حبیب بن مظاهر اسدی: تفاوت بین نسخهها
مهدی موسوی (بحث | مشارکتها) |
|||
(۹ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشده) | |||
سطر ۱: | سطر ۱: | ||
− | '''حَبیب بن مُظاهِر اَسَدی''' از یاران خاص [[امام علی علیه السلام]] | + | {{خوب}} |
+ | «'''حَبیب بن مُظاهِر اَسَدی'''» از یاران خاص [[امام علی علیه السلام|امام علی]]، [[امام حسن]] و [[امام حسین]] (علیهمالسلام) و از بزرگان [[کوفه]] بود. او و چند نفر دیگر از [[شیعه|شیعیان]]، اولین نامه را پس از مرگ [[معاویه بن ابی سفیان|معاویه]] به امام حسین (علیهالسلام) نوشتند و آن حضرت را به کوفه دعوت نمودند. پس از شهادت [[مسلم بن عقیل]] و بیعتشکنی مردم کوفه، حبیب به همراه [[مسلم بن عوسجه]] مخفیانه از کوفه خارج شدند و خود را در [[کربلا]] به امام حسین رساندند. حبیب بن مظاهر در [[روز عاشورا]]، مبارزه جانانهای نمود و به [[شهادت در راه خدا|شهادت]] رسید. | ||
+ | [[پرونده:قبر حبیب.jpg|بندانگشتی|مرقد حبیب بن مظاهر در حرم امام حسین]] | ||
− | == | + | ==زندگینامه== |
− | + | ===ولادت=== | |
+ | از تاریخ ولادت حبیب بن مظاهر اطلاعى در دست نیست، ولى بعضى عمر او را هنگام شهادت، ۷۵ سال نوشتهاند. براین اساس تاریخ ولادتش یک سال قبل از [[مبعث حضرت محمد صلی الله علیه و آله|بعثت پیامبر]] (صلی الله علیه وآله) است.<ref>دریاب نجفی، باقر، «حبیب بن مظاهر اسدى اسوه قاریان»، فرهنگ کوثر، ۱۳۷۹، شماره ۳۸</ref> «حبیب» از طایفه «[[قبیله بنی اسد|بنىاسد]]» بود. طایفه ای خوشنام که سابقه خوبی در خدمتگزاری [[پیامبر اسلام|پیامبر اکرم]] و [[اهل البیت|اهل بیت]] دارد. | ||
− | === | + | ===یاری اهل بیت=== |
− | + | حبیب بن مظاهر از جمله کسانى بود که در صراط مستقیم حق و [[ولایت|ولایت]] علوى ثابت قدم و استوار ماند و در شمار یاران خالص و شاگردان ویژه [[امام علی علیه السلام|حضرت على]] علیه السلام قرار گرفت و در ردیف کسانى همچون: [[میثم تمار]]، [[رشید هجری]]، [[عمرو بن حمق|عمرو بن حمق خزاعى]] و دیگران، از حاملان علوم [[امیرالمومنین]] علیه السلام بود.<ref> سفینة البحار، ج ۱، ص ۴۰۵.</ref> | |
− | حبیب، از زمانى که حضرت امیر علیه السلام کوفه را مرکز خلافت خویش قرار داد، به این شهر آمد و ساکن آن جا شد و در رکاب آن | + | حبیب، از زمانى که حضرت امیر علیه السلام [[کوفه]] را مرکز [[خلافت]] خویش قرار داد، به این شهر آمد و ساکن آن جا شد و در رکاب آن حضرت در همه نبردها حضور داشت.<ref> ابصارالعین فى انصارالحسین، ص ۵۶.</ref> آموختههایش از حضرت على علیه السلام، او را در علومى همچون: [[فقه]]، [[تفسیر]]، قرائت، [[حدیث]]، [[ادبیات عرب|ادبیات]]، جدل و مناظره، پیشتاز ساخته بود. وى در زمره گروه ویژه از اصحاب امیرالمؤمنین با عنوان «[[شرطة الخمیس]]» بود.<ref> شمس الدین، انصارالحسین، ص ۶۶.</ref> این گروه ویژه، یاران همیشه آماده و گوش به فرمانى بودند که در پى مأموریت هاى خاص اعزام مىشدند و با مولاى خود پیمان [[شهادت در راه خدا|شهادت]] و اطاعت بسته بودند. |
− | + | با [[شهادت امام علی علیه السلام|شهادت امیرالمؤمنین]] علیه السلام در سال چهل هجرى، [[امام حسن]] علیه السلام رهبر مسلمانان شد. اما با اتفاقاتى که پیش آمد و به امضاى قرارداد [[صلح امام حسن علیه السلام|صلح]] میان آن حضرت و [[معاویه]] انجامید، رفتهرفته شرایط بر دوست داران [[اهل البیت|اهل بیت]] سختتر گردید. | |
