|
|
(۱۸ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۴ کاربر نشان داده نشده) |
سطر ۱: |
سطر ۱: |
− | {{بخشی از یک کتاب}} | + | {{خوب}} |
| + | [[پیامبر اسلام|رسول خدا]] صلى الله علیه و آله و سلم در [[ذى قعده]] سال هفتم هجری، به دلیل ممانعت [[قریش]] از [[عمره]] مسلمانان در سال ششم، عازم «عمرة القضا» شد. از این رو آن حضرت به یاران خود دستور فرمودند تا به منظور عمره اى که از ایشان قضا شده بود عمره بجاى آورند، و هیچیک از کسانى که در [[حدیبیّه|حدیبیه]] شرکت داشته اند تخلف نکنند. هیچیک از کسانى که در [[غزوه خیبر|خیبر]] شرکت کرده و جان سالم بدر برده بودند از این دستور تخلف نکردند. گروهى دیگر از مسلمانان هم که در حدیبیه شرکت نداشتند به قصد عمره گزاردن همراه رسول خدا (ص) بیرون آمدند. شمار مسلمانان در [[غزوه]] عمرة القضا دو هزار نفر بوده است.<ref>المغازى/ترجمه،متن،ص:۵۵۷</ref> |
| + | ==تدابیر امنیتی در این سفر== |
| + | [[پیامبر اسلام|رسول خدا]] صلى الله علیه و آله دستور داد تا یکصد اسب و نیز سلاح فراوان آماده و حرکت کنند. حضرت درباره علت حمل سلاح با وجود معاهده حدیبیه فرمود: ما سلاحها را به داخل حرم نمى بریم و البته براى خطرات احتمالى باید سلاحها در دسترس ما باشد.<ref> المغازى، ج ۲، ص ۷۳۳؛ سبل الهدى والرشاد، ج ۵، ص ۲۸۹</ref> آن حضرت سلاحها را تا نزدیکى محلى که علائم حرم نصب شده بود بردند. در آنجا دویست نفر را به نگاهبانى سلاحها گماشتند و وارد حرم شدند.<ref> پس از آنکه مسلمانان عمره را انجام دادند، دویست نفر به جاى این افراد براى نگاهبانى از سلاحهااعزام شدند. نک: المغازى، ج ۲، ص ۷۴۰؛ سبل الهدى، ج ۵، ص ۲۹۴</ref> |
| | | |
| + | [[قریش]]، مکرز بن حفص بن احنف را همراه تنى چند از قریشیان گسیل داشتند تا با پیامبر (ص) در بطن یأجج ملاقات کنند. [[پیامبر اسلام|پیامبر]] (ص) همراه اصحاب خود بودند که به یکدیگر رسیدند و آنها گفتند اى محمد، به خدا سوگند هیچگاه نه در دوران کوچکى و نه بزرگى معروف به غدر و مکر نبودى! حالا با اسلحه به حرم الهى و قوم خود وارد مى شوى؟ و حال آنکه شرط کرده بودى که فقط با اسلحه مسافر و شمشیرهاى غلاف کرده وارد خواهى شد! پیامبر (ص) فرمودند: ما وارد [[مكه|مکه]] نخواهیم شد مگر به همان طریق. |
| | | |
− | '''کلیدواژه: فتح خيبر، حرم، عمرة القضاء، صلحنامه حدیبیه، عباس بن عبدالمطلب، وقایع سال هفتم هجری، اعمال عمره، ازدواج پیامبر با بنت حارث بن عبدالمطلب، شأن نزول آیه 27 سوره فتح'''
| + | مکرز بن حفص همراه یاران خود شتابان به مکه برگشت و گفت: محمد با اسلحه وارد مکه نخواهد شد، او پاى بند همان شرطى است که کرده است. قریش از مکه به قله کوهها رفتند، و گفتند به محمد و اصحاب او نگاه هم نمى کنیم.<ref>المغازى/ترجمه،متن،ص:۵۶۰</ref> |
− | رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم در ذى قعده سال هفتم، به دليل ممانعت قريش از عمره مسلمانان در سال ششم، عازم «عمرة القضا» شد.
