آیه 80 سوره نمل: تفاوت بین نسخهها
(صفحهای تازه حاوی «{{قرآن در قاب|إِنَّكَ لَا تُسْمِعُ الْمَوْتَىٰ وَلَا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُ...» ایجاد کرد) |
(←معانی کلمات آیه) |
||
(۱ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۱ کاربر نشان داده نشده) | |||
سطر ۴۱: | سطر ۴۱: | ||
</tabber> | </tabber> | ||
==معانی کلمات آیه== | ==معانی کلمات آیه== | ||
− | + | *'''صم''': كرها و ناشنواها. مفرد آن اصم به معنى كر يا كر مادرزاد است صم در اصل به معنى سد و بستن است.<ref>تفسير احسن الحديث، سید علی اکبر قرشی، ج7، ص487</ref> | |
+ | |||
==نزول== | ==نزول== | ||
سطر ۵۵: | سطر ۵۶: | ||
بىشك، نمىتوانى دعوت خود را به گوش مردگان برسانى، ونمىتوانى كران را آنگاه كه روى برمىگردانند و پشت مىكنند، فراخوانى (و حقيقت را به آنان بفهمانى). | بىشك، نمىتوانى دعوت خود را به گوش مردگان برسانى، ونمىتوانى كران را آنگاه كه روى برمىگردانند و پشت مىكنند، فراخوانى (و حقيقت را به آنان بفهمانى). | ||
+ | |||
+ | وَ ما أَنْتَ بِهادِي الْعُمْيِ عَنْ ضَلالَتِهِمْ إِنْ تُسْمِعُ إِلَّا مَنْ يُؤْمِنُ بِآياتِنا فَهُمْ مُسْلِمُونَ «81» | ||
+ | |||
+ | تو هدايت كننده كوران از گمراهيشان نيستى؛ تو فقط مىتوانى سخن خود را به گوش كسانى برسانى كه به آيات ما ايمان آوردهاند و در برابر حقّ تسليم هستند. | ||
+ | |||
+ | ===نکته ها=== | ||
+ | |||
+ | مرگ و حيات در فرهنگ قرآن، هم به مرگ و حيات طبيعى و مادّى گفته مىشود و هم به مرگ و حيات معنوى. | ||
+ | |||
+ | قرآن، كسانى را كه تحت تأثير كلام حقّ قرار نمىگيرند، مرده مىداند «إِنَّكَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتى» چنانكه مكرّر مىفرمايد: شهدا را مرده ندانيد، آنان زنده و شادمانند و به يكديگر نويد مىدهند و از رزق الهى كاميابند. بنابراين، زندههاى سنگدل و لجوج، مردهاند، و شهيدان كه از دنيا رفتهاند، زندهاند. بهتر است مسئله را كمى باز و روشن كنيم: | ||
+ | |||
+ | جلد 6 - صفحه 456 | ||
+ | |||
+ | مراحل حيات | ||
+ | |||
+ | حيات، داراى مراحلى است: | ||
+ | |||
+ | 1. حيات نباتى. قرآن مىفرمايد: «يُحْيِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها» «1»* خداوند زمين را بعد از مرگ به وسيلهى باران زنده مىكند. | ||
+ | |||
+ | 2. حيات حيوانى. قرآن مىفرمايد: «يُحْيِيكُمْ» «2»* ما به شما حيات داديم. | ||
+ | |||
+ | 3. حيات روحى. «لِيُنْذِرَ مَنْ كانَ حَيًّا» «3» تا افراد زندهرا هشدار دهى. يعنى كسانى كه عقل و فطرت سالم دارند ونيز مىفرمايد: دعوت انبيا براى حيات شماست، «دَعاكُمْ لِما يُحْيِيكُمْ» «4» | ||
+ | |||
+ | 4. حيات سياسى واجتماعى. «وَ لَكُمْ فِي الْقِصاصِ حَياةٌ» «5» اگر با اجراى حكم قصاص، عدالت برقرار كرديد، جامعه زنده است (وگرنه جامعهى مردهاى داريد). | ||
+ | |||
+ | 5. حيات اخروى. «يا لَيْتَنِي قَدَّمْتُ لِحَياتِي» «6» اى كاش براى حيات و زندگى حقيقى در آخرت چيزى مىفرستادم و ذخيرهاى مىاندوختم. | ||
+ | |||
