قاهر (خلیفه عباسی): تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
جز
 
سطر ۱: سطر ۱:
القاهر بالله، محمد بن احمد [[معتضد]] بن طلحه موفق بن جعفر [[متوکل|متوکل]]، [[کنیه]] اش ابومنصور نوزدهمین خلیفه [[عباسیان|عباسی]] است. وی خلیفه‌ای خمار، هوسباز، سخت‌گیر و مستبد بود و با ترفندهای گوناگون تلاش می‌کرد از قدرت و نفوذ وزیران و فرماندهان سپاه بکاهد و خود بر تمامی امور سیطره پیدا کند. قاهر پس از قتل [[مقتدر (خلیفه عباسی)|مقتدر عباسی]] بدست سپاهیان مونس خادم، به عنوان نوزدهمین خلیفه سلسله [[عباسیان]] به کرسی [[خلافت]] رسید.
+
محمد بن [[معتضد]] بن موفق بن [[متوکل|متوکل]]، ملقب به '''«القاهر بالله»'''، نوزدهمین خلیفه [[عباسیان|عباسی]] پس از [[مقتدر (خلیفه عباسی)|مقتدر عباسی]] است. وی خلیفه‌ای هوسباز، شرابخوار، سخت‌گیر و مستبد بود و با ترفندهای گوناگون تلاش می‌کرد از قدرت و نفوذ وزیران و فرماندهان سپاه بکاهد و خود بر تمامی امور سیطره پیدا کند.  
  
 
==دوران خلافت قاهر==
 
==دوران خلافت قاهر==
 +
 +
پس از کشته شدن [[مقتدر (خلیفه عباسی)|مقتدر عباسی]] بدست مؤنس خادم، نقش‌آفرینان اصلی خلافت عباسی و فرماندهان قدرتمند دربار، محمد بن معتضد بن موفق بن متوکل را به دارالخلافه آورده و ردای [[خلافت]] را بر وی پوشانیده و وی را به "القاهر بالله" ملقب ساختند. تاریخ خلافتش ۲۸ [[شوال]] سال ۳۲۰ قمری بود.
  
 
از اولین اقدامات القاهر بالله پس از رسیدن به خلافت، مصادره اموال خانواده [[المقتدر عباسی]] بود. وی از هیچ رفتار خشونت آمیزی در حق خاندان المقتدر فروگذار نکرد، به حدی که برای دستیابی به اموال المقتدر، مادر وی را کتک زد و از درخت آویزان نمود<ref>طبری، ج۱۱، ص۲۸۰.</ref> و حتی اموال [[وقف|وقفی]] وی را نیز تصاحب کرد<ref>ابن اثیر، ج۸، ص۲۴۶.</ref> و خانه به خانه در جستجوی خانواده المقتدر بود<ref>طبری، همانجا.</ref> و این اقدامات را چنین توجیه می کرد که سپاهیان برای تأمین مستمری فشار می آورند، در حالی که گویا این سنّتی بود در میان خلفا که اموال خلیفه پیشین را تصرف کنند، چنانکه [[راضى (خلیفه عباسی)|الراضی]] با خود القاهر چنین کرد. از سوی دیگر، القاهر فرزندان [[متوکل|متوکل عباسی]] را نزد خود خواند و مورد لطف و عنایت خویش قرار داد.<ref>طبری، همانجا.</ref>
 
