آیه 33 سوره مائده: تفاوت بین نسخهها
سطر ۲۴۲: | سطر ۲۴۲: | ||
اينکه اخبار راجع ببليات وارده بر مؤمنين است مثل فقر و مرض و گرفتار ظالم و تلف اموال و نفوس که كفاره گناهان است مربوط باقامه حدود و نزول عذاب نيست چنانچه بر قوم نوح، هود، صالح، لوط، شعيب، موسي وارد شد که در آخرت هم باشد عذاب گرفتار هستند أَدخِلُوا آلَ فِرعَونَ أَشَدَّ العَذابِ مؤمنون آيه | اينکه اخبار راجع ببليات وارده بر مؤمنين است مثل فقر و مرض و گرفتار ظالم و تلف اموال و نفوس که كفاره گناهان است مربوط باقامه حدود و نزول عذاب نيست چنانچه بر قوم نوح، هود، صالح، لوط، شعيب، موسي وارد شد که در آخرت هم باشد عذاب گرفتار هستند أَدخِلُوا آلَ فِرعَونَ أَشَدَّ العَذابِ مؤمنون آيه | ||
+ | }} | ||
+ | |-| | ||
+ | ترجمه تفسیر المیزان= | ||
+ | |||
+ | ===ترجمه تفسیر المیزان=== | ||
+ | {{نمایش فشرده تفسیر| | ||
+ | " إِنَّما جَزاءُ الَّذِينَ يُحارِبُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ يَسْعَوْنَ فِي الْأَرْضِ فَساداً" كلمه" فسادا" در اين جمله مصدرى است كه به عنوان حال به كار رفته (و معناى در حالى كه مفسدند را مىدهد)، و جمله:" يُحارِبُونَ اللَّهَ" از آنجا كه معناى تحت اللفظى | ||
+ | |||
+ | ج5، ص533 | ||
+ | |||
+ | و حقيقتش در مورد خداى تعالى محال است، و ناگزير بايد بگوئيم معناى مجازى آن منظور است، از اين جهت معناى وسيع و دامنه دارى خواهد داشت، (چون معناى مجازى" محاربه با خدا" همان دشمنى كردن با خدا است)، و دشمنى با خدا معناى وسيعى است كه هم شامل مخالفت با يك يك احكام شرعى مىشود و هم بر هر ظلمى و اسرافى صادق است و ليكن از آنجا كه در آيه شريفه رسول خدا (ص) را هم ضميمه كلمه" اللَّه" كرده، و فرموده:" الَّذِينَ يُحارِبُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ" اين معنا را به ما مىفهماند كه مراد از محاربه، دشمنى با خدا در خصوص مواردى است كه رسول نيز در آن دخالتى دارد و در نتيجه تقريبا متعين مىشود كه بگوئيم: مراد از محاربه با خدا و رسول عملى است كه برگشت مىكند به ابطال اثر چيزى كه رسول از جانب خداى سبحان بر آن چيز ولايت دارد، نظير جنگيدن كفار با رسول و با مسلمانان، و راهزنى راهزنان كه امنيت عمومى را خدشهدار مىسازد، امنيتى را كه باز گسترش دامنه ولايت رسول آن امنيت را گسترش داده. | ||
+ | |||
+ | و همين كه بعد از ذكر محاربه با خدا و رسول جمله:" وَ يَسْعَوْنَ فِي الْأَرْضِ فَساداً" را آورده، معناى منظور نظر را مشخص مىكند و مىفهماند كه منظور از محاربه با خدا و رسول افساد در زمين از راه اخلال به امنيت عمومى و راهزنى است، نه مطلق محاربه با مسلمانان، علاوه بر اينكه اين معنا ضرورى و مسلم است كه رسول خدا (ص) با اقوامى كه از كفار با مسلمانان محاربه كردند بعد از آنكه بر آنان ظفر يافت و آن كفار را سر جاى خود نشانيد معامله محارب را با آنان نكرد، يعنى آنان را محكوم به قتل يا دار زدن يا مثله و يا نفى بلد نفرمود، و اين خود دليل بر آن است كه منظور از جمله مورد بحث مطلق محاربه با مسلمين نيست. | ||
+ | |||
+ | علاوه بر اين استثنايى كه در آيه بعدى آمده خود قرينه است بر اينكه مراد از محاربه همان افساد نامبرده است، براى اينكه ظاهر آن استثناء اين است كه مراد از توبه توبه از محاربه است نه توبه از شرك و امثال آن. | ||
+ | |||
+ | '''[مراد از" محاربه با خدا و رسول" در آيه شريفه، اخلال به امنيت عمومى است بطور مسلحانه]''' | ||
+ | |||
+ | بنا بر اين مراد از محاربه و افساد بطورى كه از ظاهر آيه بر مىآيد اخلال به امنيت عمومى است و امنيت عمومى با ایجاد خوف عمومى که جای امنیت عام را می گیرد خلل مىپذيرد و بر حسب طبع وقتى محارب مىتواند چنين خوفى در جامعه پديد آورد كه مردم را با اسلحه تهديد به قتل كند و به همين جهت است كه در سنت يعنى رواياتى كه در تفسير اين آيه وارد شده نيز محاربه و فساد در ارض به چنين عملى يعنى به شمشير كشيدن و مثل آن تفسير شده است. | ||
+ | |||
+ | ج5، ص534 | ||
+ | |||
+ | ان شاء اللَّه آن روايات در بحث روايتى اين فصل از نظر خواننده مىگذرد. | ||
+ | |||
+ | '''[چهار حكم براى محارب]''' | ||
+ | |||
+ | " أَنْ يُقَتَّلُوا أَوْ يُصَلَّبُوا ..." كلمه" تقتيل" و" تصليب" و" تقطيع" از باب تفعيل است و قتل و صلب و قطع، وقتى به باب تفعيل مىرود، شدت و يا زيادت در معناى آن كلمات را مىرساند، (و بنا بر اين تقتيل و تصليب و تقطيع به معناى كشتن و دار زدن و بريدن به شدت و يا به بسيارى است) لفظ" أو" كه در بين اين چهار كلمه قرار گرفته دلالت بر ترديد دارد تا شنونده نپندارد كه هر سه مجازات را بايد در باره محارب اعمال كرد، بلكه يكى از اين سه مجازات را، و اما اينكه اين ترديد به نحو ترتيب است، بطورى كه تا اولى ممكن باشد نوبت به دومى نرسد، و يا بطور تخيير است و حاكم مخير باشد به اينكه هر يك را خواست و مصلحت ديد به اجرا در آورد، از خود آيه استفاده نمىشود، بلكه بايد از قرينه خارجى يعنى قرائن حالى و مقالى استفاده شود، آيه شريفه از اين جهت خالى از اجمال نيست، و تنها سنت است كه اجمال آن را رفع و ابهامش را بيان مىكند و به زودى خواهد آمد كه از ائمه اهل بيت (ع) روايت شده كه حدود چهارگانه يعنى قتل و دار زدن و قطع عضو و تبعيد بر حسب درجات افساد رتبهبندى شده است، مثلا كسى كه شمشير بكشد و كسى را بكشد و مالى را ببرد، با كسى كه فقط كسى را بكشد و مالى را نبرد، و يا به عكس تنها مالى را بدزدد و كسى را نكشد و يا تنها شمشير بكشد ولى نه كسى را بكشد و نه مالى را ببرد فرق دارد، هم چنان كه اين ترتيب در بحث روايتى آينده ان شاء اللَّه مىآيد. | ||
