غزوه ذات الرقاع: تفاوت بین نسخهها
(←غزوه ذات الرقاع) |
مهدی موسوی (بحث | مشارکتها) جز |
||
(۱۱ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۴ کاربر نشان داده نشده) | |||
سطر ۱: | سطر ۱: | ||
− | + | {{خوب}} | |
− | == | + | این غزوه در سال چهارم یا پنجم هجری به وقوع پیوسته است. هدف از آن خفه کردن جنب و جوشهایی بود که از دو تیره "بنی محارب" و "بنی ثعلبه"، از [[غطفان|قبیله غطفان]] بر ضد [[اسلام]] در حال انجام گرفتن بود. |
− | + | {{شناسنامه غزوات | |
+ | |تصویر=[[پرونده:غزوه ذات الرقاع.jpg|۲۵۰px|center]] | ||
+ | |زمان = جمادى الأولى سال چهارم | ||
+ | |مکان = منطقه ذات الرقاع در ۸۵ کیلومتری شمال مدینه | ||
+ | |غزوه قبلی =[[غزوه بنی نضیر]] | ||
+ | |غزوه بعدی = [[غزوه بدر الموعد]] | ||
+ | |علت غزوه = مقابله با قبیله «غطفان» که سپاهیانى براى جنگ با مسلمین فراهم ساخته بودند. | ||
+ | |نتیجه = نبردی رخ نداد | ||
+ | |مسلمانان = مسلمانان | ||
+ | ۴۰۰ تا ۸۰۰ نفر | ||
+ | |دشمنان = کفار قبیله بنی غطفان | ||
+ | |فرماندهان مسلمانان = [[پیامبر اسلام|رسول خدا]](ص) | ||
+ | |فرماندهان دشمنان = ــــ | ||
+ | |پرجم داران مسلمانان= ــــ | ||
+ | |پرچم داران دشمنان = ـــ | ||
+ | |تلفات مسلمانان = ــــ | ||
+ | |تلفات دشمنان = ـــ | ||
+ | |توضیحات = '''آیات مرتبط با این غزوه:''' آیه هاى ۱۰۱ تا ۱۰۳ از [[سوره نساء]] و برگزاری اولین [[نماز خوف]] | ||
+ | }} | ||
+ | ==وجه تسمیه غزوه ذاتالرقاع== | ||
− | + | رقاع جمع رقعه به معنای قطعه و تکه است، و در این که چرا این [[غزوه]] به این نام موسوم گردید وجوهی گفته اند. | |
− | |||
− | + | #براى این ذات الرقاع نامیده شد که مسلمانان اسب و شتر نداشتند تا سوار شوند. از این رو مجبور بودند این مسیر طولانى را پیاده بروند. لذا پاهاى خود را که از فرط پیاده روى سوده شده بود، کهنه پیچ کردند. | |
+ | #از این رو ذات الرقاع نامیدند که مسلمانان در این غزوه پرچمهاى پینه دار برافراشتند. | ||
+ | #از این رو که [[نماز خوف]] در این غزوه مقرر شد و چون نماز تکه پاره و وصله دار شد، ذات الرقاع گفتند. | ||
+ | #این جنگ را به نام درختى نامیدند که آنجا بود و آن را ذات الرقاع مى گفتند. | ||
+ | #از این رو ذات الرقاع نامیده شد که در آنجا کوهى بود که رقاع نامیده مى شد و به رنگ سیاه، سفید و سرخ بود و در میان سعد و شقره در نزدیکى نخیل قرار داشت. | ||
+ | #چنان که ابن حبان معتقد است، علت این نامگذارى آن بود که اسبها در این غزوه، سیاه و سفید بودند. برخى احتمال دادهاند که ابن حبان واژه جبل (کوه) را تغییر داده و آن را خیل (اسب) خواند باشد.<ref> فتح البارى، ۷/ ۳۲۳؛ المواهب اللدنیه، ۱/ ۱۰۶ </ref> | ||