+ | پاسخ يك اشكال | ||
+ | |||
+ | در تفسير نمونه «7» مىخوانيم: فرقهى وهّابيون، آيهى «إِنَّكَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتى» را دستاويز تفكّر انحرافى خود قرار داده، مىگويند: پيامبر اكرم از دنيا رفته وهيچ سخنى را نمىشنود، بنابراين معنا ندارد كه ما پيامبر را زيارت كنيم وخطاب به او مطالبى را بيان كنيم. | ||
+ | |||
+ | پاسخ فرقهى مذكور اين است كه آيه در مقام يك تشبيه اجمالى است؛ نظير تشبيه قلب سنگدلان به سنگ در تأثير ناپذيرى، قُلُوبُكُمْ ... كَالْحِجارَةِ «8» نه اينكه قلب آنان در همه چيز مثل سنگ است، زيرا قرآن، حيات برزخى را دربارهى شهدا پذيرفته ونسبت به آن، رواياتى از شيعه و سنّى نقل شده است: | ||
+ | |||
+ | 1. محمّدبن عبدالوهّاب در كتاب الهدية السنيه، ص 41، مىگويد: پيامبر بعد از وفاتش داراى حيات برزخى، برتر از حيات شهداست و سلام كسانى را كه به او سلام مىدهند مىشنود. | ||
+ | |||
+ | «1». عنكبوت، 50. | ||
+ | |||
+ | «2». جاثيه، 26. | ||
+ | |||
+ | «3». يس، 70. | ||
+ | |||
+ | «4». انفال، 24. | ||
+ | |||
+ | «5». بقره، 179. | ||
+ | |||
+ | «6». فجر، 24. | ||
+ | |||
+ | «7». تفسير نمونه، ج 15، ص 543. | ||
+ | |||
+ | «8». بقره، 74. | ||
+ | |||
+ | جلد 6 - صفحه 457 | ||
+ | |||
+ | 2. روايات فراوانى در كتب شيعه واهلسنّت، در اين زمينه آمده است كه پيامبر و امامان عليهم السلام سخن كسانى را كه بر آنها از دور و نزديك، سلام مىدهند مىشنوند و پاسخ مىدهند و حتّى اعمال مردم بر آنان عرضه مىشود. «1» | ||
+ | |||
+ | 3. ما خود شاهد هزاران نمونه از توسلاتى هستيم كه عين سخن و درخواست افراد متوسّل، لباس عمل پوشيده است. | ||
+ | |||
+ | 4. در صحيح بخارى مىخوانيم: رسول خدا صلى الله عليه و آله با كفّار هلاكشدهى جنگ بدر گفتگو مىكرد و همين كه مورد سؤال عمر قرار گرفت، فرمود: «و الذى نفس محمد بيده ما انتم باسمع» به خدايى كه جانم در دست اوست، شما از آنان شنواتر نيستيد. «2» | ||
+ | |||
+ | 5. حضرت على عليه السلام در پايان جنگ جمل فرمود: لاشهى كعببن سور را بنشانند، سپس به او كه هلاك شده بود فرمود: واى بر تو كه علم و دانش، تو را سودى نبخشيد و شيطان تو را گمراه كرد و به دوزخ فرستاد. «3» | ||
+ | |||
+ | ===پیام ها=== | ||
+ | |||
+ | 1- كار كوردلان را به خداوند واگذار كن. فَتَوَكَّلْ ... إِنَّكَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتى | ||
+ | |||
+ | 2- اگر شنونده سنگدل باشد، سخن حقّ از گويندهى پاك و شايسته نيز در او اثرى ندارد. آرى، لامپ سوخته با اتّصال به هيچ برقى روشن نمىشود. «إِنَّكَ عَلَى الْحَقِّ الْمُبِينِ- إِنَّكَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتى» | ||
+ | |||
+ | بر سيه دل چه سود خواندن وعظ | ||
+ | |||
+ | نرود ميخ آهنين در سنگ | ||
+ | |||
+ | 3- بىاثر بودن تبليغ پيامبران، به خاطر ابهام در كار نيست، بلكه به خاطر كوردلى منكران است. «إِنَّكَ عَلَى الْحَقِّ الْمُبِينِ- إِنَّكَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتى» | ||
