مقاله مورد سنجش قرار گرفته است

ابوالاسود دئلى: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
جز (صفحه‌ای جدید حاوی ' <keywords content='کلید واژه: یاران امام علی علیه السلام، ابوالاسود دئلی، زندگینامه اب...' ایجاد کرد)
 
 
(۱۱ نسخه‌ٔ میانی ویرایش شده توسط ۶ کاربر نشان داده نشده)
سطر ۱: سطر ۱:
==ابوالاسود دئلی==
+
{{خوب}}
 +
'''«ظالم بن عمرو بن سفیان»''' معروف به '''«ابوالاسود دئلی»''' (م، ۶۹ ق)، شاعر، ادیب و محدث سرشناس [[تابعین|تابعی]] [[شیعه]] و از اصحاب [[امام علی]] علیه السلام است. او [[علم نحو]] را با راهنمایی و دستور امام علی علیه السلام برای اولین بار تدوین نمود.
 +
==زندگی‌نامه==
 +
ظالم بن عمرو بن سفیان بن جندل بن یعمر کنانی معروف به ابوالاسود دئلی،<ref>اسدالغابة، ج۳، ص۱۱۳</ref> در سال [[فتح مکه]] به دنیا آمد.<ref>ثقفی کوفی، الغارات و شرح حال اعلام آن، ترجمه عزیز الله عطاردی، ص۳۵۴.</ref> او از قبیله مضر و از تیره بنی کنانه بود که در اطراف [[مکه]] سکونت داشتند. ابوالاسود پیش از رحلت [[پیامبر]] صلی الله علیه وآله ایمان آورد اما ایشان را ندید، بنابراین از [[صحابه]] رسول الله نبوده و در زمره [[تابعین]] به حساب می آید.<ref> أسد الغابة فی معرفة الصحابة، ج‏۲، ص: ۴۸۵ </ref>
  
'''اسم و نسب'''
+
ابوالاسود، یکی از [[شیعه|شیعیان]] و پیروان سرشناس [[امام علی علیه السلام|امیرالمؤمنین علی]] علیه السلام بود.<ref>رجال الکشى، ج‏۲، ص: ۴۷۶</ref> پیوند صادقانۀ ابوالاسود با امام علی (ع) و نیز شرکت او در [[جنگ جمل]] و چند قطعه شعری که در مدح یا [[مرثیه|مرثیۀ]] امام علی (ع) و [[امام حسین]] (ع) سروده، موجب آن شده است که وی را از شیفتگان حضرت علی (ع) بدانند؛<ref>جاحظ، البرصان، ۱۲۲، ۲۷۹؛ صدر، ۴۳-۴۶.</ref> و برخی منابع، او را در شمار اصحاب این امامان نهاده‌اند.<ref>رجال شیخ طوسی، ۴۶.</ref> در منابع تاریخی حکایاتی از شدت علاقه مندی او به امام(ع) نقل شده است.
 +
از آن جمله گفتگوی او با [[ابن زیاد]] است که از ابوالاسود پرسید: محبت و علاقه تو نسبت به علی ابن ابی‌طالب چگونه است؟ او در پاسخ گفت: من علی را همان ‌طور دوست دارم که تو [[معاویه]] را دوست داری و من به او همان ‌قدر عشق می‌ورزم که تو با او دشمنی می‌ورزی. ولی خداوند متعال شاهد است که من از محبت خود جز [[آخرت]] هیچ نمی‌جویم و تو جز [[دنیا]] چیزی نمی‌خواهی.
  
در کتب شرح حال نگاری، اسم او متفاوت ذکر شده است. مجموع آن چه در کتب آمده را می‌توان این گونه بیان کرد: ظالم بن عمرو بن سفیان، ظالم بن عمرو بن ظالم، ظالم بن عمرو بن عثمان، ظالم بن ظالم، ظالم بن عمیر، ظالم بن سارق، ظالم بن عمرو بن جندل بن سفیان، عمرو، عثمان.(1)
+
ابوالاسود علاوه بر کسب علم و نقل روایات از حضرت علی علیه السلام، در امور سیاسی و اجتماعی و در جنگها نیز در کنار ایشان بود.  
  
[[ابن عساکر]] در تاریخ خود، چندین صفحه را به این موضوع اختصاص داده و در آنجا اقوال و نظرات علما را در مورد اسم ابوالأسود بیان نموده است.(2)  
+
با ورود سپاه جمل به شهر [[بصره]]، ابوالاسود با [[عایشه]] و [[طلحه]] و [[زبیر]] گفتگو کرد و با دلایل محکم اشتباهشان را به آنان گوشزد کرد و از نبرد با امام علی بر حذر داشت. او در زمان صحبت با عایشه بسیار درشت برخورد نمود.<ref> امامت‏ و سیاست/ترجمه،ص:۹۱</ref> او در این جنگ در کنار علی علیه السلام جنگید.<ref> الوافی بالوفیات، ج‏۱۶، ص: ۵۳۴</ref> پس از پایان جنگ، ابوالأسود می‌گوید: من شاهد بودم و دیدم وقتی زبیر بر بیت المال [[بصره]] دست یافت و اموال آن را دید، این [[آیه]] را تلاوت کرد: «وعدکم الله مغانم کثیرة تأخذونها فعجّل لکم هذه» ([[سوره فتح]]، ۲۰) و می‌گفت: آن چیزی که خداوند به ما وعده داده، این‌هاست. و دیدم وقتی [[امام علی]] علیه السلام طلا و جواهرات خزانه را دید، چنان با آنان برخورد کرد که گویا خاک‌اند. با خود گفتم: آن‌ها طلب [[دنیا]] می‌کنند و علی علیه السلام طلب [[آخرت]]، و بصیرتم نسبت به مولا علی علیه السلام بیشتر شد.<ref>تاریخ من دفن فی العراق، ص۲۸۷ به بعد؛ به نقل از فرهنگ کوثر ۱۳۸۹ شماره ۸۲</ref>
  