+ | #برخى نیز همه این امور را در نامگذارى ذات الرقاع دخیل دانسته اند.<ref> سیره مغلطاى، ۵۳؛ تاریخ الخمیس، ۱/ ۴۶۴؛ تاریخ الاسلام( ذهبى)، ۱/ ۲۰۰- ۲۰۱؛ المواهب اللدنیه، ۱/ ۱۰۶؛ سیره دحلان، ۱/ ۲۶۴؛ الروض الانف، ۳/ ۲۵۳؛ المغازى، ۱/ ۳۹۵؛ سیره ابن کثیر، ۳/ ۱۶۰؛ البدایة و النهایه، ۴/ ۸۳؛ بهجة المحافل، ۱/ ۲۳۲؛ فتح البارى، ۷/ ۳۲۳؛ نهایة الارب، ۱۷/ ۱۵۸؛ شرح نووى، ۱۲/ ۱۹۷؛ دلائل النبوه( بیهقى)، ۳/ ۳۷۱- ۳۷۲؛ سیره حلبى، ۲/ ۲۷۴؛ البدء و التاریخ، ۴/ ۲۱۳؛ حبیب السیر، ۱/ ۳۵۶- ۳۵۷؛ زاد المعاد، ۲/ ۱۱۱؛ الطبقات الکبرى، ۲/ ۶۱؛ سیره ابن هشام، ۳/ ۲۱۴؛ الوفاء، ۶۹۱؛ الکامل فى التاریخ، ۲/ ۱۷۴؛ تاریخ الامم و الملوک، ۲/ ۲۲۷؛ تاریخ ابن الوردى، ۱/ ۱۶۰؛ انساب الاشراف، ۱/ ۳۳۴؛ الثقات، ۱/ ۲۵۸؛ التنبیه و الاشراف، ۲۱۴؛ اعلام الورى، ۸۹؛ بحار الانوار، ۲۰/ ۱۷۶. </ref> | ||
− | == | + | این جنگ را '''غزوة الاعاجیب''' هم نامیده اند. چرا که کارهاى عجیب و غریبى در این غزوه اتّفاق افتاد. از دیگر نامهاى این جنگ، «غزوه بنى ثعلبه»، «غزوه محارب» و «غزوه بنى انمار» است.<ref> سیره حلبى، ۲/ ۲۷۰؛ سیره دحلان، ۱/ ۲۶۴. </ref> |
+ | ==تاریخ وقوع این غزوه== | ||
+ | گروهى آن را در سال چهارم هجرى، پس از [[غزوه بنی نضیر|غزوه بنى نضیر]] در ماه [[ماه ربیع الاول|ربیع الاول]] مى دانند و برخى دیگر در ماه [[ماه جمادی الاول|جمادى الاوّل]].<ref> تاریخ الخمیس، ۱/ ۴۶۳؛ سیره مغلطاى، ۵۴؛ سیره حلبى، ۲/ ۲۷۰؛ سیره دحلان، ۱/ ۲۶۴؛ دلائل النبوه( بیهقى)، ۳/ ۳۶۹- ۳۷۰؛ تاریخ ابن الوردى، ۱/ ۱۶۰؛ زاد المعاد، ۱/ ۱۶۰؛ زاد المعاد، ۲/ ۱۱۰؛ سیره ابن هشام، ۳/ ۲۱۳- ۲۱۴؛ تاریخ الاسلام( ذهبى)، ۱/ ۲۰۰؛ نهایة الارب، ۱۷/ ۱۵۸؛ فتح البارى، ۷/ ۳۲۱ </ref> بر حسب قول سوم، دو ماه و بیست روز پس از غزوه بنى نضیر به وقوع پیوسته است. <ref> اریخ الخمیس، ۱/ ۴۶۳؛ اعلام الورى، ۸۹؛ بحار الانوار، ۲۰/ ۱۷۶- ۱۷۸. </ref> | ||
+ | قیروانى مىگوید: [[پیامبر اسلام|پیامبر]] (ص) پنجم جمادى الاوّل از [[مدینه|مدینه]] بیرون رفت و روز چهارشنبه، هشت روز مانده از این ماه بازگشت.<ref> الجامع، ۲۷۹. </ref> | ||
− | + | برخى عقیده دارند که آغاز این غزوه در دهم ماه [[ماه محرم|محرم]] سال پنجم هجرى بوده است.<ref> مرآة الجنان، ۱/ ۹؛ سیره مغلطاى، ۵۴؛ شذرات الذهب، ۱/ ۱۱؛ الطبقات الکبرى، ۲/ ۶۱؛ تاریخ الاسلام( ذهبى)، ۱/ ۲۰۰؛ المغازى، ۱/ ۳۹۵؛ نهایة الارب، ۱۷/ ۱۵۸؛ المواهب اللدنیه، ۱/ ۱۰۶؛ فتح البارى، ۷/ ۳۳۲. </ref> برخى نیز آن را پس از جنگ [[غزوه بدر صغرى|بدر صغرى]] مى دانند. <ref> تاریخ الخمیس، ۱/ ۴۶۳- ۴۶۴؛ سیره مغلطاى، ۵۴ </ref> نظر شمارى دیگر از جمله بخارى بر این است که ذات الرقاع پس از [[غزوه خیبر|فتح خیبر]] در سال هفتم روى داده است.<ref> صحیح بخارى، ۳/ ۲۳؛ تاریخ الخمیس، ۱/ ۴۶۳؛ سیره حلبى، ۲/ ۲۷۰؛ المواهب اللدنیه، ۱/ ۱۰۶، ۱۰۹. </ref> | |
− | + | ==وقایع مرتبط با این غزوه== | |
