منابع و پی نوشتهای متوسط
شناسه ناقص است
مقاله مورد سنجش قرار گرفته است

ابودرداء انصاری: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
جز (صفحه‌ای جدید حاوی 'عُوَيمر بن ‌زيد بن ‌قيس‌ بن ‌عايشه معروف به ابودرداء خزرجى انصارى از معلمان [[...' ایجاد کرد)
 
 
(۱۲ نسخه‌ٔ میانی ویرایش شده توسط ۶ کاربر نشان داده نشده)
سطر ۱: سطر ۱:
عُوَيمر بن ‌زيد بن ‌قيس‌ بن ‌عايشه معروف به ابودرداء خزرجى انصارى از معلمان [[قرآن]] و صحابى پيامبر.
+
{{خوب}}
 +
'''«ابودرداء انصارى»''' (م، ۳۲ ق)، [[صحابی|صحابى]] عالم [[پیامبر اکرم]] صلى الله علیه وآله و از گردآورندگان و معلمان [[قرآن]] در صدر اسلام است. او پس از [[رحلت پیامبر اسلام|رحلت پیامبر]]، در زمان [[عمر بن خطاب|عمر]] براى آموزش قرآن و معارف دینى به [[شام]] رفت و سپس به مقام [[قضاوت]] آنجا گمارده شد. بعضى مفسران از ابودرداء در [[شأن نزول]] برخى آیات قرآن کریم نام برده‌اند.
  
وى واپسين فرد از خانواده خويش<ref> الطبقات، ج‌ 7، ص‌ 274.</ref> يا واپسين شخص از انصار<ref> تاريخ دمشق، ج‌ 47، ص‌ 105.</ref> است كه در جنگ بدر به اسلام گرويد.<ref> تهذيب التهذيب، ج‌ 8‌، ص‌ 151.</ref> بنا به نقلى، روزى عبدالله ‌بن ‌رواحه كه با او در جاهليت عقد برادرى داشت<ref> الطبقات، ج‌ 7، ص‌ 274.</ref> (به همراه محمد بن ‌مَسلَمه)<ref> تاريخ دمشق، ج‌ 47، ص‌ 106.</ref> در غياب وى با تيشه‌اى، بتش را در هم شكست و ابودرداء را از ناتوانى آن آگاه كرد. وى به قصد پذيرش اسلام، نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد. حضرت درباره‌اش فرمود: خداوند مرا به اسلام ابودرداء وعده داد و بدين طريق اسلام آورد.<ref> همان، ص‌ 105؛ سير اعلام النبلاء، ج‌ 2، ص‌ 340.</ref>
+
==زندگی‌نامه==
  
او در جاهليت به تجارت اشتغال داشت و به گفته خود پس از اسلام از تجارت و عبادت، عبادت را برگزيد.<ref> الطبقات، ج‌ ص‌ 275؛ تذكرة الحفاظ، ج‌ ص‌ 25.</ref> زهدورزى افراطى او و ترك همه لذت‌هاى مادى كه به شكايت همسرش به [[سلمان فارسى]] و وادارى وى به رعايت اعتدال در امور زندگى انجاميد،<ref> تاريخ دمشق، ج‌ 47، ص‌ 115.</ref> تجلى چنين دگرگونى است تا آن‌جا كه مى‌گويد: دنيا سراى تاريكى است و جز پرهيزگاران از آن رهايى نمى‌يابند.<ref> الاستيعاب، ج‌ 3، ص ‌300.</ref>
+
«ابودرداء عُوَیمر بن ‌زید بن ‌قیس خزرجى‌» آخرین فرد از خانواده خویش<ref>الطبقات، ج‌ ۷، ص‌ ۲۷۴.</ref> یا آخرین شخص از [[انصار]]<ref> تاریخ دمشق، ج‌ ۴۷، ص‌ ۱۰۵.</ref> است که پس از [[جنگ بدر]] به [[اسلام]] گروید.<ref> تهذیب التهذیب، ج‌ ۸‌، ص‌ ۱۵۱.</ref> بنا به نقلى، روزى عبدالله ‌بن ‌رواحه که با او در [[جاهلیت]] عقد برادرى داشت<ref>الطبقات، ج‌ ۷، ص‌ ۲۷۴.</ref> (به همراه محمد بن ‌مَسلَمه)<ref> تاریخ دمشق، ج‌ ۴۷، ص‌ ۱۰۶.</ref> در غیاب وى با تیشه‌اى، بتش را در هم شکست و ابودرداء را از ناتوانى آن آگاه کرد. وى به قصد پذیرش اسلام، نزد [[پیامبر اسلام|پیامبر]] صلى الله علیه و آله آمد. حضرت درباره‌اش فرمود: خداوند مرا به اسلام ابودرداء وعده داد و بدین طریق اسلام آورد.<ref> همان، ص‌ ۱۰۵؛ سیر اعلام النبلاء، ج‌ ۲، ص‌ ۳۴۰.</ref>
  
شايد همين روش و نگاه افراطى، سخن سرزنش‌ گونه پيامبر صلى الله عليه و آله درباره وى را در پى داشت كه فرمود: إنّ فيك ‌جاهِليّة و او پرسيد: جاهليةُ كفر أو إسلام و پيامبر فرمود: جاهلية كفر.<ref> حاشيه شيخ‌زاده، ج‌ 6‌، ص‌ 634‌.</ref>
+
او در جاهلیت به تجارت اشتغال داشت و به گفته خود پس از اسلام از میان تجارت و [[عبادت]]، عبادت را برگزید.<ref> الطبقات، ج‌ ۷، ص‌ ۲۷۵؛ تذکرة الحفاظ، ج‌ ۱، ص‌ ۲۵.</ref> [[زهد]] ورزى افراطى او و ترک همه لذت‌هاى مادى که به شکایت همسرش به [[سلمان فارسى]] و وادارى وى به رعایت [[اعتدال]] در امور زندگى انجامید،<ref> تاریخ دمشق، ج‌ ۴۷، ص‌ ۱۱۵.</ref> تجلى چنین دگرگونى است، تا آن‌جا که مى‌گوید: دنیا سراى تاریکى است و جز پرهیزگاران از آن رهایى نمى‌یابند.<ref> الاستیعاب، ج‌ ۳، ص ‌۳۰۰.</ref>
  
