محمد بن ابوالقاسم برقی: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
(تأليفات محمد بن ابوالقاسم برقی)
 
(۹ نسخه‌ٔ میانی ویرایش شده توسط ۳ کاربر نشان داده نشده)
سطر ۱: سطر ۱:
 
{{بخشی از یک کتاب}}
 
{{بخشی از یک کتاب}}
 
دانشور امين
 
 
==مركز شيعيان==
 
 
از اواخر قرن اول هجرى كه آل اشعر از مسلمانان معروف يمنى به [[قم]] هجرت كردند،<ref> قم از نظر اجتماعى، اقتصادى، سيد حسين ابن الرضا، ص 86، به نقل از تاريخ قديم قم.</ref> قم به پايگاه مهمى از شيعيان و راويان [[اهل بيت]] علیهم‌السلام تبديل گرديد به جهت همين فضيلت است كه [[امام صادق]] علیه‌السلام مى فرمايد: «سلامُ اللّه على  اهل قم<ref> سفينة البحار، محدث قمى، ج 2، ص 446.</ref>؛ سلام خدا بر مردم قم باد».
 
 
[[امام كاظم]] علیه‌السلام نيز مى فرمايد: «قم عشّ آل محمد و مأوى  شيعتهم<ref> همان.</ref>؛ قم آشيانه آل محمد و مأواى شيعيان ايشان است».
 
 
[[حضرت معصومه]] سلام الله علیها از پدر بزرگوارش امام كاظم علیه‌السلام چنين نقل نموده است: «پدرم فرمود: قم مركز شيعيان ماست».<ref> [[حضرت معصومه]] سلام الله علیها، چشمه جوشان كوثر، محمد محمدى اشتهاردى، ص 37، به نقل از درياى سخن.</ref>
 
 
پس از مدفون گرديدن كريمه اهل بيت، حضرت معصومه سلام الله علیها در قم فقها، علما و محدثان بسيارى در اين شهر ظهور نمودند و پس از عمرى تلاش در نشر و گسترش مكتب [[اهل بيت]] پيامبر صلی الله علیه و آله در جوار تربت پاك فاطمه معصومه سلام الله علیها در بستر خاك آرميدند.
 
 
محمد بن ابوالقاسم، يكى از علماى وارسته و محدثان مورد اطمينان ايرانى است. وى در يكى از نواحى اطراف قم به نام «برقه رود» رشد و بالندگى يافت تا آن كه از فقهاى فرهيخته اين ديار گرديد.<ref> دائرة المعارف تشيع، ج 3، ص 189.</ref> به همين جهت وى به «برقى» نيز مشهور گرديده است.
 
  
 
==تولد محمد بن ابوالقاسم برقی==
 
==تولد محمد بن ابوالقاسم برقی==
  
درباره سال تولد محمد بن ابوالقاسم در متون رجالى و تاريخى مطلبى به چشم نمى خورد؛ ولى قرائنى وجود دارد كه وى در اواسط قرن سوم هجرى متولد گرديده است. يكى از قرينه ها اينست كه وى در نيمه دوم قرن سوم فرزندى رشيد، عالم و محدث به نام على بن محمد، دارد. و در كتب رجالى از على بن محمد بن ابوالقاسم، تاريخ وفات جدش، احمد بن محمد بن خالد برقى، را نقل كرده اند كه او مى گويد: «احمد بن محمد بن خالد در سال 280 هـ.ق از دنيا رفت».<ref> رجال، نجاشى، ص 56.</ref>
+
درباره سال تولد محمد بن ابوالقاسم در متون رجالى و تاریخى مطلبى به چشم نمى خورد؛ ولى قرائنى وجود دارد که وى در اواسط قرن سوم هجرى متولد گردیده است. یکى از قرینه ها اینست که وى در نیمه دوم قرن سوم فرزندى رشید، عالم و محدث به نام على بن محمد، دارد. و در کتب رجالى از على بن محمد بن ابوالقاسم، تاریخ وفات جدش، [[احمد بن محمد بن خالد برقى]]، را نقل کرده اند که او مى گوید: «احمد بن محمد بن خالد در سال ۲۸۰ هـ.ق از دنیا رفت».<ref> [[رجال نجاشی|رجال نجاشى]]، ص ۵۶.</ref>
 
 
بنابراين محمد بن ابوالقاسم پدر على بن محمد نيز كه داماد احمد بن محمد بن خالد برقى است، بايد حداكثر تا اواسط قرن سوم به دنيا آمده باشد. علاوه بر اين، وى شاگرد احمد بن محمد بن خالد نيز بوده است و فرزندش على بن محمد نيز شاگرد جدش بوده كه اين نيز مى تواند يكى ديگر از قرائنى باشد كه نشان مى دهد محمد بن ابوالقاسم در اواسط قرن سوم متولد شده است.
 
 
 
== در مورد پدر محمد بن ابوالقاسم==
 
 
 
محمد فرزند عبيدالله و او نيز فرزند عمران برقى جنابى است. كنيه محمد، ابوعبدالله و شهرتش ماجيلويه است. كنيه پدر وى ابوالقاسم است و به بندار مشهور مى باشد.<ref> رجال، نجاشى، ص 250 و در رجال، [[علامه حلى]]، ص 157 آمده است: بعضى نام پدرش را عبدالله ذكر كرده اند.</ref> وى از راويان مورد اطمينانى است كه فرزندش محمد بن ابوالقاسم، از شاگردان او به حساب مى آيد. كنيه جدش، عمران برقى، ابومحمد است و به جنابى مشهور مى باشد.
 
  
عمران كم [[حديث]] بود. وى كتابى به نام خلق الخلق تأليف كرد كه محمد بن ابوالقاسم آن را از او نقل نموده است.<ref> رجال، نجاشى، ص 207. در اين جا نجاشى پدر وى را «عبدالله» و لقب عمران را «جبابى» ذكر كرده است.</ref>
+
بنابراین محمد بن ابوالقاسم پدر على بن محمد نیز که داماد احمد بن محمد بن خالد برقى است، باید حداکثر تا اواسط قرن سوم به دنیا آمده باشد. علاوه بر این، وى شاگرد احمد بن محمد بن خالد نیز بوده است و فرزندش على بن محمد نیز شاگرد جدش بوده که این نیز مى تواند یکى دیگر از قرائنى باشد که نشان مى دهد محمد بن ابوالقاسم در اواسط قرن سوم متولد شده است.
  
محمد بن ابوالقاسم، داماد استادش احمد بن خالد برقى مؤلف المحاسن است كه در فصل استادان به معرفى وى مى پردازيم. در اين كه لقب عمران برقى جنابى است، يا جبابى يا خبابى... در كتب رجالى اختلاف وجود دارد.<ref> ر.ك رجال، العلامة الحلى، ص 157؛ رجال، نجاشى، ص 250 و 207.</ref>
+
==در مورد پدر محمد بن ابوالقاسم==
  
در تحقيقى كه [[علامه مامقانى]] نموده است و جنابى را صحيح دانسته و او را به فرزندان جناب بن هبل فرزند بكر بن عون بن عذره كه گروهى از قحطانيه بودند نسبت داده است.<ref> تنقيح المقال، مامقانى، ج 2، ص 235. در فرهنگ فارسى معين، ج 6، ص 1441 آمده است: فحطانية، قبيله بزرگ از عرب هستند كه نسب آن‌ها به قحطان بن عامر مى رسد.</ref>
+
محمد فرزند عبیدالله و او نیز فرزند عمران برقى جنابى است. کنیه محمد، ابوعبدالله و شهرتش ماجیلویه است. کنیه پدر وى ابوالقاسم است و به بندار مشهور مى باشد.<ref> رجال، نجاشى، ص ۲۵۰ و در رجال، علامه حلى، ص ۱۵۷ آمده است: بعضى نام پدرش را عبدالله ذکر کرده اند.</ref> وى از راویان مورد اطمینانى است که فرزندش محمد بن ابوالقاسم، از شاگردان او به حساب مى آید. کنیه جدش، عمران برقى، ابومحمد است و به جنابى مشهور مى باشد. عمران کم [[حدیث]] بود. وى کتابى به نام خلق الخلق تألیف کرد که محمد بن ابوالقاسم آن را از او نقل نموده است.<ref> رجال، نجاشى، ص ۲۰۷. در این جا نجاشى پدر وى را «عبدالله» و لقب عمران را «جبابى» ذکر کرده است.</ref>
  
احتمال هم دارد جنابى باشد، منسوب به شهر جنابة كه شهرى است محاذى «خارك» و گروه قرامطه در آنجا مى زيسته اند.<ref> منتهى الارب فى لغة الارب، ج ص 198؛ تنقيح المقال، ج ص 235. در فرهنگ فارسى، معين، ج ص 1449 آمده است كه: در وجه تسميه فرمطيان اختلاف است. بعضى گويند مؤسس فرقه قرمطيان، حمدان الاشعث (مفقودالاثر 286 هـ.ق) بوده است و بعضى نيز قرامطه را منسوب به محمد وراق كه خط مقرمط (ريز) مى نوشت، دانسته اند.</ref>
+
محمد بن ابوالقاسم، داماد استادش احمد بن خالد برقى مؤلف المحاسن است که در فصل استادان به معرفى وى مى پردازیم. در این که لقب عمران برقى جنابى است، یا جبابى یا خبابى... در کتب رجالى اختلاف وجود دارد.<ref> ر.ک رجال، العلامة الحلى، ص ۱۵۷؛ رجال، نجاشى، ص ۲۵۰ و ۲۰۷.</ref> در تحقیقى که [[علامه مامقانى]] نموده است و جنابى را صحیح دانسته و او را به فرزندان جناب بن هبل فرزند بکر بن عون بن عذره که گروهى از قحطانیه بودند نسبت داده است.<ref> [[تنقيح المقال فى علم الرجال|تنقیح المقال]]، مامقانى، ج ۲، ص ۲۳۵. در فرهنگ فارسى معین، ج ۶، ص ۱۴۴۱ آمده است: فحطانیة، قبیله بزرگ از عرب هستند که نسب آن‌ها به قحطان بن عامر مى رسد.</ref> احتمال هم دارد جنابى باشد، منسوب به شهر جنابة که شهرى است محاذى «خارک» و گروه قرامطه در آنجا مى زیسته اند.<ref> منتهى الارب فى لغة الارب، ج ۱، ص ۱۹۸؛ تنقیح المقال، ج ۲، ص ۲۳۵. در فرهنگ فارسى، معین، ج ۶، ص ۱۴۴۹ آمده است که: در وجه تسمیه فرمطیان اختلاف است. بعضى گویند مؤسس فرقه قرمطیان، حمدان الاشعث (مفقودالاثر ۲۸۶ هـ.ق) بوده است و بعضى نیز قرامطه را منسوب به محمد وراق که خط مقرمط (ریز) مى نوشت، دانسته اند.</ref>
  
 
==محمد بن ابوالقاسم برقی==
 
==محمد بن ابوالقاسم برقی==
  
كمتر محدثى به عنوان فقيه، عالم و آگاه به علوم مختلف در ميان راويان وجود دارد. كسانى كه در ضبط و حفظ [[احاديث]] مى كوشند و در صحيح اداكردن و نقل آن‌ها مورد اطمينان هستند، همگى وى را به عنوان محدثى موفق و مورد اطمينان مى شناسند. كسانى هم كه علاوه بر صحيح ضبط كردن و درست نقل نمودن روايات، اهل تجزيه و تحليل و فهم عميق آن نيز هستند، وى را به عنوان محدثى موثق و عالم و فقيه معرفى مى كنند.
+
کمتر [[محدث|محدثى]] به عنوان [[فقیه|فقیه]]، عالم و آگاه به علوم مختلف در میان راویان وجود دارد. کسانى که در ضبط و حفظ [[احادیث]] مى کوشند و در صحیح اداکردن و نقل آن‌ها مورد اطمینان هستند، همگى وى را به عنوان محدثى موفق و مورد اطمینان مى شناسند. کسانى هم که علاوه بر صحیح ضبط کردن و درست نقل نمودن روایات، اهل تجزیه و تحلیل و فهم عمیق آن نیز هستند، وى را به عنوان محدثى موثق و عالم و فقیه معرفى مى کنند.
  