− | + | مردى که براى فروش کالایش به [[مدینه|مدینه]] آمده بود گفت: از [[نجد]] مى آید و دیده است که کسانى در حال فراهم کردن نیرو براى جنگ با شما هستند. این افراد از قبایل بنى محارب و بنى ثعلب (هر دو از [[غطفان|غَطَفان]]) بودند.<ref> السیرة النبویه، ابن هشام، ج ۲، ص ۲۰۳ </ref> [[پیامبر اسلام|رسول خدا]] صلى الله علیه و آله و سلم همراه چهارصد و به قولى هفتصد یا هشتصد نفر عازم ناحیه مورد نظر شد تا به وادى شقره رسید. یک روز آنجا توقّف کرد و گروههایى از مسلمانان را براى کسب خبر اعزام فرمود. همه آنها شبانگاه بازگشتند و گفتند به کسى برخورد نکردهاند، امّا آثار پاهایى دیدهاند که تازه بوده است. پیامبر (ص) همراه اصحاب حرکت کرد تا به سرزمین و جایگاه اصلى دشمن رسید، ولى دیدند که در آنجا هم هیچ کس نیست. اعراب که سپاه پیامبر (ص) را دیدند، پشت به مسلمانان کردند و از برخورد با آنان ترسیدند. آنان به قلّه کوهها گریخته و در آنجا سنگر گرفتند. شمارى نیز در داخل درهها موضع گرفتند و احدى جز زنان باقى نماندند.<ref> تاریخ الخمیس، ۱/ ۴۶۴؛ انساب الاشراف، ۱/ ۳۴۰؛ سیره دحلان، ۱/ ۲۶۴؛ سیره حلبى، ۲/ ۲۷۱؛ سیره مغلطاى، ۵۴؛ دلائل النبوه( بیهقى)، ۲۷۱۰۳؛ الوفاء، ۶۹۱؛ الکامل فى التاریخ، ۲/ ۱۷۴؛ الثقات، ۱/ ۲۵۷- ۲۵۸؛ التنبیه و الاشراف، ۲۱۴؛ حبیب السیر، ۱/ ۳۵۶؛ الطبقات الکبرى، ۲/ ۶۱؛ سیره ابن هشام، ۳/ ۲۱۴؛ تاریخ الاسلام( ذهبى)، ۱/ ۲۰۱؛ المغازى، ۱/ ۳۹۵- ۳۹۶؛ سیره ابن کثیر، ۳/ ۱۶۰- ۱۶۱؛ نهایة الارب، ۱۷/ ۱۵۸. </ref> پیغمبر (ص) آهنگ مدینه کرد و جعال بن سراقه را از پیش فرستاد تا خبر سلامتى آنان را به مردم برساند.<ref> لطبقات الکبرى، ۲/ ۶۱؛ نهایة الارب، ۱۷/ ۱۶۲؛ سیره دحلان، ۱/ ۲۶۵؛ سیره حلبى، ۲/ ۲۷۳ </ref> | |
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | == | ||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | == | + | ===تشریع صلوة خوف=== |
− | اختلاف هست در | + | اختلاف هست در این که [[نماز خوف]] در کدام جنگ خوانده شد. [[طبرسى]] در [[اعلام الورى]] و بعضى دیگر آن را در [[غزوه بنى لحيان|جنگ بنى لحیان]] گفته اند، ولى دیگران در [[غزوه ذات الرقاع]] مى دانند. |
− | [[ابن | + | [[ابن اثیر]] نقل مى کند: [[رسول خدا]] صلى الله علیه و آله بعد از جریان [[بنی نضیر|بنى نضیر]]، ماه [[ربیع الاول]] و [[ربیع الثانی]] را در [[مدینه]] ماند و بعد به جنگ ذات الرقاع رفت و در آن صلوة خوف نازل شد.<ref> کامل ابن اثیر، ج ۲ ص ۱۱۹. </ref> |
+ | در [[الکافی (کتاب)|کافى]] از [[امام صادق]] علیه السلام نقل شده: رسول خدا صلى الله علیه و آله در ذات الرقاع با اصحابش صلوة خوف خواندند، اصحاب را دو گروه کردند؛ گروه اول روبروى دشمن ایستادند و گروه دیگر به آن حضرت اقتدا کردند. [[رکعت|رکعت]] اول که خوانده شد، حضرت در حال قیام ایستاد، اقتدا کنندگان، رکعت دیگر را خود خواندند، بعد فى الفور در مقابل دشمن ایستادند، گروه دیگر آمده و اقتدا کردند، حضرت رکعت دوم را با آن ها خواند و سلام داد و آن ها رکعت دوم را خود خواندند.<ref> کافى، ج ۳، ص ۴۵۴. </ref> <ref> از هجرت تا رحلت، سید على اکبر قریشى. </ref> | ||