ابودرداء جز در بدر در ديگر جنگ‌هاى زمان پيامبر صلى الله عليه و آله حضور داشته<ref> الاستيعاب، ج‌ 3، ص‌ 299.</ref> و با پایمردى خويش در جنگ اُحد، نشان «نِعمَ الفارِسُ عُوَيمِر» را از پيامبر گرفته است؛<ref> المغازى، ج‌ 1، ص‌ 253.</ref> گرچه بعضى حضور وى را نخستين بار در جنگ خندق دانسته‌اند.<ref> اسدالغابه، ج‌ 4، ص‌ 307.</ref> در جريان مؤاخات (پيمان برادرى)، پيامبر او را با [[سلمان فارسى]] برادر كرد؛<ref> سيره ابن ‌هشام، ج‌ 2، ص‌ 506‌؛ اسدالغابه، ج‌ 4، ص‌ 307.</ref> گرچه برادرى سلمان با فرد ديگرى<ref> سيره ابن ‌هشام، ج‌ 2، ص‌ 506‌.</ref> و برادرى ابودرداء با عوف ‌بن ‌مالك نيز نقل شده است.<ref> تهذيب التهذيب، ج‌ 8‌، ص‌ 151.</ref>
+
شاید همین روش و نگاه افراطى، سخن سرزنش‌ گونه پیامبر صلى الله علیه و آله درباره وى را در پى داشت که فرمود: «إنّ فیک ‌جاهِلیّة» و او پرسید: جاهلیةُ کفر أو إسلام؟ و پیامبر فرمود: جاهلیة کفر.<ref> حاشیه شیخ‌زاده، ج‌ ۶‌، ص‌ ۶۳۴‌.</ref>
  
ابودرداء پس از پيامبر صلى الله عليه و آله در نبرد يرموك و در محاصره دمشق حضور داشت.<ref> تاريخ دمشق، ج‌ 47، ص‌ 93.</ref> از حيات اجتماعى او در دوران ابوبكر، اطلاع چندانى در دست نيست ولى در دوره عمر يكى از سه نفرى است كه بنا به تقاضاى يزيد بن ‌ابى‌سفيان (امير شام) به فرمان عمر براى آموزش قرآن و معارف دينى به شام رفت؛<ref> رجال انزل الله فيهم قرآناً، ج‌ ص‌ 19.</ref> سپس (به نقلى) به مقام قضاوت آنجا گمارده شد تا در غياب خليفه، اداى وظيفه كند<ref> الاستيعاب، ج‌ 3، ص‌ 300.</ref> و هنگامى كه اين مقام را بدو تهنيت گفتند، گفت: آيا براى منصب قضا به من تهنيت مى‌گوييد...، در حالى كه اگر مردم مى‌دانستند قضاوت چه مسئوليت بزرگى است هر آينه با بى‌رغبتى آن را به يكديگر وامى‌گذاشتند.<ref> الطبقات، ج‌ 7، ص‌ 275.</ref> گويا از سوى عثمان نيز به قضاوت آن‌جا نصب شد.<ref> الاستيعاب، ج‌ ص‌ 211.</ref>
+
ابودرداء جز در [[جنگ بدر]]، در دیگر جنگ‌هاى زمان پیامبر صلى الله علیه و آله حضور داشته<ref> الاستیعاب، ج‌ ۳، ص‌ ۲۹۹.</ref> و با پایمردى خویش در [[جنگ اُحد]]، نشان «نِعمَ الفارِسُ عُوَیمِر» را از پیامبر گرفته است؛<ref> المغازى، ج‌ ۱، ص‌ ۲۵۳.</ref> گرچه بعضى حضور وى را نخستین بار در [[جنگ خندق]] دانسته‌اند.<ref> اسدالغابه، ج‌ ۴، ص‌ ۳۰۷.</ref>  
  
از ابودرداء جمله‌اى نقل شده كه اگر درستى آن تأييد شود، از علاقه ميان او و امويان حكايت دارد: لامَدينةَ بعدَ عُثمان ولا رَجاءَ بعدَ معاويه.<ref> تاريخ دمشق، ج 47، ص 105.</ref> شايد همين گرايش، وى را به سوى شام كشانده تا در آن‌جا سكنا گزيند.<ref> الاستيعاب، ج‌ 3، ص ‌299.</ref> واگذارى مقام قضاوت دمشق بدو از سوى معاويه (بنا به قولى)<ref> همان، ص‌ 300.</ref> و ماندگارى‌اش تا پايان عمر در آن ‌سرزمين در اين جهت قابل توجه است.
+
در جریان مؤاخات (پیمان [[برادری|برادرى]])، پیامبر او را با [[سلمان فارسى]] برادر کرد؛<ref> سیره ابن ‌هشام، ج‌ ۲، ص‌ ۵۰۶‌؛ اسدالغابه، ج‌ ۴، ص‌ ۳۰۷.</ref> گرچه برادرى سلمان با فرد دیگرى<ref> سیره ابن ‌هشام، ج‌ ۲، ص‌ ۵۰۶‌.</ref> و برادرى ابودرداء با عوف ‌بن ‌مالک نیز نقل شده است.<ref> تهذیب التهذیب، ج‌ ۸‌، ص‌ ۱۵۱.</ref>
  