| |
− | ==غزوه قضیه (عمره القضا)==
| |
| | | |
− | چون ماه ذى قعده شد آماده حركت به سوى مكه و انجام عمره اى كه در اثر مخالفت قريش سال گذشته از او قضا شده بود گرديد، و با دو هزار نفر از مسلمانان بدان سو حركت كرد و طبق قراردادى كه با قريش داشت اسلحه اى جز شمشير غلاف شده همراه برنداشتند، ولى [[رسول خدا]] صلی الله علیه و آله احتياط كار را كرده براى آن كه مبادا قريش پيمان شكنى كنند [[محمد بن مسلمه]] را با صد سوار از جلو فرستاد و دستور داد تا «[[مرالظهران ]]» - دره اى كه مشرف به شهر مكه است - پيش برود و در آن جا توقف كند تا او و مسلمانان برسند.
| + | ==ورود رسول خدا به مکه== |
| + | رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم در جمع یاران خویش و در حالى که سخت مراقب آن حضرت بودند،<ref> طبقات الکبرى، ج ۲، ص ۱۲۱، [والمسلمون متوحشون السیوف محدقون برسول الله]</ref> وارد [[مکه]] شد. عبدالله بن رواحه که لگام شتر رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) را در دست داشت چنین مى خواند: |
| + | {{بیت|خلوا بنى الکفّار عن سبیله| انّى شهدت انّه رسوله}} |
| + | {{بیت|حقاً و کل الخیر فى سبیله | نحن قتلناکم على تأویله}} |
| + | {{بیت|کما ضربناکم على تنزیله | ضرباً یزیل الهام عن مقیله}} |
| | | |
− | پيغمبر به «[[ذى الحليفه]]» - و [[مسجد شجره]] - رسيد و لباس [[احرام]] پوشيده «لبيك » گفت، همه مسلمانانى كه همراه آن حضرت بودند لباس هاى احرام پوشيده با شور و هيجان و شوق بسيار با آن حضرت [[لبيك]] گفتند. [[قريش]] طبق قرارداد حديبيه وقتى از حركت پيغمبر اسلام آگاه شدند شهر مكه را خالى كرده به كوه ها رفتند، فقط [[عباس بن عبدالمطلب]] و چند تن ديگر در كنار [[دارالندوه]] ايستادند تا صفوف مسلمانان را از نزديك مشاهده كنند.
| + | مشرکان مى گفتند: قومى به مکه مى آیند که گرماى [[یثرب]] آنان را سست کرده؛ لذا رسول خدا(صلى الله علیه و آله و سلم) به اصحابش دستور داد تا در سه شوط [[طواف]]، [[هروله]] کنند (آهسته بدوند) تا مشرکین قدرت آنها را ببینند.<ref>طبقات الکبرى، ج ۲، ص ۱۲۳؛ سبل الهدى والرشاد، ج ۵، ص ۲۹۲؛ السیرة النبویه، ابن هشام، ج ۳، ص ۳۷۱؛ حضرت فرمود: خداوند رحمت کند کسى را که از خود قوت نشان دهد.</ref> |
| | | |
− | قرشيان نيز روى تپه ها و كوه هاى مجاور چادر زده بودند و به خوبى زائران خانه خدا و گروه هاى منظم [[مسلمانان]] را مى ديدند.
| + | رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم پس از طواف و [[سعی بین صفا و مروه|سعى]]، وارد [[کعبه]] شد تا آنگاه که [[بلال]] بر بام کعبه [[اذان]] گفت. در آن لحظه عکرمه فرزند [[ابوجهل]] گفت: خداوند با کشته شدن پدرم، این کرامت را نصیب او کرد تا طنین صداى این بنده را در بالاى کعبه نشنود. سهیل بن عمرو و چند نفر دیگر از رجال [[قریش]] که این صحنه را دیدند از خشم یا خجلت صورتشان را پوشاندند.<ref>المغازى، ج ۲، ص ۷۳۸؛ سبل الهدى والرشاد، ج ۵، ص ۲۹۴؛ در برخى از نقلها آمده که آنان اجازه ورودبه کعبه را ندادند گرچه بلال یکبار بر بام کعبه اذان گفت</ref> |
− | | + | ==خروج رسول خدا از مکه== |
− | [[پیامبر اسلام]] با همراهان لبيك گويان با جامه هاى احرام در حالى كه صد شتر براى قربانى همراه آورده بودند به اولين نقطه شهر مكه رسيدند، مهاجرينى كه سال ها بود اين شهر مقدس و وطن مالوف خود را از ترس آزار و شكنجه قريش ترك كرده و آرزوى زيارت آن را داشتند اكنون از نزديك مى بينند و با كمال آسايش خاطر و شوكت و عظمت خاصى وارد اين شهر مى گردند.