+ | |||
+ | 4- ايمان به منزلهى روح در كالبد است. كسانى كه با ديدن معجزه وشنيدن منطق، ايمان نمىآورند، لاشهاى بىروح و مرده هستند. «إِنَّكَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتى» آرى | ||
+ | |||
+ | «1». كشفالارتياب، ص 109. | ||
+ | |||
+ | «2». صحيحبخارى، ج 5، ص 97. | ||
+ | |||
+ | «3». شرح نهجالبلاغه ابن ابىالحديد، ج 1، ص 248. | ||
+ | |||
+ | جلد 6 - صفحه 458 | ||
+ | |||
+ | حقّ شنوى و حقّ پذيرى، نشانهى سلامت روح است. | ||
+ | |||
+ | 5- اگر انسان به يقين برسد، اعراض مردم در او اثرى ندارد. «إِنَّكَ عَلَى الْحَقِّ الْمُبِينِ- وَلَّوْا مُدْبِرِينَ» | ||
+ | |||
+ | 6- افراد كر مىتوانند با اشاره چيزى بفهمند، ولى افراد شنوا كه به حقيقت پشت كرده واز اهل حقّ دور شدهاند، اشارات را هم نمىفهمند. «وَلَّوْا مُدْبِرِينَ» | ||
+ | |||
+ | 7- بدتر از اعراض، تداوم اعراض است. «وَلَّوْا مُدْبِرِينَ» | ||
}} | }} | ||
نسخهٔ کنونی تا ۲ مهٔ ۲۰۲۰، ساعت ۱۰:۲۲
<<79 | آیه 80 سوره نمل | 81>> | |||||||||||||
|
محتویات
ترجمه های فارسی
همانا تو نتوانی که مردگان (و مرده دلان کفر) را سخنی بشنوانی و یا کران (باطن) را که از گفتارت روی میگردانند به دعوت (به حقیقت) شنوا کنی.
بی تردید تو نمی توانی [دعوتت را] به مردگان بشنوانی، و نیز نمی توانی آن را به کران که پشت کنان روی برمی گردانند بشنوانی،
البته تو مردگان را شنوا نمىگردانى، و اين ندا را به كران -چون پشت بگردانند- نمىتوانى بشنوانى.
تو نمىتوانى مردگان را شنوا سازى و آواز خود را به گوش كرانى كه از تو روى مىگردانند برسانى.
مسلّماً تو نمیتوانی سخنت را به گوش مردگان برسانی، و نمیتوانی کران را هنگامی که روی برمیگردانند و پشت میکنند فراخوانی!
ترجمه های انگلیسی(English translations)
معانی کلمات آیه
- صم: كرها و ناشنواها. مفرد آن اصم به معنى كر يا كر مادرزاد است صم در اصل به معنى سد و بستن است.[۱]
نزول
این آیه درباره کفار قریش نازل گردیده، آن هم قوم مخصوصى که در علم خدا گذشته است که هرگز ایمان نخواهند آورد بلکه در کفر خویش خواهند مرد و خداوند به رسول خویش خبر داد که اینان سخن تو را نخواهند پذیرفت و پند تو درباره ایشان سودى نخواهد بخشید.[۲]
تفسیر آیه
تفسیر نور (محسن قرائتی)
إِنَّكَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتى وَ لا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعاءَ إِذا وَلَّوْا مُدْبِرِينَ «80»
بىشك، نمىتوانى دعوت خود را به گوش مردگان برسانى، ونمىتوانى كران را آنگاه كه روى برمىگردانند و پشت مىكنند، فراخوانى (و حقيقت را به آنان بفهمانى).
وَ ما أَنْتَ بِهادِي الْعُمْيِ عَنْ ضَلالَتِهِمْ إِنْ تُسْمِعُ إِلَّا مَنْ يُؤْمِنُ بِآياتِنا فَهُمْ مُسْلِمُونَ «81»
تو هدايت كننده كوران از گمراهيشان نيستى؛ تو فقط مىتوانى سخن خود را به گوش كسانى برسانى كه به آيات ما ايمان آوردهاند و در برابر حقّ تسليم هستند.
نکته ها
مرگ و حيات در فرهنگ قرآن، هم به مرگ و حيات طبيعى و مادّى گفته مىشود و هم به مرگ و حيات معنوى.