ابودرداء از روايت‌گران پيامبر است<ref> الطبقات، ج‌ ص‌ 275.</ref> و از زيد بن ‌ثابت و عايشه، همسر [[رسول خدا]] صلی الله علیه و آله نيز [[حديث]] نقل كرده است<ref> تهذيب الكمال، ج‌ 22، ص‌ 470.</ref> و افراد بسيارى چون انس ‌بن ‌مالك، فضالة ‌بن ‌عبيد، أبو‌أمامه، عبدالله ‌بن ‌عمر، عبدالله‌ بن ‌عباس و... از او روايت كرده‌اند.<ref> تاريخ دمشق، ج‌ 47، ص‌ 93.</ref>
+
ابودرداء پس از پیامبر صلى الله علیه و آله در [[جنگ یرموک|جنگ یرموک]] و در محاصره [[دمشق]] حضور داشت.<ref> تاریخ دمشق، ج‌ ۴۷، ص‌ ۹۳.</ref> او در دوره [[عمر بن خطاب|عمر]] به فرمان او براى آموزش [[قرآن]] و معارف دینى به شام رفت؛<ref> رجال انزل الله فیهم قرآناً، ج‌ ۲، ص‌ ۱۹.</ref> سپس (به نقلى) به مقام [[قضاوت]] آنجا گمارده شد تا در غیاب خلیفه، اداى وظیفه کند<ref> الاستیعاب، ج‌ ۳، ص‌ ۳۰۰.</ref> و هنگامى که این مقام را بدو تهنیت گفتند، گفت: آیا براى منصب قضا به من تهنیت مى‌گویید، در حالى که اگر مردم مى‌دانستند قضاوت چه مسئولیت بزرگى است، با بى‌رغبتى آن را به یکدیگر وامى‌گذاشتند.<ref> الطبقات، ج‌ ۷، ص‌ ۲۷۵.</ref> گویا از سوى [[عثمان]] نیز به قضاوت آن‌جا نصب شد.<ref> الاستیعاب، ج‌ ۴، ص‌ ۲۱۱.</ref>
  
در جایگاه علمى وى، خبرِ ليث ‌بن ‌سعد از سعد كه مى‌گويد: من ابودرداء را ديدم كه داخل مسجد مى‌شد، در حالى كه همراهيان بسيارى چون پيروان سلطان با او بوده از وى دانش كسب مى‌كردند،<ref> تذكرة‌الحفاظ، ج ‌1، ص‌ 25.</ref> شنيدنى است. ابودرداء تا پايان عمر در شام زيست و در اواخر خلافت عثمان به سال 31<ref> الاستيعاب، ج‌ 3، ص‌ 300.</ref> يا 32 هجرى در دمشق درگذشت.<ref> الطبقات، ج‌ 7، ص‌ 276.</ref> بنا به نقلى وى در دوران خلافت على عليه‌السلام پس از صفين وفات يافته است.<ref> الفتوح، ج‌ 3، ص‌ 61ـ63‌.</ref>
+
از ابودرداء جمله‌اى نقل شده که اگر درستى آن تأیید شود، از علاقه میان او و [[امویان]] حکایت دارد: «لامَدینةَ بعدَ عُثمان ولا رَجاءَ بعدَ [[معاویه]]».<ref> تاریخ دمشق، ج ۴۷، ص ۱۰۵.</ref> شاید همین گرایش، وى را به سوى [[شام]] کشانده تا در آن‌جا سکنا گزیند.<ref> الاستیعاب، ج‌ ۳، ص ‌۲۹۹.</ref> واگذارى مقام قضاوت دمشق بدو از سوى معاویه (بنا به قولى)<ref> همان، ص‌ ۳۰۰.</ref> و ماندگارى‌اش تا پایان عمر در آن ‌سرزمین در این جهت قابل توجه است.
  
'''ابودرداء در شأن نزول:'''
+
ابودرداء تا پایان عمر در شام زیست و در اواخر [[خلافت]] عثمان به سال ۳۱<ref> الاستیعاب، ج‌ ۳، ص‌ ۳۰۰.</ref> یا ۳۲ هجرى در [[دمشق]] درگذشت و مقبره او در [[قبرستان باب الصغیر|باب الصغیر]] تا مدتها زایرانی داشت.<ref> الطبقات، ج‌ ۷، ص‌ ۲۷۶.</ref> بنا به نقلى وى در دوران خلافت [[امام على]] علیه‌السلام پس از [[صفین]] وفات یافته است.<ref> الفتوح، ج‌ ۳، ص‌ ۶۱ـ۶۳‌.</ref>
  
بعضى مفسران از او در شأن نزول برخى آيات نام برده‌اند:
+
== جایگاه علمی ==
 +
ابودرداء یکی از معدود کسانی بود که در [[جمع قرآن|گردآوری قرآن]] شرکت داشتند.<ref>بخاری، التاریخ الکبیر، ۷۶.</ref> وی چنانکه گفته شد، یکى از سه نفرى است که بنا به تقاضاى یزید بن ‌ابى‌سفیان (امیر [[شام]]) و به فرمان [[عمر بن خطاب|عمر]]،‌ برای تعلیم [[قرآن]]، به شام رفت و در [[دمشق]] اقامت کرد،<ref>ابن عساکر، تاریخ دمشق، ۱۳/۷۳۱.</ref> چنانکه در حلقه قرائت او بیش از ۱۰۰۰ تن شرکت می کردند. او در سفری از شام به [[مدینه]]، مصحف شامیان را با مصاحف مدینه مقابله نمود.
  