از اولین اقدامات القاهر بالله پس از رسیدن به خلافت، مصادره اموال خانواده [[المقتدر عباسی]] بود. وی از هیچ رفتار خشونت آمیزی در حق خاندان المقتدر فروگذار نکرد، به حدی که برای دستیابی به اموال المقتدر، مادر وی را کتک زد و از درخت آویزان نمود<ref>طبری، ج۱۱، ص۲۸۰.</ref> و حتی اموال [[وقف|وقفی]] وی را نیز تصاحب کرد<ref>ابن اثیر، ج۸، ص۲۴۶.</ref> و خانه به خانه در جستجوی خانواده المقتدر بود<ref>طبری، همانجا.</ref> و این اقدامات را چنین توجیه می کرد که سپاهیان برای تأمین مستمری فشار می آورند، در حالی که گویا این سنّتی بود در میان خلفا که اموال خلیفه پیشین را تصرف کنند، چنانکه [[راضى (خلیفه عباسی)|الراضی]] با خود القاهر چنین کرد. از سوی دیگر، القاهر فرزندان [[متوکل|متوکل عباسی]] را نزد خود خواند و مورد لطف و عنایت خویش قرار داد.<ref>طبری، همانجا.</ref>
سطر ۷: سطر ۹:
 
القاهر، مقام وزارت را به [[ابن مقله]] تفویض کرد.<ref>الفخری، ص۲۷۳.</ref> وی که در آن زمان در فارس بسر می برد،<ref>ابن خلّکان، ج۵، ص۱۱۴.</ref> به دستور القاهر راهی [[بغداد]] گردید و نه ماه و سه روز وزارت وی به طول انجامید.<ref>تکلمه تاریخ الطبری للهمدانی، ج۱، ص۷۵؛ ابن جوزی، ج۱۳، ص۳۱۶؛ ابن تغری بردی، ج۳، ۲۳۸.</ref> القاهر همچنین علی بن بلیق را حاجب کرد. مونس را امیرالأمرا و پسر بلیق را رئیس امنیه بغداد؛ اما به سبب ضعف جسمی بلیق، بدر خرشنی را به نیابت از او برگزید. نگهبانی دارالخلافه را نیز به احمد بن خاقان سپرد.<ref>طبری، ج۱۱، ص۲۸۱.</ref>
 
القاهر، مقام وزارت را به [[ابن مقله]] تفویض کرد.<ref>الفخری، ص۲۷۳.</ref> وی که در آن زمان در فارس بسر می برد،<ref>ابن خلّکان، ج۵، ص۱۱۴.</ref> به دستور القاهر راهی [[بغداد]] گردید و نه ماه و سه روز وزارت وی به طول انجامید.<ref>تکلمه تاریخ الطبری للهمدانی، ج۱، ص۷۵؛ ابن جوزی، ج۱۳، ص۳۱۶؛ ابن تغری بردی، ج۳، ۲۳۸.</ref> القاهر همچنین علی بن بلیق را حاجب کرد. مونس را امیرالأمرا و پسر بلیق را رئیس امنیه بغداد؛ اما به سبب ضعف جسمی بلیق، بدر خرشنی را به نیابت از او برگزید. نگهبانی دارالخلافه را نیز به احمد بن خاقان سپرد.<ref>طبری، ج۱۱، ص۲۸۱.</ref>
  