محمد بن ابى القاسم از نادر راويانى است كه علاوه بر مورد اطمينان بودن، عالم و فقيهى است آگاه به علوم مختلفى، چون، ادب و شعر.<ref> رجال، نجاشى، ص 250.</ref>
+
محمد بن ابى القاسم از نادر راویانى است که علاوه بر مورد اطمینان بودن، عالم و فقیهى است آگاه به علوم مختلفى، چون، ادب و شعر.<ref> رجال، نجاشى، ص ۲۵۰.</ref>
  
شاهد بر اين مدعى، نوع تلقى وى از روايات معصومين علیهم‌السلام (بدون واسطه يا با واسطه) است كه حاكى از توجه دقيق و تبحر عميق او مى باشد. چنان كه او مى گويد: زيادبن ابى حلال گفته است: به [[امام صادق]] علیه‌السلام عرض كردم، زرارة درباره استطاعت در [[حج]]، از شما مطلبى نقل كرده است كه ما آن را از وى پذيرفتيم و تصديق كرديم. (ولى براى رفع ابهامى كه در ذهن ما آمده است) دوست دارم آن را بر شما عرضه كنم.<ref> اختيار معرفه الرجال، كشى، ص 147، حديث 234.</ref>
+
شاهد بر این مدعى، نوع تلقى وى از روایات [[عصمت|معصومین]] علیهم‌السلام (بدون واسطه یا با واسطه) است که حاکى از توجه دقیق و تبحر عمیق او مى باشد. چنان که او مى گوید: زیادبن ابى حلال گفته است: به [[امام صادق]] علیه‌السلام عرض کردم، [[زرارة بن اعين شيبانى|زرارة]] درباره [[استطاعت در حج]]، از شما مطلبى نقل کرده است که ما آن را از وى پذیرفتیم و تصدیق کردیم. (ولى براى رفع ابهامى که در ذهن ما آمده است) دوست دارم آن را بر شما عرضه کنم.<ref> [[اختیار معرفة الرجال|اختیار معرفه الرجال]]، [[ابوعمرو کشی|کشى]]، ص ۱۴۷، حدیث ۲۳۴.</ref>
  
حضرت فرمود: زراره در اين باره چه مى گويد؟... سخن زراره را نقل مى كند و امام علیه‌السلام جوابى مى دهند، سپس با زرارة در ميان مى گذارد. تا رفع ابهام شود. اين يكى از نمونه هايى است كه حاكى از دقت وى در فهم روايات مى باشد.
+
حضرت فرمود: زراره در این باره چه مى گوید؟... سخن زراره را نقل مى کند و امام علیه‌السلام جوابى مى دهند، سپس با زرارة در میان مى گذارد. تا رفع ابهام شود. این یکى از نمونه هایى است که حاکى از دقت وى در فهم روایات مى باشد.
  
==هم عصر بودن  بااحمد بن عيسى==
+
==هم عصر بودن  بااحمد بن عیسى==
  
محمد بن ابوالقاسم در عصر و زمانى در [[قم]] به عنوان محدثى عالم و فقيه شناخته مى شود كه احمد بن محمد بن عيسى شخصيت بى‌رقيب قم، رهبرى شيعيان اين ديار را بر عهده دارد. احمد بن محمد بن عيسى با جديت تمام با انحرافات مبارزه مى كرد و عده زيادى را به علت ضعف هايى كه داشتند از قم اخراج مى نمود.
+
محمد بن ابوالقاسم در عصر و زمانى در [[قم]] به عنوان محدثى عالم و فقیه شناخته مى شود که [[احمد بن محمد بن عيسي اشعري|احمد بن محمد بن عیسى]] شخصیت بى‌رقیب قم، رهبرى [[شیعه|شیعیان]] این دیار را بر عهده دارد. احمد بن محمد بن عیسى با جدیت تمام با انحرافات مبارزه مى کرد و عده زیادى را به علت ضعف هایى که داشتند از قم اخراج مى نمود.
  
حتى احمد بن محمد بن خالد برقى، پدر خانم محمد بن ابوالقاسم را به عنوان سهل‌انگارى در نقل [[حديث]] و اعتماد به روايات مرسل و ضعيف، از قم بيرون كرد؛ البته بعد از آن كه متوجه شد در رفتار خود نسبت به وى اشتباه كرده است، به دنبال او رفت و با عظمت تمام او را به قم بازگرداند؛<ref> جامع الرواة، محمد بن على اردبيلى، ج ص 63، به نقل از ماهنامه كوثر، شماره ششم، ص 25.</ref> اما محمد بن ابوالقاسم، هيچگاه بدين عناوين مهم نگرديد و محدثان بزرگ همچنان به رواياتش اعتماد دارند.
+
حتى احمد بن محمد بن خالد برقى، پدر خانم محمد بن ابوالقاسم را به عنوان سهل‌انگارى در نقل [[حدیث]] و اعتماد به روایات [[مرسل]] و ضعیف، از قم بیرون کرد؛ البته بعد از آن که متوجه شد در رفتار خود نسبت به وى اشتباه کرده است، به دنبال او رفت و با عظمت تمام او را به قم بازگرداند؛<ref> جامع الرواة، محمد بن على اردبیلى، ج ۲، ص ۶۳، به نقل از ماهنامه کوثر، شماره ششم، ص ۲۵.</ref> اما محمد بن ابوالقاسم، هیچگاه بدین عناوین مهم نگردید و محدثان بزرگ همچنان به روایاتش اعتماد دارند.
  
 +
تمام [[علم رجال|رجال]] شناسانى که از محمد بن ابوالقاسم نامى برده اند وى را فقیه و عالم و محدثى مورد وثوق یاد کرده اند.
  
تمام رجال شناسانى كه از محمد بن ابوالقاسم نامى برده اند وى را فقيه و عالم و محدثى مورد وثوق ياد كرده اند.
+
[[احمد بن علی نجاشی|نجاشى]] (متولد ۳۷۲ - متوفى ۴۵۰ هـ.ق) مى گوید: «محمد بن ابوالقاسم، سید ما اصحاب قمیین، عالم، فقیه و مورد اطمینان بوده و به علوم ادب و شعر و غرائب آن آگاه است».<ref> رجال، نجاشى، ص ۲۵۰.</ref>
  
نجاشى (متولد 372 - متوفى 450 هـ.ق) مى گويد: «محمد بن ابوالقاسم، سيد ما اصحاب قميين، عالم، فقيه و مورد اطمينان بوده و به علوم ادب و شعر و غرائب آن آگاه است».<ref> رجال، نجاشى، ص 250.</ref>
+
[[علامه حلى]] (متولد ۶۴۸ هـ.ق، متوفى ۷۲۶ هـ.ق) مى گوید: «محمد فرزند عبیدالله است؛ ولى بعضى او را فرزند عبدالله دانسته اند. وى فرزند عمران خبابى برقى است. کنیه اش ابوعبدالله و لقب وى ماجیلویه است. کنیه پدرش نیز ابوالقاسم با لقب بندار مى باشد. محمد بن ابوالقاسم، بزرگ اصحاب ما اهل قم بوده که مورد وثوق و عالم و فقیه و آگاه به علوم ادب و شعر است».<ref> رجال، العلامة الحلى، ص ۱۵۷.</ref>
 
 
[[علامه حلى]] (متولد 648 هـ.ق، متوفى 726 هـ.ق) مى گويد: «محمد فرزند عبيدالله است؛ ولى بعضى او را فرزند عبدالله دانسته اند. وى فرزند عمران خبابى برقى است. كنيه اش ابوعبدالله و لقب وى ماجيلويه است. كنيه پدرش نيز ابوالقاسم با لقب بندار مى باشد. محمد بن ابوالقاسم، بزرگ اصحاب ما اهل قم بوده كه مورد وثوق و عالم و فقيه و آگاه به علوم ادب و شعر است».<ref> رجال، العلامة الحلى، ص 157.</ref>
 
  
 
==استادان محمد بن ابوالقاسم برقی==
 
==استادان محمد بن ابوالقاسم برقی==
  
فقيه و محدث بزرگوار محمد بن ابوالقاسم، از محضر اساتيد بزرگى كسب فيض نموده، كه بعضى از آن‌ها عبارتند از:
+
فقیه و محدث بزرگوار محمد بن ابوالقاسم، از محضر اساتید بزرگى کسب فیض نموده، که بعضى از آن‌ها عبارتند از:
 
 
===<I>1- احمد بن محمد بن خالد بن عبدالرحمان بن محمد بن على:</I>===
 
  
وى در قرن سوم مى زيست (متوفى 264 يا 280 هـ.ق)، و از اصحاب [[امام جواد]] و [[امام هادى]] علیهم‌السلام بود.<ref> رجال، نجاشى، ص 56-55.</ref>
+
'''<I>۱- احمد بن محمد بن خالد بن عبدالرحمان بن محمد بن على:</I>'''
  
اصل وى كوفى و كنيه اش ابوجعفر است. جد سومش محمد بن على به دست يوسف بن عمر در ماجراى قيام زيد (122 هـ.ق) به شهادت رسيد. پس از شهادت وى، عبدالرحمان با فرزند خردسالش خالد به برقه رود قم هجرت كرد.<ref> همان، ص 55؛ و الجامع فى الرجال، موسى زنجانى، ج 1، ص 163.</ref>
+
وى در قرن سوم مى زیست (متوفى ۲۶۴ یا ۲۸۰ هـ.ق)، و از اصحاب [[امام جواد]] و [[امام هادى]] علیهماالسلام بود.<ref> رجال، نجاشى، ص ۵۶-۵۵.</ref>
  