# طبرى در ذيل آيه 92 [[سوره نساء]]/4 «وَ ما كانَ لِمؤمن أن ‌يَقتُل مؤمناً إلاّ خَطـًا» به استناد مرسله ابن ‌زيد وى را يكى از افراد محتمل در شأن نزول دانسته است كه در سريه‌اى، چوپانى را ـ با اين‌كه به اسلام اقرار كرده بود ـ كشته با گوسفندان وى بازگشت و ‌با پشيمانى از اين عمل، نزد پيامبر رفت.
+
ابودرداء [[احادیث]] فراوانی از [[رسول خدا]] (ص) روایت کرده است<ref> الطبقات، ج‌ ۷، ص‌ ۲۷۵.</ref> و مجموعه قابل توجهی از این احادیث را می توان در [[مسند احمد بن حنبل (کتاب)|مسند احمد]] دید. او از [[زید بن ‌ثابت]] و [[عایشه]]، همسر پیامبر نیز حدیث نقل کرده است.<ref> تهذیب الکمال، ج‌ ۲۲، ص‌ ۴۷۰.</ref> همچنین افراد بسیارى چون [[انس بن مالک|انس ‌بن ‌مالک]]، فضالة ‌بن ‌عبید، أبو‌أمامه، [[عبدالله بن عمر|عبدالله ‌بن ‌عمر]]، [[عبدالله بن عباس|عبدالله‌ بن ‌عباس]] و... از او روایت کرده‌اند.<ref> تاریخ دمشق، ج‌ ۴۷، ص‌ ۹۳.</ref>
  
حضرت از كار وى انتقاد كرد و آيه پيشين درباره وى نازل شد.<ref> جامع‌البيان، مج ‌4، ج‌ 5‌، ص‌ 278.</ref> با اين‌كه طبرى نزول آيه را درباره عياش بن ‌ابى ‌ربيعه نيز محتمل دانسته،<ref> همان، ص‌ 277.</ref> اين احتمال را هم ذكر مى‌كند كه ممكن است آيه هم درباره عياش ‌بن ابى‌ربيعه و كشته وى و ‌هم درباره ابودرداء و مقتول او باشد.<ref> جامع‌البيان، مج‌ 4، ج‌ 5‌، ص‌ 278.</ref> با همه اين احتمال‌ها طبرى از يك امر برتر غفلت نمى‌كند كه به ‌هر حال شأن نزول آيه آموزش يك حكم دينى در باب قتل است كه با هر يك از احتمال‌ها سازگار است.
+
در جایگاه علمى وى، خبرِ لیث ‌بن ‌سعد از سعد که مى‌گوید: من ابودرداء را دیدم که داخل [[مسجد]] مى‌شد، در حالى که همراهیان بسیارى چون پیروان سلطان با او بوده و از وى دانش کسب مى‌کردند،<ref> تذکرة‌الحفاظ، ج ‌۱، ص‌ ۲۵.</ref> قابل توجه است.  
  
مفسران بعدى احتمال پيش گفته را از طبرى نقل كرده و بى‌تأييد از كنار آن گذشته بلكه به گونه‌اى آن را ضعيف شمرده‌اند. طبرسى نزول آيه را ابتدا در شأن عياش ‌بن ‌ابى‌ربيعه مخزومى دانسته كه حارث بن ‌يزيد بن انسة العامرى را بى‌آن ‌كه به اسلام او آگاه باشد، كشته است؛ سپس به قول طبرى نيز اشاره مى‌كند.<ref> مجمع‌البيان، ج‌ 3، ص‌ 138.</ref>
+
==ابودرداء در شأن نزول==
  
قرطبى به وجه جمع طبرى روى آورده و اشاره كرده است كه شايد در زمان‌هاى نزديكى، جريان‌ها (قتل‌ها)ى مشابهى رخ داده و آيه درباره همه آن‌ها نازل شده باشد.<ref> قرطبى، ج‌ 5‌، ص‌ 202.</ref>
+
بعضى مفسران از ابودرداء در [[شأن نزول]] برخى آیات [[قرآن کریم]] نام برده‌اند:
  
# در ذيل آيه 94 سوره نساء/4 نيز كه ادامه ماجراى پيشين است: «يأيّها الّذين ءامَنوا إذا ضَربتُم فى سبيلِ‌اللَّهِ فتَبيّنوا ولاَتقولوا لِمَن ألقى إليكم السّلمَ لَستَ مؤمناً تَبتَغون عَرَضَ الْحيوةِ الدُّنيا».
+
*[[محمد بن جریر طبری|طبرى]] در ذیل آیه ۹۲ [[سوره نساء]] {{متن قرآن|«وَمَا کانَ لِمُؤْمِنٍ أَن یقْتُلَ مُؤْمِنًا إِلاَّ خَطَئًا»}} به استناد [[حدیث مرسل|مرسله]] ابن ‌زید، وى را یکى از افراد محتمل در شأن نزول دانسته است که در [[سریه|سریه‌اى]]، چوپانى را ـ با این‌که به [[اسلام]] اقرار کرده بود ـ کشته با گوسفندان وى بازگشت و ‌با پشیمانى از این عمل، نزد پیامبر رفت. حضرت از کار وى انتقاد کرد و [[آیه]] پیشین درباره وى نازل شد.<ref> جامع‌البیان، مج ‌۴، ج‌ ۵‌، ص‌ ۲۷۸.</ref> با این‌که طبرى نزول آیه را درباره عیاش بن ‌ابى ‌ربیعه نیز محتمل دانسته،<ref> همان، ص‌ ۲۷۷.</ref> این احتمال را هم ذکر مى‌کند که ممکن است آیه هم درباره عیاش ‌بن ابى‌ربیعه و کشته وى و ‌هم درباره ابودرداء و مقتول او باشد.<ref> جامع‌البیان، مج‌ ۴، ج‌ ۵‌، ص‌ ۲۷۸.</ref> با همه این احتمال‌ها طبرى از یک امر برتر غفلت نمى‌کند که به ‌هر حال شأن نزول آیه آموزش یک حکم دینى در باب قتل است که با هر یک از احتمال‌ها سازگار است. مفسران بعدى احتمال پیش گفته را از طبرى نقل کرده و بى‌تأیید از کنار آن گذشته بلکه به گونه‌اى آن را ضعیف شمرده‌اند. [[طبرسى]] نزول آیه را ابتدا در شأن عیاش ‌بن ‌ابى‌ربیعه مخزومى دانسته که حارث بن ‌یزید بن انسة العامرى را بى‌آن ‌که به اسلام او آگاه باشد، کشته است؛ سپس به قول طبرى نیز اشاره مى‌کند.<ref> مجمع‌البیان، ج‌ ۳، ص‌ ۱۳۸.</ref> قرطبى به وجه جمع طبرى روى آورده و اشاره کرده است که شاید در زمان‌هاى نزدیکى، جریان‌ها (قتل‌ها)ى مشابهى رخ داده و آیه درباره همه آن‌ها نازل شده باشد.<ref> قرطبى، ج‌ ۵‌، ص‌ ۲۰۲.</ref>
 