+ | |||
+ | و اما اينكه فرمود:" أَوْ تُقَطَّعَ أَيْدِيهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ مِنْ خِلافٍ"، منظور از قطع ايدى و أرجل از خلاف اين است كه هر يك از دست و پاى مجرم از طرف مخالف آن ديگر قطع شود، مثلا اگر دست راست او را قطع كردند پاى چپش را قطع كنند و اين خود قرينه است بر اينكه مراد از قطع ايدى و ارجل قطع بعضى از دست و پا است، نه همه آن، يعنى مراد قطع يك دست و يك پا است نه هر دو، چون اگر مراد قطع هر دو بود ديگر مراعات خلاف معنا نداشت. | ||
+ | |||
+ | و مراد از نفى در جمله:" أَوْ يُنْفَوْا مِنَ الْأَرْضِ" طرد كردن و غايب كردن مجرم است كه در سنت تفسير شده به خارج كردن او از وطنش به شهرى ديگر، و در اين آيه بحثهاى ديگرى است كه چون مربوط به فقه است، بايد به كتب فقهى مراجعه نمود. | ||
+ | " ذلِكَ لَهُمْ خِزْيٌ فِي الدُّنْيا وَ لَهُمْ فِي الْآخِرَةِ عَذابٌ عَظِيمٌ" كلمه:" خزى" به معناى فضيحت و رسوايى است، و چون معناى جمله روشن است مىگذريم بعضى از مفسرين به اين جمله استدلال كردهاند به اينكه صرف جارى كردن حد الهى كه يا قتل است و يا بدار آويختن و يا قطع دست و پا و يا نفى بلد، باعث نمىشود كه | ||
+ | |||
+ | ج5، ص535 | ||
+ | |||
+ | عذاب آخرتى مجرم بر طرف شود «1» و اين استدلال تا حدودى حق است. | ||
+ | |||
+ | " إِلَّا الَّذِينَ تابُوا مِنْ قَبْلِ أَنْ تَقْدِرُوا عَلَيْهِمْ ..." يعنى مگر آن محاربى كه قبل از دستگيرى توبه كرده باشد، و اما بعد از دستگير شدن و قيام دو شاهد بر اينكه او شمشير كشيده، و يا كسى را كشته ديگر توبه حد شرعيش را بر نمى دارد، و اما اينكه فرمود:" فَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ" كنايه است از برداشته شدن حد از آنان- در آن صورت كه قبل از دستگيرى توبه كرده باشد- پس در واقع اين آيه از مواردى است كه مغفرت به غير امر اخروى تعلق گرفته، (چون معنايش اين است كه چنين كسى در صورتى كه توبه كند لازم نيست خود را به محكمه معرفى نموده، و اقرار به قتل كند، تا حاكم حكم اعدامش را صادر و اجراء كند، تا گناهش آمرزيده شود، بلكه همين كه خود و خدا توبه كند حدش آمرزيده و يا ساقط مىشود). | ||
}} | }} | ||
|-| | |-| | ||
سطر ۲۷۲: | سطر ۳۱۰: | ||
}} | }} | ||
|-| | |-| | ||
+ | |||
سایر تفاسیر= | سایر تفاسیر= |
نسخهٔ کنونی تا ۳۰ نوامبر ۲۰۱۹، ساعت ۰۹:۳۱
<<32 | آیه 33 سوره مائده | 34>> | |||||||||||||
|
محتویات
ترجمه های فارسی
همانا کیفر آنان که با خدا و رسول به جنگ برخیزند و در زمین به فساد کوشند جز این نباشد که آنها را به قتل رسانده، یا به دار کشند و یا دست و پایشان به خلاف یکدیگر بِبُرند و یا به نفی و تبعید از سرزمین (صالحان) دور کنند. این ذلت و خواری عذاب دنیوی آنهاست و اما در آخرت به عذابی بزرگ معذّب خواهند بود.
کیفر آنان که با خدا و پیامبرش می جنگند، و در زمین به فساد و تباهی می کوشند، فقط این است که کشته شوند، یا به دارشان آویزند، یا دست راست و پای چپشان بریده شود، یا از وطن خود تبعیدشان کنند. این برای آنان رسوایی و خواری در دنیاست، و برای آنان در آخرت عذابی بزرگ است.
سزاى كسانى كه با [دوستداران] خدا و پيامبر او مىجنگند و در زمين به فساد مىكوشند، جز اين نيست كه كشته شوند يا بر دار آويخته گردند يا دست و پايشان در خلاف جهت يكديگر بريده شود يا از آن سرزمين تبعيد گردند. اين، رسوايى آنان در دنياست و در آخرت عذابى بزرگ خواهند داشت.
جزاى كسانى كه با خدا و پيامبرش جنگ مىكنند و در زمين به فساد مىكوشند، آن است كه كشته شوند، يا بردار گردند يا دستها و پاهايشان يكى از چپ و يكى از راست بريده شود يا از سرزمين خود تبعيد شوند. اينها رسواييشان در اين جهان است و در آخرت نيز به عذابى بزرگ گرفتار آيند.
کیفر آنها که با خدا و پیامبرش به جنگ برمیخیزند، و اقدام به فساد در روی زمین میکنند، (و با تهدید اسلحه، به جان و مال و ناموس مردم حمله میبرند،) فقط این است که اعدام شوند؛ یا به دار آویخته گردند؛ یا (چهار انگشت از) دست (راست) و پای (چپ) آنها، بعکس یکدیگر، بریده شود؛ و یا از سرزمین خود تبعید گردند. این رسوایی آنها در دنیاست؛ و در آخرت، مجازات عظیمی دارند.
ترجمه های انگلیسی(English translations)
معانی کلمات آیه
يحاربون: حراب و محاربه: جنگيدن. يُحارِبُونَ اللَّهَ يعنى با خدا مى جنگند.
يسعون: تلاش مى كنند. «سعى يسعى» به معنى تند رفتن و دويدن نيز آمده است.
يقتلوا: قتل: كشتن. تقتيل مبالغه آن است خواه در كيفيت باشد يا در كميت. مراد از آن در آيه شدت در كيفيت قتل است.
يصلبوا: صلب و تصليب: به دار زدن. «او يصلبوا» يا به دار زده شوند.
خلاف: مخالف و غيرهم. «تُقَطَّعَ أَيْدِيهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ مِنْ خِلافٍ» دستها و پاهايشان خلاف هم قطع شود . مثلا دست راست با پاى چپ يا بالعكس.