احمد بن محمد بن خالد، در منطقه برقه چشم به دنيا گشود. اندك اندك بالندگى يافت و آن سامان را با عطر [[حديث]] آشنا ساخت. وى كتب زيادى دارد كه المحاسن مشهورترين آن‌ها است.<ref> همان.</ref>
+
اصل وى کوفى و کنیه اش ابوجعفر است. جد سومش محمد بن على به دست [[یوسف بن عمر ثقفی|یوسف بن عمر]] در ماجراى قیام [[زید بن علی بن الحسین|زید]] (۱۲۲ هـ.ق) به شهادت رسید. پس از شهادت وى، عبدالرحمان با فرزند خردسالش خالد به برقه رود قم هجرت کرد.<ref> همان، ص ۵۵؛ و الجامع فى الرجال، موسى زنجانى، ج ۱، ص ۱۶۳.</ref>
  
===<I>2- زياد بن ابى ‌حلال:</I>===
+
احمد بن محمد بن خالد، در منطقه برقه چشم به دنیا گشود. اندک اندک بالندگى یافت و آن سامان را با عطر حدیث آشنا ساخت. وى کتب زیادى دارد که [[المحاسن]] مشهورترین آن‌ها است.<ref> همان.</ref>
  
نجاشى مى گويد: «او اهل كوفه و مورد وثوق است. وى از اصحاب امام صادق علیه‌السلام مى باشد، و از آن حضرت رواياتى نقل نموده است. كتابى دارد كه عده اى از اصحاب آن را براى ما نقل كرده اند».<ref> رجال، نجاشى، ص 122.</ref>
+
<I>'''۲- زیاد بن ابى ‌حلال:'''</I>
  
[[شيخ طوسى]] (وفات 460 هـ.ق) مى گويد: «زياد بن ابى حلال، كتابى دارد كه جماعتى آن را از ابى المفضل و از حميد بن قاسم بن اسماعيل ابى القاسم از وى براى ما نقل نموده اند».<ref> الفهرست، الشيخ طوسى، ص 73.</ref>
+
نجاشى مى گوید: «او اهل کوفه و مورد وثوق است. وى از اصحاب امام صادق علیه‌السلام مى باشد، و از آن حضرت روایاتى نقل نموده است. کتابى دارد که عده اى از اصحاب آن را براى ما نقل کرده اند».<ref> رجال، نجاشى، ص ۱۲۲.</ref>
  
===<I>3- محمد بن على قرشى</I>===
+
[[شیخ طوسى]] (وفات ۴۶۰ هـ.ق) مى گوید: «زیاد بن ابى حلال، کتابى دارد که جماعتى آن را از ابى المفضل و از حمید بن قاسم بن اسماعیل ابى القاسم از وى براى ما نقل نموده اند».<ref> [[فهرست شیخ طوسی|الفهرست]]، الشیخ طوسى، ص ۷۳.</ref>
  
===<I>4- پدرش عبيدالله بن عمران</I>===
+
<I>'''۳- محمد بن على قرشى'''</I>
  
===<I>5- حسين ابى قتاده </I>===
+
'''<I>۴- پدرش عبیدالله بن عمران</I>'''
  
===<I>6- محمد بن على صيرفى كه وى نيز صاحب تأليف است.</I>===
+
'''<I>۵- حسین ابى قتاده </I>'''
  
===<I>7- محمد بن على همدانى كه بعضى وى را همان محمد بن على قرشى دانسته اند.<ref> معجم رجال الحديث، خويى، ج 17، ص 51؛ و ج 14، ص 294 و 295.</ref></I>===
+
<I>'''۶- محمد بن على صیرفى که وى نیز صاحب تألیف است.'''</I>
  
 +
'''<I>۷- محمد بن على همدانى که بعضى وى را همان محمد بن على قرشى دانسته اند.<ref> معجم رجال الحدیث، خویى، ج ۱۷، ص ۵۱؛ و ج ۱۴، ص ۲۹۴ و ۲۹۵.</ref></I>'''
 
==شاگردان وی==
 
==شاگردان وی==
  
تعدادى از راويان موثق نيز از شاگردان محمد بن ابوالقاسم مى باشند كه از وى كسب فيض نموده و رواياتى نقل كرده اند. از آن جمله:
+
تعدادى از راویان موثق نیز از شاگردان محمد بن ابوالقاسم مى باشند که از وى کسب فیض نموده و روایاتى نقل کرده اند. از آن جمله:
 
 
===<I>1- محمد بن حسن بن احمد بن وليد قمى:</I>===
 
  
شيخ طوسى مى گويد: «وى شخصيتى است جليل القدر، رجال شناس و مورد وثوق و اطمينان. كتب زيادى دارد از جمله كتاب الجامع؛ كتاب التفسير و... نام تعدادى از كتب وى در كتب رجالى نيامده است».<ref> الفهرست، [[شيخ طوسى]]، ص 156.</ref>
+
'''<I>۱- محمد بن حسن بن احمد بن ولید قمى:</I>'''
  
نجاشى مى گويد:«محمد بن حسن از فقهاى بزرگ قم و چهره برجسته اى بود كه در آن ديار مى زيست».
+
شیخ طوسى مى گوید: «وى شخصیتى است جلیل القدر، رجال شناس و مورد وثوق و اطمینان. کتب زیادى دارد از جمله کتاب الجامع؛ کتاب التفسیر و... نام تعدادى از کتب وى در کتب رجالى نیامده است».<ref> الفهرست، شیخ طوسى، ص ۱۵۶.</ref>
  
نجاشى دو مرتبه از وى به عنوان ثقه ياد مى كند. وى كنيه او را ابوجعفر و سال وفاتش را در 320 هـ.ق مى داند.
+
نجاشى مى گوید: «محمد بن حسن از فقهاى بزرگ قم و چهره برجسته اى بود که در آن دیار مى زیست».
  
===<I>2 و 3- فرزندش على بن محمد، و نوه اش محمد بن على ماجيلويه</I>.<ref> مجمع الرجال، قهپايى، ج 5، ص 183، از رجال نجاشى.</ref>===
+
نجاشى دو مرتبه از وى به عنوان ثقه یاد مى کند. وى کنیه او را ابوجعفر و سال وفاتش را در ۳۲۰ هـ.ق مى داند.
  
===<I>4- محمد بن يحيى:</I>===
+
'''<I>۲ و ۳- فرزندش على بن محمد، و نوه اش محمد بن على ماجیلویه</I>.<ref> [[مجمع الرجال]]، قهپایى، ج ۵، ص ۱۸۳، از رجال نجاشى.</ref>'''
  
شايد وى همان محمد بن يحيى، ابوجعفر عطار قمى باشد كه استاد محمد بن يعقوب كلينى بوده است.
+
'''<I>۴- محمد بن یحیى:</I>'''
  
مرحوم كلينى، روايات بسيارى از وى نقل مى كند وى دو كتاب دارد به نام مقتل الحسين علیه‌السلام و كتاب النوادر.<ref> همان، ج ص 71-70.</ref>
+
شاید وى همان محمد بن یحیى، ابوجعفر عطار قمى باشد که استاد [[شیخ کلینی|محمد بن یعقوب کلینى]] بوده است. مرحوم کلینى، روایات بسیارى از وى نقل مى کند. وى دو کتاب دارد به نام مقتل [[امام حسین علیه السلام|الحسین]] علیه‌السلام و کتاب النوادر.<ref> همان، ج ۶، ص ۷۱-۷۰.</ref>
  
===<I>5-ابن بطه:</I>===
+
'''<I>۵-ابن بطه:</I>'''
  
[[محدث قمى]] مى گويد: «ابوجعفر محمد بن جعفر بن بطه قمى، داراى منزلتى بزرگ بود و فضل و علم و تقواى وى در قم زبانزد همه بود».<ref> الكنى والالقاب، [[محدث قمى]]، ج ص 227؛ و رجال، نجاشى، ص 263.</ref>
+
[[محدث قمى]] مى گوید: «ابوجعفر محمد بن جعفر بن بطه قمى، داراى منزلتى بزرگ بود و فضل و علم و تقواى وى در قم زبانزد همه بود».<ref> الکنى والالقاب، [[محدث قمى]]، ج ۱، ص ۲۲۷؛ و رجال، نجاشى، ص ۲۶۳.</ref>
  
==تأليفات محمد بن ابوالقاسم برقی==
+
==تألیفات محمد بن ابوالقاسم برقی==
  
از آثار باقيمانده راويان و فقهاى وارسته كه هميشه چراغ راه سالكان كوى حق بوده و مى باشند؛ كتاب هايى است كه در آن ايام با رنج فراوان تأليف و آن را حفظ كرده اند. در زمان‌هاى گذشته به دليل نبودن صنعت چاپ همه كتاب‌هايى كه به دست راويان گرانقدر و با دقت تأليف مى شد به صورت خطى حداكثر در يك يا دو نسخه بر جاى مى ماند. بنابراين خطر انقراض يا تحريف آن‌ها بسيار بود؛ ولى براى آن كه دخل و تصرفى در آن‌ها نشود، اين آثار را به صورت قرائت نزد استاد يا به واسطه افراد مورد وثوق نقل مى كردند.
+
از آثار باقیمانده راویان و فقهاى وارسته که همیشه چراغ راه سالکان کوى حق بوده و مى باشند؛ کتاب هایى است که در آن ایام با رنج فراوان تألیف و آن را حفظ کرده اند. در زمان‌هاى گذشته به دلیل نبودن صنعت چاپ همه کتاب‌هایى که به دست راویان گرانقدر و با دقت تألیف مى شد به صورت خطى حداکثر در یک یا دو نسخه بر جاى مى ماند. بنابراین خطر انقراض یا تحریف آن‌ها بسیار بود؛ ولى براى آن که دخل و تصرفى در آن‌ها نشود، این آثار را به صورت قرائت نزد استاد یا به واسطه افراد مورد وثوق نقل مى کردند.
  
چه بسا كتاب‌هايى كه در شعله هاى آتش دشمنان سوخت و از بين رفت و چه بسيار كتاب‌هايى كه از ترس مخالفان در زمين دفن گرديد و ديگر اثرى از آن‌ها به دست نيامد. محمد بن ابوالقاسم با تبحر در علوم مختلف، كتاب هاى ارزشمندى در زمينه هاى گوناگون، از خود به يادگار گذاشته كه بعضى از آن‌ها از اين قرار است:
+
چه بسا کتاب‌هایى که در شعله هاى آتش دشمنان سوخت و از بین رفت و چه بسیار کتاب‌هایى که از ترس مخالفان در زمین دفن گردید و دیگر اثرى از آن‌ها به دست نیامد. محمد بن ابوالقاسم با تبحر در علوم مختلف، کتاب هاى ارزشمندى در زمینه هاى گوناگون، از خود به یادگار گذاشته که بعضى از آن‌ها از این قرار است:
  
===<I>1- كتاب المشارب:</I>===
+
'''<I>۱- کتاب المشارب:</I>'''
  
ابوالعباس مى گويد: «محمد بن ابوالقاسم تلاش نموده است تا در اين كتاب سخنان پيامبر گرامى اسلام را تبين و نشر نمايد».
+
ابوالعباس مى گوید: «محمد بن ابوالقاسم تلاش نموده است تا در این کتاب سخنان پیامبر گرامى اسلام را تبین و نشر نماید».
  