هنوز یک سال از خلافت القاهر بالله سپری نشده بود که سپاهش بر علیه او بشورید و بزرگان دولت و مونس و ابن مقله وزیر به خلع وی و نصب یکی از فرزندان [[مكتفى|مکتفی]] همسخن شدند اما خبر به قاهر رسید که همه را دستگیر نمود و بکشت و نامزد خلافت را میان دو دیوار قرار داد. از میان توطئه گران بر ضد قاهر فقط [[ابن مقله]] جان از غائله بدر برد اما خانه اش را سوزاندند و خانه نزدیکانش را غارت کردند و چون فتنه خاموش شد. قاهر مستمری سپاه را داد و با دلخوش نمودن آنها دولت او اندک زمانی استقرار یافت. اما گروه ساجیان یعنی پیروان ابن ابی الساج که از سرداران معتمد بود و هم جماعتی از نگهبانان که از صولت قاهر بیمناک بودند و تحریک ابن مقله در ایشان کارگر افتاد، بار دیگر بشوریدند و چون شنیدند قاهر در خانه مونس تعداد زیادی سرداب آماده می کند، پنداشتند برای مجازات سران ایشان مهیا می شود.
+
هنوز یک سال از خلافت القاهر بالله سپری نشده بود که سپاهش بر علیه او بشورید و بزرگان دولت و مونس و ابن مقله وزیر به خلع وی و نصب یکی از فرزندان [[مکتفی (خلیفه عباسی)|مکتفی]] همسخن شدند اما خبر به قاهر رسید که همه را دستگیر نمود و بکشت و نامزد خلافت را میان دو دیوار قرار داد. از میان توطئه گران بر ضد قاهر فقط [[ابن مقله]] جان از غائله بدر برد اما خانه اش را سوزاندند و خانه نزدیکانش را غارت کردند و چون فتنه خاموش شد. قاهر مستمری سپاه را داد و با دلخوش نمودن آنها دولت او اندک زمانی استقرار یافت. اما گروه ساجیان یعنی پیروان ابن ابی الساج که از سرداران معتمد بود و هم جماعتی از نگهبانان که از صولت قاهر بیمناک بودند و تحریک ابن مقله در ایشان کارگر افتاد، بار دیگر بشوریدند و چون شنیدند قاهر در خانه مونس تعداد زیادی سرداب آماده می کند، پنداشتند برای مجازات سران ایشان مهیا می شود.
  
 
[[عزالدین ابن اثیر|ابن اثیر]] گوید: «قاهر با ساجیان و نگهبانان خشونت آغازید و مقاصد ایشان را انجام نداد و هم در خانه خویش پنجاه سرداب بساخت و درهای آن را محکم کرد. گفتند که سرداب ها را برای ساجیان و نگهبانان کرده است و کینه و بیمشان را برانگیخت و هم در آن ایام گروهی قرمطی را از فارس به بغداد آوردند و خلیفه بفرمود تا همه را در سرداب های قصر به زندان کردند و نهانی با ایشان مواضعه کرد تا به کمکشان از خطر ساجیان و نگهبانان آسوده شود».
 
[[عزالدین ابن اثیر|ابن اثیر]] گوید: «قاهر با ساجیان و نگهبانان خشونت آغازید و مقاصد ایشان را انجام نداد و هم در خانه خویش پنجاه سرداب بساخت و درهای آن را محکم کرد. گفتند که سرداب ها را برای ساجیان و نگهبانان کرده است و کینه و بیمشان را برانگیخت و هم در آن ایام گروهی قرمطی را از فارس به بغداد آوردند و خلیفه بفرمود تا همه را در سرداب های قصر به زندان کردند و نهانی با ایشان مواضعه کرد تا به کمکشان از خطر ساجیان و نگهبانان آسوده شود».
سطر ۱۳: سطر ۱۵:
 
سرانجام سپاهیان خلیفه به فرماندهی "سیما" و به تحریک ابن مقله و حسن بن هارون شورش کرده و خواهان خلع خلیفه از مقام خود شدند و بدین منظور به دارالخلافه یورش برده و قاهر عباسی را که در فراز بام حمام پناه گرفته بود دستگیرش کرده و به زندان منتقل نمودند. بدین سان به خلافت یک سال و نیمه وی پایان دادند.<ref>نک: البدایة والنهایة، ج۱۱، ص۲۰۲؛ تجارب الامم (ترجمه علی نقی منزوی)، ج۵، ص۳۸۳؛ توضیح المقاصد، ص۱۳ و وقایع الایام، ص۸۴ و ص۲۳۷.</ref> پس از زندانی و شکنجه کردن او، بر چشم‌هایش میل داغ کشیده و هر دو چشمش را نابینا کردند و آنگاه آزادش نمودند.
 
