جوانان کربلا: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
 
(۸ نسخه‌ٔ میانی ویرایش شده توسط ۵ کاربر نشان داده نشده)
سطر ۱: سطر ۱:
'''منبع:''' دیدار آشنا: اسفند و فروردین 3-1382، شماره 46-45 / دیدار آشنا: فروردین 1381، شماره 22
+
در نهضت [[عاشورا]] مهمترین و سرنوشت سازترین نقش ها را نیروهای جوان عهده دار بودند. [[ایمان]]، بصیرت، [[شجاعت]]، [[صبر]] و [[وفاداری]]، از مهمترین ویژگی های جوانان کربلایی است. [[امام رضا]] علیه السلام به [[ریان بن شبیب]] فرمود: «ای پسر شبیب! هجده نفر از ما [[بنی هاشم]] در [[کربلا]] شهید شدند که در روی زمین نظیر نداشتند». این هجده نفر به جز فرمانده و پیشوای عالی قدر خود [[امام حسین]] علیه السلام که پنجاه و هفت ساله بود، همه جوان بودند؛ سایر جانبازان کربلا نیز اکثرا نسل جوان بودند.<ref> سیمای جوانان در قرآن و تاریخ اسلام، علی دوانی، ص ۲۰۹.</ref>
  
در تمام حرکت  هاي بزرگ اصلاح  طلبانه و انقلاب  هاي رهايي  بخش حساس  ترين مسئوليت  ها بر عهده نيروهاي توانمند جوان قرار داده مي  شود. در [[نهضت عاشورا]] نيز مهمترين و سرنوشت  سازترين نقش  ها را نيروهاي جوان عهده دار بودند که طي آن هفتاد و دو تن از بهترين مردان [[شهيد]] شدند.
+
==ویژگی‌های جوانان کربلا==
 +
مهمترین ویژگی های جوانانی که تا آخرین قطره خون خویش از پیشوای خود و اهداف والای این نهضت در [[کربلا]] دفاع کردند، عبارت است از:
  
[[امام رضا]] عليه السلام به «[[ريان ابن شبيب ]]» فرمود: «اي پسر شبيب! هجده نفر از ما [[بني  هاشم]] در [[کربلا]] شهيد شدند که در روي زمين نظير نداشتند. اين هجده نفر به استثناي فرمانده لايق و پيشواي عالي  قدر خود [[امام حسين]] عليه السلام که پنجاه و هفت  ساله بود، همه جوان بودند; جوانان سي و پنج  ساله و کمتر تا نوجوانان دوازده ساله و ده ساله! ساير جانبازان کربلا نيز اکثرا نسل جوان بودند. در حقيقت مي  توان گفت اکثريت فداکاران قهرمان [[کربلا]] را جوانان تشکيل مي  دادند».(1)
+
'''الف. ایمان راسخ:'''
  
هنگامي که [[يزيد بن معاويه]] شرافت و فضيلت را لگدکوب مي  کرد اين جوانان فداکار مردانه قيام کردند. سيماي جواني اين جوانان پر شور و از جان گذشته تا هميشه در تاريخ رستاخيز حسيني مي  درخشد. آري چهره تابناک آن جوانان بود که تلؤلؤ خاص قيام تاريخي حسين عليه السلام را در دل قرن  ها به  يادگار باقي نهاد.
+
جوانان پاکباز عاشورا به دلیل پرورش در دامان خانواده های مؤمن و پرهیزکار، به کامل ترین مراحل [[ایمان]] دست یافته و در راه حاکمیت احکام الهی آماده [[شهادت در راه خدا|شهادت]] بودند. وقتی [[امام حسین]] علیه السلام در مسیر کربلا در منزل «[[قصر مقاتل|قصر بنی مقاتل]]» به دنبال خوابی که دیده بودند، جمله «انا لله و انا الیه راجعون» را بر زبان آوردند. [[حضرت علی اکبر علیه السلام|علی اکبر]] علیه السلام جلو رفت و علت را جویا شد. حضرت فرمود: اسب سواری جلو من در خواب ظاهر شد و گفت: این قوم شبانگاه در حرکت است و مرکب مرگ به استقبالشان می آید. علی اکبر گفت: پدرم! آیا ما بر [[حق]] نیستیم؟ حضرت فرمود: سوگند به خدا که ما برحقیم. علی اکبر گفت: پس ما را باکی از [[مرگ]] نیست.<ref> همراه با سید الشهدا از مدینه تا کربلا، ص ۲۰.</ref>
  
'''<I>ويژگي  هاي جوانان کربلا</I>'''
+
'''ب. بصیرت:'''
  
در اين جا ويژگي  هاي جواناني که تا آخرين قطره خون خويش از رهبري و اهداف والاي اين نهضت دفاع کردند، اشاره مي  کنيم. اميدواريم که اين  کار به آشنايي بيشتر نسل جوان جامعه اسلامي با اسوه و الگوهاي جاودان نهضت عظيم عاشورا کمک نمايد.
+
در دوران حکومت [[بنی امیه|اموی]]، به دلیل تبلیغات زهرآگین علیه خاندان [[پیامبر اسلام|پیامبر]] صلی الله علیه و آله، تشخیص حقانیت امام حسین علیه السلام کار آسانی نبود. حتی بسیاری از سیاست مداران بزرگ تحت تاثیر وضع حاکم، قیام آن حضرت را مورد انتقاد قرار می دادند. در چنین موقعیتی عده ای از جوانان بابصیرت نسبت به ضرورت قیام امام حسین علیه السلام، بدون هیچ تردیدی، با تمام وجود به حمایت از او پرداختند. [[امام صادق]] علیه السلام در توصیف صفات [[حضرت عباس]] علیه السلام می فرمایند: «خدا رحمت کند عموی ما عباس را، او از بصیرت و ژرف بینی بسیار نافذ و ایمان بسیار استوار برخوردار بود. به همراه ابا عبدالله به جهاد پرداخت و در نهایت هم به فیض شهادت نایل آمد».<ref>اعیان الشیعه، ج ۷، ص ۴۳۰.</ref>
  
'''الف. ايمان راسخ:'''
+
'''ج. وفاداری:'''
  
جوانان پاکباز عاشورا به دليل پرورش در دامان خانواده هاي مؤمن و پرهيزکار، به کامل ترين مراحل ايمان دست  يافته و در راه حاکميت احکام الهي آماده شهادت بودند. وقتي امام حسين عليه السلام در مسير کربلا در منزل «[[قصر بني مقاتل ]]» به دنبال خوابي که ديده بودند، جمله «انالله و انااليه راجعون » را بر زبان آوردند.  
+
بارزترین صفت جوانان کربلا، [[وفاداری|وفاداری]] آنان به امام زمانشان است که در سخت ترین شرایط، حاضر نشدند محمد خود را با امام، نقض کنند.
  
«علي اکبر» جلو رفت و علت را جويا شد. حضرت فرمود: اسب سواري جلو من در خواب ظاهر شد و گفت: اين قوم شبانگاه در حرکت است و مرکب به استقبال شان مي  آيد. علي اکبر گفت: پدرم! آيا ما بر حق نيستيم؟ حضرت فرمود: سوگند به خدا که ما برحقيم. علي اکبر گفت: پس ما را باکي از [[مرگ]] نيست .(2)
+
امام صادق علیه السلام با اشاره به نهایت وفاداری [[علمدار]] کربلا فرمود: «شهادت می دهم که در برابر جانشین [[رسول خدا]] صلی الله علیه و آله همواره تسلیم بودی... همیشه به جهت خدا وفادار ماندی و لحظه ای از خیرخواهی برای او کوتاهی نکردی...».<ref> سردار کربلا، ص ۲۲۹.</ref>
  
'''ب. بصيرت:'''
+
'''د. ادب و تواضع:'''
  
در دوران حکومت اموي، به دليل تبليغات زهرآگين عليه خاندان پيامبر صلي الله عليه و آله، تشخيص حقانيت امام حسين عليه السلام کار آساني نبود. حتي بسياري از سياست مداران بزرگ تحت تاثير وضع حاکم، قيام آن حضرت را مورد انتقاد قرار مي  دادند. در چنين موقعيتي عده اي از جوانان بابصيرت نسبت  به ضرورت قيام امام حسين عليه السلام، بدون هيچ ترديدي، با تمام وجود به حمايت از او پرداختند.  
+
از ویژگی های دیگر یاران [[امام حسین]] علیه السلام به ویژه جوانان کربلا، آراستگی به فضیلت [[ادب]] است. در این میان، حضرت عباس علیه السلام دارای منزلی خاص است. او بدون اجازه در کنار امام حسین علیه السلام نمی نشست؛ هنگامی که در حضور برادر می نشست، همانند یک بنده در مقابل مولای خود بر روی دو زانو در کمال [[تواضع]] می نشست.
  
[[امام صادق]] عليه السلام در توصيف صفات حضرت عباس عليه السلام مي  فرمايند: «خدا رحمت کند عموي ما عباس را، او از بصيرت و ژرف بيني بسيار نافذ و ايمان بسيار استوار برخوردار بود. به همراه ابا عبدالله به جهاد پرداخت و در نهايت هم به فيض شهادت نايل آمد».(3)
+
'''ه. ایثار و جوانمردی:'''
  
آري، به برکت همين بينش ژرف و بصيرت کامل، دشمن نتوانست راه او را از امام حسين عليه السلام جدا سازد.
+
یکی دیگر از ویژگی های جوانان کربلا، [[جوانمردی|جوانمردی]] و از خودگذشتگی آنان است. در بین این جوانان، حضرت ابوالفضل در جوانمردی زبانزد است. هنگامی که او تنهایی امام را دید، اجازه خواست تا عازم میدان شود. امام از او درخواست کرد تا برای کودکان حرم کمی آب تهیه کند. مشک و نیزه اش را برگرفت و پس از شکستن محاصره [[فرات]]، وارد آن شد. برای لحظه ای قصد آشامیدن آب جاری فرات کرد، اما عطش امام و اهل او را از نوشیدن آب بازداشت. گویا می گفت:
 +
{{بیت|یا نفس من بعد الحسین هونی|و بعده لا کنت ان تکونی}}
 +
{{بیت|هذا الحسین شارب المنون|و تشربین بارد المعین؟!<ref> از عاشورا تا اربعین، حشمت الله قنبری، ص ۶۳.</ref>}}
  
'''ج. وفاداري:'''
+
'''و. پای بندی به احکام و ارزش ها:'''
  
بارزترين صفت جوانان کربلا، وفاداري آنان به امام زمان شان است که در سخت  ترين شرايط، حاضر نشدند محمد خود را با امام، نقض کنند.
+
ویژگی دیگر اصحاب امام حسین علیه السلام، پاسداری از [[احکام شرعی|احکام]] الهی و پافشاری بر ارزش های اصیل دینی است. مثلا در هنگام ظهر در بحبوبه جنگ، دست از جنگ برداشته و مشغول [[نماز]] می شوند.
  
امام صادق عليه السلام با اشاره به نهايت وفاداري علمدار کربلا فرمود: «شهادت مي  دهم که در برابر جانشين [[رسول خدا]] صلي الله عليه و آله همواره تسليم بودي... هميشه به جهت  خدا وفادار ماندي و لحظه اي از خيرخواهي براي او کوتاهي نکردي...».(3)
+
'''ز: شجاعت و رشادت:'''
  
'''د. ادب:'''
+
[[وهب بن عبدالله کلبی|وهب کلبی]] جوانی بیست و پنج ساله بود که بعد از اجازه از امام حسین علیه السلام، به میدان تاخت و با رشادت عجیبی می جنگید، به طوری که نوزده سواره و بیست پیاده را کشت. آن گاه هر دو دست او را قطع کردند. او هم چنان جنگید تا او را اسیر کرده و نزد [[عمر بن سعد|عمر سعد]] آوردند. عمر سعد که صلابت و دلاوری او را دیده بود، به او گفت: ما اشدّ صولتک: «چقدر صولت و رشادت سختی داری؟». سپس دستور داد گردنش را زدند.
 
