محمدحسن حجتی هرسینی

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو

«آیت‌الله محمدحسن حجتی هرسینی» (۱۳۶۰-۱۲۷۱ ش)، فقیه مجاهد و عالم ربانی شیعه معاصر و از شاگردان علمای بزرگی چون میرزا محمدتقی شیرازی و شیخ عبدالکریم حائری بود. ایشان در مبارزه با فرقه ضالّه بهائیت و حکومت ظالم پهلوی فعال بود و در جریان انقلاب اسلامی ایران، با ارشاد و خط دادن به مردم، آنان را در حمایت و پیروزی انقلاب اسلامی تشویق می‌کرد.

10351724.jpg
نام کامل محمدحسن حجتی هرسینی
زادروز ۱۲۷۱ شمسی
زادگاه هرسین، کرمانشاه
وفات ۱۳۶۰ شمسی
مدفن قم

Line.png

اساتید

میرزا محمدتقی شیرازی، سید ابوالحسن اصفهانی، شیخ عبدالکریم حائری، آیت الله بروجردی، شیخ مرتضی طالقانی،...


آثار

بیان الاحکام، عدم وجوب تقلید از اعلم، اصول دین، گناهان کبیره، حاشیه بر عروةالوثقى، حاشیه بر وسیلةالنجاة،...


ولادت و دوران کودکی

محمدحسن حجتی در سال ۱۳۱۰ قمری (مطابق با ۱۲۷۱ ش) در روستای تمرگ از توابع هرسین کرمانشاه در خانواده‌ای متدین به دنیا آمد.[۱]

او دوران قبل از بلوغ خود را چنین توصیف می‌کند: «از گناه و معصیت خودداری می‌کردم و هر عملی که می‌فهمیدم گناه یا مکروه است مرتکب نمی شدم و بچه‌های همسال خود را هم از کارهای زشت و گناه منع می‌نمودم. از داخل زمین هایی که شخم زده بودند عبور نمی‌کردم و با خود می‌اندیشیدم که زمین زیر پایم سفت و کوبیده می‌شود و به ضرر صاحب آن و عدم رشد بذر می‌انجامد... و هیچگاه حیوانات یا حشرات بی آزار را نمی‌کشتم و آزار نمی‌دادم... پدرم ثروتمند بود و گوشت و غذاهای دیگر به وفور در خانه ما بود اما به خوردن غذا چندان اهمیتی نمی‌دادم و غذای سهم خود را به بچه‌های بی‌بضاعت و همسایه‌های فقیر می دادم و می گفتم: من چرا بخورم و آن ها محتاج و آرزومند باشند و این بذل بخشش را محرمانه انجام می دادم. لباس هایم را شخصاً می‌شستم... .[۲]

در سنین بلوغ از یک فرسنگی هرسین برای کسب علم و شرکت در نماز جماعت حاضر می شد و از محضر پرفیض مرحوم حاج سید احمد تفرشی کسب علم و معنویت نموده و نصایح و راهنمائی های ایشان را بکار می‌بست. ایشان در نتیجه آن همه تقیدها و بکاربستن نصایح و راهنمایی‌های استاد خود مرحوم سید احمد تفرشی، در همان سنین نونهالی به مقامات معنوی می‌رسد.

تحصیل و استادان

محمدحسن هرسینی بعد از این که در خدمت سید احمد تفرشی مقدمات را در هرسین خواند، برای تحصیل بیشتر علم تصمیم تشرف به عتبات مقدسه گرفت. او در سال ۱۳۲۶ ه.ق (برابر با ۱۲۸۷ ش) تقریباً در سن ۱۶ سالگی به اتفاق برادر بزرگش ملاجان محمد عازم عتبات عالیات شد و در حوزه درس آیت الله میرزا محمدتقی شیرازی در سامرا مشغول تحصیل علوم دینیه شد و همزمان با عزیمت میرزا به کربلای معلی، او هم به کربلا رفت و به قدری مورد علاقه و محبت میرزا واقع شد که هر مقدار پول از میرزا می خواست بدون چون و چرا در اختیارش می گذاشت و او هم به مصرف طلاب محتاج می رساند.