| + | پس از خاتمه مهلت، سهیل نزد حضرت آمد و از ایشان خواست تا مکه را ترک کند. پس از آن رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم به ابورافع فرمود تا فرمان کوچ از مکه اعلام کرده بگوید که هیچ کس در مکه نماند.<ref> به بلال نیز فرمود تا بگوید قبل از غروب آفتاب حتى یک نفر از مسلمانان در مکه نماند؛ المنتخب من ذیل المذیل، ص ۵۱۷</ref> |
− | | |
− | مسلمانان مدينه و [[انصار]] نيز كه مدت ها بود آرزوى زيارت خانه [[كعبه]] و [[طواف]] و [[عمره]] را داشتند ولى به خاطر جنگ با قريش و ساير درگيري ها نمى توانستند بدان جا بيايند، اكنون در ركاب رهبر بزرگوار و پيغمبر عالى قدر خويش توفيق چنين زيارت و طوافى با اين همه قدرت و ابهت نصيب شان شده، خود رسول خدا صلی الله علیه و آله نيز كه نسبت به اين شهر عشق مى ورزيد و به گفته خود آن حضرت كه به صورت خطاب به مكه فرموده بود: اگر از ترس خويشاوندانم نبود هيچ جا را بر تو ترجيح نمى دادم!
| |
− | | |
− | بارى همه دل ها مى تپيد و اشك شوق در بيشتر چشم ها حلقه مى زد، رسول خدا صلی الله علیه و آله در حالى كه بر «[[ناقه قصوى ]]» سوار بود به سرعت از سمت شمال وارد شهر گرديد، [[عبدالله بن رواحه]] مهار ناقه آن حضرت را به دست داشت و رجز مى خواند:
| |
− | | |
− | {{بیت|خلوا بنى الكفار عن سبيله|خلوا فكل الخير فى رسوله}}
| |
− | {{بیت|يا رب انى مومن بقيله|اعرف حق الله فى قبوله<ref>اى كافرزادگان! راه خدا را (براى پيغمبر و فرستاده او) باز كنيد، راه دهيد كه هر چه خير است در نزد پيغمبر خداست. پروردگارا من به گفتارش ايمان دارم و حق خدا را در پذيرفتن گفتار او مى دانم.</ref>}}
| |
− | | |
− | مسلمانان به همراه رسول خدا به [[مسجدالحرام]] آمدند و طواف خانه كعبه را انجام دادند و سپس ما بين [[صفا و مروه]] سعى كرده، آن گاه موى سر را كوتاه نموده و شتران را در نزديكى مروه قربانى كردند. و بدين ترتيب سه روز در مكه بودند و در هنگام نماز به مسجدالحرام مى آمدند و نماز مى خواندند و [[مهاجرين]] در اين سه روز به خانه هاى خود رفته و در كوچه هاى شهر آزادانه رفت و آمد داشتند و قريش نيز از دور و نزديك شاهد اعمال و كردار آنان بودند و جمع زيادى از آنان وقتى در همين فاصله كوتاه آن صميميت و صفا را از مسلمانان ديدند و بر خلاف تبليغات سوء [[مشركين]] و دشمنان [[اسلام]] كه مى گفتند:
| |
− | | |
− | مسلمانان براى خانه كعبه چندان احترامى قايل نيستند و افرادى جنگ جو و كينه توز هستند، مشاهده كردند چگونه پيغمبر اسلام در تجليل و احترام كعبه مى كوشد و تا چه اندازه مهر و محبت و صفا و صميميت در ميان مسلمانان حكم فرماست در دل متمايل به اسلام گشته و پس از رفتن مسلمانان از شهر مكه به دين اسلام در آمدند و اين سفر سه روزه اثر عميق خود را در دل هاى مردم مكه به جاى گذارد و در [[فتح مكه]] و ماجراهاى بعدى كمك بزرگى به [[پيشرفت اسلام]] و [[فتح مكه]] و پيروزى در ساير جنگ ها و [[غزوات]] نمود.
