مختصر نویسی متوسط است
مقاله مورد سنجش قرار گرفته است

استهزاء: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
(صفحه‌ای جدید حاوی '{{الگو:بخشی از یک کتاب}} {{الگو:نیازمند ویراستاری}} == استهزاء: مسخره كردن به قصد تح...' ایجاد کرد)
 
 
(۹ نسخه‌ٔ میانی ویرایش شده توسط ۵ کاربر نشان داده نشده)
سطر ۱: سطر ۱:
{{الگو:بخشی از یک کتاب}}
+
{{خوب}}
{{الگو:نیازمند ویراستاری}}
+
'''«اِستهزاء»''' از واژگان [[قرآن|قرآنی]]، به معنای مسخره‌کردن به قصد تحقیر، توهین یا اهدافی دیگر است و عواملی مانند دشمنی، [[جهل|جهالت]] و برتری‌طلبی، از ریشه‌های آن می‌باشد. [[قرآن کریم]] در آیاتى، ضمن نکوهش و نهی از «تمسخر» مؤمنان، راههاى گوناگونى را براى برخورد با استهزاکنندگان از جمله نصحیت، ترک همنشینی و [[صبر]]، ارائه داده است. استهزاء، گرچه از مصادیق [[ظلم]] و [[گناه]] بوده و بیشتر به عنوان رذیله‌اى اخلاقى شمرده شده، اما اگر به عنوان مقابله به مثل یا با هدف هدایت و اصلاح یا مجازات استهزاکنندگان صورت گیرد، با شرایطى جایز است.
  
== استهزاء: مسخره كردن به قصد تحقير، توهين يا اهدافى ديگر ==
+
==معنای استهزاء==
  
استهزاء از ريشه «ه-ز-ء» و در لغت به معناى طلب تحقير است، با هر وسيله‌اى كه صورت گيرد[1]، و در اصطلاح عبارت است از مسخره كردن افراد يا برخى امور با گفتار، يا كردار; مانند اشاره با چشم و ديگر اعضاى بدن[2] كه اين عمل بيشتر به قصد تحقير و توهين به ديگران صورت مى‌گيرد و گاهى نيز با اهدافى ديگر مانند فراهم كردن زمينه خوشحالى خود و ديگران[3]، تقويت روحيه خود و تضعيف روحيه دشمن، جبران كمبود شخصيت، ارضاى روحيه ديگر آزارى و‌... انجام مى‌پذيرد. در مواردى نيز هدف، مجازات يا تربيت فرد يا جامعه است كه در اين صورت ممدوح است; نه مذموم.[4]
+
«استهزاء» از ریشه «ه-ز-ء» در لغت به معنای طلب تحقیر است با هر وسیله‌ای که صورت گیرد.<ref>التحقیق، ج۱۱، ص۲۵۶، ماده ه-ز-ء.</ref> و در اصطلاح عبارت است از مسخره کردن افراد یا برخی امور، با گفتار یا کردار مانند اشاره با چشم یا دیگر اعضای بدن.<ref>جامع السعادات، ج۲، ص۲۸۷.</ref>
اين مفهوم در قرآن كريم با واژه‌هاى «هُزْء» و مشتقات آن 34 بار و «سُخْر» و مشتقاتش 16 بار به‌كار رفته است كه بيشتر لغويان اين دو واژه را به يك معنا دانسته‌اند[5]; ولى برخى بين اين دو تفاوت قائل شده و گفته‌اند: استهزا در جايى به‌كار مى‌رود كه شخص بدون اينكه كارى انجام داده باشد ريشخند شود; ولى سخريه در آنجاست كه به سبب كارى كه انجام داده مسخره شود[6]، افزون بر اين، واژه‌هاى «ضِحْك» به معناى خنده (مؤمنون/23،110; زخرف/43،47; مطفّفين/ 83‌،29) و «غَمْز» به معناى اشاره با چشم و ابرو[7](مطفّفين/83‌،30) و «هَمْز» به معناى عيبجويى در غياب (همزه/104،1) و «لَمْز» به معناى عيبجويى در حضور و مسخره كردن[8](توبه/9،58; حجرات/49،11; همزه/104،1) با استهزاء مرتبط است; همچنين جملاتى مانند «اَصَلوتُكَ تَأمُرُكَ اَن نَترُكَ ما يَعبُدُ ءاباؤُنا» (هود/11،87)، «اَهـذا الَّذى بَعَثَ اللّهُ رَسولا» (فرقان/25، 41) و‌... كه به دنبال همزه استفهام آمده و با قصد تحقير بيان شده[9] از ديگر تعبيراتى است كه در برخى موارد در استهزا به‌كار رفته‌است.
 
آياتى كه در قرآن سخن از استهزا به ميان آورده بيشتر مربوط به حوزه عقيده و دين بوده كه در آن، جبهه مخالفِ انبياى الهى، مؤمنان، وحى، آيات قرآن، احكام عبادى، معاد، پيامبران و حتى خداوند را به تمسخر گرفته و از استهزا به‌صورت حربه‌اى براى رويارويى با دين الهى بهره مى‌جستند. (يس/36، 30، ...) در آياتى نيز استهزا در‌حوزه‌اخلاق مطرح شده كه درآن خداوند مؤمنان را از تمسخر يكديگر منع كرده است (حجرات/49،11)، افزون بر اين، در آياتى ديگر خداوند سبك شمردن دين و ناديده گرفتن احكام‌الهى از جانب مسلمانان را نوعى استهزا دانسته (بقره/2، 231) و آنان را از چنين برخوردى برحذر داشته است. در مجموع اين آيات، قرآن ضمن بيان حكم استهزا و منشأ آن، آثار و پيامدهاى اين صفت مذموم اخلاقى را برشمرده و راههاى مقابله با استهزاگران را به مؤمنان گوشزد كرده است.
 
  
 +
این عمل بیشتر به قصد تحقیر و توهین دیگران صورت می‌گیرد، و گاهی نیز با اهداف دیگری مانند جبران کمبود شخصیت، تقویت روحیه خود یا تضعیف روحیه دیگری انجام می‌شود. در مواردى نیز هدف، مجازات یا تربیت فرد یا جامعه است که در این صورت ممدوح است، نه مذموم.<ref>الفرقان، ج‌۲۶‌ـ‌۲۷، ص‌۲۴۴.</ref>
  
== حكم استهزا==
+
==واژه استهزاء در قرآن==
  
استهزاى ديگران ظلم* است. قرآن در آيه 11 حجرات/49 مسلمانان را از تمسخر يكديگر منع كرده و در پايان مى‌گويد: اگر اينان از عمل خويش توبه نكنند ظالم‌اند: «يـاَيُّهَا الَّذينَ ءامَنوا لايَسخَر قَومٌ مِن قَوم ... و‌مَن لَم‌يَتُب فَاُولـئِكَ هُمُ الظّــلِمون» ; همچنين خداوند در آيه‌اى ديگر استهزاگران آيات الهى را ستمكار شمرده و پيامبر را از همنشينى با آنان منع كرده است:«فَلاتَقعُد بَعدَ الذِّكرى مَعَ‌القَومِ الظّــلِمين».[10]افزون بر اين، استهزا از منكرات است، چنان‌كه در مورد اعمال قوم لوط آمده: «و تَأتونَ فى ناديكُمُ المُنكَرَ= شما در مجالس خود اعمال ناپسند انجام مى‌داديد» (عنكبوت/29، 29) كه طبق روايت پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله)، يكى از كارهاى زشت آنان مسخره كردن مؤمنان بود[11]، بنابراين، با توجه به اينكه استهزا از مصاديق «ظلم» و «منكر»* شمرده شده و با توجه به آيات متعددى كه در آن، انسانها از استهزاى مؤمنان، آيات الهى و دين نهى شده‌اند و به مرتكبان اين عمل وعده عذاب الهى داده شده برمى‌آيد كه استهزا ابتداءً عملى حرام است كه خداوند آن را قبيح و ناپسند و استهزاگران را مجرم شمرده است[12]: «ما يَأتِيهِم مِن رَسول اِلاّ كانوا بِهِ يَستَهزِءون * كَذلِكَ نَسلُكُهُ فى قُلوبِ المُجرِمين» (حجر/15، 11‌ـ‌12 و نيز توبه/9، 65‌ـ‌66); اما اگر به عنوان مقابله به مثل، يا با هدف مجازات استهزاگران صورت گيرد با شرايط و حدودى جايز است، چنان‌كه نوح در برابر كسانى كه او و پيروانش را به تمسخر گرفته بودند گفت: اگر ما را مسخره كنيد ما نيز شما را مسخره خواهيم كرد: «اِن تَسخَروا مِنّا فَاِنّا نَسخَرُ مِنكُم كَما تَسخَرون» (هود/11،38) برخى مفسران استهزاى نوح را همان مجازات خداوند و شماتت مشركان هنگام غرق شدن[13] دانسته‌اند; اما گروهى ديگر استهزاى نوح* را به معناى حقيقى و دليل بر جواز مقابله به مثل اين عمل دانسته‌اند[14] و در تعيين حدّ و زمان چنين استهزايى برخى گفته‌اند: مقابله به مثل زمانى جايز است كه به عناد استهزا كننده يقين داشته باشيم و براى هدايت و توجه دادن او به اشتباه از همه راهها نااميد شويم كه در اين صورت نه تنها استهزا ناپسند نيست، بلكه نيكو و حتى واجب خواهد بود.[15]
+
مفهوم «استهزاء» در [[قرآن کریم]] با واژه‌هاى «هُزْء» و مشتقات آن ۳۴ بار و «سُخْر» و مشتقاتش ۱۶ بار به‌ کار رفته است که بیشتر لغویان این دو واژه را به یک معنا دانسته‌اند؛<ref>لسان‌العرب، ج‌۱۵، ص‌۸۴‌؛ مجمع‌البحرین، ج‌۴، ص‌۴۲۵، «هزأ».</ref> ولى برخى بین این دو تفاوت قائل شده و گفته‌اند: استهزا در جایى به‌ کار مى‌رود که شخص بدون این که کارى انجام داده باشد ریشخند شود، ولى سُخریه در آنجاست که به سبب کارى که انجام داده مسخره شود.<ref>الفروق اللغویه، ص‌۵۰.</ref>
  
 +
افزون بر این، واژه‌هاى «ضِحْک» به معناى خنده ([[سوره مومنون]]/۲۳،۱۱۰؛ [[سوره زخرف]]/۴۳، ۴۷؛ [[سوره مطففین]]/ ۸۳‌،۲۹) و «غَمْز» به معناى اشاره با چشم و ابرو<ref>المصباح، ص‌۴۵۳؛ التحقیق، ج‌۷، ص‌۲۶۷، «غمز».</ref>([[سوره مطففین]]/۸۳‌،۳۰) و «هَمْز» به معناى عیبجویى در غیاب ([[سوره همزه]]/۱۰۴،۱) و «لَمْز» به معناى عیبجویى در حضور و مسخره کردن<ref>الکشاف، ج۴، ص۷۹۵؛ التحقیق، ج‌۱۰، ص۲۳۳، «لمز».</ref>([[سوره توبه]]/۹،۵۸؛ [[سوره حجرات]]/۴۹،۱۱؛ [[سوره همزه]]/۱۰۴،۱) با استهزاء مرتبط است. همچنین جملاتى مانند {{متن قرآن|«اَصَلوتُک تَأمُرُک اَن نَترُک ما یعبُدُ ءاباؤُنا»}} ([[سوره هود]]/۱۱،۸۷)، {{متن قرآن|«اَهذا الَّذى بَعَثَ اللّهُ رَسولا»}} ([[سوره فرقان]]/۲۵، ۴۱) و‌... که به دنبال همزه استفهام آمده و با قصد تحقیر بیان شده،<ref>التحریروالتنویر، ج‌۱۹، ص‌۳۲.</ref> از دیگر تعبیراتى است که در برخى موارد در استهزا بکار رفته‌ است.
  
== ريشه‌هاى استهزا ==
+
آیاتى که در قرآن سخن از استهزاء به میان آورده، بیشتر مربوط به حوزه عقیده و [[دین]] بوده که در آن جبهه مخالفِ انبیاى الهى، مؤمنان، [[وحى]]، آیات قرآن، [[احکام شرعی|احکام]] عبادى، [[معاد]]، [[پیامبران]] و حتى [[خداوند]] متعال را به تمسخر گرفته و از استهزا به‌ صورت حربه‌اى براى رویارویى با دین الهى بهره مى‌جستند ([[سوره یس]]/۳۶، ۳۰).
  
استهزا چه در حوزه عقيده باشد، يا در حوزه اخلاق منشأ و ريشه‌هاى متعددى دارد. برخى از اين ريشه‌ها از نگاه قرآن عبارت است از:
+
در آیاتى نیز استهزا در‌ حوزه‌ [[اخلاق]] مطرح شده که در آن خداوند مؤمنان را از تمسخر یکدیگر منع کرده است ([[سوره حجرات]]/۴۹،۱۱).
  
1. دشمنى و انتقام:
+
افزون بر این، در آیاتى دیگر خداوند سبک شمردن دین و نادیده گرفتن احکام‌ الهى از جانب مسلمانان را نوعى استهزا دانسته ([[سوره بقره]]/۲، ۲۳۱) و آنان را از چنین برخوردى برحذر داشته است. در مجموع این آیات، قرآن ضمن بیان حکم استهزا و منشأ آن، آثار و پیامدهاى این صفت مذموم اخلاقى را برشمرده و راههاى مقابله با استهزاگران را به مؤمنان گوشزد کرده است.
كافران براى مبارزه با پيامبران الهى و پيروانشان از استهزا به‌صورت حربه‌اى براى نابودى جبهه حق و انتقام* گرفتن از مؤمنان استفاده مى‌كردند: «و اِذا نادَيتُم اِلَى الصَّلوةِ اتَّخَذوها هُزُوًا و لَعِبـًا ... قُل يـاَهلَ الكِتـبِ هَل تَنقِمونَ مِنّا اِلاّ اَن ءامَنّا بِاللّهِ».(مائده/5، 58‌ـ‌59)
 
  
2. جهالت:
+
==حکم استهزاء==
موسى(عليه السلام) در پاسخ اتهام بنى‌اسرائيل به او مبنى بر استهزا كردن آنان گفت: از اينكه از جاهلان باشم به خدا پناه مى‌برم: «قالوا‌اَتَتَّخِذُنا هُزُوًا قالَ اَعوذُ بِاللّهِ اَن اَكونَ مِنَ‌الجـهِلين» (بقره/2،67); يعنى مسخره كردن ديگران ناشى از جهالت كار انسانهاى جاهل است.[16]
 
  
3. عدم تعقل:
+
استهزاى دیگران از مصادیق [[ظلم]] است. [[قرآن]] در آیه ۱۱ [[سوره حجرات]]/۴۹ مسلمانان را از تمسخر یکدیگر منع کرده و در پایان مى‌گوید: اگر اینان از عمل خویش [[توبه]] نکنند ظالم‌اند: {{متن قرآن|«یااَیهَا الَّذینَ ءامَنوا لایسخَر قَومٌ مِن قَوم... و‌مَن لَم‌ یتُب فَاُولئِک هُمُ الظّالِمون»}}؛ همچنین خداوند در آیه‌اى دیگر استهزاگران آیات الهى را ستمکار شمرده و پیامبر را از همنشینى با آنان منع کرده است: {{متن قرآن|«فَلا تَقعُد بَعدَ الذِّکرى مَعَ‌ القَومِ الظّلِمین»}}.<ref>الفرقان، ج‌۱۳‌ـ‌۱۴، ص‌۱۳۹؛ راهنما، ج‌۹، ص‌۱۷۴.</ref>
قرآن كريم، استهزاى نماز و بازيچه دانستن آن از سوى برخى اهل كتاب و كافران صدر اسلام را ناشى از ترك انديشه و تعقل* مى‌داند: «و اِذا نادَيتُم اِلَى الصَّلوةِ اتَّخَذوها هُزُوًا و لَعِبـًا ذلِكَ بِاَنَّهُم قَومٌ لايَعقِلون» (مائده/5،58)
 
  
4. برترى‌طلبى و غرور:
+
افزون بر این، استهزا از منکرات است، چنان‌که در مورد اعمال [[قوم لوط]] آمده: {{متن قرآن|«و تَأتونَ فى نادیکمُ المُنکرَ}}؛ شما در مجالس خود اعمال ناپسند انجام مى‌دادید» ([[سوره عنکبوت]]/۲۹، ۲۹) که طبق روایت [[پیامبر اسلام|پیامبر اکرم]] صلى الله علیه وآله، یکى از کارهاى زشت آنان مسخره کردن مؤمنان بود.<ref>جامع‌البیان، مج‌۱۱، ج‌۲۰، ص‌۱۷۸؛ تفسیر قرطبى، ج‌۱۳، ص‌۲۲۶.</ref>
حس برترى‌جويى گاهى باعث مى‌شود كه انسان ديگران را كوچك‌تر از خود پنداشته، آنان را استهزا كند: «يـاَيُّهَا الَّذينَ ءامَنوا لايَسخَر قَومٌ مِن قَوم عَسى اَن يَكونوا خَيرًا مِنهُم و لا نِساءٌ مِن نِساء عَسى اَن يَكُنَّ خَيرًا مِنهُنَّ» (حجرات/49، 11) ذكر كلمه«خيراً» در اين آيه افزون بر اينكه به منشأ استهزاى مؤمنان كه همان برترى‌جويى است اشاره دارد، اين برتر بودن ظاهرى را نيز نفى كرده و به شخص استهزا كننده هشدار مى‌دهد كه ممكن است فردى كه مورد استهزاى شما قرار گرفته در واقع از شما بهتر باشد.[17] در شأن نزول اين آيه نقل شده كه يكى از مسلمانان به سبب بدكاره بودن مادرش در جاهليت مورد استهزاى ثابت‌بن‌قيس قرار گرفت و نيز در شأن «و لا نِساءٌ مِن نِساء» نقل شده كه امّ‌سلمه بر اثر بستن پارچه‌اى به سر و آويختن دو گوشه آن از پشت خود، يا به سبب كوتاه بودن قد، مورد استهزاى عايشه قرار گرفت.[18] بزرگ پنداشتن خود و غرور گاهى باعث تمسخر آيات الهى مى‌شود، چنان‌كه مشركان به جهت داشتن اين روحيه، آيات قرآن را به استهزا مى‌گرفتند: «يَسمَعُ ءايـتِ اللّهِ تُتلى عَلَيهِ ثُمَّ يُصِرُّ مُستَكبِرًا كَاَن لَم‌يَسمَعها فَبَشِّرهُ بِعَذاب اَليم * و اِذا عَلِمَ مِن ءايـتِنا شيــًا اِتَّخَذَها هُزُوًا» (جاثيه/45، 8‌ـ‌9 و 31‌ـ‌35 و نيز ص/38، 62‌ـ‌63) غرور و برتر دانستن خود گاهى به سبب جايگاه اجتماعى يا علمى افراد است كه سبب مى‌شود ديگران را مسخره كنند: «فَلَمّا جاءَتهُم رُسُلُهُم بِالبَيِّنـتِ فَرِحوا بِما عِندَهُم مِنَ العِلمِ و حاقَ بِهِم ما كانوا بِهِ يَستَهزِءون» (غافر/40،83) كه مراد از اين علم يا همان شبهات واهى و بى‌اساسى است كه مشركان آن را علم مى‌پنداشتند، يا علوم مربوط به دنيا و تدبير امور زندگى است[19]، چنان‌كه قارون ادعاى داشتن چنين علمى داشت: «اِنَّما اوتيتُهُ عَلى عِلم عِندى» (قصص/28،78)[20]
 
  
5. دنياطلبى:
+
بنابراین با توجه به این که استهزا از مصادیق «ظلم» و «منکر» شمرده شده و با توجه به آیات متعددى که در آن، انسان ها از استهزاى مؤمنان، آیات الهى و دین نهى شده‌اند و به مرتکبان این عمل وعده [[عذاب]] الهى داده شده، برمى‌آید که استهزا ابتدا عملى [[حرام]] است که خداوند آن را قبیح و ناپسند دانسته و استهزاگران را مجرم شمرده است:<ref>الفرقان، ج‌۱۳‌ـ‌۱۴، ص‌۱۳۹؛ راهنما، ج‌۹، ص‌۱۷۴.</ref> {{متن قرآن|«ما یأتِیهِم مِن رَسول اِلاّ کانوا بِهِ یستَهزِءون، کذلِک نَسلُکهُ فى قُلوبِ المُجرِمین»}} ([[سوره حجر]]/۱۵، ۱۱‌ـ‌۱۲ و نیز [[سوره توبه]]/۹، ۶۵‌ـ‌۶۶)؛ اما اگر به عنوان مقابله به مثل یا با هدف مجازات استهزاگران صورت گیرد با شرایط و حدودى جایز است، چنان‌ که [[حضرت نوح]] در برابر کسانى که او و پیروانش را به تمسخر گرفته بودند گفت: اگر ما را مسخره کنید ما نیز شما را مسخره خواهیم کرد: {{متن قرآن|«اِن تَسخَروا مِنّا فَاِنّا نَسخَرُ مِنکم کما تَسخَرون»}} ([[سوره هود]]/۱۱،۳۸). برخى مفسران استهزاى حضرت نوح را همان مجازات خداوند و شماتت مشرکان هنگام غرق شدن<ref>مجمع‌البیان، ج‌۵، ص‌۲۴۱.</ref> دانسته‌اند؛ اما گروهى دیگر استهزاى نوح را به معناى حقیقى و دلیل بر جواز مقابله به مثل این عمل دانسته‌اند<ref>المیزان، ج‌۱۰، ص‌۲۲۵.</ref> و در تعیین حد و زمان چنین استهزایى برخى گفته‌اند: مقابله به مثل زمانى جایز است که به عناد استهزا کننده یقین داشته باشیم و براى هدایت و توجه دادن او به اشتباه از همه راهها ناامید شویم، که در این صورت نه تنها استهزا ناپسند نیست، بلکه نیکو و حتى [[واجب]] خواهد بود.<ref>الفرقان، ج‌۲۶‌ـ‌۲۷، ص‌۲۴۴.</ref>
گاهى داشتن‌ثروت ودلبستگى به دنيا موجب استهزاى افراد فقير يا زيردست مى‌گردد:«زُيِّنَ لِلَّذينَ كَفَروا الحَيوةُ الدُّنيا و يَسخَرونَ مِنَ الَّذينَ ءامَنوا» (بقره/2،212) در روايتى از ابن‌عباس نقل شده كه آيه فوق در مورد گروهى از اشراف و سران قريش نازل شده كه زندگى بسيار مرفهى داشتند و به همين جهت جمعى از مؤمنان تهيدست همچون عمار و بلال را به تمسخر مى‌گرفتند.[21] قرآن در آيات 34‌ـ‌35 جاثيه/45، نيز از وضعيت مشركان در قيامت خبر داده است كه بر اثر استهزاى قرآن، به جهت مغرور شدن آنان به امكانات و رفاه دنيوى[22]گرفتار عذاب شده‌اند: «ذلِكُم بِاَنَّكُمُ اتَّخَذتُم ءايـتِ اللّهِ هُزُوًا و غَرَّتكُمُ الحَيوةُ الدُّنيا». آيات ابتداى سوره‌هُمَزه نيز مغرور شدن به مال* و ثروت را منشأ طعن‌و استهزاى ديگران دانسته است. (همزه/104،1‌ـ‌3)
 
  
6. گناه:
+
==ریشه‌هاى استهزاء==
ارتكاب گناه و اصرار بر آن، انسان را به ارتكاب گناهان بزرگ‌تر مانند تكذيب آيات الهى و حتى استهزاى آن مى‌كشاند: «ثُمَّ كانَ عـقِبَةَ الَّذينَ اَســوا السّواى اَن كَذَّبوا بِـايـتِ اللّهِ و كانوا بِها يَستَهزِءون» (روم/30،‌10 و نيز جاثيه/ 45، 7‌ـ‌9)
 
  
 +
استهزا چه در حوزه عقیده باشد یا در حوزه [[اخلاق]]، منشأ و ریشه‌هاى متعددى دارد. برخى از این ریشه‌ها از نگاه [[قرآن کریم]] عبارت است از:
  
== آثار و پيامدهاى استهزا ==
+
'''۱. دشمنى و انتقام'''
  
استهزاى مؤمنان، دين و آيات الهى در دنيا و آخرت آثار و پيامدهاى متعددى دارد; مانند:
+
کافران براى مبارزه با [[پیامبران]] الهى و پیروانشان از استهزا به‌ صورت حربه‌اى براى نابودى جبهه [[حق]] و انتقام گرفتن از مؤمنان استفاده مى‌کردند: {{متن قرآن|«و اِذا نادَیتُم اِلَى الصَّلوةِ اتَّخَذوها هُزُوًا و لَعِبـًا... قُل یااَهلَ الکتابِ هَل تَنقِمونَ مِنّا اِلاّ اَن ءامَنّا بِاللّهِ»}} ([[سوره مائده]]/۵، ۵۸‌ـ‌۵۹).
  