+
*در ذیل آیه ۹۴ سوره نساء نیز که ادامه ماجراى پیشین است: {{متن قرآن|«یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُواْ إِذَا ضَرَبْتُمْ فِی سَبِیلِ اللّهِ فَتَبَینُواْ وَلاَ تَقُولُواْ لِمَنْ أَلْقَى إِلَیکمُ السَّلاَمَ لَسْتَ مُؤْمِنًا تَبْتَغُونَ عَرَضَ الْحَیاةِ الدُّنْیا»}}؛ طبرى ضمن احتمال‌هاى چندى، از ابودرداء نیز سخن به میان آورده است. دیگر مفسران نیز بدین ‌گونه نگریسته و وجوه محتمل در آیه پیشین را در این‌جا نقل کرده‌اند. [[علامه طباطبایى]] احتمال نزول آیه درباره [[اسامة بن زید|اسامة بن ‌زید]] را به واقع نزدیکتر مى‌بیند.<ref> المیزان، ج‌ ۵‌، ص‌ ۴۴.</ref>
طبرى ضمن احتمال‌هاى چندى از ابودرداء نيز سخن به ميان آورده است. ديگر مفسران نيز بدين ‌گونه نگريسته و وجوه محتمل در آيه پيشين را در اين‌جا نقل كرده‌اند. علامه طباطبايى احتمال نزول آيه درباره اسامة بن ‌زيد را به واقع نزديكتر مى‌بيند؛ گرچه مى‌گويد: در داستان ابهام‌هايى وجود دارد.<ref> الميزان، ج‌ 5‌، ص‌ 44.</ref>
+
*[[سیوطى]] در ذیل آیه ۶۵ [[سوره توبه]] از [[ابونعیم اصفهانی|ابونعیم]] نقل مى‌کند که فردى به [[تمسخر]] به ابودرداء گفت: اى گروه قاریان! چیست شما را که ترسوتر از ما هستید و هرگاه چیزى از شما پرسیده مى‌شود، [[بخل]] مى‌ورزید و هنگام غذا خوردن، لقمه‌اى بزرگ برمى‌دارید؟ ابودرداء بى آن که چیزى بگوید، روى برگرداند و خبر به [[عمر بن خطاب|عمر]] رسید. وى گریبان آن مرد را گرفت و نزد [[پیامبر]] برد و آن مرد به پیامبر عرض کرد: «کنّا نَخوضُ و نَلعب» و خداوند این آیه را فرو فرستاد:<ref> الدرّالمنثور، ج‌ ۴، ص‌ ۲۲۹ و ۲۳۰.</ref> «و ‌اگر از ایشان بپرسى (چرا ریشخند مى‌کردید) بى‌گمان خواهند گفت: ما فقط حرف مى‌زدیم و خود را سرگرم مى‌کردیم. بگو آیا خداوند و آیات او و پیامبر او را ریشخند مى‌کردید؟» سیوطى احتمال‌هاى دیگرى را نیز درباره نزول آیه ذکر مى‌کند.<ref> الدرّ المنثور، ج ‌۴، ص‌ ۲۳۰.</ref>
 
+
*میبدى در ذیل آیه ۲۹ [[سوره مطففین]]{{متن قرآن|«إِنَّ الَّذِینَ أَجْرَمُوا کانُواْ مِنَ الَّذِینَ آمَنُوا یضْحَکونَ»}} ابودرداء را یکى از مؤمنانى برشمرده که مورد تمسخر و استهزاى مجرمان و کافران قرار گرفتند؛<ref> کشف‌الاسرار، ج ‌۱۰، ص‌ ۴۱۹.</ref> بى آن که وى به زمان نزول آیه (که ظاهراً [[مکی|مکى]] است) و زمان اسلام ابودرداء که واپسین فرد از [[انصار]] است، توجه کند. اگرچه در ادامه، از قول مقاتل و کلبى نزول آیه را درباره [[حضرت على]] علیه‌السلام نیز ذکر ‌مى‌کند.
# [[سيوطى]] در ذيل آيه 65 [[سوره توبه]]/9 از ابونعيم نقل مى‌كند كه فردى به تمسخر به ابودرداء گفت: اى گروه قاريان! چيست شما را كه ترسوتر از ما هستيد و هرگاه چيزى از شما پرسيده مى‌شود، بخل مى‌ورزيد و هنگام غذا خوردن، لقمه‌اى بزرگ برمى‌داريد؟ ابودرداء بى آن كه چيزى بگويد، روى برگرداند و خبر به عمر رسيد. وى گريبان آن مرد را گرفت و نزد پيامبر برد و آن مرد به پيامبر عرض كرد: «كنّا نَخوضُ و نَلعب» و خداوند اين آيه را فرو فرستاد:<ref> الدرّالمنثور، ج‌ ص‌ 229 و 230.</ref>
+
==پانویس==
 
 
«و ‌اگر از ايشان بپرسى (چرا ريشخند مى‌كرديد) بى‌گمان خواهند گفت: ما فقط حرف مى‌زديم و خود را سرگرم مى‌كرديم. بگو آيا خداوند و آيات او و پيامبر او را ريشخند مى‌كرديد؟» سيوطى احتمال‌هاى ديگرى را نيز درباره نزول آيه ذكر مى‌كند.<ref> الدرّ المنثور، ج ‌4، ص‌ 230.</ref>
 