| |
− | | |
− | در ماه [[ذی القعده]] این سال پیامبر مطابق [[صلح حدیبیه]] می توانست برای نخستین بار و در برابر چشم قریش و با دیگر مسلمین وارد مکه شود و گرد کعبه طواف کند. چرا که در قرارداد حدیبیه که در ذی القعدة سال ششم میان رسول الله و نمایندگان قریش منعقد گردیده بود، قید شد که پیامبر و مسلمین می توانند یک سال پس از آن تاریخ، یعنی در ذی القعدة سال هفتم، قریش سه روز شهر مکه را خالی کند و مسلمین بتوانند در آرامش مراسم عمره را انجام دهند و در واقع قضای عمرة سال ششم را به جا آورند. از این رو آن را «[[عمره القضا]]» خوانند.
| |
− | | |
− | برخی نیز بنابر آیة 194 [[سوره بقره]]: «الشهر الحرام بالشهر الحرام و الحرمات قصاص فمن اعتدی علیکم فاعتدوا علیه بمثل ما اعتدی علیکم واتقوا الله واعلموا ان الله مع المتقین»: این ماه حرام در مقابل آن ماه حرام است و شکستن ماه های حرام را قصاص است. پس هرکس بر شما تعدی کند، به همان اندازة تعدی اش بر او تعدی کنید و از خدا بترسید و بدانید که او با پرهیزکاران است،(آن را «[[عمره القصاص]]» گویند.).
| |
− | | |
− | چون ذی القعده فرارسید، پیامبر به مسلمین اعلام حرکت به سمت مکه کرد. دو هزار نفر با آن حضرت روانه شدند. در حالی که در سال ششم مطابق بیشترین آمار، هزار و ششصد تن برای عمره با آن حضرت همراه بودند.
| |
− | | |
− | مسلمین بر طبق پیمان صلح سلاحی جز شمشیر مسافر نمی توانستند به همراه داشته باشند و به این پیمان نیز پایبند ماندند. اما از آن جا که ممکن بود قریش نقض عهد کند و به مقاتله با مسلمین برخیزد و آنان را غافلگیر کند، پیامبر به منظور حفظ احتیاط، صد سوار را به فرماندهی محمد بن مسلمه با جوشن و شمشیر و نیزة کافی، پیش از کاروان به حرکت درآورد.
| |
− | | |
− | آنان بر اسبان تندرو سوار بودند و بار سلاح به همراه داشتند. پیامبر آنان را دستور داد که به محدودة حرم و حومة (شهر مکه و مقداری از اطراف آن را حرم گویند.) آن داخل نشوند و در «مرالظهران»، که در نزدیکی خاک مکه است، فرود آیند.
| |
− | | |
− | قریش چون از حرکت سواره نظام ها و بارهای اسلحه آگاه شدند، «[[مکرز بن حفص]]» و عدهای را به نمایندگی نزد پیامبر فرستادند.
| |
− | | |
− | پیامبر به او گفت: «من بر پیمان خویش استوارم و با سلاح به مکه و بر قریش وارد نخواهم شد.»
| |
− | | |
− | مکرز گفت: «آری آزادگی و وفا تو را بدین صفت می شمارد.»
| |
− | | |
− | مسلمین شصت شتر برای قربانی همراه داشتند. آنان از جانب شمال به مکه وارد شدند. پیامبر بر ناقة «قصوی» سوار بود و زمام ناقه در دست «عبدالله بن رواحه».
| |
− | | |
− | عبدالله با هیبتی خاص و آهنگی رسا اشعار زیر را می خواند و حرکت می کرد:
| |
− | | |
− | {{بیت|خلوا بنی الکفار عن سبیله|خلوا فکل الخیر فی قبوله}}
| |
− | {{بیت|یا رب انی مؤمن بقیله|اعرف حق الله فی قبوله}}
| |
− | | |
− | ای فرزندان کفر، راه را بر فرستاده خداوند بگشایید. که او منشأ نیکی است. خداوندا من به صدق کلام او ایمان دارم و از فرمان تو در پذیرش دعوتش آگاهم.