− | + | ===ماجرای نماز عباد بن بشر=== | |
− | |||
− | |||
− | == نماز عباد بن بشر | ||
− | در | + | در این جنگ زنی از قبیله دشمن به دست مسلمانان اسیر شد و چون شوهر آن زن از اسارت همسرش مطلع گردید به تعقیب لشکر مسلمانان حرکت کرد تا تلافی کرده و دست بردی به مسلمانان بزند، یا اگر بتواند انتقام گرفته و یکی از آن ها را به اسارت برده یا به قتل برساند. لشکر مسلمانان به دره ای رسیدند و چون شب فرا رسید فرود آمدند. پیغمبر فرمود: کیست که امشب ما را نگهبانی و حراست کند؟ [[عمار بن یاسر]] از [[مهاجرین]]، و [[عباد بن بشر]] یکی از [[انصار]] مدینه این کار را به عهده گرفتند و هر دو به دنبال ماموریت به دهانه دره رفتند. |
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | + | و چون بدانجا رسیدند با یکدیگر قرار گذاردند تا شب را دو قسمت کنند و هر کدام قسمتی بخوابند و آن دیگری نگهبانی کند، نیمه اول سهم عباد بن بشر شد که نگهبانی کند و عمار بن یاسر بخوابد. عمار خوابید و عباد بن بشر به نماز ایستاد، طولی نکشید که همان مرد مشرک - که به تعقیب همسرش آمده بود - سر رسید و از دور که نگاه کرد شخصی را دید که همانند ستونی سر پا ایستاده برای این که مطمئن شود او انسانست یا نه، تیری به طرف او انداخت. تیر آمد و بر بدن عباد خورد ولی نمازش را قطع نکرد و تیر را از بدنش کشید و به نماز ادامه داد. آن مرد تیر دوم را رها کرد آن تیر هم به بدن عباد خورد ولی نمازش را قطع نکرده و آن را از بدن خود کشید و ادامه به نماز داد و چون تیر سوم به بدنش خورد به [[رکوع]] و [[سجده]] رفت و نمازش را تمام کرده و عمار را از خواب بیدار نمود و بدو گفت: برخیز که من دیگر قدرت این که روی پا بایستم ندارم، عمار از جا برخاست و مرد مشرک که دانست آنها دو نفر هستند فرار کرد. | |
− | |||
− | |||
+ | عمار نگاهش به بدن عباد افتاد و او را غرق خون دید و چون جریان را پرسید به عباد گفت: چرا تیر اول را که خوردی مرا بیدار نکردی؟ عباد گفت: [[سوره]] ای از [[قرآن]] می خواندم که دلم نیامد آن را قطع کنم.<ref>نام درختی بوده که مورد پرستش اعراب آن زمان بود و هر کس برای قضای حاجتش کهنه ای به آن بسته بود و به همین جهت آن را ذات الرقاع می گفتند و جنگ در نزدیکی آن اتفاق افتاده.</ref> ولی وقتی دیدم تیرها پی در پی می آید به رکوع رفتم و نماز را تمام کردم. و به خدا [[سوگند]] اگر ترس این نبود که در انجام دستور [[رسول خدا]] صلی الله علیه و آله کوتاهی کرده باشم و دشمن دست بردی بزند به هیچ قیمتی حاضر نبودم نمازم را قطع کنم اگر چه نفسم قطع شود و جان بر سر این کار بگذارم.<ref>در برخی از تواریخ است که گفت: [[سوره کهف]] را می خواندم.</ref> <ref> زندگانی حضرت محمد صلی الله علیه و آله، رسولی محلاتی، سید هاشم. </ref> | ||