در مورد نسب او نیز اختلاف وجود دارد و آن را به چند کیفیت بیان کرده‌اند: دُئِلی، دؤَلی، دِئلی، دُؤْلی.(3) با وجود تمام این اختلافات، آن چه معروف و مشهور بین مورخان و شرح حال نگاران است، این گونه می‌باشد: ظالم بن عمرو بن سفیان بن جندل بن یعمر کنانی، ابوالاسود دُئِلی.(4) عمرو بن علی گوید: من از چندین تن از فرزندان ابوالأسود در مورد اسم او سؤال کردم و همگی متفقاً اسم او را «ظالم بن عمرو بن سفیان» گفتند.(5)
+
در زمان [[جنگ صفین]]، [[ابن عباس]] از سوی امام حاکم بصره بود. او ابوالاسود را در بصره جانشین خود کرد و خود به یاری امام شتافت.<ref> اخبارالطوال/ترجمه،ص:۲۰۶ </ref> ابوالاسود شروع به جمع آوری نیرو برای امام نمود و اما فقط توانست ۱۷۰۰ را با خود به اردوگاه سپاه امام علی در [[نخیله]] بیاورد.<ref> الإمامةوالسیاسة،ج‏۱،ص:۸۴ </ref> نقل است که ابوالأسود در نخیله، [[معاویه]] را ملاقات نمود و معاویه به او گفت: تو به نتیجه داوری در صفین اعتراض کردی، هرگاه داوری آن روز را به عهده تو می‌گذاشتند، چگونه داوری می‌کردی؟
 +
اگر تو این کار را بکنی، من هزاران نفر از [[مهاجرین|مهاجر]] و [[انصار]] و اولاد آنان را جمع می‌کنم و بعد فریاد می‌زنم: «یا معشر من حضر، أ رجل من المهاجرین السابقین أحق بالخلافه أم رجل من الطلقاء؛ ای حاضران! بگویید تا بدانم آیا مردی که جزو مهاجران و از سابقین به اسلام است (امام علی علیه السلام)، سزاوار به خلافت است یا کسی که از طلقا است و به دست رسول اکرم صلی الله علیه و آله آزاد شده (معاویه)؟».<ref>  روضات الجنات فی أحوال العلماء و السادات، ج‏۴، ص: ۱۶۸</ref>
  
از زندگی پدرش اطلاعات چندانی در دست نیست. فقط می‌دانیم وی از قبیله «بنودیل» و از تیره [[بنی‌ کنانه]] مفر بوده که در حوالی شهر [[مکه]] سکونت داشته است و بنابر قول بعضی از تاریخ نویسان، وی در یکی از جنگ‌های کفار با حضرت رسول صلی الله علیه و آله به دست مسلمانان کشته شده است.(6) نام مادرش را نیز «طویله» گفته‌اند که از تیره بنی ‌عبدالدار بنی قصی بوده است.(7)
+
پس از پایان جنگ صفین و پیش آمدن ماجرای [[حکمیت]]، فتنه [[خوارج]] از بصره و دیگر نقاط آغاز شد که مدتی بعد به [[جنگ نهروان]] انجامید. با خارج شدن خوارج از بصره، ابن عباس که حاکم بصره بود، ابوالاسود را به همراه هزار سوار به تعقیب آنان فرستاد و او در محل پل شوشتر به آنها رسید، اما شب فرارسید و خوارج از چنگ او گریختند و از دجله گذشتند و خود را به نهروان رساندند.<ref> اخبارالطوال/ترجمه،ص:۲۵۱</ref>
  
'''تولد و وفات'''
+
ابوالاسود بعد از [[شهادت امام علی علیه السلام|شهادت امام علی]] علیه السلام حضور کمتری در صحنه سیاسی و اجتماعی جامعه ایفا نمود به همین دلیل گزارشهای اندکی از زندگی او در این دوران وجود دارد. البته همین گزارشهای اندک نشان دهنده گرایش او به [[ائمه اطهار]] علیهم السلام است. از جمله اینکه بعد از شهادت امام علی علیه السلام، ابوالاسود مردم بصره را به بیعت با [[امام حسن]] علیه السلام دعوت نمود. عده ای سخن او را پذیرفتند و عده ای دیگر به معاویه پیوستند.
  
تاریخ تولد او مثل عمده تاریخ حیات وی، نامعلوم می‌باشد و این خود باعث منشأ اختلاف در این شده که: آیا وی از صحابه حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله بوده و در زمان حیات وی [[اسلام]] آورده است و حضرت رسول صلی الله علیه و آله را درک نموده یا بعد از حضرت رسول بوده و از تابعان محسوب می‌گردد؟
+
با پیش آمدن واقعۀ شهادت [[امام حسین]] علیه السلام گفته‌اند که ابوالاسود شعرهایی در رثای امام (ع) سروده و ابن زیاد را هجو گفت. در بخشی از این [[مرثیه]] آمده است:
 +
{{بیت|أ یرجو معشر قتلوا حسینا|شفاعة جده یوم الحساب}}
 +
آیا گروهی که حسین را کشتند امیدی به شفاعت جد او به روز حساب خواهند داشت؟<ref>الطبقات ‏الکبرى، جلد۵، ص:۵۱۳</ref>
  
[[ابوالفرج اصفهانی]] می‌نویسد: ابوعبیده نقل کرده که وی جزو مسلمانان متقدم می‌‌باشد که در [[جنگ بدر]] در کنار مسلمانان جنگیده است. در ادامه می‌افزاید: این مطلب را من از کسی غیر از ابوعبیده نشنیدم.(8)
+
در تاریخ وفات او اختلاف نظر وجود دارد؛ اما بیشتر مآخذ، سال مرگ او را در ۶۹ قمری می‌دانند که طاعونِ کشنده‌ای [[بصره]] را فرا گرفت و بسیاری در آن جان باختند.<ref> تاریخ مدینة دمشق، ج ۲۵، ص ۲۱۱. </ref>
  
اسدالغابه می‌نویسد: علت این که بعضی او را جزو صحابه حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله شمرده‌اند، تصحیف در روایتی است که از حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله نقل شده و اشتباهاً به ابوالأسود دئلی نسبت داده شده است.(9)
+
==جایگاه علمی==
 +
ابوالأسود دوئلی یکی از دانشمندان صدر اسلام بوده است. ذهبی دانشمند رجالی [[اهل سنت]] درباره او می نویسد: او از [[شیعه|شیعیان]] سرشناس [[امام علی علیه السلام|علی]] (ع) و از کاملترین آنها از حیث عقل و نظر بود.<ref> 
 +
                    تاریخ ‏الإسلام، ج‏۵، ص:۲۷۸  </ref> [[جاحظ]] نیز درباره او می گوید: «خطیب عالم و کان قد جمع شدّة العقل و صواب الرأی و جودة اللسان و قول الشعر والظرف»؛<ref>  تاریخ الأدب العربی(فروخ)، ج‏۱، ص: ۳۴۸ </ref> او سخنگویی دانشمند بود و عقل توانا و درستی نظر و کیفیت زبان و [[شعر]] و نکته گویی در او جمع شده بود.
 +
او اولین کسی بود که [[علم نحو]] را تدوین نمود.<ref>  ریاض العلماء و حیاض الفضلاء، ج‏۳، ص: ۲۴ </ref>
 +
وی در زمره محدثانی است که شیعه و اهل سنت از او نقل روایت نموده اند.<ref>ر.ک: بحار الأنوار (ط - بیروت): ج‏۱۸، ص۱۲۴؛ ج‏۲۸، ص: ۲۳۲؛ مستدرک حاکم، ج۳، ص۲۶۱، ۳۰۸، ج۴، ص۵۵۰.</ref>
  