1. هلاكت دنيوى:
+
'''۲. جهالت و عدم تعقل'''
استهزاى پيامبران الهى از سوى امتهاى پيشين باعث شد كه خداوند به سختى از آنان انتقام گرفته، آنان را دچار هلاكت دنيوى كند: «و ما يَأتيهِم مِن نَبىّ اِلاّ كانوا بِهِ يَستَهزِءون * فَاَهلَكنا اَشَدَّ مِنهُم بَطشـًا و مَضى مَثَلُ الاَوَّلين» (زخرف/43، 7‌ـ‌8) و يكى از امورى كه بيشتر آنان به تمسخر مى‌گرفتند عذاب* موعود از جانب پيامبران بود; ليكن همان عذابى كه آن را به تمسخر مى‌گرفتند دامنگير آنان شد: «فَحاقَ بِالَّذينَ سَخِروا مِنهُم ما كانوا بِهِ يَستَهزِءون» (انعام/6،10 و‌نيز هود/11،8; نحل/16،34; انبياء/ 21،41; زمر/39،48; غافر/40،83; جاثيه/45،33; احقاف/46،26); همچنين در شأن نزول آيه«اِنّا‌كَفَينـكَ المُستَهزِءين» (حجر/15،95) كه درباره استهزاكنندگان پيامبر اسلام است، آمده كه 5 يا 6 نفر از آنان هر يك با اشاره جبرئيل به نوعى گرفتار بلايى شده، در دنيا نابود شدند.[23]
 
  
2. حبط* اعمال:
+
مسخره کردن دیگران ناشى از جهالت کار انسانهاى جاهل است.<ref>تفسیر نمونه، ج‌۱، ص‌۳۰۳؛ الفرقان، ج‌۲۶‌ـ‌۲۷، ص‌۲۴۳‌ـ‌۲۴۴.</ref> [[حضرت موسى]] علیه السلام در پاسخ اتهام [[بنى اسرائیل]] به او مبنى بر استهزا کردن آنان گفت: از این که از جاهلان باشم به خدا پناه مى‌برم: {{متن قرآن|«قالوا‌ اَتَتَّخِذُنا هُزُوًا قالَ اَعوذُ بِاللّهِ اَن اَکونَ مِنَ‌الجاهِلین»}} ([[سوره بقره]]/۲،۶۷).
باطل شدن اعمال از ديگر آثار استهزاى آيات خدا و پيامبران الهى شمرده شده است. اينان در قيامت ثواب اعمال خود را از‌دست داده و هيچ بهره‌اى از كارهاى خير دنيوى خود نخواهند برد:«اُولـئِكَ الَّذينَ كَفَروا بِـايـتِ رَبِّهِم و لِقاهِ فَحَبِطَت اَعمــلُهُم فَلانُقيمُ لَهُم يَومَ القِيـمَةِ وَزنـا * ذلِكَ جَزاؤُهُم جَهَنَّمُ بِما‌كَفَروا واتَّخَذوا ءايـتى و رُسُلى هُزُوا» (كهف/18، 105‌ـ‌106) و جمله«فَلانُقيمُ لَهُم يَومَ‌القِيـمَةِ وَزنـا» به اين حقيقت اشاره دارد كه بر اثر بطلان اعمال استهزاگران، آنان هيچ وزن و ارزشى در پيشگاه خداوند ندارند، يا چنان‌كه برخى گفته‌اند، بر اثر بطلان اعمال آنها خداوند هيچ ميزانى براى سنجش اعمال آنان بر پا نخواهد كرد.[24]
 
  
3. فراموشى خداوند:
+
همچنین قرآن کریم، استهزاى [[نماز]] و بازیچه دانستن آن از سوى برخى [[اهل کتاب]] و کافران صدر [[اسلام]] را ناشى از ترک اندیشه و تعقل مى‌داند: {{متن قرآن|«و اِذا نادَیتُم اِلَى الصَّلوةِ اتَّخَذوها هُزُوًا و لَعِبـًا ذلِک بِاَنَّهُم قَومٌ لایعقِلون»}} ([[سوره مائده]]/۵،۵۸).
پيامد ديگر استهزا غفلت از ياد خداست: «فَاتَّخَذتُموهُم سِخريـًّا حَتّى اَنسَوكُم ذِكرى و كُنتُم مِنهُم تَضحَكون»(مؤمنون/23،110) به همين سبب خداوند نيز در قيامت آنان را فراموش مى‌كند: «و قيلَ اليَومَ نَنسـكُم كَما نَسيتُم لِقاءَ يَومِكُم هـذا و مَأوكُمُ النّارُ و ما لَكُم مِن نـصِرين * ذلِكُم بِاَنَّكُمُ اتَّخَذتُم ءايـتِ اللّهِ هُزُوًا» (جاثيه/45، 34‌ـ‌35) و فراموشى خداوند به اين است كه آنان‌را در آتش جهنم رها كند و به يارى آنان نشتابد.[25]
 
  
4. ارتداد:
+
'''۳. برترى‌طلبى و غرور'''
مسلمانى كه خداوند، پيامبر و آيات الهى را مسخره كند، از دايره ايمان خارج و مرتد خواهد شد، بر همين اساس قرآن در آيات 64‌ـ‌66 توبه/9 آن دسته از مسلمانان منافق كه خدا و پيامبر را مسخره مى‌كردند كافر شمرده است: «قُلِ استَهزِءوا اِنَّ اللّهَ مُخرِجٌ ما تَحذَرون * ولـَئِن سَاَلتَهُم لَيَقولُنَّ اِنَّما كُنّا نَخوضُ و نَلعَبُ قُل اَبِاللّهِ و ءايـتِهِ و رَسولِهِ كُنتُم تَستَهزِءون * لاتَعتَذِروا قَد كَفَرتُم بَعدَ ايمـنِكُم اِن نَعفُ عَن طَـائِفَة مِنكُم نُعَذِّب طَـائِفَةَ بِاَنَّهُم كانوا مُجرِمين» كه در شأن نزول آيات فوق نقل‌شده كه در بازگشت از جنگ تبوك* گروهى از منافقان اقدام به استهزاى پيامبر كردند كه آيات فوق نازل شد و آنان را كافر شمرد.[26]استهزاى خدا، پيامبر و آيات الهى در صورتى موجب ارتداد مسلمان مى‌شود كه از سوى شخص بالغ، عاقل و از روى قصد و جدّى باشد. (‌=> ارتداد)
 
  
5. مورد استهزا واقع شدن:
+
حس برترى‌جویى گاهى باعث مى‌شود که انسان دیگران را کوچک‌تر از خود پنداشته، آنان را استهزا کند: {{متن قرآن|«یااَیهَا الَّذینَ ءامَنوا لایسخَر قَومٌ مِن قَوم عَسى اَن یکونوا خَیرًا مِنهُم ولا نِساءٌ مِن نِساء عَسى اَن یکنَّ خَیرًا مِنهُنَّ»}}. ([[سوره حجرات]]/۴۹، ۱۱) ذکر کلمه «خیراً» در این [[آیه]] افزون بر این که به منشأ استهزاى مؤمنان که همان برترى‌جویى است اشاره دارد، این برتر بودن ظاهرى را نیز نفى کرده و به شخص استهزاکننده هشدار مى‌دهد که ممکن است فردى که مورد استهزاى شما قرار گرفته در واقع از شما بهتر باشد.<ref>نمونه، ج‌۲۲، ص‌۱۷۹؛ الفرقان، ج‌۲۶‌ـ‌۲۷، ص‌۲۴۳‌ـ‌۲۴۴.</ref>
كافرانى كه مؤمنان را در دنيا استهزا كرده‌اند در آخرت مورد تمسخر آنان قرار خواهند گرفت: «اِنَّ الَّذينَ اَجرَموا كانوا مِنَ‌الَّذينَ ءامَنوا يَضحَكون * و‌اِذا مَرّوا بِهِم يَتَغامَزون ... فَاليَومَ الَّذينَ ءامَنوا مِنَ الكُفّارِ يَضحَكون * عَلَى الاَرائِكِ يَنظُرون» (مطفّفين/83‌، 29‌ـ‌30، 34‌ـ‌35) بر روى بهشتيان كه بر تختها تكيه زده‌اند درى از جهنم* گشوده مى‌شود و آنان به جهنميان كه در حال عذاب هستند مى‌نگرند و به آنان مى‌خندند[27] و اين استهزا، بر اثر همان تمسخرى است كه كافران در دنيا نسبت به مؤمنان داشتند[28]:«هَل‌ثُوِّبَ الكُفّارُ ما كانُوا يَفعَلُون» (مطفّفين/83‌،36) افزون بر استهزاى مؤمنان، خداوند نيز كسانى كه مؤمنان را مسخره كنند استهزا خواهد كرد: «اَلَّذينَ يَلمِزونَ المُطَّوِّعينَ مِنَ المُؤمِنينَ فِى الصَّدَقـتِ والَّذينَ لايَجِدونَ اِلاّ جُهدَهُم فَيَسخَرونَ مِنهُم سَخِرَ اللّهُ مِنهُم» (توبه/9،79) در آيه‌اى ديگر نيز به استهزاى مؤمنان از سوى منافقان اشاره شده و در آن استهزاى خداوند را از پيامدهاى آن برشمرده است: «و اِذا لَقُوا الَّذينَ ءامَنوا قالوا ءامَنّا و اِذا خَلَوا اِلى شَيـطينِهِم قالوا اِنّا مَعَكُم اِنَّما نَحنُ مُستَهزِءون * اَللّهُ يَستَهزِئُ بِهِم و يَمُدُّهُم فى طُغيـنِهِم يَعمَهون». (بقره/2،14‌ـ‌15) در تفسير استهزاى خداوند وجوه گوناگونى بيان شده است. بيشتر مفسران استهزاى خداوند را مَجاز دانسته و در توجيه آن گفته‌اند: استهزاى خداوند همان توبيخ و سرزنش آنان است[29]، يا مراد كيفر استهزاست[30]، چنان‌كه از امام‌رضا(عليه السلام)نقل شده كه خداوند كسى را استهزا نمى‌كند، بلكه آنان را به جزاى استهزايشان عذاب مى‌كند.[31] قول ديگر اين است كه استهزاى خداوند همان مهلت دادن و تجديد نعمت بر ايشان است، چنان‌كه قرآن در پى استهزاى خداوند آورده است: «و يَمُدُّهُم فى طُغيـنِهِم يَعمَهون» و اين معنا از آن جهت استهزا ناميده شده كه آنان مى‌پندارند خدا به آنان لطف كرده كه به آنان مهلت داده است، حال آنكه اين امهال براى افزودن بر عذاب آنان است.[32] (‌=>‌استدراج) قول ديگر كه از ابن‌عباس نقل شده اين است كه اين استهزا حقيقى و مربوط به قيامت است، به اين صورت كه خداوند درى از بهشت بر روى جهنميان مى‌گشايد و چون آنان به سوى آن روى آورند آن در را بر رويشان بسته و درى ديگر مى‌گشايد و چون به سوى آن مى‌روند آن در نيز بسته مى‌شود كه در اين هنگام مؤمنان بهشتى به آنان مى‌خندند.[33]
 
  
6. حسرت در قيامت:
+
بزرگ پنداشتن خود و [[غرور]] گاهى باعث تمسخر آیات الهى مى‌شود، چنان‌که مشرکان به جهت داشتن این روحیه، آیات قرآن را به استهزا مى‌گرفتند: {{متن قرآن|«یسمَعُ آیاتِ اللّهِ تُتلى عَلَیهِ ثُمَّ یصِرُّ مُستَکبِرًا کاَن لَم‌یسمَعها فَبَشِّرهُ بِعَذاب اَلیم * و اِذا عَلِمَ مِن آیاتِنا شیئا اِتَّخَذَها هُزُوًا»}} ([[سوره جاثیه]]/۴۵، ۸‌ـ‌۹ و ۳۱‌ـ‌۳۵ و نیز [[سوره ص]]/۳۸، ۶۲‌ـ‌۶۳). غرور و برتر دانستن خود گاهى به سبب جایگاه اجتماعى یا علمى افراد است که سبب مى‌شود دیگران را مسخره کنند: {{متن قرآن|«فَلَمّا جاءَتهُم رُسُلُهُم بِالبَیناتِ فَرِحوا بِما عِندَهُم مِنَ العِلمِ و حاقَ بِهِم ما کانوا بِهِ یستَهزِءون»}} ([[سوره غافر]]/۴۰،۸۳) که مراد از این علم، یا همان شبهات واهى و بى‌اساسى است که مشرکان آن را علم مى‌پنداشتند، یا علوم مربوط به دنیا و تدبیر امور زندگى است،<ref>همان، ج‌۸‌، ص‌۸۳۲‌؛ التفسیر الکبیر، ج‌۲۷، ص‌۹۱.</ref> چنان‌ که [[قارون]] ادعاى داشتن چنین علمى داشت: {{متن قرآن|«اِنَّما اوتیتُهُ عَلى عِلم عِندى»}} ([[سوره قصص]]/۲۸،۷۸).<ref> کشف‌الاسرار، ج‌۷، ص‌۳۴۵.</ref>
كسانى كه پيامبر و مؤمنان را در دنيا به استهزا گرفته‌اند در آخرت به شدت از كار خود پشيمان و بر كوتاهى خود در انجام دادن كارهاى نيك و ترك استهزا دچار حسرت*اند: «يـحَسرَتى عَلى ما فَرَّطتُ فى جَنـبِ اللّهِ و اِن كُنتُ لَمِنَ السّـخِرين».(زمر/39، 56) كوتاهى اين گروه در انجام كارهاى خير و ترك اعمال ناروا به قدرى است كه حتى خداوند نيز واژه حسرت را درباره آنان به‌كار برده، مى‌گويد: «يـحَسرَةً عَلَى العِبادِ ما يَأتيهِم مِن رَسول اِلاّ كانوا بِهِ يَستَهزِءون» (يس/36،‌30); يعنى حسرت و پشيمانى بر چنين بندگانى باد كه زمينه هدايت براى آنان فراهم بوده; ولى به جاى آن به استهزاى پيامبران الهى پرداختند. در اينكه اهل حسرت در اين آيه و مانند آن كيان‌اند و مورد حسرت چه كسانى هستند، اقوال متعددى در بين مفسران است.[34]
 
  
7. خوارى و عذاب اخروى:
+
'''۴. ثروت و دنیاطلبى'''
كيفر استهزاگران انبيا و آيات الهى و مؤمنان، جهنّم است: «ذلِكَ جَزاؤُهُم جَهَنَّمُ بِما كَفَروا واتَّخَذوا ءايـتى ورُسُلى هُزُوا»(كهف/18، 106) و براى آنان عذابى دردناك (توبه/9،79) و خواركننده است: «اُولـئِكَ لَهُم عَذابٌ مُهين» (جاثيه/45،9 و نيز هود/11،39); عذابى كه هيچ‌گاه از آن خارج نشده و عذر آنان نيز پذيرفته نخواهد شد: «فَاليَومَ لايُخرَجونَ مِنها و لا هُم يُستَعتَبون» (جاثيه/45، 35) و در برابر فرياد آنان براى خروج، با لحنى تحقير كننده به خاموشى فراخوانده خواهند شد:«رَبَّنا اَخرِجنا مِنها فَاِن عُدنا فَاِنّا ظــلِمون * قالَ اخسَـوا فيها و لاتُكَلِّمون * اِنَّهُ كانَ فَريقٌ مِن عِبادى يَقولونَ رَبَّنا ءامَنّا ... فَاتَّخَذتُموهُم سِخريـًّا» (مؤمنون/23، 107‌ـ‌110) نه اعمالى كه در دنيا انجام داده‌اند برايشان سودى خواهد داشت و نه ياورانى كه غير از خدا براى خود برگزيده‌اند: «و لايُغنى عَنهُم ما كَسَبوا شَيـًا و لا مَا اتَّخَذوا مِن دونِ اللّهِ اَولِياءَ و لَهُم عَذابٌ عَظيم» (جاثيه/45، 10)، ازاين‌رو آنان در آخرت هيچ كمك و ياورى نخواهند داشت: «ما لَكُم مِن نـصِرين * ذلِكُم بِاَنَّكُمُ اتَّخَذتُم ءايـتِ اللّهِ هُزُوًا»(جاثيه/45، 34‌ـ‌35 و نيز انعام/6، 70)
 
  
== برخورد با استهزاگران ==
+
گاهى داشتن‌ ثروت و [[دنیاطلبی|دنیاطلبی]] موجب استهزاى افراد فقیر یا زیردست مى‌گردد: {{متن قرآن|«زُینَ لِلَّذینَ کفَروا الحَیوةُ الدُّنیا و یسخَرونَ مِنَ الَّذینَ ءامَنوا»}} ([[سوره بقره]]/۲،۲۱۲). در روایتى از [[ابن عباس]] نقل شده که آیه فوق در مورد گروهى از اشراف و سران [[قریش]] نازل شده که زندگى بسیار مرفهى داشتند و به همین جهت جمعى از مؤمنان تهیدست همچون [[عمار یاسر|عمار]] و [[بلال]] را به تمسخر مى‌گرفتند.<ref>مجمع‌البیان، ج‌۲، ص‌۵۴۰‌ـ‌۵۴۱.</ref>
  
قرآن كريم در آياتى به‌طور مستقيم يا غير مستقيم راههاى گوناگونى را به مؤمنان براى برخورد با استهزاگران ارائه داده است كه مؤمنان بايد به تناسب موقعيت، اين روشها را به‌كار بندند:
+
قرآن در آیات ۳۴‌ـ‌۳۵ [[سوره جاثیه]]، نیز از وضعیت مشرکان در [[قیامت]] خبر داده است که بر اثر استهزاى قرآن به جهت مغرور شدن آنان به امکانات و رفاه دنیوى<ref>نمونه، ج‌۲۱، ص‌۲۸۹.</ref> گرفتار عذاب شده‌اند: {{متن قرآن|«ذلِکم بِاَنَّکمُ اتَّخَذتُم ءایاتِ اللّهِ هُزُوًا و غَرَّتکمُ الحَیوةُ الدُّنیا»}}. آیات ابتداى [[سوره همزة|سوره‌ هُمَزه]] نیز مغرور شدن به مال و ثروت را منشأ طعن‌ و استهزاى دیگران دانسته است ([[سوره همزه]]/۱۰۴،۱‌ـ‌۳).
  