| |
− | | |
− | اما پیامبر به او دستور داد که به جای آن اشعار کلمات زیر را ندا کند و بر آن چیزی نیفزاید: «لا اله الا الله وحده وحده نصر عبده و انجز وعده و اعز جنده و خذل الاحزاب وحده.»: معبودی جز خدای یگانه و بی همتا نیست. او بندهاش را یاری نمود و وعدهاش را وفا کرد و لشگر خود را گرامی داشت و احزاب شرک را به تنهایی خوار گردانید.
| |
− | | |
− | عبدالله بن رواحه با فریاد رسا شروع به خواندن این دعا کرد و مسلمین نیز در حالی که به سمت خانه کعبه رهسپار بودند با او هم صدا شدند. مسلمین پیامبر را در بر گرفته بودند و ندای لبیک ایشان شهر را و روح مکیان را می لرزاند.
| |
− | | |
− | قریشیان داخل مکه را ترک کرده، بر تپهها و کوههای مجاور چون [[ابوقبیس]] و [[حراء]] ساکن شده بودند تا با مسلمین روبرو نشوند و قدرت آنان را نبینند. پیامبر و مسلمین سه روز در مکه ماندند و در ظرف این سه روز اعمال عمره را انجام دادند. آنان به مسجدالحرام وارد شدند و به طواف پرداختند. قریشیان و بت پرستان مسجد را خالی گذاشتند و به تماشا ایستادند.
| |
− | | |
− | به پیامبر خبر آمد که قریشیان چنین گویند که محمد و یارانش از گرسنگی زرد شدهاند و ضعیف و از این رو گرداگرد خانه توان طواف ندارند. پس پیامبر برای آن که قدرت مسلمین و صلابت و شکوه اسلام را به مشرکان بفهماند، بازوی راست از ردا بیرون آورد و فرمود: «رحم الله امرءاً اراهم الیوم من نفسه قوه.»
| |
− | | |
− | پیامبر در قسمتی از طواف، هروله می کرد(نوعی راه رفتن تند تر از حد معمول و آرام تر از دویدن) و اصحاب نیز چنین می کردند تا از خود ضعف نشان ندهند. سپس هروله کنان به سعی میان صفا و مروه پرداختند و پس از فراغ شتران را سر بریدند و موی سر تراشیدند و حلق و تقصیر نمودند و از احرام خارج شدند.
| |
− | | |
− | پیامبر عدهای را به مرالظهران فرستاد تا مراقبت کنند و مأموران قبلی وارد حرم شوند و به عمره بپردازند. پس از پایان اعمال مهاجران پس از هفت سال به خانههای خود رفتند و برادران انصار خود را نیز مهمان کردند.
| |
− | | |
− | '''ازدواج پیامبر با بنت حارث بن عبدالمطلب'''
| |
− | | |
− | نیز در این ایام پیامبر با «میمونه»، دختر حارث بن [[عبدالمطب]]، ازدواج کرد. او دختر عم رسول خدا بود. خواهر مادری او به نام «[[امالفضل]]» زوجة [[عباس ابن عبدالمطب]]، عموی پیامبر، بود.
| |
− | | |
− | ذکر این نکته لازم است که عباس عموی پیامبر بود که در جریان انعقاد [[پیمان عقبه]] بین پیامبر و مردم مدینه نقش داشت. او در باطن مسلمان بود ولی به دلیل پیوندهای اقتصادی با قریش و مصلحت اندیشی اسلام خود را آشکار نمی کرد.
| |
− | | |
− | او ساکن مکه بود و در بین قریشیان می زیست. میمونه که تحت تاثیر احساسات و اعمال مسلمین واقع شده بود، به واسطة عباس به پیامبر درخواست ازدواج داد و پیامبر که موقعیت خانوادگی والای او در میان قریشیان را می دانست، بنا بر مصالحی با او ازدواج کرد.