در هر حال، اکثر مورخان او را جزو تابعان شمرده‌اند که در اواخر حیات حضرت محمد صلی الله علیه و آله مسلمان شده ولی درک حضور حضرتش را نکرده است.(10) در تاریخ وفات وی نیز دو قول وجود دارد؛ عده‌ای [[مرگ]] او را به سال 99 ق. دانسته‌اند (11) و اکثراً وفات او را در 85 سالگی به سال 69 ق. گفته‌اند(12) که اصح دو قول نیز همین به نظر می‌رسد. در این صورت باید تولد وی را به سال 16 قبل از هجرت دانست. از این رو بعضی وی را «مخضری» می‌دانسته‌اند؛ یعنی کسی که هم جاهلیت و هم اسلام را درک کرده است.
+
[[علامه امینی]] درباره او می نویسد: «تابعی متفق علی ثقته من رجال الصحاح الست؛<ref>الغدیر، ج۳، ص۹۳ و ج۸، ص۳۱۸.</ref> وی [[تابعین|تابعی]] است که بر ثقه بودن وی اتفاق نظر دارند و از رجال [[صحاح سته]] است».
  
در مورد علت مرگ وی، حرفی در تاریخ نیست ولی از آن جا که مرگ وی را مصادف با طاعون خانمان ‌سوزی که در اوائل سال 69 ق. در [[بصره]] اتفاق افتاد ـ که طی سه روزی که شیوع پیدا کرد، بصره را زیر و رو نمود و روزانه حدود هفتادهزار نفر را کشت(13)، ـ دانسته‌اند، می‌توان گفت: همین طاعون سبب فوت وی شده است.
+
اکثر احادیثی که وی روایت کرده از امام علی علیه السلام می‌باشد، ولی از [[عبدالله بن مسعود]]، [[ابی بن کعب|اُبی بن کعب]]، [[ابوموسی اشعری|ابوموسی]]، [[ابن عباس]]، عمران بن حصین و [[زبیر بن عوام]] نیز [[حدیث]] نقل کرده است.<ref> تاریخ مدینة دمشق، ج۲۵، ص۱۷۶.</ref>
  
'''مذهب ابوالأسود'''
+
او را از حیث سخنوری و فصاحت نیز فصیح‌ترین مردم دانسته‌اند. قتاده درباره او می گوید: «کان ابوالاسود الدؤلی من افصح الناس»؛ ابوالاسود از فصیح ترین مردم بود.<ref> تاریخ مدینة دمشق، ج۲۵، ص۱۹۰.</ref> ابوالاسود خود در این باره می گوید: «إنی لأجد للحن غمزا کغمز اللحم»؛ من در لحن، نرمی احساس می‌کنم (و برایم بسیار راحت و هموار است و) مثل نرمی گوشت می‌باشد».<ref>تاریخ مدینة دمشق، ج ۲۵، ص ۱۹۰.</ref>
  
ابوالاسود، یکی از پیروان و شیعیان [[امام علی]] علیه السلام بوده است و در صحنه‌های مختلف در پیروی حضرت حرکت نموده است. [[علامه امینی]]، وی را جزو راویان [[شیعه]] که در سلسله اسناد روایات [[اهل سنت]] قرار دارند، شمرده است(14) و در معجم رجال الحدیث به تبع رجال [[شیخ طوسی]]، وی جزو اصحاب [[امام علی]]، [[امام حسن]]، [[امام حسین]] و [[امام زین العابدین]] علیهم‌السلام شمرده شده است.(15)
+
همچنین نقش و تأثیر ابوالاسود بر پیدایش [[علم نحو]] معروف است. خط عربى علاوه بر آنکه در ابتدا از نقطه خالى بود، نشانه و علامت نیز نداشت و طبعا مُصحف نیز از هر گونه علامتى که نشان دهنده حرکت و اِعراب کلمه باشد، عارى بود. از سویی مسلمانان در صدر اسلام، [[قرآن]] را از [[پیامبر اسلام|پیامبر]](ص) فرا گرفته و حفظ می کردند، لذا قرآن را به طور صحیح مى خواندند؛ اما در پایان قرن اول که مسلمانانِ غیر عربِ جامعه اسلامى فزونى یافت، نیاز مبرم به وضع علائم و نشانه هایى براى کلمات قرآن، پیدا شد. از این رو «ابوالاسود دوئلی» به وضع حرکات حروف پرداخت و پس از وی، «نصر بن عاصم» به نقطه گذاری مُصحف پرداخت.  
  
حکایات زیر، بر شیعه بودن ابوالأسود و وجود محبت اهل بیت در قلب او دلالت می‌کند:
+
ابوالاسود از شاگردان مکتب امام علی (علیه‌السّلام) محسوب شده و امام [[علم نحو]] و رسم آن را به او آموخته است. برخی او را واضع حرکات و تنوین در نحو می‌دانند.<ref>زرکلی، خیر الدین، الاعلام، ج۳، ص۲۳۶.</ref> در تاریخ الاسلام ذهبی آمده است که فاعل و مفعول، مضاف و حرف رفع و نصب و جر و جزم از ابداعات ابوالاسود است.<ref>محمد ذهبی، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام، ج۵، ص۲۷۸.</ref> در واقع ابوالاسود دوئلی نخستین کسی بود که در مورد نحو تالیف از خود به جا گذاشت و این دستوری بود که امام علی (علیه‌السّلام) به او داده بود.<ref>ابن خلدون، العبر تاریخ ابن خلدون، ترجمه عبد المحمد آیتی، ج۲، ص۱۱۶۰.</ref>
  