1. موعظه و نصيحت:
+
'''۵. گناه و بدی‌ها'''
هرگاه مؤمنان، يا مقدسات دينى آنان از جانب گروهى به استهزا گرفته شد بر آنان است تا با زبانى نرم استهزاگران را از عمل زشت خويش بازداشته، آنان را نسبت به پيامد خطرناك كارشان آگاه كنند. قرآن در آيه 87 هود/11 از استهزاى شعيب* از سوى قومش سخن به ميان آورده است: «قالُوا يـشعيب اَصَلوتُكَ تَأمُرُكَ اَن نَترُكَ ما يَعبُدُ ءاباؤُنا» سپس در آيات بعد، از برخورد شعيب با استهزاگران خبر مى‌دهد كه ابتدا دلسوزانه قوم خويش را موعظه و ضمن هشدار به آنان درباره فرجام كارشان آنان را به توبه و استغفار دعوت كرد: «قالَ يـقَومِ ... اِن اُريدُ اِلاَّ الاِصلـحَ مَا استَطَعتُ و ما تَوفيقى اِلاّ بِاللّهِ عَلَيهِ تَوَكَّلتُ و اِلَيهِ اُنيب * و يـقَومِ لايَجرِمَنَّكُم شِقاقى اَن يُصيبَكُم مِثلُ ما اَصابَ قَومَ نوح اَو قَومَ هود اَو قَومَ صــلِح و ما قَومُ لوط مِنكُم بِبَعيد * واستَغفِروا رَبَّكُم ثُمَّ توبوا اِلَيهِ اِنَّ رَبّى رَحيمٌ وَدود» (هود/11،88‌ـ‌90); همچنين خداوند در آيات ديگرى به پيامبر(صلى الله عليه وآله)مى‌گويد: به بندگان من سفارش كن كه پيش از فرا رسيدن عذاب قيامت، از قرآن پيروى كرده، از كارهاى حرام از جمله استهزاى ديگران دست بردارند: «قُل يـعِبادِىَ ... واتَّبِعوا اَحسَنَ ما اُنزِلَ اِلَيكُم مِن رَبِّكُم مِن قَبلِ اَن يَأتِيَكُمُ العَذابُ بَغتَةً و اَنتُم لاتَشعُرون * اَن تَقولَ نَفسٌ يـحَسرَتى عَلى ما‌فَرَّطتُ فى جَنـبِ اللّهِ و اِن كُنتُ لَمِنَ‌السّـخِرين» (زمر/39، 53، 55‌ـ‌56) در آيه‌69 انعام/6 نيز خداوند مسلمانان تقواپيشه‌اى را كه در پى موعظه استهزاگران هستند از حكم كلى حرمت همنشينى با استهزاگران استثنا كرده است: «و‌ما‌عَلَى الَّذينَ يَتَّقونَ مِن حِسابِهِم مِن شَىء و لـكِن ذِكرى لَعَلَّهُم يَتَّقون».
 
  
2. ترك همنشينى و دورى:
+
ارتکاب [[گناه]] و اصرار بر آن، انسان را به ارتکاب گناهان بزرگتر مانند تکذیب آیات الهى و حتى استهزاى آن مى‌کشاند: {{متن قرآن|«ثُمَّ کانَ عاقِبَةَ الَّذینَ أَسَاءُوا السُّوأَىٰ اَن کذَّبوا بِایاتِ اللّهِ و کانوا بِها یستَهزِءون»}} ([[سوره روم]]/۳۰،‌۱۰ و نیز [[سوره جاثیه]]/ ۴۵، ۷‌ـ‌۹).
نشستن در مجلسى كه در آن مؤمنان يا مقدسات دينى به تمسخر گرفته مى‌شوند جايز نيست: «و اِذَا رَاَيتَ الَّذينَ يَخوضونَ فى ءَايـتِنا فَاَعرِض عَنهُم حَتّى يَخوضوا فى حَديث غَيرِهِ ... فَلاتَقعُد بَعدَ الذِّكرى مَعَ القَومِ الظّــلِمين» (انعام/6، 68) و كسى كه در چنين مجلسى شركت كند در حكم همان استهزا كننده و در گناه او شريك است: «و قَد نَزَّلَ عَلَيكُم فِى الكِتـبِ اَن اِذا سَمِعتُم ءايـتِ اللّهِ يُكفَرُ بِها و يُستَهزَاُ بِها فَلاتَقعُدوا مَعَهُم حَتّى يَخوضوا فى حَديث غَيرِهِ اِنَّكُم اِذًا مِثلُهُم» (نساء/4،140)، مگر اينكه نشستن در چنين مجلسى براى نهى* از منكر و باز داشتن آنان از استهزا باشد كه در اين صورت همنشينى رواست (انعام/6، 69) و در برخى موارد نيز بايد به‌طور كلى از آنان اعراض كرده، امر آنان را به خدا واگذار كرد: «اَعرِض عَنِ المُشرِكين * اِنّا كَفَينـكَ المُستَهزِءين» (حجر/15،‌94‌ـ‌95)
 
  
3. ترك دوستى:
+
==استهزاء در تاریخ پیامبران==
مسلمانان بايد دوستى* و پيوند خود را با استهزاگران دين قطع كنند. خداوند در آيات 57‌ـ‌58 مائده/5 به مؤمنان فرمان داده است كه اهل كتاب و مشركان مسخره كننده اسلام و دستورات عبادى را به دوستى نگيرند و ترك دوستى با آنان را شرط ايمان و تقوا شمرده است: «يـاَيُّهَا الَّذينَ ءامَنوا لاتَتَّخِذوا الَّذينَ اتَّخَذوا دينَكُم هُزُوًا و لَعِبـًا مِنَ الَّذينَ اوتوا الكِتـبَ مِن قَبلِكُم والكُفّارَ اَولِياءَ واتَّقُوا اللّهَ اِن كُنتُم مُؤمِنين * و اِذا نادَيتُم اِلَى الصَّلوةِ اتَّخَذوها هُزُوًا». (مائده/5، 57‌ـ‌58) در شأن نزول اين آيات نقل شده است كه جمعى از يهود و گروهى از نصارا هنگامى كه صداى اذان را مى‌شنيدند، يا مسلمانان را در حال نماز مى‌ديدند به استهزا مى‌پرداختند كه آيه نازل شد و مسلمانان را از دوستى با آنان برحذر داشت.[35]
 
  
4. صبر و ياد خداوند:
+
مشرکان و صاحبان قدرت و مال چون دعوت انبیاى الهى را در برابر خواسته‌ها و تمایلات مادى و شهوانى خود مى‌دیدند، پیوسته با آنان دشمنى مى ورزیدند و یکى از ابزارهایى که همواره براى شکستن اُبَّهت انبیا و رویارویى با [[رسالت]] الهى آنان بکار مى‌بردند استهزا بود، به‌ طورى که خداوند هیچ پیامبرى را نفرستاد جز این که با سلاح استهزا به مقابله با او برخاستند: {{متن قرآن|«ما یأتیهِم مِن رسولٍ اِلاّ کانوا‌ بِهِ یستَهزِءون»}} ([[سوره یس]]/۳۶، ۳۰ و نیز [[سوره حجر]]/۱۵، ۱۱؛ [[سوره زخرف]]/۴۳،۷).
در آيات 109‌ـ‌111 مؤمنون/ 23 قرآن از صبر* گروهى از مؤمنان در برابر استهزاى مشركان خبر داده و آنان را به اين جهت شايسته پاداش الهى دانسته است: «اِنَّهُ كانَ فَريقٌ مِن عِبادى يَقولونَ رَبَّنا ءامَنّا ... فَاتَّخَذتُموهُم سِخريـًّا حَتّى اَنسَوكُم ذِكرى و كُنتُم مِنهُم تَضحَكون * اِنّى جَزَيتُهُمُ اليَومَ بِما‌صَبَروا اَنَّهُم هُمُ الفائِزون»; همچنين در آياتى ديگر خداوند پيامبر خود را در برابر استهزاى مشركان به صبر و روى آوردن به ياد خدا فرمان داده است: «فَاصبِر عَلى ما يَقولونَ و سَبِّح بِحَمدِ رَبِّكَ قَبلَ طُـلوعِ الشَّمسِ و قَبلَ غُروبِها و مِن ءاناىِ الَّيلِ فَسَبِّح و اَطرافَ النَّهارِ لَعَلَّكَ تَرضى» (طه/20، 130 و نيز ص/38، 17; روم/30، 60; ق/50، 39; مزمّل/73، 10) مراد از «ما‌يَقولونَ» آزارهاى مشركان است كه آن حضرت را مجنون، ساحر، شاعر و كاهن[36]مى‌خواندند و با اين كلمات گاهى آن حضرت را مسخره مى‌كردند. در آيه‌اى ديگر نيز تسبيح خداوند و سجده در برابر او به پيامبر سفارش شده‌است: «و لَقَد نَعلَمُ اَنَّكَ يَضيقُ صَدرُكَ بِما‌يَقولون * فَسَبِّح بِحَمدِ رَبِّكَ و كُن مِنَ السّـجِدين» (حجر/15، 97‌ـ‌98)
 
  
5. مقابله به مثل:
+
آنان در این جهت آیات الهى و [[عذاب]] قیامت را به تمسخر مى‌گرفتند: {{متن قرآن|«واتَّخَذوا آیاتى وما اُنذِروا هُزُواً»}} ([[سوره کهف]]/۱۸،۵۶)؛ گاهى عبادت آنان را مسخره مى‌کردند چنان‌ که به‌ [[حضرت شعیب|شعیب]] علیه السلام مى‌گفتند: آیا همین نمازت فرمان داده که آنچه پدران ما آن را مى‌پرستیدند رها کنیم؟ ([[سوره هود]]/۱۱،۸۷). و زمانى با حالتى تمسخرآمیز به پیامبران مى‌گفتند: اگر راست مى‌گویید آن عذابى که ما را به آن وعده مى‌دهید زودتر بیاورید: {{متن قرآن|«قالوا ائتِنا بِعَذابِ اللّهِ اِن کنتَ مِنَ الصّادِقین»}} ([[سوره عنکبوت]]/۲۹،۲۹) و گاهى نیز شخص پیامبر را به تمسخر مى‌گرفتند، چنان‌ که قوم نوح هرگاه از کنار او مى‌گذشتند او را مسخره مى‌کردند: {{متن قرآن|«کلَّمَا مَرَّ عَلَیهِ مَلأٌ مِّن قَوْمِهِ سَخِرُواْ مِنْهُ»}} ([[سوره هود]]/۱۱، ۳۸)؛ همچنین قرآن در آیاتى دیگر از استهزاى پیامبران الهى از سوى مردم [[انطاکیه|انطاکیه]] ([[سوره یس]]/۳۶، ۳۰)، [[قوم عاد]] ([[سوره احقاف]]/۴۶، ۲۶) و [[فرعون|فرعونیان]] ([[سوره زخرف]]/۴۳، ۴۶‌ـ‌۴۷) سخن به‌ میان آورده است.
در برخى از موارد انسان مى‌تواند براى مجازات استهزاگران و دست‌برداشتن آنان از عمل خود، استهزا را با استهزا پاسخ دهد[37]، چنان‌كه نوح در برابر استهزاگران گفت: اگر ما را مسخره كنيد ما نيز شما را مسخره خواهيم كرد: «اِن تَسخَروا مِنّا فَاِنّا نَسخَرُ مِنكُم كَما تَسخَرون» (هود/11، 38); ليكن چنان كه برخى از مفسران گفته‌اند، مقابله* به مثل زمانى جايز است كه به عناد استهزاكننده يقين داشته باشيم و جز مقابله به مثل راهى براى اصلاح و توجّه او به اشتباهش نباشد.[38]
 
  
 +
[[پیامبر اسلام]] صلى الله علیه و آله نیز همواره در معرض استهزاى دشمنان قرار داشت و بلکه آن حضرت بیش از انبیاى پیشین در این جهت مورد آزار قرار‌ گرفت، چنان‌که آن حضرت فرمودند: هیچ پیامبرى مانند من آزار ندید.<ref>بحارالانوار، ج‌۳۹، ص‌۵۶؛ المیزان، ج‌۶‌، ص‌۵۳؛ میزان‌الحکمه، ج‌۱، ص‌۶۷.</ref> سه گروه پیامبر و پیروانش را با روشهاى مختلفى از جمله: چشمک‌زدن ([[سوره مطففین]]/۸۳‌، ۳۰)، خندیدن ([[سوره مؤمنون]]/۲۳، ۱۱۰)، حرکت دادنِ سر ([[سوره اسراء]]/۱۷،۵۱)، نسبت دادن القاب ناروا ([[سوره حجر]]/۱۵، ۶) و‌... مورد استهزا قرار‌ مى‌دادند:
  
== استهزا در تاريخ انبيا ==
+
'''۱. مشرکان'''
  
مشركان و صاحبان قدرت و مال چون دعوت انبياى الهى را در برابر خواسته‌ها و تمايلات مادى و شهوانى خود مى‌ديدند، پيوسته با آنان دشمنى مىورزيدند و يكى از ابزارهايى كه همواره براى شكستن اُبَّهت انبيا و رويارويى با رسالت الهى آنان به‌كار مى‌بردند، استهزا بود، به‌طورى كه خداوند هيچ پيامبرى را نفرستاد جز اينكه با سلاح استهزا به مقابله با او برخاستند:«ما يَأتيهِم مِن رسول اِلاّ كانوا‌بِهِ يَستَهزِءون» (يس/36، 30 و نيز حجر/15، 11; زخرف/43،7) آنان در اين جهت آيات الهى و عذاب قيامت را به تمسخر مى‌گرفتند: «واتَّخَذوا ءايـتى وما اُنذِروا هُزُوا» (كهف/18،56); گاهى عبادت آنان را مسخره مى‌كردند، چنان‌كه به‌شعيب(عليه السلام)مى‌گفتند: آيا همين نمازت فرمان داده كه آنچه پدران ما آن را مى‌پرستيدند رها كنيم؟ (هود/11،87) و زمانى با حالتى تمسخرآميز به پيامبران مى‌گفتند: اگر راست مى‌گوييد آن عذابى كه ما را به آن وعده مى‌دهيد زودتر بياوريد: «قالوا ائتِنا بِعَذابِ اللّهِ اِن كُنتَ مِنَ الصّـدِقين» (عنكبوت/29،29) و گاهى نيز شخص پيامبر را به تمسخر مى‌گرفتند، چنان‌كه قوم نوح هرگاه از كنار او مى‌گذشتند او را مسخره مى‌كردند: «كُلَّما مَرَّ عَلَيهِ مَلاٌَ مِن قَومِهِ سَخِروا مِنهُ» (هود/11، 38); همچنين قرآن در آياتى ديگر از استهزاى پيامبران الهى از سوى مردم انطاكيه (يس/36، 30)، قوم عاد (احقاف/46، 26) و فرعونيان (زخرف/43، 46‌ـ‌47) سخن به‌ميان آورده است.
+
آنان هرگاه آن حضرت را مى‌دیدند، با حالتى تمسخرآمیز مى‌گفتند: آیا همین است کسى که خدا او را براى پیامبرى فرستاده‌ است: {{متن قرآن|«و اِذا رَاَوک اِن یتَّخِذونَک اِلاّ هُزُوًا اَهذا الَّذى بَعَثَ اللّهُ رَسولا»}} ([[سوره فرقان]]/۲۵،‌۴۱). یا‌ مى‌گفتند: آیا همین است کسى که خدایان شما را به بدى یاد مى‌کند. ([[سوره انبیاء]]/۲۱، ۳۶) گاهى پیامبر را با حالتى تحقیرآمیز خطاب کرده به آن‌ حضرت نسبت دیوانگى مى‌دادند: {{متن قرآن|«یااَیهَا الَّذى نُزِّلَ عَلَیهِ الذِّکرُ اِنَّک لَمَجنون»}}. ([[سوره حجر]]/۱۵، ۶)
  
== استهزای پیامبر اسلام و مومنان ==
+
آنان گاهى [[معجزات]] آن حضرت را به تمسخر مى‌گرفتند و دیگران را نیز به استهزاى آن فرامى‌خواندند: {{متن قرآن|«و‌اِذا رَاَوا ءایةً یستَسخِرون»}} ([[سوره صافات]]/۳۷، ۱۴) طبق یک نظر «یستَسخِرون» دعوت کردن دیگران به تمسخر است.<ref>مجمع‌البیان، ج‌۸‌، ص‌۶۸۷‌.</ref>
پيامبر اسلام نيز همواره در معرض استهزاى دشمنان قرار داشت و بلكه آن حضرت بيش از انبياى پيشين در اين جهت مورد آزار قرار‌گرفت، چنان‌كه آن حضرت فرمودند: هيچ پيامبرى مانند من آزار نديد.[39] سه گروه پيامبر(صلى الله عليه وآله) و پيروانش را با روشهاى مختلفى از جمله: چشمك‌زدن (مطفّفين/83‌، 30)، خنديدن (مؤمنون/23، 110)، حركت دادنِ سر (اسراء/17،51)، نسبت دادن القاب ناروا (حجر/15، 6) و‌... مورد استهزا قرار‌مى‌دادند:
 
  
 +
نقل شده که ۵ نفر از سران مشرکان [[مکه]] یعنى [[ولید‌ بن‌ مغیره|ولید‌ بن‌ مغیره]]، [[عاص بن وائل]]، [[اسود بن عبد یغوث]]، اسود بن‌ عبدالمطلب و حارث بن‌ طلاطله خزایى، یا حرث بن‌ قیس، در تمسخر پیامبر صلى الله علیه و آله شهرت داشتند؛ آنان تمسخر پیامبر را تا بدانجا پیش بردند که هدف نفرین آن حضرت قرار گرفتند.<ref>جامع‌البیان، مج۸‌، ج۱۴، ص۹۳‌ـ‌۹۴؛ مجمع‌البیان، ج‌۶‌، ص‌۵۳۳.</ref>
  
1.مشرکان
+
پیروان پیامبر صلى الله علیه و آله نیز از استهزاى مشرکان در امان نبودند و هرگاه مشرکان آنان را مى‌دیدند، مى‌گفتند: آیا همین ها هستند کسانى که خداوند از میان ما بر آنان منت نهاده است: {{متن قرآن|«اَهؤُلاءِ مَنَّ اللّهُ عَلَیهِم مِن بَینِنا»}} ([[سوره انعام]]/۶،۵۳).
  
آنان هرگاه آن حضرت را مى‌ديدند، با حالتى تمسخرآميز مى‌گفتند: آيا همين است كسى كه خدا او را براى پيامبرى فرستاده‌است: «و اِذا رَاَوكَ اِن يَتَّخِذونَكَ اِلاّ هُزُوًا اَهـذا الَّذى بَعَثَ اللّهُ رَسولا» (فرقان/25،‌41) يا‌مى‌گفتند: آيا همين است كسى كه خدايان شما را به بدى ياد مى‌كند. (انبياء/21، 36) گاهى پيامبر را با حالتى تحقيرآميز خطاب كرده، به آن‌حضرت نسبت ديوانگى مى‌دادند: «يـاَيُّهَا الَّذى نُزِّلَ عَلَيهِ الذِّكرُ اِنَّكَ لَمَجنون». (حجر/15، 6) آنان گاهى معجزات آن حضرت را به تمسخر مى‌گرفتند و ديگران را نيز به استهزاى آن فرا مى‌خواندند: «و‌اِذا رَاَوا ءايَةً يَستَسخِرون» (صافّات/37، 14) طبق يك نظر«يَستَسخِرون» دعوت كردن ديگران به تمسخر است.[40] نقل شده كه 5 نفر از سران مشركان مكّه، يعنى وليد‌بن‌مغيره*، عاص‌بن‌وائل*، اسود*‌بن‌عبدالمطلب، اسود*‌بن‌عبد يغوث و حارث*‌بن‌طلاطله خزايى، يا حرث*‌بن‌قيس، در تمسخر پيامبر(صلى الله عليه وآله)شهرت داشتند; آنان تمسخر پيامبر را تا بدانجا پيش بردند كه هدف نفرين آن حضرت قرار گرفته و هريك به اشاره جبرئيل به‌گونه‌اى نابود شدند.[41] پيروان پيامبر(صلى الله عليه وآله)نيز از استهزاى مشركان در امان نبودند و هرگاه مشركان آنان را مى‌ديدند مى‌گفتند: آيا همينها هستند كسانى كه خداوند از ميان ما بر آنان منت نهاده است:«اَهـؤُلاءِ مَنَّ اللّهُ عَلَيهِم مِن بَينِنا» (انعام/6،53)
+
'''۲. اهل کتاب'''
  
2.اهل کتاب
+
[[اهل کتاب]] بر اثر [[حسادت]] و [[کینه|کینه‌اى]] که از پیامبر صلى الله علیه وآله و مسلمانان در دل داشتند همواره ایشان و مقدسات دینى را به تمسخر مى‌گرفتند. آنان با تغییر و تحریف برخى کلمات، گاهى شخص پیامبر را مسخره مى‌کردند؛ مثلاً در پاسخ سخنان آن حضرت به جاى این که بگویند: شنیدیم و اطاعت کردیم، مى‌گفتند: شنیدیم و مخالفت کردیم؛ یا به جاى کلمه «بشنو» واژه «نشنو» را بکار برده و به جاى کلمه «اُنظُرنا=مهلت بده» از کلمه «راعِنا» که به معناى مهلت دادن و نیز به معناى اغفال بود استفاده مى‌کردند و از آن معناى دوم را قصد مى‌کردند:<ref>نمونه، ج‌۳، ص‌۴۰۴‌ـ‌۴۰۵.</ref> {{متن قرآن|«مِنَ الَّذینَ هادوا یحَرِّفونَ الکلِمَ عَن مَواضِعِهِ و یقولونَ سَمِعنا و عَصَینا واسمَع غَیرَ مُسمَع و رعِنا لَیـًّا بِاَلسِنَتِهِم و طَعنـًا فِى‌الدِّینِ»}} ([[سوره نساء]]/۴، ۴۶).
  
