شعر نو: تفاوت بین نسخهها
(←منابع) |
مهدی موسوی (بحث | مشارکتها) (ویرایش) |
||
(۳ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۳ کاربر نشان داده نشده) | |||
سطر ۱: | سطر ۱: | ||
− | {{الگو:منبع الکترونیکی معتبر|ماخذ=پایگاه}} | + | {{الگو:منبع الکترونیکی معتبر|ماخذ=پایگاه}}'''شعر نو''' از قالبهای شعری اخیر است که توسط علی اسفندیاری ([[نیما یوشیج]]) دوره معاصر پدید آمد. در «شعر نو»، تحول در زبان و قالب تنها نبوده است، بلکه مهمتر از آن بینش و محتوا تغییر کرده است. |
− | |||
− | |||
− | + | ==علل پیدایش شعر نو== | |
− | |||
− | + | عواملی مثل آشنایی با فرهنگ غرب اعزام دانشجو به خارج، رواج روزنامه و رزونامه نگاری، ایجاد دارالفنون و... که زمینه انقلاب [[مشروطیت]] را در [[ایران]] فراهم کرد؛ لزوم تجدید نظر در ادبیات را نیز ایجاد کرد. البته احساس نیاز به تحول در ادبیات فارسی بی سابقه نبود، اما کمیت و کیفیت آن تفاوت اساسی با تحولات سده اخیر داشت. | |
− | + | کوشش برای تجدد در [[شعر]] چیزی نیست که با [[نیما یوشیج|نیما]] یا مشروطه آغاز شده باشد. [[خاقانی]]، [[نظامی گنجوی|نظامی]] و اقمارشان در قیاس با شاعران قبل از خود عالماً و عامداً شیوه شعر را مورد تجدید نظر قرار دادند. کوشش [[تصوف|صوفیه]] یکی از بزرگترین قدمها در حوزه تجدد شعر فارسی بوده است. | |
− | |||
− | + | اقدام شاعران [[سبک هندی|سبک هندی]] که تمام توجهشان به تازگی خیال بود نیز تلاشی در این راستا بود؛ اما از آنجا که هر یک از این اقدامها از بینشی یک بعدی سرچشمه میگرفت با توفیق همراه نبود.<ref>امین پور؛ ۱۳۸۴: ۴۷۴.</ref> حتی تلاشهایی هم که پیش از نیما و مقارن انقلاب مشروطیت و پیش و پس از آن صورت گرفت راه به جایی نبرد. از جمله سه تابلوی مریم از میرزاده عشقی که به مسائل اجتماعی و روزمره میپردازد، منظومههای ایرج میرزا که زبان محاوره را در آن بکار میگیرد. | |
− | + | شعر «یاد آر ز شمع یار آر» [[علی اکبر دهخدا|دهخدا]] که بوی تجدد از قالب و لحن آن به مشام میرسد، هر یک تلاشی در نوسازی شعر فارسی است. ابوالقاسم لاهوتی مضامین انقلابی و مسائل کارگری را مطرح میکند و فرخی یزدی [[غزل]] سیاسی را پدید میآورد. همه اینها و کسانی چون نسیم شمال و جعفر خامنهای و تقی رفعت و... هیچ یک شعر نویی پدید نیاوردند هر چند اشعار آنان در زمان خود بدعت به حساب میآمد و از لحاظ تاریخی و ادبی ارزش ویژه خود را دارا بود.<ref> فلکی؛ ۱۳۸۵: ۶۴.</ref> | |
− | == | + | ==بنیانگذار شعر نو== |
− | + | علی اسفندیاری که در شعر فارسی با نام «[[نیما یوشیج]]» شناخته شده است، آغازگر راستین شعر نو است. به همین جهت شعر نو را شعر نیمایی نیز گفتهاند و او را «پدر شعر نو» نامیدهاند. نیما این حقیقت را دریافته بود که یک شبه نمیتوان شعر را از قید و بند مستحکم هزار ساله [[علم عروض|عروض]] رها کرد؛ بنابراین به کلی از عروض فاصله نگرفت. | |