قرآن، كسانى را كه تحت تأثير كلام حقّ قرار نمىگيرند، مرده مىداند «إِنَّكَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتى» چنانكه مكرّر مىفرمايد: شهدا را مرده ندانيد، آنان زنده و شادمانند و به يكديگر نويد مىدهند و از رزق الهى كاميابند. بنابراين، زندههاى سنگدل و لجوج، مردهاند، و شهيدان كه از دنيا رفتهاند، زندهاند. بهتر است مسئله را كمى باز و روشن كنيم:
جلد 6 - صفحه 456
مراحل حيات
حيات، داراى مراحلى است:
1. حيات نباتى. قرآن مىفرمايد: «يُحْيِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها» «1»* خداوند زمين را بعد از مرگ به وسيلهى باران زنده مىكند.
2. حيات حيوانى. قرآن مىفرمايد: «يُحْيِيكُمْ» «2»* ما به شما حيات داديم.
3. حيات روحى. «لِيُنْذِرَ مَنْ كانَ حَيًّا» «3» تا افراد زندهرا هشدار دهى. يعنى كسانى كه عقل و فطرت سالم دارند ونيز مىفرمايد: دعوت انبيا براى حيات شماست، «دَعاكُمْ لِما يُحْيِيكُمْ» «4»
4. حيات سياسى واجتماعى. «وَ لَكُمْ فِي الْقِصاصِ حَياةٌ» «5» اگر با اجراى حكم قصاص، عدالت برقرار كرديد، جامعه زنده است (وگرنه جامعهى مردهاى داريد).
5. حيات اخروى. «يا لَيْتَنِي قَدَّمْتُ لِحَياتِي» «6» اى كاش براى حيات و زندگى حقيقى در آخرت چيزى مىفرستادم و ذخيرهاى مىاندوختم.
پاسخ يك اشكال
در تفسير نمونه «7» مىخوانيم: فرقهى وهّابيون، آيهى «إِنَّكَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتى» را دستاويز تفكّر انحرافى خود قرار داده، مىگويند: پيامبر اكرم از دنيا رفته وهيچ سخنى را نمىشنود، بنابراين معنا ندارد كه ما پيامبر را زيارت كنيم وخطاب به او مطالبى را بيان كنيم.
پاسخ فرقهى مذكور اين است كه آيه در مقام يك تشبيه اجمالى است؛ نظير تشبيه قلب سنگدلان به سنگ در تأثير ناپذيرى، قُلُوبُكُمْ ... كَالْحِجارَةِ «8» نه اينكه قلب آنان در همه چيز مثل سنگ است، زيرا قرآن، حيات برزخى را دربارهى شهدا پذيرفته ونسبت به آن، رواياتى از شيعه و سنّى نقل شده است:
1. محمّدبن عبدالوهّاب در كتاب الهدية السنيه، ص 41، مىگويد: پيامبر بعد از وفاتش داراى حيات برزخى، برتر از حيات شهداست و سلام كسانى را كه به او سلام مىدهند مىشنود.
«1». عنكبوت، 50.
«2». جاثيه، 26.
«3». يس، 70.
«4». انفال، 24.
«5». بقره، 179.
«6». فجر، 24.
«7». تفسير نمونه، ج 15، ص 543.
«8». بقره، 74.
جلد 6 - صفحه 457
2. روايات فراوانى در كتب شيعه واهلسنّت، در اين زمينه آمده است كه پيامبر و امامان عليهم السلام سخن كسانى را كه بر آنها از دور و نزديك، سلام مىدهند مىشنوند و پاسخ مىدهند و حتّى اعمال مردم بر آنان عرضه مىشود. «1»
3. ما خود شاهد هزاران نمونه از توسلاتى هستيم كه عين سخن و درخواست افراد متوسّل، لباس عمل پوشيده است.