آنان بر اثر حسادت و كينه‌اى كه از پيامبر(صلى الله عليه وآله) و مسلمانان در دل داشتند همواره پيامبر، مؤمنان و مقدسات دينى آنان را به تمسخر مى‌گرفتند. آنان با تغيير و تحريف برخى كلمات، گاهى شخص پيامبر را مسخره مى‌كردند; مثلاً در پاسخ سخنان آن حضرت به جاى اينكه بگويند: شنيديم و اطاعت كرديم، مى‌گفتند: شنيديم و مخالفت كرديم، به جاى كلمه «بشنو» واژه «نشنو» را به‌كار برده و به جاى كلمه «انظرنا= مهلت بده» از كلمه «راعنا» كه به معناى مهلت دادن و نيز به معناى اغفال بود استفاده مى‌كردند و از آن معناى دوم را قصد مى‌كردند[42]: «مِنَ الَّذينَ هادوا يُحَرِّفونَ الكَلِمَ عَن مَواضِعِهِ و يَقولونَ سَمِعنا و عَصَينا واسمَع غَيرَ مُسمَع و رعِنا لَيـًّا بِاَلسِنَتِهِم و طَعنـًا فِى‌الدِّينِ» (نساء/4، 46) آنان گاهى دين و عبادات مسلمانان را مسخره مى‌كردند: «و اِذا نادَيتُم اِلَى الصَّلوةِ اتَّخَذوها هُزُوًا و لَعِبـًا» (مائده/5، 58) و زمانى نيز قرآن و آيات آن را به تمسخر مى‌گرفتند: «و قَد نَزَّلَ عَلَيكُم فِى الكِتـبِ اَن اِذا سَمِعتُم ءايـتِ اللّهِ يُكفَرُ بِها و يُستَهزَاُ بِها». (نساء/4،140) در شأن نزول آيه فوق نقل شده است كه منافقان در مجلس احبار يهود مى‌نشستند و با همديگر قرآن را به تمسخر مى‌گرفتند.[43]
+
آنان گاهى [[دین]] و عبادات مسلمانان را مسخره مى‌کردند: {{متن قرآن|«و اِذا نادَیتُم اِلَى الصَّلوةِ اتَّخَذوها هُزُوًا و لَعِبـًا»}} ([[سوره مائده]]/۵، ۵۸) و زمانى نیز [[قرآن]] و [[آیات]] آن را به تمسخر مى‌گرفتند: {{متن قرآن|«و قَد نَزَّلَ عَلَیکم فِى الکتابِ اَن اِذا سَمِعتُم آیاتِ اللّهِ یکفَرُ بِها و یستَهزَاُ بِها»}}. ([[سوره نساء]]/۴،۱۴۰) در [[شأن نزول]] آیه فوق نقل شده است که [[منافقان]] در مجلس [[احبار]] یهود مى‌نشستند و با همدیگر قرآن را به تمسخر مى‌گرفتند.<ref>مجمع‌البیان، ج‌۳، ص‌۱۹۴.</ref>
  
3. منافقان
+
'''۳. منافقان'''
  
آنان مسلمانان، پيامبر و قرآن و حتى خداوند را مسخره مى‌كردند كه قرآن در آيات 65‌ـ‌66 توبه/9، آنان را مذمت كرده و به سبب اين كار آنان را كافر شمرده است: «قُل اَبِاللّهِ و ءايـتِهِ و رَسولِهِ كُنتُم تَستَهزِءون * لاتَعتَذِروا قَد كَفَرتُم بَعدَ ايمـنِكُم»منافقان در باطن اعتقادى به اسلام نداشتند و هدف برخى از آنان در ادعاى اسلام و ايمان تمسخر مؤمنان بود: «و اِذا لَقُوا الَّذينَ ءامَنوا قالوا ءامَنّا و اِذا خَلَوا اِلى شَيـطينِهِم قالوا اِنّا مَعَكُم اِنَّما نَحنُ مُستَهزِءون». (بقره/2، 14) آنان زكات و صدقه‌دهندگان را به تمسخر مى‌گرفتند; سالم‌بن‌عمير انصارى كه مسلمانى تهيدست بود به مقدار يك صاع خرما براى صدقه نزد پيامبر(صلى الله عليه وآله)آورد. منافقان گفتند: خدا چه نيازى به خرماى ناچيز او دارد.[44] اگر مردى ثروتمند مانند عبدالرّحمن‌بن‌عوف مى‌آمد و 4000 درهم صدقه مى‌آورد او را نيز مسخره مى‌كردند و مى‌گفتند: او به قصد ريا آن را مى‌پردازد[45] كه قرآن در آيه 79 توبه/9 به اين دو مورد اشاره كرده است: «اَلَّذينَ يَلمِزونَ المُطَّوِّعينَ مِنَ المُؤمِنينَ فِى الصَّدَقـتِ والَّذينَ لايَجِدونَ اِلاّ جُهدَهُم فَيَسخَرونَ مِنهُم سَخِرَ اللّهُ مِنهُم و لَهُم عَذابٌ‌اَليم».
+
منافقان، پیامبر و قرآن و مسلمانان و حتى خداوند را مسخره مى‌کردند که قرآن در آیات ۶۵‌ـ‌۶۶ [[سوره توبه]]، آنان را مذمت کرده و به سبب این کار آنان را کافر شمرده است: {{متن قرآن|«قُل اَبِاللّهِ و ءایتِهِ و رَسولِهِ کنتُم تَستَهزِءون * لاتَعتَذِروا قَد کفَرتُم بَعدَ ایمنِکم»}} منافقان در باطن اعتقادى به [[اسلام]] نداشتند و هدف برخى از آنان در ادعاى اسلام و [[ایمان]] تمسخر مؤمنان بود: {{متن قرآن|«و اِذا لَقُوا الَّذینَ ءامَنوا قالوا ءامَنّا و اِذا خَلَوا اِلى شَیاطینِهِم قالوا اِنّا مَعَکم اِنَّما نَحنُ مُستَهزِءون»}} ([[سوره بقره]]/۲، ۱۴).
  
== استهزا و سبک شمردن دین ==
+
آنان [[زکات]] و [[صدقه|صدقه‌]]<nowiki/>دهندگان را به تمسخر مى‌گرفتند؛ سالم‌ بن‌ عمیر انصارى که مسلمانى تهیدست بود به مقدار یک صاع خرما براى صدقه نزد پیامبر صلى الله علیه و آله آورد. منافقان گفتند: خدا چه نیازى به خرماى ناچیز او دارد.<ref>تفسیر قمى، ج‌۱، ص‌۳۳۰.</ref> و اگر مردى ثروتمند مانند عبدالرحمن‌ بن‌ عوف مى‌آمد و ۴۰۰۰ درهم صدقه مى‌آورد او را نیز مسخره مى‌کردند و مى‌گفتند: او به قصد ریا آن را مى‌پردازد<ref>جامع‌البیان، مج‌۶‌، ج‌۱۰، ص‌۲۴۸.</ref> که قرآن در آیه ۷۹ [[سوره توبه]] به این دو مورد اشاره کرده است: {{متن قرآن|«اَلَّذینَ یلمِزونَ المُطَّوِّعینَ مِنَ المُؤمِنینَ فِى الصَّدَقاتِ والَّذینَ لایجِدونَ اِلاّ جُهدَهُم فَیسخَرونَ مِنهُم سَخِرَاللّهُ مِنهُم و لَهُم عَذابٌ‌ اَلیم»}}.
  
مسلمان نبايد به احكام و قوانين دينى بى‌اعتنايى كرده، يا آن را سبك بشمارد، زيرا بى‌اعتنايى يا سبك شمردن دين از نگاه قرآن به منزله استهزاى آن است. قرآن در آيه 231 بقره/2 به مسلمانانى كه همسرانشان را طلاق مى‌دهند سفارش مى‌كند كه يا آنان را به خوبى رها سازند، يا در خانه به خوبى و خوشى نگه دارند. سپس مى‌گويد: آيات الهى را به تمسخر نگيريد:«و‌لاتَتَّخِذُوا ءايـتِ اللّهِ هُزُوًا». مراد از «آيات خدا» اوامر و نواهى خداوند است[46] و استهزاى اوامر و نواهى خدا بى‌اعتنايى و ترك آنهاست; بدين معنا كه اگر وجوب يا حرمت تكليفى به مسلمان برسد و او آن را ترك گويد گويا آن حكم را به تمسخر گرفته است[47]; نيز كسى كه به اهميت احكام الهى واقف باشد; ولى آن را سبك بشمارد گويا آن را به مسخره گرفته است.[48] برخى گفته‌اند: احكام الهى در واقع براى اصلاح مفاسد جامعه تشريع شده است، بنابراين، اگر كسى به ظاهر احكام عمل كرده بدون اينكه اثرى بر آن مترتب كند احكام خدا را استهزا كرده است.[49]
+
==استهزاء و سبک شمردن دین==
  
 +
علاوه بر آنچه در مورد استهزاء پیامبران و مؤمنان گفته شد، مسلمان نیز نباید به [[احکام]] و قوانین دینى بى‌اعتنایى کرده یا آن را سبک بشمارد، زیرا بى‌اعتنایى یا سبک شمردن [[دین]] از نگاه [[قرآن]] به منزله استهزاى آن است. قرآن در آیه ۲۳۱ [[سوره بقره]] به مسلمانانى که همسرانشان را [[طلاق]] مى‌دهند سفارش مى‌کند که یا آنان را به خوبى رها سازند یا در خانه به خوبى و خوشى نگه دارند؛ سپس مى‌گوید: آیات الهى را به تمسخر نگیرید: {{متن قرآن|«و‌لاتَتَّخِذُوا آیاتِ اللّهِ هُزُوًا»}}. مراد از «آیات خدا» اوامر و نواهى خداوند است<ref> تفسیر قرطبى، ج‌۳، ص‌۱۰۴.</ref> و استهزاى اوامر و نواهى خدا، بى‌اعتنایى و ترک آنهاست؛ بدین معنا که اگر [[واجب|وجوب]] یا [[حرام|حرمت]] تکلیفى به مسلمان برسد و او آن را ترک گوید، گویا آن حکم را به تمسخر گرفته است؛<ref>التفسیر الکبیر، ج‌۶‌، ص‌۱۱۸.</ref> همچنین کسى که به اهمیت [[احکام شرعی|احکام]] الهى واقف باشد ولى آن را سبک بشمارد، گویا آن را به مسخره گرفته است.<ref>التحریروالتنویر، ج‌۲، ص‌۴۲۴.</ref> برخى گفته‌اند: احکام الهى در واقع براى اصلاح مفاسد جامعه تشریع شده است، بنابراین اگر کسى به ظاهر احکام عمل کرده بدون این که اثرى بر آن مترتب کند، احکام خدا را استهزا کرده است.<ref>المیزان، ج‌۲، ص‌۲۳۷.</ref>
  
== قرآن و اسلوب استهزا ==
+
==آثار و پیامدهاى استهزاء==
  
استهزا گرچه بيشتر به عنوان رذيله‌اى اخلاقى و صفتى مذموم مطرح است; امّا بشر گاهى از آن به عنوان ابزارى در راه هدايت و اصلاح ديگران استفاده كرده است، چنان‌كه در عصر كنونى اين روش در جامعه رواج بيشترى پيدا كرده و برخى، به ويژه اصحاب قلم و جرايد براى تربيت افرادو آگاه كردن آنان برخطاى خويش از شيوه طنز، كاريكاتور و‌... استفاده مى‌كنند. قرآن كريم نيز چون بر طبق همان اسلوب و روشهاى بشرى گام برداشته و مى‌خواهد بشر را بهوسيله ابزارها و روشهاى خودش هدايت كند گاه از عنصر استهزا براى تربيت و هدايت انسانها سود جسته است.[50] اسلوب استهزا در قرآن بيشتر در قالب تشبيه و تمثيل به‌كار رفته است; با اين بيان كه قرآن در مواردى مشركان خطاكار يا اعمال آنان را با اسلوبى استهزاگونه به برخى از امور يا اشيا تشبيه كرده يا مَثَل مى‌زند، تا آنان را از روش‌ها يا كارهاى خطايى كه در پيش گرفته‌اند باز دارد، چنان‌كه در آيات 50‌ـ‌51 مدثّر/74 مشركان را در قيامت به گورخرانى تشبيه مى‌كند كه از جلو شير فرار مى‌كنند: «كَاَنَّهُم حُمُرٌ مُستَنفِرَه * فَرَّت مِن قَسوَرَه»، يا آن دسته از احبار يهود را كه به مضمون تورات عمل نمى‌كنند به درازگوشى تشبيه كرده كه بارى از كتاب بر پشت خود حمل‌مى‌كند كه براى آنان جز زحمت باركشى سودى ندارد: «مَثَلُ الَّذينَ حُمِّلوا التَّورةَ ثُمَّ لَم‌يَحمِلوها كَمَثَلِ الحِمارِ يَحمِلُ اَسفارًا» (جمعه/62،5) گاهى نيز به‌صورت استهزاگونه واژه بشارت در مورد عذاب به‌كار مى‌برد: «فَبَشِّرهُم بِعَذاب اَليم» (آل‌عمران/3، 21)، حال آنكه بشارت معمولا در اخبار خوشايند به‌كار مى‌رود.[51] گاهى براى در پيش گرفتن اعتدال در سخن گفتن، صداى كسانى را كه بلند سخن مى‌گويند به صداى الاغ تشبيه مى‌كند: «واغضُض مِن صَوتِكَ اِنَّ اَنكَرَ الاَصوتِ لَصَوتُ الحَمير» (لقمان/31، 19) يا انسان متكبر را مخاطب ساخته، با لحن تمسخرگونه به او مى‌گويد: تو نمى‌توانى با اين‌گونه راه رفتن زمين را بشكافى و در بلندى به كوهها نتوانى رسيد: «و لاتَمشِ فِى‌الاَرضِ مَرَحـًا اِنَّكَ لَن‌تَخرِقَ الاَرضَ و لَن‌تَبلُغَ الجِبالَ طولا» (اسرا/17، 37) يا آنجا كه از زبان ابراهيم نقل مى‌كند كه وقتى از او پرسيدند: چه كسى بتها را شكسته است او در پاسخ از اسلوب تمسخر استفاده كرده، به آنان گفت: بت بزرگ آنها را شكسته است. برويد از او بپرسيد: «قالَ بَل فَعَلَهُ كَبيرُهُم هـذا فَسـَلوهُم اِن كانوا يَنطِقون». (انبياء/21،63) اين‌گونه برخورد ابراهيم در آنان بسيار مؤثر واقع شد و آنان به بطلان روشى كه در پيش گرفته بودند آگاه شدند: «فَرَجَعوا اِلى اَنفُسِهِم فَقالوا اِنَّكُم اَنتُمُ الظّــلِمون * ثُمَّ نُكِسوا عَلى رُءوسِهِم لَقَد عَلِمتَ ما هـؤُلاءِ يَنطِقون» (انبياء/21،64‌ـ‌65)
+
استهزاى مؤمنان و [[دین]] و آیات الهى، در دنیا و [[آخرت]] آثار و پیامدهاى متعددى دارد؛ مانند:
  
 +
'''۱. هلاکت دنیوى'''
  
== پانویس ==
+
استهزاى پیامبران الهى از سوى امت هاى پیشین باعث شد که خداوند به سختى از آنان انتقام گرفته، آنان را دچار هلاکت دنیوى کند: {{متن قرآن|«و ما یأتیهِم مِن نَبىّ اِلاّ کانوا بِهِ یستَهزِءون * فَاَهلَکنا اَشَدَّ مِنهُم بَطشـًا و مَضى مَثَلُ الاَوَّلین»}} ([[سوره زخرف]]/۴۳، ۷‌ـ‌۸). یکى از امورى که بیشتر آنان به تمسخر مى‌گرفتند عذاب موعود از جانب پیامبران بود؛ لیکن همان عذابى که آن را به تمسخر مى‌گرفتند دامنگیر آنان شد: {{متن قرآن|«فَحاقَ بِالَّذینَ سَخِروا مِنهُم ما کانوا بِهِ یستَهزِءون»}} ([[سوره انعام]]/۶،۱۰ و‌ نیز [[سوره هود]]/۱۱،۸؛ [[سوره نحل]]/۱۶،۳۴؛ [[سوره انبیاء]]/ ۲۱،۴۱؛ [[سوره زمر]]/۳۹،۴۸؛ [[سوره غافر]]/۴۰،۸۳؛ [[سوره جاثیه]]/۴۵،۳۳؛ [[سوره احقاف]]/۴۶،۲۶). همچنین در [[شأن نزول]] آیه {{متن قرآن|«اِنّا‌ کفَینک المُستَهزِءین»}} ([[سوره حجر]]/۱۵،۹۵) که درباره استهزاکنندگان [[پیامبر اسلام]] است، آمده که ۵ یا ۶ نفر از آنان هر یک با اشاره [[جبرئیل]] به نوعى گرفتار بلایى شده، در دنیا نابود شدند.<ref>جامع‌البیان، مج‌۸‌، ج‌۱۴، ص‌۹۵؛ مجمع‌البیان، ج‌۶‌، ص‌۵۳۳‌ـ‌۵۳۴.</ref>
  
[1]. التحقيق، ج‌11، ص‌256، «هزء».
+
'''۲. حبط اعمال'''
  
[2]. جامع‌السعادات، ج‌2، ص‌287.
+
باطل شدن اعمال از دیگر آثار استهزاى آیات خدا و پیامبران الهى شمرده شده است. اینان در [[قیامت]] ثواب اعمال خود را از‌ دست داده و هیچ بهره‌اى از کارهاى خیر دنیوى خود نخواهند برد: {{متن قرآن|«اُولئِک الَّذینَ کفَروا بِایتِ رَبِّهِم ولِقاهِ فَحَبِطَت اَعمالُهُم فَلا نُقیمُ لَهُم یومَ القِیامَةِ وَزناً * ذلِک جَزاؤُهُم جَهَنَّمُ بِما‌کفَروا واتَّخَذوا ءایتى و رُسُلى هُزُوا»}} ([[سوره کهف]]/۱۸، ۱۰۵‌ـ‌۱۰۶) و جمله {{متن قرآن|«فَلا نُقیمُ لَهُم یومَ‌القِیامَةِ وَزناً»}} به این حقیقت اشاره دارد که بر اثر بطلان اعمال استهزاگران، آنان هیچ وزن و ارزشى در پیشگاه خداوند ندارند یا چنان‌که برخى گفته‌اند، بر اثر بطلان اعمال آنها خداوند هیچ میزانى براى سنجش اعمال آنان برپا نخواهد کرد.<ref>مجمع‌البیان، ج۶‌، ص۷۶۷؛ نمونه، ج۱۲، ص‌۵۶۲.</ref>
  
[3]. معراج‌السعاده، ص‌502.
+
'''۳. فراموشى خداوند'''
  
[4]. الفرقان، ج‌26‌ـ‌27، ص‌244.
+
پیامد دیگر استهزا [[غفلت]] از یاد خداست: {{متن قرآن|«فَاتَّخَذتُموهُم سِخریـًّا حَتّى اَنسَوکم ذِکرى و کنتُم مِنهُم تَضحَکون»}} ([[سوره مؤمنون]]/۲۳،۱۱۰)؛ به همین سبب خداوند نیز در قیامت آنان را فراموش مى‌کند: {{متن قرآن|«و قیلَ الیومَ نَنساکم کما نَسیتُم لِقاءَ یومِکم هذا و مَأواکمُ النّارُ و ما لَکم مِن ناصِرین * ذلِکم بِاَنَّکمُ اتَّخَذتُم ءایتِ اللّهِ هُزُوًا»}} ([[سوره جاثیه]]/۴۵، ۳۴‌ـ‌۳۵) و فراموشى خداوند به این است که آنان‌ را در آتش [[جهنم]] رها کند و به یارى آنان نشتابد.<ref> مجمع‌البیان، ج۹، ص۱۲۱؛ المیزان، ج۱۸، ص۱۸۰.</ref>
  
[5]. لسان‌العرب، ج‌15، ص‌84‌; مجمع‌البحرين، ج‌4، ص‌425، «هزأ».
+
'''۴. ارتداد'''
  
[6]. الفروق اللغويه، ص‌50.
+
مسلمانى که خداوند، پیامبر و آیات الهى را مسخره کند، از دایره [[ایمان]] خارج و [[ارتداد|مرتد]] خواهد شد. بر همین اساس قرآن در آیات ۶۴‌ـ‌۶۶ [[سوره توبه]] آن دسته از مسلمانان [[منافق]] که خدا و پیامبر را مسخره مى‌کردند کافر شمرده است: {{متن قرآن|«قُلِ استَهزِءوا اِنَّ اللّهَ مُخرِجٌ ما تَحذَرون * ولئِن سَاَلتَهُم لَیقولُنَّ اِنَّما کنّا نَخوضُ و نَلعَبُ قُل اَبِاللّهِ و ءایتِهِ و رَسولِهِ کنتُم تَستَهزِءون × لاتَعتَذِروا قَد کفَرتُم بَعدَ ایمنِکم اِن نَعفُ عَن طَائِفَة مِنکم نُعَذِّب طَائِفَةَ بِاَنَّهُم کانوا مُجرِمین»}}. در شأن نزول آیات فوق نقل‌ شده که در بازگشت از [[جنگ تبوک]] گروهى از منافقان اقدام به استهزاى پیامبر کردند که آیات فوق نازل شد و آنان را کافر شمرد.<ref>مجمع‌البیان، ج‌۵، ص‌۷۰‌ـ‌۷۱.</ref> استهزاى خدا، پیامبر و آیات الهى در صورتى موجب [[ارتداد]] مسلمان مى‌شود که از سوى شخص [[بلوغ‌|بالغ]]، عاقل و از روى [[قصد]] و جدّى باشد.  
  
[7]. المصباح، ص‌453; التحقيق، ج‌7، ص‌267، «غمز».
+
'''۵. مورد استهزا واقع شدن'''
  
[8]. الكشاف، ج4، ص795; التحقيق، ج‌10، ص233، «لمز».
+
کافرانى که مؤمنان را در دنیا استهزا کرده‌اند در [[آخرت]] مورد تمسخر آنان قرار خواهند گرفت: {{متن قرآن|«اِنَّ الَّذینَ اَجرَموا کانوا مِنَ‌الَّذینَ ءامَنوا یضحَکون * و‌ اِذا مَرّوا بِهِم یتَغامَزون... فَالیومَ الَّذینَ ءامَنوا مِنَ الکفّارِ یضحَکون * عَلَى الاَرائِک ینظُرون»}}([[سوره مطففین]]/۸۳‌، ۲۹‌ـ‌۳۰، ۳۴‌ـ‌۳۵). بر روى بهشتیان که بر تخت ها تکیه زده‌اند درى از جهنم گشوده مى‌شود و آنان به جهنمیان که در حال [[عذاب]] هستند مى‌نگرند و به آنان مى‌خندند<ref>جامع‌البیان، مج‌۱۵، ج‌۳۰، ص‌۱۳۹.</ref> و این استهزا بر اثر همان تمسخرى است که کافران در دنیا نسبت به مؤمنان داشتند:<ref>همان، ص‌۱۳۹‌ـ‌۱۴۰؛ المیزان، ج‌۲۰، ص‌۲۴۰.</ref> {{متن قرآن|«هَل‌ ثُوِّبَ الکفّارُ ما کانُوا یفعَلُون»}} ([[سوره مطففین]]/۸۳‌،۳۶). افزون بر استهزاى مؤمنان، خداوند نیز کسانى که مؤمنان را مسخره کنند استهزا خواهد کرد: {{متن قرآن|«اَلَّذینَ یلمِزونَ المُطَّوِّعینَ مِنَ المُؤمِنینَ فِى الصَّدَقاتِ والَّذینَ لایجِدونَ اِلاّ جُهدَهُم فَیسخَرونَ مِنهُم سَخِرَاللّهُ مِنهُم»}} ([[سوره توبه]]/۹،۷۹).
  
