میرزا مسیح مجتهد تهرانی

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو

میرزا مسیح استرآبادی معروف به میرزا مسیح مجتهد (م، ۱۲۶۳ ق) از علمای مبارز و بنام شیعه در قرن سیزدهم است. وی از شاگردان برجسته میرزای قمی به شمار می رفت و در جریان قیام مردم تهران علیه روس‌ها، رهبری مردم را به عهده داشت.

دوران کودکی و تحصیلات‌‌‍

در سال ۱۱۹۳ ق. قاضی سعید استرآبادی صاحب فرزندی شد که وی را «مسیح» نام نهاد. مسیح نوباوه در خانه‌ای دیده به جهان گشود که نهر جوشان دانش و تقوا در آن جاری و سایه همت و تلاشی خستگی‌ناپذیر در پی گسترش اندیشه‌های اسلامی بر آن حاکم بود. وی تحت عنایت ویژه پدری فاضل و تربیت مادری مؤمن و پاک سرشت، نشو و نما یافت و از اوان کودکی با نغمه توحید آشنا شد.

وی پس از آن که از محضر پدر فاضل و وارسته خویش خوشه‌هایی از خرمن دانش برچید، با ارشاد پدر به مدرسه علوم دینی زادگاهش استرآباد پا نهاد و مقدمات دروس حوزوی را با شوق زیاد و استعداد شگفت آموخت. پس از آن بار سفر بست و برای تکمیل آموخته‌هایش خانواده را به قصد قم ترک نمود و در جوار بارگار مقدس حضرت معصومه سلام الله علیها رحل اقامت افکند.

حوزه درسی فقیه نامدار و دانشور پرآوازه جهان تشیع، میرزای قمی بسان چشمه‌ای جوشان این تشنه معرفت را به سوی خویش جذب کرد و میرزا مسیح در طول سال‌های اقامت خویش در قم از این استوانه فقاهت در رشته‌های فقه، اصول، حدیث، درایه و رجال بهره برد و در اندک مدتی جزو شاگردان برجسته میرزای قمی قلمداد گردید. میرزا مسیح به استفاضه از دانش استادش اشاره کرده، در آثار خود از او به عنوان «استادما» و القابی نظیر آن یاد می‌کند.[۱] وی پس از پی گرفتن تحصیل در فقه تا مرز اجتهاد، تهران را به عنوان محل سکونت خویش برگزید و به «مجتهد تهرانی» اشتهار یافت. (از سایر اساتید میرزا مسیح اطلاعی در دست نیست.)

شاگردان

میرزا مسیح در تهران علاوه بر آن که در مقام مرجع تقلید و مجتهدی پرآوازه به امور شرعی و اجتماعی مردم مشغول بود، از پرورش شاگردان غافل نبود و حوزه درسش پررونق بوده است. با این همه از زندگی شاگردانی که در تهران محضر این فقیه وارسته را درک کرده‌اند اطلاعی نداریم و متأسفانه شرح‌حال‌نگاران در این مورد نوشته‌ای که بتوان به آن استناد نمود، نیاورده‌اند. لیکن در حوزه درسی که با تلاش او در جوار بارگاه هشتمین فروغ امامت حضرت علی بن موسی الرضا علیه‌السلام تشکیل شد افرادی حضور داشتند که به زندگی برخی از آن‌ها اشاره می‌شود:

  • ۱. حاج میرزا نصرالله مشهدی (تربتی) (متوفی ۱۲۹۸ ق): وی مراتب فقه و حکمت را در خدمت حاج سید محمد حائری، حاج میرزا مسیح و ملا هادی سبزواری تکمیل کرد.[۲] نامبرده در علوم نقلی و عقلی و نیز ادبیات عرب نامور بوده و مردم خراسان او را به عنوان مرجعیت فتاوا و احکام فقهی پذیرفته بودند. از آثارش کتاب طهارت، کتاب بیع و حواشی متفرقه بر کتاب قوانین و کتاب فصول و جواب سئوالات فقهی را می‌توان برشمرد.[۳]
  • ۲. حاج میرزا احمد ساوجی (متوفی ۱۳۰۵ ق): نامبرده از مشاهیر علما و مشایخ فقهای عصر خویش بود و در خدمت استاد اخلاق حاج ملا احمد نراقی مؤلف کتاب شریف معراج السعاده پاره‌ای از علوم دینی را آموخت و نزد میرزا مسیح کسب فقه و اصول را پی گرفت.[۴]
  • ۳. مولانا عبدالرحمن شیخ الاسلام (متوفی ۱۲۹۰ ق): یاد شده «شیخ الاسلام» مشهد و مدرس آستان مقدس رضوی بوده است که علوم عقلی و ریاضی را نزد پدرش عبدالوهاب شیخ الاسلام فراگرفت و موقعی که حاج میرزا مسیح به مشهد مقدس آمد محضرش را درک کرد و فقه و اصول را نزد وی تکمیل و تحصیل نمود و از آن پس خود به افاضه علوم عقلی و نقلی و نشر احکام شرعی، اوقات می‌گذرانید.[۵]