 
از ويژگي  هاي ديگر ياران [[امام حسين]] عليه السلام به ويژه جوانان کربلا، آراستگي به فضيلت ادب است. در اين ميان، [[قمر بني هاشم]] داراي منزلي خاص است. حضرت عباس عليه السلام بدون اجازه در کنار امام حسين عليه السلام نمي  نشست; هنگامي که در حضور برادر مي  نشست، همانند يک بنده در مقابل مولاي خود بر روي دو زانو در کمال تواضع مي  نشست.
 
 
 
'''ه. جوانمردي:'''
 
 
 
يکي ديگر از ويژگي  هاي جوانان کربلا، جوانمردي و از خودگذشتگي آنان است. در بين اين جوانان، حضرت ابوالفضل در جوانمردي زبانزد است. هنگامي که عباس تنهايي امام را ديد، اجازه خواست تا عازم ميدان شود. امام از او درخواست کرد تا براي کودکان حرم کمي آب تهيه کند. مشک و نيزه اش را برگرفت و پس از شکستن محاصره [[فرات]]، وارد آن شد. براي لحظه اي قصد آشاميدن آب جاري فرات کرد، اما عطش امام و اهل او را از نوشيدن آب بازداشت. گويا مي  گفت:
 
 
 
يا نفس من بعد الحسين هوني × و بعده لاکنت ان تکوني
 
 
 
هذالحسين شارب المنون × و تشربين بارد المعين؟!(4)
 
 
 
----
 
 
 
'''و. پاي بندي به احکام و ارزش  ها:'''
 
 
 
ويژگي ديگر اصحاب امام حسين عليه السلام، پاسداري از احکام الهي و پافشاري بر ارزش  هاي اصيل ديني است. مثلا در هنگام ظهر در بحبوبه جنگ، دست از جنگ برداشته و مشغول نماز مي  شوند.
 
 
 
'''ز: رشادت:'''
 
 
 
وهب جواني بيست و پنج ساله بود که بعد از اجازه از امام حسين عليه السلام، به ميدان تاخت و با رشادت عجيبي مي  جنگيد، به طوري که نوزده سواره و بيست پياده را کشت. آن گاه هر دو دست او را قطع کردند. او هم چنان جنگيد تا او را اسير کرده و نزد عمر سعد آوردند. عمر سعد که صلابت و دلاوري او را ديده بود، به او گفت: ما اشد صولتک: «چقدر صولت و رشادت سختي داري؟». سپس دستور داد گردنش را زدند.
 
  
 
'''ح. صبر و استقامت:'''
 
'''ح. صبر و استقامت:'''
  
مصائب [[امام سجاد]] عليه السلام از جمله سه شبانه روز تشنگي و شدت تب و التهاب، ناظر شهادت و کشته شدن پدر و برادر خردسال و عموها و عموزادگان و کليه ياران بودن تاراج خيمه  ها و اسارت بانوان اهل بيت علیهم السلام نشان دهنده عظمت صبر و استقامت آن امام بزرگوار است. علاوه بر موارد مذکور، ايثار و فداکاري، شجاعت و شهامت، عفو و بخشش، آزادگي و عزت نفس و اخلاص و رافت و... از ديگر اوصاف جوانان کربلاست.(5)
+
مصائب [[امام سجاد]] علیه السلام از جمله سه شبانه روز تشنگی و شدت تب و التهاب، ناظر شهادت و کشته شدن پدر و برادر خردسال و عموها و عموزادگان و کلیه یاران بودن تاراج خیمه ها و اسارت بانوان [[اهل البیت|اهل بیت]] علیهم السلام نشان دهنده عظمت [[صبر]] و استقامت آن امام بزرگوار است. علاوه بر موارد مذکور، [[ایثار|ایثار]] و فداکاری، [[شجاعت]] و شهامت، [[عفو]] و بخشش، آزادگی و عزت نفس و [[اخلاص]] و رأفت و... از دیگر اوصاف جوانان کربلاست.<ref>مجله دیدارآشنا، ش ۲۲، ویژگی های جوانان عاشورایی، ص ۱۷.</ref>
 
 
'''<I>جوانان در کربلا</I>'''
 
 
 
1- عباس بن علي عليه السلام پدرش اميرالمؤمنين عليه السلام، مادرش [[فاطمه  ام  البنين]] و [[کنيه]] اش ابوالفضل است.
 
 
 
«عباس » جواني دلاور، زيبا و بلند بالا بود. وقتي  که سوار اسب مي  شد، پاهايش به زمين مي  رسيد. او علاوه بر مزاياي جسمي، از نظر ملکات روحي و کمالات نفساني نيز بعد از برادرش امام حسين عليه السلام در ميان همه جوانان و رجال اهل  بيت عليه السلام نظير نداشت. در جنگ  هاي صفين و نهروان در رکاب پدر بزرگوارش مشارکت داشت. به خاطر سيماي جذاب و نورانيش، او را «قمر بني هاشم » مي  خواندند و به خاطر آوردن آب به خيمه  ها، «سقا» لقب يافت.
 
 
 
امام سجاد عليه السلام مي  فرمايد: «خدا رحمت کند عمويم را که جان خويش را در راه برادرش فدا کرد تا آن که دست هايش قطع شد. خداوند دو بال به او داده است که به وسيله آن با فرشتگان در بهشت پرواز مي  کند. چنان که خداوند براي [[جعفر بن ابي طالب]] قرار داده است». وقتي که امام حسين عليه السلام بر بالين خون آلود حضرت عباس عليه السلام حاضر شد، فرمود: الان انکسر ظهري و لت  حيلتي.(6)
 
 
 
حضرت ابوالفضل در کربلا سي و چهار ساله بود.
 
 
 
2- علي بن حسين عليه السلام امام زين العابدين: امام سجاد عليه السلام در حادثه کربلا بيست و دو ساله بود و آن  روزها بيمار بود. همين بيماري نيز باعث گرديد که وي از خطر کشته شدن نجات يابد و دودمان پيامبر صلي الله عليه و آله در روي زمين باقي بماند.
 
 
 
حضرت امام سجاد عليه السلام مصائب و مشکلات و اذيت  هاي بسياري را تحمل کرد و با سخنراني  ها و افشاگري  هايي در مجالس عبيدالله زياد و يزيد بن معاويه، باعث زنده نگاه داشته شدن عاشورا و به لرزه در آمدن پايه هاي حکومت اموي گشت.
 
 
 
دوران زندگي آن حضرت را مي  توان به دو بخش خلاصه کرد:
 
 
 
* 1. بيست و دو سال ملازمت  با پدر بزرگوارش.
 
 
 
* 2. سي و پنج  سال دوران امامت، يعني دشوارترين دوران خفقان حکومت امويان، که آن  حضرت در سخت ترين شرايط به وظيفه امامت ادامه داد و عالي  ترين معارف و اخلاقيات و امور سياسي و اجتماعي را در لباس دعا بيان فرمود.
 
 
 
حضرت امام سجاد عليه السلام بنابر قول مشهور در بيست و پنج و به قولي دوازده [[محرم]] سال نود و پنج هجري قمري به وسيله هشام بن عبدالملک در سن حدود پنجاه و شش سالگي به شهادت رسيد.
 
 
 
علي بن الحسين علي اکبر عليه السلام، پدرش امام حسين عليه السلام، و مادرش ليلي دختر ابي مره مي  باشد. به علي اکبر معروف بود و از حيث  شجاعت و نبوغ، بهترين يادگار جدش علي بن ابيطالب بود و از لحاظ چهره زيبا و تناسب اندام و خوي نيکو و گفتار نغز از همه کس به جد بزرگوارش رسول اکرم صلي الله عليه و آله شبيه تر بود. نخستين شهيد از بني هاشم در روز عاشورا بود که جسد مبارکش قطعه قطعه گرديد و نزديکترين شهيدي است که در کنار امام حسين عليه السلام دفن شده است. سن او را از هيجده سال تا بيست و هفت  سال نقل کرده اند.
 
 
 
عبدالله بن علي عليه السلام: پدرش، علي عليه السلام و مادرش فاطمه  ام البنين مي باشد که به توصيه برادرش حضرت عباس عليه السلام به ميدان کارزار شتافت. او اولين فرزند ام  النبين است که در روز عاشورا به شهادت رسيد. سن او در هنگام شهادت بيست و پنج  سال بود.
 
 
 
عثمان بن علی: پدرش علي و مادرش ام البنين است. به خاطر علاقه شديدي که حضرت علي عليه السلام به «[[عثمان ابن مظعون ]]» داشت، نام فرزندش را عثمان گذاشت. وي دومين فرزند ام البنين است که در روز عاشورا به شهادت رسيد. او به هنگام شهادت نوزده ساله بود.(7)
 
 
 
جعفر بن علی عليه السلام: پدرش [[اميرالمؤمنين]] عليه السلام و مادرش فاطمه  ام البنين مي  باشد. [[امام علی]] عليه السلام به واسطه علاقه و محبتي که به برادرش «[[جعفر طيار]]» داشت، نام فرزندش را «جعفر» نهاد.
 
 
 
امام حسين عليه السلام به وي فرمود: به کارزار بشتاب تا تو را مانند دو بردارم (عبدالله و عثمان) شهيد ببينم. وي در هنگام شهادت. نوزده سال داشت. اين سه برادر و حضرت عباس عليه السلام، امان نامه شمر (لعنة الله عليه) را رد کردند و امام حسين عليه السلام را تنها نگذاشتند.
 
 
 
ابوبکر بن علی عليه السلام: پدرش علي عليه السلام و مادرش ليلي دختر [[مسعود بن خالد]] بود. او را «محمد اصغر» و يا «عبدالله» مي  خواندند. او در [[روز عاشورا]] پس از کارزار با دشمن، به محاصره در آمده و به شهادت رسيد. نوشته اند: جسد بي  جان او را در آب راه خشکي در کربلا يافتند.
 
 
 
قاسم بن الحسن عليه السلام: پدرش [[امام حسن]] مجتبي عليه السلام و مادرش «رمله » مي  باشد. در [[شب عاشورا]] در پاسخ امام حسين عليه السلام که فرمود: «مرگ در نظر تو چگونه است؟» گفت: «شيرين تر از عسل ». او پس از اصرار زياد از امام حسين عليه السلام اجازه به ميدان رفتن گرفت و اين  چنين رجز مي  خواند:
 
 
 
ان تنکروني فاناابن الحسن × سبط النبي المصطفي المؤتمن
 
 
 
هذا حسين کالاسير المرتهن × بين اناس لاسقوا صوب الحزن(8)
 
 
 
او کارزار سختي نمود و با اين که نوجواني کم سن و سال بود، پس از کشتن سي و پنج نفر از دشمنان، در نهايت  بر اثر ضربت  شمشير نقش بر زمين گشت و به شهادت رسيد. سن او سيزده سال بود.
 
 
 
ابوبکر بن الحسن عليه السلام: پدرش امام حسن مجتبي عليه السلام و مادرش، کنيز آن حضرت بود. او از مدينه همراه عمويش امام حسين عليه السلام به کربلا آمد و بعد از شهادت برادرش قاسم، به ميدان آمد و جنگيد تا به فيض شهادت نايل گشت.
 