− | + | حبیب بن مظاهر در این دوره، از چهرههاى بارز [[شیعه]] در [[کوفه]] بود. در دورانى که تبلیغات [[بنی امیه|امویان]] بر ضد آل على گسترده مىشد و شیعیان در وضع خفقان بارى بسر مىبردند، وى از وفاداران خط [[امامت]] و در اطاعت [[امام حسن]] علیه السلام بود. پس از شهادت آن حضرت و امامت [[سیدالشهداء|سیدالشهدا]] علیه السلام، سیاست سرکوب و اِعمال فشار از سوى معاویه همچنان ادامه داشت و شیعیان به پیروى از امامشان، آن شرایط سنگین سیاسى و اختناق و سرکوب را صبورانه پشت سر مىگذاشتند. | |
− | + | ===در واقعه عاشورا=== | |
− | + | با مرگ [[معاویه]]، پسرش [[یزید بن معاویه|یزید]] بر تخت [[خلافت]] نشست. [[امام حسین]] علیه السلام بنابر تکلیف الهى خویش، از [[بیعت]] با یزید امتناع کرد و از [[مدینه]] به [[مکه]] هجرت نمود. در [[کوفه]]، شیعیان در خانه [[سلیمان بن صرد]] جمع شدند و درباره اوضاع جدید به گفتگو پرداختند و با توجه به اعتراض [[سیدالشهدا]] علیه السلام به روى کار آمدن یزید و امتناع وى از بیعت و رفتن به مکه، تصمیم گرفتند از حسین بن على علیه السلام دعوت کنند تا به کوفه بیاید و با حمایت شیعیان آن جا، بر ضد [[بنی امیه|امویان]] قیام کند. | |
− | + | نخستین دعوتنامهاى که از کوفه به مکه ارسال شد، به امضاى چهار نفر رسیده بود که یکى از آنها حبیب بن مظاهر بود.<ref> شیخ مفید، الارشاد، ص ۲۰۳.</ref> این نامه در آن شرایط، روحیه سلحشورى و شجاعت و حق محورى آنان را نشان مىداد. روح بلند حبیب را نیز از همین اقدام دلیرانه مىتوان شناخت. کوفیان نامههاى فراوانى براى امام نوشتند. آن حضرت براى ارزیابى اوضاع کوفه، نماینده خود «[[مسلم بن عقیل]]» را به آن جا فرستاد. | |
− | + | در جلسهاى که در این شهر تشکیل شد، «[[عابس بن ابی شبیب الشاکری|عابس شاکرى]]» که از فداییان راه ولایت بود، آمادگى خود را براى هر گونه ایثار و جانبازى در راه حسین علیه السلام اعلام نمود. حبیب بن مظاهر پس از سخنان عابس، اولین نفرى بود که برخاست و با عزم و ارادهاى استوار چنین گفت: رحمت خدا بر تو باد اى عابس! حرفت را شنیدم. آن چه در دل داشتى با کوتاهترین و رساترین کلمات بر زبان آوردى. به خداى یگانه سوگند، ما هم بر همین عقیدهایم...<ref> تاریخ طبرى، ج ۷، ص ۲۳۷.</ref> | |
− | + | حبیب و [[مسلم بن عوسجه]]، از فعالترین چهرههاى این حرکت انقلابى بودند که مخفیانه و دور از چشم مأموران حکومت، به نفع مسلم بن عقیل از مردم بیعت مىگرفتند. با عوض شدن والى کوفه و آمدن [[عبیدالله بن زیاد|ابن زیاد]] که سیاست سرکوب و دستگیرى را پیش گرفت، افراد قبیله حبیب و مسلم بن عوسجه، آن دو را مخفى کردند تا از گزند عبیدالله بن زیاد در امان بمانند و در هنگام لازم به جانبدارى از حق و ولایت برخیزند.<ref> اعیان الشیعه، ج ۴، ص ۵۵۴.</ref> | |
− | + | وقتى [[امام حسین]] علیه السلام مىخواست از [[مکه]] به سمت [[کوفه]] حرکت کند، نامهاى به حبیب بن مظاهر نوشت و از او تقاضا نمود که خود را به کاروان وى ملحق سازد. در آن نامه آمده بود: از حسین بن على بن ابى طالب به دانشمند فقیه، حبیب بن مظاهر: اما بعد، اى حبیب! تو خویشاوندى و قرابت ما را به [[رسول خدا]] صلی الله علیه و آله مىدانى و ما را بهتر از هر کس مىشناسى. تو که صاحب اخلاق نیکو و غیرت مىباشى، در فداکردن جان در راه ما دریغ مکن تا جدم رسول خدا صلی الله علیه و آله پاداش آن را در قیامت به تو عطا کند.<ref> فاضل دربندى، اسرارالشهادة، ص ۳۹۰.</ref> | |
− | با | + | حبیب با دریافت این نامه، دوست صمیمىاش مسلم بن عوسجه را خبر کرد و وقتى از نزدیک شدن کاروان حسینى به [[کوفه]] آگاه شدند، مشتاقانه تصمیم گرفتند به امام بپیوندند و علىرغم بىوفایى و سست عهدى کوفیان، وفاى خویش را به خط [[اهل بیت]] علیهمالسلام ثابت کنند. |