از افتخارات بزرگی که نصیب میرزا مسیح مجتهد شد، این بود که به رغم اختلافات و فشار ناشی از سلطنت سلسله قاجار و دخالت بیگانگان در امور کشور و نیز اوضاع پریشان و آشفته آن روز، با شخصیت‌ها و دانشوران نامداری معاصر بود که هر یک پرتوافشان محافل علمی بوده‌اند. سید محمدباقر شفتی بیدآبادی عالم فقیه و جامع علوم نقلی و عقلی، عالم ربانی شیخ ابراهیم کرباسی و سید صدرالدین عاملی از جمله معاصران میرزا مسیح‌اند. سید صدرالدین عاملی در سالی که میرزا مسیح رحلت کرد (سال ۱۲۶۳) دار فانی را وداع گفت و در همان حجره‌ای دفن گردید که میرزا مسیح در آنجا به خاک سپرده شده است.[۶]

آثار و تألیفات

نفوذ اخلاق و رفتار میرزا مسیح مجتهد در قلوب مردم تهران و اعتبار علمی و اجتهادی او چنان بود که به عنوان بارزترین و ارجمندترین مجتهد تهران شناخته شد و ایشان رساله‌ای برای استفاده عموم مقلدان به رشته تحریر درآورد که از لحاظ استحکام مضامین، کاوش‌های علمی و استناد به منابع روایی و کتب فقها و محدثان گذشته در خور توجه صاحبان فضل است. البته گویا میرزا مسیح نخست رساله‌ای درباره احکام فقهی نوشته و سپس آن را تغییر داده و با مسائل جدیدتر تنظیم کرده است.[۷] علاوه بر رساله یاد شده میرزا مسیح در طول مدت هفتاد سال عمر بابرکت خود آثار متعددی در فقه و اصول تألیف نموده که عبارتند از:

  1. قواعد الاصولیه
  2. کشف النقاب فی شرح لمعه الدمشقیه. (تصویری از نسخه خطی آن در کتابخانه چهل ستون مسجد جامع تهران مضبوط است.)
  3. شرح کتاب المعاطاه، که متضمن کتاب الصلح و الاجاره و الوکاله است.
  4. شرح قواعد الاحکام فی معرفه الحلال والحرام. این شرح دربردارنده بخش طهارت و برخی از مباحث و موضوعات فقهی است. نسخه‌ای از این کتاب در نزد نواده او میرزا عبدالله مجتهد تهرانی بوده است.[۸]
  5. شرح مختصر النافع: نسخه خطی این کتاب در ۱۱۰ صفحه به صورت عکسی در کتابخانه چهل ستون مسجد جامع تهران نگهداری می‌شود مطالب آن از کتاب تجارت آغاز می‌گردد.
  6. رساله فی احکام النیابه و جواب الأسئله الفقهیه: این کتاب رساله استدلالی گرانسنگی است که در خصوص احکام فقهی بحث کرده و در جواب سئوال‌هایی نوشته شده که سئوال کنندگان آن مشخص نیستند. در بخشی از این کتاب میرزا مسیح به ایام سخت تبعید خود در عتبات عالیات اشاره کرده است و تاریخ بیستم شوال ۱۲۴۸ ق. در پاسخ یکی از مسائل فقهی دیده می‌شود.[۹]
  7. رساله عملیه «المصباح الطریق الفلاح»: نسخه‌ای از این رساله با چاپ سنگی در کتابخانه چهل ستون مسجد جامع تهران نگهداری می‌شود.
  8. المصباح: کتابی است به زبان عربی در خصوص مسائل فقهی که در سال ۱۲۶۲ ه‍ـ.ق در تهران چاپ سنگی شده است.[۱۰]