===<I>2- كتاب الطب:</I>===
+
'''<I>۲- کتاب الطب:</I>'''
  
تأليف كتابى در طب، حاكى از اين است كه وى علاوه بر فقاهت و آشنايى دقيق و استدلالى به [[احكام]] اسلام، در علم پزشكى آن روز نيز تبحر كافى داشته است.
+
تألیف کتابى در [[طب]]، حاکى از این است که وى علاوه بر [[فقه|فقاهت]] و آشنایى دقیق و استدلالى به [[احکام]] اسلام، در علم پزشکى آن روز نیز تبحر کافى داشته است.
  
===<I>3- كتاب تفسير حماسه ابى تمام.</I><ref> مجمع الرجال، ج ص 123.</ref>===
+
'''<I>۳- کتاب تفسیر حماسه ابى تمام.</I><ref> مجمع الرجال، ج ۵، ص ۱۲۳.</ref>'''
  
بدون ترديد ايشان در زمينه ادب، شعر و علوم غريبه نيز كتاب‌هايى داشته كه به دست ما نرسيده است.
+
بدون تردید ایشان در زمینه ادب، شعر و علوم غریبه نیز کتاب‌هایى داشته که به دست ما نرسیده است.
  
 
==فرزند محمد بن ابوالقاسم==
 
==فرزند محمد بن ابوالقاسم==
  
يكى از فرزندان محمد بن ابوالقاسم كه مروى فاضل، مورد وثوق، عالم، فقيه و اديب مى باشد، على بن محمد نام دارد. كنيه او ابوالحسن است. وى تربيت شده جد خود، احمد بن محمد بن خالد برقى، (وفات 280 هـ.ق) و نيز پدرش محمد بن ابوالقاسم است.
+
یکى از فرزندان محمد بن ابوالقاسم که مروى فاضل، مورد وثوق، عالم، فقیه و ادیب مى باشد، على بن محمد نام دارد. کنیه او ابوالحسن است. وى تربیت شده جد خود، [[احمد بن محمد بن خالد برقى]]، (وفات ۲۸۰ هـ.ق) و نیز پدرش محمد بن ابوالقاسم است.
  
وى كتاب هايى را تأليف كرده كه متأسفانه حتى از نام آن‌ها هم اطلاعى نداريم.<ref> همان، ج ص 161.</ref>
+
وى کتاب هایى را تألیف کرده که متأسفانه حتى از نام آن‌ها هم اطلاعى نداریم.<ref> همان، ج ۴، ص ۱۶۱.</ref>
  
على بن محمد بن ابوالقاسم به علت شهرت زيادش، گاهى به نام على بن ابوالقاسم در سلسله اسناد روايات قرار گرفته است كه بايد توجه داشت، او همان على بن محمد بن ابى القاسم است، و نام پدرش محمد حذف شده است.<ref> همان.</ref>
+
على بن محمد بن ابوالقاسم به علت شهرت زیادش، گاهى به نام على بن ابوالقاسم در سلسله اسناد روایات قرار گرفته است که باید توجه داشت، او همان على بن محمد بن ابى القاسم است، و نام پدرش محمد حذف شده است.<ref> همان.</ref>
  
بدون ترديد، على بن محمد فرزند ابوالقاسم از استادان ابى جعفر، محمد بن يعقوب كلينى (متوفى 328 يا329 هـ.ق) است و ايشان در كتاب ارزشمند كافى روايات زيادى را از وى نقل مى كنند.
+
بدون تردید، على بن محمد فرزند ابوالقاسم از استادان ابى جعفر، محمد بن یعقوب کلینى (متوفى ۳۲۸ یا۳۲۹ هـ.ق) است و ایشان در کتاب ارزشمند کافى روایات زیادى را از وى نقل مى کنند.
  
آنچه نزد علماى رجال مورد بحث واقع شده اين است كه آيا وى پدر محمد بن على ماجيلويه است؟ كه در اين صورت محمد بن ابوالقاسم جد وى خواهد بود و مرحوم صدوق (وفات 381 هـ.ق) به واسطه محمد بن على ماجيلويه روايات زيادى را نقل كرده اند؛ يا اين كه محمد بن ابوالقاسم عموى محمد بن على ماجيلويه است؟ در اين صورت على بن محمد بن ابى القاسم، پسرعموى محمد بن على ماجيلويه خواهد بود؟ آنچه مرحوم نجاشى (372-450 هـ.ق) بدان اشاره دارد، قول اول است: يعنى محمد بن ابوالقاسم جد، محمد بن على ماجيلويه است.
+
آنچه نزد علماى رجال مورد بحث واقع شده این است که آیا وى پدر محمد بن على ماجیلویه است؟ که در این صورت محمد بن ابوالقاسم جد وى خواهد بود و مرحوم [[شیخ صدوق|صدوق]] (وفات ۳۸۱ هـ.ق) به واسطه محمد بن على ماجیلویه روایات زیادى را نقل کرده اند؛ یا این که محمد بن ابوالقاسم عموى محمد بن على ماجیلویه است؟ در این صورت على بن محمد بن ابى القاسم، پسرعموى محمد بن على ماجیلویه خواهد بود؟ آنچه مرحوم نجاشى (۳۷۲-۴۵۰ هـ.ق) بدان اشاره دارد، قول اول است: یعنى محمد بن ابوالقاسم جد، محمد بن على ماجیلویه است.
  
ولى در بعضى از رواياتى كه مرحوم صدوق (380 هـ.ق) از وى آورده است. وى را عموى محمد بن ابوالقاسم دانسته است.<ref> معجم رجال الحديث، آيت الله خويى، ج 11، ص 241.</ref> براى تحقيق بيشتر در اين رابطه، به كتب مفصل رجالى مراجعه فرماييد.
+
ولى در بعضى از روایاتى که مرحوم صدوق (۳۸۰ هـ.ق) از وى آورده است. وى را عموى محمد بن ابوالقاسم دانسته است.<ref> [[معجم رجال الحدیث و تفصیل طبقات الرواة|معجم رجال الحدیث]]، [[آیت الله سید ابوالقاسم خویی|آیت الله خویى]]، ج ۱۱، ص ۲۴۱.</ref> براى تحقیق بیشتر در این رابطه، به کتب مفصل رجالى مراجعه فرمایید.
  
 
==وفات محمد بن ابوالقاسم برقی==
 
==وفات محمد بن ابوالقاسم برقی==
  
همان گونه كه در ابتداى اين مقاله گفتيم، از تاريخ تولد و وفات او در كتب رجالى و تاريخى مطلبى به چشم نمى خورد. اما بر اساس قرائتى بر ما روشن است كه بيشتر زندگى وى در نيمه دوم قرن سوم سپرى شده است. مثل اين كه فرزند برومندش على بن محمد سال وفات جدش احمد بن خالد برقى را 280 هـ.ق ذكر كرده است. و خود نيز شاگرد پدرش، محمد بن ابوالقاسم بوده است؛ پس پدر بزرگوارش تا بعد از سال 280 هـ.ق در قيد حيات بوده است. اما اين كه بعد از آن تا چه مدتى زندگى كرده، معلوم نيست. از محل دفن اين را وى بزرگوار نيز نشانى در دست نيست؛ اما چون [[قم]] محل رشد و نمو و فعاليت هاى دينى وى بوده است؛ احتمال دارد كه آرامگاه، وى نيز در اين شهر مقدس باشد. به اميد روزى كه تمام اين نكات مجهول در زندگى راويان اهل  بيت علیهم‌السلام به نور ظهور حضرت بقيةالله الاعظم عجل الله تعالى فرجه الشريف روشن گردد.
+
همان گونه که در ابتداى این مقاله گفتیم، از تاریخ تولد و وفات او در کتب رجالى و تاریخى مطلبى به چشم نمى خورد. اما بر اساس قرائتى بر ما روشن است که بیشتر زندگى وى در نیمه دوم قرن سوم سپرى شده است. مثل این که فرزند برومندش على بن محمد سال وفات جدش احمد بن خالد برقى را ۲۸۰ هـ.ق ذکر کرده است. و خود نیز شاگرد پدرش، محمد بن ابوالقاسم بوده است؛ پس پدر بزرگوارش تا بعد از سال ۲۸۰ هـ.ق در قید حیات بوده است. اما این که بعد از آن تا چه مدتى زندگى کرده، معلوم نیست. از محل دفن این راوى بزرگوار نیز نشانى در دست نیست؛ اما چون قم محل رشد و نمو و فعالیت هاى دینى وى بوده است؛ احتمال دارد که آرامگاه، وى نیز در این شهر مقدس باشد. به امید روزى که تمام این نکات مجهول در زندگى راویان [[اهل البیت|اهل بیت]] علیهم‌السلام به نور ظهور [[امام زمان عجل الله فرجه الشریف|حضرت بقیةالله الاعظم]] عجل الله تعالى فرجه الشریف روشن گردد.
 
 
==رواياتى از محمد==
 
 
 
===<I>گريستن پيامبر صلی الله علیه و آله:</I>===
 
 
 
* 1- محمد بن ابوالقاسم با چند واسطه از [[امام سجاد]] علیه‌السلام، از پدرش، از جدش، از [[امیرالمومنین]] علیهم‌السلام نقل مى كند كه آن حضرت فرمود: «روزى [[رسول خدا]] صلی الله علیه و آله بر ما وارد شد، طعامى را براى آن حضرت حاضر كردم. ام ايمن نيز بشقابى از خرما، ظرفى از شير و خامه هديه آورده بود كه تقديم پيامبر نموديم. حضرت رسول، مشغول غذاخوردن شد؛ وقتى فارغ گرديد، ايستادم و آب بر دستان رسول صلی الله علیه و آله ريختم، حضرت دست و روى خود را شست و در گوشه اى از خانه به [[نماز]] ايستاد. بعد از آن سر به [[سجده]] نهاد و بسيار گريست. پس سر از سجده برداشت.
 
 
 
كسى از اهل بيت جرأت نكرد، علت گريه پيامبر صلی الله علیه و آله را سؤال كند. [[امام حسين]] علیه‌السلام بلند شد، بر زانوهاى آن حضرت نشست. پيامبر صلی الله علیه و آله سر مبارك حسين را به سينه چسباند و نوازش كرد. سپس حسين (ايستاد) و چانه خود را بر سر مطهر رسول خدا صلی الله علیه و آله نهاد و گفت: پدر جان چه چيز باعث گريه شما گرديد؟
 
 
 
پيامبر صلی الله علیه و آله فرمود: فرزندم! امروز وقتى به جمع شما نگاه كردم، به اندازه اى مسرور گشتم كه هيچگاه اين گونه خوشحال نشده بودم. در اين هنگام [[جبرئيل]] نازل شد و از قتلگاه‌هاى شما خبر آورد و از جدا و دور بودن مزارهاى شما آگاهم ساخت. از خدا براى شما طلب خير نمودم.
 