− | + | او وزن و [[قافیه]] را حفظ کرد، اما دست شاعر را در استفاده از آن بازگذاشت و بعد از تلاش و تجربههای شعری پراکنده در سال ۱۳۰۱ «افسانه» را منتشر کرد. این شعر غنایی بلند هر چند از لحاظ بیان و نوع نگرش به زندگی و طبیعت از تازگی برخوردار بود، اما از لحاظ ساختمان و موسیقی شعر تازگی چندانی نداشت. نخستین شعر کاملاً آزاد وی «ققنوس» است که در سال ۱۳۱۶ سروده شده، [[مصراع]] آن مساوی نیست و از نظم قافیه در شعر کلاسیک پیروی نمیکند.<ref>فلکی؛ ۱۳۸۵: ۷۱-۷۰.</ref> | |
− | + | اشعار نیما سر و صدای بسیاری در جامعه ادبی [[ایران]] به پا کرد و مخالفان و موافقان بسیاری برانگیخت. البته شمار مخالفان بیشتر بود و سرسختی بسیار به خرج میدادند؛ اما نیما با صبوری بکار خود ادامه داد و در نهایت توانست این نوع شعر را به رسمیت بشناساند و برای آن هویت ادبی کسب کند. | |
− | |||
− | == اندیشه در شعر نو == | + | ==ساختار شعر نو== |
+ | |||
+ | در حوزه شکل و قالب، نیما محتوا را مقدم بر قالب دانست، زیرا معتقد بود ذهن شاعر باید بر شکل تسلط داشته باشد نه این که شکل شعر، شاعر را مجبور به گفتن حرفهایی بکند که قصد آن را نداشته است. بنابراین قید تساوی طول مصراعها را برداشت. چون احتیاجی نمیدید شاعر با کلمات [[مصراع]] پر کن، مصراعی را مساوی مصراع دیگر کند. هر جا حرف تمام میشود، مصراع تمام است. نیما وزن و [[قافیه]] را برای شعر لازم و طبیعی میداند، اما بر آن است که شکل ذهنی شعر باید صورت ظاهری آن را ایجاد کند. در نظر او شعر بی قافیه مثل آدم بی استخوان است. قافیه مقید به جمله و جمله در خدمت محتواست. هر جمله تازه، قافیه تازه و هر قافیه تازه، جای خود را میخواهد و نباید آن را در فواصل معین جا داد.<ref>یاحقی؛ ۱۳۷۵، ۱۰۰.</ref> | ||
+ | |||
+ | ===زبان در شعر نو=== | ||
+ | |||
+ | از لحاظ زبان نیز شعر نو تحول عظیمی یافته است. زبان صرفاً ابزاری برای انتقال معنا نیست و طیفی از معانی را میآفریند. ساختار نحوی طبیعی و صمیمانه است و در قواعد دستور زبان تصرفهای زیادی شده است. گاه نوعی ابهام در آن دیده میشود و این ابهام به دلیل کاربرد زبان شاعرانه و نمادهای جدید است.<ref>روزبه؛ ۱۳۸۱: ۲۶.</ref> هر کلمهای میتواند در شعر جای گیرد به شرط این که با کلمات دیگر بیگانه نباشد. هر کلمهای، حتی کلمات لهجههای مختلف همه میتوانند در شعر بکار روند. نیما واژههای مازندرانی زیادی را در شعرش بکار برده است. نیما و شاگردان موفق او از جمله «اخوان و شاملو» ترکیبات جدید بسیاری ساختند.<ref>شفیعی کدکنی؛ ۱۳۸۰: ۱۱۶.</ref> | ||
+ | |||
+ | ===تخیل در شعر نو=== | ||
+ | |||