− | + | گرچه کوفه تحت کنترل بود و ورود و خروج اشخاص، زیر نظر ابن زیاد قرار داشت، اما این دو مرد شجاع و باوفا، مخفیانه خود را به [[امام حسین]] علیه السلام رساندند، در حالى که چند روز از فرود آمدن آن حضرت به سرزمین [[کربلا]] گذشته بود. روز هفتم [[ماه محرم|محرم]] بود، حبیب با دیدن یاران اندک امام و سپاه فراوان دشمن، از آن حضرت اجازه خواست تا به قبیلهاش برود و آنان را به نصرت سیدالشهدا فراخواند. | |
− | حبیب | + | امام اجازه داد. حبیب نزد قبیله خود رفت و وضع کربلا و غربت امام و محاصره اهل بیت را در آن سرزمین به آنان خبر داد و از آنها خواست که به یارى حجت خدا و فرزند پیامبر بشتابند. قوم او اظهار همبستگى کردند و هفتاد نفر آماده پیوستن به امام شدند. در مسیر حرکت، به دلیل لورفتن این تصمیم، پانصد سوار از نیروهاى ابن زیاد به فرماندهى «ازرق» در پى آنان رفتند تا مانع پیوستن ایشان به امام شوند. |
− | حبیب و | + | تلاش و مجاهدت حبیب و همراهانش به جایى نرسید و چون دیدند یاراى مقابله با سواران کوفه را ندارند، شبانه به خانههاى خود برگشتند، اما حبیب بن مظاهر دوباره نزد سیدالشهدا علیه السلام رفت و آن چه را پیش آمده بود گزارش داد. امام نیز فرمود: هر چه خدا خواهد، همان خواهد شد. هیچ نیرو و قوّتى نیست، مگر به قدرت خداوند.<ref> حیاة الامام الحسین بن على، ج ۳، ص ۱۴۲.</ref> |
− | + | در [[شب عاشورا]]، وقتى [[نافع بن هلال]] از گفتگوى امام حسین علیه السلام و [[حضرت زینب سلام الله علیها|زینب کبرى]] فهمید که آن بانوى شجاع از وفا و ماندگارى یاران اطمینان ندارد، به سرعت خود را به حبیب رساند. او نیز همرزمان مخلص و جان بر کف را صدا زد و دسته جمعى به سوى [[خیمه گاه کربلا|خیمههاى]] حرم حسینى رفتند و در مقابل آنها ایستادند. حبیب به نمایندگى از آن جمع، چنین گفت: «سلام و درود بر شما اى سروران ما، اى خاندان رسالت! این شمشیرهاى جوانان شماست که سوگند خوردهاند تیغ در نیام نبرند، مگر آن که بر گردن دشمنانتان فرود آورند. این هم نیزههاى جوانان و غلامان شماست که سوگند خوردهاند آنها را در سینه دشمنانتان بنشانند».<ref> شرف الدین، المجالس الفاخره، ص ۹۴.</ref> حسین بن على علیه السلام بیرون آمد و از حبیب و همراهانش تشکر کرد و از خدا خواست که پاداش نیک به آنان عطا کند. | |
− | حبیب | + | صبح [[روز عاشورا|عاشورا]]، امام حسین(ع) حبیب بن مظاهر را فرمانده جناح چپ نیروهای خویش ساخت، [[زهیر بن قین بجلی|زهیر بن قین]] را در جناح راست و [[حضرت عباس علیه السلام|حضرت ابوالفضل]](ع) را با پرچم در قلب لشکر قرارداد.<ref>خوارزمی، مقتل الحسین، ج۲، ص۷</ref> |
− | + | وقتی امام حسین(ع) در سخنرانی خود خطاب به سپاهیان [[عمر بن سعد|عمر سعد]]، حسب و نسب و فضایل را یادآور شد، [[شمر بن ذی الجوشن|شمر]] گفت: من خدا را با شک و تردید عبادت میکند اگر بدانم چه میگویی! پس حسین علیه السلام ساکت شد و حبیب بن مظاهر در پاسخ او گفت: ای دشمن خدا و دشمن رسول خدا! به خدا من تو را چنان میبینم که با هفتاد شک و تردید خدا را عبادت میکنی، شهادت میدهم که تو نمیفهمی او چه میگوید، چرا که خداوند بر قلب تو مهر زده است.<ref>خوارزمی، مقتل الحسین، ج۱، ص۳۵۸</ref> | |