سرانجام سپاهیان خلیفه به فرماندهی "سیما" و به تحریک ابن مقله و حسن بن هارون شورش کرده و خواهان خلع خلیفه از مقام خود شدند و بدین منظور به دارالخلافه یورش برده و قاهر عباسی را که در فراز بام حمام پناه گرفته بود دستگیرش کرده و به زندان منتقل نمودند. بدین سان به خلافت یک سال و نیمه وی پایان دادند.<ref>نک: البدایة والنهایة، ج۱۱، ص۲۰۲؛ تجارب الامم (ترجمه علی نقی منزوی)، ج۵، ص۳۸۳؛ توضیح المقاصد، ص۱۳ و وقایع الایام، ص۸۴ و ص۲۳۷.</ref> پس از زندانی و شکنجه کردن او، بر چشم‌هایش میل داغ کشیده و هر دو چشمش را نابینا کردند و آنگاه آزادش نمودند.
  
از معاریف دوران قاهر یکی [[ابن درید]] بود که بگفته [[مسعودی]]: «در [[شعر]] مهارت داشت و در لغت، تالی [[خلیل بن احمد فراهیدی|خلیل]] بود». به گفته مؤلف الفخری: «قاهر از پس سقوط روزی بر جامع منصور ایستاد و [[صدقه]] خواست، این کار را به تقبیح [[مستكفى|مستکفی]] می کرد که بر او سخت گرفته بود. یکی از [[بنی هاشم|هاشمیان]] وی را برد و پانصد درم بدو داد و چون مستکفی خبر یافت بگفت تا از خروج وی مانع شدند و همچنان محبوس ببود تا به سال ۳۳۹ بدوران [[طایع|طائع]] در پنجاه و سه سالگی بمرد.
+
به گفته مؤلف الفخری: «قاهر از پس سقوط روزی بر جامع منصور ایستاد و [[صدقه]] خواست، این کار را به تقبیح [[مستکفی (خلیفه عباسی)|مستکفی]] می کرد که بر او سخت گرفته بود. یکی از [[بنی هاشم|هاشمیان]] وی را برد و پانصد درهم بدو داد و چون مستکفی خبر یافت بگفت تا از خروج وی مانع شدند و همچنان محبوس ببود تا به سال ۳۳۹ بدوران [[طایع|طائع]] در پنجاه و سه سالگی بمرد».
  
 
از اقدامات اجتماعی القاهر در سال ۳۲۱ ق، منع آوازخوانی و نوشیدن هر گونه [[شراب خواری|شراب]] بود. با این دستور، همه نوازندگان و خوانندگان را دستگیر و برخی را به [[بصره]] و برخی را به [[کوفه]] تبعید کردند، در حالی که خود القاهر همواره شراب می نوشید و به آواز گوش می داد و بهترین کنیزان خواننده را برای خویش برمی گزید و اغلب مورخان روایت کرده اند که وی در مواقع مستی سراغ [[راضى (خلیفه عباسی)|الراضی]] می رفت و او را اذیت می کرد.<ref>ابن مسکویه، ج۵، ص۳۶۴؛ ذهبی، شذرات الذهب، ج۴، ص۱۰۴.</ref>
 
از اقدامات اجتماعی القاهر در سال ۳۲۱ ق، منع آوازخوانی و نوشیدن هر گونه [[شراب خواری|شراب]] بود. با این دستور، همه نوازندگان و خوانندگان را دستگیر و برخی را به [[بصره]] و برخی را به [[کوفه]] تبعید کردند، در حالی که خود القاهر همواره شراب می نوشید و به آواز گوش می داد و بهترین کنیزان خواننده را برای خویش برمی گزید و اغلب مورخان روایت کرده اند که وی در مواقع مستی سراغ [[راضى (خلیفه عباسی)|الراضی]] می رفت و او را اذیت می کرد.<ref>ابن مسکویه، ج۵، ص۳۶۴؛ ذهبی، شذرات الذهب، ج۴، ص۱۰۴.</ref>
  