* 1. معاویه حلوایی را برای ابوالأسود فرستاد تا با آن علاقه او را نسبت به علی علیه السلام کم و به سوی خویش جلب نماید. وقتی حلوا را به در خانه وی آوردند، دختر کودک دئلی مقداری از آن را خورد، پدر چون متوجه این جریان شد، خطاب به کودک خویش نمود و گفت: این حلوا را معاویه برای ما فرستاده تا عشق ما را به علی علیه السلام تحت الشعاع قرار دهد، چرا خوردی؟ کودک گفت: خداوند، معاویه را ذلیل کند! می‌خواهد محبت ما به این سید پاکدامن و مطهر با این مقدار شیرینی کم شود. وای بر کسی که این حلوا را فرستاده و وای بر کسی که آن را بخورد! سپس انگشت در دهان کرد  و آنچه را خورده بود، قی کرد و خارج نمود.(16)
+
درباره علت این امر در کتاب «[[الغارات (کتاب)|الغارات]]» آمده است: ابوالاسود می‌گوید: یکی از روزها خدمت علی (علیه‌السّلام) رسیدم و دیدم آن حضرت در حال تفکر و اندیشه است، عرض کردم یا امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) در چه موضوعی فکر می‌کنی؟ فرمودند: امروز یکی از نزدیکان من در هنگام محاوره و مکالمه مرتکب اغلاطی شد و الفاظ و کلمات را درست تلفظ نکرد و من از این جهت در فکر فرو رفته‌ام و باید برای این کار چاره‌ای بیندیشم. ابوالاسود گوید: در این هنگام علی (علیه‌السّلام) صفحه‌ای به من داد که در آن نوشته بودند: کلام بر سه قسم است. اسم، فعل و حرف و بعد از این اصول و قوانینی به من تعلیم دادند.<ref>ثقفی کوفی، الغارات و شرح حال اعلام آن، ترجمه عزیز الله عطاردی، ص۳۵۴ - ۳۵۵.</ref>
  
* 2. زیاد بن ابیه، خطاب به ابوالأسود گفت: محبت و علاقه تو نسبت به علی ابن ابی‌طالب چگونه است؟ او در پاسخ فرمود: من، علی را همان ‌طور دوست دارم که تو، معاویه را دوست داری، و من به او همان ‌قدر عشق می‌ورزم که تو با او دشمنی می‌ورزی. ولی خداوند متعال شاهد است که من از محبت خود جز [[آخرت]] هیچ نمی‌جویم و تو جز دنیا چیزی نمی‌خواهی. مَثَل من و تو، مثل قول شاعر(17) است که می‌گوید:
+
وقتی ابوالاسود آن چه درباره نحو نوشته بود را خدمت امام آورد، امام فرمود: «ما احسن هذا النحو الذی نحوتَ»؛ چه زیبا این نحو را ترتیب داده‌ای، و از این گفتار امام بود که این علم به «علم نحو» نامیده شد.<ref>محمد ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج۴، ص۸۲.</ref>
 +
==پانویس==
 +
<references />
 +
==منابع==
 +
* [https://www.cgie.org.ir/fa/article/226154/%D8%A7%D8%A8%D9%88-%D8%A7%D9%84%D8%A7%D8%B3%D9%88%D8%AF-%D8%AF%D9%88%D9%84%DB%8C "ابوالاسود دؤلی"، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی].
 +
* [http://pajoohe.ir/%D8%A7%D8%A8%D9%88%D8%A7%D9%84%D8%A7%D8%B3%D9%88%D8%AF-%D8%AF%D9%88%D8%A6%D9%84%DB%8C__a-45479.aspx#_ftnref2 "ابوالاسود دؤلی"، سایت پژوهه].
 +
{{سنجش کیفی
 +
|سنجش=شده
 +
|شناسه= خوب
 +
|عنوان بندی مناسب= خوب
 +
|کفایت منابع و پی نوشت ها= خوب
 +
|رعایت سطح مخاطب عام= خوب
 +
|رعایت ادبیات دانشنامه ای= خوب
 +
|جامعیت= خوب
 +
|رعایت اختصار= خوب
 +
|سیر منطقی= خوب
 +
|کیفیت پژوهش= خوب
 +
|رده=دارد
 +
}}
  
خلیلان مختلف همّنا × اُرید العلاء و یبغی السمن
+
[[رده:اصحاب امام علی علیه السلام]]
 
+
[[رده:اصحاب امام حسن علیه السلام]][[رده:اصحاب امام حسین علیه السلام]]
ارید ماء بنی مازن × و راق المعلی بیاض اللبن.(18)
+
[[رده:ادیبان]][[رده:نحویون]][[رده:شعرای عرب]][[رده:شعرای اهل البیت]]
 
 
* 3. ابوالأسود در نخیله، معاویه را ملاقات نمود و معاویه به او گفت: اگر من ولایت شهری و جایی را به تو بدهم، چه می‌کنی؟ آیا از من متابعت می‌نمایی؟ ابوالأسود پاسخ داد که: اگر تو این کار را بکنی، من هزاران نفر از مهاجر و انصار و اولاد آنان را جمع می‌کنم و بعد فریاد می‌زنم: «یا معشر من حضر، أرجل من المهاجرین السابقین أحق بالخلافه أم رجل من الطلقاء؛ ای حاضران! بگویید تا بدانم آیا مردی که جزو مهاجران و از سابقین به اسلام است (امام علی علیه السلام)، سزاوار به خلافت است یا کسی که از طلقا است و به دست رسول اکرم صلی الله علیه و آله آزاد شده (معاویه)؟».(19)
 
 
 
* 4. ابوالأسود، دوستی به نام حرث بن خلید داشت که بسیار بخشنده و کریم بود. او روزی خطاب به ابوالأسود گفت: چرا از بیت المال بهره نمی‌بری و سود نمی‌جویی که هم خیر است و هم باعث بی‌نیازی؟ ابوالأسود پاسخ داد: خداوند، من را با قناعت غنی و بی‌نیاز نمود و احتیاجی به بیت المال ندارم. و بعد در ادامه گفت: بدان ای حرث! من بیت المال را ترک کردم و از آن استفاده نمی‌کنم به خاطر محبت به علی بن ابی‌طالب علیه السلام و به دلیل کینه و بغض این‌ها که بر بیت المال سیطره دارند.(20)
 
 
 
* 5. ابوالأسود می‌گوید: من شاهد بودم و دیدم وقتی زبیر بر بیت المال [[بصره]] دست یافت و اموال آن را دید، این آیه را تلاوت کرد: «وعدکم مغانم کثیرة تأخذونها فجعل لکم هذه» و می‌گفت: آن چیزی که خداوند به ما وعده داده، این‌هاست. و دیدم وقتی [[امام علی]] علیه السلام طلا و جواهرات خزانه را دید، چنان با آنان برخورد کرد که گویا خاک‌اند. با خود گفتم: آن‌ها طلب دنیا می‌کنند و حضرت علی علیه السلام طلب [[آخرت]] و بصیرتم نسبت به مولا علی علیه السلام بیشتر شد.(21)
 
 
 
* 6. از جمله کارهایی که وی در حمایت خاندان رسول اکرم صلی الله علیه و آله نمود، خطبه‌ای است که بعد از شهادت امیرمؤمنان علیه السلام در [[بصره]] ایراد کرد و در آن، مردم را به متانت و بیعت با حسن بن علی علیه السلام دعوت نمود. هر چند جماعتی بیعت کردند ولی گروهی نیز که از طرفداران عثمان بودند، سرباز زده و به معاویه پیوستند.
 