==پانویس== | ==پانویس== | ||
− | <references/> | + | <references /> |
+ | ==منابع== | ||
+ | *سیرت جاودانه/ ترجمه الصحیح من سیرة النبی الأعظم، جعفر مرتضى العاملى/ مترجم محمد سپهرى، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامى، ۱۳۸۴ش. | ||
+ | *رسول جعفریان، سیره رسول خدا، انتشارات دلیل ما. | ||
+ | {{غزوات پیامبر اکرم}} | ||
[[رده:غزوات پیامبر اکرم]] | [[رده:غزوات پیامبر اکرم]] | ||
[[رده:جنگ های صدر اسلام]] | [[رده:جنگ های صدر اسلام]] | ||
+ | [[رده: پیامبر اکرم]] | ||
+ | [[رده: مقاله های مرتبط به دانشنامه]] | ||
+ | |||
+ | {{سنجش کیفی | ||
+ | |سنجش=شده | ||
+ | |شناسه= خوب | ||
+ | |عنوان بندی مناسب= خوب | ||
+ | |کفایت منابع و پی نوشت ها= خوب | ||
+ | |رعایت سطح مخاطب عام= خوب | ||
+ | |رعایت ادبیات دانشنامه ای= خوب | ||
+ | |جامعیت= خوب | ||
+ | |رعایت اختصار= خوب | ||
+ | |سیر منطقی= خوب | ||
+ | |کیفیت پژوهش= خوب | ||
+ | |رده= دارد | ||
+ | }} |
نسخهٔ کنونی تا ۶ اوت ۲۰۲۲، ساعت ۰۶:۳۸
این غزوه در سال چهارم یا پنجم هجری به وقوع پیوسته است. هدف از آن خفه کردن جنب و جوشهایی بود که از دو تیره "بنی محارب" و "بنی ثعلبه"، از قبیله غطفان بر ضد اسلام در حال انجام گرفتن بود.
غزوه ذات الرقاع | |
زمان | جمادى الأولى سال چهارم |
مکان | منطقه ذات الرقاع در ۸۵ کیلومتری شمال مدینه |
غزوه قبلی | غزوه بنی نضیر |
غزوه بعدی | غزوه بدر الموعد |
علت غزوه | مقابله با قبیله «غطفان» که سپاهیانى براى جنگ با مسلمین فراهم ساخته بودند. |
نتیجه | نبردی رخ نداد |
دوطرف درگیری و تعداد آنها | |
مسلمانان
۴۰۰ تا ۸۰۰ نفر |
کفار قبیله بنی غطفان |
فرماندهان | |
رسول خدا(ص) | ــــ |
پرچم داران | |
ــــ | ـــ |
تلفات | |
ــــ | ـــ |
آیات مرتبط با این غزوه: آیه هاى ۱۰۱ تا ۱۰۳ از سوره نساء و برگزاری اولین نماز خوف |
محتویات
وجه تسمیه غزوه ذاتالرقاع
رقاع جمع رقعه به معنای قطعه و تکه است، و در این که چرا این غزوه به این نام موسوم گردید وجوهی گفته اند.
- براى این ذات الرقاع نامیده شد که مسلمانان اسب و شتر نداشتند تا سوار شوند. از این رو مجبور بودند این مسیر طولانى را پیاده بروند. لذا پاهاى خود را که از فرط پیاده روى سوده شده بود، کهنه پیچ کردند.
- از این رو ذات الرقاع نامیدند که مسلمانان در این غزوه پرچمهاى پینه دار برافراشتند.
- از این رو که نماز خوف در این غزوه مقرر شد و چون نماز تکه پاره و وصله دار شد، ذات الرقاع گفتند.
- این جنگ را به نام درختى نامیدند که آنجا بود و آن را ذات الرقاع مى گفتند.
- از این رو ذات الرقاع نامیده شد که در آنجا کوهى بود که رقاع نامیده مى شد و به رنگ سیاه، سفید و سرخ بود و در میان سعد و شقره در نزدیکى نخیل قرار داشت.