همچنین از اتفاقات سیاسی مهم در دوره القاهر (سال ۳۲۱)، آن بود که علی بن بلیق و حسن بن هارون دستور به لعن [[معاویه|معاویه بن ابی سفیان]] بر منابر دادند که موجبات اضطراب [[اهل سنت|عامه]] را فراهم کرد. دستگیری ابی محمد بربهاری، رئیس [[حنبلی|حنبلیان]] بغداد نیز گرایشهای [[شیعه|شیعی]] امرای القاهر را تقویت نمود. هر چند برخی آن را شایعه دانسته اند.<ref>ابن جوزی، ج۱۳، ص۳۱۶-۳۱۷؛ ابن کثیر، ج۱۱، ص۱۷۲.</ref>
+
همچنین از اتفاقات سیاسی مهم در دوره القاهر (سال ۳۲۱)، آن بود که علی بن بلیق و حسن بن هارون دستور به لعن [[معاویه|معاویه بن ابی سفیان]] بر منابر دادند که موجبات اضطراب [[اهل سنت|عامه]] را فراهم کرد. دستگیری ابی محمد بربهاری، رئیس [[حنبلی|حنبلیان]] بغداد نیز گرایشهای [[شیعه|شیعی]] امرای القاهر را تقویت نمود؛ هر چند برخی آن را شایعه دانسته اند.<ref>ابن جوزی، ج۱۳، ص۳۱۶-۳۱۷؛ ابن کثیر، ج۱۱، ص۱۷۲.</ref> از معاریف دوران قاهر، [[ابن دُرَید|ابن دُرید]] بود که بگفته [[مسعودی]]: «در [[شعر]] مهارت داشت و در [[علم لغت|لغت]]، تالی [[خلیل بن احمد فراهیدی|خلیل]] بود».
  
 
==صفات قاهر==
 
==صفات قاهر==
  
قاهر بسختی و سنگدلی شهره بود. همیشه زوبینی<ref>نیزه کوچکی که سر آن دوشاخه بود و در جنگهای قدیم آن را بروی دشمن پرتاب می کردند (لغت نامه دهخدا).</ref> با خود داشت و چون می نشست آن را پیش رو می نهاد و با هر که خشم می کرد در دم او را بزوبین می کشت. از این رو آشوب های که پیش از او بود فرونشست و آنها که بهر بهانه بجان خلفا دستبرد می زدند به جای خود نشستند. به گفته [[سیوطی]]: «منتقم را نیز به القاب وی افزوده بودند و بر سکه رقم می زدند».
+
قاهر به سختی و سنگدلی شهره بود. همیشه زوبینی<ref>نیزه کوچکی که سر آن دوشاخه بود و در جنگهای قدیم آن را بروی دشمن پرتاب می کردند (لغت نامه دهخدا).</ref> با خود داشت و چون می نشست آن را پیش رو می نهاد و با هر که خشم می کرد در دم او را به زوبین می کشت. از این رو آشوب های که پیش از او بود فرونشست و آنها که به هر بهانه بجان خلفا دستبرد می زدند به جای خود نشستند. به گفته [[سیوطی]]: «منتقم را نیز به القاب وی افزوده بودند و بر سکه رقم می زدند».
  
بگفته صولی، قاهر مردی جسور و خونخوار و بدسیرت و متلون و شرابخوار بود و اگر سلامت نفس حاجب وی -سلامه- نبود، مردم بسیار را بکشتن داده بود.
+
بگفته صولی، قاهر مردی جسور و خونخوار و بدسیرت و متلوّن و [[شراب خواری|شرابخوار]] بود و اگر سلامت نفس حاجب وی -سلامه- نبود، مردم بسیار را بکشتن داده بود.
  