+ | در حوزه تخیل نیز شعر نو ابداعگر است و بر تجارب فردی تکیه دارد، جزئی نگر است. تخیل در آن گسترده است و تداعیهای ذهنی بسیاری به همراه دارد. در حوزه عواطف و اندیشه به معانی تازه پرداخته است به اجتماع نظر دارد، عواطف گسترده و آزاد است، عشق و معشوق زمینی است و خواننده در آفریدن معانی تازه با شاعر مشارکت دارد.<ref>روزبه؛ ۱۳۸۱: ۳۴.</ref> با این همه در شعر نیما اشکالات زبانی و دستوری بسیاری هست، در اغلب شعرهای بلند نیما مانند پادشاه فتح، مرغ آمین و... به نمونههای متعدد و متنوعی از نارسایی، ناهمواری، عامیانگی، تعقید و ضعف تألیف برمیخوریم؛ ترکیبات و لغات قدیمی و ناآشنا در زبان ادبی معاصر را، مانند: وثاق، کج سرشتان، شنیدستم، از بهر چرا و... در کنار لغات و ترکیبات و عباراتی چون دل بدارم خسته، تو را چه میشود و... مشاهده میکنیم که نه واقعاً در زبان نوشتار کهن آنها را میتوان دید و نه در زبان نوشتار امروز به آسانی پیدا میشود.<ref>پور نامداریان؛ ۱۳۷۷: ۱۶۰ و ۱۵۸.</ref> | ||
+ | |||
+ | این مسأله هر چند به شعر نیما در مواردی لطمه زده و مانع فهم و درک آن شده، اما تا حد زیادی طبیعی است. البته، مشکل زبان در شاعران پس از نیما، کسانی که با درک اندیشههای او هر یک راهی را پیش گرفتند که شاید همان راه نیما نباشد اما هم سو و هم جهت با اوست، تا حدود زیادی حل شده است و زبان نرمتر و صیقل یافتهتر و با ترکیبات جدید مایهورتر شده است؛ بی آنکه از نسبت شعری و ادبیات کلاسیک کاملاً گسسته باشد. در شعر نو ضمن پذیرفتن این که قالب و زبان و... در شعر بسیار مهم است، اما محتوا و اندیشه شعر نو نیز بسیار متحول شده و جای تامل دارد. | ||
+ | |||
+ | «شعر نو جریان دلخواستهای نیست که تمایلات چند نفر انگیزه وجودی آن باشد بلکه ضرورتی است برای زنده کردن هنر شاعری و جریان راکد ادبی و گسترش آن...؛ ما امروز به مسائل امروزین نیاز داریم که [[سعدی]] و [[مولوی]] با آنها تماس نداشتهاند».<ref>دستغیب؛ ۱۳۴۵: ۱۱۲.</ref> مسائل امروز ما مسائل نوی است که قبل از این وجود نداشته است و شاعران نو ما پیشرو در عرصه تفکر بودهاند. | ||
+ | |||
+ | ===اندیشه در شعر نو=== | ||
+ | |||
+ | به لحاظ اندیشه، شعر معاصر ما یکی از پیشروترین عرصههای نواندیشی و نوذهنی معاصر ماست. همچنان که از لحاظ هماهنگی با نوخواهیهای اجتماعی، سیاسی و فرهنگی نیز از موقعیت ممتازی برخوردار بوده است. اغلب شاعران برجسته دوران ما خود از پیشروان نقد و نظر بودهاند.<ref>مختاری؛ ۱۳۷۸: ۱۴.</ref> | ||
+ | |||
+ | حرکت نخستین تفکر و هنر که نیما از آن متأثر شد، عبور از جهانشناسی کهن بود که بر اساس آن جهان پدیدهای ایستا و ثابت محسوب میگردید، با مبانی و مؤلفههایی لایتغیر؛ دید تازه نیما نسبت به شعر رهآوردی شگرف درپیداشت و آن رسیدن به فردیت شاعرانه بود؛ یعنی تکیه و تمرکز بر تجارب فردی و رهایی از تنگنای تجارت کلیشه شده شاعران قدیم.<ref>حسن لی؛ ۱۳۸۳: ۳۴-۳۳.</ref> | ||
+ | |||
+ | ریشه تغییر نگرش معاصر را باید در تغییر نگرش نسبت به [[انسان]] جستجو کرد. انسانی که قرنها اسیر سرنوشت و مقهور تقدیر بود چنان به قدرت و توانایی خویش ایمان میآورد که میگوید: انسان خداست/ حرف من این است/ گر کفر محض یا حقیقت محض است این سخن/ انسان خداست. [[منصور حلاج|حلاج]] و سایر [[تصوف|متصوفه]] هم همین میگفتند و حرف و نگرش جدیدی نیست!<ref>احمد شاملو؛ لحظهها و همیشه.</ref> | ||