− | امام | + | زمانی که [[ابوثمامه صائدی|ابوثمامه]] وقت [[نماز]] را به امام یادآوری کرد امام فرمود: از آنان بخواهید دست از جنگ بردارند تا نماز بخوانیم. [[حصین بن نمیر]] (حصین بن تمیم) گفت: نمازتان قبول نیست. حبیب بن مظاهر گفت: خیال میکنی نماز خاندان رسول قبول نیست و نماز تو قبول است ای شرابخوار.؟ و حبیب بر او حمله کرد و با شمشیر به صورت اسب حصین زد، او بر زمین افتاد و یارانش حمله کرده، او را از چنگ حبیب نجات دادند.<ref>قمی، نفس المهموم، ۱۳۷۶ق، ص۱۲۴.</ref> |
− | + | هنگامى که مسلم بن عوسجه بر خاک افتاد، حسین بن على علیه السلام و حبیب بن مظاهر خود را به بالین او رساندند. حبیب، دوستش را به [[بهشت]] خدا مژده داد. مسلم نیز گفت: خدا تو را مژده بهشت دهد. حبیب از مسلم خواست اگر توصیه و وصیتى دارد بگوید. مسلم گفت: تو را وصیت مىکنم که با این مرد (امام حسین علیه السلام) باشى و تا دم [[مرگ]] در رکابش بجنگى و به شهادت برسى. | |
− | + | حبیب گفت: به خداى [[کعبه]] سوگند که چنین خواهم کرد. وقتى حبیب بن مظاهر، این مجاهد سالخورده و صحابى غیور به میدان رفت و در دل سپاه دشمن شجاعانه مىجنگید، این رجزها را مىخواند: من حبیب بن مظاهرم. آن گاه که آتش نبرد برافروخته شود، یکه سوار میدان نبردم. شما اگر چه از نظر نفرات از ما بیشترید، اما ما، مقاومتر و وفادارتریم، حجت و دلیل ما برتر و منطق ما آشکارتر است و ما از شما پروا پیشهتر و استوارتریم.<ref> محدث قمى، نفس المهموم، ص ۱۴۵.</ref> | |
− | + | سرانجام این سرباز فداکار پس از هلاکت ۶۲ نفر از سپاه دشمن، بدن پاکش بر زمین [[کربلا]] افتاد و در سن ۷۵ سالگى به فیض شهادت رسید، در حالى که موهاى سفید صورتش از خون سرش رنگین بود. حسین بن على علیه السلام خود را به بالین این مجاهد شهید رساند و فرمود: از خداى بزرگ پاداش خود و حامیانم را انتظار دارم.<ref> ابصارالعین فى انصارالحسین، ص ۶۰؛ اعیان الشیعه، ج ۴، ص ۵۵۵.</ref> | |
− | + | قبر پاک این فدایى پاکباخته با [[ضریح]] کوچکى که دارد، در [[حرم امام حسین علیه السلام|حرم مطهر امام حسین]] علیه السلام و در سمت چپ درِ ورودى از سمت [[قبله]] قرار داد. | |
− | + | ==ویژگیهای معنوی== | |
− | + | حبیب بن مظاهر، علاوه بر آن که سیمایى جذاب و جمالى شایسته داشت، از کمال معنوى هم برخوردار بود. او را از حافظان [[قرآن]] نام بردهاند و شبها پس از [[نماز عشاء]] تا صبح، قرآن را ختم مىکرد.<ref> اعیان الشیعه، ج ۴، ص ۵۵۴.</ref> | |
− | حبیب | + | [[امام علی علیه السلام|حضرت علی]](ع)، حبیب را به علم منایا و بلایا (علم به اموری که بعدها اتفاق خواهد افتاد) آگاه ساخته بود.<ref>الحسین فی طریقه الی الشهاده، ص۶</ref> آمده است روزى [[میثم تمار]]، سوار بر اسب، از جایى که گروهى از طایفه [[قبیله بنی اسد|بنىاسد]] نشسته بودند مىگذشت. حبیب را دید که سوار بر اسب مىآید. به یکدیگر نزدیک شدند و به همان حالت، روى اسب با هم سخنانى طولانى گفتند. در پایان این دیدار، حبیب بن مظاهر، خطاب به میثم تمار گفت: گویا پیرمرد خربزه فروشى را مىبینم که در راه عشق و محبت دودمان [[پیامبر اسلام|پیامبر]] صلی الله علیه و آله او را به دار مىآویزند و بر فراز چوبهدار، شکمش را پاره مىکنند. |
− | + | میثم نیز گفت: من هم مردى را مىشناسم سرخرو، با گیسوانى بلند (اشاره به حبیب بن مظاهر) که در راه یارى فرزند رسول خدا، [[امام حسین علیه السلام|حسین بن على]] علیه السلام به میدان مىرود و کشته مىشود و سر بریدهاش را در کوفه مىگردانند. | |
− | |||
− | + | آن دو پس از این دیدار و گفتگو از هم جدا شدند. حاضران در آن جا که این گفتگو را شنیده بودند، پیش خود آن سخنان را لاف زنى و [[دروغ]] پنداشتند و درباره حرفهایشان صحبت مىکردند که [[رشید هجری]] (از یاران باوفاى حضرت [[امام على]] علیه السلام) از راه رسید و سراغ میثم و حبیب را از آنان گرفت. گفتند: همین جا بودند و چنین و چنان گفتند و رفتند. | |