 
 
# ميبدى در ذيل آيه 29 [[سوره مطففين]]/83 «إنّ الَّذِين أجرَمُوا كانوا مِنَ الَّذِين ءَامَنوا يَضحَكون» ابودرداء را يكى از مؤمنانى برشمرده كه مورد تمسخر و استهزاى مجرمان و كافران قرار گرفتند؛<ref> [[كشف‌الاسرار]]، ج ‌10، ص‌ 419.</ref> بى آن كه وى به زمان نزول آيه (ظاهراً مكّى است) و زمان اسلام ابودرداء كه واپسين فرد از انصار است، توجه كند. اگرچه در ادامه، از قول مقاتل و كلبى نزول آيه را درباره على عليه‌السلام نيز ذكر ‌مى‌كند.
 
 
 
==پانویس ==
 
 
<references />
 
<references />
===منابع===
+
==منابع==
 
+
* دائرة‌المعارف قرآن کریم، سید علیرضا واسعى، ج ۱ ص ۶۶۱-۶۶۴.
سيد عليرضا واسعى، دائرة‌المعارف قرآن کریم، جلد 1، صفحه 661-664.
+
* [https://lib.eshia.ir/23022/5/2155 "ابودرداء"، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ج ۵ ص ۲۱۵۵].
 +
{{سنجش کیفی
 +
|سنجش=شده
 +
|شناسه= متوسط
 +
|عنوان بندی مناسب= خوب
 +
|کفایت منابع و پی نوشت ها= متوسط
 +
|رعایت سطح مخاطب عام= خوب
 +
|رعایت ادبیات دانشنامه ای= خوب
 +
|جامعیت= خوب
 +
|رعایت اختصار= خوب
 +
|سیر منطقی= خوب
 +
|کیفیت پژوهش= خوب
 +
|رده= دارد
 +
}}
  
 
[[رده: اصحاب پیامبر]]
 
[[رده: اصحاب پیامبر]]
 
+
[[رده:شخصیت‌های شان نزول آیات قرآن]][[رده: راویان حدیث]]
[[رده: ابودَرداء انصارى در شان نزول آیات قرآن]]
+
[[رده: مقاله های مرتبط به دانشنامه]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۰ ژوئیهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۱۰:۵۶

«ابودرداء انصارى» (م، ۳۲ ق)، صحابى عالم پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله و از گردآورندگان و معلمان قرآن در صدر اسلام است. او پس از رحلت پیامبر، در زمان عمر براى آموزش قرآن و معارف دینى به شام رفت و سپس به مقام قضاوت آنجا گمارده شد. بعضى مفسران از ابودرداء در شأن نزول برخى آیات قرآن کریم نام برده‌اند.

زندگی‌نامه

«ابودرداء عُوَیمر بن ‌زید بن ‌قیس خزرجى‌» آخرین فرد از خانواده خویش[۱] یا آخرین شخص از انصار[۲] است که پس از جنگ بدر به اسلام گروید.[۳] بنا به نقلى، روزى عبدالله ‌بن ‌رواحه که با او در جاهلیت عقد برادرى داشت[۴] (به همراه محمد بن ‌مَسلَمه)[۵] در غیاب وى با تیشه‌اى، بتش را در هم شکست و ابودرداء را از ناتوانى آن آگاه کرد. وى به قصد پذیرش اسلام، نزد پیامبر صلى الله علیه و آله آمد. حضرت درباره‌اش فرمود: خداوند مرا به اسلام ابودرداء وعده داد و بدین طریق اسلام آورد.[۶]

او در جاهلیت به تجارت اشتغال داشت و به گفته خود پس از اسلام از میان تجارت و عبادت، عبادت را برگزید.[۷] زهد ورزى افراطى او و ترک همه لذت‌هاى مادى که به شکایت همسرش به سلمان فارسى و وادارى وى به رعایت اعتدال در امور زندگى انجامید،[۸] تجلى چنین دگرگونى است، تا آن‌جا که مى‌گوید: دنیا سراى تاریکى است و جز پرهیزگاران از آن رهایى نمى‌یابند.[۹]

شاید همین روش و نگاه افراطى، سخن سرزنش‌ گونه پیامبر صلى الله علیه و آله درباره وى را در پى داشت که فرمود: «إنّ فیک ‌جاهِلیّة» و او پرسید: جاهلیةُ کفر أو إسلام؟ و پیامبر فرمود: جاهلیة کفر.[۱۰]

ابودرداء جز در جنگ بدر، در دیگر جنگ‌هاى زمان پیامبر صلى الله علیه و آله حضور داشته[۱۱] و با پایمردى خویش در جنگ اُحد، نشان «نِعمَ الفارِسُ عُوَیمِر» را از پیامبر گرفته است؛[۱۲] گرچه بعضى حضور وى را نخستین بار در جنگ خندق دانسته‌اند.[۱۳]

در جریان مؤاخات (پیمان برادرى)، پیامبر او را با سلمان فارسى برادر کرد؛[۱۴] گرچه برادرى سلمان با فرد دیگرى[۱۵] و برادرى ابودرداء با عوف ‌بن ‌مالک نیز نقل شده است.[۱۶]

ابودرداء پس از پیامبر صلى الله علیه و آله در جنگ یرموک و در محاصره دمشق حضور داشت.[۱۷] او در دوره عمر به فرمان او براى آموزش قرآن و معارف دینى به شام رفت؛[۱۸] سپس (به نقلى) به مقام قضاوت آنجا گمارده شد تا در غیاب خلیفه، اداى وظیفه کند[۱۹] و هنگامى که این مقام را بدو تهنیت گفتند، گفت: آیا براى منصب قضا به من تهنیت مى‌گویید، در حالى که اگر مردم مى‌دانستند قضاوت چه مسئولیت بزرگى است، با بى‌رغبتى آن را به یکدیگر وامى‌گذاشتند.[۲۰] گویا از سوى عثمان نیز به قضاوت آن‌جا نصب شد.[۲۱]