− | |||
− | |||
− | |||
نمونهای از شعر نیما: | نمونهای از شعر نیما: | ||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | + | *...تو را من چشم در راهم شباهنگام، | |
− | + | *که میگیرند در شاخ «تلاجن» شاخهها رنگ سیاهی، | |
− | + | *وز آن دلخستگانت راست اندوهی فراهم، | |
− | + | *تو را من چشم در راهم شباهنگام، | |
− | + | *در آن دم که بر جا درهها چون مرده ماران خفتگانند، | |
− | + | *در آن نوبت که بندد دست نیلوفر به پای سرو کوهی دام، | |
− | + | *گرم یاد آوری یا نه، | |
− | + | *من از یادت نمیکاهم، | |
− | + | *تو را من چشم در راهم. | |
− | + | ||
− | + | ==پانویس== | |
− | |||
− | ==پانویس == | ||
<references /> | <references /> | ||
− | ==منابع== | + | ==منابع مقاله== |
− | + | ||
+ | #امین پور، قیصر؛ سنت و نوآوری در شعر معاصر، علمی و فرهنگی، ۱۳۸۴، چاپ دوم، ص ۴۷۴. | ||
+ | #پورنامداریان، تقی؛ خانهام ابری است، تهران، سروش، ۱۳۷۷، چاپ اول، ص ۱۶۰–۱۵۸. | ||
+ | #حسن لی، کاووس؛ گونههای نوآوری در شعر معاصر ایران، تهران، ثالث، ۱۳۸۳، ص ۳۴-۳۳. | ||
+ | #دستغیب، عبدالعلی؛ تحلیلی از شعر نو فارسی، تهران، صائب، ۱۳۴۵، ص ۱۱۲. | ||
+ | #روزبه، محمدرضا؛ ادبیات معاصر ایران، تهران، روزگار، چاپ اول، ص ۳۴-۲۶. | ||
+ | #شفیعی کدکنی، محمدرضا؛ ادوار شعر فارسی از مشروطیت تا سقوط سلطنت، تهران، سخن، ۱۳۸۰، چاپ اول، ص۱۱۶. | ||
+ | #فلکی، محمود؛ موسیقی در شعر سپید فارسی، تهران، دیگر، ۱۳۸۵، چاپ دوم، ص۷۱-۷۰-۶۴. | ||
+ | #مختاری، محمد؛ چشم مرکب (نواندیشی از نگاه شعر معاصر) توس، تهران، ۱۳۷۸، ص۱۴. | ||
+ | #یاحقی، محمد جعفر؛ چون سبوی تشنه (تاریخ ادبیات معاصر فارسی) ۱۳۷۵، تهران، جامی، چاپ دوم، ص۱۰۰. | ||
− | [[رده: | + | ==منبع== |
+ | شعر نو (نیمایی)، طاهره سیدرضایی، [http://www.pajoohe.ir دانشنامه پژوهه]، بازیابی: ۸ آبان ۱۳۹۲. | ||
+ | {{شعر فارسی}} | ||
+ | [[رده:قالب های شعر]] |
نسخهٔ کنونی تا ۱ ژوئیهٔ ۲۰۲۰، ساعت ۰۷:۰۸
این مدخل از دانشنامه هنوز نوشته نشده است.
(احتمالا تصرف اندکی صورت گرفته است)
شعر نو از قالبهای شعری اخیر است که توسط علی اسفندیاری (نیما یوشیج) دوره معاصر پدید آمد. در «شعر نو»، تحول در زبان و قالب تنها نبوده است، بلکه مهمتر از آن بینش و محتوا تغییر کرده است.
محتویات
علل پیدایش شعر نو
عواملی مثل آشنایی با فرهنگ غرب اعزام دانشجو به خارج، رواج روزنامه و رزونامه نگاری، ایجاد دارالفنون و... که زمینه انقلاب مشروطیت را در ایران فراهم کرد؛ لزوم تجدید نظر در ادبیات را نیز ایجاد کرد. البته احساس نیاز به تحول در ادبیات فارسی بی سابقه نبود، اما کمیت و کیفیت آن تفاوت اساسی با تحولات سده اخیر داشت.