فعالیت اجتماعی و سیاسی

میرزا مسیح که انسانی وارسته، زهدپیشه و ساده‌زیست بود در نخستین روزهای ورود به تهران تنها به اقامه نماز جماعت در مسجد جامع شهر اکتفا کرد و در ضمن آن به نشر احکام دین و پاسخگویی به مشکلات فقهی مردم پرداخت. وی اوضاع محرومان را مورد بررسی قرار می‌داد، در حل گرفتاری‌های شیعیان از هیچ کوششی دریغ نداشت و در حد توان جامعه مسلمین را مراقبت و نظارت می‌کرد و اگر در جایی خلاف یا رفتار ناروایی می‌دید و یا متوجه می‌شد که احکام اسلامی نادیده انگاشته می‌شود چون تندر می‌غرید و با حرکتی مدبرانه به مقابله و اصلاح آن می‌پرداخت و از این طریق فرهنگ جامعه را تصحیح می‌نمود.

وی علاوه بر تسلط کامل بر اصول و قواعد کلی فقه و منابع دینی، وضع موجود و حدود موضوعات و زمینه‌ها را می‌شناخت و مقتضیات زمان و مکان از نظرش دور نبود. چنین ویژگی افزون بر خوشخویی، صیانت نفس و تواضع وی موجب گردید تا مؤمنان چون پروانه بر گردش جمع شده، از محضرش استفاده کنند رفته رفته در پی اصرار گروهی از طالبان و شیفتگان علوم دینی حوزه درسی تشکیل داد و در اثر تقاضاهای فراوان مردم رساله عملیه خود را انتشار داد و بسیاری از مردم تهران و حتی ساکنان نقاط شمالی و غرب کشور ایشان را به عنوان مرجع تقلید خویش شناختند.

در روزگاری که میرزا مسیح مشغول آگاهی بخشیدن به مردم در امور شرعی و اجتماعی بود به موجب بی‌کفایتی و سستی دربار و اختلاف شاهزادگان و عیاشی فتحعلی شاه قاجار و نیز به سبب ویژگی‌های جغرافیایی و اقتصادی، ایران به پهنه ریاست‌بازی جهانی کشیده شد و آلت دست توسعه طلبی، غارت، تجاوز و تهاجم بیگانگان گردید.

میرزا مسیح که به نیرنگ‌ها و دسیسه‌های قوای سلطه طلب واقف بود. با بیانات افشاگرانه خویش مردم را نسبت به سیاست‌های حیله‌گرانه متجاوزان آگاه می‌ساخت و از این که سیاستمداران قاجار در غفلت و بی‌خبری و عیاشی بسر می‌بردند بسیار نگران بود. روس‌ها از ضعف و نابسامانی و اختلاف شاهزادگان ایران سوء استفاده کرده، در تجاوزات پی در پی خود بخش‌هایی از ایران را به قلمرو خود افزودند و معاهده‌های ننگینی را به کشور ایران تحمیل کردند. از جمله آن‌ها معاهده ننگین ترکمنچای است که در پنجم شعبان ۱۲۴۳ بین ایران و روس بسته شد و چون زنجیر گرانی برای مدت تقریباً یک قرن سیاست و اقتصاد ایران را خدشه‌دار کرد و آثار نکبت‌بار فرهنگی و نظامی فراوانی به بار آورد.[۱۱]

در تحمیل غرامت سنگین ناشی از جنگ با ایران، الکساندر گریبایدوف نقش موثری داشت.[۱۲] او با رفتار سراسر نخوت و پرتکبری که داشت مأموریت یافت که به عنوان وزیر مختار به ایران آمده، ماده سیزدهم عهدنامه ترکمنچای را که با اصرار خود در آن گنجانیده بود، عملی سازد. یادآور می‌شود که بر طبق این برنامه باید همه کسانی که از دو سو در جنگ اسیر شده‌اند ـ خواه از نبرد اخیر و جنگ‌های سابق‌ ـ به فاصله چهار ماه بازگردانده شوند.[۱۳]