− | |||
− | و | ||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
+ | رُشید هجری گفت: رحمت خدا بر میثم باد، یادش رفت این نکته را هم بیفزاید که به آورنده سر بریده حبیب بن مظاهر، صد درهم بیشتر جایزه مىدهند و آن گاه سر را در شهر مىگردانند. حاضران که با تعجب حرفهاى رشید را مىشنیدند، گفتند: این شخص از آن دو نفر هم دروغگوتر است! ولى طولى نکشید که آن پیشگویىها تحقق یافت و مردم با چشم خود دیدند آن چه را که در آن روز شنیده بودند.<ref> سفینة البحار، ج۱، ص۴۰۵.</ref> | ||
==پانویس== | ==پانویس== | ||
− | <references/> | + | <references /> |
− | |||
==منابع== | ==منابع== | ||
− | * | + | *«حبیب بن مظاهر (مظهر وفادارى به ولایت)»، جواد محدثى، معارف اسلامی، تیر، مرداد و شهریور ۱۳۸۵، شماره ۶۴. |
− | * | + | *مقتل الحسین، موفق بن احمد خوارزمی، قم، انوارالهدی، ۱۳۸۱ش. |
+ | *«حبیب بن مظاهر اسدى اسوه قاریان»، باقر دریاب نجفی، فرهنگ کوثر، ۱۳۷۹، شماره ۳۸. | ||
{{الگو:واقعه عاشورا}} | {{الگو:واقعه عاشورا}} | ||
+ | [[رده:اصحاب اهل البیت علیهم السلام]] | ||
+ | [[رده:اصحاب امام علی علیه السلام]] | ||
+ | [[رده:اصحاب امام حسن علیه السلام]] | ||
+ | [[رده:اصحاب امام حسین علیه السلام]] | ||
[[رده:شهدای کربلا]] | [[رده:شهدای کربلا]] |
نسخهٔ کنونی تا ۱۳ مارس ۲۰۲۳، ساعت ۱۰:۵۹
«حَبیب بن مُظاهِر اَسَدی» از یاران خاص امام علی، امام حسن و امام حسین (علیهمالسلام) و از بزرگان کوفه بود. او و چند نفر دیگر از شیعیان، اولین نامه را پس از مرگ معاویه به امام حسین (علیهالسلام) نوشتند و آن حضرت را به کوفه دعوت نمودند. پس از شهادت مسلم بن عقیل و بیعتشکنی مردم کوفه، حبیب به همراه مسلم بن عوسجه مخفیانه از کوفه خارج شدند و خود را در کربلا به امام حسین رساندند. حبیب بن مظاهر در روز عاشورا، مبارزه جانانهای نمود و به شهادت رسید.
محتویات
زندگینامه
ولادت
از تاریخ ولادت حبیب بن مظاهر اطلاعى در دست نیست، ولى بعضى عمر او را هنگام شهادت، ۷۵ سال نوشتهاند. براین اساس تاریخ ولادتش یک سال قبل از بعثت پیامبر (صلی الله علیه وآله) است.[۱] «حبیب» از طایفه «بنىاسد» بود. طایفه ای خوشنام که سابقه خوبی در خدمتگزاری پیامبر اکرم و اهل بیت دارد.
یاری اهل بیت
حبیب بن مظاهر از جمله کسانى بود که در صراط مستقیم حق و ولایت علوى ثابت قدم و استوار ماند و در شمار یاران خالص و شاگردان ویژه حضرت على علیه السلام قرار گرفت و در ردیف کسانى همچون: میثم تمار، رشید هجری، عمرو بن حمق خزاعى و دیگران، از حاملان علوم امیرالمومنین علیه السلام بود.[۲]
حبیب، از زمانى که حضرت امیر علیه السلام کوفه را مرکز خلافت خویش قرار داد، به این شهر آمد و ساکن آن جا شد و در رکاب آن حضرت در همه نبردها حضور داشت.[۳] آموختههایش از حضرت على علیه السلام، او را در علومى همچون: فقه، تفسیر، قرائت، حدیث، ادبیات، جدل و مناظره، پیشتاز ساخته بود. وى در زمره گروه ویژه از اصحاب امیرالمؤمنین با عنوان «شرطة الخمیس» بود.[۴] این گروه ویژه، یاران همیشه آماده و گوش به فرمانى بودند که در پى مأموریت هاى خاص اعزام مىشدند و با مولاى خود پیمان شهادت و اطاعت بسته بودند.
با شهادت امیرالمؤمنین علیه السلام در سال چهل هجرى، امام حسن علیه السلام رهبر مسلمانان شد. اما با اتفاقاتى که پیش آمد و به امضاى قرارداد صلح میان آن حضرت و معاویه انجامید، رفتهرفته شرایط بر دوست داران اهل بیت سختتر گردید.