کوشش برای تجدد در شعر چیزی نیست که با نیما یا مشروطه آغاز شده باشد. خاقانی، نظامی و اقمارشان در قیاس با شاعران قبل از خود عالماً و عامداً شیوه شعر را مورد تجدید نظر قرار دادند. کوشش صوفیه یکی از بزرگترین قدمها در حوزه تجدد شعر فارسی بوده است.
اقدام شاعران سبک هندی که تمام توجهشان به تازگی خیال بود نیز تلاشی در این راستا بود؛ اما از آنجا که هر یک از این اقدامها از بینشی یک بعدی سرچشمه میگرفت با توفیق همراه نبود.[۱] حتی تلاشهایی هم که پیش از نیما و مقارن انقلاب مشروطیت و پیش و پس از آن صورت گرفت راه به جایی نبرد. از جمله سه تابلوی مریم از میرزاده عشقی که به مسائل اجتماعی و روزمره میپردازد، منظومههای ایرج میرزا که زبان محاوره را در آن بکار میگیرد.
شعر «یاد آر ز شمع یار آر» دهخدا که بوی تجدد از قالب و لحن آن به مشام میرسد، هر یک تلاشی در نوسازی شعر فارسی است. ابوالقاسم لاهوتی مضامین انقلابی و مسائل کارگری را مطرح میکند و فرخی یزدی غزل سیاسی را پدید میآورد. همه اینها و کسانی چون نسیم شمال و جعفر خامنهای و تقی رفعت و... هیچ یک شعر نویی پدید نیاوردند هر چند اشعار آنان در زمان خود بدعت به حساب میآمد و از لحاظ تاریخی و ادبی ارزش ویژه خود را دارا بود.[۲]
بنیانگذار شعر نو
علی اسفندیاری که در شعر فارسی با نام «نیما یوشیج» شناخته شده است، آغازگر راستین شعر نو است. به همین جهت شعر نو را شعر نیمایی نیز گفتهاند و او را «پدر شعر نو» نامیدهاند. نیما این حقیقت را دریافته بود که یک شبه نمیتوان شعر را از قید و بند مستحکم هزار ساله عروض رها کرد؛ بنابراین به کلی از عروض فاصله نگرفت.
او وزن و قافیه را حفظ کرد، اما دست شاعر را در استفاده از آن بازگذاشت و بعد از تلاش و تجربههای شعری پراکنده در سال ۱۳۰۱ «افسانه» را منتشر کرد. این شعر غنایی بلند هر چند از لحاظ بیان و نوع نگرش به زندگی و طبیعت از تازگی برخوردار بود، اما از لحاظ ساختمان و موسیقی شعر تازگی چندانی نداشت. نخستین شعر کاملاً آزاد وی «ققنوس» است که در سال ۱۳۱۶ سروده شده، مصراع آن مساوی نیست و از نظم قافیه در شعر کلاسیک پیروی نمیکند.[۳]
اشعار نیما سر و صدای بسیاری در جامعه ادبی ایران به پا کرد و مخالفان و موافقان بسیاری برانگیخت. البته شمار مخالفان بیشتر بود و سرسختی بسیار به خرج میدادند؛ اما نیما با صبوری بکار خود ادامه داد و در نهایت توانست این نوع شعر را به رسمیت بشناساند و برای آن هویت ادبی کسب کند.