4. در صحيح بخارى مىخوانيم: رسول خدا صلى الله عليه و آله با كفّار هلاكشدهى جنگ بدر گفتگو مىكرد و همين كه مورد سؤال عمر قرار گرفت، فرمود: «و الذى نفس محمد بيده ما انتم باسمع» به خدايى كه جانم در دست اوست، شما از آنان شنواتر نيستيد. «2»
5. حضرت على عليه السلام در پايان جنگ جمل فرمود: لاشهى كعببن سور را بنشانند، سپس به او كه هلاك شده بود فرمود: واى بر تو كه علم و دانش، تو را سودى نبخشيد و شيطان تو را گمراه كرد و به دوزخ فرستاد. «3»
پیام ها
1- كار كوردلان را به خداوند واگذار كن. فَتَوَكَّلْ ... إِنَّكَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتى
2- اگر شنونده سنگدل باشد، سخن حقّ از گويندهى پاك و شايسته نيز در او اثرى ندارد. آرى، لامپ سوخته با اتّصال به هيچ برقى روشن نمىشود. «إِنَّكَ عَلَى الْحَقِّ الْمُبِينِ- إِنَّكَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتى»
بر سيه دل چه سود خواندن وعظ
نرود ميخ آهنين در سنگ
3- بىاثر بودن تبليغ پيامبران، به خاطر ابهام در كار نيست، بلكه به خاطر كوردلى منكران است. «إِنَّكَ عَلَى الْحَقِّ الْمُبِينِ- إِنَّكَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتى»
4- ايمان به منزلهى روح در كالبد است. كسانى كه با ديدن معجزه وشنيدن منطق، ايمان نمىآورند، لاشهاى بىروح و مرده هستند. «إِنَّكَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتى» آرى
«1». كشفالارتياب، ص 109.
«2». صحيحبخارى، ج 5، ص 97.
«3». شرح نهجالبلاغه ابن ابىالحديد، ج 1، ص 248.
جلد 6 - صفحه 458
حقّ شنوى و حقّ پذيرى، نشانهى سلامت روح است.
5- اگر انسان به يقين برسد، اعراض مردم در او اثرى ندارد. «إِنَّكَ عَلَى الْحَقِّ الْمُبِينِ- وَلَّوْا مُدْبِرِينَ»
6- افراد كر مىتوانند با اشاره چيزى بفهمند، ولى افراد شنوا كه به حقيقت پشت كرده واز اهل حقّ دور شدهاند، اشارات را هم نمىفهمند. «وَلَّوْا مُدْبِرِينَ»
7- بدتر از اعراض، تداوم اعراض است. «وَلَّوْا مُدْبِرِينَ»
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
إِنَّكَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتى وَ لا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعاءَ إِذا وَلَّوْا مُدْبِرِينَ (80)
إِنَّكَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتى: بدرستى كه تو سخن نمىتوانى شنوانيد مردگان را، يعنى مرده دلان كفر، فهم كلام تو را نتوانند نمود. تشبيه فرموده كفار و معاندين را به مردگان در انتفاع نبردن از كلام گويندگان، يعنى چنانچه مردگان را نتوان سخن را به آنها شنوانيد همچنين كسانى كه به سبب كفر و فسق و فجور، مردهدلند، آيات الهيه و مواعظ سبحانيه را نمىتوان به آنها شنوانيد، چون حاضر براى شنيدن و قبول نباشند.
وَ لا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعاءَ: و نمىتوان شنوانيد كران را خواندن و آواز دادن.