 
 
عبدالله بن الحسن عليه السلام: پدرش امام حسن مجتبي عليه السلام و مادرش، دختر شليل بن عبدالله مي  باشد. عبدالله در کربلا نوجواني بود که به سن بلوغ نرسيده بود و چون عمويش حسين عليه السلام را زخمي و بي  ياور ديد، خود را به آن حضرت رسانيد و گفت: «به خدا قسم از عمويم جدا نمي  شوم ». در آن هنگام شمشيري به طرف امام حسين عليه السلام روانه شد. عبدالله دست  خود را سپر شمشير قرار داد و دستش به پوست آويزان شد و فرياد زد: «عموجان »! حسين عليه السلام او را در بغل گرفت و به سينه چسبانيد و فرمود: برادرزاده! بر اين مصيبت که بر تو وارد آمده است، صبر کن و از خداوند طلب خير نما، زيرا خداوند تو را به پدران صالحت ملحق مي  کند. ناگاه [[حرمله بن کاهل]] تيري بر او زد و او در دامان عمويش حسين عليه السلام، به شهادت رسيد. وي نوجواني يازده ساله بود.
 
 
 
عون بن عبدالله: پدرش، عبدالله و مادرش [[حضرت زينب]] عليهاالسلام است. او در اوائل راه [[مکه]] به کربلا، در «وادي عقيق » به امام حسين عليه السلام پيوست. او در روز عاشورا به ميدان نبرد تافت و شمشير زد تا به شهادت رسيد. مي  نويسند: تا خبر شهادت او به پدرش عبدالله رسيد، گفت: «به خدا قسم، شهادت پسرم در رکاب حسين عليه السلام مصيبت مرا آسان مي  کند...».
 
 
 
محمد بن عبدالله: پدرش، عبدالله و مادرش خوصاء مي  باشد. او با برادرش «عون » در راه مکه به کربلا در «وادي عقيق » به امام حسين عليه السلام پيوست و در روز عاشورا قبل از برادرش عون به ميدان رفت و به شهادت رسيد. وقتي خبر شهادت او به پدرش عبدالله رسيد، گفت: «اگر چه من توفيق ياري حسين را نيافتم، ولي با تقديم پسرانم او را ياري کردم».
 
 
 
عبدالله بن مسلم: پدرش، [[مسلم بن عقيل]] و مادرش، رقيه دختر حضرت علي عليه السلام مي  باشد. وي در روز عاشورا در ميدان جنگ، سه مرتبه با دشمن کارزار کرد. دشمن به سوي او تيري رها کرد و عبدالله دستش را روي صورت گذاشت تا از اصابت تير جلوگيري کند. تير دستش را به پيشاني دوخت. تيري ديگر، قلب او را نشانه گرفت. شهادت او در روز عاشورا اين  گونه بود. عبدالله، چهارده سال داشت.
 
 
 
محمد بن مسلم: پدرش مسلم  بن  عقيل و مادرش از کنيزان بود. او در روز عاشورا پس از شهادت برادرش «عبدالله » در حمله دسته جمعي فرزندان ابي طالب به دشمن شرکت کرده، سپس به شهادت رسيد. او سيزده ساله بود.
 
 
 
عبدالرحمن بن عقيل: پدرش، «عقيل » برادر علي عليه السلام و مادرش از کنيزان است. وي از عموزادگان امام حسين عليه السلام است. امام حسين عليه السلام فرياد زد: «اي عموزادگان من! صبر و مقاومت پيشه سازيد... بعد از اين ديگر هرگز سختي و مصيبتي نخواهيد ديد». وي در روز عاشورا در حمله دسته  جمعي فرزندان ابي طالب به دشمن، شرکت کرد و به [[شهادت]] رسيد.
 
 
 
جعفر بن عقيل: پدرش «عقيل » و مادرش «خوصاء» مي  باشد «جعفر» در روز عاشورا به ميدان جنگ شتافت و در حالي که مادرش جلوي خيمه ايستاده بود و او را نظاره مي  کرد، به شهادت رسيد.
 
 
 
سيف بن الحارث «الهمداني »؛
 
 
 
مالک بن عبدالله «الهمداني »؛
 
 
 
شبيب: «سيف » و «مالک » پسر عموي يکديگر بودند و به همراه غلام شان «شبيب » به سپاه امام حسين عليه السلام پيوستند. روز عاشورا آن دو در حالي که مي  گريستند، به خدمت  حضرت رسيدند. امام(7) فرمود: چرا گريه مي  کنيد؟ آن دو گفتند: فدايت  شويم، براي خودمان گريه نمي  کنيم، ولي براي شما گريه مي  کنيم که در محاصره دشمن قرار گرفته ايد و ما بيش از جانمان چيزي نداريم تا با آن از تو حمايت کنيم. حضرت به آن  ها فرمود: خداوند از بابت علاقه و هم درديتان با من به شما پاداش دهد. آن  ها در حالي  که يکديگر را حمايت مي  کردند، در جنگ دشمن به شهادت رسيدند. غلامشان در حمله اول روز عاشورا به شهادت رسيد.
 
 
 
عائذ بن مجمع: او به همراه پدرش [[مجمع بن عبدالله]] در بين راه به امام عليه السلام ملحق شد و [[حر بن يزيد]] خواست نگذارد. امام عليه السلام فرمود: «اين  ها ياران منند و نبايد آن  ها را از اين کار بازداري ».
 
 
 
آن  ها به امام ملحق شدند و راهنماي آن  ها طرماح بود. صاحب حدائق، آن دو را در شمار شهداي حمله اول ذکر کرده است. ديگران گفته اند با پدرشان در يک  جا شهيد شدند و اين قبل از حمله اول در آغاز جنگ بوده است.(11)
 
 
 
عمرو بن قرظه: پدرش قرظه از اصحاب رسول خدا صلي الله عليه و آله و از ياران علي عليه السلام بود. عمرو قبل از شروع جنگ در کربلا، به امام حسين عليه السلام پيوست. در روز عاشورا به ميدان رفت و جنگيد، ولي به سوي حسين عليه السلام برگشت، تا آن حضرت را از دشمن محافظت کند. او خود را سپر حضرت کرده و تيرها به صورت و سينه اش برخورد مي  کرد تا آسيبي به امام حسين عليه السلام نرسد.
 
 
 
او در حالي  که بدنش پر از جراحت  شده بود، رو به حضرت کرد و گفت: يابن  رسول الله! آيا به عهد خود وفا کردم؟ حضرت فرمود: «در بهشت جلوي من خواهي بود و سلام مرا به رسول خدا برسان.» در همين لحظه عمرو به زمين افتاد و به شهادت رسيد.
 
 
 
عمرو بن جناده: عمرو که جواني بيست و يک ساله بود، پس از شهادت پدرش، مادرش به او گفت: پسرم برو از حريم امام دفاع کن و در برابرش با دشمن جنگ کن. او بعد از اجازه از امام حسين عليه السلام به دشمن حمله کرد و چنين مي  خواند:
 
 
 
اميري حسين و نعم المير × سرور الفؤاد البشير النذير
 
 
 
علي و فاطمة والداه × فهل تعلمون له من نظير
 
 
 
او همچنان جنگيد، تا به شهادت رسيد. دشمن سرش را از بدن جدا کرد و به طرف حسين عليه السلام پرتاب کرد. مادرش، سر فرزند را برداشت و آن را بر سر يکي از سپاهيان عمر بن  سعد زد و او را به هلاکت رساند.(12)
 
 
 
عبدالله بن عروه و عبدالرحمن بن عروه: اين دو برادر از اشراف و دليران کوفه بودند و جدشان از ياران علي عليه السلام بوده است. آن  ها در کربلا به امام حسين عليه السلام ملحق شدند و در روز عاشورا به نزد حضرت آمده و سلام کردند و گفتند: دوست داريم که در برابرت مبارزه کرده و از حريم تو دفاع کنيم.
 
 
 
حضرت به آن  ها فرمود: «آفرين بر شما باد.» اين دو برادر در نزديکي امام عليه السلام با دشمن مبارزه کردند تا شهيد شدند. در زيارت ناحيه مقدسه آمده است: «السلام علي عبدالله و عبدالرحمن ابنا عروه بن حراق الغفاريين ».
 
 
 
وهب؛
 
 
 
همسر وهب (هانيه)؛
 
 
 
وهب مردي دلاور و از مسيحيان کوفه بود که با ديدن معجزه امام حسين عليه السلام و با شنيدن پيام امام عليه السلام با همسر و مادر خود به سوي کربلا حرکت کرد و مسلمان شد. او در روز عاشورا با توصيه مادرش و اجازه امام حسين عليه السلام به ميدان رفت و با صولت عجيبي جنگيد، به  طوري که نوزده سوار و بيست پياده را کشت و سپس هر دو دستش را قطع کردند. وهب هم چنان جنگيد تا به شهادت رسيد. پس سربريده او را به سوي لشکر امام حسين عليه السلام انداختند. مادرش سر او را به آغوش کشيد و سپس آن را به سوي دشمن انداخت.
 
 
 
امام حسين علیه السلام(7) فرمود: «اي مادر وهب به خيمه برگرد. پسرت اکنون با رسول خداست.» وهب هنگام شهادت بيست و پنج  سال داشت. او و خانواده اش در روز عاشورا ده روز بود که به اسلام گرويده بودند و در پيکر وهب اثر هفتاد ضربه شمشير و نيزه و تير ديده مي  شد.(13)
 
 
 
«هانيه » همسر وهب، خود را به جنازه به خون غلتيده همسرش وهب رساند، خون  هاي پيکر او را پاک مي  کرد و گفت: «بهشت  بر تو گوارا باد». شمر وقتي او را ديد، به غلامش رستم دستور داد او را بکشد. رستم با عمود بر آن نوعروس زد و او را کشت. اين نخستين زن و يگانه زني بود که در کربلا در راه دفاع از حريم امام حسين علیه السلام(7) به شهادت رسيد.(14)
 
 
 
عبدالله بن يزيد و عبيدالله بن يزيد: «عبدالله » و «عبيدالله » همراه پدرشان «يزيد» که از شيعيان بصره بودند همراه عده اي ديگر از بصره بيرون آمده و در محلي به نام (ابطح) در نزديکي مکه به امام حسين عليه السلام پيوستند. در روز عاشورا «عبدالله » و «عبيدالله » در حمله اول که دسته جمعي بود، به شهادت رسيدند.
 
 
 
عبدالرحمن بن مسعود: عبدالرحمن همراه با پدرش مسعود بن الحجاج، از شيعيان و شجاعان مشهور بودند که با لشکر [[عمر بن سعد]] از کوفه خارج شدند، ولي پيش از درگيري به امام حسين عليه السلام پيوستند. «عبدالرحمن » و پدرش در روز عاشورا و در حمله اول، به شهادت رسيدند.
 
 
 
عمار بن حسان: از شيعيان مخلص و از شجاعان دلير و معروف بود. پدرش حسان از اصحاب امام علي عليه السلام بود. عمار از مکه در خدمت امام عليه السلام بود و از آن حضرت جدا نشد تا در روز عاشورا در حمله اول به فيض عظيم شهادت نائل گشت.
 
 
 
حبشي بن قيس بن سلمه: جد او از اصحاب رسول خداست و از قبيله نهم است. او در ايامي که خبر از جنگ در کربلا نبود، خدمت امام بود و به همراه آن حضرت به کربلا آمد و در روز عاشورا به شهادت رسيد. اميد آن که با تامل و تفکر در ايثار و فداکاري اين جوانان، آنان را اسوه زندگي خويش قرار دهيم.
 