 
 
* 7. روزی معاویه جوایز و هدایایی به ابوالاسود داد. عمرو بن عاص بر این امر حسادت ورزیده و به معاویه گفت: هیچ می‌دانی این ابوالاسود از طرفداران علی و خاندان اوست و ممکن است این جوایز را در مخالفت تو خرج کند؟ معاویه نیز برآشفت و ابوالاسود را احضار کرد و بدو گفت: من و عمرو بن عاص در مورد صحابه حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله بحث می‌کردیم، دوست دارم تو نیز در مباحثه ما شرکت کنی و پاسخ بگویی.
 
 
 
ابوالاسود گفت: بپرس تا جواب بگویم. معاویه گفت: محبوب‌ترین صحابی نزد پیامبر کیست؟ ابوالاسود گفت: اشدّهم حبّاً لرسول الله و أوقاهم له بنفسه. پرسید: افضل صحابه کیست؟ جواب داد: اتقاهم لربّه و اشدّهم خوفاً لدینه. گفت: اعلم آنان کدام است؟ پاسخ شنید: اقولهم للصواب و افضلهم للخطاب. سؤال کرد: شجاع‌ترین آنان کیان‌اند؟ گفت: اعظمهم بلاءاً و احسنهم عناءاً و اصبرهم علی اللقاء. پرسید: صدیق [[رسول خدا]] کیست؟ او گفت: اوّلهم تصدیقاً. معاویه رو به عمرو بن عاص کرد و گفت: لعنت خدا بر تو باد که ما را در این مخمصه انداختی! آیا می‌توانی جوابش را بدهی؟(22)
 
 
 
* 8. وقایعی نیز در زندگی او اتفاق افتاده؛ مثل جریانات [[جنگ جمل]] که همگی بر تشیع وی دلالت می‌کند. که بعضی از آن‌ها را ما در مباحث دیگر بیان کرده‌ایم. همچنین اشعاری نیز در مدح امیرمؤمنان دارد مثل:
 
 
 
إن علیاً لکم مفخر × یشبّه بالاسد الاسود
 
 
 
اما انّه ثانی العابدین × بمکة والله لم یبعد.(23)
 
 
 
'''علم و دانش'''
 
 
 
ابوالاسود در علوم گوناگون دست داشته است. مورخان او را فقیه، محدث، شاعر، ادیب و خطیب شمرده‌اند. جاحظ ـ ادیب و دانشمند نامی عرب ـ در مورد او می‌نویسد: «خطیب عالم و کان قد جمع شدّة العقل و صواب الرأی و جودة اللسان و قول الشعر والظرف».(24) و در جایی دیگر، او را جزو متقدمان در علم شمرده است.(25)
 
 
 
به دلیل همین علم و دانش او بوده که عمر به والی [[بصره]] دستور می‌دهد تا ابوالاسود را به کار آموزگاری زبان عربی بگمارد و یا در سال 45 ق. که معاویه، زیاد بن ابیه را به ولایت بصره گماشت، ابوالاسود آموزگار فرزندان او شد.(26) دیوان شعری از وی به یادگار مانده است که در قرن اخیر به چاپ رسیده است.
 
 
 
در کتب معتبر ادبی و علمی، اشعار او مورد توجه بزرگان قرار داشته و در کتب خویش از اشعار او به عنوان استشهاد بهره جسته‌اند؛ مثلاً سیبویه درالکتاب در سه مورد و  ابن درید در جمهرة اللغة در دو مورد، اشعار او را آورده و جاحظ در موارد مختلف از آن‌ها بهره جسته است.(27)
 
 
 
وی علاوه بر این‌ها، محدث نیز بوده و احادیثی در کتب شیعه و سنی از وی وجود دارد.(28) [[علامه امینی]] وی را جزو راویان [[شیعه]] برشمرده و می‌نویسد: «تابعی متفق علی ثقته من رجال الصحاح الست؛(29) وی تابعی است که اهل سنت بر ثقه بودن وی اتفاق نظر دارند و از رجال صحاح شش گانه است».
 
 
 
و در سلسه سند احادیث کتب اهل سنت وجود دارد. البته ذکر این نکته ضروری می‌نماید که وی هر چند در بین اهل سنت ثقه می‌باشد(30) ولی در کتب رجالی شیعه، او مجهول نامیده شده است.(31) اکثر احادیثی که وی روایت کرده از امام علی علیه السلام می‌باشد ولی از عمر، عبدالله بن مسعود، اُبی بن کعب، ابوموسی، ابن عباس، عمران بن حصین و زبیر بن عوام نیز حدیث نقل کرده است.(32)
 
 
 
ابوالاسود علاوه بر همه این ها، در خطابه و سخنوری و حاضرجوابی نیز از سرآمدان عصر خویش بوده است. حکایاتی را در این باب از او نقل کرده‌اند که به چند نمونه‌ از آن اشاره می‌کنیم:
 
 
 
* 1. ابوالاسود برای رفتن به مسجد و بازار از محله بنی‌تیم الله بن ثعلبه می‌گذشت. در آن قبیله، مردی هرزه بود که سر راه مردم می‌نشست و آنان را استهزا می‌نمود. روزی خطاب به ابوالاسود گفت: صورت تو مثل پیرزنی می‌ماند که شوهرش او را طلاق داده است. اطرافیان همگی خندیدند ولی ابوالاسود چیزی نگفت و رفت. روز دیگر مرد، جلوی وی را گرفت و چیزی گفت... ابوالاسود رو به او کرد و پاسخی کوبنده داد... حاضران همگی خندیدند و آن مرد دیگر کسی را استهزا نکرد.(33)
 
 
 
* 2. شایعه شد که ابوالاسود خانه‌اش را به معرض فروش گذارده است؛ لذا کسی از او پرسید: آیا خانه‌ات را می‌فروشی؟ ابوالاسود پاسخ گفت: نه، ولی خانه همسایه‌ام را می‌فروشم.(34) او از حیث «کلام و اعتقاد» نیز صاحب نظر بوده است. عده‌ای، او را قدری و معتزلی دانسته‌اند(35) ولی بعضی، کتابی را در ذم قدریان به او نسبت داده‌اند.(36)
 
 
 
او را از حیث سخنوری و فصاحت نیز فصیح‌ترین مردم دانسته‌اند. ابن عساکر می‌نویسد: «کان ابوالاسود الدؤلی من افصح الناس. قال قتادة: قال ابوالاسود الدّؤلی: إنی لأجد للحن غمزا کغمز اللحم؛(37) ابوالاسود فصیح‌ترین مردم است. قتادة می‌گوید: ابوالاسود دؤلی گفت: من در لحن، نرمی احساس می‌کنم (و برایم بسیار راحت و هموار است و) مثل نرمی گوشت می‌باشد».
 