| |
− | | |
− | '''تعبیر رؤیای پیامبر'''
| |
− | | |
− | چون روز سوم فرا رسید [[سهیل بن عمرو]] و [[حویطب بن عبدالعزی]] به نزد پیامبر آمدند و از آن حضرت خواستند تا از مکه خارج شود. پیامبر شاید به منظور تلطیف قلوب مکیان و تبلیغ عملی اسلام فرمود چه می شود اگر بگذارید در این جا عروسی کنم و ولیمهای هم برای شما تهیه نمایم ولی آنان امتناع کردند.
| |
− | | |
− | لذا پیامبر و مسلمین نیمه روز به سمت مکه حرکت نمودند و فقط غلامی به نام «[[ابورافع]]» باقی ماند تا هنگام غروب همسر پیامبر را همراه آورد. بدین گونه بود که وعدة صدق خدا که به پیامبرش داده بود، محقق شد و آیت نازل آمد که: «لقد صدق الله رسوله الرؤیا بالحق لتدخلن المسجدالحرام ان شاءالله ءامنین محلقین رئوسکم و مقصرین لا تخافون فعلم ما لم تعلموا فجعل من دون ذلک فتحا قریباً».
| |
− | | |
− | آیة 27 [[سوره فتح]]: خداوند رؤیای پیامبرش را به صدق پیوست که گفته بود: اگر خدا بخواهد، ایمن، گروهی سرتراشیده و گروهی موی کوتاه کرده، بی هیچ بیمی به [[مسجدالحرام]] داخل می شوید. او چیزها می دانست که شما نمی دانستید و جز آن در همین نزدیکی فتحی نصیب شما کرده بود.
| |
− | | |
− | چون پیامبر در سال پیش بعد از انعقاد [[صلح حدیبیه]] بازگشت و مسلمین نتوانستند در همان سال ششم به زیارت خانه خدا روند، برخی در قلب شان شک افتاد که چگونه خدا رؤیای پیامبر را عملی نساخته است.
| |
− | | |
− | تا این که خدای تعالی آن خواب را امسال عملی کرد و آن وعده را صورت داد که مسلمین در امنیت و ایمنی سرها بتراشند و از کس خوف و ترس نداشته باشند پس فرمود فعلم مالم تعلموا.
| |
− | | |
− | خداوند چنین خواست که سال ششم مسلمین وارد مکه نشوند و در حدیبیه صلح کنند، چرا که اگر در حدیبیه با قریش صلح نکرده بودند، آنان در خیبر به یاری یهود می آمدند و همان گونه که یهودیان خیبر و بنی قریطه در [[جنگ احزاب]] قریش را یاری داده بودند، آنان نیز در جنگ مسلمین با توطئه گران یهود به کمک یهودیان می شتافتند.
| |
− | | |
− | امر خدا براین بود که مسلمین در سال ششم به مدینه بازگردند تا خیبر بگشایند و مکیان به یاری یهود نیایند و سال دیگر عازم عمره شوند. از همین روست که می فرماید: «فجعل من دون ذلک فتحاً قریباً»: فتح قریب در این آیت منظور همان [[فتح خیبر]] است.
| |
− | | |
− | در این سفر ضعف قریش و قدرت اسلام بیش از پیش نمایان شد و زوال شرک فرا رسید. ورود با افتخار پیامبر و مسلمین به مسجدالحرام، حرمتی که به [[اعمال حج]] می نهادند، جایگاه والای پیامبر در بین مسلمین و وحدت و یک رنگی آنان نسبت به یکدیگر احساس دشمنی و بیگانگی را که در توده مکه نسبت به اسلام ایجاد شده بود، کم کم از بین می برد و چهره مسلمین را در منظر مردم مکه هویدا کرد.
| |
− | | |
− | از همین رو چند ماه بعد و در [[سال هشتم هجرت]] برخی از بزرگان آنان به مدینه آمده اسلام آوردند. پس از بازگشت از مکه پیامبر [[ذی القعده]] و [[ذی الحجه]] را در مدینه بسرد برد و فقط در ذیالحجه سریهای به ریاست «[[احزم ابن ابی العوجاء سلمی]]» بر سر [[بنی سلیم]] فرستاد که آنان همه به دست کفار شهید شدند و به روایتی تنها [[ابن ابی العوجاء]] زنده ماند و به مدینه بازگشت.