ينفوا: نفى: تبعيد. آن در اصل هلاك كردن به وسيله دور نمودن است. «او ينفوا» يعنى يا تبعيد شوند.[۱]
نزول
محل نزول:
این آیه در مدینه بر پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله نازل گردیده است. [۲]
شأن نزول:
«شیخ طوسی» گوید: در سبب نزول آيه اختلاف نموده اند: اول، ابن عباس و ضحاك گويند: درباره قومى نازل شد كه بين آنها و رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم عهدى بسته شده بود و آنها نقض عهد نمودند و در روى زمين فساد كردند، خداوند رسول خويش را در كيفيت شكنجه آنان كه در آيه مذكور است، مخير فرمود.
دوم، حسن بصرى و عكرمة گويند: درباره مشركين نازل گرديده است.
سوم، قتادة و انس و سعيد بن جبير و سدى گويند: درباره عرينيين[۳] و عكانيين نازل شده است. هنگامى كه مرتد شده و در روى زمين فساد كرده بودند، پيامبر دستور دستگيرى آنها را صادر فرمود و نيز دستور داد دستها و پاهاى آنها را قطع كنند و به چشم هاى آنها سيخ و ميل فرو نمايند و در بعضى از اخبار چنين آمده كه آنها را سوزانيدند و برخى گويند: پيامبر اراده نمود كه چشم هاى آنها را به سيخ بكشد اين آيه نازل گرديد و از اراده خويش صرفنظر نمود[۴][۵].[۶]
تفسیر آیه
تفسیر نور (محسن قرائتی)
إِنَّما جَزاءُ الَّذِينَ يُحارِبُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ يَسْعَوْنَ فِي الْأَرْضِ فَساداً أَنْ يُقَتَّلُوا أَوْ يُصَلَّبُوا أَوْ تُقَطَّعَ أَيْدِيهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ مِنْ خِلافٍ أَوْ يُنْفَوْا مِنَ الْأَرْضِ ذلِكَ لَهُمْ خِزْيٌ فِي الدُّنْيا وَ لَهُمْ فِي الْآخِرَةِ عَذابٌ عَظِيمٌ «33»
همانا كيفر آنان كه با خداوند و پيامبرش به محاربه برمىخيزند و (با سلاح و تهديد و غارت) در زمين به فساد مىكوشند، آن است كه كشته شوند، يا به دار آويخته شوند، يا دست و پايشان بطور مخالف بريده شود يا آنكه از سرزمين (خودشان) تبعيد شوند. اين كيفر ذلت بار دنيوى آنان است و در آخرت برايشان عذابى عظيم است.
نکته ها
در شأن نزول آيه آمده است كه جمعى از مشركانِ مكّه به مدينه آمده، مسلمان شدند. ولى چون بيمار بودند به فرمان پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله به منطقهى خوش آب و هوايى در بيرون مدينه رفته و اجازه يافتند از شير شترهاى زكات بهره ببرند؛ امّا چون سالم شدند، چوپانهاى مسلمان را گرفته، دست و پايشان را بريدند و چشمانشان را كور كرده، شتران را به غارت بردند و از اسلام هم دست كشيدند. رسول خدا صلى الله عليه و آله دستور داد آنان را دستگير كنند و همان كارى را كه با چوپانان كرده بودند، بر سر خودشان آوردند. آيهى فوق نازل شد.
كيفرهايى كه در آيه آمده، «حقّ اللّه» است و از جانب حكومت يا مردم قابل عفو و تبديل نيست. «1» ودر تفسير الميزان آمده است كه انتخاب يكى از چهار كيفر، با امام مسلمانان است و اگر اولياى مقتول هم عفو كنند، بايد يكى از كيفرها اجرا شود.
«1». تفسير اطيبالبيان.
جلد 2 - صفحه 285
كلمهى «جَزاءُ» به معناى كيفر و پاداش كافى است؛ يعنى حدود و مجازاتهاى چهارگانه براى مجرم عادلانه و كافى است. «1»
براى اصلاح جامعه، هم موعظه و ارشاد لازم است، هم شمشير و برخورد قاطع و انقلابى. (آيه قبل، پيام و هشدار به قاتل بود و اين آيه، عقوبت افراد محارب و مفسِد را بيان مىكند)
عقوبت بايد همراه با عدالت باشد. چون فسادها و خصوصيّات مفسدان متفاوت است، كيفرها هم يكسان نيست؛ مثلا اگر فساد، فجيعانه بود، كيفرش قتل است؛ ولى اگر سطحى بود، كيفر آن تبعيد است. اين معنا از روايات فهميده مىشود، از جمله آنكه: كيفر قتل، اعدام است، كيفر ارعاب، تبعيد است، كيفر راهزنى و سرقت، قطع دست و پا است و كيفر قتل و راهزنى وسرقت مسلحانه، قطع دست و پا و به دار آويختن است. «2»
اجراى احكام و حدود الهى، در سايهى برپايى نظام و حكومت اسلامى ميسّر است، پس دين از سياست جدا نيست.
آنان كه بر امام و رهبر مسلمانان يا حكومت اسلامى خروج كنند، مشمول «يُحارِبُونَ اللَّهَ» مىشوند. «3»
طبق آيهى 279 سورهى بقره، رباخوار، «محارب» خدا و پيامبر است، «فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ» چون امنيّت اقتصادى را به هم مىزند. همچنين در روايات، توهين به مسلمان، محاربهى با خدا به حساب آمده است: «من أهان لى ولياً فقد بارزنى بالمحاربة». «4»
پیام ها
1- وظيفهى نظام و حكومت، حفظ امنيّت شهرها، روستاها، جادهها و برخورد با متخلّفان است. إِنَّما جَزاءُ ...
2- جنگ با خلق خدا، جنگ با خداست وآنكه با مردم طرف شود، گويا با خداوند طرف است. «يُحارِبُونَ اللَّهَ»
«1». تفسير راهنما.
«2». تفسير صافى.
«3». تفسير فىظلالالقرآن.
«4». بحار، ج 4، ص 65.
جلد 2 - صفحه 286
3- نافرمانى از دستورات پيامبر و مبارزه با آنها، جنگ با خداوند است. «يُحارِبُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ»
4- براى آنان كه امنيّت جامعه را بر هم مىزنند، چند نوع كيفر مقرر شده است: اعدام، تبعيد، قطع دست و پا، به دار آويختن. يُقَتَّلُوا أَوْ يُصَلَّبُوا ...
5- مخالفان ولايت رسول اللّه كه قصد براندازى دارند و با نظام الهى در جنگند، بايد به سختترين كيفر مجازات شوند. يُحارِبُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ ... أَنْ يُقَتَّلُوا
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
إِنَّما جَزاءُ الَّذِينَ يُحارِبُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ يَسْعَوْنَ فِي الْأَرْضِ فَساداً أَنْ يُقَتَّلُوا أَوْ يُصَلَّبُوا أَوْ تُقَطَّعَ أَيْدِيهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ مِنْ خِلافٍ أَوْ يُنْفَوْا مِنَ الْأَرْضِ ذلِكَ لَهُمْ خِزْيٌ فِي الدُّنْيا وَ لَهُمْ فِي الْآخِرَةِ عَذابٌ عَظِيمٌ (33)
شأن نزول- در منهج «1»- سال ششم از هجرت جماعتى از عرينه و عكل خدمت حضرت رسالت صلى اللّه عليه و آله به شرف اسلام معزّز گشته ملازمت آن سرور را اختيار كردند. چون هواى مدينه با مزاج آنها چندان موافقتى نداشت مريض شدند. صورت حال به عرض مبارك پيغمبر صلى اللّه عليه و آله رسانيده.