حبیب بن مظاهر در این دوره، از چهرههاى بارز شیعه در کوفه بود. در دورانى که تبلیغات امویان بر ضد آل على گسترده مىشد و شیعیان در وضع خفقان بارى بسر مىبردند، وى از وفاداران خط امامت و در اطاعت امام حسن علیه السلام بود. پس از شهادت آن حضرت و امامت سیدالشهدا علیه السلام، سیاست سرکوب و اِعمال فشار از سوى معاویه همچنان ادامه داشت و شیعیان به پیروى از امامشان، آن شرایط سنگین سیاسى و اختناق و سرکوب را صبورانه پشت سر مىگذاشتند.
در واقعه عاشورا
با مرگ معاویه، پسرش یزید بر تخت خلافت نشست. امام حسین علیه السلام بنابر تکلیف الهى خویش، از بیعت با یزید امتناع کرد و از مدینه به مکه هجرت نمود. در کوفه، شیعیان در خانه سلیمان بن صرد جمع شدند و درباره اوضاع جدید به گفتگو پرداختند و با توجه به اعتراض سیدالشهدا علیه السلام به روى کار آمدن یزید و امتناع وى از بیعت و رفتن به مکه، تصمیم گرفتند از حسین بن على علیه السلام دعوت کنند تا به کوفه بیاید و با حمایت شیعیان آن جا، بر ضد امویان قیام کند.
نخستین دعوتنامهاى که از کوفه به مکه ارسال شد، به امضاى چهار نفر رسیده بود که یکى از آنها حبیب بن مظاهر بود.[۵] این نامه در آن شرایط، روحیه سلحشورى و شجاعت و حق محورى آنان را نشان مىداد. روح بلند حبیب را نیز از همین اقدام دلیرانه مىتوان شناخت. کوفیان نامههاى فراوانى براى امام نوشتند. آن حضرت براى ارزیابى اوضاع کوفه، نماینده خود «مسلم بن عقیل» را به آن جا فرستاد.
در جلسهاى که در این شهر تشکیل شد، «عابس شاکرى» که از فداییان راه ولایت بود، آمادگى خود را براى هر گونه ایثار و جانبازى در راه حسین علیه السلام اعلام نمود. حبیب بن مظاهر پس از سخنان عابس، اولین نفرى بود که برخاست و با عزم و ارادهاى استوار چنین گفت: رحمت خدا بر تو باد اى عابس! حرفت را شنیدم. آن چه در دل داشتى با کوتاهترین و رساترین کلمات بر زبان آوردى. به خداى یگانه سوگند، ما هم بر همین عقیدهایم...[۶]
حبیب و مسلم بن عوسجه، از فعالترین چهرههاى این حرکت انقلابى بودند که مخفیانه و دور از چشم مأموران حکومت، به نفع مسلم بن عقیل از مردم بیعت مىگرفتند. با عوض شدن والى کوفه و آمدن ابن زیاد که سیاست سرکوب و دستگیرى را پیش گرفت، افراد قبیله حبیب و مسلم بن عوسجه، آن دو را مخفى کردند تا از گزند عبیدالله بن زیاد در امان بمانند و در هنگام لازم به جانبدارى از حق و ولایت برخیزند.[۷]
وقتى امام حسین علیه السلام مىخواست از مکه به سمت کوفه حرکت کند، نامهاى به حبیب بن مظاهر نوشت و از او تقاضا نمود که خود را به کاروان وى ملحق سازد. در آن نامه آمده بود: از حسین بن على بن ابى طالب به دانشمند فقیه، حبیب بن مظاهر: اما بعد، اى حبیب! تو خویشاوندى و قرابت ما را به رسول خدا صلی الله علیه و آله مىدانى و ما را بهتر از هر کس مىشناسى. تو که صاحب اخلاق نیکو و غیرت مىباشى، در فداکردن جان در راه ما دریغ مکن تا جدم رسول خدا صلی الله علیه و آله پاداش آن را در قیامت به تو عطا کند.[۸]
حبیب با دریافت این نامه، دوست صمیمىاش مسلم بن عوسجه را خبر کرد و وقتى از نزدیک شدن کاروان حسینى به کوفه آگاه شدند، مشتاقانه تصمیم گرفتند به امام بپیوندند و علىرغم بىوفایى و سست عهدى کوفیان، وفاى خویش را به خط اهل بیت علیهمالسلام ثابت کنند.
گرچه کوفه تحت کنترل بود و ورود و خروج اشخاص، زیر نظر ابن زیاد قرار داشت، اما این دو مرد شجاع و باوفا، مخفیانه خود را به امام حسین علیه السلام رساندند، در حالى که چند روز از فرود آمدن آن حضرت به سرزمین کربلا گذشته بود. روز هفتم محرم بود، حبیب با دیدن یاران اندک امام و سپاه فراوان دشمن، از آن حضرت اجازه خواست تا به قبیلهاش برود و آنان را به نصرت سیدالشهدا فراخواند.
امام اجازه داد. حبیب نزد قبیله خود رفت و وضع کربلا و غربت امام و محاصره اهل بیت را در آن سرزمین به آنان خبر داد و از آنها خواست که به یارى حجت خدا و فرزند پیامبر بشتابند. قوم او اظهار همبستگى کردند و هفتاد نفر آماده پیوستن به امام شدند. در مسیر حرکت، به دلیل لورفتن این تصمیم، پانصد سوار از نیروهاى ابن زیاد به فرماندهى «ازرق» در پى آنان رفتند تا مانع پیوستن ایشان به امام شوند.