 +
گفته شده، وی پوششی بسیار حقیر و کهنه بر تن داشت و به مردم می‌گفت: ایها الناس، بر من تصدق کنید. همانا دیروز امیر شما بودم و امروز از فقرای مسلمانان می‌باشم.<ref>وقایع الایام، شیخ عباس قمی، ص ۸۴.</ref>
 
==پانویس==  
 
==پانویس==  
 
<references />
 
<references />
 
 
==منابع==
 
==منابع==
 
 
*حسن ابراهیم حسن، تاریخ سیاسی اسلام، ج۲.
 
*حسن ابراهیم حسن، تاریخ سیاسی اسلام، ج۲.
* دانشنامه جهان اسلام، "مدخل قاهر" از ليلا اشرفی، بازیابی: 13 اسفند 1392.
+
*دانشنامه جهان اسلام، "مدخل قاهر" از لیلا اشرفی، بازیابی: ۱۳ اسفند ۱۳۹۲.
*موسسه تبیان، نرم‌افزار دایرة‌المعارف چهارده معصوم علیهم‌السلام.
+
*مؤسسه تبیان، نرم‌افزار دایرة‌المعارف چهارده معصوم علیهم‌السلام.
 
{{خلفای بنی عباس}}
 
{{خلفای بنی عباس}}
 
[[رده:خلفای عباسی]]
 
[[رده:خلفای عباسی]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۳۰ مهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۰۵:۲۷

محمد بن معتضد بن موفق بن متوکل، ملقب به «القاهر بالله»، نوزدهمین خلیفه عباسی پس از مقتدر عباسی است. وی خلیفه‌ای هوسباز، شرابخوار، سخت‌گیر و مستبد بود و با ترفندهای گوناگون تلاش می‌کرد از قدرت و نفوذ وزیران و فرماندهان سپاه بکاهد و خود بر تمامی امور سیطره پیدا کند.

دوران خلافت قاهر

پس از کشته شدن مقتدر عباسی بدست مؤنس خادم، نقش‌آفرینان اصلی خلافت عباسی و فرماندهان قدرتمند دربار، محمد بن معتضد بن موفق بن متوکل را به دارالخلافه آورده و ردای خلافت را بر وی پوشانیده و وی را به "القاهر بالله" ملقب ساختند. تاریخ خلافتش ۲۸ شوال سال ۳۲۰ قمری بود.

از اولین اقدامات القاهر بالله پس از رسیدن به خلافت، مصادره اموال خانواده المقتدر عباسی بود. وی از هیچ رفتار خشونت آمیزی در حق خاندان المقتدر فروگذار نکرد، به حدی که برای دستیابی به اموال المقتدر، مادر وی را کتک زد و از درخت آویزان نمود[۱] و حتی اموال وقفی وی را نیز تصاحب کرد[۲] و خانه به خانه در جستجوی خانواده المقتدر بود[۳] و این اقدامات را چنین توجیه می کرد که سپاهیان برای تأمین مستمری فشار می آورند، در حالی که گویا این سنّتی بود در میان خلفا که اموال خلیفه پیشین را تصرف کنند، چنانکه الراضی با خود القاهر چنین کرد. از سوی دیگر، القاهر فرزندان متوکل عباسی را نزد خود خواند و مورد لطف و عنایت خویش قرار داد.[۴]

القاهر، مقام وزارت را به ابن مقله تفویض کرد.[۵] وی که در آن زمان در فارس بسر می برد،[۶] به دستور القاهر راهی بغداد گردید و نه ماه و سه روز وزارت وی به طول انجامید.[۷] القاهر همچنین علی بن بلیق را حاجب کرد. مونس را امیرالأمرا و پسر بلیق را رئیس امنیه بغداد؛ اما به سبب ضعف جسمی بلیق، بدر خرشنی را به نیابت از او برگزید. نگهبانی دارالخلافه را نیز به احمد بن خاقان سپرد.[۸]