 
 
حسين علیه‌السلام سؤال كرد: پدر جان با اين گونه پراكندگى قبور ما چه كسى به [[زيارت]] ما مى آيد؟ حضرت رسول صلی الله علیه و آله فرمود: گروه هايى از امت من، كه آرزو دارند به من نيكى كنند و با من مرتبط باشند به زيارت قبور شما خواهند آمد. و من تعهد مى كنم كه در موقف [[قيامت]] آن‌ها را شفاعت كنم و از هول و ترس آن روز، رهايشان بخشم».<ref> كامل الزيارات، ابى القاسم جعفر بن محمد بن قولويه، باب 16، حديث 7، ص 58.</ref>
 
 
 
===<I>شفاعت امام حسين علیه‌السلام:</I>===
 
 
 
* 2- محمد بن ابوالقاسم با چند واسطه از ابن عباس چنين نقل كرده است كه: «از پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله شنيدم كه مى فرمود: خداى تبارك و تعالى فرشته اى به نام دردائيل<ref> در بعضى روايات نام ابن فرشته را فطرس يا پطرس ذكر كرده اند. ر.ك، نفس المهوم، محدث قمى، ترجمه كمره اى، ص 4.</ref> آفريد... بعد از ساليانى، بر اثر فكر باطلى كه در وى پيدا شد... خداوند بالهايش را گرفت و او را از صفوف ملائكه خارج ساخت».
 
 
 
وقتى حسين بن على علیه‌السلام متولد گرديد. جبرئيل از آسمان به سوى زمين آمد. در راه بر دردائيل عبور كرد دردائيل پرسيد، امشب چه خبر است گويا براى اهل دنيا قيامت بر پا شده است.
 
 
 
جبرئيل گفت: براى [[حضرت محمد]] صلی الله علیه و آله فرزندى به دنيا آمده كه خداوند متعال مرا مأمور كرده است تا براى عرض تبريك به خدمت پيامبر صلی الله علیه و آله برسم. دردائيل گفت: اى جبرئيل! سوگند به آن كسى كه تو و مرا آفريد وقتى بر محمد صلی الله علیه و آله وارد شدى، سلام مرا به او برسان و بگو: به حق اين نوزاد از خداوند بخواه تا از من راضى شود و بال هايم را به من برگرداند و باز در صفوف ملائكه جايم دهد.
 
 
 
پس [[جبرئيل]] بر پيامبر صلی الله علیه و آله نازل شد و تبريك و تهنيت حق تعالى را ابلاغ نمود... و پس از گفتگوى طولانى كه بين آن دو به وقوع پيوست قصه دردائيل را ذكر نمود.
 
  
ابن عباس مى گويد: «پيامبر صلی الله علیه و آله حسين بن على را در حالى كه در پارچه اى پيچيده شده بود به روى دست گرفت، به آسمان اشاره فرمود و عرض كرد: «اللهم بحق هذالمولود عليك، لا، بل بحقّك عليه و على جده محمد و ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب؛ إن كان للحسين بن على ابن فاطمة عندك قدر فارض عن دردائيل وردّ عليه اجنحته و مقامه من صفوف الملائكة؛ خدايا! به حق اين مولود بر تو، نه، خدايا به حقى كه خودت بر او دارى و بر جدش محمد و ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب، اگر حسين بن على فرزند فاطمه نزد تو آبرو دارد از دردائيل راضى شو و بال ها و مقامش را به او باز گردان».
+
==روایت احادیث==
  
خداوند دعاى حضرت را مستجاب فرمود و فرشته اش را بخشيد و بال ها و مقامش را به او بازگرداند. اين فرشته در [[بهشت]] اين گونه شناخته مى شود كه مرتب مى گويد من آزاد شده حسين بن على، فرزند فاطمه دخت [[رسول خدا]] صلی الله علیه و آله هستم».<ref> كمال الدين و تمام النعمة، [[شيخ صدوق]]، ص 283-282.</ref>
+
<I>گریستن پیامبر صلی الله علیه و آله:</I>
  
===<I>خصال نيكو:</I>===
+
*۱- محمد بن ابوالقاسم با چند واسطه از [[امام سجاد]] علیه‌السلام، از پدرش، از جدش، از [[امیرالمومنین]] علیهم‌السلام نقل مى کند که آن حضرت فرمود: «روزى [[رسول خدا]] صلی الله علیه و آله بر ما وارد شد، طعامى را براى آن حضرت حاضر کردم. [[ام ایمن]] نیز بشقابى از خرما، ظرفى از شیر و خامه هدیه آورده بود که تقدیم پیامبر نمودیم. حضرت رسول، مشغول غذاخوردن شد؛ وقتى فارغ گردید، ایستادم و آب بر دستان رسول صلی الله علیه و آله ریختم، حضرت دست و روى خود را شست و در گوشه اى از خانه به [[نماز]] ایستاد. بعد از آن سر به [[سجده]] نهاد و بسیار گریست. پس سر از سجده برداشت. کسى از اهل بیت جرأت نکرد، علت گریه پیامبر صلی الله علیه و آله را سؤال کند. [[امام حسین]] علیه‌السلام بلند شد، بر زانوهاى آن حضرت نشست. پیامبر صلی الله علیه و آله سر مبارک حسین را به سینه چسباند و نوازش کرد. سپس حسین (ایستاد) و چانه خود را بر سر مطهر رسول خدا صلی الله علیه و آله نهاد و گفت: پدر جان چه چیز باعث گریه شما گردید؟ پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: فرزندم! امروز وقتى به جمع شما نگاه کردم، به اندازه اى مسرور گشتم که هیچگاه این گونه خوشحال نشده بودم. در این هنگام [[جبرئیل]] نازل شد و از قتلگاه‌هاى شما خبر آورد و از جدا و دور بودن مزارهاى شما آگاهم ساخت. از خدا براى شما طلب خیر نمودم. حسین علیه‌السلام سؤال کرد: پدر جان با این گونه پراکندگى قبور ما چه کسى به [[زیارت]] ما مى آید؟ حضرت رسول صلی الله علیه و آله فرمود: گروه هایى از امت من، که آرزو دارند به من نیکى کنند و با من مرتبط باشند به زیارت قبور شما خواهند آمد. و من تعهد مى کنم که در موقف [[قیامت]] آن‌ها را [[شفاعت]] کنم و از هول و ترس آن روز، رهایشان بخشم».<ref> [[کامل الزیارات|کامل الزیارات]]، ابى القاسم جعفر بن محمد بن قولویه، باب ۱۶، حدیث ۷، ص ۵۸.</ref>
  
* 3- محمد بن ابوالقاسم، از احمد بن محمد بن خالد برقى از پدرش عمرو بن شمر، از حابر بن يزيد جعفى، از [[امام باقر]] علیه‌السلام، از پدرش، از جدش چنين نقل مى كند: اميرالمؤمنين علیه‌السلام بعد از رحلت [[رسول خدا]] صلی الله علیه و آله در خطبه اى چنين فرمود: «شرافتى از مسلمانى، برتر نيست، عزتى از پرهيز كارى، آبرومندتر نيست. دژى محكم تر از تقوى نيست. شفيعى از توبه بانفوذتر و نجات‌بخش تر نيست. گنجى نافعتر از علم و دانش نيست، عزتى برتر از حلم و بردبارى نيست...».<ref> [[من لايحضره الفقيه]]، ابى جعفر صدوق، ج 4، ص 291-290. در اينجا روايت را از عمرو بن شمر، عن جابر بن يزيد جعفى نقل نموده است كه در شرح مشيخه اش در آخر همين كتاب ص 6 آمده است: شيخ صدوق مى فرمايد: آنچه را از جابر بن يزيد جعفى نقل كرده ام سلسله سند آن چنين است: محمد بن على ماجيلويه از عمويش محمد بن ابى القاسم از احمد بن محمد بن خالد برقى، از پدرش عمرو بن شمر، از جابر بن يزيد جعفى.</ref>
+
<I>شفاعت امام حسین علیه‌السلام:</I>
  
===<I>صفات جعفر بن ابي‌طالب :</I>===
+
*۲- محمد بن ابوالقاسم با چند واسطه از [[ابن عباس]] چنین نقل کرده است که: «از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله شنیدم که مى فرمود: خداى تبارک و تعالى فرشته اى به نام دردائیل<ref> در بعضى روایات نام ابن فرشته را [[فطرس]] یا پطرس ذکر کرده اند. ر.ک، [[نفس المهموم]]، [[حاج شیخ عباس قمی|محدث قمى]]، ترجمه کمره اى، ص ۴.</ref> آفرید... بعد از سالیانى، بر اثر فکر باطلى که در وى پیدا شد... خداوند بالهایش را گرفت و او را از صفوف ملائکه خارج ساخت». وقتى [[امام حسین علیه السلام|حسین بن على]] علیه‌السلام متولد گردید. جبرئیل از آسمان به سوى زمین آمد. در راه بر دردائیل عبور کرد دردائیل پرسید، امشب چه خبر است گویا براى اهل دنیا قیامت بر پا شده است. جبرئیل گفت: براى [[حضرت محمد]] صلی الله علیه و آله فرزندى به دنیا آمده که خداوند متعال مرا مأمور کرده است تا براى عرض تبریک به خدمت پیامبر صلی الله علیه و آله برسم. دردائیل گفت: اى جبرئیل! سوگند به آن کسى که تو و مرا آفرید وقتى بر محمد صلی الله علیه و آله وارد شدى، سلام مرا به او برسان و بگو: به حق این نوزاد از خداوند بخواه تا از من راضى شود و بال هایم را به من برگرداند و باز در صفوف [[فرشتگان|ملائکه]] جایم دهد. پس [[جبرئیل]] بر پیامبر صلی الله علیه و آله نازل شد و تبریک و تهنیت حق تعالى را ابلاغ نمود... و پس از گفتگوى طولانى که بین آن دو به وقوع پیوست قصه دردائیل را ذکر نمود. ابن عباس مى گوید: «پیامبر صلی الله علیه و آله حسین بن على را در حالى که در پارچه اى پیچیده شده بود به روى دست گرفت، به آسمان اشاره فرمود و عرض کرد: «اللهم بحق هذالمولود علیک، لا، بل بحقّک علیه و على جده محمد و ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب؛ إن کان للحسین بن على ابن فاطمة عندک قدر فارض عن دردائیل و ردّ علیه اجنحته و مقامه من صفوف الملائکة؛ خدایا! به حق این مولود بر تو، نه، خدایا به حقى که خودت بر او دارى و بر جدش محمد و [[حضرت ابراهیم علیه السلام|ابراهیم]] و [[حضرت اسماعیل علیه السلام|اسماعیل]] و [[حضرت اسحاق علیه السلام|اسحاق]] و [[حضرت یعقوب علیه السلام|یعقوب]]، اگر حسین بن على فرزند [[حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها|فاطمه]] نزد تو آبرو دارد از دردائیل راضى شو و بال ها و مقامش را به او باز گردان». خداوند دعاى حضرت را مستجاب فرمود و فرشته اش را بخشید و بال ها و مقامش را به او بازگرداند. این فرشته در [[بهشت]] این گونه شناخته مى شود که مرتب مى گوید من آزاد شده حسین بن على، فرزند فاطمه دخت رسول خدا صلی الله علیه و آله هستم».<ref> [[كمال الدین و تمام النعمة|کمال الدین و تمام النعمة]]، شیخ صدوق، ص ۲۸۳-۲۸۲.</ref>  <br /><I>خصال نیکو:</I>
 +
*۳- محمد بن ابوالقاسم، از احمد بن محمد بن خالد برقى از پدرش عمرو بن شمر، از جابر بن یزید جعفى، از [[امام باقر]] علیه‌السلام، از پدرش، از جدش چنین نقل مى کند: امیرالمؤمنین علیه‌السلام بعد از رحلت رسول خدا صلی الله علیه و آله در خطبه اى چنین فرمود: «شرافتى از مسلمانى برتر نیست، عزتى از پرهیز کارى آبرومندتر نیست، دژى محکم تر از تقوى نیست، شفیعى از توبه بانفوذتر و نجات‌بخش تر نیست، گنجى نافعتر از علم و دانش نیست، عزتى برتر از حلم و بردبارى نیست...».<ref> [[من لایحضره الفقیه]]، ابى جعفر صدوق، ج ۴، ص ۲۹۱-۲۹۰. در اینجا روایت را از عمرو بن شمر، عن جابر بن یزید جعفى نقل نموده است که در شرح مشیخه اش در آخر همین کتاب ص ۶ آمده است: شیخ صدوق مى فرماید: آنچه را از جابر بن یزید جعفى نقل کرده ام سلسله سند آن چنین است: محمد بن على ماجیلویه از عمویش محمد بن ابى القاسم از احمد بن محمد بن خالد برقى، از پدرش عمرو بن شمر، از جابر بن یزید جعفى.</ref>
  