ابن كثير (لا يسمع الصم) خوانده، يعنى نمىشنوند كران خواندن را. إِذا وَلَّوْا مُدْبِرِينَ: چون برگردند در حالتى كه پشت كنندگان باشند، يعنى ايشان را گوش دل، كر است از شنيدن آيات قرآن، پس مشابه كران باشند خصوصا كرى كه برگردد و پشت بر داعى خود كند، چه در آن وقت استماع او مشكلتر است؛ زيرا رمز و اشاره را نيز نمىبيند تا فهم كند، پس شنوانيدن تو آنها را در اين حالت دورتر باشد. مخلص معنى آنكه: همچنانكه شخص كر آواز داعى خود را نمىشنود و خصوصا در حين تولى و اعراض زيرا با قرب و توجه ممكن است به اشاره و رمز مطلب را دريابد، لكن در موقع اعراض بكلى اميد تفهم و شنيدن از او منقطع است؛
جلد 10 - صفحه 82
همچنين كافران و معاندان قبل از اعراض، اميد استماع به او مىتوان داشت، اما چون به جهت عناد و انكار اعراض نمود بكلى اميد شنوائى از آنها مسلوب است، پس كافر مصمم در كفر، مانند ميت باشد در عدم قبول هدايت، و مثل اصمّ باشد در عدم اسماع دعا و ندا.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ يَقُصُّ عَلى بَنِي إِسْرائِيلَ أَكْثَرَ الَّذِي هُمْ فِيهِ يَخْتَلِفُونَ (76) وَ إِنَّهُ لَهُدىً وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ (77) إِنَّ رَبَّكَ يَقْضِي بَيْنَهُمْ بِحُكْمِهِ وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْعَلِيمُ (78) فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّكَ عَلَى الْحَقِّ الْمُبِينِ (79) إِنَّكَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتى وَ لا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعاءَ إِذا وَلَّوْا مُدْبِرِينَ (80)
وَ ما أَنْتَ بِهادِي الْعُمْيِ عَنْ ضَلالَتِهِمْ إِنْ تُسْمِعُ إِلاَّ مَنْ يُؤْمِنُ بِآياتِنا فَهُمْ مُسْلِمُونَ (81) وَ إِذا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِمْ أَخْرَجْنا لَهُمْ دَابَّةً مِنَ الْأَرْضِ تُكَلِّمُهُمْ أَنَّ النَّاسَ كانُوا بِآياتِنا لا يُوقِنُونَ (82)
جلد 4 صفحه 164
ترجمه
همانا اين قرآن خبر ميدهد به بنى اسرائيل بيشتر آنچه را آنها در آن اختلاف ميكنند
و همانا آن هدايت و رحمت است براى مؤمنان
همانا پروردگار تو داورى ميكند ميانشان بحكمش و او است تواناى دانا
پس توكّل كن بر خدا همانا توئى بر حق آشكار
همانا تو نميشنوانى مردگانرا و نميشنوانى به كران ندا را چون برگردند در حاليكه پشت كنندگانند
و نيستى تو راه نماينده كوران از گمراهيشان نميشنوانى مگر آنانرا كه ميگروند بآيتهاى ما پس ايشان منقادانند
و چون واقع شود وعده حق بر آنان بيرون آريم براى آنها جنبندهاى از زمين كه سخن گويد با آنها آنكه مردم بودند كه بآيتهاى ما يقين پيدا نميكردند
تفسير
خداوند متعال در مقام اثبات اعجاز قرآن فرموده كه بيشتر اختلافات يهود و نصارى را در معارف و احكام و غيرها قرآن بر طبق تورية و انجيل رفع و حل مينمايد در صورتى كه آورنده آن مراجعه بكتب آسمانى ننموده و درس نخوانده و از كسى غير از خداوند علمى نياموخته مانند اختلاف يهود در پيغمبرى كه بشارت بآن در تورية داده شده كه آيا يوشع است يا غير آن و در شأن عزير و حدّ زناى محصنه و امثال اينها و اختلاف نصارى در شأن عيسى عليه السّلام كه آيا پسر خدا است يا شريك او و در شأن مريم و روح القدس يا اختلاف آن دو در آنكه حضرت ابراهيم يهودى بوده يا نصرانى كه خداوند بوجه احسن حقيقت اين امور را در قرآن بيان فرموده بطوريكه ملزم شدند و