 
 
با يکي از سخنان امام حسين عليه السلام در عظمت  يارانش و اهل بيتش، سخن را به پايان مي  بريم: «فاني لااعلم اصحابا اولي و لاخيرا من اصحابي و لااهل بيت ابر و لااوصل من اهل بيتي فجزاکم الله جميعا عني خيرا: من ياراني برتر و بهتر از ياران خود نديده ام و [[اهل بيت]] و خانداني نيکوتر و به [[صله رحم]] پايبندتر از اهل بيتم نمي  شناسم. خدا شما را به خاطر ياري من پاداش نيکو عطا فرمايد».(15)
 
 
 
'''تازه عروس و داماد خوشبخت'''
 
 
 
مادر، پسر و عروس در بيابان [[ثعلبيه]] به دامداري مشغول بودند. اين سه نفر به نام  هاي قمر، وهب و هانيه زندگي آرام و ساده اي داشتند. وهب گوسفندان خود را براي چرا به دشت و صحرا مي  برد و شب بازمي  گشت. او تازه با هانيه عروسي کرده بود. هر سه مسيحي بودند. امام حسين  عليه السلام با ياران خود در مسير حرکت  به سوي کربلا، چشمشان در صحراي ثعلبيه به خيمه سياه سوخته اي افتاد. امام نزديک آن خيمه رفت. ديد پيرزن فقيري در آن جا زندگي مي  کند. او قمر مادر وهب بود. امام حال و روزگار او را پرسيد.
 
 
 
او گفت: روزگار مي  گذرد. ولي ما در مضيقه آب هستيم. اگر آب مي  داشتيم بسيار خوب بود. امام با او به کناري رفتند، تا به سنگي رسيدند، امام با نيزه خود آن سنگ را از جا کند. آب خوش  گواري از زير سنگ بيرون آمد. پيرزن بسيار شادمان شد و از امام  عليه السلام تشکر کرد. هنگام خداحافظي، امام حسين  عليه السلام هدف از هجرت و حرکت  خود را گفت و به آن مادر پير فرمود: ما نيازي به يار و ياور داريم. وقتي که پسرت وهب بازگشت، به او بگو به ما بپيوندد و ما را در راه دفاع از حق و مبارزه باظلم کمک کند.
 
 
 
امام رفت. پيرزن در حيرت فرو رفته بود، عظمت و کرامت و ضعيف  نوازي و مهرباني امام فکر و قلب او را قبضه کرده بود. دلش مي  خواست  با امام حرکت کند. صبر کرد تا عروس و پسرش وهب آمدند.
 
 
 
آنان آب گواراي چشمه در کنار خيمه خود را ديدند. از علت پرسيدند. قمر جريان را براي آنان تعريف کرد. و پيام امام را نيز به پسرش ابلاغ نمود. اين سه نفر شيفته امام شدند. بار و بنه خود را برداشتند و به سوي کاروان امام حرکت کرده و به حضور امام رسيده و اسلام را پذيرفتند و با سپاه امام  عليه السلام با کمال عشق و علاقه به راه خود ادامه داده تا به کربلا رسيدند.  
 
  
نه روز از عروسي وهب و هانيه مي  گذشت. آنان ماه عسل خود را در کربلا کنار حسين  عليه السلام و خاندان ارجمند ايشان گذراندند. سرانجام روز عاشورا و در هفدهمين روز عروسي خود، وهب و هانيه به شهادت رسيدند. قمر با دلاوري  هاي خود، حماسه  ها آفريد و روسفيدي دو سرا را کسب کرد. اينک به چگونگي شهادت وهب و هانيه توجه کنيد: روز عاشورا فرا رسيد. قمر به وهب گفت: پسرم برخيز و پسر دختر پيامبر صلي الله عليه وآله را ياري کن.
+
==معرفی جوانان کربلا==
 +
۱- [[حضرت عباس]] علیه السلام: پدرش [[امیرالمومنین|امیرالمؤمنین]] علیه السلام، مادرش [[ام البنین|فاطمه ام البنین]] و [[کنیه|کنیه]] اش ابوالفضل است. «عباس» جوانی دلاور، زیبا و بلند بالا بود. او علاوه بر مزایای جسمی، از نظر ملکات روحی و کمالات نفسانی نیز بعد از برادرش امام حسین علیه السلام در میان همه جوانان و رجال اهل بیت علیه السلام نظیر نداشت. در جنگ های [[جنگ صفین|صفین]] و [[جنگ نهروان|نهروان]] در رکاب پدر بزرگوارش مشارکت داشت. به خاطر سیمای جذاب و نورانیش، او را «قمر بنی هاشم» می خواندند و به خاطر آوردن آب به خیمه ها، «[[سقای دشت کربلا|سقّا]]» لقب یافت.  
  
وهب گفت: مادرم حتما ياري مي  کنم و کوتاهي نخواهم کرد. ام وهب آن  چنان پسرش را عاشقانه به سوي ميدان دعوت مي  کرد، که گويي مي  خواهد کبوترش را به سوي ميدان به پرواز درآورد. او اشک شوق مي  ريخت که جوان تازه دامادش، در رکاب حسين  عليه السلام شهد شهادت بنوشد.
+
[[امام سجاد]] علیه السلام می فرماید: «خدا رحمت کند عمویم را که جان خویش را در راه برادرش فدا کرد تا آن که دستهایش قطع شد. خداوند دو بال به او داده است که به وسیله آن با فرشتگان در [[بهشت]] پرواز می کند. چنان که خداوند برای [[جعفر طیار|جعفر بن ابی طالب]] قرار داده است». وقتی که [[امام حسین علیه السلام|امام حسین]] علیه السلام بر بالین خون آلود حضرت عباس علیه السلام حاضر شد، فرمود: الان انکسر ظهری و قلّت حیلتی.<ref>فتح خون، سید مرتضی آوینی، ص ۱۲۰.</ref> حضرت ابوالفضل در [[کربلا]] سی و چهار ساله بود.
  
هانيه همسر وهب به خاطر غربت و اين  که با وهب تازه عروسي کرده بود، در آغاز در مورد رفتن وهب به ميدان بي  ميل بود. و تحمل فراق وهب براي او سخت و رنج  آور بود. ولي قمر اصرار داشت که وهب به ميدان برود و مي  گفت: پسرم از تو راضي نخواهم شد مگر اين  که به ياري پسر پيغمبر بروي. پسرم تو هرگز به شفاعت جد امام حسين  عليه السلام نمي  رسي مگر با رضايت امام و رضايت من.
+
۲- [[امام سجاد علیه السلام|حضرت علی بن حسین]] علیه السلام: امام سجاد علیه السلام در حادثه کربلا بیست و دو ساله بود و آن روزها بیمار بود. همین بیماری نیز باعث گردید که وی از خطر کشته شدن نجات یابد و دودمان [[پیامبر اسلام|پیامبر]] صلی الله علیه و آله در روی زمین باقی بماند. امام سجاد علیه السلام مصائب و مشکلات و اذیت های بسیاری را تحمل کرد و با سخنرانی ها و افشاگری هایی در مجالس [[عبیدالله بن زیاد|عبیدالله زیاد]] و [[یزید بن معاویه|یزید بن معاویه]]، باعث زنده نگاه داشته شدن [[روز عاشورا|عاشورا]] و به لرزه در آمدن پایه های حکومت [[بنی امیه|اموی]] گشت.
  
سرانجام هانيه به وهب گفت: تو وقتي که کشته شوي وارد [[بهشت]] مي  گردي و همنشين [[حورالعين]] مي  شوي. آن گاه مرا فراموش مي  کني. اگر مي  خواهي دلم را آرام کني، نزد امام حسين  عليه السلام برويم در محضر او با من عهد کن که مرا فراموش نکني.
+
۳- [[حضرت علی اکبر علیه السلام|حضرت علی اکبر]] علیه السلام: علی بن الحسین پدرش امام حسین علیه السلام، و مادرش [[لیلی مادر علی اکبر علیه السلام|لیلی]] دختر ابی مره می باشد. به علی اکبر معروف بود و از حیث [[شجاعت]] و نبوغ، بهترین یادگار جدش [[امام علی علیه السلام|علی بن ابیطالب]] علیه السلام بود و از لحاظ چهره زیبا و تناسب اندام و خوی نیکو و گفتار نغز از همه کس به جد بزرگوارش [[پیامبر اسلام|رسول اکرم]] صلی الله علیه و آله شبیه تر بود. نخستین شهید از [[بنی هاشم|بنی هاشم]] در روز [[روز عاشورا|عاشورا]] بود که جسد مبارکش قطعه قطعه گردید و نزدیکترین شهیدی است که در کنار امام حسین علیه السلام دفن شده است. سن او را از هیجده سال تا بیست و هفت سال نقل کرده اند.
  
وهب و هانيه به حضور امام آمدند. هانيه به امام عرض کرد: من دو حاجت دارم:
+
۴- [[عبد الله بن علی|عبدالله بن علی]] علیه السلام: پدرش علی علیه السلام و مادرش [[ام البنین|ام البنین]] می باشد که به توصیه برادرش حضرت عباس علیه السلام به میدان کارزار شتافت. او اولین فرزند ام النبین است که در روز عاشورا به [[شهادت در راه خدا|شهادت]] رسید. سن او در هنگام شهادت بیست و پنج سال بود.
  
1. وقتي که وهب کشته شد، من بي  سرپرست مي  شوم، مرا به اهل  بيت  خودت ملحق کن.
+
۵- [[عثمان بن علی]] علیه السلام: پدرش علی و مادرش ام البنین است. به خاطر علاقه شدیدی که حضرت علی علیه السلام به «[[عثمان بن مظعون|عثمان ابن مظعون]]» داشت، نام فرزندش را عثمان گذاشت. وی دومین فرزند ام البنین است که در روز عاشورا به شهادت رسید. او به هنگام شهادت نوزده ساله بود.<ref> سید بن طاووس، لهوف، ص ۱۱۳.</ref>
  
2. وقتي که وهب کشته شد و با حورالعين محشور گرديد، شاهد باش که او مرا فراموش نکند.
+
۶- [[جعفر بن علی]] علیه السلام: پدرش [[امیرالمؤمنین]] علیه السلام و مادرش فاطمه ام البنین می باشد. [[امام علی]] علیه السلام به واسطه علاقه و محبتی که به برادرش «[[جعفر طیار]]» داشت، نام فرزندش را «جعفر» نهاد. امام حسین علیه السلام به وی فرمود: به کارزار بشتاب تا تو را مانند دو بردارم (عبدالله و عثمان) شهید ببینم. وی در هنگام شهادت نوزده سال داشت. این سه برادر و حضرت عباس علیه السلام، امان نامه [[شمر]] (لعنة الله علیه) را رد کردند و امام حسین علیه السلام را تنها نگذاشتند.
  
گفتار از دل برخاسته هانيه، امام حسين  عليه السلام را منقلب کرد. قطرات اشک از چشمان حسين  عليه السلام سرازير شد. هانيه را آرام کرد و قول داد که به خواسته  هاي او عمل شود. وهب به ميدان تاخت و رجز جانانه خواند و ايثارگرانه جنگيد، و جماعتي را کشت و نزد مادر بازگشت و گفت: آيا از من راضي شدي؟
+
۷- ابوبکر بن علی علیه السلام: پدرش علی علیه السلام و مادرش لیلی دختر مسعود بن خالد بود. او را «محمد اصغر» و یا «عبدالله» می خواندند. او در [[روز عاشورا]] پس از کارزار با دشمن، به محاصره در آمده و به شهادت رسید. نوشته اند: جسد بی جان او را در آب راه خشکی در کربلا یافتند.
  