* 4- محمد بن ابوالقاسم از احمد بن خالد برقى از پدرش عمر و بن شمر از جابر بن يزيد جعفى، از [[امام باقر]] علیه‌السلام چنين نقل مى كند: خداوند متعال به رسول خدا صلی الله علیه و آله [[وحى]] كرد: من از جعفر بن ابى طالب به دليل چهار خصلت كه در اوست، تشكر مى كنم. پيامبر صلی الله علیه و آله جعفر را فراخواند و خبر خداوند متعال و تشكر او را به وى ابلاغ نمود.
+
<I>صفات جعفر بن ابی‌طالب:</I>
  
جعفر بن ابى طالب گفت: اگر نه اين بود كه خداوند تبارك و تعالى به شما خبر داده است، هرگز آن را ابراز نمى كردم (آن چهار صفت چنين است):
+
*۴- محمد بن ابوالقاسم از احمد بن خالد برقى از پدرش عمر و بن شمر از جابر بن یزید جعفى، از امام باقر علیه‌السلام چنین نقل مى کند: خداوند متعال به رسول خدا صلی الله علیه و آله [[وحى]] کرد: من از [[جعفر طیار|جعفر بن ابى طالب]] به دلیل چهار خصلت که در اوست، تشکر مى کنم. پیامبر صلی الله علیه و آله جعفر را فراخواند و خبر خداوند متعال و تشکر او را به وى ابلاغ نمود. جعفر بن ابى طالب گفت: اگر نه این بود که خداوند تبارک و تعالى به شما خبر داده است، هرگز آن را ابراز نمى کردم (آن چهار صفت چنین است):
  
* 1. هرگز شراب نخوردم، چون كه دانستم شرابخورى عقل را از بين مى برد.
+
*۱. هرگز شراب نخوردم، چون که دانستم [[شراب خواری|شرابخورى]] عقل را از بین مى برد.
  
* 2. هرگز [[دروغ]] نگفتم چون كه دروغ جوانمردى را زايل مى كند.
+
*۲. هرگز [[دروغ]] نگفتم چون که دروغ جوانمردى را زایل مى کند.
  
* 3. هرگز زنا نكردم، چون كه ترسيدم همين گونه با من رفتار شود.
+
*۳. هرگز [[زنا]] نکردم، چون که ترسیدم همین گونه با من رفتار شود.
  
* 4. هرگز بت پرستى نكردم، چون كه دانستم از بت نفع و ضررى سر نمى زند.  
+
*۴. هرگز [[بت پرستی|بت پرستى]] نکردم، چون که دانستم از بت نفع و ضررى سر نمى زند.
  
پس پيامبر دست بر شانه جعفر زد و فرمود: حق است كه خداوند براى تو دو بالى قرار دهد تا با ملائكه پرواز كنى».<ref> من لايحضره الفقيه، صدوق، ج ص 283: با همان سندى كه در روايت قبل ذكر شد.</ref>
+
پس پیامبر دست بر شانه جعفر زد و فرمود: حق است که خداوند براى تو دو بالى قرار دهد تا با ملائکه پرواز کنى».<ref> من لایحضره الفقیه، صدوق، ج ۴، ص ۲۸۳: با همان سندى که در روایت قبل ذکر شد.</ref>
  
==پانویس ==
+
==پانویس==
 
<references />
 
<references />
 
==منابع==
 
==منابع==
  
احمد محيطى اردكانى , ستارگان حرم، جلد 9
+
احمد محيطى اردكانى، [[ستارگان حرم]]، جلد 9
 
[[رده:علمای قرن سوم]]
 
[[رده:علمای قرن سوم]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۲ آوریل ۲۰۱۹، ساعت ۰۷:۳۴

این مدخل از دانشنامه هنوز نوشته نشده است.

Icon book.jpg

محتوای فعلی بخشی از یک کتاب متناسب با عنوان است.

(احتمالا تصرف اندکی صورت گرفته است)


تولد محمد بن ابوالقاسم برقی

درباره سال تولد محمد بن ابوالقاسم در متون رجالى و تاریخى مطلبى به چشم نمى خورد؛ ولى قرائنى وجود دارد که وى در اواسط قرن سوم هجرى متولد گردیده است. یکى از قرینه ها اینست که وى در نیمه دوم قرن سوم فرزندى رشید، عالم و محدث به نام على بن محمد، دارد. و در کتب رجالى از على بن محمد بن ابوالقاسم، تاریخ وفات جدش، احمد بن محمد بن خالد برقى، را نقل کرده اند که او مى گوید: «احمد بن محمد بن خالد در سال ۲۸۰ هـ.ق از دنیا رفت».[۱]

بنابراین محمد بن ابوالقاسم پدر على بن محمد نیز که داماد احمد بن محمد بن خالد برقى است، باید حداکثر تا اواسط قرن سوم به دنیا آمده باشد. علاوه بر این، وى شاگرد احمد بن محمد بن خالد نیز بوده است و فرزندش على بن محمد نیز شاگرد جدش بوده که این نیز مى تواند یکى دیگر از قرائنى باشد که نشان مى دهد محمد بن ابوالقاسم در اواسط قرن سوم متولد شده است.

در مورد پدر محمد بن ابوالقاسم

محمد فرزند عبیدالله و او نیز فرزند عمران برقى جنابى است. کنیه محمد، ابوعبدالله و شهرتش ماجیلویه است. کنیه پدر وى ابوالقاسم است و به بندار مشهور مى باشد.[۲] وى از راویان مورد اطمینانى است که فرزندش محمد بن ابوالقاسم، از شاگردان او به حساب مى آید. کنیه جدش، عمران برقى، ابومحمد است و به جنابى مشهور مى باشد. عمران کم حدیث بود. وى کتابى به نام خلق الخلق تألیف کرد که محمد بن ابوالقاسم آن را از او نقل نموده است.[۳]

محمد بن ابوالقاسم، داماد استادش احمد بن خالد برقى مؤلف المحاسن است که در فصل استادان به معرفى وى مى پردازیم. در این که لقب عمران برقى جنابى است، یا جبابى یا خبابى... در کتب رجالى اختلاف وجود دارد.[۴] در تحقیقى که علامه مامقانى نموده است و جنابى را صحیح دانسته و او را به فرزندان جناب بن هبل فرزند بکر بن عون بن عذره که گروهى از قحطانیه بودند نسبت داده است.[۵] احتمال هم دارد جنابى باشد، منسوب به شهر جنابة که شهرى است محاذى «خارک» و گروه قرامطه در آنجا مى زیسته اند.[۶]

محمد بن ابوالقاسم برقی

کمتر محدثى به عنوان فقیه، عالم و آگاه به علوم مختلف در میان راویان وجود دارد. کسانى که در ضبط و حفظ احادیث مى کوشند و در صحیح اداکردن و نقل آن‌ها مورد اطمینان هستند، همگى وى را به عنوان محدثى موفق و مورد اطمینان مى شناسند. کسانى هم که علاوه بر صحیح ضبط کردن و درست نقل نمودن روایات، اهل تجزیه و تحلیل و فهم عمیق آن نیز هستند، وى را به عنوان محدثى موثق و عالم و فقیه معرفى مى کنند.

محمد بن ابى القاسم از نادر راویانى است که علاوه بر مورد اطمینان بودن، عالم و فقیهى است آگاه به علوم مختلفى، چون، ادب و شعر.[۷]

شاهد بر این مدعى، نوع تلقى وى از روایات معصومین علیهم‌السلام (بدون واسطه یا با واسطه) است که حاکى از توجه دقیق و تبحر عمیق او مى باشد. چنان که او مى گوید: زیادبن ابى حلال گفته است: به امام صادق علیه‌السلام عرض کردم، زرارة درباره استطاعت در حج، از شما مطلبى نقل کرده است که ما آن را از وى پذیرفتیم و تصدیق کردیم. (ولى براى رفع ابهامى که در ذهن ما آمده است) دوست دارم آن را بر شما عرضه کنم.[۸]

حضرت فرمود: زراره در این باره چه مى گوید؟... سخن زراره را نقل مى کند و امام علیه‌السلام جوابى مى دهند، سپس با زرارة در میان مى گذارد. تا رفع ابهام شود. این یکى از نمونه هایى است که حاکى از دقت وى در فهم روایات مى باشد.

هم عصر بودن بااحمد بن عیسى

محمد بن ابوالقاسم در عصر و زمانى در قم به عنوان محدثى عالم و فقیه شناخته مى شود که احمد بن محمد بن عیسى شخصیت بى‌رقیب قم، رهبرى شیعیان این دیار را بر عهده دارد. احمد بن محمد بن عیسى با جدیت تمام با انحرافات مبارزه مى کرد و عده زیادى را به علت ضعف هایى که داشتند از قم اخراج مى نمود.

حتى احمد بن محمد بن خالد برقى، پدر خانم محمد بن ابوالقاسم را به عنوان سهل‌انگارى در نقل حدیث و اعتماد به روایات مرسل و ضعیف، از قم بیرون کرد؛ البته بعد از آن که متوجه شد در رفتار خود نسبت به وى اشتباه کرده است، به دنبال او رفت و با عظمت تمام او را به قم بازگرداند؛[۹] اما محمد بن ابوالقاسم، هیچگاه بدین عناوین مهم نگردید و محدثان بزرگ همچنان به روایاتش اعتماد دارند.