اين دليل واضحى است كه آن كتاب خدا و آورندهاش پيغمبر او است چون چنين علم و احاطهاى براى چنين بشرى بدون وحى الهى عادتا ممكن نيست پيدا شود و آنكه موجب هدايت و مزيد رحمت و نعمت است براى اهل ايمان چون نفعش بايشان و اصل ميشود و خداوند حكم ميكند بحق و عدل و حكمت ميان بنى اسرائيل و غير آنها در قيامت و او توانا است كسى نميتواند تخلّف از حكم او كند و دانا است نميشود اشكالى بحكم او كرد و داد مظلوم را هر وقت باشد از ظالم ميستاند و حق را از باطل ممتاز
جلد 4 صفحه 165
ميفرمايد پس توكّل كن اى پيغمبر و واگذار امر خود را بخدا و از كسى بيم نداشته باش كه تو بر حق واضح و آشكار مستقرّ و بر قرارى و محق احقّ بتوكّل بر حق است و ملول و متأثر مباش از آنكه نصايح و مواعظ تو در آنها مؤثر نميشود چون شيطان روح ايمان را از آنها گرفته و در گوش آنها پنبه غفلت گذارده و تو نميتوانى بمردگان و كرانى كه فرار از شنيدن مواعظ ميكنند مطالب حقه را بشنوانى آواز تو بگوش آنها نميرسد و از آن بهرهمند نميگردند با آنكه از حق معرض و رو گردانند و گوش شنوا و دل بينا ندارند و تو نميتوانى كورانى گم گشته از راه را كه نميخواهند وارد در جاده شوند هدايت براه است بنمائى فقط تو ميتوانى بشنوانى حقايق را و بفهمانى رموز و دقائق را بكسانيكه گوش شنوا و دل بينا داشتند و ايمان آوردند بآيات ما پس منقاد و مطيع اوامر و نواهى تو شدند بعد از آنكه اقرار بتوحيد ما و نبوّت تو نمودند چون معرض از حق نبودند و بديده انصاف نظر كردند و تصديق نمودند و يسمع الصمّ بياء و رفع الصم و تهدى العمى نيز قرائت شده است و چون وقت موعود پاداش اعمال آنها برسد و حكم الهى بعذابشان صادر گردد بيرون ميآوريم براى آنها جنبنده مهيبى از زمين كه با آنها سخن گويد يا آنها را مجروح نمايد چون تكلمهم بتخفيف لام نيز قرائت شده تا اعلام نمايد بآنها شقاوت و استحقاقشان را براى عذاب چون آنمردم بقول انبيا و اوليا اعتماد ننمودند و يقين پيدا نكردند بآيات الهى كه موجبات سعادت و شقاوت آنها را مبيّن مينمود لايق و قابل آنند كه حيوانى از زمين بيرون بيايد و با آنها سخن بگويد تا يقين بفساد عقايد و اعمالشان پيدا كنند و اين بمنزله پيش اگهى باشد براى حضورشان در محشر و دخولشان در جهنم و اهانت و تحقيرى از آنها در مقابل اعراضشان از ذكر و رو گرداندن از بيانات انبيا و اوليا مناسب بعمل آمده باشد آنچه ذكر شد از ظاهر آيه شريفه بنظر حقير رسيده است ولى اقوال و اخبار از عامّه و خاصه در اين باب بسيار است و چون فى نفسه مختلف و با ظاهر آيه مخالف بود و با ذوق سليم وفق نداشت حقير از نقل آنها و تحقيق در هويّت دابّة الارض و احوال آن صرف نظر نمودم و احتمال ميدهم مراد از وقوع قول حكم الهى بموت آنها باشد و مراد از دابّه حيوانيكه مولّد از ملكات و اعمال
جلد 4 صفحه 166
ناشايسته آنها است كه بصورت مناسب خود با آنها سخن ميگويد كه من عقايد و اعمال شمايم كه بايد در عالم برزخ با شما محشور باشم و آنها را اذيت و آزار مينمايد و اللّه اعلم بحقيقة الحال و بعضى انّ النّاس بكسر همزه قرائت نمودهاند و اينجمله را كلام دابّه دانستهاند كه خداوند نقل بمعنى فرموده است.
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
إِنَّكَ لا تُسمِعُ المَوتي وَ لا تُسمِعُ الصُّمَّ الدُّعاءَ إِذا وَلَّوا مُدبِرِينَ (80)
محققا شما نميتواني بشنواني مردهها را و نميتواني بشنواني كرها را زماني که پشت كنند و عقب روند.