از ابودرداء جمله‌اى نقل شده که اگر درستى آن تأیید شود، از علاقه میان او و امویان حکایت دارد: «لامَدینةَ بعدَ عُثمان ولا رَجاءَ بعدَ معاویه».[۲۲] شاید همین گرایش، وى را به سوى شام کشانده تا در آن‌جا سکنا گزیند.[۲۳] واگذارى مقام قضاوت دمشق بدو از سوى معاویه (بنا به قولى)[۲۴] و ماندگارى‌اش تا پایان عمر در آن ‌سرزمین در این جهت قابل توجه است.

ابودرداء تا پایان عمر در شام زیست و در اواخر خلافت عثمان به سال ۳۱[۲۵] یا ۳۲ هجرى در دمشق درگذشت و مقبره او در باب الصغیر تا مدتها زایرانی داشت.[۲۶] بنا به نقلى وى در دوران خلافت امام على علیه‌السلام پس از صفین وفات یافته است.[۲۷]

جایگاه علمی

ابودرداء یکی از معدود کسانی بود که در گردآوری قرآن شرکت داشتند.[۲۸] وی چنانکه گفته شد، یکى از سه نفرى است که بنا به تقاضاى یزید بن ‌ابى‌سفیان (امیر شام) و به فرمان عمر،‌ برای تعلیم قرآن، به شام رفت و در دمشق اقامت کرد،[۲۹] چنانکه در حلقه قرائت او بیش از ۱۰۰۰ تن شرکت می کردند. او در سفری از شام به مدینه، مصحف شامیان را با مصاحف مدینه مقابله نمود.

ابودرداء احادیث فراوانی از رسول خدا (ص) روایت کرده است[۳۰] و مجموعه قابل توجهی از این احادیث را می توان در مسند احمد دید. او از زید بن ‌ثابت و عایشه، همسر پیامبر نیز حدیث نقل کرده است.[۳۱] همچنین افراد بسیارى چون انس ‌بن ‌مالک، فضالة ‌بن ‌عبید، أبو‌أمامه، عبدالله ‌بن ‌عمر، عبدالله‌ بن ‌عباس و... از او روایت کرده‌اند.[۳۲]

در جایگاه علمى وى، خبرِ لیث ‌بن ‌سعد از سعد که مى‌گوید: من ابودرداء را دیدم که داخل مسجد مى‌شد، در حالى که همراهیان بسیارى چون پیروان سلطان با او بوده و از وى دانش کسب مى‌کردند،[۳۳] قابل توجه است.

ابودرداء در شأن نزول

بعضى مفسران از ابودرداء در شأن نزول برخى آیات قرآن کریم نام برده‌اند:

  • طبرى در ذیل آیه ۹۲ سوره نساء «وَمَا کانَ لِمُؤْمِنٍ أَن یقْتُلَ مُؤْمِنًا إِلاَّ خَطَئًا» به استناد مرسله ابن ‌زید، وى را یکى از افراد محتمل در شأن نزول دانسته است که در سریه‌اى، چوپانى را ـ با این‌که به اسلام اقرار کرده بود ـ کشته با گوسفندان وى بازگشت و ‌با پشیمانى از این عمل، نزد پیامبر رفت. حضرت از کار وى انتقاد کرد و آیه پیشین درباره وى نازل شد.[۳۴] با این‌که طبرى نزول آیه را درباره عیاش بن ‌ابى ‌ربیعه نیز محتمل دانسته،[۳۵] این احتمال را هم ذکر مى‌کند که ممکن است آیه هم درباره عیاش ‌بن ابى‌ربیعه و کشته وى و ‌هم درباره ابودرداء و مقتول او باشد.[۳۶] با همه این احتمال‌ها طبرى از یک امر برتر غفلت نمى‌کند که به ‌هر حال شأن نزول آیه آموزش یک حکم دینى در باب قتل است که با هر یک از احتمال‌ها سازگار است. مفسران بعدى احتمال پیش گفته را از طبرى نقل کرده و بى‌تأیید از کنار آن گذشته بلکه به گونه‌اى آن را ضعیف شمرده‌اند. طبرسى نزول آیه را ابتدا در شأن عیاش ‌بن ‌ابى‌ربیعه مخزومى دانسته که حارث بن ‌یزید بن انسة العامرى را بى‌آن ‌که به اسلام او آگاه باشد، کشته است؛ سپس به قول طبرى نیز اشاره مى‌کند.[۳۷] قرطبى به وجه جمع طبرى روى آورده و اشاره کرده است که شاید در زمان‌هاى نزدیکى، جریان‌ها (قتل‌ها)ى مشابهى رخ داده و آیه درباره همه آن‌ها نازل شده باشد.[۳۸]
  • در ذیل آیه ۹۴ سوره نساء نیز که ادامه ماجراى پیشین است: «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُواْ إِذَا ضَرَبْتُمْ فِی سَبِیلِ اللّهِ فَتَبَینُواْ وَلاَ تَقُولُواْ لِمَنْ أَلْقَى إِلَیکمُ السَّلاَمَ لَسْتَ مُؤْمِنًا تَبْتَغُونَ عَرَضَ الْحَیاةِ الدُّنْیا»؛ طبرى ضمن احتمال‌هاى چندى، از ابودرداء نیز سخن به میان آورده است. دیگر مفسران نیز بدین ‌گونه نگریسته و وجوه محتمل در آیه پیشین را در این‌جا نقل کرده‌اند. علامه طباطبایى احتمال نزول آیه درباره اسامة بن ‌زید را به واقع نزدیکتر مى‌بیند.[۳۹]
  • سیوطى در ذیل آیه ۶۵ سوره توبه از ابونعیم نقل مى‌کند که فردى به تمسخر به ابودرداء گفت: اى گروه قاریان! چیست شما را که ترسوتر از ما هستید و هرگاه چیزى از شما پرسیده مى‌شود، بخل مى‌ورزید و هنگام غذا خوردن، لقمه‌اى بزرگ برمى‌دارید؟ ابودرداء بى آن که چیزى بگوید، روى برگرداند و خبر به عمر رسید. وى گریبان آن مرد را گرفت و نزد پیامبر برد و آن مرد به پیامبر عرض کرد: «کنّا نَخوضُ و نَلعب» و خداوند این آیه را فرو فرستاد:[۴۰] «و ‌اگر از ایشان بپرسى (چرا ریشخند مى‌کردید) بى‌گمان خواهند گفت: ما فقط حرف مى‌زدیم و خود را سرگرم مى‌کردیم. بگو آیا خداوند و آیات او و پیامبر او را ریشخند مى‌کردید؟» سیوطى احتمال‌هاى دیگرى را نیز درباره نزول آیه ذکر مى‌کند.[۴۱]
  • میبدى در ذیل آیه ۲۹ سوره مطففین«إِنَّ الَّذِینَ أَجْرَمُوا کانُواْ مِنَ الَّذِینَ آمَنُوا یضْحَکونَ» ابودرداء را یکى از مؤمنانى برشمرده که مورد تمسخر و استهزاى مجرمان و کافران قرار گرفتند؛[۴۲] بى آن که وى به زمان نزول آیه (که ظاهراً مکى است) و زمان اسلام ابودرداء که واپسین فرد از انصار است، توجه کند. اگرچه در ادامه، از قول مقاتل و کلبى نزول آیه را درباره حضرت على علیه‌السلام نیز ذکر ‌مى‌کند.