اذن فرمود به ميان شتران شيردار روند در نزديك جبل العير، تا چند روز آنجا شير شتر آشاميده. مرض آنها مبدل به صحت شد. در صباحى متفقا پانزده شتر خاصه حضرت را رانده، رو به قبيله خود نهادند. يسار، مولى رسول با چند نفر از عقب آنها به ايشان رسيده مقاتله كردند. آخر الامر يسار را گرفته دست و پاى او را بريدند و خار در زبان و چشم او مىزدند تا شهيد شد. حضرت مطلع و كرز بن جابر را با بيست سوار مسلح به عقب ايشان فرستاد. همه را گرفته دست و گردن بسته نزد پيغمبر صلى اللّه عليه و آله آوردند. آيه شريفه در باره آنها نازل شد:
إِنَّما جَزاءُ الَّذِينَ يُحارِبُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ: و اين است و جز اين نيست جزاى آنان كه محاربه كنند با خدا و رسول او. مراد محاربه با اولياى آنها يعنى مسلمانان و اسناد محاربه به خدا و رسول به جهت تعظيم اهل اسلام باشد.
«1» سيره ابن هشام، جلد 2، صفحه 640 (طبع مصر)- طبقات ابن سعد، جلد 2، صفحه 93 (اين داستان، تحت عنوان سريّه «كرز بن جابر» در كتب تاريخ اسلام ثبت شده است)
تفسير اثنا عشرى، ج3، ص: 74
حاصل: كسانى كه محاربه نمايند با مسلمانان و در صدد سلب حيات و مال ايشان شوند، وَ يَسْعَوْنَ فِي الْأَرْضِ فَساداً: و مىشتابند در زمين به جهت فساد كه قتل و غارت و قطع طريق باشد، يا جزاى آنانكه فساد نمايند در زمين فساد كردنى أَنْ يُقَتَّلُوا: اينكه بكشند ايشان را، أَوْ يُصَلَّبُوا: يا بدار زنند ايشان را، أَوْ تُقَطَّعَ أَيْدِيهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ مِنْ خِلافٍ: يا ببرند دستها و پاهاى ايشان را بر خلاف يعنى دست راست و پاى چپ ايشان را قطع كنند أَوْ يُنْفَوْا مِنَ الْأَرْضِ: يا برانند ايشان را از زمين يعنى از شهرى بشهرى بدان حيثيت كه در هيچ موضعى قرار نتوانند گرفت. چون اين آيه نازل شد حضرت امر فرمود تا دست و پاى ايشان را قطع كردند و ميل در چشم ايشان كشيده، آنگاه ايشان را مصلوب ساختند. ذلِكَ لَهُمْ خِزْيٌ فِي الدُّنْيا: اين حدود مذكوره براى ايشان خوارى و رسوائى است در دنيا وَ لَهُمْ فِي الْآخِرَةِ عَذابٌ عَظِيمٌ: و مر ايشان راست در آخرت عذابى بزرگ به جهت بزرگى گناه ايشان.
تنبيه- آيه شريفه عام است نسبت به تمام امت، و هر كه محارب خدا و پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و مفسد در زمين باشد، داخل است در حكم آيه؛ و لذا صاحب كنز العرفان گويد: نزد فقها هر كه سلاح را برهنه كند به جهت ترساندن مردمان در دريا يا در صحرا، در روز يا در شب، خواه ضعيف باشد خواه قوى، از اهل ريبه باشد يا نه، مذكر باشد يا مؤنث، او محارب است؛ و قاطع الطريق و مكابر بر مال يا ناموس، در اين حكم داخلند. «1»
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
إِنَّما جَزاءُ الَّذِينَ يُحارِبُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ يَسْعَوْنَ فِي الْأَرْضِ فَساداً أَنْ يُقَتَّلُوا أَوْ يُصَلَّبُوا أَوْ تُقَطَّعَ أَيْدِيهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ مِنْ خِلافٍ أَوْ يُنْفَوْا مِنَ الْأَرْضِ ذلِكَ لَهُمْ خِزْيٌ فِي الدُّنْيا وَ لَهُمْ فِي الْآخِرَةِ عَذابٌ عَظِيمٌ (33)
ترجمه
جز اين نيست پاداش كسانيكه جنگ ميكنند با خدا و پيغمبرش و ميكوشند در زمين براى فساد كه كشته شوند يا بدار كشيده شوند يا بريده شود دستهاشان و پاهاشان بر خلاف يكديگر يا رانده شوند از زمين اين مر ايشانرا است خوارى در دنيا و از براى ايشان است در آخرت عذابى بزرگ.
تفسير
محاربه با خدا و رسول محاربه با اولياء آندو يعنى مسلمانان است و محارب كسى را گويند كه خود را مهيا براى حرب نموده باشد بتهيه وسائل آن خواه در شهر باشد خواه در طرق و شوارع خارج از شهر چنانچه در مجمع اين معنى را بروايات اهل بيت عليهم السلام نسبت داده است و از حضرت باقر (ع) روايت شده است كه كسيكه در شب حمل سلاح نمايد او محارب است مگر آنكه مردى باشد كه مورد سوءظن نگردد و البته كسانيكه در مقام محاربه با مسلمانان باشند خواه براى قتل و غارت و خواه براى اغراض فاسده ديگر از ساعيان بر فساد در زمين ميباشند زيرا فسادى برتر و بالاتر از قتل نفوس مسلمانان و نهب اموال و هتك اعراض آنها نيست و پاداش اين قبيل اشخاص آنستكه بشمشير كشته شوند يا بدار كشيده شوند يا يك دست و يك پاى آنها از راست و چپ بر خلاف يكديگر بريده شود يا نفى بلد گردند و از حوزه اسلام خارج شوند و گفتهاند بايد دست راست و پاى چپ باشد و از قطع دست اكتفا شود به بريدن چهار انگشت غير از شست و پا بايد طورى بريده شود كه پاشنه باقى بماند و ظاهر آيه و حاصل جمع بين روايات باب بنظر حقير آنستكه حاكم مخير است در اجراء هر يك از اين حدود لكن بمناسبت تقصير محارب و اقتضاء مقام و مصلحت وقت بايد عمل نمايد مثلا اگر فقط مرتكب قتل شده باشند بايد كشته شوند در صورتى كه مصلحت در اعلام حال آنها بر مردم نباشد و الّا
جلد 2 صفحه 205
بايد براى عبرت خلق آنها را بدار بكشند و اگر فقط مرتكب سرقت شده باشند بايد دست و پاى آنها را ببرند و اگر مرتكب قتل و سرقت هر دو شده باشند اول دست و پاى آنها را ببرند بعد بدار بكشند و اگر مرتكب هيچ يك از قتل و سرقت نشده باشند فقط سر راه را بر مردم گرفته باشند و ترسانده باشند مسلمانان را آنها را از بلاد اسلام خارج نمايند اگر مصلحت در اخراج آنها باشد و الا حبس شوند تا اطمينان بتوبه آنها حاصل شود چون حبس هم يك نوع اخراج از حوزه اسلام است چنانچه از حضرت جواد (ع) روايت شده است و ممكن است گاهى مصلحت در آن باشد كه آنها را در دريا بيندازند تا غرق شوند و باين وسيله اخراج از حوزه اسلام شوند چنانچه در كافى روايت شده است كه معناى نفى محارب اين است تا معادل قتل و صلب باشد و شايد غرق و حبس از معانى باطنيه باشد كه ائمه اطهار استفاده نمودهاند و الا متبادر از نفى بلد همان اخراج است كه از ساير روايات استفاده ميشود و باب تفعيل در امثله سه گانه ظاهرا بمعنى مجرد است و شايد براى مبالغه و تاكيد باشد و چون اجراء حدود از وظائف امام يا نائب او است و اخبار در شان نزول آيه و بيان مراد از حدود چهار گانه كه بطور ترتيب است يا تخيير مختلف است و وجه جمع با شاهد روايتى همانستكه عرض شد از ذكر آنها خوددارى ميشود و از ذيل آيه بدست مىآيد كه اين فقط ذلت و رسوائى دنيوى آنها است و عذاب عظيم اخروى آنها بجاى خود محفوظ است بلى اگر در دنيا اجراى حد بر آنها شود ممكن است موجب تخفيف عذاب آنها در آخرت گردد و اللّه اعلم ..