قمر گفت: از تو راضي نمي  شوم تا در پيشگاه حسين  عليه السلام کشته گردي. او به ميدان بازگشت و همچنان با صولت عجيب مي  جنگيد به طوري که نوزده سواره و بيست پياده را کشت. سپس هر دو دست او را قطع کردند. همسرش هانيه عمودي برداشت و کنار شوهرش آمد و گفت: پدر و مادرم به فدايت در رکاب پاکان، با دشمن جنگ کن، وهب لباس همسرش را گرفت تا او را به خيمه  ها برگرداند. ولي او مي  گفت: برنمي  گردم تا با تو کشته شوم.
+
۸- [[قاسم بن الحسن علیه السلام|قاسم بن الحسن]] علیه السلام: پدرش [[امام حسن]] علیه السلام و مادرش «رمله» می باشد. در [[شب عاشورا]] در پاسخ امام حسین علیه السلام که فرمود: «مرگ در نظر تو چگونه است؟» گفت: «شیرین تر از عسل». او پس از اصرار زیاد از امام حسین علیه السلام اجازه به میدان رفتن گرفت و این چنین [[رجزهای یاران ابا عبدالله علیه السلام|رجز]] می خواند:
 +
{{بیت|ان تنکرونی فانا ابن الحسن|سبط النبی المصطفی المؤتمن}}
 +
{{بیت|هذا حسین کالأسیر المرتهن|بین اناس لاسقوا صوب الحزن<ref> همان.</ref>}}
  
امام حسين  عليه السلام فرمود: از ناحيه ما بهترين پاداش به شما برسد، به خيمه  ها برگرد هانيه بازگشت. وهب همچنان جنگيد تا او را اسير کرده نزد عمر سعد آوردند. عمر سعد که صلابت و دلاوري او را ديده بود، به او گفت: ما اشد صولتک: چقدر صولت و رشادت سختي داري.
+
او کارزار سختی نمود و با این که نوجوانی کم سن و سال بود، پس از کشتن سی و پنج نفر از دشمنان، در نهایت بر اثر ضربت شمشیر نقش بر زمین گشت و به شهادت رسید. سن او سیزده سال بود.
  
سپس دستور داد گردنش را زدند و سربريده او را به سوي لشگر امام حسين  عليه السلام انداختند. مادرش قمر، سر او را گرفت و به آغوش کشيد و خون صورتش را پاک کرد و گفت: حمد و سپاس خداوندي را که با شهادت تو، مرا روسفيد کرد. سپس سربريده فرزندش را به سوي دشمن انداخت. يعني متاعي که در راه خدا دادم پس نمي  گيرم. آن  گاه عمود خيمه را از جا کند و به ميدان رفت و دو نفر از دشمن را کشت.
+
۹- ابوبکر بن الحسن علیه السلام: پدرش امام حسن مجتبی علیه السلام و مادرش، کنیز آن حضرت بود. او از [[مدینه|مدینه]] همراه عمویش [[امام حسین]] علیه السلام به کربلا آمد و بعد از شهادت برادرش [[قاسم بن الحسن علیه السلام|قاسم]]، به میدان آمد و جنگید تا به فیض شهادت نایل گشت.
  
امام حسين  عليه السلام فرمود: اي مادر وهب به خيمه برگرد، پسرت اکنون با رسول  خدا صلي الله عليه وآله است. او به خيمه بازگشت در حالي که مي  گفت: خدايا اميدم را نااميد نکن . امام به او فرمود: اي مادر وهب اميدت برآورده است. هانيه همسر وهب خود را به جنازه به خون غلطيده همسرش وهب رساند، خون  ها را از پيکر او پاک مي  کرد و مي  گفت: [[بهشت]] بر تو گوارا باد.
+
۱۰- [[عبد الله بن حسن|عبدالله بن الحسن]] علیه السلام: پدرش امام حسن مجتبی علیه السلام و مادرش، دختر شلیل بن عبدالله می باشد. عبدالله در کربلا نوجوانی بود که به سن بلوغ نرسیده بود و چون عمویش حسین علیه السلام را زخمی و بی یاور دید، خود را به آن حضرت رسانید و گفت: «به خدا قسم از عمویم جدا نمی شوم». در آن هنگام شمشیری به طرف امام حسین علیه السلام روانه شد. عبدالله دست خود را سپر شمشیر قرار داد و دستش به پوست آویزان شد و فریاد زد: «عموجان»! حسین علیه السلام او را در بغل گرفت و به سینه چسبانید و فرمود: برادرزاده! بر این مصیبت که بر تو وارد آمده است، صبر کن و از خداوند طلب خیر نما، زیرا خداوند تو را به پدران صالحت ملحق می کند. ناگاه [[حرمله|حرمله بن کاهل]] تیری بر او زد و او در دامان عمویش حسین علیه السلام، به شهادت رسید. وی نوجوانی یازده ساله بود.
  
شمر وقتي که او را ديد به غلامش رستم دستور داد او را بکشد. رستم با عمود بر آن نو عروس زد و او را کشت. و اين نخستين زن و يگانه زني بود که در کربلا در راه دفاع از حريم امام حسين  عليه السلام به شهادت رسيد. وهب هنگام شهادت 25 سال داشت. او و خانواده اش در روز عاشورا ده روز بود که به اسلام گرويده بودند.(16)
+
۱۱- [[عون بن عبد الله بن جعفر|عون بن عبدالله]]: پدرش، [[عبدالله بن جعفر]] و مادرش [[حضرت زینب]] علیهاالسلام است. او در اوائل راه [[مکه]] به کربلا، در «[[وادی عقیق|وادی عقیق]]» به امام حسین علیه السلام پیوست. او در روز عاشورا به میدان نبرد شتافت و شمشیر زد تا به شهادت رسید. می نویسند: تا خبر شهادت او به پدرش عبدالله رسید، گفت: «به خدا قسم، شهادت پسرم در رکاب حسین علیه السلام مصیبت مرا آسان می کند...».
  
'''بدين  سان با بدي بايد برخورد کرد!'''
+
۱۲- [[محمد بن عبد الله بن جعفر|محمد بن عبدالله]]: پدرش، عبدالله بن جعفر و مادرش خوصاء می باشد. او با برادرش «[[عون بن عبد الله بن جعفر|عون]]» در راه [[مکه]] به کربلا در «وادی عقیق» به امام حسین علیه السلام پیوست و در روز عاشورا قبل از برادرش عون به میدان رفت و به شهادت رسید. وقتی خبر شهادت او به پدرش عبدالله رسید، گفت: «اگر چه من توفیق یاری حسین را نیافتم، ولی با تقدیم پسرانم او را یاری کردم».
  
[[شام]] در زمان خليفه دوم فتح شد. اولين کسي که به حکومت  شام گمارده شد، «[[يزيد بن ابي  سفيان ]]» بود. يزيد دو سال حکومت کرد و سپس مرد. پس از او، حکومت اين استان پر نعمت  به برادر يزيد، «[[معاوية بن ابي  سفيان ]]» واگذار گرديد. معاويه، بيست  سال تمام در آن  جا، با کمال نفوذ و اقتدار حکومت کرد. حتي در زمان خلافت عمر، که به کسي اجازده داده نمي  شد چند سال فرمانروايي يک نقطه را در دست داشته باشد، معاويه در مقر حکومت  خويش ثابت ماند و کسي مزاحم او نشد. به گونه اي که بعدها به خيال سلطنت افتاد.
+
۱۳- [[عبد الله بن مسلم بن عقیل|عبدالله بن مسلم]]: پدرش، [[مسلم بن عقیل]] و مادرش، رقیه دختر [[امام علی علیه السلام|حضرت علی]] علیه السلام می باشد. وی در روز عاشورا در میدان جنگ، سه مرتبه با دشمن کارزار کرد. دشمن به سوی او تیری رها کرد و عبدالله دستش را روی صورت گذاشت تا از اصابت تیر جلوگیری کند. تیر دستش را به پیشانی دوخت. تیری دیگر، قلب او را نشانه گرفت و به شهادت رسید. عبدالله، چهارده سال داشت.
  
وي پس از بيست  سال حکومت و پس از صحنه  هاي خونيني که به وجود آمد، به آرزوي خود رسيد و بيست  سال ديگر به عنوان خليفه مسلمين بر شام و بر بخش  هاي کشور اسلامي آن روز حکومت کرد. بدين جهت، مردم شام از اولين روزي که چشم به جهان اسلامي گشودند، در زير دست «امويان » بزرگ شدند و چنان که مي  خوانيم «امويان » از قديم با «هاشميان » دشمني داشتند.
+
۱۴- [[محمد بن مسلم بن عقیل|محمد بن مسلم]]: پدرش مسلم بن عقیل و مادرش از کنیزان بود. او در روز عاشورا پس از شهادت برادرش «عبدالله» در حمله دسته جمعی فرزندان ابی طالب به دشمن شرکت کرده، سپس به شهادت رسید. او سیزده ساله بود.
  
در دوران اسلام و با [[ظهور]] [[اسلام]]، خصومت امويان با هاشميان شديدتر شد و در آل علي  عليه السلام تمرکز يافت. بنابراين، مردم شام از روزي که نام اسلام را شنيدند و به دل سپردند، دشمني آل علي  عليه السلام را از ارکان دين مي  شمردند. داستان زير با توجه به اين واقعيت، اتفاق افتاده است: روزي يکي از اهالي شام به [[مدينه]] آمد. چشم او به مردي که در کنارش نشسته بود افتاد. توجهش جلب شد. پرسيد: اين مرد کيست؟ گفتند: او، حسين فرزند علي  عليه السلام است!
+
۱۵- [[عبدالرحمن بن عقیل|عبدالرحمن بن عقیل]]: پدرش، «[[عقیل بن ابیطالب|عقیل بن ابیطالب]]» برادر علی علیه السلام و مادرش از کنیزان است. وی از عموزادگان امام حسین علیه السلام است. امام حسین علیه السلام فریاد زد: «ای عموزادگان من! صبر و مقاومت پیشه سازید... بعد از این دیگر هرگز سختی و مصیبتی نخواهید دید». وی در روز عاشورا در حمله دسته جمعی فرزندان ابی طالب به دشمن، شرکت کرد و به شهادت رسید.
  
تبليغات گسترده اي که ساليان متمادي بر خاندان رسالت روا شده بود، به گونه اي بر روح و روان آن مرد رسوخ کرده بود که براي رضاي خدا، آن چه مي  توانست دشنام و ناسزا نثار حسين بن علي  عليه السلام نمود!!! همين که سخنان جسارت  آميز او پايان يافت و عقده دل خود را گشود، امام حسين  عليه السلام بدون خشم و ناراحتي، نگاهي پر مهر و عطوفت  به او کرد و پس از خواندن چند آيه از [[قرآن کريم]] - مبني بر حسن خلق و عفو و اغماض - به مرد شامي فرمود: ما براي هر نوع خدمت و کمک به تو آماده ايم.
+
۱۶- [[جعفر بن عقیل|جعفر بن عقیل]]: پدرش «عقیل» و مادرش «خوصاء» می باشد. «جعفر» در روز عاشورا به میدان جنگ شتافت و در حالی که مادرش جلوی خیمه ایستاده بود و او را نظاره می کرد، به شهادت رسید.
  