[9]. التحريروالتنوير، ج‌19، ص‌32.
+
در آیه‌اى دیگر نیز به استهزاى مؤمنان از سوى منافقان اشاره شده و در آن استهزاى خداوند را از پیامدهاى آن برشمرده است: {{متن قرآن|«و اِذا لَقُوا الَّذینَ ءامَنوا قالوا ءامَنّا و اِذا خَلَوا اِلى شَیاطینِهِم قالوا اِنّا مَعَکم اِنَّما نَحنُ مُستَهزِءون * اَللّهُ یستَهزِئُ بِهِم و یمُدُّهُم فى طُغیانِهِم یعمَهون»}} ([[سوره بقره]]/۲،۱۴‌ـ‌۱۵). در تفسیر استهزاى خداوند وجوه گوناگونى بیان شده است. بیشتر مفسران استهزاى خداوند را مَجاز دانسته و در توجیه آن گفته‌اند: استهزاى خداوند همان توبیخ و سرزنش آنان است <ref>جامع‌البیان، مج‌۱، ج‌۱، ص‌۱۹۱؛ الکشاف، ج‌۱، ص‌۶۶‌ـ‌۶۷‌.</ref>، یا مراد کیفر استهزا است،<ref> التبیان، ج‌۵، ص‌۲۶۷؛ مجمع‌البیان، ج‌۱، ص‌۱۴۱.</ref> چنان‌که از [[امام‌ رضا]] علیه السلام نقل شده که خداوند کسى را استهزا نمى‌کند بلکه آنان را به جزاى استهزایشان عذاب مى‌کند.<ref>التوحید، ص‌۱۶۳؛ نورالثقلین، ج‌۱، ص‌۳۵.</ref>
  
[10]. الفرقان، ج‌13‌ـ‌14، ص‌139; راهنما، ج‌9، ص‌174.
+
قول دیگر این است که استهزاى خداوند همان مهلت دادن و تجدید نعمت برایشان است، چنان‌که قرآن در پى استهزاى خداوند آورده است: {{متن قرآن|«و یمُدُّهُم فى طُغینِهِم یعمَهون»}}، و این معنا از آن جهت استهزا نامیده شده که آنان مى‌پندارند خدا به آنان لطف کرده که به آنان مهلت داده است، حال آن که این امهال (‌[[استدراج]]) براى افزودن بر عذاب آنان است.<ref>مجمع‌البیان، ج‌۱، ص‌۱۴۱.</ref> قول دیگر که از [[عبدالله بن عباس|ابن‌عباس]] نقل شده این است که این استهزا حقیقى و مربوط به [[قیامت]] است، به این صورت که خداوند درى از [[بهشت]] بر روى جهنمیان مى‌گشاید و چون آنان به سوى آن روى آورند آن در را بر رویشان بسته و درى دیگر مى‌گشاید و چون به سوى آن مى‌روند آن در نیز بسته مى‌شود که در این هنگام مؤمنان بهشتى به آنان مى‌خندند.<ref>همان، ص‌۱۴۱‌ـ‌۱۴۲.</ref>
  
[11]. جامع‌البيان، مج‌11، ج‌20، ص‌178; تفسير قرطبى، ج‌13، ص‌226.
+
'''۶. حسرت در قیامت'''
  
[12]. الفرقان، ج‌13‌ـ‌14، ص‌139; راهنما، ج‌9، ص‌174.
+
کسانى که پیامبر و مؤمنان را در دنیا به استهزا گرفته‌اند، در آخرت به شدت از کار خود پشیمان و بر کوتاهى خود در انجام دادن کارهاى نیک و ترک استهزا دچار حسرت اند: {{متن قرآن|«یاحَسرَتى عَلى ما فَرَّطتُ فى جَنبِ اللّهِ و اِن کنتُ لَمِنَ السّاخِرین»}}.([[سوره زمر]]/۳۹، ۵۶) کوتاهى این گروه در انجام کارهاى خیر و ترک اعمال ناروا به قدرى است که حتى خداوند نیز واژه حسرت را درباره آنان بکار برده، مى‌گوید: {{متن قرآن|«یاحَسرَةً عَلَى العِبادِ ما یأتیهِم مِن رَسول اِلاّ کانوا بِهِ یستَهزِءون»}} ([[سوره یس]]/۳۶،‌۳۰)؛ یعنى حسرت و پشیمانى بر چنین بندگانى باد که زمینه هدایت براى آنان فراهم بوده ولى به جاى آن به استهزاى پیامبران الهى پرداختند. در این که اهل حسرت در این آیه و مانند آن کیان‌اند و مورد حسرت چه کسانى هستند، اقوال متعددى در بین مفسران است.<ref>جامع البیان، مج‌۱۲، ج‌۲۳، ص‌۴‌ـ‌۵؛ التبیان، ج‌۸، ص‌۴۵۴؛ مجمع البیان، ج‌۸، ص‌۶۵۹.</ref>
  
[13]. مجمع‌البيان، ج‌5، ص‌241.
+
'''۷. خوارى و عذاب اخروى'''
  
[14]. الميزان، ج‌10، ص‌225.
+
کیفر استهزاگران انبیا و آیات الهى و مؤمنان، [[جهنم]] است: {{متن قرآن|«ذلِک جَزاؤُهُم جَهَنَّمُ بِما کفَروا واتَّخَذوا ءایتى و رُسُلى هُزُوا»}}([[سوره کهف]]/۱۸، ۱۰۶) و براى آنان عذابى دردناک ([[سوره توبه]]/۹،۷۹) و خوارکننده است: {{متن قرآن|«اُولئِک لَهُم عَذابٌ مُهین»}} ([[سوره جاثیه]]/۴۵،۹ و نیز [[سوره هود]]/۱۱،۳۹)؛ عذابى که هیچ‌گاه از آن خارج نشده و عذر آنان نیز پذیرفته نخواهد شد: {{متن قرآن|«فَالیومَ لایخرَجونَ مِنها و لا هُم یستَعتَبون»}} (سوره جاثیه/۴۵، ۳۵) و در برابر فریاد آنان براى خروج با لحنى تحقیرکننده به خاموشى فراخوانده خواهند شد: {{متن قرآن|«رَبَّنا اَخرِجنا مِنها فَاِن عُدنا فَاِنّا ظالِمون * قالَ اخسَوا فیها و لاتُکلِّمون * اِنَّهُ کانَ فَریقٌ مِن عِبادى یقولونَ رَبَّنا ءامَنّا... فَاتَّخَذتُموهُم سِخریـًّا»}} ([[سوره مؤمنون]]/۲۳، ۱۰۷‌ـ‌۱۱۰). نه اعمالى که در دنیا انجام داده‌اند برایشان سودى خواهد داشت و نه یاورانى که غیر از خدا براى خود برگزیده‌اند: {{متن قرآن|«و لایغنى عَنهُم ما کسَبوا شَیـًا ولا مَا اتَّخَذوا مِن دونِ اللّهِ اَولِیاءَ و لَهُم عَذابٌ عَظیم»}} ([[سوره جاثیه]]/۴۵، ۱۰)، از این‌ رو آنان در آخرت هیچ کمک و یاورى نخواهند داشت: {{متن قرآن|«ما لَکم مِن ناصِرین * ذلِکم بِاَنَّکمُ اتَّخَذتُم ءایتِ اللّهِ هُزُوًا»}} (سوره جاثیه/۴۵، ۳۴‌ـ‌۳۵ و نیز سوره انعام/۶، ۷۰).
  
[15]. الفرقان، ج‌26‌ـ‌27، ص‌244.
+
==برخورد با استهزاءکنندگان==
  
[16]. نمونه، ج‌1، ص‌303; الفرقان، ج‌26‌ـ‌27، ص‌243‌ـ‌244.
+
[[قرآن کریم]] در آیاتى به‌ طور مستقیم یا غیرمستقیم راههاى گوناگونى را به مؤمنان براى برخورد با استهزاگران ارائه داده است که مؤمنان باید به تناسب موقعیت، این روش ها را بکار بندند:
  
[17]. نمونه، ج‌22، ص‌179; الفرقان، ج‌26‌ـ‌27، ص‌243‌ـ‌244.
+
'''۱. موعظه و نصیحت'''
  
[18]. مجمع‌البيان، ج‌9، ص‌202‌ـ‌203.
+
هرگاه مؤمنان یا مقدسات دینى آنان از جانب گروهى به استهزا گرفته شد، بر آنان است تا با زبانى نرم استهزاگران را از عمل زشت خویش بازداشته، آنان را نسبت به پیامد خطرناک کارشان آگاه کنند. قرآن در آیه ۸۷ [[سوره هود]] از استهزاى [[حضرت شعیب]] از سوى قومش سخن به میان آورده است: {{متن قرآن|«قالُوا یاشعیب اَصَلوتُک تَأمُرُک اَن نَترُک ما یعبُدُ ءاباؤُنا»}}. سپس در آیات بعد از برخورد شعیب با استهزاگران خبر مى‌دهد که ابتدا دلسوزانه قوم خویش را [[موعظه]] و ضمن هشدار به آنان درباره فرجام کارشان آنان را به [[توبه]] و [[استغفار]] دعوت کرد: {{متن قرآن|«قالَ یقَومِ... اِن اُریدُ اِلاَّ الاِصلحَ مَااستَطَعتُ و ما تَوفیقى اِلاّ بِاللّهِ عَلَیهِ تَوَکلتُ و اِلَیهِ اُنیب * و یقَومِ لایجرِمَنَّکم شِقاقى اَن یصیبَکم مِثلُ ما اَصابَ قَومَ نوح اَو قَومَ هود اَو قَومَ صالِح و ما قَومُ لوط مِنکم بِبَعید * واستَغفِروا رَبَّکم ثُمَّ توبوا اِلَیهِ اِنَّ رَبّى رَحیمٌ وَدود»}} ([[سوره هود]]/۱۱،۸۸‌ـ‌۹۰).
  
[19]. همان، ج‌8‌، ص‌832‌; التفسير الكبير، ج‌27، ص‌91.
+
همچنین خداوند در آیات دیگرى به [[پیامبر]] صلى الله علیه وآله مى‌گوید: به بندگان من سفارش کن که پیش از فرارسیدن عذاب [[قیامت]]، از قرآن پیروى کرده و از کارهاى حرام از جمله استهزاى دیگران دست بردارند: {{متن قرآن|«قُل یعِبادِىَ... واتَّبِعوا اَحسَنَ ما اُنزِلَ اِلَیکم مِن رَبِّکم مِن قَبلِ اَن یأتِیکمُ العَذابُ بَغتَةً و اَنتُم لاتَشعُرون * اَن تَقولَ نَفسٌ یاحَسرَتى عَلى ما‌فَرَّطتُ فى جَنبِ اللّهِ و اِن کنتُ لَمِنَ‌ السّاخِرین»}} ([[سوره زمر]]/۳۹، ۵۳، ۵۵‌ـ‌۵۶) در آیه‌ ۶۹ [[سوره انعام]] نیز خداوند مسلمانان [[تقوا]] پیشه‌اى را که در پى موعظه استهزاگران هستند از حکم کلى حرمت همنشینى با استهزاگران استثنا کرده است: {{متن قرآن|«و‌ما‌عَلَى الَّذینَ یتَّقونَ مِن حِسابِهِم مِن شَىء ولکن ذِکرى لَعَلَّهُم یتَّقون»}}.
  
[20]. كشف‌الاسرار، ج‌7، ص‌345.
+
'''۲. ترک همنشینى و دورى'''
  
[21]. مجمع‌البيان، ج‌2، ص‌540‌ـ‌541.
+
نشستن در مجلسى که در آن مؤمنان یا مقدسات دینى به تمسخر گرفته مى‌شوند جایز نیست: {{متن قرآن|«و اِذَا رَاَیتَ الَّذینَ یخوضونَ فى ءَایتِنا فَاَعرِض عَنهُم حَتّى یخوضوا فى حَدیث غَیرِهِ... فَلاتَقعُد بَعدَ الذِّکرى مَعَ القَومِ الظّالِمین»}} ([[سوره انعام]]/۶، ۶۸) و کسى که در چنین مجلسى شرکت کند در حکم همان استهزاکننده و در گناه او شریک است: {{متن قرآن|«و قَد نَزَّلَ عَلَیکم فِى الکتابِ اَن اِذا سَمِعتُم ءایتِ اللّهِ یکفَرُ بِها و یستَهزَاُ بِها فَلاتَقعُدوا مَعَهُم حَتّى یخوضوا فى حَدیث غَیرِهِ اِنَّکم اِذًا مِثلُهُم»}} ([[سوره نساء]]/۴،۱۴۰)، مگر این که نشستن در چنین مجلسى براى [[امر به معروف و نهی از منکر|نهى از منکر]] و بازداشتن آنان از استهزا باشد، که در این صورت همنشینى رواست ([[سوره انعام]]/۶، ۶۹). در برخى موارد نیز باید به‌ طور کلى از آنان اعراض کرده، امر آنان را به خدا واگذار کرد: {{متن قرآن|«اَعرِض عَنِ المُشرِکین * اِنّا کفَیناک المُستَهزِءین» }} ([[سوره حجر]]/۱۵،‌۹۴‌ـ‌۹۵).
  
[22]. نمونه، ج‌21، ص‌289.
+
'''۳. ترک دوستى'''
  
[23]. جامع‌البيان، مج‌8‌، ج‌14، ص‌95; مجمع‌البيان، ج‌6‌، ص‌533‌ـ‌534.
+
مسلمانان باید دوستى و پیوند خود را با استهزاگران [[دین]] قطع کنند. خداوند در آیات ۵۷‌ـ‌۵۸ [[سوره مائده]] به مؤمنان فرمان داده است که [[اهل کتاب]] و مشرکان مسخره کننده [[اسلام]] و دستورات عبادى را به دوستى نگیرند و ترک دوستى با آنان را شرط [[ایمان]] و [[تقوا]] شمرده است: {{متن قرآن|«یاَیهَا الَّذینَ ءامَنوا لاتَتَّخِذوا الَّذینَ اتَّخَذوا دینَکم هُزُوًا و لَعِبا مِنَ الَّذینَ اوتواالکتبَ مِن قَبلِکم والکفّارَ اَولِیاءَ واتَّقُوااللّهَ اِن کنتُم مُؤمِنین * و اِذا نادَیتُم اِلَى الصَّلوةِ اتَّخَذوها هُزُوًا»}}. ([[سوره مائده]]/۵، ۵۷‌ـ‌۵۸) در [[شأن نزول]] این آیات نقل شده است که جمعى از [[یهود]] و گروهى از [[مسیحیت|نصارا]] هنگامى که صداى [[اذان]] را مى‌شنیدند یا مسلمانان را در حال [[نماز]] مى‌دیدند، به استهزا مى‌پرداختند که آیات فوق نازل شد و مسلمانان را از دوستى با آنان برحذر داشت.<ref>جامع‌البیان، مج‌۴، ج‌۶‌، ص‌۳۹۱‌ـ‌۳۹۳.</ref>
  
[24]. مجمع‌البيان، ج6‌، ص767; نمونه، ج12، ص‌562.
+
'''۴. صبر و یاد خداوند'''
  
[25]. مجمع‌البيان، ج9، ص121; الميزان، ج18، ص180.
+
در آیات ۱۰۹‌ـ‌۱۱۱ [[سوره مؤمنون]]، قرآن از [[صبر]] گروهى از مؤمنان در برابر استهزاى مشرکان خبر داده و آنان را به این جهت شایسته پاداش الهى دانسته است: {{متن قرآن|«اِنَّهُ کانَ فَریقٌ مِن عِبادى یقولونَ رَبَّنا ءامَنّا... فَاتَّخَذتُموهُم سِخریـًّا حَتّى اَنسَوکم ذِکرى و کنتُم مِنهُم تَضحَکون * اِنّى جَزَیتُهُمُ الیومَ بِما‌صَبَروا اَنَّهُم هُمُ الفائِزون»}}؛ همچنین در آیاتى دیگر، خداوند پیامبر خود را در برابر استهزاى مشرکان به صبر و روى آوردن به یاد خدا فرمان داده است: {{متن قرآن|«فَاصبِر عَلى ما یقولونَ و سَبِّح بِحَمدِ رَبِّک قَبلَ طُلوعِ الشَّمسِ و قَبلَ غُروبِها و مِن ءاناء الَّیلِ فَسَبِّح و اَطرافَ النَّهارِ لَعَلَّک تَرضى»}} ([[سوره طه]]/۲۰، ۱۳۰ و نیز [[سوره ص]]/۳۸، ۱۷؛ [[سوره روم]]/۳۰، ۶۰؛ [[سوره ق]]/۵۰، ۳۹؛ [[سوره مزمل]]/۷۳، ۱۰). مراد از «ما‌یقولونَ» آزارهاى مشرکان است که پیامبر را مجنون، ساحر، شاعر و کاهن<ref>التفسیر الکبیر، ج‌۲۲، ص‌۱۳۳؛ المنیر، ج‌۱۶، ص‌۳۰۵.</ref> مى‌خواندند و با این کلمات گاهى آن حضرت را مسخره مى‌کردند. در آیه‌اى دیگر نیز [[تسبیح]] خداوند و [[سجده]] در برابر او به پیامبر در این مورد سفارش شده‌ است: {{متن قرآن|«ولَقَد نَعلَمُ اَنَّک یضیقُ صَدرُک بِما‌ یقولون * فَسَبِّح بِحَمدِ رَبِّک و کن مِنَ السّاجِدین»}} ([[سوره حجر]]/۱۵، ۹۷‌ـ‌۹۸).
  
[26]. مجمع‌البيان، ج‌5، ص‌70‌ـ‌71.
+
'''۵. مقابله به مثل'''
  
[27]. جامع‌البيان، مج‌15، ج‌30، ص‌139.
+
در برخى از موارد انسان مى‌تواند براى مجازات استهزا کنندگان و دست‌ برداشتن آنان از عمل خود، استهزا را با استهزا پاسخ دهد،<ref> المیزان، ج‌۱۰، ص‌۲۲۵.</ref> چنان‌ که [[حضرت نوح]] در برابر استهزاگران گفت: اگر ما را مسخره کنید ما نیز شما را مسخره خواهیم کرد: {{متن قرآن|«اِن تَسخَروا مِنّا فَاِنّا نَسخَرُ مِنکم کما تَسخَرون»}} ([[سوره هود]]/۱۱، ۳۸)؛ لیکن چنان که برخى از مفسران گفته‌اند، مقابله به مثل زمانى جایز است که به عناد استهزاکننده یقین داشته باشیم و جز مقابله به مثل راهى براى اصلاح و توجه او به اشتباهش نباشد.<ref>الفرقان، ج‌۲۶‌ـ‌۲۷، ص‌۲۴۴.</ref>
  
[28]. همان، ص‌139‌ـ‌140; الميزان، ج‌20، ص‌240.
+
==قرآن و اسلوب استهزاء==
  
[29]. جامع‌البيان، مج‌1، ج‌1، ص‌191; الكشاف، ج‌1، ص‌66‌ـ‌67‌.
+
استهزاء گرچه بیشتر به عنوان رذیله‌اى اخلاقى و صفتى مذموم مطرح است، اما بشر گاهى از آن به عنوان ابزارى در راه هدایت و اصلاح دیگران استفاده کرده است؛ چنان‌که در عصر کنونى این روش در جامعه رواج بیشترى پیدا کرده و برخى به ویژه اصحاب قلم و جراید براى تربیت افراد و آگاه کردن آنان بر خطاى خویش از شیوه طنز، کاریکاتور و‌... استفاده مى‌کنند.
  
[30]. التبيان، ج‌5، ص‌267; مجمع‌البيان، ج‌1، ص‌141.
+
[[قرآن کریم]] نیز چون بر طبق همان اسلوب و روش هاى بشرى گام برداشته و مى‌خواهد بشر را به وسیله ابزارها و روشهاى خودش هدایت کند، گاه از عنصر استهزا براى تربیت و هدایت انسان ها سود جسته است.<ref>من اسالیب‌التربیة فى‌القرآن، ص۱۵۱‌ـ‌۱۵۸؛ اسلوب السخریه، ص‌۲۸.</ref> اسلوب استهزا در قرآن بیشتر در قالب تشبیه و تمثیل بکار رفته است؛ با این بیان که قرآن در مواردى مشرکان خطاکار یا اعمال آنان را با اسلوبى استهزا گونه به برخى از امور یا اشیا تشبیه کرده یا مَثَل مى‌زند تا آنان را از روش‌ها یا کارهاى خطایى که در پیش گرفته‌اند بازدارد، چنان‌ که در آیات ۵۰‌ـ‌۵۱ [[سوره مدثر]] مشرکان را در [[قیامت]] به گورخرانى تشبیه مى‌کند که از جلو شیر فرار مى‌کنند: {{متن قرآن|«کاَنَّهُم حُمُرٌ مُستَنفِرَه * فَرَّت مِن قَسوَرَه»}} یا آن دسته از [[احبار]] [[یهود]] را که به مضمون [[تورات]] عمل نمى‌کنند به درازگوشى تشبیه کرده که بارى از کتاب بر پشت خود حمل‌ مى‌کند که براى آنان جز زحمت بارکشى سودى ندارد: {{متن قرآن|«مَثَلُ الَّذینَ حُمِّلوا التَّوراةَ ثُمَّ لَم‌ یحمِلوها کمَثَلِ الحِمارِ یحمِلُ اَسفارًا»}} ([[سوره جمعه]]/۶۲،۵).
  