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
إِنَّما جَزاءُ الَّذِينَ يُحارِبُونَ اللّهَ وَ رَسُولَهُ وَ يَسعَونَ فِي الأَرضِ فَساداً أَن يُقَتَّلُوا أَو يُصَلَّبُوا أَو تُقَطَّعَ أَيدِيهِم وَ أَرجُلُهُم مِن خِلافٍ أَو يُنفَوا مِنَ الأَرضِ ذلِكَ لَهُم خِزيٌ فِي الدُّنيا وَ لَهُم فِي الآخِرَةِ عَذابٌ عَظِيمٌ (33)
جز اينکه نيست که سزاي كساني که با خدا و رسول محاربه ميكنند و در زمين كوشش در فساد مينمايند اينكه كشته شوند يا بر دار نصب شوند يا دست و پاي آنها را چپ و راست قطع كنند يا نفي بلد شوند از بلاد اسلامي اينکه خزي دنياي
جلد 6 - صفحه 352
است و در آخرت عذاب عظيم از خصائص اينها است.
كلام در اينکه آيه در چند مقام واقع ميشود
(مقام اول)
در معناي محارب و آن چند قسم است: 1- لصوص که قطاع الطريق باشند و باصطلاح گردنه زن در بعض اخبار او را محارب شمرده و در بعض اخبار حكم محارب بر او جاري فرموده. 2- كساني که با سلاح بيرون ميآيند و با مسلمين حرب ميكنند و مرتكب قتل و اخذ مال ميشوند. 3- مرتكب قتل فقط ميشوند. 4- مرتكب زخم و جراحت ميشوند. 5- فقط اخذ مال ميكنند. 6- فقط موجب اخافه مسلمين ميگردند. 7- مرتكب ضرب و شتم ميشوند.
(مقام دوم)
در حكم محارب و حدّ آن اخبار و فتاواي علماء در اينکه باب مختلف است از پارهاي از اخبار استفاده ميشود و بر طبقش جماعتي فتوي دادند تخيير در اينکه امور مطابق ظاهر آيه شريفه بين قتل و صلب و قطع يد يمني و رجل يسري و نفي بلد و تعيين هر يك طبق نظر مجتهد و امام است و از بسياري از اخبار و فتاوي ترتيب استفاده ميشود که اگر قتل تنها است او را ميكشند قصاصا و اگر وليّ دم عفو كرد يا ديه گرفت ميكشند جدا و اگر قتل و اخذ مال كرده مال را از او ميگيرند عينا يا بدلا و دست راست و پاي چپ آن را قطع ميكنند سپس ميكشند و بدار ميزنند و اگر اخذ مال كرده و نكشته او را قطع يد و رجل ميكنند و نفي بلد و اگر جراحت وارد كرده و اخذ مال نكرده او را تقاص ميكنند يا ديه و نفي بلد و اگر مجرد شهر سلاح و اخافه مسلمين كرده و قتل و جرح و اخذ مالي نشده فقط نفي بلد است و لكن اينکه اخبار از حيث سند خالي از ضعف نيست بواسطه عبد اللّه و عبيدة و محمّد بن سلمان و غير اينها لكن چون اصحاب استناد كردند گفتند خبر مسند ميشود.
جلد 6 - صفحه 353
و تحقيق كلام مطابق اخبار صحيحه بنحوي که مخالف با ظاهر آيه هم نباشد و با اينکه اخبار هم سازش داشته باشد اينست که بگوئيم تخيير و اختيار هم با امام و نائب امام است و البته هم امام و حاكم مراعات مرجحات از حيث اشخاص و محل و زمان و درجات معصيت و غير اينها را بايد بكند و اينکه اخبار هم براي ذكر مرجحات است و الزامي نيست و مؤيدات اينکه دعوي اختلاف اخبار ترتيب است در ذكر مرجحات و دليل بر اينکه مدعي صحيحه حريز است که فرمود
(او في القرآن للتخيير حيث وقع)
و حسنه جميل فرمود
(ذاك الي الامام انشاء قتل و ان شاء صلب و انشاء قطع)
و صحيحه بريد فرمود
(ذاك الي الامام يفعل ما يشاء قلت فمفوض اليه ذلک قال لا و لكن بحق الجناية)
و البته معلوم است كسي که هم قتل هم اخذ مال كرده حق جنايتش بيشتر است از آنكه مجرد لبس سلاح كرده و قتل و اخذ مالي نكرده و كلام در اينکه مقام ابسط از اينکه در باب حدود.
(م) القصاص مقدم علي الحدّ و اگر ولي مقتول عفو كرد كشته ميشود جدا (م) بتوبه حد ساقط ميشود قبل از وصول بآن لكن حق النّاس از قصاص و ديه بجاي خود محفوظ است.
(م) در موضوع دار بعضي گفتند بايد حيّا بدار زد چون صلب مقابل قتل و قطع دست و پا است لكن مستفاد از بعض اخبار است که در بعض موارد قتل و صلب و قطع يد و رجل جمعا ذكر شده و منافي با ظاهر آيه هم نيست زيرا افراد تخييري مانعة الخلوّ است نه مانعة الجمع لذا در بعض اخبار هم دارد قطع با نفي، و تحقيق اينکه است که منوط بنظر امام و حاكم است و نيز گفتند در صورت صلب سه روز بيشتر در بالاي دار نبايد بماند اگر در ظرف سه روز مرد او را بياورند غسل و كفن و نماز و دفن و اگر نمرد پائين آورند و بقتل رسانند و بعضي گفتند باشد تا جان دهد اينکه هم منوط بنظر امام است و بعضي گفتند غسل قبل از صلب باشد چنانچه در ساير
جلد 6 - صفحه 354
موارد قتل ابتداء امر بغسل ميكنند سپس او را بقتل ميرسانند.