تلاش و مجاهدت حبیب و همراهانش به جایى نرسید و چون دیدند یاراى مقابله با سواران کوفه را ندارند، شبانه به خانههاى خود برگشتند، اما حبیب بن مظاهر دوباره نزد سیدالشهدا علیه السلام رفت و آن چه را پیش آمده بود گزارش داد. امام نیز فرمود: هر چه خدا خواهد، همان خواهد شد. هیچ نیرو و قوّتى نیست، مگر به قدرت خداوند.[۹]
در شب عاشورا، وقتى نافع بن هلال از گفتگوى امام حسین علیه السلام و زینب کبرى فهمید که آن بانوى شجاع از وفا و ماندگارى یاران اطمینان ندارد، به سرعت خود را به حبیب رساند. او نیز همرزمان مخلص و جان بر کف را صدا زد و دسته جمعى به سوى خیمههاى حرم حسینى رفتند و در مقابل آنها ایستادند. حبیب به نمایندگى از آن جمع، چنین گفت: «سلام و درود بر شما اى سروران ما، اى خاندان رسالت! این شمشیرهاى جوانان شماست که سوگند خوردهاند تیغ در نیام نبرند، مگر آن که بر گردن دشمنانتان فرود آورند. این هم نیزههاى جوانان و غلامان شماست که سوگند خوردهاند آنها را در سینه دشمنانتان بنشانند».[۱۰] حسین بن على علیه السلام بیرون آمد و از حبیب و همراهانش تشکر کرد و از خدا خواست که پاداش نیک به آنان عطا کند.
صبح عاشورا، امام حسین(ع) حبیب بن مظاهر را فرمانده جناح چپ نیروهای خویش ساخت، زهیر بن قین را در جناح راست و حضرت ابوالفضل(ع) را با پرچم در قلب لشکر قرارداد.[۱۱]
وقتی امام حسین(ع) در سخنرانی خود خطاب به سپاهیان عمر سعد، حسب و نسب و فضایل را یادآور شد، شمر گفت: من خدا را با شک و تردید عبادت میکند اگر بدانم چه میگویی! پس حسین علیه السلام ساکت شد و حبیب بن مظاهر در پاسخ او گفت: ای دشمن خدا و دشمن رسول خدا! به خدا من تو را چنان میبینم که با هفتاد شک و تردید خدا را عبادت میکنی، شهادت میدهم که تو نمیفهمی او چه میگوید، چرا که خداوند بر قلب تو مهر زده است.[۱۲]
زمانی که ابوثمامه وقت نماز را به امام یادآوری کرد امام فرمود: از آنان بخواهید دست از جنگ بردارند تا نماز بخوانیم. حصین بن نمیر (حصین بن تمیم) گفت: نمازتان قبول نیست. حبیب بن مظاهر گفت: خیال میکنی نماز خاندان رسول قبول نیست و نماز تو قبول است ای شرابخوار.؟ و حبیب بر او حمله کرد و با شمشیر به صورت اسب حصین زد، او بر زمین افتاد و یارانش حمله کرده، او را از چنگ حبیب نجات دادند.[۱۳]
هنگامى که مسلم بن عوسجه بر خاک افتاد، حسین بن على علیه السلام و حبیب بن مظاهر خود را به بالین او رساندند. حبیب، دوستش را به بهشت خدا مژده داد. مسلم نیز گفت: خدا تو را مژده بهشت دهد. حبیب از مسلم خواست اگر توصیه و وصیتى دارد بگوید. مسلم گفت: تو را وصیت مىکنم که با این مرد (امام حسین علیه السلام) باشى و تا دم مرگ در رکابش بجنگى و به شهادت برسى.
حبیب گفت: به خداى کعبه سوگند که چنین خواهم کرد. وقتى حبیب بن مظاهر، این مجاهد سالخورده و صحابى غیور به میدان رفت و در دل سپاه دشمن شجاعانه مىجنگید، این رجزها را مىخواند: من حبیب بن مظاهرم. آن گاه که آتش نبرد برافروخته شود، یکه سوار میدان نبردم. شما اگر چه از نظر نفرات از ما بیشترید، اما ما، مقاومتر و وفادارتریم، حجت و دلیل ما برتر و منطق ما آشکارتر است و ما از شما پروا پیشهتر و استوارتریم.[۱۴]
سرانجام این سرباز فداکار پس از هلاکت ۶۲ نفر از سپاه دشمن، بدن پاکش بر زمین کربلا افتاد و در سن ۷۵ سالگى به فیض شهادت رسید، در حالى که موهاى سفید صورتش از خون سرش رنگین بود. حسین بن على علیه السلام خود را به بالین این مجاهد شهید رساند و فرمود: از خداى بزرگ پاداش خود و حامیانم را انتظار دارم.[۱۵]
قبر پاک این فدایى پاکباخته با ضریح کوچکى که دارد، در حرم مطهر امام حسین علیه السلام و در سمت چپ درِ ورودى از سمت قبله قرار داد.