 
 
ما به عنوان نمونه به یک خطبه ابوالاسود بسنده می‌‌کنیم:
 
 
 
ابوالفرج اصفهانی می‌نویسد: بعد از شهادت امیرمؤمنان علی بن ابی‌طالب علیه السلام ابوالاسود به منبر رفت و علی علیه السلام را توصیف نمود و در خطبه‌اش چنین گفت: «و إن رجلاً من أعداءالله المارقة عن دینه، اغتال أمیرالمؤمنین علیاً کرّم الله وجهه و مثواه فی ‌مسجده و هو خارج لتهجده فی لیلة یرجی فیها مصادفة لیلة القدر فقتله، فیالله هو من قتیل! وأکرم به و بمقتله و روحه من روح عرجت إلی الله تعالی بالبر والتقی والإیمان والإحسان! لقد أطفأ منه نورالله فی ‌ارضه لایبیّن بعده أبدا و هدم رکناً من أرکان الله تعالی لایشاد مثله؛ فإنّا لله و إنا الیه راجعون، و عندالله نحتسب مصیبتنا بأمیرالمؤمنین و علیه السلام و رحمة الله یوم ولد و یوم قتل و یوم یبعث حیّا».
 
 
 
آنگاه گریست و گفت: و قدأوصی بالإمامة بعده إلی ابن رسول الله صلی الله علیه و آله و ابنه و سلیله و شبیهه فی خلقه و هدیه، و أنی لأرجو أن یجبرالله عزوجل به ما وَهی و سیّد به ما انثلم، و یجمع به الشمل، و یطفیء به نیران الفتنة، فبایعوه تَرشُدوا.(39)
 
 
 
پی‌نوشت
 
 
 
(1). البیان، ج 1، ص 324؛ رجال طوسی؛ تاریخ مدینة دمشق، ج 25، ص 176.
 
 
 
(2). تاریخ مدینة دمشق، ج 25، ص 180 به بعد.
 
 
 
(3). سیر اعلام النبلاء، ج 4، ص 18.
 
 
 
(4). اسدالغابة، ج 3، ص 113؛ تاریخ مدینة دمشق، ج 25، ص 187.
 
 
 
(5). تهذیب الکمال، ج 32، ص 38.
 
 
 
(6). الاصابة، ج 3، ص 456.
 
 
 
(7). تاریخ مدینة دمشق، ج 25، ص 181.
 
 
 
(8). الاغانی، ج 12، ص 366.
 
 
 
(9). اسدالغابة، ج 3، ص 113.
 
 
 
(10). سیر اعلام النبلاء، ج 4، ص 81 به بعد.
 
 
 
(11). همان، ص86، مراة الجنان، ج 1، ص 144.
 
 
 
(12). الاغانی، ج 2، ص 155؛ الاصابة، ج 3، ص 456؛ سیر اعلام النبلاء، ج 4، ص 86.
 
 
 
(13). این طاعون، معروف به «طاعون جارف» می‌باشد و جارف به معنی «مرگ عمومی» است. ر.ک: تحفة الاحباب، ص 232؛ مرآة الجنان، ج 1، ص 143؛ شذرات الذهب، ج 1، ص 297.
 
 
 
(14). الغدیر، ج 3، ص 93.
 
 
 
(15). معجم رجال الحدیث، ج 10، ص 186؛ المفید، ص 293.
 
 
 
(16). تحفة الاحباب، ص 232.
 
 
 
(17). مراد، قول «معدی کرب» است.(همان)
 
 
 
(18). تاریخ من دفن فی العراق، ص 287 به بعد.
 
 
 
(19). همان؛ در تاریخ دمشق، (ج 25، ص 180) به کیفیتی دیگر آمده است.
 
 
 
(20). تاریخ من دفن فی العراق، ص 287 به بعد.
 
 
 
(21). الجمل، ص 274؛ انساب الاشراف، ترجمه امیرالمؤمنین، ص 44.
 
 
 
(22). تاریخ دمشق، ج 25، ص 177ـ179.
 
 
 
(23). [[بحارالانوار]]، ج 38، ص 277؛ الغدیر، ج 3، ص 232.
 
 
 
(24). البیان، ج 1، ص 324.
 
 
 
(25). همان، ص 110.
 
 
 
(26). ریاض العلماء، ج 3، ص 27.
 
 
 
(27). البیان، ج 1، ص 110، 196، 379؛ ج 2، ص 354 و ج 3، ص 100، 229.
 
 
 
(28). ر.ک: بحارالانوار، ج 8، ص 20، ح 12؛ ج 28، ص 232، ح 18 و ص 314، ح 5؛ مستدرک حاکم، ج 3، ص 261، 308، ج 4، ص 550.
 
 
 
(29). الغدیر، ج 3، ص 93 و ج 8، ص 318.
 
 
 
(30). [[تهذیب الکمال]]، ج 21، ص 27؛ تاریخ مدینة دمشق، ج 25، ص 181.
 
 
 
(31). المفید، ص 293.
 
 
 
(32). شذرات الذهب، ج 1، ص 297؛ المنتظم، ج 6، ص 96؛ تاریخ مدینة دمشق، ج 25، ص 176؛ الاغانی، ج 12، ص 346ـ351.
 
 
 
(33). الاغانی، ج 12، ص 352.
 
 
 
(34). تاریخ مدینة دمشق، ج 25، ص 198.
 
 
 
(35). الاغانی، ج 12، ص 384.
 
 
 
(36). اصول الدین، بغدادی، ص 316.
 
 
 
(37). فرق و طبقات معتزله، ص 31.
 
 
 
(38). تاریخ مدینة دمشق، ج 25، ص 190.
 
 
 
(39). [[الاغانی]]، ج 12، ص 380 و 381.
 
 
 
===منبع===
 
 
 
سید رسول علوی, فرهنگ كوثر، شماره 82، تابستان 1389
 

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۸ ژوئن ۲۰۲۳، ساعت ۱۱:۲۳

«ظالم بن عمرو بن سفیان» معروف به «ابوالاسود دئلی» (م، ۶۹ ق)، شاعر، ادیب و محدث سرشناس تابعی شیعه و از اصحاب امام علی علیه السلام است. او علم نحو را با راهنمایی و دستور امام علی علیه السلام برای اولین بار تدوین نمود.