(م) در مورد نفي بايد از بلدي که جناية كرده او را نفي بلد كنند و ببلد ديگر و دستور دهند که در آن بلد با او مؤاكله و مراوده و معاشرت نكنند و از آن بلد اخراج كنند و هكذا تا از كليه بلاد اسلامي اخراج كنند و اگر خواست پناه برد ببلاد شرك بآنها دستور دهند که او را پناه ندهند و اگر پناه دادند با آنها مقاتله كنند تا مدت يك سال و بعضي گفتند مطلقا تا بميرد يا توبه كند.
(مقام سوم)
در شرح مفاد آيه شريفه إِنَّما جَزاءُ الَّذِينَ يُحارِبُونَ اللّهَ وَ رَسُولَهُ انما از ادات حصر است و جزاء پاداش عمل است و محاربه با خدا و رسول محاربه با اولياء خدا و امّة رسول خدا است يعني اهل ايمان و مسلمين چه در شهرستانها باشد و چه در براري و صحاري که بلصّ تعبير ميشود يعني نيست جزاي آنها مگر مذكورات.
وَ يَسعَونَ فِي الأَرضِ فَساداً عطف تفسيريست يعني محارب مفسد در ارض است و معني فساد قتل و غارت و ايذاء و اضرار بمسلمين است جانا و مالا و عرضا، دينا و دنياءا مقابل مصلح.
أَن يُقَتَّلُوا از باب حق اللّه که حدّ شرعي است و اينکه غير حق النّاس است از قصاص و ديه که قابل عفو است از اولياء مقتول و حدّ قابل عفو نيست.
أَو يُصَلَّبُوا صلب در ازمنه سابقه اينکه بود که او را بريسمان ميبستند تا بالاي دار جان دهد غير از معمولي اينکه ازمنه است که بگردن بيندازند که در ظرف چند دقيقه جان بسپارد.
أَو تُقَطَّعَ أَيدِيهِم دست راست و ارجلهم پاي چپ چنانچه در اخبار تفسير شده (من خلاف) يعني مخالف يكديگر که هر دو از راست يا چپ نباشد
جلد 6 - صفحه 355
و همين كلمه من خلاف قرينه است بر اينكه مراد هر دو دست و هر دو پا نيست که ظاهر ايدي و ارجل است أَو يُنفَوا مِنَ الأَرضِ مطلق ارض است که در هيچ شهرستان و قري و آبادانيها راه ندهند تا بيابان مرگ شود يا توبه كند.
ذلِكَ لَهُم خِزيٌ فِي الدُّنيا اينکه جمله دليل است بر اينكه اقامه حدود در دنيا باعث رفع عقوبت اخروي نيست بلكه رفع عقوبت اخروي منوط بتوبه است.
وَ لَهُم فِي الآخِرَةِ عَذابٌ عَظِيمٌ.
(اشكال)
در بعض اخبار داريم که خداوند اجلّ از اينست که بنده را در دو عالم عقوبة فرمايد اگر در دنيا عقوبت نمود در آخرت نجات ميبخشد.
(جواب)
اينکه اخبار راجع ببليات وارده بر مؤمنين است مثل فقر و مرض و گرفتار ظالم و تلف اموال و نفوس که كفاره گناهان است مربوط باقامه حدود و نزول عذاب نيست چنانچه بر قوم نوح، هود، صالح، لوط، شعيب، موسي وارد شد که در آخرت هم باشد عذاب گرفتار هستند أَدخِلُوا آلَ فِرعَونَ أَشَدَّ العَذابِ مؤمنون آيه
ترجمه تفسیر المیزان
" إِنَّما جَزاءُ الَّذِينَ يُحارِبُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ يَسْعَوْنَ فِي الْأَرْضِ فَساداً" كلمه" فسادا" در اين جمله مصدرى است كه به عنوان حال به كار رفته (و معناى در حالى كه مفسدند را مىدهد)، و جمله:" يُحارِبُونَ اللَّهَ" از آنجا كه معناى تحت اللفظى
ج5، ص533
و حقيقتش در مورد خداى تعالى محال است، و ناگزير بايد بگوئيم معناى مجازى آن منظور است، از اين جهت معناى وسيع و دامنه دارى خواهد داشت، (چون معناى مجازى" محاربه با خدا" همان دشمنى كردن با خدا است)، و دشمنى با خدا معناى وسيعى است كه هم شامل مخالفت با يك يك احكام شرعى مىشود و هم بر هر ظلمى و اسرافى صادق است و ليكن از آنجا كه در آيه شريفه رسول خدا (ص) را هم ضميمه كلمه" اللَّه" كرده، و فرموده:" الَّذِينَ يُحارِبُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ" اين معنا را به ما مىفهماند كه مراد از محاربه، دشمنى با خدا در خصوص مواردى است كه رسول نيز در آن دخالتى دارد و در نتيجه تقريبا متعين مىشود كه بگوئيم: مراد از محاربه با خدا و رسول عملى است كه برگشت مىكند به ابطال اثر چيزى كه رسول از جانب خداى سبحان بر آن چيز ولايت دارد، نظير جنگيدن كفار با رسول و با مسلمانان، و راهزنى راهزنان كه امنيت عمومى را خدشهدار مىسازد، امنيتى را كه باز گسترش دامنه ولايت رسول آن امنيت را گسترش داده.
و همين كه بعد از ذكر محاربه با خدا و رسول جمله:" وَ يَسْعَوْنَ فِي الْأَرْضِ فَساداً" را آورده، معناى منظور نظر را مشخص مىكند و مىفهماند كه منظور از محاربه با خدا و رسول افساد در زمين از راه اخلال به امنيت عمومى و راهزنى است، نه مطلق محاربه با مسلمانان، علاوه بر اينكه اين معنا ضرورى و مسلم است كه رسول خدا (ص) با اقوامى كه از كفار با مسلمانان محاربه كردند بعد از آنكه بر آنان ظفر يافت و آن كفار را سر جاى خود نشانيد معامله محارب را با آنان نكرد، يعنى آنان را محكوم به قتل يا دار زدن يا مثله و يا نفى بلد نفرمود، و اين خود دليل بر آن است كه منظور از جمله مورد بحث مطلق محاربه با مسلمين نيست.
علاوه بر اين استثنايى كه در آيه بعدى آمده خود قرينه است بر اينكه مراد از محاربه همان افساد نامبرده است، براى اينكه ظاهر آن استثناء اين است كه مراد از توبه توبه از محاربه است نه توبه از شرك و امثال آن.
[مراد از" محاربه با خدا و رسول" در آيه شريفه، اخلال به امنيت عمومى است بطور مسلحانه]
بنا بر اين مراد از محاربه و افساد بطورى كه از ظاهر آيه بر مىآيد اخلال به امنيت عمومى است و امنيت عمومى با ایجاد خوف عمومى که جای امنیت عام را می گیرد خلل مىپذيرد و بر حسب طبع وقتى محارب مىتواند چنين خوفى در جامعه پديد آورد كه مردم را با اسلحه تهديد به قتل كند و به همين جهت است كه در سنت يعنى رواياتى كه در تفسير اين آيه وارد شده نيز محاربه و فساد در ارض به چنين عملى يعنى به شمشير كشيدن و مثل آن تفسير شده است.