| |
| | | |
| + | رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم پیش از خروج از [[مدینه]]، ابورافع را به مکه فرستاده بود تا «میمونه»<ref> وى یکى از همسران رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم بود که تا سال ۶۱ هجرى زنده ماند.</ref> را به عقد وى درآورد. آن حضرت پس از خاتمه اعمال، از مشرکان خواست تا اجازه دهند به این مناسبت ولیمه اى به آنان بدهد، اما آنان نپذیرفتند و از وى خواستند تا هرچه زودتر از مکه بیرون برود. |
| ==پانویس== | | ==پانویس== |
− | <references/> | + | <references /> |
| | | |
| ==منابع== | | ==منابع== |
− | هاشم رسولى محلاتى، زندگانى حضرت محمد صلی الله علیه و آله، ص522.
| + | |
| + | *مغازى تاریخ جنگهاى پیامبر(ص)، محمد بن عمر واقدى (م ۲۰۷)، ترجمه محمود مهدوى دامغانى، تهران، مرکز نشر دانشگاهى، چ دوم، ۱۳۶۹ش. |
| + | *رسول جعفریان، سیره رسول خدا، انتشارات دلیل ما. |
| | | |
| [[رده:سال ۷ هجری قمری]] | | [[رده:سال ۷ هجری قمری]] |
| [[رده:تاریخ صدر اسلام]] | | [[رده:تاریخ صدر اسلام]] |
| [[رده:پیامبر اکرم از بعثت تا رحلت]] | | [[رده:پیامبر اکرم از بعثت تا رحلت]] |
رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم در ذى قعده سال هفتم هجری، به دلیل ممانعت قریش از عمره مسلمانان در سال ششم، عازم «عمرة القضا» شد. از این رو آن حضرت به یاران خود دستور فرمودند تا به منظور عمره اى که از ایشان قضا شده بود عمره بجاى آورند، و هیچیک از کسانى که در حدیبیه شرکت داشته اند تخلف نکنند. هیچیک از کسانى که در خیبر شرکت کرده و جان سالم بدر برده بودند از این دستور تخلف نکردند. گروهى دیگر از مسلمانان هم که در حدیبیه شرکت نداشتند به قصد عمره گزاردن همراه رسول خدا (ص) بیرون آمدند. شمار مسلمانان در غزوه عمرة القضا دو هزار نفر بوده است.[۱]
تدابیر امنیتی در این سفر
رسول خدا صلى الله علیه و آله دستور داد تا یکصد اسب و نیز سلاح فراوان آماده و حرکت کنند. حضرت درباره علت حمل سلاح با وجود معاهده حدیبیه فرمود: ما سلاحها را به داخل حرم نمى بریم و البته براى خطرات احتمالى باید سلاحها در دسترس ما باشد.[۲] آن حضرت سلاحها را تا نزدیکى محلى که علائم حرم نصب شده بود بردند. در آنجا دویست نفر را به نگاهبانى سلاحها گماشتند و وارد حرم شدند.[۳]
قریش، مکرز بن حفص بن احنف را همراه تنى چند از قریشیان گسیل داشتند تا با پیامبر (ص) در بطن یأجج ملاقات کنند. پیامبر (ص) همراه اصحاب خود بودند که به یکدیگر رسیدند و آنها گفتند اى محمد، به خدا سوگند هیچگاه نه در دوران کوچکى و نه بزرگى معروف به غدر و مکر نبودى! حالا با اسلحه به حرم الهى و قوم خود وارد مى شوى؟ و حال آنکه شرط کرده بودى که فقط با اسلحه مسافر و شمشیرهاى غلاف کرده وارد خواهى شد! پیامبر (ص) فرمودند: ما وارد مکه نخواهیم شد مگر به همان طریق.