ساختار شعر نو
در حوزه شکل و قالب، نیما محتوا را مقدم بر قالب دانست، زیرا معتقد بود ذهن شاعر باید بر شکل تسلط داشته باشد نه این که شکل شعر، شاعر را مجبور به گفتن حرفهایی بکند که قصد آن را نداشته است. بنابراین قید تساوی طول مصراعها را برداشت. چون احتیاجی نمیدید شاعر با کلمات مصراع پر کن، مصراعی را مساوی مصراع دیگر کند. هر جا حرف تمام میشود، مصراع تمام است. نیما وزن و قافیه را برای شعر لازم و طبیعی میداند، اما بر آن است که شکل ذهنی شعر باید صورت ظاهری آن را ایجاد کند. در نظر او شعر بی قافیه مثل آدم بی استخوان است. قافیه مقید به جمله و جمله در خدمت محتواست. هر جمله تازه، قافیه تازه و هر قافیه تازه، جای خود را میخواهد و نباید آن را در فواصل معین جا داد.[۴]
زبان در شعر نو
از لحاظ زبان نیز شعر نو تحول عظیمی یافته است. زبان صرفاً ابزاری برای انتقال معنا نیست و طیفی از معانی را میآفریند. ساختار نحوی طبیعی و صمیمانه است و در قواعد دستور زبان تصرفهای زیادی شده است. گاه نوعی ابهام در آن دیده میشود و این ابهام به دلیل کاربرد زبان شاعرانه و نمادهای جدید است.[۵] هر کلمهای میتواند در شعر جای گیرد به شرط این که با کلمات دیگر بیگانه نباشد. هر کلمهای، حتی کلمات لهجههای مختلف همه میتوانند در شعر بکار روند. نیما واژههای مازندرانی زیادی را در شعرش بکار برده است. نیما و شاگردان موفق او از جمله «اخوان و شاملو» ترکیبات جدید بسیاری ساختند.[۶]
تخیل در شعر نو
در حوزه تخیل نیز شعر نو ابداعگر است و بر تجارب فردی تکیه دارد، جزئی نگر است. تخیل در آن گسترده است و تداعیهای ذهنی بسیاری به همراه دارد. در حوزه عواطف و اندیشه به معانی تازه پرداخته است به اجتماع نظر دارد، عواطف گسترده و آزاد است، عشق و معشوق زمینی است و خواننده در آفریدن معانی تازه با شاعر مشارکت دارد.[۷] با این همه در شعر نیما اشکالات زبانی و دستوری بسیاری هست، در اغلب شعرهای بلند نیما مانند پادشاه فتح، مرغ آمین و... به نمونههای متعدد و متنوعی از نارسایی، ناهمواری، عامیانگی، تعقید و ضعف تألیف برمیخوریم؛ ترکیبات و لغات قدیمی و ناآشنا در زبان ادبی معاصر را، مانند: وثاق، کج سرشتان، شنیدستم، از بهر چرا و... در کنار لغات و ترکیبات و عباراتی چون دل بدارم خسته، تو را چه میشود و... مشاهده میکنیم که نه واقعاً در زبان نوشتار کهن آنها را میتوان دید و نه در زبان نوشتار امروز به آسانی پیدا میشود.[۸]
این مسأله هر چند به شعر نیما در مواردی لطمه زده و مانع فهم و درک آن شده، اما تا حد زیادی طبیعی است. البته، مشکل زبان در شاعران پس از نیما، کسانی که با درک اندیشههای او هر یک راهی را پیش گرفتند که شاید همان راه نیما نباشد اما هم سو و هم جهت با اوست، تا حدود زیادی حل شده است و زبان نرمتر و صیقل یافتهتر و با ترکیبات جدید مایهورتر شده است؛ بی آنکه از نسبت شعری و ادبیات کلاسیک کاملاً گسسته باشد. در شعر نو ضمن پذیرفتن این که قالب و زبان و... در شعر بسیار مهم است، اما محتوا و اندیشه شعر نو نیز بسیار متحول شده و جای تامل دارد.
«شعر نو جریان دلخواستهای نیست که تمایلات چند نفر انگیزه وجودی آن باشد بلکه ضرورتی است برای زنده کردن هنر شاعری و جریان راکد ادبی و گسترش آن...؛ ما امروز به مسائل امروزین نیاز داریم که سعدی و مولوی با آنها تماس نداشتهاند».[۹] مسائل امروز ما مسائل نوی است که قبل از این وجود نداشته است و شاعران نو ما پیشرو در عرصه تفکر بودهاند.