آن گاه از او پرسيد: آيا از اهل شام هستي؟ گفت: آري فرمود: من با اين منش آشنايي دارم و سرچشمه آن را مي  شناسم. سپس افزود: تو در شهر ما غريبي. اگر احتياجي داري، حاضريم به تو کمک دهيم. حاضريم در خانه خود از تو پذيرايي کنيم. حاضريم تو را بپوشانيم. حاضريم به تو پول دهيم. مرد شامي که منتظر واکنش تندي بود و هرگز گمان نمي  کرد با چنين گذشت و عطوفتي برخورد کند، چنان منقلب گشت که گفت: آرزو داشتم در آن هنگام زمين شکافته مي  شد و من به زمين فرو مي  رفتم و اين  گونه نشناخته و نا آگاهانه گستاخي نمي  کردم. تا آن ساعت  براي من، در روي همه زمين کسي از حسين و پدرش منفورتر نبود، اما از آن پس کسي نزد من محبوب  تر از او و پدرش نيست!(17)
+
۱۷- [[سیف بن الحارث بن سریع الجابری|سیف بن الحارث بن سریع]]؛
  
پي  نوشت
+
۱۸- [[مالک بن عبدالله بن سریع الجابری|مالک بن عبدالله بین سریع]]: «سیف» و «مالک» پسر عموی یکدیگر بودند و به همراه غلامشان «[[شبیب|شبیب]]» به سپاه امام حسین علیه السلام پیوستند. روز عاشورا آن دو در حالی که می گریستند، به خدمت حضرت رسیدند. امام فرمود: چرا گریه می کنید؟ آن دو گفتند: فدایت شویم، برای خودمان گریه نمی کنیم، ولی برای شما گریه می کنیم که در محاصره دشمن قرار گرفته اید و ما بیش از جانمان چیزی نداریم تا با آن از تو حمایت کنیم. حضرت به آنها فرمود: خداوند از بابت علاقه و هم دردیتان با من به شما پاداش دهد. آنها در حالی که یکدیگر را حمایت می کردند، در جنگ دشمن به شهادت رسیدند. غلامشان شبیب نیز در حمله اول روز عاشورا به شهادت رسید.
  
(1). سيماي جوانان در [[قرآن]] و [[تاريخ اسلام]]، علي دواني، ص 209.
+
۱۹- [[عائذ بن مجمع العائذی|عائذ بن مجمع]]: او به همراه پدرش [[مجمع بن عبد الله العائذی|مجمع بن عبدالله]] در بین راه به امام حسین علیه السلام ملحق شد و [[حر بن یزید]] خواست مانع شود. امام علیه السلام فرمود: «اینها یاران منند و نباید آنها را از این کار بازداری». پس آنها به امام ملحق شدند و راهنمای آنها [[طرماح بن عدی|طرماح]] بود. صاحب حدائق، آن دو را در شمار شهدای حمله اول ذکر کرده است. دیگران گفته اند با پدرشان در یک جا شهید شدند و این قبل از حمله اول در آغاز جنگ بوده است.<ref> از عاشورا تا اربعین، ص ۶۱.</ref>
  
(2). همراه با [[سيدالشهدا]] از [[مدينه]] تا [[کربلا]]، ص 20.
+
۲۰- [[عمرو بن قرظة الانصاری|عمرو بن قرظه انصاری]]: پدرش قرظه از اصحاب [[پیامبر اسلام|رسول خدا]] صلی الله علیه و آله و از یاران [[امام علی علیه السلام|امام علی]] علیه السلام بود. عمرو قبل از شروع جنگ در کربلا، به امام حسین علیه السلام پیوست. در روز عاشورا به میدان رفت و جنگید، ولی به سوی حسین علیه السلام برگشت، تا آن حضرت را از دشمن محافظت کند. او خود را سپر حضرت کرده و تیرها به صورت و سینه اش برخورد می کرد تا آسیبی به امام حسین علیه السلام نرسد. او در حالی که بدنش پر از جراحت شده بود، رو به حضرت کرد و گفت: یابن رسول الله! آیا به عهد خود وفا کردم؟ حضرت فرمود: «در [[بهشت]] جلوی من خواهی بود و سلام مرا به رسول خدا برسان.» در همین لحظه عمرو به زمین افتاد و به شهادت رسید.
  
(3). [[اعيان الشيعه]]، ج 7، ص 430.
+
۲۱- [[عمرو بن جناده انصاری]]: عمرو که جوانی بیست و یک ساله بود، پس از شهادت پدرش، مادرش به او گفت: پسرم برو از حریم امام دفاع کن و در برابرش با دشمن جنگ کن. او بعد از اجازه از امام حسین علیه السلام به دشمن حمله کرد و چنین می خواند:
 +
{{بیت|امیری حسین و نعم الامیر|سرور الفؤاد البشیر النذیر}}
 +
{{بیت|علی و فاطمة والداه|فهل تعلمون له من نظیر}}
  
(4). سردار کربلا، ص 229.
+
او همچنان جنگید، تا به شهادت رسید. دشمن سرش را از بدن جدا کرد و به طرف حسین علیه السلام پرتاب کرد. مادرش، سر فرزند را برداشت و آن را بر سر یکی از سپاهیان [[عمر بن سعد]] زد و او را به هلاکت رساند.<ref> قصه کربلا، نظری منفرد، ص ۲۸۴.</ref>
  
(5). همراه با آن علي عليه السلام از عاشورا تا [[اربعين]]، حشمت الله قنبري، ص 63.
+
۲۲- [[عبد الله بن عروة الغفاری|عبدالله بن عروة الغفاری]]؛
  
(6). مجله ديدارآشنا، ش 22، ويژگي  هاي جوانان عاشورايي، ص 17.
+
۲۳- [[عبد الرحمن بن عروة الغفاری|عبدالرحمن بن عروة الغفاری]]: این دو برادر از اشراف و دلیران [[کوفه]] بودند و جدشان از یاران علی علیه السلام بوده است. آن ها در کربلا به امام حسین علیه السلام ملحق شدند و در روز عاشورا به نزد حضرت آمده و سلام کردند و گفتند: دوست داریم که در برابرت مبارزه کرده و از حریم تو دفاع کنیم. حضرت به آنها فرمود: «آفرین بر شما باد.» این دو برادر در نزدیکی امام علیه السلام با دشمن مبارزه کردند تا شهید شدند. در [[زیارت ناحیه مقدسه|زیارت ناحیه مقدسه]] آمده است: «السلام علی عبدالله و عبدالرحمن ابنا عروة بن حراق الغفاریین».
  
(7). فتح خون، [[سيد مرتضي آويني]]، ص 120.
+
۲۴- [[وهب بن عبدالله کلبی]]؛
 +
«وهب» مردی دلاور و از [[مسیحیت|مسیحیان]] کوفه بود که با دیدن [[معجزه]] امام حسین علیه السلام و با شنیدن پیام امام علیه السلام، با مادر و همسر خود (هانیه) به سوی کربلا حرکت کرد و مسلمان شد. او در روز عاشورا با توصیه مادرش و اجازه امام حسین علیه السلام به میدان رفت و با صولت عجیبی جنگید، به طوری که نوزده سوار و بیست پیاده را کشت و سپس هر دو دستش را قطع کردند. وهب هم چنان جنگید تا به شهادت رسید. پس سر بریده او را به سوی لشکر امام حسین علیه السلام انداختند. مادرش سر او را به آغوش کشید و سپس آن را به سوی دشمن انداخت. امام حسین علیه السلام<ref> بحار، ج ۴۵، ص ۲۷.</ref> فرمود: «ای مادر وهب به خیمه برگرد. پسرت اکنون با رسول خداست.» وهب هنگام شهادت بیست و پنج سال داشت. او و خانواده اش در روز عاشورا ده روز بود که به [[اسلام]] گرویده بودند و در پیکر وهب اثر هفتاد ضربه شمشیر و نیزه و تیر دیده می شد.<ref> تعالی السبطین، ج ۱، ص ۲۸۶.</ref>
  
(8). [[سيد بن طاووس]]، لهوف، ص 113.
+
۲۵- هانیه همسر [[وهب بن عبدالله کلبی|وهب]]: «هانیه» خود را به جنازه به خون غلتیده همسرش وهب رساند، خون های پیکر او را پاک می کرد و گفت: «بهشت بر تو گوارا باد». [[شمر]] وقتی او را دید، به غلامش رستم دستور داد او را بکشد. رستم با عمود بر آن نوعروس زد و او را کشت. این نخستین و تنها زنی بود که در کربلا در راه دفاع از حریم امام حسین علیه السلام به شهادت رسید.<ref> لهوف سیدبن طاووس، ترجمه عقیقی بخشایشی، ص ۱۱۶.</ref>
  
(9). همان.
+
۲۶- [[عبد الله بن یزید العبدی|عبدالله بن یزید العبدی]]؛
  
(10). همراه با آل علي (7) از عاشورا تا اربعين، ص 61.
+
۲۷- [[عبید الله بن یزید العبدی|عبیدالله بن یزید العبدی]]: «عبدالله» و «عبیدالله» همراه پدرشان «[[یزید بن ثبیط العبدی|یزید بن ثبیط العبدی]]» که از شیعیان [[بصره]] بودند همراه عده ای دیگر از بصره بیرون آمده و در محلی به نام (ابطح) در نزدیکی مکه به امام حسین علیه السلام پیوستند. در روز عاشورا «عبدالله» و «عبیدالله» در حمله اول که دسته جمعی بود، به شهادت رسیدند.
  
(11). قصه کربلا، نظري منفرد، ص 284.
+
۲۸- [[عبد الرحمن بن مسعود التیمی|عبدالرحمن بن مسعود التیمی]]: عبدالرحمن همراه با پدرش [[مسعود بن الحجاج التیمی|مسعود بن الحجاج]]، از [[شیعه|شیعیان]] و شجاعان مشهور بودند که با لشکر [[عمر بن سعد]] از کوفه خارج شدند، ولی پیش از درگیری در روز عاشورا، به امام حسین علیه السلام پیوستند. «عبدالرحمن» و پدرش و در حمله اول، به شهادت رسیدند.
  
(12). بحار، ج 45، ص 27.
+
۲۹- [[عمار بن حسان الطائی]]: از شیعیان مخلص و از شجاعان دلیر و معروف بود. پدرش حسان از اصحاب امام علی علیه السلام بود. عمار از مکه در خدمت امام علیه السلام بود و از آن حضرت جدا نشد تا در روز عاشورا در حمله اول به فیض عظیم شهادت نائل گشت.
  
(13). تعالي السبطين، ج 1، ص 286.
+
۳۰- [[حبشی بن قیس النهمی]]: جد او از [[صحابی|اصحاب]] رسول خداست و از قبیله نهم است. او در ایامی که خبر از جنگ در [[کربلا]] نبود، خدمت امام بود و به همراه آن حضرت به کربلا آمد و در روز عاشورا به شهادت رسید.  
  
(14). سوگنامه آل محمد صلي الله عليه و آله، محمد مهدي اشتهاردي، ص 106.
+
==پانویس==
 +
<references />
  
(15). لهوف سيدبن طاووس، ترجمه عقيقي بخشايشي، ص 116.
+
==منابع==
  
(16). ر.ک: محمد مهدي اشتهاردي، سوگنامه آل محمد صلي الله عليه وآله، ص 209-212.
+
* مجله دیدار آشنا، اسفند و فروردین ۳-۱۳۸۲، شماره ۴۶-۴۵.
 +
{{واقعه عاشورا}}
  
(17). محمد علي کريمي  نيا، تربيت اجتماعي، ص 104-106.
+
[[رده:اصحاب امام حسین علیه السلام]]
[[Category:یاران امام حسین علیه السلام]]
+
[[رده:واقعه عاشورا]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۴ مهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۰۹:۲۶

در نهضت عاشورا مهمترین و سرنوشت سازترین نقش ها را نیروهای جوان عهده دار بودند. ایمان، بصیرت، شجاعت، صبر و وفاداری، از مهمترین ویژگی های جوانان کربلایی است. امام رضا علیه السلام به ریان بن شبیب فرمود: «ای پسر شبیب! هجده نفر از ما بنی هاشم در کربلا شهید شدند که در روی زمین نظیر نداشتند». این هجده نفر به جز فرمانده و پیشوای عالی قدر خود امام حسین علیه السلام که پنجاه و هفت ساله بود، همه جوان بودند؛ سایر جانبازان کربلا نیز اکثرا نسل جوان بودند.[۱]

ویژگی‌های جوانان کربلا

مهمترین ویژگی های جوانانی که تا آخرین قطره خون خویش از پیشوای خود و اهداف والای این نهضت در کربلا دفاع کردند، عبارت است از:

الف. ایمان راسخ:

جوانان پاکباز عاشورا به دلیل پرورش در دامان خانواده های مؤمن و پرهیزکار، به کامل ترین مراحل ایمان دست یافته و در راه حاکمیت احکام الهی آماده شهادت بودند. وقتی امام حسین علیه السلام در مسیر کربلا در منزل «قصر بنی مقاتل» به دنبال خوابی که دیده بودند، جمله «انا لله و انا الیه راجعون» را بر زبان آوردند. علی اکبر علیه السلام جلو رفت و علت را جویا شد. حضرت فرمود: اسب سواری جلو من در خواب ظاهر شد و گفت: این قوم شبانگاه در حرکت است و مرکب مرگ به استقبالشان می آید. علی اکبر گفت: پدرم! آیا ما بر حق نیستیم؟ حضرت فرمود: سوگند به خدا که ما برحقیم. علی اکبر گفت: پس ما را باکی از مرگ نیست.[۲]

ب. بصیرت:

در دوران حکومت اموی، به دلیل تبلیغات زهرآگین علیه خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله، تشخیص حقانیت امام حسین علیه السلام کار آسانی نبود. حتی بسیاری از سیاست مداران بزرگ تحت تاثیر وضع حاکم، قیام آن حضرت را مورد انتقاد قرار می دادند. در چنین موقعیتی عده ای از جوانان بابصیرت نسبت به ضرورت قیام امام حسین علیه السلام، بدون هیچ تردیدی، با تمام وجود به حمایت از او پرداختند. امام صادق علیه السلام در توصیف صفات حضرت عباس علیه السلام می فرمایند: «خدا رحمت کند عموی ما عباس را، او از بصیرت و ژرف بینی بسیار نافذ و ایمان بسیار استوار برخوردار بود. به همراه ابا عبدالله به جهاد پرداخت و در نهایت هم به فیض شهادت نایل آمد».[۳]

ج. وفاداری:

بارزترین صفت جوانان کربلا، وفاداری آنان به امام زمانشان است که در سخت ترین شرایط، حاضر نشدند محمد خود را با امام، نقض کنند.

امام صادق علیه السلام با اشاره به نهایت وفاداری علمدار کربلا فرمود: «شهادت می دهم که در برابر جانشین رسول خدا صلی الله علیه و آله همواره تسلیم بودی... همیشه به جهت خدا وفادار ماندی و لحظه ای از خیرخواهی برای او کوتاهی نکردی...».[۴]

د. ادب و تواضع:

از ویژگی های دیگر یاران امام حسین علیه السلام به ویژه جوانان کربلا، آراستگی به فضیلت ادب است. در این میان، حضرت عباس علیه السلام دارای منزلی خاص است. او بدون اجازه در کنار امام حسین علیه السلام نمی نشست؛ هنگامی که در حضور برادر می نشست، همانند یک بنده در مقابل مولای خود بر روی دو زانو در کمال تواضع می نشست.

ه. ایثار و جوانمردی:

یکی دیگر از ویژگی های جوانان کربلا، جوانمردی و از خودگذشتگی آنان است. در بین این جوانان، حضرت ابوالفضل در جوانمردی زبانزد است. هنگامی که او تنهایی امام را دید، اجازه خواست تا عازم میدان شود. امام از او درخواست کرد تا برای کودکان حرم کمی آب تهیه کند. مشک و نیزه اش را برگرفت و پس از شکستن محاصره فرات، وارد آن شد. برای لحظه ای قصد آشامیدن آب جاری فرات کرد، اما عطش امام و اهل او را از نوشیدن آب بازداشت. گویا می گفت:

یا نفس من بعد الحسین هونی و بعده لا کنت ان تکونی

هذا الحسین شارب المنون و تشربین بارد المعین؟![۵]

و. پای بندی به احکام و ارزش ها:

ویژگی دیگر اصحاب امام حسین علیه السلام، پاسداری از احکام الهی و پافشاری بر ارزش های اصیل دینی است. مثلا در هنگام ظهر در بحبوبه جنگ، دست از جنگ برداشته و مشغول نماز می شوند.

ز: شجاعت و رشادت:

وهب کلبی جوانی بیست و پنج ساله بود که بعد از اجازه از امام حسین علیه السلام، به میدان تاخت و با رشادت عجیبی می جنگید، به طوری که نوزده سواره و بیست پیاده را کشت. آن گاه هر دو دست او را قطع کردند. او هم چنان جنگید تا او را اسیر کرده و نزد عمر سعد آوردند. عمر سعد که صلابت و دلاوری او را دیده بود، به او گفت: ما اشدّ صولتک: «چقدر صولت و رشادت سختی داری؟». سپس دستور داد گردنش را زدند.

ح. صبر و استقامت:

مصائب امام سجاد علیه السلام از جمله سه شبانه روز تشنگی و شدت تب و التهاب، ناظر شهادت و کشته شدن پدر و برادر خردسال و عموها و عموزادگان و کلیه یاران بودن تاراج خیمه ها و اسارت بانوان اهل بیت علیهم السلام نشان دهنده عظمت صبر و استقامت آن امام بزرگوار است. علاوه بر موارد مذکور، ایثار و فداکاری، شجاعت و شهامت، عفو و بخشش، آزادگی و عزت نفس و اخلاص و رأفت و... از دیگر اوصاف جوانان کربلاست.[۶]

معرفی جوانان کربلا

۱- حضرت عباس علیه السلام: پدرش امیرالمؤمنین علیه السلام، مادرش فاطمه ام البنین و کنیه اش ابوالفضل است. «عباس» جوانی دلاور، زیبا و بلند بالا بود. او علاوه بر مزایای جسمی، از نظر ملکات روحی و کمالات نفسانی نیز بعد از برادرش امام حسین علیه السلام در میان همه جوانان و رجال اهل بیت علیه السلام نظیر نداشت. در جنگ های صفین و نهروان در رکاب پدر بزرگوارش مشارکت داشت. به خاطر سیمای جذاب و نورانیش، او را «قمر بنی هاشم» می خواندند و به خاطر آوردن آب به خیمه ها، «سقّا» لقب یافت.

امام سجاد علیه السلام می فرماید: «خدا رحمت کند عمویم را که جان خویش را در راه برادرش فدا کرد تا آن که دستهایش قطع شد. خداوند دو بال به او داده است که به وسیله آن با فرشتگان در بهشت پرواز می کند. چنان که خداوند برای جعفر بن ابی طالب قرار داده است». وقتی که امام حسین علیه السلام بر بالین خون آلود حضرت عباس علیه السلام حاضر شد، فرمود: الان انکسر ظهری و قلّت حیلتی.[۷] حضرت ابوالفضل در کربلا سی و چهار ساله بود.

۲- حضرت علی بن حسین علیه السلام: امام سجاد علیه السلام در حادثه کربلا بیست و دو ساله بود و آن روزها بیمار بود. همین بیماری نیز باعث گردید که وی از خطر کشته شدن نجات یابد و دودمان پیامبر صلی الله علیه و آله در روی زمین باقی بماند. امام سجاد علیه السلام مصائب و مشکلات و اذیت های بسیاری را تحمل کرد و با سخنرانی ها و افشاگری هایی در مجالس عبیدالله زیاد و یزید بن معاویه، باعث زنده نگاه داشته شدن عاشورا و به لرزه در آمدن پایه های حکومت اموی گشت.

۳- حضرت علی اکبر علیه السلام: علی بن الحسین پدرش امام حسین علیه السلام، و مادرش لیلی دختر ابی مره می باشد. به علی اکبر معروف بود و از حیث شجاعت و نبوغ، بهترین یادگار جدش علی بن ابیطالب علیه السلام بود و از لحاظ چهره زیبا و تناسب اندام و خوی نیکو و گفتار نغز از همه کس به جد بزرگوارش رسول اکرم صلی الله علیه و آله شبیه تر بود. نخستین شهید از بنی هاشم در روز عاشورا بود که جسد مبارکش قطعه قطعه گردید و نزدیکترین شهیدی است که در کنار امام حسین علیه السلام دفن شده است. سن او را از هیجده سال تا بیست و هفت سال نقل کرده اند.

۴- عبدالله بن علی علیه السلام: پدرش علی علیه السلام و مادرش ام البنین می باشد که به توصیه برادرش حضرت عباس علیه السلام به میدان کارزار شتافت. او اولین فرزند ام النبین است که در روز عاشورا به شهادت رسید. سن او در هنگام شهادت بیست و پنج سال بود.

۵- عثمان بن علی علیه السلام: پدرش علی و مادرش ام البنین است. به خاطر علاقه شدیدی که حضرت علی علیه السلام به «عثمان ابن مظعون» داشت، نام فرزندش را عثمان گذاشت. وی دومین فرزند ام البنین است که در روز عاشورا به شهادت رسید. او به هنگام شهادت نوزده ساله بود.[۸]

۶- جعفر بن علی علیه السلام: پدرش امیرالمؤمنین علیه السلام و مادرش فاطمه ام البنین می باشد. امام علی علیه السلام به واسطه علاقه و محبتی که به برادرش «جعفر طیار» داشت، نام فرزندش را «جعفر» نهاد. امام حسین علیه السلام به وی فرمود: به کارزار بشتاب تا تو را مانند دو بردارم (عبدالله و عثمان) شهید ببینم. وی در هنگام شهادت نوزده سال داشت. این سه برادر و حضرت عباس علیه السلام، امان نامه شمر (لعنة الله علیه) را رد کردند و امام حسین علیه السلام را تنها نگذاشتند.

۷- ابوبکر بن علی علیه السلام: پدرش علی علیه السلام و مادرش لیلی دختر مسعود بن خالد بود. او را «محمد اصغر» و یا «عبدالله» می خواندند. او در روز عاشورا پس از کارزار با دشمن، به محاصره در آمده و به شهادت رسید. نوشته اند: جسد بی جان او را در آب راه خشکی در کربلا یافتند.

۸- قاسم بن الحسن علیه السلام: پدرش امام حسن علیه السلام و مادرش «رمله» می باشد. در شب عاشورا در پاسخ امام حسین علیه السلام که فرمود: «مرگ در نظر تو چگونه است؟» گفت: «شیرین تر از عسل». او پس از اصرار زیاد از امام حسین علیه السلام اجازه به میدان رفتن گرفت و این چنین رجز می خواند:

ان تنکرونی فانا ابن الحسن سبط النبی المصطفی المؤتمن

هذا حسین کالأسیر المرتهن بین اناس لاسقوا صوب الحزن[۹]

او کارزار سختی نمود و با این که نوجوانی کم سن و سال بود، پس از کشتن سی و پنج نفر از دشمنان، در نهایت بر اثر ضربت شمشیر نقش بر زمین گشت و به شهادت رسید. سن او سیزده سال بود.

۹- ابوبکر بن الحسن علیه السلام: پدرش امام حسن مجتبی علیه السلام و مادرش، کنیز آن حضرت بود. او از مدینه همراه عمویش امام حسین علیه السلام به کربلا آمد و بعد از شهادت برادرش قاسم، به میدان آمد و جنگید تا به فیض شهادت نایل گشت.

۱۰- عبدالله بن الحسن علیه السلام: پدرش امام حسن مجتبی علیه السلام و مادرش، دختر شلیل بن عبدالله می باشد. عبدالله در کربلا نوجوانی بود که به سن بلوغ نرسیده بود و چون عمویش حسین علیه السلام را زخمی و بی یاور دید، خود را به آن حضرت رسانید و گفت: «به خدا قسم از عمویم جدا نمی شوم». در آن هنگام شمشیری به طرف امام حسین علیه السلام روانه شد. عبدالله دست خود را سپر شمشیر قرار داد و دستش به پوست آویزان شد و فریاد زد: «عموجان»! حسین علیه السلام او را در بغل گرفت و به سینه چسبانید و فرمود: برادرزاده! بر این مصیبت که بر تو وارد آمده است، صبر کن و از خداوند طلب خیر نما، زیرا خداوند تو را به پدران صالحت ملحق می کند. ناگاه حرمله بن کاهل تیری بر او زد و او در دامان عمویش حسین علیه السلام، به شهادت رسید. وی نوجوانی یازده ساله بود.