مکرز بن حفص همراه یاران خود شتابان به مکه برگشت و گفت: محمد با اسلحه وارد مکه نخواهد شد، او پاى بند همان شرطى است که کرده است. قریش از مکه به قله کوهها رفتند، و گفتند به محمد و اصحاب او نگاه هم نمى کنیم.[۴]
ورود رسول خدا به مکه
رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم در جمع یاران خویش و در حالى که سخت مراقب آن حضرت بودند،[۵] وارد مکه شد. عبدالله بن رواحه که لگام شتر رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) را در دست داشت چنین مى خواند:
خلوا بنى الکفّار عن سبیله
انّى شهدت انّه رسوله
حقاً و کل الخیر فى سبیله
نحن قتلناکم على تأویله
کما ضربناکم على تنزیله
ضرباً یزیل الهام عن مقیله
مشرکان مى گفتند: قومى به مکه مى آیند که گرماى یثرب آنان را سست کرده؛ لذا رسول خدا(صلى الله علیه و آله و سلم) به اصحابش دستور داد تا در سه شوط طواف، هروله کنند (آهسته بدوند) تا مشرکین قدرت آنها را ببینند.[۶]
رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم پس از طواف و سعى، وارد کعبه شد تا آنگاه که بلال بر بام کعبه اذان گفت. در آن لحظه عکرمه فرزند ابوجهل گفت: خداوند با کشته شدن پدرم، این کرامت را نصیب او کرد تا طنین صداى این بنده را در بالاى کعبه نشنود. سهیل بن عمرو و چند نفر دیگر از رجال قریش که این صحنه را دیدند از خشم یا خجلت صورتشان را پوشاندند.[۷]
خروج رسول خدا از مکه
پس از خاتمه مهلت، سهیل نزد حضرت آمد و از ایشان خواست تا مکه را ترک کند. پس از آن رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم به ابورافع فرمود تا فرمان کوچ از مکه اعلام کرده بگوید که هیچ کس در مکه نماند.[۸]
رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم پیش از خروج از مدینه، ابورافع را به مکه فرستاده بود تا «میمونه»[۹] را به عقد وى درآورد. آن حضرت پس از خاتمه اعمال، از مشرکان خواست تا اجازه دهند به این مناسبت ولیمه اى به آنان بدهد، اما آنان نپذیرفتند و از وى خواستند تا هرچه زودتر از مکه بیرون برود.
پانویس
- ↑ المغازى/ترجمه،متن،ص:۵۵۷
- ↑ المغازى، ج ۲، ص ۷۳۳؛ سبل الهدى والرشاد، ج ۵، ص ۲۸۹
- ↑ پس از آنکه مسلمانان عمره را انجام دادند، دویست نفر به جاى این افراد براى نگاهبانى از سلاحهااعزام شدند. نک: المغازى، ج ۲، ص ۷۴۰؛ سبل الهدى، ج ۵، ص ۲۹۴
- ↑ المغازى/ترجمه،متن،ص:۵۶۰
- ↑ طبقات الکبرى، ج ۲، ص ۱۲۱، [والمسلمون متوحشون السیوف محدقون برسول الله]
- ↑ طبقات الکبرى، ج ۲، ص ۱۲۳؛ سبل الهدى والرشاد، ج ۵، ص ۲۹۲؛ السیرة النبویه، ابن هشام، ج ۳، ص ۳۷۱؛ حضرت فرمود: خداوند رحمت کند کسى را که از خود قوت نشان دهد.
- ↑ المغازى، ج ۲، ص ۷۳۸؛ سبل الهدى والرشاد، ج ۵، ص ۲۹۴؛ در برخى از نقلها آمده که آنان اجازه ورودبه کعبه را ندادند گرچه بلال یکبار بر بام کعبه اذان گفت
- ↑ به بلال نیز فرمود تا بگوید قبل از غروب آفتاب حتى یک نفر از مسلمانان در مکه نماند؛ المنتخب من ذیل المذیل، ص ۵۱۷
- ↑ وى یکى از همسران رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم بود که تا سال ۶۱ هجرى زنده ماند.
منابع
- مغازى تاریخ جنگهاى پیامبر(ص)، محمد بن عمر واقدى (م ۲۰۷)، ترجمه محمود مهدوى دامغانى، تهران، مرکز نشر دانشگاهى، چ دوم، ۱۳۶۹ش.
- رسول جعفریان، سیره رسول خدا، انتشارات دلیل ما.