- چنان که ابن حبان معتقد است، علت این نامگذارى آن بود که اسبها در این غزوه، سیاه و سفید بودند. برخى احتمال دادهاند که ابن حبان واژه جبل (کوه) را تغییر داده و آن را خیل (اسب) خواند باشد.[۱]
- برخى نیز همه این امور را در نامگذارى ذات الرقاع دخیل دانسته اند.[۲]
این جنگ را غزوة الاعاجیب هم نامیده اند. چرا که کارهاى عجیب و غریبى در این غزوه اتّفاق افتاد. از دیگر نامهاى این جنگ، «غزوه بنى ثعلبه»، «غزوه محارب» و «غزوه بنى انمار» است.[۳]
تاریخ وقوع این غزوه
گروهى آن را در سال چهارم هجرى، پس از غزوه بنى نضیر در ماه ربیع الاول مى دانند و برخى دیگر در ماه جمادى الاوّل.[۴] بر حسب قول سوم، دو ماه و بیست روز پس از غزوه بنى نضیر به وقوع پیوسته است. [۵] قیروانى مىگوید: پیامبر (ص) پنجم جمادى الاوّل از مدینه بیرون رفت و روز چهارشنبه، هشت روز مانده از این ماه بازگشت.[۶]
برخى عقیده دارند که آغاز این غزوه در دهم ماه محرم سال پنجم هجرى بوده است.[۷] برخى نیز آن را پس از جنگ بدر صغرى مى دانند. [۸] نظر شمارى دیگر از جمله بخارى بر این است که ذات الرقاع پس از فتح خیبر در سال هفتم روى داده است.[۹]
وقایع مرتبط با این غزوه
مردى که براى فروش کالایش به مدینه آمده بود گفت: از نجد مى آید و دیده است که کسانى در حال فراهم کردن نیرو براى جنگ با شما هستند. این افراد از قبایل بنى محارب و بنى ثعلب (هر دو از غَطَفان) بودند.[۱۰] رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم همراه چهارصد و به قولى هفتصد یا هشتصد نفر عازم ناحیه مورد نظر شد تا به وادى شقره رسید. یک روز آنجا توقّف کرد و گروههایى از مسلمانان را براى کسب خبر اعزام فرمود. همه آنها شبانگاه بازگشتند و گفتند به کسى برخورد نکردهاند، امّا آثار پاهایى دیدهاند که تازه بوده است. پیامبر (ص) همراه اصحاب حرکت کرد تا به سرزمین و جایگاه اصلى دشمن رسید، ولى دیدند که در آنجا هم هیچ کس نیست. اعراب که سپاه پیامبر (ص) را دیدند، پشت به مسلمانان کردند و از برخورد با آنان ترسیدند. آنان به قلّه کوهها گریخته و در آنجا سنگر گرفتند. شمارى نیز در داخل درهها موضع گرفتند و احدى جز زنان باقى نماندند.[۱۱] پیغمبر (ص) آهنگ مدینه کرد و جعال بن سراقه را از پیش فرستاد تا خبر سلامتى آنان را به مردم برساند.[۱۲]
تشریع صلوة خوف
اختلاف هست در این که نماز خوف در کدام جنگ خوانده شد. طبرسى در اعلام الورى و بعضى دیگر آن را در جنگ بنى لحیان گفته اند، ولى دیگران در غزوه ذات الرقاع مى دانند.
ابن اثیر نقل مى کند: رسول خدا صلى الله علیه و آله بعد از جریان بنى نضیر، ماه ربیع الاول و ربیع الثانی را در مدینه ماند و بعد به جنگ ذات الرقاع رفت و در آن صلوة خوف نازل شد.[۱۳]
در کافى از امام صادق علیه السلام نقل شده: رسول خدا صلى الله علیه و آله در ذات الرقاع با اصحابش صلوة خوف خواندند، اصحاب را دو گروه کردند؛ گروه اول روبروى دشمن ایستادند و گروه دیگر به آن حضرت اقتدا کردند. رکعت اول که خوانده شد، حضرت در حال قیام ایستاد، اقتدا کنندگان، رکعت دیگر را خود خواندند، بعد فى الفور در مقابل دشمن ایستادند، گروه دیگر آمده و اقتدا کردند، حضرت رکعت دوم را با آن ها خواند و سلام داد و آن ها رکعت دوم را خود خواندند.[۱۴] [۱۵]
ماجرای نماز عباد بن بشر
در این جنگ زنی از قبیله دشمن به دست مسلمانان اسیر شد و چون شوهر آن زن از اسارت همسرش مطلع گردید به تعقیب لشکر مسلمانان حرکت کرد تا تلافی کرده و دست بردی به مسلمانان بزند، یا اگر بتواند انتقام گرفته و یکی از آن ها را به اسارت برده یا به قتل برساند. لشکر مسلمانان به دره ای رسیدند و چون شب فرا رسید فرود آمدند. پیغمبر فرمود: کیست که امشب ما را نگهبانی و حراست کند؟ عمار بن یاسر از مهاجرین، و عباد بن بشر یکی از انصار مدینه این کار را به عهده گرفتند و هر دو به دنبال ماموریت به دهانه دره رفتند.