زندگی‌نامه

ظالم بن عمرو بن سفیان بن جندل بن یعمر کنانی معروف به ابوالاسود دئلی،[۱] در سال فتح مکه به دنیا آمد.[۲] او از قبیله مضر و از تیره بنی کنانه بود که در اطراف مکه سکونت داشتند. ابوالاسود پیش از رحلت پیامبر صلی الله علیه وآله ایمان آورد اما ایشان را ندید، بنابراین از صحابه رسول الله نبوده و در زمره تابعین به حساب می آید.[۳]

ابوالاسود، یکی از شیعیان و پیروان سرشناس امیرالمؤمنین علی علیه السلام بود.[۴] پیوند صادقانۀ ابوالاسود با امام علی (ع) و نیز شرکت او در جنگ جمل و چند قطعه شعری که در مدح یا مرثیۀ امام علی (ع) و امام حسین (ع) سروده، موجب آن شده است که وی را از شیفتگان حضرت علی (ع) بدانند؛[۵] و برخی منابع، او را در شمار اصحاب این امامان نهاده‌اند.[۶] در منابع تاریخی حکایاتی از شدت علاقه مندی او به امام(ع) نقل شده است. از آن جمله گفتگوی او با ابن زیاد است که از ابوالاسود پرسید: محبت و علاقه تو نسبت به علی ابن ابی‌طالب چگونه است؟ او در پاسخ گفت: من علی را همان ‌طور دوست دارم که تو معاویه را دوست داری و من به او همان ‌قدر عشق می‌ورزم که تو با او دشمنی می‌ورزی. ولی خداوند متعال شاهد است که من از محبت خود جز آخرت هیچ نمی‌جویم و تو جز دنیا چیزی نمی‌خواهی.

ابوالاسود علاوه بر کسب علم و نقل روایات از حضرت علی علیه السلام، در امور سیاسی و اجتماعی و در جنگها نیز در کنار ایشان بود.

با ورود سپاه جمل به شهر بصره، ابوالاسود با عایشه و طلحه و زبیر گفتگو کرد و با دلایل محکم اشتباهشان را به آنان گوشزد کرد و از نبرد با امام علی بر حذر داشت. او در زمان صحبت با عایشه بسیار درشت برخورد نمود.[۷] او در این جنگ در کنار علی علیه السلام جنگید.[۸] پس از پایان جنگ، ابوالأسود می‌گوید: من شاهد بودم و دیدم وقتی زبیر بر بیت المال بصره دست یافت و اموال آن را دید، این آیه را تلاوت کرد: «وعدکم الله مغانم کثیرة تأخذونها فعجّل لکم هذه» (سوره فتح، ۲۰) و می‌گفت: آن چیزی که خداوند به ما وعده داده، این‌هاست. و دیدم وقتی امام علی علیه السلام طلا و جواهرات خزانه را دید، چنان با آنان برخورد کرد که گویا خاک‌اند. با خود گفتم: آن‌ها طلب دنیا می‌کنند و علی علیه السلام طلب آخرت، و بصیرتم نسبت به مولا علی علیه السلام بیشتر شد.[۹]

در زمان جنگ صفین، ابن عباس از سوی امام حاکم بصره بود. او ابوالاسود را در بصره جانشین خود کرد و خود به یاری امام شتافت.[۱۰] ابوالاسود شروع به جمع آوری نیرو برای امام نمود و اما فقط توانست ۱۷۰۰ را با خود به اردوگاه سپاه امام علی در نخیله بیاورد.[۱۱] نقل است که ابوالأسود در نخیله، معاویه را ملاقات نمود و معاویه به او گفت: تو به نتیجه داوری در صفین اعتراض کردی، هرگاه داوری آن روز را به عهده تو می‌گذاشتند، چگونه داوری می‌کردی؟ اگر تو این کار را بکنی، من هزاران نفر از مهاجر و انصار و اولاد آنان را جمع می‌کنم و بعد فریاد می‌زنم: «یا معشر من حضر، أ رجل من المهاجرین السابقین أحق بالخلافه أم رجل من الطلقاء؛ ای حاضران! بگویید تا بدانم آیا مردی که جزو مهاجران و از سابقین به اسلام است (امام علی علیه السلام)، سزاوار به خلافت است یا کسی که از طلقا است و به دست رسول اکرم صلی الله علیه و آله آزاد شده (معاویه)؟».[۱۲]

پس از پایان جنگ صفین و پیش آمدن ماجرای حکمیت، فتنه خوارج از بصره و دیگر نقاط آغاز شد که مدتی بعد به جنگ نهروان انجامید. با خارج شدن خوارج از بصره، ابن عباس که حاکم بصره بود، ابوالاسود را به همراه هزار سوار به تعقیب آنان فرستاد و او در محل پل شوشتر به آنها رسید، اما شب فرارسید و خوارج از چنگ او گریختند و از دجله گذشتند و خود را به نهروان رساندند.[۱۳]

ابوالاسود بعد از شهادت امام علی علیه السلام حضور کمتری در صحنه سیاسی و اجتماعی جامعه ایفا نمود به همین دلیل گزارشهای اندکی از زندگی او در این دوران وجود دارد. البته همین گزارشهای اندک نشان دهنده گرایش او به ائمه اطهار علیهم السلام است. از جمله اینکه بعد از شهادت امام علی علیه السلام، ابوالاسود مردم بصره را به بیعت با امام حسن علیه السلام دعوت نمود. عده ای سخن او را پذیرفتند و عده ای دیگر به معاویه پیوستند.

با پیش آمدن واقعۀ شهادت امام حسین علیه السلام گفته‌اند که ابوالاسود شعرهایی در رثای امام (ع) سروده و ابن زیاد را هجو گفت. در بخشی از این مرثیه آمده است:

أ یرجو معشر قتلوا حسینا شفاعة جده یوم الحساب

آیا گروهی که حسین را کشتند امیدی به شفاعت جد او به روز حساب خواهند داشت؟[۱۴]

در تاریخ وفات او اختلاف نظر وجود دارد؛ اما بیشتر مآخذ، سال مرگ او را در ۶۹ قمری می‌دانند که طاعونِ کشنده‌ای بصره را فرا گرفت و بسیاری در آن جان باختند.[۱۵]

جایگاه علمی

ابوالأسود دوئلی یکی از دانشمندان صدر اسلام بوده است. ذهبی دانشمند رجالی اهل سنت درباره او می نویسد: او از شیعیان سرشناس علی (ع) و از کاملترین آنها از حیث عقل و نظر بود.[۱۶] جاحظ نیز درباره او می گوید: «خطیب عالم و کان قد جمع شدّة العقل و صواب الرأی و جودة اللسان و قول الشعر والظرف»؛[۱۷] او سخنگویی دانشمند بود و عقل توانا و درستی نظر و کیفیت زبان و شعر و نکته گویی در او جمع شده بود. او اولین کسی بود که علم نحو را تدوین نمود.[۱۸] وی در زمره محدثانی است که شیعه و اهل سنت از او نقل روایت نموده اند.[۱۹]

علامه امینی درباره او می نویسد: «تابعی متفق علی ثقته من رجال الصحاح الست؛[۲۰] وی تابعی است که بر ثقه بودن وی اتفاق نظر دارند و از رجال صحاح سته است».