گریبایدوف که در تاریخ یکشنبه ۵ رجب ۱۲۴۴ ق. برای استرداد اسراء و دریافت غرامت به ایران آمد می‌خواست به ضرب و زور و از سر غرور و جاه‌طلبی هر چه سریع‌تر کار خود را انجام دهد. به همین بهانه به تحقیر و توهین مردم پرداخت و نسبت به شیعیان و علمای دینی رفتار بدی از خود بروز داد. او بدون این که لحظه‌ای در فرجام کار خویش اندیشه کند با گستاخی تمام به بهانه جستجوی گرجیان و روس‌های پناهنده، به حریم خانه‌های مسلمین تجاوز کرد و در پی تعقیب زنان گرجی برآمد، غافل از آن که بسیاری از این زنان در زمان آغا محمدخان قاجار به ایران آورده شده و در پی حقانیت اسلام و تشیع و موقعیت مذهبی جامعه ایران مسلمان شده و ازدواج کرده و صاحب چندین فرزند شده بودند.[۱۴]

حاج میرزا حسن حسینی فسایی می‌نویسد: «...(گریبایدوف) اسرای گرجستان و ارمنستان را که از زمان قدیم در حرمسرای دولت و ارباب شوکت صاحب اولاد بودند از فرط غرور مطالبه می‌نمود».[۱۵] جهانگیر میرزا هم در تاریخ خود آورده است که گریبایدوف زنان اهل اسلام را به زور و با حالتی توأم با ضرب و جرح به خانه خود برده، شب‌ها نگهداری می‌کرد؛ که این اعمال او در نظر اهل اسلام ناپسند آمد.[۱۶] از این بدتر آن که زنان را در داخل سفارت وادار کردند تا از مذهب خود دست برداشته، اسلام را ترک کنند ولی آنان که از روی انگیزه‌های دینی و علاقه درونی، مذهب تشیع را برای خود برگزیده بودند با این تقاضا به شدت مخالفت ورزیدند و به وسیله ذکر و دعا و خواندن قرآن آن هم با صدای بلند و به صورت جمعی تنفر خویش را از سفیر و همراهان اعلام داشته، کوشیدند فریاد استغاثه خود را به گوش علمای شهر برسانند.[۱۷]

حوادث اسفناکی که از سوی گریبایدوف و همکاران وی روی داد و ضمن آن اهالی مؤمن تهرانی تحت فشارهای سخت قرار گرفتند از نظر علمای ایران خصوصاً مجتهد ژرف‌اندیش و فقیه وارسته، میرزا مسیح تهرانی دور نبود و سکوت کارگزاران دربار قاجار نسبت به این وقایع اسف‌انگیز او را به شدت عصبانی نمود و به موجب بیانات افشاگرانه او و دیگر علمای مقیم تهران، شهر یکپارچه جوش و خروش گردید و حمیت مذهبی و تعصب دینی زمینه‌های اقتدار شایان تحسینی را به وجود آورد. مردم و روحانیان با همبستگی بی‌نظیر، برای سوزانیدن ریشه این تجاوز آماده شدند و علما وظیفه خود دیدند که از شرف دینی در مقابل آن شقاوت پیشگان دفاع کنند. طبیعی بود که مردم به سراغ مجتهدی می‌روند که پیش‌تر با سخنان خردمندانه خود مخالفت خویش را با تجاوز و سلطه اعلام کرده بود و او کسی غیر از میرزا مسیح نبود. وی که نمونه کاملی از مراجع عامل، عالی‌قدر و زاهد بود موفق شد شکوه مذهب تشیع را به استکبار نشان دهد و غبار شرم و درماندگی از رخسار مردم شکست خورده ایران بزداید.

حامد الگار می‌نویسد: مقابله‌ای که بین مردم به رهبری میرزا مسیح و سفارت روس به وقوع پیوست حالتی از جنگ و ستیز با دربار قاجار را به همراه داشت زیرا حکومت بیش از پیش در معرض اتهام، خیانت و همکاری با قدرت‌های بیگانه بود.[۱۸]

سرانجام روز حادثه فرارسید و مردم مسلمان تهران با هدایت علمای شیعه و فتوای میرزا مسیح مجتهد در روز ششم شعبان ۱۲۴۴ ق. در مسجد جامع شهر اجتماع کردند و از این کانون توحید و تقوا به سوی لانه فساد گریبایدوف روانه شدند تا حکم اسلام و فتوای میرزا مسیح را مبنی بر آزاد نمودن زنان مؤمن از دست سفیر شقی و بدرفتار، به اجرا درآورند. جمعیتی که به فرمان میرزا مسیح از مسجد جامع به سوی سفارت روس حرکت کرد در آغاز بیش از هزار نفر نبود ولی وقتی به در سفارت رسیدند رقم آنان به صد هزار نفر بالغ گردید.