تمام رجال شناسانى که از محمد بن ابوالقاسم نامى برده اند وى را فقیه و عالم و محدثى مورد وثوق یاد کرده اند.

نجاشى (متولد ۳۷۲ - متوفى ۴۵۰ هـ.ق) مى گوید: «محمد بن ابوالقاسم، سید ما اصحاب قمیین، عالم، فقیه و مورد اطمینان بوده و به علوم ادب و شعر و غرائب آن آگاه است».[۱۰]

علامه حلى (متولد ۶۴۸ هـ.ق، متوفى ۷۲۶ هـ.ق) مى گوید: «محمد فرزند عبیدالله است؛ ولى بعضى او را فرزند عبدالله دانسته اند. وى فرزند عمران خبابى برقى است. کنیه اش ابوعبدالله و لقب وى ماجیلویه است. کنیه پدرش نیز ابوالقاسم با لقب بندار مى باشد. محمد بن ابوالقاسم، بزرگ اصحاب ما اهل قم بوده که مورد وثوق و عالم و فقیه و آگاه به علوم ادب و شعر است».[۱۱]

استادان محمد بن ابوالقاسم برقی

فقیه و محدث بزرگوار محمد بن ابوالقاسم، از محضر اساتید بزرگى کسب فیض نموده، که بعضى از آن‌ها عبارتند از:

۱- احمد بن محمد بن خالد بن عبدالرحمان بن محمد بن على:

وى در قرن سوم مى زیست (متوفى ۲۶۴ یا ۲۸۰ هـ.ق)، و از اصحاب امام جواد و امام هادى علیهماالسلام بود.[۱۲]

اصل وى کوفى و کنیه اش ابوجعفر است. جد سومش محمد بن على به دست یوسف بن عمر در ماجراى قیام زید (۱۲۲ هـ.ق) به شهادت رسید. پس از شهادت وى، عبدالرحمان با فرزند خردسالش خالد به برقه رود قم هجرت کرد.[۱۳]

احمد بن محمد بن خالد، در منطقه برقه چشم به دنیا گشود. اندک اندک بالندگى یافت و آن سامان را با عطر حدیث آشنا ساخت. وى کتب زیادى دارد که المحاسن مشهورترین آن‌ها است.[۱۴]

۲- زیاد بن ابى ‌حلال:

نجاشى مى گوید: «او اهل کوفه و مورد وثوق است. وى از اصحاب امام صادق علیه‌السلام مى باشد، و از آن حضرت روایاتى نقل نموده است. کتابى دارد که عده اى از اصحاب آن را براى ما نقل کرده اند».[۱۵]

شیخ طوسى (وفات ۴۶۰ هـ.ق) مى گوید: «زیاد بن ابى حلال، کتابى دارد که جماعتى آن را از ابى المفضل و از حمید بن قاسم بن اسماعیل ابى القاسم از وى براى ما نقل نموده اند».[۱۶]

۳- محمد بن على قرشى

۴- پدرش عبیدالله بن عمران

۵- حسین ابى قتاده

۶- محمد بن على صیرفى که وى نیز صاحب تألیف است.

۷- محمد بن على همدانى که بعضى وى را همان محمد بن على قرشى دانسته اند.[۱۷]

شاگردان وی

تعدادى از راویان موثق نیز از شاگردان محمد بن ابوالقاسم مى باشند که از وى کسب فیض نموده و روایاتى نقل کرده اند. از آن جمله:

۱- محمد بن حسن بن احمد بن ولید قمى:

شیخ طوسى مى گوید: «وى شخصیتى است جلیل القدر، رجال شناس و مورد وثوق و اطمینان. کتب زیادى دارد از جمله کتاب الجامع؛ کتاب التفسیر و... نام تعدادى از کتب وى در کتب رجالى نیامده است».[۱۸]

نجاشى مى گوید: «محمد بن حسن از فقهاى بزرگ قم و چهره برجسته اى بود که در آن دیار مى زیست».

نجاشى دو مرتبه از وى به عنوان ثقه یاد مى کند. وى کنیه او را ابوجعفر و سال وفاتش را در ۳۲۰ هـ.ق مى داند.

۲ و ۳- فرزندش على بن محمد، و نوه اش محمد بن على ماجیلویه.[۱۹]

۴- محمد بن یحیى:

شاید وى همان محمد بن یحیى، ابوجعفر عطار قمى باشد که استاد محمد بن یعقوب کلینى بوده است. مرحوم کلینى، روایات بسیارى از وى نقل مى کند. وى دو کتاب دارد به نام مقتل الحسین علیه‌السلام و کتاب النوادر.[۲۰]

۵-ابن بطه:

محدث قمى مى گوید: «ابوجعفر محمد بن جعفر بن بطه قمى، داراى منزلتى بزرگ بود و فضل و علم و تقواى وى در قم زبانزد همه بود».[۲۱]

تألیفات محمد بن ابوالقاسم برقی

از آثار باقیمانده راویان و فقهاى وارسته که همیشه چراغ راه سالکان کوى حق بوده و مى باشند؛ کتاب هایى است که در آن ایام با رنج فراوان تألیف و آن را حفظ کرده اند. در زمان‌هاى گذشته به دلیل نبودن صنعت چاپ همه کتاب‌هایى که به دست راویان گرانقدر و با دقت تألیف مى شد به صورت خطى حداکثر در یک یا دو نسخه بر جاى مى ماند. بنابراین خطر انقراض یا تحریف آن‌ها بسیار بود؛ ولى براى آن که دخل و تصرفى در آن‌ها نشود، این آثار را به صورت قرائت نزد استاد یا به واسطه افراد مورد وثوق نقل مى کردند.

چه بسا کتاب‌هایى که در شعله هاى آتش دشمنان سوخت و از بین رفت و چه بسیار کتاب‌هایى که از ترس مخالفان در زمین دفن گردید و دیگر اثرى از آن‌ها به دست نیامد. محمد بن ابوالقاسم با تبحر در علوم مختلف، کتاب هاى ارزشمندى در زمینه هاى گوناگون، از خود به یادگار گذاشته که بعضى از آن‌ها از این قرار است:

۱- کتاب المشارب:

ابوالعباس مى گوید: «محمد بن ابوالقاسم تلاش نموده است تا در این کتاب سخنان پیامبر گرامى اسلام را تبین و نشر نماید».

۲- کتاب الطب:

تألیف کتابى در طب، حاکى از این است که وى علاوه بر فقاهت و آشنایى دقیق و استدلالى به احکام اسلام، در علم پزشکى آن روز نیز تبحر کافى داشته است.

۳- کتاب تفسیر حماسه ابى تمام.[۲۲]

بدون تردید ایشان در زمینه ادب، شعر و علوم غریبه نیز کتاب‌هایى داشته که به دست ما نرسیده است.

فرزند محمد بن ابوالقاسم

یکى از فرزندان محمد بن ابوالقاسم که مروى فاضل، مورد وثوق، عالم، فقیه و ادیب مى باشد، على بن محمد نام دارد. کنیه او ابوالحسن است. وى تربیت شده جد خود، احمد بن محمد بن خالد برقى، (وفات ۲۸۰ هـ.ق) و نیز پدرش محمد بن ابوالقاسم است.

وى کتاب هایى را تألیف کرده که متأسفانه حتى از نام آن‌ها هم اطلاعى نداریم.[۲۳]

على بن محمد بن ابوالقاسم به علت شهرت زیادش، گاهى به نام على بن ابوالقاسم در سلسله اسناد روایات قرار گرفته است که باید توجه داشت، او همان على بن محمد بن ابى القاسم است، و نام پدرش محمد حذف شده است.[۲۴]

بدون تردید، على بن محمد فرزند ابوالقاسم از استادان ابى جعفر، محمد بن یعقوب کلینى (متوفى ۳۲۸ یا۳۲۹ هـ.ق) است و ایشان در کتاب ارزشمند کافى روایات زیادى را از وى نقل مى کنند.

آنچه نزد علماى رجال مورد بحث واقع شده این است که آیا وى پدر محمد بن على ماجیلویه است؟ که در این صورت محمد بن ابوالقاسم جد وى خواهد بود و مرحوم صدوق (وفات ۳۸۱ هـ.ق) به واسطه محمد بن على ماجیلویه روایات زیادى را نقل کرده اند؛ یا این که محمد بن ابوالقاسم عموى محمد بن على ماجیلویه است؟ در این صورت على بن محمد بن ابى القاسم، پسرعموى محمد بن على ماجیلویه خواهد بود؟ آنچه مرحوم نجاشى (۳۷۲-۴۵۰ هـ.ق) بدان اشاره دارد، قول اول است: یعنى محمد بن ابوالقاسم جد، محمد بن على ماجیلویه است.

ولى در بعضى از روایاتى که مرحوم صدوق (۳۸۰ هـ.ق) از وى آورده است. وى را عموى محمد بن ابوالقاسم دانسته است.[۲۵] براى تحقیق بیشتر در این رابطه، به کتب مفصل رجالى مراجعه فرمایید.

وفات محمد بن ابوالقاسم برقی

همان گونه که در ابتداى این مقاله گفتیم، از تاریخ تولد و وفات او در کتب رجالى و تاریخى مطلبى به چشم نمى خورد. اما بر اساس قرائتى بر ما روشن است که بیشتر زندگى وى در نیمه دوم قرن سوم سپرى شده است. مثل این که فرزند برومندش على بن محمد سال وفات جدش احمد بن خالد برقى را ۲۸۰ هـ.ق ذکر کرده است. و خود نیز شاگرد پدرش، محمد بن ابوالقاسم بوده است؛ پس پدر بزرگوارش تا بعد از سال ۲۸۰ هـ.ق در قید حیات بوده است. اما این که بعد از آن تا چه مدتى زندگى کرده، معلوم نیست. از محل دفن این راوى بزرگوار نیز نشانى در دست نیست؛ اما چون قم محل رشد و نمو و فعالیت هاى دینى وى بوده است؛ احتمال دارد که آرامگاه، وى نیز در این شهر مقدس باشد. به امید روزى که تمام این نکات مجهول در زندگى راویان اهل بیت علیهم‌السلام به نور ظهور حضرت بقیةالله الاعظم عجل الله تعالى فرجه الشریف روشن گردد.