[31]. التوحيد، ص‌163; نورالثقلين، ج‌1، ص‌35.
+
گاهى نیز به‌ صورت استهزا گونه، واژه بشارت در مورد [[عذاب]] بکار مى‌برد: {{متن قرآن|«فَبَشِّرهُم بِعَذاب اَلیم»}} ([[سوره آل‌عمران]]/۳، ۲۱)، حال آن که بشارت معمولا در اخبار خوشایند به‌کار مى‌رود.<ref>نمونه، ج‌۲، ص‌۴۸۰.</ref>
  
[32]. مجمع‌البيان، ج‌1، ص‌141.
+
گاهى براى در پیش گرفتن اعتدال در سخن گفتن، صداى کسانى را که بلند سخن مى‌گویند به صداى الاغ تشبیه مى‌کند: {{متن قرآن|«واغضُض مِن صَوتِک اِنَّ اَنکرَ الاَصواتِ لَصَوتُ الحَمیر»}} ([[سوره لقمان]]/۳۱، ۱۹) یا انسان متکبر را مخاطب ساخته، با لحن تمسخرگونه به او مى‌گوید: تو نمى‌توانى با این‌گونه راه رفتن زمین را بشکافى و در بلندى به کوهها نتوانى رسید: {{متن قرآن|«و لاتَمشِ فِى‌الاَرضِ مَرَحـًا اِنَّک لَن‌ تَخرِقَ الاَرضَ ولَن‌ تَبلُغَ الجِبالَ طولا»}} ([[سوره اسرا]]/۱۷، ۳۷). یا آنجا که از زبان [[حضرت ابراهیم]] نقل مى‌کند که وقتى از او پرسیدند: چه کسى بت ها را شکسته است، او در پاسخ از اسلوب تمسخر استفاده کرده، به آنان گفت: بت بزرگ آنها را شکسته است؛ بروید از او بپرسید: {{متن قرآن|«قالَ بَل فَعَلَهُ کبیرُهُم هذا فَسئلوهُم اِن کانوا ینطِقون»}}. ([[سوره انبیاء]]/۲۱،۶۳) این‌گونه برخورد ابراهیم علیه السّلام در آنان بسیار مؤثر واقع شد و آنان به بطلان روشى که در پیش گرفته بودند آگاه شدند: {{متن قرآن|«فَرَجَعوا اِلى اَنفُسِهِم فَقالوا اِنَّکم اَنتُمُ الظّالِمون *× ثُمَّ نُکسوا عَلى رُءوسِهِم لَقَد عَلِمتَ ما هؤُلاءِ ینطِقون»}} ([[سوره انبیاء]]/۲۱،۶۴‌ـ‌۶۵).
  
[33]. همان، ص‌141‌ـ‌142.
+
==استهزاء در فقه==
  
[34]. جامع البيان، مج‌12، ج‌23، ص‌4‌ـ‌5; التبيان، ج‌8، ص‌454; مجمع البيان، ج‌8، ص‌659.
+
بر استهزاء نسبت به [[خداوند]]، [[پیامبر]] صلی الله علیه و آله و مقام [[رسالت]]، [[ائمه اطهار|امامان]] علیهم السّلام، [[دین]] و مؤمنان، [[احکام شرعی|احکامی]] مترتّب است.
  
[35]. جامع‌البيان، مج‌4، ج‌6‌، ص‌391‌ـ‌393.
+
'''استهزاء خدا و رسول و ائمه'''
  
[36]. التفسير الكبير، ج‌22، ص‌133; المنير، ج‌16، ص‌305.
+
استهزای مسلمان به خداوند، رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و مقام رسالت، موجب [[ارتداد]] می‌شود.<ref>جواهرالکلام، ج۴۱، ص۶۰۰.</ref> و استهزاء [[ائمه اطهار|ائمه]] علیهم السلام اگر به استهزای به خداوند یا پیامبر و یا رسالت برگردد، حکم پیشین را دارد. همچنین استهزای توأم با [[سب و فحش دادن|دشنام]] به آن بزرگواران موجب ثبوت حد قتل است<ref>جواهرالکلام، ج۴۱، ص۴۳۵.</ref> و از آن جهت که مستلزم نصب ([[ناصبی]]) است، موجب [[کفر]] می‌شود.<ref>العروة الوثقی، ج۱، ص۶۹.</ref> لیکن در این که صرف استهزاء موجب ارتداد و کفر می‌شود یا نه، اختلاف است.<ref>جواهر الکلام، ج۴۱، ص۶۰۲.</ref>
  
[37]. الميزان، ج‌10، ص‌225.
+
'''استهزاء دین و ضروری دین'''
  
[38]. الفرقان، ج‌26‌ـ‌27، ص‌244.
+
استهزاء به [[دین]] و آنچه که نزد مسلمانان [[ضروریات دین|ضروری دین]] به شمار می‌رود، موجب ارتداد و کفر است.<ref>جواهرالکلام، ج۴۱، ص۶۰۰-۶۰۱.</ref>
  
[39]. بحارالانوار، ج‌39، ص‌56; الميزان، ج‌6‌، ص‌53; ميزان‌الحكمه، ج‌1، ص‌67.
+
'''استهزاء مؤمن'''
  
[40]. مجمع‌البيان، ج‌8‌، ص‌687‌.
+
مسخره کردن مؤمن، [[حرام]]<ref>جواهرالکلام، ج۴۱، ص۵۹.</ref> و بلکه از [[گناهان]] کبیره شمرده شده است.<ref>جواهرالکلام، ج۱۳، ص۳۱۴.</ref>
  
[41]. جامع‌البيان، مج8‌، ج14، ص93‌ـ‌94; مجمع‌البيان، ج‌6‌، ص‌533.
+
'''شرط قصد جدی در عقود و ایقاعات'''
  
[42]. نمونه، ج‌3، ص‌404‌ـ‌405.
+
[[قصد]] جدی در همه عقود و [[ایقاع‌‌|ایقاعات]] معتبر است. از این رو، عقد یا ایقاعی که از روی تمسخر واقع شود، نافذ نیست.<ref>مهذّب الاحکام، ج۱۶، ص۲۷۸.</ref>
  
[43]. مجمع‌البيان، ج‌3، ص‌194.
+
'''شهادتین کافر به استهزاء'''
  
[44]. تفسير قمى، ج‌1، ص‌330.
+
اگر کافر به استهزاء شهادتین بگوید، حکم به [[اسلام]] او داده نمی‌شود.<ref>الحدائق الناضرة، ج۷، ص۳۳۴.</ref>
  
[45]. جامع‌البيان، مج‌6‌، ج‌10، ص‌248.
+
'''سلام از روی استهزاء'''
  
[46]. تفسير قرطبى، ج‌3، ص‌104.
+
اگر کسی از روی تمسخر [[سلام]] کند، جواب سلام او [[واجب]] نیست.<ref>العروة الوثقی، ج۱، ص۷۱۶.</ref>
 
+
==پانویس==
[47]. التفسير الكبير، ج‌6‌، ص‌118.
+
<references />
 
+
==منابع==
[48]. التحريروالتنوير، ج‌2، ص‌424.
+
*[[دائرة المعارف قرآن کریم|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، مرتضى اورعى و سید جعفر صادقى فدکى، جلد ۳.
 
+
*فرهنگ فقه فارسی، در دسترس در کتابخانه مدرسه فقاهت، مؤسسه دائرة المعارف الفقه الاسلامی.
[49]. الميزان، ج‌2، ص‌237.
+
{{سنجش کیفی
 
+
|سنجش=شده
[50].من اساليب‌التربية فى‌القرآن، ص151‌ـ‌158;اسلوب السخريه، ص‌28.
+
|شناسه= خوب
 
+
|عنوان بندی مناسب= خوب
[51]. نمونه، ج‌2، ص‌480.
+
|کفایت منابع و پی نوشت ها= خوب
 
+
|رعایت سطح مخاطب عام= خوب
== منابع ==
+
|رعایت ادبیات دانشنامه ای= خوب
مرتضى اورعى و سيد جعفر صادقى فدكى، دائره المعارف قرآن کریم، جلد 3.
+
|جامعیت= خوب
 +
|رعایت اختصار= متوسط
 +
|سیر منطقی= خوب
 +
|کیفیت پژوهش= خوب
 +
|رده= دارد
 +
}}
 +
[[رده:واژگان قرآنی]]
 
[[رده:اخلاق اجتماعی]]
 
[[رده:اخلاق اجتماعی]]
 
[[رده:صفات ناپسند]]
 
[[رده:صفات ناپسند]]
 +
[[رده: مقاله های مهم]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۶ نوامبر ۲۰۲۳، ساعت ۰۷:۲۲

«اِستهزاء» از واژگان قرآنی، به معنای مسخره‌کردن به قصد تحقیر، توهین یا اهدافی دیگر است و عواملی مانند دشمنی، جهالت و برتری‌طلبی، از ریشه‌های آن می‌باشد. قرآن کریم در آیاتى، ضمن نکوهش و نهی از «تمسخر» مؤمنان، راههاى گوناگونى را براى برخورد با استهزاکنندگان از جمله نصحیت، ترک همنشینی و صبر، ارائه داده است. استهزاء، گرچه از مصادیق ظلم و گناه بوده و بیشتر به عنوان رذیله‌اى اخلاقى شمرده شده، اما اگر به عنوان مقابله به مثل یا با هدف هدایت و اصلاح یا مجازات استهزاکنندگان صورت گیرد، با شرایطى جایز است.

معنای استهزاء

«استهزاء» از ریشه «ه-ز-ء» در لغت به معنای طلب تحقیر است با هر وسیله‌ای که صورت گیرد.[۱] و در اصطلاح عبارت است از مسخره کردن افراد یا برخی امور، با گفتار یا کردار مانند اشاره با چشم یا دیگر اعضای بدن.[۲]

این عمل بیشتر به قصد تحقیر و توهین دیگران صورت می‌گیرد، و گاهی نیز با اهداف دیگری مانند جبران کمبود شخصیت، تقویت روحیه خود یا تضعیف روحیه دیگری انجام می‌شود. در مواردى نیز هدف، مجازات یا تربیت فرد یا جامعه است که در این صورت ممدوح است، نه مذموم.[۳]

واژه استهزاء در قرآن

مفهوم «استهزاء» در قرآن کریم با واژه‌هاى «هُزْء» و مشتقات آن ۳۴ بار و «سُخْر» و مشتقاتش ۱۶ بار به‌ کار رفته است که بیشتر لغویان این دو واژه را به یک معنا دانسته‌اند؛[۴] ولى برخى بین این دو تفاوت قائل شده و گفته‌اند: استهزا در جایى به‌ کار مى‌رود که شخص بدون این که کارى انجام داده باشد ریشخند شود، ولى سُخریه در آنجاست که به سبب کارى که انجام داده مسخره شود.[۵]

افزون بر این، واژه‌هاى «ضِحْک» به معناى خنده (سوره مومنون/۲۳،۱۱۰؛ سوره زخرف/۴۳، ۴۷؛ سوره مطففین/ ۸۳‌،۲۹) و «غَمْز» به معناى اشاره با چشم و ابرو[۶](سوره مطففین/۸۳‌،۳۰) و «هَمْز» به معناى عیبجویى در غیاب (سوره همزه/۱۰۴،۱) و «لَمْز» به معناى عیبجویى در حضور و مسخره کردن[۷](سوره توبه/۹،۵۸؛ سوره حجرات/۴۹،۱۱؛ سوره همزه/۱۰۴،۱) با استهزاء مرتبط است. همچنین جملاتى مانند «اَصَلوتُک تَأمُرُک اَن نَترُک ما یعبُدُ ءاباؤُنا» (سوره هود/۱۱،۸۷)، «اَهذا الَّذى بَعَثَ اللّهُ رَسولا» (سوره فرقان/۲۵، ۴۱) و‌... که به دنبال همزه استفهام آمده و با قصد تحقیر بیان شده،[۸] از دیگر تعبیراتى است که در برخى موارد در استهزا بکار رفته‌ است.

آیاتى که در قرآن سخن از استهزاء به میان آورده، بیشتر مربوط به حوزه عقیده و دین بوده که در آن جبهه مخالفِ انبیاى الهى، مؤمنان، وحى، آیات قرآن، احکام عبادى، معاد، پیامبران و حتى خداوند متعال را به تمسخر گرفته و از استهزا به‌ صورت حربه‌اى براى رویارویى با دین الهى بهره مى‌جستند (سوره یس/۳۶، ۳۰).

در آیاتى نیز استهزا در‌ حوزه‌ اخلاق مطرح شده که در آن خداوند مؤمنان را از تمسخر یکدیگر منع کرده است (سوره حجرات/۴۹،۱۱).

افزون بر این، در آیاتى دیگر خداوند سبک شمردن دین و نادیده گرفتن احکام‌ الهى از جانب مسلمانان را نوعى استهزا دانسته (سوره بقره/۲، ۲۳۱) و آنان را از چنین برخوردى برحذر داشته است. در مجموع این آیات، قرآن ضمن بیان حکم استهزا و منشأ آن، آثار و پیامدهاى این صفت مذموم اخلاقى را برشمرده و راههاى مقابله با استهزاگران را به مؤمنان گوشزد کرده است.

حکم استهزاء

استهزاى دیگران از مصادیق ظلم است. قرآن در آیه ۱۱ سوره حجرات/۴۹ مسلمانان را از تمسخر یکدیگر منع کرده و در پایان مى‌گوید: اگر اینان از عمل خویش توبه نکنند ظالم‌اند: «یااَیهَا الَّذینَ ءامَنوا لایسخَر قَومٌ مِن قَوم... و‌مَن لَم‌ یتُب فَاُولئِک هُمُ الظّالِمون»؛ همچنین خداوند در آیه‌اى دیگر استهزاگران آیات الهى را ستمکار شمرده و پیامبر را از همنشینى با آنان منع کرده است: «فَلا تَقعُد بَعدَ الذِّکرى مَعَ‌ القَومِ الظّلِمین».[۹]

افزون بر این، استهزا از منکرات است، چنان‌که در مورد اعمال قوم لوط آمده: «و تَأتونَ فى نادیکمُ المُنکرَ؛ شما در مجالس خود اعمال ناپسند انجام مى‌دادید» (سوره عنکبوت/۲۹، ۲۹) که طبق روایت پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله، یکى از کارهاى زشت آنان مسخره کردن مؤمنان بود.[۱۰]

بنابراین با توجه به این که استهزا از مصادیق «ظلم» و «منکر» شمرده شده و با توجه به آیات متعددى که در آن، انسان ها از استهزاى مؤمنان، آیات الهى و دین نهى شده‌اند و به مرتکبان این عمل وعده عذاب الهى داده شده، برمى‌آید که استهزا ابتدا عملى حرام است که خداوند آن را قبیح و ناپسند دانسته و استهزاگران را مجرم شمرده است:[۱۱] «ما یأتِیهِم مِن رَسول اِلاّ کانوا بِهِ یستَهزِءون، کذلِک نَسلُکهُ فى قُلوبِ المُجرِمین» (سوره حجر/۱۵، ۱۱‌ـ‌۱۲ و نیز سوره توبه/۹، ۶۵‌ـ‌۶۶)؛ اما اگر به عنوان مقابله به مثل یا با هدف مجازات استهزاگران صورت گیرد با شرایط و حدودى جایز است، چنان‌ که حضرت نوح در برابر کسانى که او و پیروانش را به تمسخر گرفته بودند گفت: اگر ما را مسخره کنید ما نیز شما را مسخره خواهیم کرد: «اِن تَسخَروا مِنّا فَاِنّا نَسخَرُ مِنکم کما تَسخَرون» (سوره هود/۱۱،۳۸). برخى مفسران استهزاى حضرت نوح را همان مجازات خداوند و شماتت مشرکان هنگام غرق شدن[۱۲] دانسته‌اند؛ اما گروهى دیگر استهزاى نوح را به معناى حقیقى و دلیل بر جواز مقابله به مثل این عمل دانسته‌اند[۱۳] و در تعیین حد و زمان چنین استهزایى برخى گفته‌اند: مقابله به مثل زمانى جایز است که به عناد استهزا کننده یقین داشته باشیم و براى هدایت و توجه دادن او به اشتباه از همه راهها ناامید شویم، که در این صورت نه تنها استهزا ناپسند نیست، بلکه نیکو و حتى واجب خواهد بود.[۱۴]

ریشه‌هاى استهزاء

استهزا چه در حوزه عقیده باشد یا در حوزه اخلاق، منشأ و ریشه‌هاى متعددى دارد. برخى از این ریشه‌ها از نگاه قرآن کریم عبارت است از:

۱. دشمنى و انتقام

کافران براى مبارزه با پیامبران الهى و پیروانشان از استهزا به‌ صورت حربه‌اى براى نابودى جبهه حق و انتقام گرفتن از مؤمنان استفاده مى‌کردند: «و اِذا نادَیتُم اِلَى الصَّلوةِ اتَّخَذوها هُزُوًا و لَعِبـًا... قُل یااَهلَ الکتابِ هَل تَنقِمونَ مِنّا اِلاّ اَن ءامَنّا بِاللّهِ» (سوره مائده/۵، ۵۸‌ـ‌۵۹).

۲. جهالت و عدم تعقل

مسخره کردن دیگران ناشى از جهالت کار انسانهاى جاهل است.[۱۵] حضرت موسى علیه السلام در پاسخ اتهام بنى اسرائیل به او مبنى بر استهزا کردن آنان گفت: از این که از جاهلان باشم به خدا پناه مى‌برم: «قالوا‌ اَتَتَّخِذُنا هُزُوًا قالَ اَعوذُ بِاللّهِ اَن اَکونَ مِنَ‌الجاهِلین» (سوره بقره/۲،۶۷).

همچنین قرآن کریم، استهزاى نماز و بازیچه دانستن آن از سوى برخى اهل کتاب و کافران صدر اسلام را ناشى از ترک اندیشه و تعقل مى‌داند: «و اِذا نادَیتُم اِلَى الصَّلوةِ اتَّخَذوها هُزُوًا و لَعِبـًا ذلِک بِاَنَّهُم قَومٌ لایعقِلون» (سوره مائده/۵،۵۸).

۳. برترى‌طلبى و غرور

حس برترى‌جویى گاهى باعث مى‌شود که انسان دیگران را کوچک‌تر از خود پنداشته، آنان را استهزا کند: «یااَیهَا الَّذینَ ءامَنوا لایسخَر قَومٌ مِن قَوم عَسى اَن یکونوا خَیرًا مِنهُم ولا نِساءٌ مِن نِساء عَسى اَن یکنَّ خَیرًا مِنهُنَّ». (سوره حجرات/۴۹، ۱۱) ذکر کلمه «خیراً» در این آیه افزون بر این که به منشأ استهزاى مؤمنان که همان برترى‌جویى است اشاره دارد، این برتر بودن ظاهرى را نیز نفى کرده و به شخص استهزاکننده هشدار مى‌دهد که ممکن است فردى که مورد استهزاى شما قرار گرفته در واقع از شما بهتر باشد.[۱۶]

بزرگ پنداشتن خود و غرور گاهى باعث تمسخر آیات الهى مى‌شود، چنان‌که مشرکان به جهت داشتن این روحیه، آیات قرآن را به استهزا مى‌گرفتند: «یسمَعُ آیاتِ اللّهِ تُتلى عَلَیهِ ثُمَّ یصِرُّ مُستَکبِرًا کاَن لَم‌یسمَعها فَبَشِّرهُ بِعَذاب اَلیم * و اِذا عَلِمَ مِن آیاتِنا شیئا اِتَّخَذَها هُزُوًا» (سوره جاثیه/۴۵، ۸‌ـ‌۹ و ۳۱‌ـ‌۳۵ و نیز سوره ص/۳۸، ۶۲‌ـ‌۶۳). غرور و برتر دانستن خود گاهى به سبب جایگاه اجتماعى یا علمى افراد است که سبب مى‌شود دیگران را مسخره کنند: «فَلَمّا جاءَتهُم رُسُلُهُم بِالبَیناتِ فَرِحوا بِما عِندَهُم مِنَ العِلمِ و حاقَ بِهِم ما کانوا بِهِ یستَهزِءون» (سوره غافر/۴۰،۸۳) که مراد از این علم، یا همان شبهات واهى و بى‌اساسى است که مشرکان آن را علم مى‌پنداشتند، یا علوم مربوط به دنیا و تدبیر امور زندگى است،[۱۷] چنان‌ که قارون ادعاى داشتن چنین علمى داشت: «اِنَّما اوتیتُهُ عَلى عِلم عِندى» (سوره قصص/۲۸،۷۸).[۱۸]

۴. ثروت و دنیاطلبى

گاهى داشتن‌ ثروت و دنیاطلبی موجب استهزاى افراد فقیر یا زیردست مى‌گردد: «زُینَ لِلَّذینَ کفَروا الحَیوةُ الدُّنیا و یسخَرونَ مِنَ الَّذینَ ءامَنوا» (سوره بقره/۲،۲۱۲). در روایتى از ابن عباس نقل شده که آیه فوق در مورد گروهى از اشراف و سران قریش نازل شده که زندگى بسیار مرفهى داشتند و به همین جهت جمعى از مؤمنان تهیدست همچون عمار و بلال را به تمسخر مى‌گرفتند.[۱۹]

قرآن در آیات ۳۴‌ـ‌۳۵ سوره جاثیه، نیز از وضعیت مشرکان در قیامت خبر داده است که بر اثر استهزاى قرآن به جهت مغرور شدن آنان به امکانات و رفاه دنیوى[۲۰] گرفتار عذاب شده‌اند: «ذلِکم بِاَنَّکمُ اتَّخَذتُم ءایاتِ اللّهِ هُزُوًا و غَرَّتکمُ الحَیوةُ الدُّنیا». آیات ابتداى سوره‌ هُمَزه نیز مغرور شدن به مال و ثروت را منشأ طعن‌ و استهزاى دیگران دانسته است (سوره همزه/۱۰۴،۱‌ـ‌۳).

۵. گناه و بدی‌ها

ارتکاب گناه و اصرار بر آن، انسان را به ارتکاب گناهان بزرگتر مانند تکذیب آیات الهى و حتى استهزاى آن مى‌کشاند: «ثُمَّ کانَ عاقِبَةَ الَّذینَ أَسَاءُوا السُّوأَىٰ اَن کذَّبوا بِایاتِ اللّهِ و کانوا بِها یستَهزِءون» (سوره روم/۳۰،‌۱۰ و نیز سوره جاثیه/ ۴۵، ۷‌ـ‌۹).