ویژگیهای معنوی
حبیب بن مظاهر، علاوه بر آن که سیمایى جذاب و جمالى شایسته داشت، از کمال معنوى هم برخوردار بود. او را از حافظان قرآن نام بردهاند و شبها پس از نماز عشاء تا صبح، قرآن را ختم مىکرد.[۱۶]
حضرت علی(ع)، حبیب را به علم منایا و بلایا (علم به اموری که بعدها اتفاق خواهد افتاد) آگاه ساخته بود.[۱۷] آمده است روزى میثم تمار، سوار بر اسب، از جایى که گروهى از طایفه بنىاسد نشسته بودند مىگذشت. حبیب را دید که سوار بر اسب مىآید. به یکدیگر نزدیک شدند و به همان حالت، روى اسب با هم سخنانى طولانى گفتند. در پایان این دیدار، حبیب بن مظاهر، خطاب به میثم تمار گفت: گویا پیرمرد خربزه فروشى را مىبینم که در راه عشق و محبت دودمان پیامبر صلی الله علیه و آله او را به دار مىآویزند و بر فراز چوبهدار، شکمش را پاره مىکنند.
میثم نیز گفت: من هم مردى را مىشناسم سرخرو، با گیسوانى بلند (اشاره به حبیب بن مظاهر) که در راه یارى فرزند رسول خدا، حسین بن على علیه السلام به میدان مىرود و کشته مىشود و سر بریدهاش را در کوفه مىگردانند.
آن دو پس از این دیدار و گفتگو از هم جدا شدند. حاضران در آن جا که این گفتگو را شنیده بودند، پیش خود آن سخنان را لاف زنى و دروغ پنداشتند و درباره حرفهایشان صحبت مىکردند که رشید هجری (از یاران باوفاى حضرت امام على علیه السلام) از راه رسید و سراغ میثم و حبیب را از آنان گرفت. گفتند: همین جا بودند و چنین و چنان گفتند و رفتند.
رُشید هجری گفت: رحمت خدا بر میثم باد، یادش رفت این نکته را هم بیفزاید که به آورنده سر بریده حبیب بن مظاهر، صد درهم بیشتر جایزه مىدهند و آن گاه سر را در شهر مىگردانند. حاضران که با تعجب حرفهاى رشید را مىشنیدند، گفتند: این شخص از آن دو نفر هم دروغگوتر است! ولى طولى نکشید که آن پیشگویىها تحقق یافت و مردم با چشم خود دیدند آن چه را که در آن روز شنیده بودند.[۱۸]
پانویس
- ↑ دریاب نجفی، باقر، «حبیب بن مظاهر اسدى اسوه قاریان»، فرهنگ کوثر، ۱۳۷۹، شماره ۳۸
- ↑ سفینة البحار، ج ۱، ص ۴۰۵.
- ↑ ابصارالعین فى انصارالحسین، ص ۵۶.
- ↑ شمس الدین، انصارالحسین، ص ۶۶.
- ↑ شیخ مفید، الارشاد، ص ۲۰۳.
- ↑ تاریخ طبرى، ج ۷، ص ۲۳۷.
- ↑ اعیان الشیعه، ج ۴، ص ۵۵۴.
- ↑ فاضل دربندى، اسرارالشهادة، ص ۳۹۰.
- ↑ حیاة الامام الحسین بن على، ج ۳، ص ۱۴۲.
- ↑ شرف الدین، المجالس الفاخره، ص ۹۴.
- ↑ خوارزمی، مقتل الحسین، ج۲، ص۷
- ↑ خوارزمی، مقتل الحسین، ج۱، ص۳۵۸
- ↑ قمی، نفس المهموم، ۱۳۷۶ق، ص۱۲۴.
- ↑ محدث قمى، نفس المهموم، ص ۱۴۵.
- ↑ ابصارالعین فى انصارالحسین، ص ۶۰؛ اعیان الشیعه، ج ۴، ص ۵۵۵.
- ↑ اعیان الشیعه، ج ۴، ص ۵۵۴.
- ↑ الحسین فی طریقه الی الشهاده، ص۶
- ↑ سفینة البحار، ج۱، ص۴۰۵.
منابع
- «حبیب بن مظاهر (مظهر وفادارى به ولایت)»، جواد محدثى، معارف اسلامی، تیر، مرداد و شهریور ۱۳۸۵، شماره ۶۴.
- مقتل الحسین، موفق بن احمد خوارزمی، قم، انوارالهدی، ۱۳۸۱ش.
- «حبیب بن مظاهر اسدى اسوه قاریان»، باقر دریاب نجفی، فرهنگ کوثر، ۱۳۷۹، شماره ۳۸.
قبل از واقعه | |||
شرح واقعه |
| ||
پس از واقعه | |||
بازتاب واقعه | |||
وابسته ها |