هنوز یک سال از خلافت القاهر بالله سپری نشده بود که سپاهش بر علیه او بشورید و بزرگان دولت و مونس و ابن مقله وزیر به خلع وی و نصب یکی از فرزندان مکتفی همسخن شدند اما خبر به قاهر رسید که همه را دستگیر نمود و بکشت و نامزد خلافت را میان دو دیوار قرار داد. از میان توطئه گران بر ضد قاهر فقط ابن مقله جان از غائله بدر برد اما خانه اش را سوزاندند و خانه نزدیکانش را غارت کردند و چون فتنه خاموش شد. قاهر مستمری سپاه را داد و با دلخوش نمودن آنها دولت او اندک زمانی استقرار یافت. اما گروه ساجیان یعنی پیروان ابن ابی الساج که از سرداران معتمد بود و هم جماعتی از نگهبانان که از صولت قاهر بیمناک بودند و تحریک ابن مقله در ایشان کارگر افتاد، بار دیگر بشوریدند و چون شنیدند قاهر در خانه مونس تعداد زیادی سرداب آماده می کند، پنداشتند برای مجازات سران ایشان مهیا می شود.

ابن اثیر گوید: «قاهر با ساجیان و نگهبانان خشونت آغازید و مقاصد ایشان را انجام نداد و هم در خانه خویش پنجاه سرداب بساخت و درهای آن را محکم کرد. گفتند که سرداب ها را برای ساجیان و نگهبانان کرده است و کینه و بیمشان را برانگیخت و هم در آن ایام گروهی قرمطی را از فارس به بغداد آوردند و خلیفه بفرمود تا همه را در سرداب های قصر به زندان کردند و نهانی با ایشان مواضعه کرد تا به کمکشان از خطر ساجیان و نگهبانان آسوده شود».

سرانجام سپاهیان خلیفه به فرماندهی "سیما" و به تحریک ابن مقله و حسن بن هارون شورش کرده و خواهان خلع خلیفه از مقام خود شدند و بدین منظور به دارالخلافه یورش برده و قاهر عباسی را که در فراز بام حمام پناه گرفته بود دستگیرش کرده و به زندان منتقل نمودند. بدین سان به خلافت یک سال و نیمه وی پایان دادند.[۹] پس از زندانی و شکنجه کردن او، بر چشم‌هایش میل داغ کشیده و هر دو چشمش را نابینا کردند و آنگاه آزادش نمودند.

به گفته مؤلف الفخری: «قاهر از پس سقوط روزی بر جامع منصور ایستاد و صدقه خواست، این کار را به تقبیح مستکفی می کرد که بر او سخت گرفته بود. یکی از هاشمیان وی را برد و پانصد درهم بدو داد و چون مستکفی خبر یافت بگفت تا از خروج وی مانع شدند و همچنان محبوس ببود تا به سال ۳۳۹ بدوران طائع در پنجاه و سه سالگی بمرد».

از اقدامات اجتماعی القاهر در سال ۳۲۱ ق، منع آوازخوانی و نوشیدن هر گونه شراب بود. با این دستور، همه نوازندگان و خوانندگان را دستگیر و برخی را به بصره و برخی را به کوفه تبعید کردند، در حالی که خود القاهر همواره شراب می نوشید و به آواز گوش می داد و بهترین کنیزان خواننده را برای خویش برمی گزید و اغلب مورخان روایت کرده اند که وی در مواقع مستی سراغ الراضی می رفت و او را اذیت می کرد.[۱۰]

همچنین از اتفاقات سیاسی مهم در دوره القاهر (سال ۳۲۱)، آن بود که علی بن بلیق و حسن بن هارون دستور به لعن معاویه بن ابی سفیان بر منابر دادند که موجبات اضطراب عامه را فراهم کرد. دستگیری ابی محمد بربهاری، رئیس حنبلیان بغداد نیز گرایشهای شیعی امرای القاهر را تقویت نمود؛ هر چند برخی آن را شایعه دانسته اند.[۱۱] از معاریف دوران قاهر، ابن دُرید بود که بگفته مسعودی: «در شعر مهارت داشت و در لغت، تالی خلیل بود».