آنان با خشم و هیجان، خواسته بر حق و منطقی خود را مبنی بر آزادسازی زنان مطرح کردند. اما گریبایدوف به جای بردباری در مقابل مسلمانان خروشان دستور داد تا به وسیله تیراندازی جواب آن‌ها را بدهند. بر اثر این تیراندازی نوجوان ۱۴ ساله‌ای که بین جمعیت بود به شهادت رسید! مردم خشمگین جسد او را به مسجدی در آن حوالی برده، بر سر نعشش به سوگواری پرداختند و برای گرفتن انتقام به سوی سفارت یورش بردند و با هجوم دسته جمعی در سفارت را باز کردند و با افراد سفارت درگیر شدند. بر اثر این نبرد خونین که در یک طرف گروهی مهاجم و مسلح و در سوی دیگر عده‌ای مسلمان معتقد بودند ۸۰ نفر از مردم در راه دفاع از حق و ایستادگی در مقابل تجاوز و اجرای حکم اسلامی و عملی ساختن فتوای مجتهدی مبارز به شهادت رسیدند و ۳۸ نفر از ساکنان سفارت کشته شدند که در بین آنان جنازه گریبایدوف دیده می‌شد.[۱۹]

دولت روسیه در همین ایام بر سر مسأله اداره سرزمین‌های تصرف شده عثمانی در بالکان و حقوق مسیحیان یونان با قوای عثمانی در حال نبرد بود و در چند مورد هم از عثمانی‌ها شکست خورده بود و چون در قیام مردم علیه سفارت روس تنها «مالتسف» دبیر اول سفارت از گزند حادثه جان سالم بدر برده و رفتار تحریک آمیز گریبایدوف را در دربار روس روشن کرده بود، از این نظر مصلحت ندید در این خصوص پافشاری نموده، درگیری تازه ایجاد نماید. از همین رو بر آن شدند که روش ملایم‌تری را پیش بگیرند.

البته از سوی تزار روس درخواست شده بود که رهبر قیام (میرزا مسیح) دستگیر و تبعید شود که متأسفانه دربار ذلیل ایران بر طبق درخواست روس‌ها تصمیم به تبعید میرزا مسیح گرفت. وقتی خبر تبعید میرزا مسیح در تهران پیچید بار دیگر توفانی از خشم مردم برانگیخته شد. تظاهرات وسیعی صورت گرفت و موج انسان‌ها از معابر و خیابان‌ها به راه افتادند و مخالفت خود را با این برنامه اعلام کردند. مزدوران قاجار به جای عملی ساختن خواسته مردم، به حملات وحشیانه‌ای علیه آنان پرداخته، به ضرب و جرح مسلمانان اقدام کردند. سرانجام در هشتم صفر ۱۲۴۵ ق. میرزا مسیح را به مسجد شاه (مسجد امام خمینی کنونی) در تهران آوردند و وی را مجبور ساختند تا در انظار عمومی با مریدان و خانواده خود وداع کند، اما به دلیل خشم و اعتراض اهالی تهران در آن روز موفق نشدند میرزا مسیح را به تبعید بفرستند و این ماجرا چند روزی به تعویق افتاد و در روز بیستم صفر ۱۲۴۵ این مجتهد خیراندیش شهر تهران را به مقصد عتبات عالیات ترک کرد. وی در یکی از آثار خود به ماجراهای سخت و سراسر رنج دوران تبعید اشاره دارد.