و چون بدانجا رسیدند با یکدیگر قرار گذاردند تا شب را دو قسمت کنند و هر کدام قسمتی بخوابند و آن دیگری نگهبانی کند، نیمه اول سهم عباد بن بشر شد که نگهبانی کند و عمار بن یاسر بخوابد. عمار خوابید و عباد بن بشر به نماز ایستاد، طولی نکشید که همان مرد مشرک - که به تعقیب همسرش آمده بود - سر رسید و از دور که نگاه کرد شخصی را دید که همانند ستونی سر پا ایستاده برای این که مطمئن شود او انسانست یا نه، تیری به طرف او انداخت. تیر آمد و بر بدن عباد خورد ولی نمازش را قطع نکرد و تیر را از بدنش کشید و به نماز ادامه داد. آن مرد تیر دوم را رها کرد آن تیر هم به بدن عباد خورد ولی نمازش را قطع نکرده و آن را از بدن خود کشید و ادامه به نماز داد و چون تیر سوم به بدنش خورد به رکوع و سجده رفت و نمازش را تمام کرده و عمار را از خواب بیدار نمود و بدو گفت: برخیز که من دیگر قدرت این که روی پا بایستم ندارم، عمار از جا برخاست و مرد مشرک که دانست آنها دو نفر هستند فرار کرد.
عمار نگاهش به بدن عباد افتاد و او را غرق خون دید و چون جریان را پرسید به عباد گفت: چرا تیر اول را که خوردی مرا بیدار نکردی؟ عباد گفت: سوره ای از قرآن می خواندم که دلم نیامد آن را قطع کنم.[۱۶] ولی وقتی دیدم تیرها پی در پی می آید به رکوع رفتم و نماز را تمام کردم. و به خدا سوگند اگر ترس این نبود که در انجام دستور رسول خدا صلی الله علیه و آله کوتاهی کرده باشم و دشمن دست بردی بزند به هیچ قیمتی حاضر نبودم نمازم را قطع کنم اگر چه نفسم قطع شود و جان بر سر این کار بگذارم.[۱۷] [۱۸]
پانویس
- ↑ فتح البارى، ۷/ ۳۲۳؛ المواهب اللدنیه، ۱/ ۱۰۶
- ↑ سیره مغلطاى، ۵۳؛ تاریخ الخمیس، ۱/ ۴۶۴؛ تاریخ الاسلام( ذهبى)، ۱/ ۲۰۰- ۲۰۱؛ المواهب اللدنیه، ۱/ ۱۰۶؛ سیره دحلان، ۱/ ۲۶۴؛ الروض الانف، ۳/ ۲۵۳؛ المغازى، ۱/ ۳۹۵؛ سیره ابن کثیر، ۳/ ۱۶۰؛ البدایة و النهایه، ۴/ ۸۳؛ بهجة المحافل، ۱/ ۲۳۲؛ فتح البارى، ۷/ ۳۲۳؛ نهایة الارب، ۱۷/ ۱۵۸؛ شرح نووى، ۱۲/ ۱۹۷؛ دلائل النبوه( بیهقى)، ۳/ ۳۷۱- ۳۷۲؛ سیره حلبى، ۲/ ۲۷۴؛ البدء و التاریخ، ۴/ ۲۱۳؛ حبیب السیر، ۱/ ۳۵۶- ۳۵۷؛ زاد المعاد، ۲/ ۱۱۱؛ الطبقات الکبرى، ۲/ ۶۱؛ سیره ابن هشام، ۳/ ۲۱۴؛ الوفاء، ۶۹۱؛ الکامل فى التاریخ، ۲/ ۱۷۴؛ تاریخ الامم و الملوک، ۲/ ۲۲۷؛ تاریخ ابن الوردى، ۱/ ۱۶۰؛ انساب الاشراف، ۱/ ۳۳۴؛ الثقات، ۱/ ۲۵۸؛ التنبیه و الاشراف، ۲۱۴؛ اعلام الورى، ۸۹؛ بحار الانوار، ۲۰/ ۱۷۶.
- ↑ سیره حلبى، ۲/ ۲۷۰؛ سیره دحلان، ۱/ ۲۶۴.
- ↑ تاریخ الخمیس، ۱/ ۴۶۳؛ سیره مغلطاى، ۵۴؛ سیره حلبى، ۲/ ۲۷۰؛ سیره دحلان، ۱/ ۲۶۴؛ دلائل النبوه( بیهقى)، ۳/ ۳۶۹- ۳۷۰؛ تاریخ ابن الوردى، ۱/ ۱۶۰؛ زاد المعاد، ۱/ ۱۶۰؛ زاد المعاد، ۲/ ۱۱۰؛ سیره ابن هشام، ۳/ ۲۱۳- ۲۱۴؛ تاریخ الاسلام( ذهبى)، ۱/ ۲۰۰؛ نهایة الارب، ۱۷/ ۱۵۸؛ فتح البارى، ۷/ ۳۲۱
- ↑ اریخ الخمیس، ۱/ ۴۶۳؛ اعلام الورى، ۸۹؛ بحار الانوار، ۲۰/ ۱۷۶- ۱۷۸.