پانویس

  1. الطبقات، ج‌ ۷، ص‌ ۲۷۴.
  2. تاریخ دمشق، ج‌ ۴۷، ص‌ ۱۰۵.
  3. تهذیب التهذیب، ج‌ ۸‌، ص‌ ۱۵۱.
  4. الطبقات، ج‌ ۷، ص‌ ۲۷۴.
  5. تاریخ دمشق، ج‌ ۴۷، ص‌ ۱۰۶.
  6. همان، ص‌ ۱۰۵؛ سیر اعلام النبلاء، ج‌ ۲، ص‌ ۳۴۰.
  7. الطبقات، ج‌ ۷، ص‌ ۲۷۵؛ تذکرة الحفاظ، ج‌ ۱، ص‌ ۲۵.
  8. تاریخ دمشق، ج‌ ۴۷، ص‌ ۱۱۵.
  9. الاستیعاب، ج‌ ۳، ص ‌۳۰۰.
  10. حاشیه شیخ‌زاده، ج‌ ۶‌، ص‌ ۶۳۴‌.
  11. الاستیعاب، ج‌ ۳، ص‌ ۲۹۹.
  12. المغازى، ج‌ ۱، ص‌ ۲۵۳.
  13. اسدالغابه، ج‌ ۴، ص‌ ۳۰۷.
  14. سیره ابن ‌هشام، ج‌ ۲، ص‌ ۵۰۶‌؛ اسدالغابه، ج‌ ۴، ص‌ ۳۰۷.
  15. سیره ابن ‌هشام، ج‌ ۲، ص‌ ۵۰۶‌.
  16. تهذیب التهذیب، ج‌ ۸‌، ص‌ ۱۵۱.
  17. تاریخ دمشق، ج‌ ۴۷، ص‌ ۹۳.
  18. رجال انزل الله فیهم قرآناً، ج‌ ۲، ص‌ ۱۹.
  19. الاستیعاب، ج‌ ۳، ص‌ ۳۰۰.
  20. الطبقات، ج‌ ۷، ص‌ ۲۷۵.
  21. الاستیعاب، ج‌ ۴، ص‌ ۲۱۱.
  22. تاریخ دمشق، ج ۴۷، ص ۱۰۵.
  23. الاستیعاب، ج‌ ۳، ص ‌۲۹۹.
  24. همان، ص‌ ۳۰۰.
  25. الاستیعاب، ج‌ ۳، ص‌ ۳۰۰.
  26. الطبقات، ج‌ ۷، ص‌ ۲۷۶.
  27. الفتوح، ج‌ ۳، ص‌ ۶۱ـ۶۳‌.
  28. بخاری، التاریخ الکبیر، ۷۶.
  29. ابن عساکر، تاریخ دمشق، ۱۳/۷۳۱.
  30. الطبقات، ج‌ ۷، ص‌ ۲۷۵.
  31. تهذیب الکمال، ج‌ ۲۲، ص‌ ۴۷۰.
  32. تاریخ دمشق، ج‌ ۴۷، ص‌ ۹۳.
  33. تذکرة‌الحفاظ، ج ‌۱، ص‌ ۲۵.
  34. جامع‌البیان، مج ‌۴، ج‌ ۵‌، ص‌ ۲۷۸.
  35. همان، ص‌ ۲۷۷.
  36. جامع‌البیان، مج‌ ۴، ج‌ ۵‌، ص‌ ۲۷۸.
  37. مجمع‌البیان، ج‌ ۳، ص‌ ۱۳۸.
  38. قرطبى، ج‌ ۵‌، ص‌ ۲۰۲.
  39. المیزان، ج‌ ۵‌، ص‌ ۴۴.
  40. الدرّالمنثور، ج‌ ۴، ص‌ ۲۲۹ و ۲۳۰.
  41. الدرّ المنثور، ج ‌۴، ص‌ ۲۳۰.
  42. کشف‌الاسرار، ج ‌۱۰، ص‌ ۴۱۹.

منابع