آیت الله حجتی پس از فوت مرحوم آیت الله میرزا محمدتقی شیرازی -تقریباً در ۱۳۱۲ یا ۱۳۱۳ شمسی- به نجف اشرف مشرف می‌شود. او در فقه در درس آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی و آیت الله نائینی و در اصول در درس آیت الله آقا ضیاءالدین عراقی حاضر شد و با کوشش و شایستگی که از خود نشان داد توجه این اساتید را به خود جلب کرد و از نزدیکان و مقربان آنها شد.

همچنین در درس عرفان و اخلاق مرحوم شیخ مرتضی طالقانی و مرحوم شیخ علی قمی و مرحوم سید عبدالغفار مازندرانی حاضر شد و بهره برد، به نحوی که در ردیف شاگردان خاص آنها قرار گرفت.

شیخ محمدحسن حجتی خود در این باره نقل می کند: «شنیدم مرحوم آیت الله استاد بزرگ اخلاق آقا سید عبدالغفار مازندرانی دو جلسه درس اخلاق دارند، یکی عمومی و یکی خصوصی که سیار است و محل معینی ندارد و بدون اجازه ایشان کسی حق شرکت در آن درس را ندارد. لذا منتظر فرصتی بودم که از ایشان اجازه شرکت در این درس خصوصی را بگیرم، بر حسب تصادف هنگامی که از حرم حضرت امیر علیه السلام بیرون می آمدم به مرحوم سید برخوردم. پس از عرض سلام از ایشان اجازه خواستم، ایشان لبخندی زدند و دست بر شانه من، فرمودند: خداوند شما را حفظ کند و رد شدند، متوجه شدم که مرا به نحو لطیفی جواب کرده‌اند، لذا دلم شکست. برگشتم به حرم حضرت امیر علیه السلام، عرض کردم شما خودتان آگاهید و می‌دانید هدفم از تحصیل علوم دینیه این است که خود را اصلاح کنم و آدم شوم و در سر هوس آقا شدن و غیر ذلک نداشتم، لذا به محضر شریف شما مشرف شدم که عرضه بدارم چنانچه در من قابلیت نیست مرا جواب کنید تا به وطن برگردم، آقای سید عبدالغفار که مرا جواب نمودند من الان به حجره می‌روم و می‌خوابم، در عالم رؤیا مرا آگاهی دهید تا تکلیف خود را بدانم. به حجره آمدم و خوابیدم و از قضیه جز خدا و حضرت امیر علیه السلام کسی خبر نداشت، در عالم رؤیا دیدم که حضرت تشریف آوردند و یک جلد کلام الله مجید به من مرحمت فرمودند بسیار خوش خط و زیبا بود، بسیار خوشحال شدم. ناگهان با صدای درب حجره بیدار شدم و در را باز کردم، دیدم مرحوم سید عبدالغفار مازندرانی است و باعث تعجب آقایان طلاب شده بود، چون سابقه نداشت که ایشان به حجره کسی بیایند. به من فرمود اگر می‌توانی مقداری وقت خود را به من بدهی و با هم کنار شط برویم و صحبت کنیم که مطالبی لازم است به شما متذکر شوم و بعد محل درس را به شما نشان دهم تا شرکت کنید. فرمود: شما شکایت مرا به حضرت امیر علیه السلام کردید، - از این جمله که فرمود، فهمیدم که ایشان رابطه‌ای نزدیک با حضرت امیر علیه السلام دارند و این خود کرامتی بود که از مرحوم سید عبدالغفار مشاهده کردم - و فرمودند اولین درس این که پس از انجام واجبات و ترک محرمات باید که مکروهات را هم ترک کنید و امور مباح را هم به این نیت انجام دهید که وسیله‌ای برای رسیدن به عبادت باشد، وقتی که غایت کاری عبادت باشد مقدمه آن هم عبادت می شود و در نتیجه تبدیل به طاعت می‌گردد و مستحبات را هم حتی الامکان انجام دهید و مطالب ارزنده دیگری هم بیان فرمود و اجازه ورود و شرکت در درس خصوصی خود را مرحمت فرمودند و ما هم در محافل پرفیض آن مربی بزرگ بحمدالله بهره‌های فراوان برده و کامیاب شدیم.[۳]

آیت الله حجتی هرچند در درس هیچ یک از اساتید کلام و فلسفه و تفسیر حاضر نشده بود، ولی در این علوم نیز تبحر فراوان داشت.