اندیشه در شعر نو
به لحاظ اندیشه، شعر معاصر ما یکی از پیشروترین عرصههای نواندیشی و نوذهنی معاصر ماست. همچنان که از لحاظ هماهنگی با نوخواهیهای اجتماعی، سیاسی و فرهنگی نیز از موقعیت ممتازی برخوردار بوده است. اغلب شاعران برجسته دوران ما خود از پیشروان نقد و نظر بودهاند.[۱۰]
حرکت نخستین تفکر و هنر که نیما از آن متأثر شد، عبور از جهانشناسی کهن بود که بر اساس آن جهان پدیدهای ایستا و ثابت محسوب میگردید، با مبانی و مؤلفههایی لایتغیر؛ دید تازه نیما نسبت به شعر رهآوردی شگرف درپیداشت و آن رسیدن به فردیت شاعرانه بود؛ یعنی تکیه و تمرکز بر تجارب فردی و رهایی از تنگنای تجارت کلیشه شده شاعران قدیم.[۱۱]
ریشه تغییر نگرش معاصر را باید در تغییر نگرش نسبت به انسان جستجو کرد. انسانی که قرنها اسیر سرنوشت و مقهور تقدیر بود چنان به قدرت و توانایی خویش ایمان میآورد که میگوید: انسان خداست/ حرف من این است/ گر کفر محض یا حقیقت محض است این سخن/ انسان خداست. حلاج و سایر متصوفه هم همین میگفتند و حرف و نگرش جدیدی نیست![۱۲]
نمونهای از شعر نیما:
- ...تو را من چشم در راهم شباهنگام،
- که میگیرند در شاخ «تلاجن» شاخهها رنگ سیاهی،
- وز آن دلخستگانت راست اندوهی فراهم،
- تو را من چشم در راهم شباهنگام،
- در آن دم که بر جا درهها چون مرده ماران خفتگانند،
- در آن نوبت که بندد دست نیلوفر به پای سرو کوهی دام،
- گرم یاد آوری یا نه،
- من از یادت نمیکاهم،
- تو را من چشم در راهم.
پانویس
منابع مقاله
- امین پور، قیصر؛ سنت و نوآوری در شعر معاصر، علمی و فرهنگی، ۱۳۸۴، چاپ دوم، ص ۴۷۴.
- پورنامداریان، تقی؛ خانهام ابری است، تهران، سروش، ۱۳۷۷، چاپ اول، ص ۱۶۰–۱۵۸.
- حسن لی، کاووس؛ گونههای نوآوری در شعر معاصر ایران، تهران، ثالث، ۱۳۸۳، ص ۳۴-۳۳.
- دستغیب، عبدالعلی؛ تحلیلی از شعر نو فارسی، تهران، صائب، ۱۳۴۵، ص ۱۱۲.
- روزبه، محمدرضا؛ ادبیات معاصر ایران، تهران، روزگار، چاپ اول، ص ۳۴-۲۶.
- شفیعی کدکنی، محمدرضا؛ ادوار شعر فارسی از مشروطیت تا سقوط سلطنت، تهران، سخن، ۱۳۸۰، چاپ اول، ص۱۱۶.
- فلکی، محمود؛ موسیقی در شعر سپید فارسی، تهران، دیگر، ۱۳۸۵، چاپ دوم، ص۷۱-۷۰-۶۴.
- مختاری، محمد؛ چشم مرکب (نواندیشی از نگاه شعر معاصر) توس، تهران، ۱۳۷۸، ص۱۴.
- یاحقی، محمد جعفر؛ چون سبوی تشنه (تاریخ ادبیات معاصر فارسی) ۱۳۷۵، تهران، جامی، چاپ دوم، ص۱۰۰.
منبع
شعر نو (نیمایی)، طاهره سیدرضایی، دانشنامه پژوهه، بازیابی: ۸ آبان ۱۳۹۲.
شعرشناسی | * شعر * علم عروض * قافیه * تخلص * دیوان * مصراع * بیت * مقفا * قالب * مطلع * تغزل * بحور شعری |
قالبهای شعر | *مثنوی * قصیده * غزل * مسمط * مستزاد * ترجیعبند * ترکیببند * قطعه * رباعی |
سبکهای شعر فارسی | * سبک خراسانی * سبک عراقی * سبک هندی * سبک بازگشت ادبی * شعر نو |
شاعران پارسی گو: | همه*قرن 4 * قرن 5 * قرن 6 * قرن 7 * قرن 8 * قرن 9 * قرن 10 * قرن 11 * قرن 12 * قرن 13 * قرن 14 |