استهزاء در تاریخ پیامبران

مشرکان و صاحبان قدرت و مال چون دعوت انبیاى الهى را در برابر خواسته‌ها و تمایلات مادى و شهوانى خود مى‌دیدند، پیوسته با آنان دشمنى مى ورزیدند و یکى از ابزارهایى که همواره براى شکستن اُبَّهت انبیا و رویارویى با رسالت الهى آنان بکار مى‌بردند استهزا بود، به‌ طورى که خداوند هیچ پیامبرى را نفرستاد جز این که با سلاح استهزا به مقابله با او برخاستند: «ما یأتیهِم مِن رسولٍ اِلاّ کانوا‌ بِهِ یستَهزِءون» (سوره یس/۳۶، ۳۰ و نیز سوره حجر/۱۵، ۱۱؛ سوره زخرف/۴۳،۷).

آنان در این جهت آیات الهى و عذاب قیامت را به تمسخر مى‌گرفتند: «واتَّخَذوا آیاتى وما اُنذِروا هُزُواً» (سوره کهف/۱۸،۵۶)؛ گاهى عبادت آنان را مسخره مى‌کردند چنان‌ که به‌ شعیب علیه السلام مى‌گفتند: آیا همین نمازت فرمان داده که آنچه پدران ما آن را مى‌پرستیدند رها کنیم؟ (سوره هود/۱۱،۸۷). و زمانى با حالتى تمسخرآمیز به پیامبران مى‌گفتند: اگر راست مى‌گویید آن عذابى که ما را به آن وعده مى‌دهید زودتر بیاورید: «قالوا ائتِنا بِعَذابِ اللّهِ اِن کنتَ مِنَ الصّادِقین» (سوره عنکبوت/۲۹،۲۹) و گاهى نیز شخص پیامبر را به تمسخر مى‌گرفتند، چنان‌ که قوم نوح هرگاه از کنار او مى‌گذشتند او را مسخره مى‌کردند: «کلَّمَا مَرَّ عَلَیهِ مَلأٌ مِّن قَوْمِهِ سَخِرُواْ مِنْهُ» (سوره هود/۱۱، ۳۸)؛ همچنین قرآن در آیاتى دیگر از استهزاى پیامبران الهى از سوى مردم انطاکیه (سوره یس/۳۶، ۳۰)، قوم عاد (سوره احقاف/۴۶، ۲۶) و فرعونیان (سوره زخرف/۴۳، ۴۶‌ـ‌۴۷) سخن به‌ میان آورده است.

پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله نیز همواره در معرض استهزاى دشمنان قرار داشت و بلکه آن حضرت بیش از انبیاى پیشین در این جهت مورد آزار قرار‌ گرفت، چنان‌که آن حضرت فرمودند: هیچ پیامبرى مانند من آزار ندید.[۲۱] سه گروه پیامبر و پیروانش را با روشهاى مختلفى از جمله: چشمک‌زدن (سوره مطففین/۸۳‌، ۳۰)، خندیدن (سوره مؤمنون/۲۳، ۱۱۰)، حرکت دادنِ سر (سوره اسراء/۱۷،۵۱)، نسبت دادن القاب ناروا (سوره حجر/۱۵، ۶) و‌... مورد استهزا قرار‌ مى‌دادند:

۱. مشرکان

آنان هرگاه آن حضرت را مى‌دیدند، با حالتى تمسخرآمیز مى‌گفتند: آیا همین است کسى که خدا او را براى پیامبرى فرستاده‌ است: «و اِذا رَاَوک اِن یتَّخِذونَک اِلاّ هُزُوًا اَهذا الَّذى بَعَثَ اللّهُ رَسولا» (سوره فرقان/۲۵،‌۴۱). یا‌ مى‌گفتند: آیا همین است کسى که خدایان شما را به بدى یاد مى‌کند. (سوره انبیاء/۲۱، ۳۶) گاهى پیامبر را با حالتى تحقیرآمیز خطاب کرده به آن‌ حضرت نسبت دیوانگى مى‌دادند: «یااَیهَا الَّذى نُزِّلَ عَلَیهِ الذِّکرُ اِنَّک لَمَجنون». (سوره حجر/۱۵، ۶)

آنان گاهى معجزات آن حضرت را به تمسخر مى‌گرفتند و دیگران را نیز به استهزاى آن فرامى‌خواندند: «و‌اِذا رَاَوا ءایةً یستَسخِرون» (سوره صافات/۳۷، ۱۴) طبق یک نظر «یستَسخِرون» دعوت کردن دیگران به تمسخر است.[۲۲]

نقل شده که ۵ نفر از سران مشرکان مکه یعنى ولید‌ بن‌ مغیره، عاص بن وائل، اسود بن عبد یغوث، اسود بن‌ عبدالمطلب و حارث بن‌ طلاطله خزایى، یا حرث بن‌ قیس، در تمسخر پیامبر صلى الله علیه و آله شهرت داشتند؛ آنان تمسخر پیامبر را تا بدانجا پیش بردند که هدف نفرین آن حضرت قرار گرفتند.[۲۳]

پیروان پیامبر صلى الله علیه و آله نیز از استهزاى مشرکان در امان نبودند و هرگاه مشرکان آنان را مى‌دیدند، مى‌گفتند: آیا همین ها هستند کسانى که خداوند از میان ما بر آنان منت نهاده است: «اَهؤُلاءِ مَنَّ اللّهُ عَلَیهِم مِن بَینِنا» (سوره انعام/۶،۵۳).

۲. اهل کتاب

اهل کتاب بر اثر حسادت و کینه‌اى که از پیامبر صلى الله علیه وآله و مسلمانان در دل داشتند همواره ایشان و مقدسات دینى را به تمسخر مى‌گرفتند. آنان با تغییر و تحریف برخى کلمات، گاهى شخص پیامبر را مسخره مى‌کردند؛ مثلاً در پاسخ سخنان آن حضرت به جاى این که بگویند: شنیدیم و اطاعت کردیم، مى‌گفتند: شنیدیم و مخالفت کردیم؛ یا به جاى کلمه «بشنو» واژه «نشنو» را بکار برده و به جاى کلمه «اُنظُرنا=مهلت بده» از کلمه «راعِنا» که به معناى مهلت دادن و نیز به معناى اغفال بود استفاده مى‌کردند و از آن معناى دوم را قصد مى‌کردند:[۲۴] «مِنَ الَّذینَ هادوا یحَرِّفونَ الکلِمَ عَن مَواضِعِهِ و یقولونَ سَمِعنا و عَصَینا واسمَع غَیرَ مُسمَع و رعِنا لَیـًّا بِاَلسِنَتِهِم و طَعنـًا فِى‌الدِّینِ» (سوره نساء/۴، ۴۶).

آنان گاهى دین و عبادات مسلمانان را مسخره مى‌کردند: «و اِذا نادَیتُم اِلَى الصَّلوةِ اتَّخَذوها هُزُوًا و لَعِبـًا» (سوره مائده/۵، ۵۸) و زمانى نیز قرآن و آیات آن را به تمسخر مى‌گرفتند: «و قَد نَزَّلَ عَلَیکم فِى الکتابِ اَن اِذا سَمِعتُم آیاتِ اللّهِ یکفَرُ بِها و یستَهزَاُ بِها». (سوره نساء/۴،۱۴۰) در شأن نزول آیه فوق نقل شده است که منافقان در مجلس احبار یهود مى‌نشستند و با همدیگر قرآن را به تمسخر مى‌گرفتند.[۲۵]

۳. منافقان

منافقان، پیامبر و قرآن و مسلمانان و حتى خداوند را مسخره مى‌کردند که قرآن در آیات ۶۵‌ـ‌۶۶ سوره توبه، آنان را مذمت کرده و به سبب این کار آنان را کافر شمرده است: «قُل اَبِاللّهِ و ءایتِهِ و رَسولِهِ کنتُم تَستَهزِءون * لاتَعتَذِروا قَد کفَرتُم بَعدَ ایمنِکم» منافقان در باطن اعتقادى به اسلام نداشتند و هدف برخى از آنان در ادعاى اسلام و ایمان تمسخر مؤمنان بود: «و اِذا لَقُوا الَّذینَ ءامَنوا قالوا ءامَنّا و اِذا خَلَوا اِلى شَیاطینِهِم قالوا اِنّا مَعَکم اِنَّما نَحنُ مُستَهزِءون» (سوره بقره/۲، ۱۴).

آنان زکات و صدقه‌دهندگان را به تمسخر مى‌گرفتند؛ سالم‌ بن‌ عمیر انصارى که مسلمانى تهیدست بود به مقدار یک صاع خرما براى صدقه نزد پیامبر صلى الله علیه و آله آورد. منافقان گفتند: خدا چه نیازى به خرماى ناچیز او دارد.[۲۶] و اگر مردى ثروتمند مانند عبدالرحمن‌ بن‌ عوف مى‌آمد و ۴۰۰۰ درهم صدقه مى‌آورد او را نیز مسخره مى‌کردند و مى‌گفتند: او به قصد ریا آن را مى‌پردازد[۲۷] که قرآن در آیه ۷۹ سوره توبه به این دو مورد اشاره کرده است: «اَلَّذینَ یلمِزونَ المُطَّوِّعینَ مِنَ المُؤمِنینَ فِى الصَّدَقاتِ والَّذینَ لایجِدونَ اِلاّ جُهدَهُم فَیسخَرونَ مِنهُم سَخِرَاللّهُ مِنهُم و لَهُم عَذابٌ‌ اَلیم».

استهزاء و سبک شمردن دین

علاوه بر آنچه در مورد استهزاء پیامبران و مؤمنان گفته شد، مسلمان نیز نباید به احکام و قوانین دینى بى‌اعتنایى کرده یا آن را سبک بشمارد، زیرا بى‌اعتنایى یا سبک شمردن دین از نگاه قرآن به منزله استهزاى آن است. قرآن در آیه ۲۳۱ سوره بقره به مسلمانانى که همسرانشان را طلاق مى‌دهند سفارش مى‌کند که یا آنان را به خوبى رها سازند یا در خانه به خوبى و خوشى نگه دارند؛ سپس مى‌گوید: آیات الهى را به تمسخر نگیرید: «و‌لاتَتَّخِذُوا آیاتِ اللّهِ هُزُوًا». مراد از «آیات خدا» اوامر و نواهى خداوند است[۲۸] و استهزاى اوامر و نواهى خدا، بى‌اعتنایى و ترک آنهاست؛ بدین معنا که اگر وجوب یا حرمت تکلیفى به مسلمان برسد و او آن را ترک گوید، گویا آن حکم را به تمسخر گرفته است؛[۲۹] همچنین کسى که به اهمیت احکام الهى واقف باشد ولى آن را سبک بشمارد، گویا آن را به مسخره گرفته است.[۳۰] برخى گفته‌اند: احکام الهى در واقع براى اصلاح مفاسد جامعه تشریع شده است، بنابراین اگر کسى به ظاهر احکام عمل کرده بدون این که اثرى بر آن مترتب کند، احکام خدا را استهزا کرده است.[۳۱]

آثار و پیامدهاى استهزاء

استهزاى مؤمنان و دین و آیات الهى، در دنیا و آخرت آثار و پیامدهاى متعددى دارد؛ مانند:

۱. هلاکت دنیوى

استهزاى پیامبران الهى از سوى امت هاى پیشین باعث شد که خداوند به سختى از آنان انتقام گرفته، آنان را دچار هلاکت دنیوى کند: «و ما یأتیهِم مِن نَبىّ اِلاّ کانوا بِهِ یستَهزِءون * فَاَهلَکنا اَشَدَّ مِنهُم بَطشـًا و مَضى مَثَلُ الاَوَّلین» (سوره زخرف/۴۳، ۷‌ـ‌۸). یکى از امورى که بیشتر آنان به تمسخر مى‌گرفتند عذاب موعود از جانب پیامبران بود؛ لیکن همان عذابى که آن را به تمسخر مى‌گرفتند دامنگیر آنان شد: «فَحاقَ بِالَّذینَ سَخِروا مِنهُم ما کانوا بِهِ یستَهزِءون» (سوره انعام/۶،۱۰ و‌ نیز سوره هود/۱۱،۸؛ سوره نحل/۱۶،۳۴؛ سوره انبیاء/ ۲۱،۴۱؛ سوره زمر/۳۹،۴۸؛ سوره غافر/۴۰،۸۳؛ سوره جاثیه/۴۵،۳۳؛ سوره احقاف/۴۶،۲۶). همچنین در شأن نزول آیه «اِنّا‌ کفَینک المُستَهزِءین» (سوره حجر/۱۵،۹۵) که درباره استهزاکنندگان پیامبر اسلام است، آمده که ۵ یا ۶ نفر از آنان هر یک با اشاره جبرئیل به نوعى گرفتار بلایى شده، در دنیا نابود شدند.[۳۲]

۲. حبط اعمال

باطل شدن اعمال از دیگر آثار استهزاى آیات خدا و پیامبران الهى شمرده شده است. اینان در قیامت ثواب اعمال خود را از‌ دست داده و هیچ بهره‌اى از کارهاى خیر دنیوى خود نخواهند برد: «اُولئِک الَّذینَ کفَروا بِایتِ رَبِّهِم ولِقاهِ فَحَبِطَت اَعمالُهُم فَلا نُقیمُ لَهُم یومَ القِیامَةِ وَزناً * ذلِک جَزاؤُهُم جَهَنَّمُ بِما‌کفَروا واتَّخَذوا ءایتى و رُسُلى هُزُوا» (سوره کهف/۱۸، ۱۰۵‌ـ‌۱۰۶) و جمله «فَلا نُقیمُ لَهُم یومَ‌القِیامَةِ وَزناً» به این حقیقت اشاره دارد که بر اثر بطلان اعمال استهزاگران، آنان هیچ وزن و ارزشى در پیشگاه خداوند ندارند یا چنان‌که برخى گفته‌اند، بر اثر بطلان اعمال آنها خداوند هیچ میزانى براى سنجش اعمال آنان برپا نخواهد کرد.[۳۳]

۳. فراموشى خداوند

پیامد دیگر استهزا غفلت از یاد خداست: «فَاتَّخَذتُموهُم سِخریـًّا حَتّى اَنسَوکم ذِکرى و کنتُم مِنهُم تَضحَکون» (سوره مؤمنون/۲۳،۱۱۰)؛ به همین سبب خداوند نیز در قیامت آنان را فراموش مى‌کند: «و قیلَ الیومَ نَنساکم کما نَسیتُم لِقاءَ یومِکم هذا و مَأواکمُ النّارُ و ما لَکم مِن ناصِرین * ذلِکم بِاَنَّکمُ اتَّخَذتُم ءایتِ اللّهِ هُزُوًا» (سوره جاثیه/۴۵، ۳۴‌ـ‌۳۵) و فراموشى خداوند به این است که آنان‌ را در آتش جهنم رها کند و به یارى آنان نشتابد.[۳۴]

۴. ارتداد

مسلمانى که خداوند، پیامبر و آیات الهى را مسخره کند، از دایره ایمان خارج و مرتد خواهد شد. بر همین اساس قرآن در آیات ۶۴‌ـ‌۶۶ سوره توبه آن دسته از مسلمانان منافق که خدا و پیامبر را مسخره مى‌کردند کافر شمرده است: «قُلِ استَهزِءوا اِنَّ اللّهَ مُخرِجٌ ما تَحذَرون * ولئِن سَاَلتَهُم لَیقولُنَّ اِنَّما کنّا نَخوضُ و نَلعَبُ قُل اَبِاللّهِ و ءایتِهِ و رَسولِهِ کنتُم تَستَهزِءون × لاتَعتَذِروا قَد کفَرتُم بَعدَ ایمنِکم اِن نَعفُ عَن طَائِفَة مِنکم نُعَذِّب طَائِفَةَ بِاَنَّهُم کانوا مُجرِمین». در شأن نزول آیات فوق نقل‌ شده که در بازگشت از جنگ تبوک گروهى از منافقان اقدام به استهزاى پیامبر کردند که آیات فوق نازل شد و آنان را کافر شمرد.[۳۵] استهزاى خدا، پیامبر و آیات الهى در صورتى موجب ارتداد مسلمان مى‌شود که از سوى شخص بالغ، عاقل و از روى قصد و جدّى باشد.

۵. مورد استهزا واقع شدن

کافرانى که مؤمنان را در دنیا استهزا کرده‌اند در آخرت مورد تمسخر آنان قرار خواهند گرفت: «اِنَّ الَّذینَ اَجرَموا کانوا مِنَ‌الَّذینَ ءامَنوا یضحَکون * و‌ اِذا مَرّوا بِهِم یتَغامَزون... فَالیومَ الَّذینَ ءامَنوا مِنَ الکفّارِ یضحَکون * عَلَى الاَرائِک ینظُرون»(سوره مطففین/۸۳‌، ۲۹‌ـ‌۳۰، ۳۴‌ـ‌۳۵). بر روى بهشتیان که بر تخت ها تکیه زده‌اند درى از جهنم گشوده مى‌شود و آنان به جهنمیان که در حال عذاب هستند مى‌نگرند و به آنان مى‌خندند[۳۶] و این استهزا بر اثر همان تمسخرى است که کافران در دنیا نسبت به مؤمنان داشتند:[۳۷] «هَل‌ ثُوِّبَ الکفّارُ ما کانُوا یفعَلُون» (سوره مطففین/۸۳‌،۳۶). افزون بر استهزاى مؤمنان، خداوند نیز کسانى که مؤمنان را مسخره کنند استهزا خواهد کرد: «اَلَّذینَ یلمِزونَ المُطَّوِّعینَ مِنَ المُؤمِنینَ فِى الصَّدَقاتِ والَّذینَ لایجِدونَ اِلاّ جُهدَهُم فَیسخَرونَ مِنهُم سَخِرَاللّهُ مِنهُم» (سوره توبه/۹،۷۹).

در آیه‌اى دیگر نیز به استهزاى مؤمنان از سوى منافقان اشاره شده و در آن استهزاى خداوند را از پیامدهاى آن برشمرده است: «و اِذا لَقُوا الَّذینَ ءامَنوا قالوا ءامَنّا و اِذا خَلَوا اِلى شَیاطینِهِم قالوا اِنّا مَعَکم اِنَّما نَحنُ مُستَهزِءون * اَللّهُ یستَهزِئُ بِهِم و یمُدُّهُم فى طُغیانِهِم یعمَهون» (سوره بقره/۲،۱۴‌ـ‌۱۵). در تفسیر استهزاى خداوند وجوه گوناگونى بیان شده است. بیشتر مفسران استهزاى خداوند را مَجاز دانسته و در توجیه آن گفته‌اند: استهزاى خداوند همان توبیخ و سرزنش آنان است [۳۸]، یا مراد کیفر استهزا است،[۳۹] چنان‌که از امام‌ رضا علیه السلام نقل شده که خداوند کسى را استهزا نمى‌کند بلکه آنان را به جزاى استهزایشان عذاب مى‌کند.[۴۰]

قول دیگر این است که استهزاى خداوند همان مهلت دادن و تجدید نعمت برایشان است، چنان‌که قرآن در پى استهزاى خداوند آورده است: «و یمُدُّهُم فى طُغینِهِم یعمَهون»، و این معنا از آن جهت استهزا نامیده شده که آنان مى‌پندارند خدا به آنان لطف کرده که به آنان مهلت داده است، حال آن که این امهال (‌استدراج) براى افزودن بر عذاب آنان است.[۴۱] قول دیگر که از ابن‌عباس نقل شده این است که این استهزا حقیقى و مربوط به قیامت است، به این صورت که خداوند درى از بهشت بر روى جهنمیان مى‌گشاید و چون آنان به سوى آن روى آورند آن در را بر رویشان بسته و درى دیگر مى‌گشاید و چون به سوى آن مى‌روند آن در نیز بسته مى‌شود که در این هنگام مؤمنان بهشتى به آنان مى‌خندند.[۴۲]

۶. حسرت در قیامت

کسانى که پیامبر و مؤمنان را در دنیا به استهزا گرفته‌اند، در آخرت به شدت از کار خود پشیمان و بر کوتاهى خود در انجام دادن کارهاى نیک و ترک استهزا دچار حسرت اند: «یاحَسرَتى عَلى ما فَرَّطتُ فى جَنبِ اللّهِ و اِن کنتُ لَمِنَ السّاخِرین».(سوره زمر/۳۹، ۵۶) کوتاهى این گروه در انجام کارهاى خیر و ترک اعمال ناروا به قدرى است که حتى خداوند نیز واژه حسرت را درباره آنان بکار برده، مى‌گوید: «یاحَسرَةً عَلَى العِبادِ ما یأتیهِم مِن رَسول اِلاّ کانوا بِهِ یستَهزِءون» (سوره یس/۳۶،‌۳۰)؛ یعنى حسرت و پشیمانى بر چنین بندگانى باد که زمینه هدایت براى آنان فراهم بوده ولى به جاى آن به استهزاى پیامبران الهى پرداختند. در این که اهل حسرت در این آیه و مانند آن کیان‌اند و مورد حسرت چه کسانى هستند، اقوال متعددى در بین مفسران است.[۴۳]

۷. خوارى و عذاب اخروى

کیفر استهزاگران انبیا و آیات الهى و مؤمنان، جهنم است: «ذلِک جَزاؤُهُم جَهَنَّمُ بِما کفَروا واتَّخَذوا ءایتى و رُسُلى هُزُوا»(سوره کهف/۱۸، ۱۰۶) و براى آنان عذابى دردناک (سوره توبه/۹،۷۹) و خوارکننده است: «اُولئِک لَهُم عَذابٌ مُهین» (سوره جاثیه/۴۵،۹ و نیز سوره هود/۱۱،۳۹)؛ عذابى که هیچ‌گاه از آن خارج نشده و عذر آنان نیز پذیرفته نخواهد شد: «فَالیومَ لایخرَجونَ مِنها و لا هُم یستَعتَبون» (سوره جاثیه/۴۵، ۳۵) و در برابر فریاد آنان براى خروج با لحنى تحقیرکننده به خاموشى فراخوانده خواهند شد: «رَبَّنا اَخرِجنا مِنها فَاِن عُدنا فَاِنّا ظالِمون * قالَ اخسَوا فیها و لاتُکلِّمون * اِنَّهُ کانَ فَریقٌ مِن عِبادى یقولونَ رَبَّنا ءامَنّا... فَاتَّخَذتُموهُم سِخریـًّا» (سوره مؤمنون/۲۳، ۱۰۷‌ـ‌۱۱۰). نه اعمالى که در دنیا انجام داده‌اند برایشان سودى خواهد داشت و نه یاورانى که غیر از خدا براى خود برگزیده‌اند: «و لایغنى عَنهُم ما کسَبوا شَیـًا ولا مَا اتَّخَذوا مِن دونِ اللّهِ اَولِیاءَ و لَهُم عَذابٌ عَظیم» (سوره جاثیه/۴۵، ۱۰)، از این‌ رو آنان در آخرت هیچ کمک و یاورى نخواهند داشت: «ما لَکم مِن ناصِرین * ذلِکم بِاَنَّکمُ اتَّخَذتُم ءایتِ اللّهِ هُزُوًا» (سوره جاثیه/۴۵، ۳۴‌ـ‌۳۵ و نیز سوره انعام/۶، ۷۰).