- ↑ الجامع، ۲۷۹.
- ↑ مرآة الجنان، ۱/ ۹؛ سیره مغلطاى، ۵۴؛ شذرات الذهب، ۱/ ۱۱؛ الطبقات الکبرى، ۲/ ۶۱؛ تاریخ الاسلام( ذهبى)، ۱/ ۲۰۰؛ المغازى، ۱/ ۳۹۵؛ نهایة الارب، ۱۷/ ۱۵۸؛ المواهب اللدنیه، ۱/ ۱۰۶؛ فتح البارى، ۷/ ۳۳۲.
- ↑ تاریخ الخمیس، ۱/ ۴۶۳- ۴۶۴؛ سیره مغلطاى، ۵۴
- ↑ صحیح بخارى، ۳/ ۲۳؛ تاریخ الخمیس، ۱/ ۴۶۳؛ سیره حلبى، ۲/ ۲۷۰؛ المواهب اللدنیه، ۱/ ۱۰۶، ۱۰۹.
- ↑ السیرة النبویه، ابن هشام، ج ۲، ص ۲۰۳
- ↑ تاریخ الخمیس، ۱/ ۴۶۴؛ انساب الاشراف، ۱/ ۳۴۰؛ سیره دحلان، ۱/ ۲۶۴؛ سیره حلبى، ۲/ ۲۷۱؛ سیره مغلطاى، ۵۴؛ دلائل النبوه( بیهقى)، ۲۷۱۰۳؛ الوفاء، ۶۹۱؛ الکامل فى التاریخ، ۲/ ۱۷۴؛ الثقات، ۱/ ۲۵۷- ۲۵۸؛ التنبیه و الاشراف، ۲۱۴؛ حبیب السیر، ۱/ ۳۵۶؛ الطبقات الکبرى، ۲/ ۶۱؛ سیره ابن هشام، ۳/ ۲۱۴؛ تاریخ الاسلام( ذهبى)، ۱/ ۲۰۱؛ المغازى، ۱/ ۳۹۵- ۳۹۶؛ سیره ابن کثیر، ۳/ ۱۶۰- ۱۶۱؛ نهایة الارب، ۱۷/ ۱۵۸.
- ↑ لطبقات الکبرى، ۲/ ۶۱؛ نهایة الارب، ۱۷/ ۱۶۲؛ سیره دحلان، ۱/ ۲۶۵؛ سیره حلبى، ۲/ ۲۷۳
- ↑ کامل ابن اثیر، ج ۲ ص ۱۱۹.
- ↑ کافى، ج ۳، ص ۴۵۴.
- ↑ از هجرت تا رحلت، سید على اکبر قریشى.
- ↑ نام درختی بوده که مورد پرستش اعراب آن زمان بود و هر کس برای قضای حاجتش کهنه ای به آن بسته بود و به همین جهت آن را ذات الرقاع می گفتند و جنگ در نزدیکی آن اتفاق افتاده.
- ↑ در برخی از تواریخ است که گفت: سوره کهف را می خواندم.
- ↑ زندگانی حضرت محمد صلی الله علیه و آله، رسولی محلاتی، سید هاشم.
منابع
- سیرت جاودانه/ ترجمه الصحیح من سیرة النبی الأعظم، جعفر مرتضى العاملى/ مترجم محمد سپهرى، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامى، ۱۳۸۴ش.
- رسول جعفریان، سیره رسول خدا، انتشارات دلیل ما.
غزوات پیامبر اکرم (ص) | ||||||
2 هجری | غزوه ودّان * غزوه بواط * غزوه عشيره * غزوه كدر * غزوه بنى قينقاع * غزوه سويق | |||||
3 هجری | غزوه بدر * غزوه غطفان * غزوه احد * غزوه حمراء الأسد | |||||
4 هجری | غزوه بنى نضير * غزوه ذات الرقاع * غزوه بدر الموعد | |||||
5 هجری | غزوه دومة الجندل * غزوه خندق یا احزاب * غزوه بنى قريظه | |||||
6 هجری | غزوه بنى لحيان * غزوه ذى قرد * غزوه بنى مصطلق * غزوه حديبيه | |||||
7 هجری | غزوه خيبر | |||||
8 هجری | غزوه فتح مكه * غزوه حنين * غزوه طائف | |||||
9 هجری | غزوه تبوك |