وفات

بارقه معنوی بارگاه مقدس حضرت امام حسین علیه‌السلام و انوار ملکوتی مرقد مطهر حضرت امام علی علیه‌السلام در نجف چنان آرامش و اطمینان خاطری را برای میرزا مسیح فراهم ساخت که در پرتو آن توانست تحقیقات علمی خود را گسترش داده، آثاری نیک را به انجام رساند. ولی ضعف بینایی و روی آوردن امراض و تشنجات و ناامنی حاکم بر عراق سبب شد که وی مدتی پس از این در بستر بیماری افتد و سرانجام در سال ۱۲۶۳ هجری دار فانی را وداع گوید و به سوی سرای باقی بشتابد.

آری! میرزا مسیح مظلومانه دور از یاران سال‌های گذشته‌اش، اما در کنار دیگر یاورانی آسمانی جان سپرد و فقیه بلندآوازه شیخ محمدحسن نجفی مؤلف کتاب جواهرالکلام و تنی چند از علمای مشهور نجف بر پیکرش نماز گزاردند و آن مرحوم را باشکوه خاصی در یکی از حجره‌های طرف بالاسر صحن حضرت امیرالمومنین علیه‌السلام دفن کردند.[۲۰]

پانویس

  1. ر.ک: مکارم الآثار، محمدعلی معلم حبیب‌آبادی، ج ۵، ص ۱۷۰؛ تاریخ علمای خراسان، میرزا عبدالرحمن، ص ۲۰۸.
  2. چهل سال تاریخ ایران، تعلیقات حسین محبوبی اردکانی بر کتاب المآثر والآثار، ج ۱، ص ۲۱۰.
  3. تاریخ علمای خراسان.
  4. چهل سال تاریخ ایران، ج ۱، ص ۲۲۰.
  5. تاریخ علمای خراسان، ص ۸۵، ۸۶ و ۱۱۴.
  6. روضات الجنات، خوانساری، ج ۴، ص ۱۲۸ و ۱۲۹؛ فوائد الرضویه، حاج شیخ عباس قمی، ص ۲۱۴ و ۲۱۵؛ بیان المفاخر، سید مصلح‌الدین مهدوی، ج ۱، ص ۲۴۱.
  7. استرآباد نامه، به کوشش مسیح ذبیحی، ص ۱۷۵.
  8. الذریعه تصانیف الشیعه، شیخ آقا بزرگ تهرانی، ج ۱۴، ص ۲۲ و ۲۳.
  9. مجله یاد، شماره ۲۹ و ۳۰، مقاله سیره صالحان، ص ۲۰۹ و ۲۱۰.
  10. مؤلفین کتب فارسی و عربی، خان بابامشار، ج ۶، ص ۱۹۱.
  11. تاریخ اجتماعی و سیاسی ایران، سعید نفیسی، ج ۲، ص ۱۷۹ و ۱۸۹؛ عصر بی‌خبری یا تاریخ امتیازات در ایران، ابراهیم تیموری، ص ۲۳۹.
  12. همان مأخذ، ج ۲، ص ۱۷۷.
  13. تاریخ سیاسی و دیپلماسی ایران، علی‌اکبر بینا، ص ۲۵۰.
  14. ایران و جهان از قاجاریه تا پایان عهد ناصری، عبدالحسین نوایی، ج ۲، ص ۲۷۲.
  15. فارسنامه ناصری، حاج میرزا حسن حسینی فسایی، تصحیح و تحشیه منصور رستگار فسایی، ج ۲، ص ۷۳۷.
  16. تاریخ نو، حهانگیر میرزا، ص ۱۲۱.
  17. ناسخ التواریخ، جزء دوم، سلاطین قاجاریه، ص ۲۷.
  18. نقش روحانیت پیشرو در جنبش مشروطیت، حامدالگار، ترجمه ابوالقاسم سری، ص ۱۴۳.
  19. تاریخ ایران از ابتدای قرن نوزدهم تا سال ۱۸۵۸ میلادی، آگرانتوسکی و... «ترجمه کیخسرو کشاورز»، ص ۲۳۷.
  20. تاریخ علمای خراسان، ص ۲۰۸ و ۲۰۹.

منابع

  • تلخیص از مجموعه گلشن ابرار، جلد ۱، زندگی نامه "میرزا مسیح مجتهد" از غلامرضا گلی‌زواره.
  • شرح حال رجال ایران، مهدی بامداد در قرن ۱۲ و ۱۳ و ۱۴ هجری، جلد۴، چاپ اوّل، تهران: زوار، ۱۳۴۷.