برخورد با استهزاءکنندگان

قرآن کریم در آیاتى به‌ طور مستقیم یا غیرمستقیم راههاى گوناگونى را به مؤمنان براى برخورد با استهزاگران ارائه داده است که مؤمنان باید به تناسب موقعیت، این روش ها را بکار بندند:

۱. موعظه و نصیحت

هرگاه مؤمنان یا مقدسات دینى آنان از جانب گروهى به استهزا گرفته شد، بر آنان است تا با زبانى نرم استهزاگران را از عمل زشت خویش بازداشته، آنان را نسبت به پیامد خطرناک کارشان آگاه کنند. قرآن در آیه ۸۷ سوره هود از استهزاى حضرت شعیب از سوى قومش سخن به میان آورده است: «قالُوا یاشعیب اَصَلوتُک تَأمُرُک اَن نَترُک ما یعبُدُ ءاباؤُنا». سپس در آیات بعد از برخورد شعیب با استهزاگران خبر مى‌دهد که ابتدا دلسوزانه قوم خویش را موعظه و ضمن هشدار به آنان درباره فرجام کارشان آنان را به توبه و استغفار دعوت کرد: «قالَ یقَومِ... اِن اُریدُ اِلاَّ الاِصلحَ مَااستَطَعتُ و ما تَوفیقى اِلاّ بِاللّهِ عَلَیهِ تَوَکلتُ و اِلَیهِ اُنیب * و یقَومِ لایجرِمَنَّکم شِقاقى اَن یصیبَکم مِثلُ ما اَصابَ قَومَ نوح اَو قَومَ هود اَو قَومَ صالِح و ما قَومُ لوط مِنکم بِبَعید * واستَغفِروا رَبَّکم ثُمَّ توبوا اِلَیهِ اِنَّ رَبّى رَحیمٌ وَدود» (سوره هود/۱۱،۸۸‌ـ‌۹۰).

همچنین خداوند در آیات دیگرى به پیامبر صلى الله علیه وآله مى‌گوید: به بندگان من سفارش کن که پیش از فرارسیدن عذاب قیامت، از قرآن پیروى کرده و از کارهاى حرام از جمله استهزاى دیگران دست بردارند: «قُل یعِبادِىَ... واتَّبِعوا اَحسَنَ ما اُنزِلَ اِلَیکم مِن رَبِّکم مِن قَبلِ اَن یأتِیکمُ العَذابُ بَغتَةً و اَنتُم لاتَشعُرون * اَن تَقولَ نَفسٌ یاحَسرَتى عَلى ما‌فَرَّطتُ فى جَنبِ اللّهِ و اِن کنتُ لَمِنَ‌ السّاخِرین» (سوره زمر/۳۹، ۵۳، ۵۵‌ـ‌۵۶) در آیه‌ ۶۹ سوره انعام نیز خداوند مسلمانان تقوا پیشه‌اى را که در پى موعظه استهزاگران هستند از حکم کلى حرمت همنشینى با استهزاگران استثنا کرده است: «و‌ما‌عَلَى الَّذینَ یتَّقونَ مِن حِسابِهِم مِن شَىء ولکن ذِکرى لَعَلَّهُم یتَّقون».

۲. ترک همنشینى و دورى

نشستن در مجلسى که در آن مؤمنان یا مقدسات دینى به تمسخر گرفته مى‌شوند جایز نیست: «و اِذَا رَاَیتَ الَّذینَ یخوضونَ فى ءَایتِنا فَاَعرِض عَنهُم حَتّى یخوضوا فى حَدیث غَیرِهِ... فَلاتَقعُد بَعدَ الذِّکرى مَعَ القَومِ الظّالِمین» (سوره انعام/۶، ۶۸) و کسى که در چنین مجلسى شرکت کند در حکم همان استهزاکننده و در گناه او شریک است: «و قَد نَزَّلَ عَلَیکم فِى الکتابِ اَن اِذا سَمِعتُم ءایتِ اللّهِ یکفَرُ بِها و یستَهزَاُ بِها فَلاتَقعُدوا مَعَهُم حَتّى یخوضوا فى حَدیث غَیرِهِ اِنَّکم اِذًا مِثلُهُم» (سوره نساء/۴،۱۴۰)، مگر این که نشستن در چنین مجلسى براى نهى از منکر و بازداشتن آنان از استهزا باشد، که در این صورت همنشینى رواست (سوره انعام/۶، ۶۹). در برخى موارد نیز باید به‌ طور کلى از آنان اعراض کرده، امر آنان را به خدا واگذار کرد: «اَعرِض عَنِ المُشرِکین * اِنّا کفَیناک المُستَهزِءین» (سوره حجر/۱۵،‌۹۴‌ـ‌۹۵).

۳. ترک دوستى

مسلمانان باید دوستى و پیوند خود را با استهزاگران دین قطع کنند. خداوند در آیات ۵۷‌ـ‌۵۸ سوره مائده به مؤمنان فرمان داده است که اهل کتاب و مشرکان مسخره کننده اسلام و دستورات عبادى را به دوستى نگیرند و ترک دوستى با آنان را شرط ایمان و تقوا شمرده است: «یاَیهَا الَّذینَ ءامَنوا لاتَتَّخِذوا الَّذینَ اتَّخَذوا دینَکم هُزُوًا و لَعِبا مِنَ الَّذینَ اوتواالکتبَ مِن قَبلِکم والکفّارَ اَولِیاءَ واتَّقُوااللّهَ اِن کنتُم مُؤمِنین * و اِذا نادَیتُم اِلَى الصَّلوةِ اتَّخَذوها هُزُوًا». (سوره مائده/۵، ۵۷‌ـ‌۵۸) در شأن نزول این آیات نقل شده است که جمعى از یهود و گروهى از نصارا هنگامى که صداى اذان را مى‌شنیدند یا مسلمانان را در حال نماز مى‌دیدند، به استهزا مى‌پرداختند که آیات فوق نازل شد و مسلمانان را از دوستى با آنان برحذر داشت.[۴۴]

۴. صبر و یاد خداوند

در آیات ۱۰۹‌ـ‌۱۱۱ سوره مؤمنون، قرآن از صبر گروهى از مؤمنان در برابر استهزاى مشرکان خبر داده و آنان را به این جهت شایسته پاداش الهى دانسته است: «اِنَّهُ کانَ فَریقٌ مِن عِبادى یقولونَ رَبَّنا ءامَنّا... فَاتَّخَذتُموهُم سِخریـًّا حَتّى اَنسَوکم ذِکرى و کنتُم مِنهُم تَضحَکون * اِنّى جَزَیتُهُمُ الیومَ بِما‌صَبَروا اَنَّهُم هُمُ الفائِزون»؛ همچنین در آیاتى دیگر، خداوند پیامبر خود را در برابر استهزاى مشرکان به صبر و روى آوردن به یاد خدا فرمان داده است: «فَاصبِر عَلى ما یقولونَ و سَبِّح بِحَمدِ رَبِّک قَبلَ طُلوعِ الشَّمسِ و قَبلَ غُروبِها و مِن ءاناء الَّیلِ فَسَبِّح و اَطرافَ النَّهارِ لَعَلَّک تَرضى» (سوره طه/۲۰، ۱۳۰ و نیز سوره ص/۳۸، ۱۷؛ سوره روم/۳۰، ۶۰؛ سوره ق/۵۰، ۳۹؛ سوره مزمل/۷۳، ۱۰). مراد از «ما‌یقولونَ» آزارهاى مشرکان است که پیامبر را مجنون، ساحر، شاعر و کاهن[۴۵] مى‌خواندند و با این کلمات گاهى آن حضرت را مسخره مى‌کردند. در آیه‌اى دیگر نیز تسبیح خداوند و سجده در برابر او به پیامبر در این مورد سفارش شده‌ است: «ولَقَد نَعلَمُ اَنَّک یضیقُ صَدرُک بِما‌ یقولون * فَسَبِّح بِحَمدِ رَبِّک و کن مِنَ السّاجِدین» (سوره حجر/۱۵، ۹۷‌ـ‌۹۸).

۵. مقابله به مثل

در برخى از موارد انسان مى‌تواند براى مجازات استهزا کنندگان و دست‌ برداشتن آنان از عمل خود، استهزا را با استهزا پاسخ دهد،[۴۶] چنان‌ که حضرت نوح در برابر استهزاگران گفت: اگر ما را مسخره کنید ما نیز شما را مسخره خواهیم کرد: «اِن تَسخَروا مِنّا فَاِنّا نَسخَرُ مِنکم کما تَسخَرون» (سوره هود/۱۱، ۳۸)؛ لیکن چنان که برخى از مفسران گفته‌اند، مقابله به مثل زمانى جایز است که به عناد استهزاکننده یقین داشته باشیم و جز مقابله به مثل راهى براى اصلاح و توجه او به اشتباهش نباشد.[۴۷]

قرآن و اسلوب استهزاء

استهزاء گرچه بیشتر به عنوان رذیله‌اى اخلاقى و صفتى مذموم مطرح است، اما بشر گاهى از آن به عنوان ابزارى در راه هدایت و اصلاح دیگران استفاده کرده است؛ چنان‌که در عصر کنونى این روش در جامعه رواج بیشترى پیدا کرده و برخى به ویژه اصحاب قلم و جراید براى تربیت افراد و آگاه کردن آنان بر خطاى خویش از شیوه طنز، کاریکاتور و‌... استفاده مى‌کنند.

قرآن کریم نیز چون بر طبق همان اسلوب و روش هاى بشرى گام برداشته و مى‌خواهد بشر را به وسیله ابزارها و روشهاى خودش هدایت کند، گاه از عنصر استهزا براى تربیت و هدایت انسان ها سود جسته است.[۴۸] اسلوب استهزا در قرآن بیشتر در قالب تشبیه و تمثیل بکار رفته است؛ با این بیان که قرآن در مواردى مشرکان خطاکار یا اعمال آنان را با اسلوبى استهزا گونه به برخى از امور یا اشیا تشبیه کرده یا مَثَل مى‌زند تا آنان را از روش‌ها یا کارهاى خطایى که در پیش گرفته‌اند بازدارد، چنان‌ که در آیات ۵۰‌ـ‌۵۱ سوره مدثر مشرکان را در قیامت به گورخرانى تشبیه مى‌کند که از جلو شیر فرار مى‌کنند: «کاَنَّهُم حُمُرٌ مُستَنفِرَه * فَرَّت مِن قَسوَرَه» یا آن دسته از احبار یهود را که به مضمون تورات عمل نمى‌کنند به درازگوشى تشبیه کرده که بارى از کتاب بر پشت خود حمل‌ مى‌کند که براى آنان جز زحمت بارکشى سودى ندارد: «مَثَلُ الَّذینَ حُمِّلوا التَّوراةَ ثُمَّ لَم‌ یحمِلوها کمَثَلِ الحِمارِ یحمِلُ اَسفارًا» (سوره جمعه/۶۲،۵).

گاهى نیز به‌ صورت استهزا گونه، واژه بشارت در مورد عذاب بکار مى‌برد: «فَبَشِّرهُم بِعَذاب اَلیم» (سوره آل‌عمران/۳، ۲۱)، حال آن که بشارت معمولا در اخبار خوشایند به‌کار مى‌رود.[۴۹]

گاهى براى در پیش گرفتن اعتدال در سخن گفتن، صداى کسانى را که بلند سخن مى‌گویند به صداى الاغ تشبیه مى‌کند: «واغضُض مِن صَوتِک اِنَّ اَنکرَ الاَصواتِ لَصَوتُ الحَمیر» (سوره لقمان/۳۱، ۱۹) یا انسان متکبر را مخاطب ساخته، با لحن تمسخرگونه به او مى‌گوید: تو نمى‌توانى با این‌گونه راه رفتن زمین را بشکافى و در بلندى به کوهها نتوانى رسید: «و لاتَمشِ فِى‌الاَرضِ مَرَحـًا اِنَّک لَن‌ تَخرِقَ الاَرضَ ولَن‌ تَبلُغَ الجِبالَ طولا» (سوره اسرا/۱۷، ۳۷). یا آنجا که از زبان حضرت ابراهیم نقل مى‌کند که وقتى از او پرسیدند: چه کسى بت ها را شکسته است، او در پاسخ از اسلوب تمسخر استفاده کرده، به آنان گفت: بت بزرگ آنها را شکسته است؛ بروید از او بپرسید: «قالَ بَل فَعَلَهُ کبیرُهُم هذا فَسئلوهُم اِن کانوا ینطِقون». (سوره انبیاء/۲۱،۶۳) این‌گونه برخورد ابراهیم علیه السّلام در آنان بسیار مؤثر واقع شد و آنان به بطلان روشى که در پیش گرفته بودند آگاه شدند: «فَرَجَعوا اِلى اَنفُسِهِم فَقالوا اِنَّکم اَنتُمُ الظّالِمون *× ثُمَّ نُکسوا عَلى رُءوسِهِم لَقَد عَلِمتَ ما هؤُلاءِ ینطِقون» (سوره انبیاء/۲۱،۶۴‌ـ‌۶۵).

استهزاء در فقه

بر استهزاء نسبت به خداوند، پیامبر صلی الله علیه و آله و مقام رسالت، امامان علیهم السّلام، دین و مؤمنان، احکامی مترتّب است.

استهزاء خدا و رسول و ائمه

استهزای مسلمان به خداوند، رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و مقام رسالت، موجب ارتداد می‌شود.[۵۰] و استهزاء ائمه علیهم السلام اگر به استهزای به خداوند یا پیامبر و یا رسالت برگردد، حکم پیشین را دارد. همچنین استهزای توأم با دشنام به آن بزرگواران موجب ثبوت حد قتل است[۵۱] و از آن جهت که مستلزم نصب (ناصبی) است، موجب کفر می‌شود.[۵۲] لیکن در این که صرف استهزاء موجب ارتداد و کفر می‌شود یا نه، اختلاف است.[۵۳]

استهزاء دین و ضروری دین

استهزاء به دین و آنچه که نزد مسلمانان ضروری دین به شمار می‌رود، موجب ارتداد و کفر است.[۵۴]

استهزاء مؤمن

مسخره کردن مؤمن، حرام[۵۵] و بلکه از گناهان کبیره شمرده شده است.[۵۶]

شرط قصد جدی در عقود و ایقاعات

قصد جدی در همه عقود و ایقاعات معتبر است. از این رو، عقد یا ایقاعی که از روی تمسخر واقع شود، نافذ نیست.[۵۷]

شهادتین کافر به استهزاء

اگر کافر به استهزاء شهادتین بگوید، حکم به اسلام او داده نمی‌شود.[۵۸]

سلام از روی استهزاء

اگر کسی از روی تمسخر سلام کند، جواب سلام او واجب نیست.[۵۹]

پانویس

  1. التحقیق، ج۱۱، ص۲۵۶، ماده ه-ز-ء.
  2. جامع السعادات، ج۲، ص۲۸۷.
  3. الفرقان، ج‌۲۶‌ـ‌۲۷، ص‌۲۴۴.
  4. لسان‌العرب، ج‌۱۵، ص‌۸۴‌؛ مجمع‌البحرین، ج‌۴، ص‌۴۲۵، «هزأ».
  5. الفروق اللغویه، ص‌۵۰.
  6. المصباح، ص‌۴۵۳؛ التحقیق، ج‌۷، ص‌۲۶۷، «غمز».
  7. الکشاف، ج۴، ص۷۹۵؛ التحقیق، ج‌۱۰، ص۲۳۳، «لمز».
  8. التحریروالتنویر، ج‌۱۹، ص‌۳۲.
  9. الفرقان، ج‌۱۳‌ـ‌۱۴، ص‌۱۳۹؛ راهنما، ج‌۹، ص‌۱۷۴.
  10. جامع‌البیان، مج‌۱۱، ج‌۲۰، ص‌۱۷۸؛ تفسیر قرطبى، ج‌۱۳، ص‌۲۲۶.
  11. الفرقان، ج‌۱۳‌ـ‌۱۴، ص‌۱۳۹؛ راهنما، ج‌۹، ص‌۱۷۴.
  12. مجمع‌البیان، ج‌۵، ص‌۲۴۱.
  13. المیزان، ج‌۱۰، ص‌۲۲۵.
  14. الفرقان، ج‌۲۶‌ـ‌۲۷، ص‌۲۴۴.
  15. تفسیر نمونه، ج‌۱، ص‌۳۰۳؛ الفرقان، ج‌۲۶‌ـ‌۲۷، ص‌۲۴۳‌ـ‌۲۴۴.
  16. نمونه، ج‌۲۲، ص‌۱۷۹؛ الفرقان، ج‌۲۶‌ـ‌۲۷، ص‌۲۴۳‌ـ‌۲۴۴.
  17. همان، ج‌۸‌، ص‌۸۳۲‌؛ التفسیر الکبیر، ج‌۲۷، ص‌۹۱.
  18. کشف‌الاسرار، ج‌۷، ص‌۳۴۵.
  19. مجمع‌البیان، ج‌۲، ص‌۵۴۰‌ـ‌۵۴۱.
  20. نمونه، ج‌۲۱، ص‌۲۸۹.
  21. بحارالانوار، ج‌۳۹، ص‌۵۶؛ المیزان، ج‌۶‌، ص‌۵۳؛ میزان‌الحکمه، ج‌۱، ص‌۶۷.
  22. مجمع‌البیان، ج‌۸‌، ص‌۶۸۷‌.
  23. جامع‌البیان، مج۸‌، ج۱۴، ص۹۳‌ـ‌۹۴؛ مجمع‌البیان، ج‌۶‌، ص‌۵۳۳.
  24. نمونه، ج‌۳، ص‌۴۰۴‌ـ‌۴۰۵.
  25. مجمع‌البیان، ج‌۳، ص‌۱۹۴.
  26. تفسیر قمى، ج‌۱، ص‌۳۳۰.
  27. جامع‌البیان، مج‌۶‌، ج‌۱۰، ص‌۲۴۸.
  28. تفسیر قرطبى، ج‌۳، ص‌۱۰۴.
  29. التفسیر الکبیر، ج‌۶‌، ص‌۱۱۸.
  30. التحریروالتنویر، ج‌۲، ص‌۴۲۴.
  31. المیزان، ج‌۲، ص‌۲۳۷.
  32. جامع‌البیان، مج‌۸‌، ج‌۱۴، ص‌۹۵؛ مجمع‌البیان، ج‌۶‌، ص‌۵۳۳‌ـ‌۵۳۴.
  33. مجمع‌البیان، ج۶‌، ص۷۶۷؛ نمونه، ج۱۲، ص‌۵۶۲.
  34. مجمع‌البیان، ج۹، ص۱۲۱؛ المیزان، ج۱۸، ص۱۸۰.
  35. مجمع‌البیان، ج‌۵، ص‌۷۰‌ـ‌۷۱.
  36. جامع‌البیان، مج‌۱۵، ج‌۳۰، ص‌۱۳۹.
  37. همان، ص‌۱۳۹‌ـ‌۱۴۰؛ المیزان، ج‌۲۰، ص‌۲۴۰.
  38. جامع‌البیان، مج‌۱، ج‌۱، ص‌۱۹۱؛ الکشاف، ج‌۱، ص‌۶۶‌ـ‌۶۷‌.
  39. التبیان، ج‌۵، ص‌۲۶۷؛ مجمع‌البیان، ج‌۱، ص‌۱۴۱.
  40. التوحید، ص‌۱۶۳؛ نورالثقلین، ج‌۱، ص‌۳۵.
  41. مجمع‌البیان، ج‌۱، ص‌۱۴۱.
  42. همان، ص‌۱۴۱‌ـ‌۱۴۲.
  43. جامع البیان، مج‌۱۲، ج‌۲۳، ص‌۴‌ـ‌۵؛ التبیان، ج‌۸، ص‌۴۵۴؛ مجمع البیان، ج‌۸، ص‌۶۵۹.
  44. جامع‌البیان، مج‌۴، ج‌۶‌، ص‌۳۹۱‌ـ‌۳۹۳.
  45. التفسیر الکبیر، ج‌۲۲، ص‌۱۳۳؛ المنیر، ج‌۱۶، ص‌۳۰۵.
  46. المیزان، ج‌۱۰، ص‌۲۲۵.
  47. الفرقان، ج‌۲۶‌ـ‌۲۷، ص‌۲۴۴.
  48. من اسالیب‌التربیة فى‌القرآن، ص۱۵۱‌ـ‌۱۵۸؛ اسلوب السخریه، ص‌۲۸.
  49. نمونه، ج‌۲، ص‌۴۸۰.
  50. جواهرالکلام، ج۴۱، ص۶۰۰.
  51. جواهرالکلام، ج۴۱، ص۴۳۵.
  52. العروة الوثقی، ج۱، ص۶۹.
  53. جواهر الکلام، ج۴۱، ص۶۰۲.
  54. جواهرالکلام، ج۴۱، ص۶۰۰-۶۰۱.
  55. جواهرالکلام، ج۴۱، ص۵۹.
  56. جواهرالکلام، ج۱۳، ص۳۱۴.
  57. مهذّب الاحکام، ج۱۶، ص۲۷۸.
  58. الحدائق الناضرة، ج۷، ص۳۳۴.
  59. العروة الوثقی، ج۱، ص۷۱۶.

منابع

  • دائرةالمعارف قرآن کریم، مرتضى اورعى و سید جعفر صادقى فدکى، جلد ۳.
  • فرهنگ فقه فارسی، در دسترس در کتابخانه مدرسه فقاهت، مؤسسه دائرة المعارف الفقه الاسلامی.