طبرستان و گیلان داشت.

تأثیر و میراث تاریخی

حکومت علویان گرچه کمتر از یک قرن دوام داشت، اما تأثیر عمیقی در تثبیت مذهب زیدیه و گسترش تشیع در شمال ایران داشت. برخی از فرماندهان و اشراف آنان پایه‌گذاران خاندان‌هایی چون زیاریان و آل بویه شدند که در قرون بعدی نقش کلیدی در تاریخ ایران ایفا کردند. علویان نمونه‌ای از نخستین حکومت‌های مستقل شیعی بودند که در برابر خلافت عباسی ایستادگی کردند.

منابع

  • جعفریان، رسول، از طلوع طاهریان تا غروب خوارزمشاهیان، ص ۹۷.
  • خواجویان، محمدکاظم، تاریخ تشیع، جهاد دانشگاهی، مشهد، 1376 ه.ش ، ص 125 و 126.
  • قهرمانی‌نژاد، بهاءالدین، «علویان طبرستان»، پژوهشکده باقرالعلوم، تهران، ۱۳۸۲.
مسابقه از خطبه ۱۱۱ نهج البلاغه