روایت احادیث

گریستن پیامبر صلی الله علیه و آله:

  • ۱- محمد بن ابوالقاسم با چند واسطه از امام سجاد علیه‌السلام، از پدرش، از جدش، از امیرالمومنین علیهم‌السلام نقل مى کند که آن حضرت فرمود: «روزى رسول خدا صلی الله علیه و آله بر ما وارد شد، طعامى را براى آن حضرت حاضر کردم. ام ایمن نیز بشقابى از خرما، ظرفى از شیر و خامه هدیه آورده بود که تقدیم پیامبر نمودیم. حضرت رسول، مشغول غذاخوردن شد؛ وقتى فارغ گردید، ایستادم و آب بر دستان رسول صلی الله علیه و آله ریختم، حضرت دست و روى خود را شست و در گوشه اى از خانه به نماز ایستاد. بعد از آن سر به سجده نهاد و بسیار گریست. پس سر از سجده برداشت. کسى از اهل بیت جرأت نکرد، علت گریه پیامبر صلی الله علیه و آله را سؤال کند. امام حسین علیه‌السلام بلند شد، بر زانوهاى آن حضرت نشست. پیامبر صلی الله علیه و آله سر مبارک حسین را به سینه چسباند و نوازش کرد. سپس حسین (ایستاد) و چانه خود را بر سر مطهر رسول خدا صلی الله علیه و آله نهاد و گفت: پدر جان چه چیز باعث گریه شما گردید؟ پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: فرزندم! امروز وقتى به جمع شما نگاه کردم، به اندازه اى مسرور گشتم که هیچگاه این گونه خوشحال نشده بودم. در این هنگام جبرئیل نازل شد و از قتلگاه‌هاى شما خبر آورد و از جدا و دور بودن مزارهاى شما آگاهم ساخت. از خدا براى شما طلب خیر نمودم. حسین علیه‌السلام سؤال کرد: پدر جان با این گونه پراکندگى قبور ما چه کسى به زیارت ما مى آید؟ حضرت رسول صلی الله علیه و آله فرمود: گروه هایى از امت من، که آرزو دارند به من نیکى کنند و با من مرتبط باشند به زیارت قبور شما خواهند آمد. و من تعهد مى کنم که در موقف قیامت آن‌ها را شفاعت کنم و از هول و ترس آن روز، رهایشان بخشم».[۲۶]

شفاعت امام حسین علیه‌السلام:

  • ۲- محمد بن ابوالقاسم با چند واسطه از ابن عباس چنین نقل کرده است که: «از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله شنیدم که مى فرمود: خداى تبارک و تعالى فرشته اى به نام دردائیل[۲۷] آفرید... بعد از سالیانى، بر اثر فکر باطلى که در وى پیدا شد... خداوند بالهایش را گرفت و او را از صفوف ملائکه خارج ساخت». وقتى حسین بن على علیه‌السلام متولد گردید. جبرئیل از آسمان به سوى زمین آمد. در راه بر دردائیل عبور کرد دردائیل پرسید، امشب چه خبر است گویا براى اهل دنیا قیامت بر پا شده است. جبرئیل گفت: براى حضرت محمد صلی الله علیه و آله فرزندى به دنیا آمده که خداوند متعال مرا مأمور کرده است تا براى عرض تبریک به خدمت پیامبر صلی الله علیه و آله برسم. دردائیل گفت: اى جبرئیل! سوگند به آن کسى که تو و مرا آفرید وقتى بر محمد صلی الله علیه و آله وارد شدى، سلام مرا به او برسان و بگو: به حق این نوزاد از خداوند بخواه تا از من راضى شود و بال هایم را به من برگرداند و باز در صفوف ملائکه جایم دهد. پس جبرئیل بر پیامبر صلی الله علیه و آله نازل شد و تبریک و تهنیت حق تعالى را ابلاغ نمود... و پس از گفتگوى طولانى که بین آن دو به وقوع پیوست قصه دردائیل را ذکر نمود. ابن عباس مى گوید: «پیامبر صلی الله علیه و آله حسین بن على را در حالى که در پارچه اى پیچیده شده بود به روى دست گرفت، به آسمان اشاره فرمود و عرض کرد: «اللهم بحق هذالمولود علیک، لا، بل بحقّک علیه و على جده محمد و ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب؛ إن کان للحسین بن على ابن فاطمة عندک قدر فارض عن دردائیل و ردّ علیه اجنحته و مقامه من صفوف الملائکة؛ خدایا! به حق این مولود بر تو، نه، خدایا به حقى که خودت بر او دارى و بر جدش محمد و ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب، اگر حسین بن على فرزند فاطمه نزد تو آبرو دارد از دردائیل راضى شو و بال ها و مقامش را به او باز گردان». خداوند دعاى حضرت را مستجاب فرمود و فرشته اش را بخشید و بال ها و مقامش را به او بازگرداند. این فرشته در بهشت این گونه شناخته مى شود که مرتب مى گوید من آزاد شده حسین بن على، فرزند فاطمه دخت رسول خدا صلی الله علیه و آله هستم».[۲۸]
    خصال نیکو:
  • ۳- محمد بن ابوالقاسم، از احمد بن محمد بن خالد برقى از پدرش عمرو بن شمر، از جابر بن یزید جعفى، از امام باقر علیه‌السلام، از پدرش، از جدش چنین نقل مى کند: امیرالمؤمنین علیه‌السلام بعد از رحلت رسول خدا صلی الله علیه و آله در خطبه اى چنین فرمود: «شرافتى از مسلمانى برتر نیست، عزتى از پرهیز کارى آبرومندتر نیست، دژى محکم تر از تقوى نیست، شفیعى از توبه بانفوذتر و نجات‌بخش تر نیست، گنجى نافعتر از علم و دانش نیست، عزتى برتر از حلم و بردبارى نیست...».[۲۹]

صفات جعفر بن ابی‌طالب:

  • ۴- محمد بن ابوالقاسم از احمد بن خالد برقى از پدرش عمر و بن شمر از جابر بن یزید جعفى، از امام باقر علیه‌السلام چنین نقل مى کند: خداوند متعال به رسول خدا صلی الله علیه و آله وحى کرد: من از جعفر بن ابى طالب به دلیل چهار خصلت که در اوست، تشکر مى کنم. پیامبر صلی الله علیه و آله جعفر را فراخواند و خبر خداوند متعال و تشکر او را به وى ابلاغ نمود. جعفر بن ابى طالب گفت: اگر نه این بود که خداوند تبارک و تعالى به شما خبر داده است، هرگز آن را ابراز نمى کردم (آن چهار صفت چنین است):
  • ۱. هرگز شراب نخوردم، چون که دانستم شرابخورى عقل را از بین مى برد.
  • ۲. هرگز دروغ نگفتم چون که دروغ جوانمردى را زایل مى کند.
  • ۳. هرگز زنا نکردم، چون که ترسیدم همین گونه با من رفتار شود.
  • ۴. هرگز بت پرستى نکردم، چون که دانستم از بت نفع و ضررى سر نمى زند.

پس پیامبر دست بر شانه جعفر زد و فرمود: حق است که خداوند براى تو دو بالى قرار دهد تا با ملائکه پرواز کنى».[۳۰]

پانویس

  1. رجال نجاشى، ص ۵۶.
  2. رجال، نجاشى، ص ۲۵۰ و در رجال، علامه حلى، ص ۱۵۷ آمده است: بعضى نام پدرش را عبدالله ذکر کرده اند.
  3. رجال، نجاشى، ص ۲۰۷. در این جا نجاشى پدر وى را «عبدالله» و لقب عمران را «جبابى» ذکر کرده است.
  4. ر.ک رجال، العلامة الحلى، ص ۱۵۷؛ رجال، نجاشى، ص ۲۵۰ و ۲۰۷.
  5. تنقیح المقال، مامقانى، ج ۲، ص ۲۳۵. در فرهنگ فارسى معین، ج ۶، ص ۱۴۴۱ آمده است: فحطانیة، قبیله بزرگ از عرب هستند که نسب آن‌ها به قحطان بن عامر مى رسد.
  6. منتهى الارب فى لغة الارب، ج ۱، ص ۱۹۸؛ تنقیح المقال، ج ۲، ص ۲۳۵. در فرهنگ فارسى، معین، ج ۶، ص ۱۴۴۹ آمده است که: در وجه تسمیه فرمطیان اختلاف است. بعضى گویند مؤسس فرقه قرمطیان، حمدان الاشعث (مفقودالاثر ۲۸۶ هـ.ق) بوده است و بعضى نیز قرامطه را منسوب به محمد وراق که خط مقرمط (ریز) مى نوشت، دانسته اند.
  7. رجال، نجاشى، ص ۲۵۰.
  8. اختیار معرفه الرجال، کشى، ص ۱۴۷، حدیث ۲۳۴.
  9. جامع الرواة، محمد بن على اردبیلى، ج ۲، ص ۶۳، به نقل از ماهنامه کوثر، شماره ششم، ص ۲۵.
  10. رجال، نجاشى، ص ۲۵۰.
  11. رجال، العلامة الحلى، ص ۱۵۷.
  12. رجال، نجاشى، ص ۵۶-۵۵.
  13. همان، ص ۵۵؛ و الجامع فى الرجال، موسى زنجانى، ج ۱، ص ۱۶۳.
  14. همان.
  15. رجال، نجاشى، ص ۱۲۲.
  16. الفهرست، الشیخ طوسى، ص ۷۳.
  17. معجم رجال الحدیث، خویى، ج ۱۷، ص ۵۱؛ و ج ۱۴، ص ۲۹۴ و ۲۹۵.
  18. الفهرست، شیخ طوسى، ص ۱۵۶.
  19. مجمع الرجال، قهپایى، ج ۵، ص ۱۸۳، از رجال نجاشى.
  20. همان، ج ۶، ص ۷۱-۷۰.
  21. الکنى والالقاب، محدث قمى، ج ۱، ص ۲۲۷؛ و رجال، نجاشى، ص ۲۶۳.
  22. مجمع الرجال، ج ۵، ص ۱۲۳.
  23. همان، ج ۴، ص ۱۶۱.
  24. همان.
  25. معجم رجال الحدیث، آیت الله خویى، ج ۱۱، ص ۲۴۱.
  26. کامل الزیارات، ابى القاسم جعفر بن محمد بن قولویه، باب ۱۶، حدیث ۷، ص ۵۸.
  27. در بعضى روایات نام ابن فرشته را فطرس یا پطرس ذکر کرده اند. ر.ک، نفس المهموم، محدث قمى، ترجمه کمره اى، ص ۴.
  28. کمال الدین و تمام النعمة، شیخ صدوق، ص ۲۸۳-۲۸۲.
  29. من لایحضره الفقیه، ابى جعفر صدوق، ج ۴، ص ۲۹۱-۲۹۰. در اینجا روایت را از عمرو بن شمر، عن جابر بن یزید جعفى نقل نموده است که در شرح مشیخه اش در آخر همین کتاب ص ۶ آمده است: شیخ صدوق مى فرماید: آنچه را از جابر بن یزید جعفى نقل کرده ام سلسله سند آن چنین است: محمد بن على ماجیلویه از عمویش محمد بن ابى القاسم از احمد بن محمد بن خالد برقى، از پدرش عمرو بن شمر، از جابر بن یزید جعفى.
  30. من لایحضره الفقیه، صدوق، ج ۴، ص ۲۸۳: با همان سندى که در روایت قبل ذکر شد.

منابع

احمد محيطى اردكانى، ستارگان حرم، جلد 9