صفات قاهر

قاهر به سختی و سنگدلی شهره بود. همیشه زوبینی[۱۲] با خود داشت و چون می نشست آن را پیش رو می نهاد و با هر که خشم می کرد در دم او را به زوبین می کشت. از این رو آشوب های که پیش از او بود فرونشست و آنها که به هر بهانه بجان خلفا دستبرد می زدند به جای خود نشستند. به گفته سیوطی: «منتقم را نیز به القاب وی افزوده بودند و بر سکه رقم می زدند».

بگفته صولی، قاهر مردی جسور و خونخوار و بدسیرت و متلوّن و شرابخوار بود و اگر سلامت نفس حاجب وی -سلامه- نبود، مردم بسیار را بکشتن داده بود.

گفته شده، وی پوششی بسیار حقیر و کهنه بر تن داشت و به مردم می‌گفت: ایها الناس، بر من تصدق کنید. همانا دیروز امیر شما بودم و امروز از فقرای مسلمانان می‌باشم.[۱۳]

پانویس

  1. طبری، ج۱۱، ص۲۸۰.
  2. ابن اثیر، ج۸، ص۲۴۶.
  3. طبری، همانجا.
  4. طبری، همانجا.
  5. الفخری، ص۲۷۳.
  6. ابن خلّکان، ج۵، ص۱۱۴.
  7. تکلمه تاریخ الطبری للهمدانی، ج۱، ص۷۵؛ ابن جوزی، ج۱۳، ص۳۱۶؛ ابن تغری بردی، ج۳، ۲۳۸.
  8. طبری، ج۱۱، ص۲۸۱.
  9. نک: البدایة والنهایة، ج۱۱، ص۲۰۲؛ تجارب الامم (ترجمه علی نقی منزوی)، ج۵، ص۳۸۳؛ توضیح المقاصد، ص۱۳ و وقایع الایام، ص۸۴ و ص۲۳۷.
  10. ابن مسکویه، ج۵، ص۳۶۴؛ ذهبی، شذرات الذهب، ج۴، ص۱۰۴.
  11. ابن جوزی، ج۱۳، ص۳۱۶-۳۱۷؛ ابن کثیر، ج۱۱، ص۱۷۲.
  12. نیزه کوچکی که سر آن دوشاخه بود و در جنگهای قدیم آن را بروی دشمن پرتاب می کردند (لغت نامه دهخدا).
  13. وقایع الایام، شیخ عباس قمی، ص ۸۴.

منابع

  • حسن ابراهیم حسن، تاریخ سیاسی اسلام، ج۲.
  • دانشنامه جهان اسلام، "مدخل قاهر" از لیلا اشرفی، بازیابی: ۱۳ اسفند ۱۳۹۲.
  • مؤسسه تبیان، نرم‌افزار دایرة‌المعارف چهارده معصوم علیهم‌السلام.
خلفای بنی عباس
سفاح (132-136) • منصور (136-158) • مهدى (158-169) • هادى (169-170) • هارون الرشید (170-193) • امین (193-198) • مأمون (198-218) • معتصم (218-227) • واثق (227-232) • متوکل (232-247) • منتصر (247-248) • مستعین (248-251) • معتز (251-255) • مهتدى (255-256) • معتمد (256-279) • معتضد (279-289) • مكتفى (289-295) • مقتدر (295-320) • قاهر (320-322) • راضی (322-329) • متقی (329-333) • مستكفى (333-334) • مطیع (334-363) • طایع (363-381) • قادر (381-422) • قائم (422-467) • مقتدی (467-487) • مستظهر (487-512) • مسترشد (512-529) • راشد (529-530) • مقتفى (530-555) • مستنجد (555-566) • مستضىء (566-575) • ناصر (575-622) • ظاهر (622-623) • مستنصر (623-640) • مستعصم (640-656)