۱۱- عون بن عبدالله: پدرش، عبدالله بن جعفر و مادرش حضرت زینب علیهاالسلام است. او در اوائل راه مکه به کربلا، در «وادی عقیق» به امام حسین علیه السلام پیوست. او در روز عاشورا به میدان نبرد شتافت و شمشیر زد تا به شهادت رسید. می نویسند: تا خبر شهادت او به پدرش عبدالله رسید، گفت: «به خدا قسم، شهادت پسرم در رکاب حسین علیه السلام مصیبت مرا آسان می کند...».

۱۲- محمد بن عبدالله: پدرش، عبدالله بن جعفر و مادرش خوصاء می باشد. او با برادرش «عون» در راه مکه به کربلا در «وادی عقیق» به امام حسین علیه السلام پیوست و در روز عاشورا قبل از برادرش عون به میدان رفت و به شهادت رسید. وقتی خبر شهادت او به پدرش عبدالله رسید، گفت: «اگر چه من توفیق یاری حسین را نیافتم، ولی با تقدیم پسرانم او را یاری کردم».

۱۳- عبدالله بن مسلم: پدرش، مسلم بن عقیل و مادرش، رقیه دختر حضرت علی علیه السلام می باشد. وی در روز عاشورا در میدان جنگ، سه مرتبه با دشمن کارزار کرد. دشمن به سوی او تیری رها کرد و عبدالله دستش را روی صورت گذاشت تا از اصابت تیر جلوگیری کند. تیر دستش را به پیشانی دوخت. تیری دیگر، قلب او را نشانه گرفت و به شهادت رسید. عبدالله، چهارده سال داشت.

۱۴- محمد بن مسلم: پدرش مسلم بن عقیل و مادرش از کنیزان بود. او در روز عاشورا پس از شهادت برادرش «عبدالله» در حمله دسته جمعی فرزندان ابی طالب به دشمن شرکت کرده، سپس به شهادت رسید. او سیزده ساله بود.

۱۵- عبدالرحمن بن عقیل: پدرش، «عقیل بن ابیطالب» برادر علی علیه السلام و مادرش از کنیزان است. وی از عموزادگان امام حسین علیه السلام است. امام حسین علیه السلام فریاد زد: «ای عموزادگان من! صبر و مقاومت پیشه سازید... بعد از این دیگر هرگز سختی و مصیبتی نخواهید دید». وی در روز عاشورا در حمله دسته جمعی فرزندان ابی طالب به دشمن، شرکت کرد و به شهادت رسید.

۱۶- جعفر بن عقیل: پدرش «عقیل» و مادرش «خوصاء» می باشد. «جعفر» در روز عاشورا به میدان جنگ شتافت و در حالی که مادرش جلوی خیمه ایستاده بود و او را نظاره می کرد، به شهادت رسید.

۱۷- سیف بن الحارث بن سریع؛

۱۸- مالک بن عبدالله بین سریع: «سیف» و «مالک» پسر عموی یکدیگر بودند و به همراه غلامشان «شبیب» به سپاه امام حسین علیه السلام پیوستند. روز عاشورا آن دو در حالی که می گریستند، به خدمت حضرت رسیدند. امام فرمود: چرا گریه می کنید؟ آن دو گفتند: فدایت شویم، برای خودمان گریه نمی کنیم، ولی برای شما گریه می کنیم که در محاصره دشمن قرار گرفته اید و ما بیش از جانمان چیزی نداریم تا با آن از تو حمایت کنیم. حضرت به آنها فرمود: خداوند از بابت علاقه و هم دردیتان با من به شما پاداش دهد. آنها در حالی که یکدیگر را حمایت می کردند، در جنگ دشمن به شهادت رسیدند. غلامشان شبیب نیز در حمله اول روز عاشورا به شهادت رسید.

۱۹- عائذ بن مجمع: او به همراه پدرش مجمع بن عبدالله در بین راه به امام حسین علیه السلام ملحق شد و حر بن یزید خواست مانع شود. امام علیه السلام فرمود: «اینها یاران منند و نباید آنها را از این کار بازداری». پس آنها به امام ملحق شدند و راهنمای آنها طرماح بود. صاحب حدائق، آن دو را در شمار شهدای حمله اول ذکر کرده است. دیگران گفته اند با پدرشان در یک جا شهید شدند و این قبل از حمله اول در آغاز جنگ بوده است.[۱۰]

۲۰- عمرو بن قرظه انصاری: پدرش قرظه از اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله و از یاران امام علی علیه السلام بود. عمرو قبل از شروع جنگ در کربلا، به امام حسین علیه السلام پیوست. در روز عاشورا به میدان رفت و جنگید، ولی به سوی حسین علیه السلام برگشت، تا آن حضرت را از دشمن محافظت کند. او خود را سپر حضرت کرده و تیرها به صورت و سینه اش برخورد می کرد تا آسیبی به امام حسین علیه السلام نرسد. او در حالی که بدنش پر از جراحت شده بود، رو به حضرت کرد و گفت: یابن رسول الله! آیا به عهد خود وفا کردم؟ حضرت فرمود: «در بهشت جلوی من خواهی بود و سلام مرا به رسول خدا برسان.» در همین لحظه عمرو به زمین افتاد و به شهادت رسید.

۲۱- عمرو بن جناده انصاری: عمرو که جوانی بیست و یک ساله بود، پس از شهادت پدرش، مادرش به او گفت: پسرم برو از حریم امام دفاع کن و در برابرش با دشمن جنگ کن. او بعد از اجازه از امام حسین علیه السلام به دشمن حمله کرد و چنین می خواند:

امیری حسین و نعم الامیر سرور الفؤاد البشیر النذیر

علی و فاطمة والداه فهل تعلمون له من نظیر

او همچنان جنگید، تا به شهادت رسید. دشمن سرش را از بدن جدا کرد و به طرف حسین علیه السلام پرتاب کرد. مادرش، سر فرزند را برداشت و آن را بر سر یکی از سپاهیان عمر بن سعد زد و او را به هلاکت رساند.[۱۱]

۲۲- عبدالله بن عروة الغفاری؛

۲۳- عبدالرحمن بن عروة الغفاری: این دو برادر از اشراف و دلیران کوفه بودند و جدشان از یاران علی علیه السلام بوده است. آن ها در کربلا به امام حسین علیه السلام ملحق شدند و در روز عاشورا به نزد حضرت آمده و سلام کردند و گفتند: دوست داریم که در برابرت مبارزه کرده و از حریم تو دفاع کنیم. حضرت به آنها فرمود: «آفرین بر شما باد.» این دو برادر در نزدیکی امام علیه السلام با دشمن مبارزه کردند تا شهید شدند. در زیارت ناحیه مقدسه آمده است: «السلام علی عبدالله و عبدالرحمن ابنا عروة بن حراق الغفاریین».

۲۴- وهب بن عبدالله کلبی؛ «وهب» مردی دلاور و از مسیحیان کوفه بود که با دیدن معجزه امام حسین علیه السلام و با شنیدن پیام امام علیه السلام، با مادر و همسر خود (هانیه) به سوی کربلا حرکت کرد و مسلمان شد. او در روز عاشورا با توصیه مادرش و اجازه امام حسین علیه السلام به میدان رفت و با صولت عجیبی جنگید، به طوری که نوزده سوار و بیست پیاده را کشت و سپس هر دو دستش را قطع کردند. وهب هم چنان جنگید تا به شهادت رسید. پس سر بریده او را به سوی لشکر امام حسین علیه السلام انداختند. مادرش سر او را به آغوش کشید و سپس آن را به سوی دشمن انداخت. امام حسین علیه السلام[۱۲] فرمود: «ای مادر وهب به خیمه برگرد. پسرت اکنون با رسول خداست.» وهب هنگام شهادت بیست و پنج سال داشت. او و خانواده اش در روز عاشورا ده روز بود که به اسلام گرویده بودند و در پیکر وهب اثر هفتاد ضربه شمشیر و نیزه و تیر دیده می شد.[۱۳]

۲۵- هانیه همسر وهب: «هانیه» خود را به جنازه به خون غلتیده همسرش وهب رساند، خون های پیکر او را پاک می کرد و گفت: «بهشت بر تو گوارا باد». شمر وقتی او را دید، به غلامش رستم دستور داد او را بکشد. رستم با عمود بر آن نوعروس زد و او را کشت. این نخستین و تنها زنی بود که در کربلا در راه دفاع از حریم امام حسین علیه السلام به شهادت رسید.[۱۴]

۲۶- عبدالله بن یزید العبدی؛

۲۷- عبیدالله بن یزید العبدی: «عبدالله» و «عبیدالله» همراه پدرشان «یزید بن ثبیط العبدی» که از شیعیان بصره بودند همراه عده ای دیگر از بصره بیرون آمده و در محلی به نام (ابطح) در نزدیکی مکه به امام حسین علیه السلام پیوستند. در روز عاشورا «عبدالله» و «عبیدالله» در حمله اول که دسته جمعی بود، به شهادت رسیدند.

۲۸- عبدالرحمن بن مسعود التیمی: عبدالرحمن همراه با پدرش مسعود بن الحجاج، از شیعیان و شجاعان مشهور بودند که با لشکر عمر بن سعد از کوفه خارج شدند، ولی پیش از درگیری در روز عاشورا، به امام حسین علیه السلام پیوستند. «عبدالرحمن» و پدرش و در حمله اول، به شهادت رسیدند.

۲۹- عمار بن حسان الطائی: از شیعیان مخلص و از شجاعان دلیر و معروف بود. پدرش حسان از اصحاب امام علی علیه السلام بود. عمار از مکه در خدمت امام علیه السلام بود و از آن حضرت جدا نشد تا در روز عاشورا در حمله اول به فیض عظیم شهادت نائل گشت.

۳۰- حبشی بن قیس النهمی: جد او از اصحاب رسول خداست و از قبیله نهم است. او در ایامی که خبر از جنگ در کربلا نبود، خدمت امام بود و به همراه آن حضرت به کربلا آمد و در روز عاشورا به شهادت رسید.

پانویس

  1. سیمای جوانان در قرآن و تاریخ اسلام، علی دوانی، ص ۲۰۹.
  2. همراه با سید الشهدا از مدینه تا کربلا، ص ۲۰.
  3. اعیان الشیعه، ج ۷، ص ۴۳۰.
  4. سردار کربلا، ص ۲۲۹.
  5. از عاشورا تا اربعین، حشمت الله قنبری، ص ۶۳.
  6. مجله دیدارآشنا، ش ۲۲، ویژگی های جوانان عاشورایی، ص ۱۷.
  7. فتح خون، سید مرتضی آوینی، ص ۱۲۰.
  8. سید بن طاووس، لهوف، ص ۱۱۳.
  9. همان.
  10. از عاشورا تا اربعین، ص ۶۱.
  11. قصه کربلا، نظری منفرد، ص ۲۸۴.
  12. بحار، ج ۴۵، ص ۲۷.
  13. تعالی السبطین، ج ۱، ص ۲۸۶.
  14. لهوف سیدبن طاووس، ترجمه عقیقی بخشایشی، ص ۱۱۶.

منابع

  • مجله دیدار آشنا، اسفند و فروردین ۳-۱۳۸۲، شماره ۴۶-۴۵.
11.jpg
واقعه عاشورا
قبل از واقعه
شرح واقعه
پس از واقعه
بازتاب واقعه
وابسته ها