آنچه دعوت كني. از براي انساني چندين حيات و چندين موت هست: حيات نباتي حيواني، انساني، ملكوتي، حيات نباتي تا ماداميست که رشد ميكند تا جوان است سپس مدتي وقوف دارد و بعد از آن نكس ميكند در سن پيري حيات نباتي او ميميرد وَ مَن نُعَمِّرهُ نُنَكِّسهُ فِي الخَلقِ (يس آيه 68) حيات حيواني که موجد حس و حركت است و از بخار است تا مادامي که نفس ميآيد چون بخار تمام شد و نفس نيامد موت است حيات انساني تا مادامي که عقل و شعور و فهم و ادراك دارد باقيست پس از زوال آنها موت است حيات ملكوتي و روحاني تا مادامي که تعلق باين بدن دارد باقيست پس از قطع علاقه موت است که روح تعلق ميگيرد بقالب مثالي و صور برزخي و مثل افلاطوني تا صفحه قيامت که باز برگردد و بهمين بدن عنصري تعلق بگيرد خداوند اينکه كفار و مشركين و ارباب ضلالت را که قابل هدايت نيستند و امروز هم در جامعه ما افراد زيادي داريم اينها را معرفي فرموده که پرده هوي و شهوت و كبر و نخوت و عناد و عصبيت روي عقل آنها را پوشانيده مثل آينه که روي او پرده يا كثافت گرفته از انسانيت انداخته و داخل حيوانات شده ميفرمايد إِن هُم إِلّا كَالأَنعامِ بَل هُم أَضَلُّ سَبِيلًا (فرقان آيه 44) و نيز ميفرمايد وَ لَقَد ذَرَأنا لِجَهَنَّمَ كَثِيراً مِنَ الجِنِّ وَ الإِنسِ لَهُم قُلُوبٌ لا يَفقَهُونَ
جلد 14 - صفحه 187
بِها وَ لَهُم أَعيُنٌ لا يُبصِرُونَ بِها وَ لَهُم آذانٌ لا يَسمَعُونَ بِها أُولئِكَ كَالأَنعامِ بَل هُم أَضَلُّ أُولئِكَ هُمُ الغافِلُونَ (اعراف آيه 179) و همين نحوي که از براي حيات حيواني حواس ظاهره هست از چشم و گوش و زبان و حس و حركت از براي روح هم حواس باطنه است نه چشم قلب ميبيند و نه زبان قلب اقرار ميكند و نه گوش قلب ميشنود لذا ميفرمايد:
(إِنَّكَ لا تُسمِعُ المَوتي وَ لا تُسمِعُ الصُّمَّ الدُّعاءَ).
بر سيه دل چه سود خواندن وعظ
برگزیده تفسیر نمونه
]
(آیه 80)- در اینجا این سؤال مطرح میشود اگر قرآن حق آشکار است، پس چرا این همه با آن مخالفت میکنند، آیات بعد در واقع جوابگوی این سؤال است.
میگوید: اگر آنها این حق مبین را پذیرا نمیشوند، و سخنان گرم تو در قلب سرد آنها اثر نمیکند جای تعجب نیست «چرا که تو نمیتوانی سخنت را به گوش مردگان برسانی»! (إِنَّکَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتی).
مخاطب تو زندگانند، آنها که روحی زنده و بیدار و حق طلب دارند، نه مردگان زنده نما که تعصب و لجاجت و استمرار بر گناه، فکر و اندیشه آنها را تعطیل کرده است.
«حتی کسانی که (زندهاند اما) گوشهای آنها کر است نمیتوانی سخن خود را به آنها برسانی، (مخصوصا) هنگامی که پشت کنند و از تو دور شوند» (وَ لا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعاءَ إِذا وَلَّوْا مُدْبِرِینَ).
ج3، ص437
سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:
تفسیر های فارسی
ترجمه تفسیر المیزان
تفسیر خسروی
تفسیر عاملی
تفسیر جامع
تفسیر های عربی
تفسیر المیزان
تفسیر مجمع البیان
تفسیر نور الثقلین
تفسیر الصافی
تفسیر الکاشف
پانویس
منابع
- تفسیر نور، محسن قرائتی، تهران:مركز فرهنگى درسهايى از قرآن، 1383 ش، چاپ يازدهم
- اطیب البیان فی تفسیر القرآن، سید عبدالحسین طیب، تهران:انتشارات اسلام، 1378 ش، چاپ دوم
- تفسیر اثنی عشری، حسین حسینی شاه عبدالعظیمی، تهران:انتشارات ميقات، 1363 ش، چاپ اول
- تفسیر روان جاوید، محمد ثقفی تهرانی، تهران:انتشارات برهان، 1398 ق، چاپ سوم
- برگزیده تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازی و جمعي از فضلا، تنظیم احمد علی بابایی، تهران: دارالکتب اسلامیه، ۱۳۸۶ش
- تفسیر راهنما، علی اکبر هاشمی رفسنجانی، قم:بوستان كتاب(انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم)، 1386 ش، چاپ پنجم
- محمدباقر محقق، نمونه بینات در شأن نزول آیات از نظر شیخ طوسی و سایر مفسرین خاصه و عامه.