ج5، ص534
ان شاء اللَّه آن روايات در بحث روايتى اين فصل از نظر خواننده مىگذرد.
[چهار حكم براى محارب]
" أَنْ يُقَتَّلُوا أَوْ يُصَلَّبُوا ..." كلمه" تقتيل" و" تصليب" و" تقطيع" از باب تفعيل است و قتل و صلب و قطع، وقتى به باب تفعيل مىرود، شدت و يا زيادت در معناى آن كلمات را مىرساند، (و بنا بر اين تقتيل و تصليب و تقطيع به معناى كشتن و دار زدن و بريدن به شدت و يا به بسيارى است) لفظ" أو" كه در بين اين چهار كلمه قرار گرفته دلالت بر ترديد دارد تا شنونده نپندارد كه هر سه مجازات را بايد در باره محارب اعمال كرد، بلكه يكى از اين سه مجازات را، و اما اينكه اين ترديد به نحو ترتيب است، بطورى كه تا اولى ممكن باشد نوبت به دومى نرسد، و يا بطور تخيير است و حاكم مخير باشد به اينكه هر يك را خواست و مصلحت ديد به اجرا در آورد، از خود آيه استفاده نمىشود، بلكه بايد از قرينه خارجى يعنى قرائن حالى و مقالى استفاده شود، آيه شريفه از اين جهت خالى از اجمال نيست، و تنها سنت است كه اجمال آن را رفع و ابهامش را بيان مىكند و به زودى خواهد آمد كه از ائمه اهل بيت (ع) روايت شده كه حدود چهارگانه يعنى قتل و دار زدن و قطع عضو و تبعيد بر حسب درجات افساد رتبهبندى شده است، مثلا كسى كه شمشير بكشد و كسى را بكشد و مالى را ببرد، با كسى كه فقط كسى را بكشد و مالى را نبرد، و يا به عكس تنها مالى را بدزدد و كسى را نكشد و يا تنها شمشير بكشد ولى نه كسى را بكشد و نه مالى را ببرد فرق دارد، هم چنان كه اين ترتيب در بحث روايتى آينده ان شاء اللَّه مىآيد.
و اما اينكه فرمود:" أَوْ تُقَطَّعَ أَيْدِيهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ مِنْ خِلافٍ"، منظور از قطع ايدى و أرجل از خلاف اين است كه هر يك از دست و پاى مجرم از طرف مخالف آن ديگر قطع شود، مثلا اگر دست راست او را قطع كردند پاى چپش را قطع كنند و اين خود قرينه است بر اينكه مراد از قطع ايدى و ارجل قطع بعضى از دست و پا است، نه همه آن، يعنى مراد قطع يك دست و يك پا است نه هر دو، چون اگر مراد قطع هر دو بود ديگر مراعات خلاف معنا نداشت.
و مراد از نفى در جمله:" أَوْ يُنْفَوْا مِنَ الْأَرْضِ" طرد كردن و غايب كردن مجرم است كه در سنت تفسير شده به خارج كردن او از وطنش به شهرى ديگر، و در اين آيه بحثهاى ديگرى است كه چون مربوط به فقه است، بايد به كتب فقهى مراجعه نمود. " ذلِكَ لَهُمْ خِزْيٌ فِي الدُّنْيا وَ لَهُمْ فِي الْآخِرَةِ عَذابٌ عَظِيمٌ" كلمه:" خزى" به معناى فضيحت و رسوايى است، و چون معناى جمله روشن است مىگذريم بعضى از مفسرين به اين جمله استدلال كردهاند به اينكه صرف جارى كردن حد الهى كه يا قتل است و يا بدار آويختن و يا قطع دست و پا و يا نفى بلد، باعث نمىشود كه
ج5، ص535
عذاب آخرتى مجرم بر طرف شود «1» و اين استدلال تا حدودى حق است.
" إِلَّا الَّذِينَ تابُوا مِنْ قَبْلِ أَنْ تَقْدِرُوا عَلَيْهِمْ ..." يعنى مگر آن محاربى كه قبل از دستگيرى توبه كرده باشد، و اما بعد از دستگير شدن و قيام دو شاهد بر اينكه او شمشير كشيده، و يا كسى را كشته ديگر توبه حد شرعيش را بر نمى دارد، و اما اينكه فرمود:" فَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ" كنايه است از برداشته شدن حد از آنان- در آن صورت كه قبل از دستگيرى توبه كرده باشد- پس در واقع اين آيه از مواردى است كه مغفرت به غير امر اخروى تعلق گرفته، (چون معنايش اين است كه چنين كسى در صورتى كه توبه كند لازم نيست خود را به محكمه معرفى نموده، و اقرار به قتل كند، تا حاكم حكم اعدامش را صادر و اجراء كند، تا گناهش آمرزيده شود، بلكه همين كه خود و خدا توبه كند حدش آمرزيده و يا ساقط مىشود).
برگزیده تفسیر نمونه
(آيه 33)-
شأن نزول:
نقل شده كه: جمعى از مشركان خدمت پيامبر آمدند و مسلمان شدند اما آب و هواى مدينه به آنها نساخت، رنگ آنها زرد و بدنشان بيمار شد، پيامبر صلّى اللّه عليه و آله براى بهبودى آنها دستور داد به خارج مدينه، در نقطه خوش آب و هوايى از صحرا كه شتران زكات را در آنجا به چرا مىبردند بروند و ضمن استفاده از آب و هواى آنجا از شير تازه شتران به حد كافى استفاده كنند، آنها چنين كردند و بهبود يافتند اما به جاى تشكر از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله چوپانهاى مسلمان را دست و پا بريده و چشمان آنها را از بين بردند و سپس دست به كشتار آنها زدند و از اسلام بيرون رفتند. پيامبر صلّى اللّه عليه و آله دستور داد آنها را دستگير كردند و همان كارى كه با چوپانها انجام داده بودند به عنوان مجازات در باره آنها انجام يافت، آيه در باره اين گونه اشخاص نازل گرديد و قانون اسلام را در مورد آنها شرح داد.
تفسير:
كيفر آنها كه به جان و مال مردم حمله مىبرند- اين آيه در حقيقت بحثى را كه در مورد قتل نفس در آيات سابق بيان شد تكميل مىكند و جزاى افراد متجاوزى را كه اسلحه به روى مسلمانان مىكشند و با تهديد به مرگ و حتى كشتن، اموالشان را به غارت مىبرند، با شدت هر چه تمامتر بيان مىكند، و میگويد: «كيفر
ج1، ص512
كسانى كه با خدا و پيامبر به جنگ برمىخيزند و در روى زمين دست به فساد مىزنند اين است كه (يكى از چهار مجازات در مورد آنها اجرا شود. نخست:) اين كه كشته شوند، (ديگر) اين كه به دار آويخته شوند، (سوم) اين كه دست و پاى آنها بطور مخالف (دست راست با پاى چپ) بريده شود (چهارم) اين كه از زمينى كه در آن زندگى مىكنند تبعيد گردند» (إِنَّما جَزاءُ الَّذِينَ يُحارِبُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ يَسْعَوْنَ فِي الْأَرْضِ فَساداً أَنْ يُقَتَّلُوا أَوْ يُصَلَّبُوا أَوْ تُقَطَّعَ أَيْدِيهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ مِنْ خِلافٍ أَوْ يُنْفَوْا مِنَ الْأَرْضِ).