اکثر احادیثی که وی روایت کرده از امام علی علیه السلام می‌باشد، ولی از عبدالله بن مسعود، اُبی بن کعب، ابوموسی، ابن عباس، عمران بن حصین و زبیر بن عوام نیز حدیث نقل کرده است.[۲۱]

او را از حیث سخنوری و فصاحت نیز فصیح‌ترین مردم دانسته‌اند. قتاده درباره او می گوید: «کان ابوالاسود الدؤلی من افصح الناس»؛ ابوالاسود از فصیح ترین مردم بود.[۲۲] ابوالاسود خود در این باره می گوید: «إنی لأجد للحن غمزا کغمز اللحم»؛ من در لحن، نرمی احساس می‌کنم (و برایم بسیار راحت و هموار است و) مثل نرمی گوشت می‌باشد».[۲۳]

همچنین نقش و تأثیر ابوالاسود بر پیدایش علم نحو معروف است. خط عربى علاوه بر آنکه در ابتدا از نقطه خالى بود، نشانه و علامت نیز نداشت و طبعا مُصحف نیز از هر گونه علامتى که نشان دهنده حرکت و اِعراب کلمه باشد، عارى بود. از سویی مسلمانان در صدر اسلام، قرآن را از پیامبر(ص) فرا گرفته و حفظ می کردند، لذا قرآن را به طور صحیح مى خواندند؛ اما در پایان قرن اول که مسلمانانِ غیر عربِ جامعه اسلامى فزونى یافت، نیاز مبرم به وضع علائم و نشانه هایى براى کلمات قرآن، پیدا شد. از این رو «ابوالاسود دوئلی» به وضع حرکات حروف پرداخت و پس از وی، «نصر بن عاصم» به نقطه گذاری مُصحف پرداخت.

ابوالاسود از شاگردان مکتب امام علی (علیه‌السّلام) محسوب شده و امام علم نحو و رسم آن را به او آموخته است. برخی او را واضع حرکات و تنوین در نحو می‌دانند.[۲۴] در تاریخ الاسلام ذهبی آمده است که فاعل و مفعول، مضاف و حرف رفع و نصب و جر و جزم از ابداعات ابوالاسود است.[۲۵] در واقع ابوالاسود دوئلی نخستین کسی بود که در مورد نحو تالیف از خود به جا گذاشت و این دستوری بود که امام علی (علیه‌السّلام) به او داده بود.[۲۶]

درباره علت این امر در کتاب «الغارات» آمده است: ابوالاسود می‌گوید: یکی از روزها خدمت علی (علیه‌السّلام) رسیدم و دیدم آن حضرت در حال تفکر و اندیشه است، عرض کردم یا امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) در چه موضوعی فکر می‌کنی؟ فرمودند: امروز یکی از نزدیکان من در هنگام محاوره و مکالمه مرتکب اغلاطی شد و الفاظ و کلمات را درست تلفظ نکرد و من از این جهت در فکر فرو رفته‌ام و باید برای این کار چاره‌ای بیندیشم. ابوالاسود گوید: در این هنگام علی (علیه‌السّلام) صفحه‌ای به من داد که در آن نوشته بودند: کلام بر سه قسم است. اسم، فعل و حرف و بعد از این اصول و قوانینی به من تعلیم دادند.[۲۷]

وقتی ابوالاسود آن چه درباره نحو نوشته بود را خدمت امام آورد، امام فرمود: «ما احسن هذا النحو الذی نحوتَ»؛ چه زیبا این نحو را ترتیب داده‌ای، و از این گفتار امام بود که این علم به «علم نحو» نامیده شد.[۲۸]

پانویس

  1. اسدالغابة، ج۳، ص۱۱۳
  2. ثقفی کوفی، الغارات و شرح حال اعلام آن، ترجمه عزیز الله عطاردی، ص۳۵۴.
  3. أسد الغابة فی معرفة الصحابة، ج‏۲، ص: ۴۸۵
  4. رجال الکشى، ج‏۲، ص: ۴۷۶
  5. جاحظ، البرصان، ۱۲۲، ۲۷۹؛ صدر، ۴۳-۴۶.
  6. رجال شیخ طوسی، ۴۶.
  7. امامت‏ و سیاست/ترجمه،ص:۹۱
  8. الوافی بالوفیات، ج‏۱۶، ص: ۵۳۴
  9. تاریخ من دفن فی العراق، ص۲۸۷ به بعد؛ به نقل از فرهنگ کوثر ۱۳۸۹ شماره ۸۲
  10. اخبارالطوال/ترجمه،ص:۲۰۶
  11. الإمامةوالسیاسة،ج‏۱،ص:۸۴
  12. روضات الجنات فی أحوال العلماء و السادات، ج‏۴، ص: ۱۶۸
  13. اخبارالطوال/ترجمه،ص:۲۵۱
  14. الطبقات ‏الکبرى، جلد۵، ص:۵۱۳
  15. تاریخ مدینة دمشق، ج ۲۵، ص ۲۱۱.
  16. تاریخ ‏الإسلام، ج‏۵، ص:۲۷۸
  17. تاریخ الأدب العربی(فروخ)، ج‏۱، ص: ۳۴۸
  18. ریاض العلماء و حیاض الفضلاء، ج‏۳، ص: ۲۴
  19. ر.ک: بحار الأنوار (ط - بیروت): ج‏۱۸، ص۱۲۴؛ ج‏۲۸، ص: ۲۳۲؛ مستدرک حاکم، ج۳، ص۲۶۱، ۳۰۸، ج۴، ص۵۵۰.
  20. الغدیر، ج۳، ص۹۳ و ج۸، ص۳۱۸.
  21. تاریخ مدینة دمشق، ج۲۵، ص۱۷۶.
  22. تاریخ مدینة دمشق، ج۲۵، ص۱۹۰.
  23. تاریخ مدینة دمشق، ج ۲۵، ص ۱۹۰.
  24. زرکلی، خیر الدین، الاعلام، ج۳، ص۲۳۶.
  25. محمد ذهبی، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام، ج۵، ص۲۷۸.
  26. ابن خلدون، العبر تاریخ ابن خلدون، ترجمه عبد المحمد آیتی، ج۲، ص۱۱۶۰.
  27. ثقفی کوفی، الغارات و شرح حال اعلام آن، ترجمه عزیز الله عطاردی، ص۳۵۴ - ۳۵۵.
  28. محمد ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج۴، ص۸۲.

منابع