در پايان آيه مىفرمايد: «اين مجازات و رسوايى آنها در دنيا است و (تنها به اين مجازات قناعت نخواهد شد بلكه) در آخرت نيز كيفر سخت و عظيمى خواهند داشت» (ذلِكَ لَهُمْ خِزْيٌ فِي الدُّنْيا وَ لَهُمْ فِي الْآخِرَةِ عَذابٌ عَظِيمٌ).
از اين جمله استفاده مىشود كه حتى اجراى حدود و مجازاتهاى اسلامى مانع از كيفرهاى آخرت نخواهد گرديد.
(آيه 34)- سپس براى اين كه راه بازگشت را حتى به روى اين گونه جانيان خطرناك نبندد، مىگويد: «مگر كسانى كه پيش از دسترسى به آنها توبه و بازگشت كنند كه مشمول عفو خداوند خواهند شد و بدانيد خداوند غفور و رحيم است» (إِلَّا الَّذِينَ تابُوا مِنْ قَبْلِ أَنْ تَقْدِرُوا عَلَيْهِمْ فَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ).
البته توبه آنها، تنها تأثير در ساقط شدن حق اللّه و مجازات محارب دارد و اما حق الناس بدون رضايت صاحب حق، ساقط نخواهد شد- دقت كنيد.
سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:
تفسیر های فارسی
ترجمه تفسیر المیزان
تفسیر خسروی
تفسیر عاملی
تفسیر جامع
تفسیر های عربی
تفسیر المیزان
تفسیر مجمع البیان
تفسیر نور الثقلین
تفسیر الصافی
تفسیر الکاشف
پانویس
- ↑ تفسیر احسن الحدیث، سید علی اکبر قرشی
- ↑ طبرسی، مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 3، ص 231.
- ↑ صاحب منتهى الارب گويد: عرينة بضم عين و فتح راء و سكون ياء بطنى است از بجيلة كه از زمره آنها عرينيون اند كه در زمان رسول خدا صلی الله علیه و آله مرتد شدند.
- ↑ در تفسير برهان از محمد بن يعقوب كلينى بعد از چند واسطه از ابوصالح او از امام صادق عليهالسلام نقل نموده كه درباره قومى از بنىضبة نازل شده كه پيامبر صلی الله علیه و آله به آنها فرموده بود، نزد من بمانيد كه هر وقت مقتضى گرديد. شما را به سريه روانه كنم. اينان گفتند: ما در مدينه نمى توانيم اقامت كنيم. پيامبر آنها را به جائى فرستاد كه شتران مربوط به صدقات جاى داشتند و فرمود: از شير و بول شتر تغذيه كنند، اينان بعد از چندى مرتكب قتل سه نفر از چوپانان شتران شدند. پيامبر على را براى سركوبى آنها فرستاد و امام على عليهالسلام آنها را اسير كرده، نزد پيامبر آورد. سپس اين آيه نازل گرديد، چنان كه شيخ بزرگوار ما نيز در تهذيب نظير اين حديث را هم ذكر نموده است و صاحب مجمع البيان گويد: بعضى معتقدند كه اين آيه درباره قطاع الطريق يعنى راهزنان نازل شده همچنانى كه اكثر مفسرين را عقيده بر آن است و نيز عمده فقهاء هم به همين عقيده معتقدند.
- ↑ صاحب كشف الاسرار به نقل از مقاتل و ابن جبير گويد: اين آيه درباره طايفه عرينيان آمده كه با رسول خدا صلی الله علیه و آله بيعت كردند ولى در دل نفاق و كفر داشتند و به پيامبر گفتند: در شهر مدينه نمى توانيم اقامت كنيم زيرا از مرض وباء آن مى ترسيم و نيز آب و هواى آن براى ما سازگار نيست. پيامبر ايشان را به صحرائى كه جايگاه شتران مربوط به صدقات بود، فرستاد و فرمود: از شير و بول شتران مزبور تغذيه كنيد. اينان از موقعيت سوء استفاده كرده چوپانهاى شتران را كشتند و شتران را به غارت بردند و مرتد شدند. خبر به رسول خدا صلی الله علیه و آله رسيد، دستور فرمود: بر آنها تاختن كنند و دستگيرشان نمايند. پس از دستگيرى دستور داد دست و پاى آنها را قطع كنند و چشمهاى آنها را داغ نمايند و در آفتاب گرم نگهدارند تا بميرند. جبرئيل در آن حال اين آيه را نازل نمود و گفت: كيفر آنها دستورى است كه در اين آيه است و آنها را نبايد مثله نمود. سپس پيامبر از مثله كردن آنها نهى فرمود و شرب بول شتر نيز منسوخ گشت، كلبى گويد: اين آيه در شأن ابوبريدة الاسلمى هلال بن عويمر نازل شده كه با پيامبر عهد بسته بود كه نه او را يارى كند و نه به دشمنان او كمك نمايد و كسى كه به قصد اسلام آوردن باشد راه را بر او نگيرد. بعد از اين عهدنامه قومى از بنىكنانه براى مسلمان شدن نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله مى آمدند. ياران هلال بر آنها شوريدند و آنها را كشتند و خود هلال در اين قتال شركت نداشت سپس اين آية نازل گرديد، طبرى صاحب جامع البيان از يزيد بن ابىحبيب نقل كند كه عبدالملك بن مروان براى انس نامه نوشت و از اين آيه سؤال كرد، انس قضيه عرينيين را براى عبدالملك درباره نزول اين آيه نوشت چنان كه عبدالرزاق نيز در تفسير خود نظير آن را از ابوهريرة روايت نموده است.
- ↑ محمدباقر محقق، نمونه بينات در شأن نزول آيات از نظر شیخ طوسی و ساير مفسرين خاصه و عامه، ص 281.
منابع
- تفسیر نور، محسن قرائتی، تهران:مركز فرهنگى درسهايى از قرآن، 1383 ش، چاپ يازدهم
- اطیب البیان فی تفسیر القرآن، سید عبدالحسین طیب، تهران:انتشارات اسلام، 1378 ش، چاپ دوم
- تفسیر اثنی عشری، حسین حسینی شاه عبدالعظیمی، تهران:انتشارات ميقات، 1363 ش، چاپ اول
- تفسیر روان جاوید، محمد ثقفی تهرانی، تهران:انتشارات برهان، 1398 ق، چاپ سوم
- برگزیده تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازی و جمعي از فضلا، تنظیم احمد علی بابایی، تهران: دارالکتب اسلامیه، ۱۳۸۶ش
- تفسیر راهنما، علی اکبر هاشمی رفسنجانی، قم:بوستان كتاب(انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم)، 1386 ش، چاپ پنجم
- محمدباقر محقق، نمونه بینات در شأن نزول آیات از نظر شیخ طوسی و سایر مفسرین خاصه و عامه.