آیت الله حجتی هرسینی پس از بازگشت به ایران، در سال ۱۳۴۷ قمری (۱۳۰۷ ه.ش) جهت ادامه تحصیلات راهی شهر مقدس قم شد. او در جلسات درس مؤسس حوزه علمیه قم آیت الله شیخ عبدالکریم حائری یزدی، شرکت می کرد و در فصل تابستان و تعطیلی دروس، به هرسین می رفت و به ارشاد و اقامه نماز جماعت و حل و فصل و رتق و فتق امور و سایر نیازهای اجتماعی مردم می پرداخت و مجدداً به قم مراجعت می‌نمود و ضمن اشتغال به تحصیل و امام جماعت در مسجد محله پنجه علی -که بین خیابان آذر و چهارمردان (انقلاب) واقع است- به تدریس و پرورش عده‌ای از طلاب حوزه که بیشتر آنان به مقامات عالیه معنوی رسیده‌اند پرداخت.

بعد از فوت آیت الله حائری و ورود آیت الله بروجردی به قم، ۹ سال نیز در درس ایشان شرکت کرد و از ایشان اجازه اجتهاد دریافت کرد. پس از رحلت آیت الله بروجردی ایشان به هرسین مسافرت نموده و پس از مدتی به تقاضای عده‌ای از علما و مردم کرمانشاه از هرسین به کرمانشاه کوچ نموده و در مسجد جامع به امامت جماعت و پرورش عده‌ای طلبه و مردم متدین پرداختند.[۴]

آثار و تألیفات

از آیت الله حجتی آثار علمی گرانبهایی بجا مانده که متأسفانه تا به حال فقط یکی از آنها به چاپ رسیده و بقیه همچنان در گمنامی باقی مانده‌اند، که در اینجا به اختصار به معرفی آنها می پردازیم:

  • ۱. ایشان در همان سال هایی که در قم بسر می بردند کتابی در «عدم وجوب تقلید از اعلم» به زبان عربی نوشته‌اند. ایشان در این کتاب با ادله اربعه (یعنی قرآن و سنت و عقل و اجماع) ثابت نمودند که تقلید از اعلم واجب نیست و مکلفین که مجتهد نیستند می توانند از مجتهد غیر اعلم تقلید نمایند.
  • ۲. یکی از آثار پربهای ایشان که برای تقویت و برهانی شدن ایمان مؤمنین به رشته تحریر درآورده‌اند، کتابی در اصول دین است که بسیار مستدل و مفصل و جالب است و برای اثبات هر یک از اصول دین دلایل بدیعی آورده‌اند.
  • ۳. ایشان از همان سالی که به اصرار مردم هرسین و کرمانشاه به آن دیار رفتند، برای رفع نیاز دینی مردم تمام نظرات فقهی خود را در کتابی به نام «بیان الاحکام» - که در واقع رساله عملیه ایشان است و در ۲۷۵۹ مسئله تدوین یافته با فتاوای محکم خود به فقه پویای شیعه تقدیم داشته‌اند. این کتاب در جمادی الاول ۱۳۸۱ با هزینه مردم در چاپخانه علمیه در ۵۴۹ صفحه در قطع وزیری به چاپ رسیده است.
  • ۴. از آثار دیگر ایشان که به زبان عربی و فارسی نوشته‌اند، کتابی است درباره گناهان کبیره. این کتاب که هدف آن شناساندن گناهان کبیره است به صورت مسأله مسأله (حدود سیصد مسأله) به طور مستدل طبق آیات و روایات، کبیره بودن گناهان را به اثبات رسانده‌اند.
  • ۵. ایشان در زمانی که در جلسات درس خارج آیت الله بروجردی شرکت می‌کردند به اتفاق دو هم بحث خود یعنی آیت الله اراکی و خوانساری قرار می گذارند که یک دوره «عروة الوثقى» را از اول تا آخر با هم بحث و بررسی کنند و بعد هر کدام نظر خود را بر عروه حاشیه کنند که توفیق یار آنها می شود و تا آخر عروه را مطالعه و بحث می کنند و حاشیه می‌زنند که در این مباحثات برخلاف نظر رایج علماء معاصر، هر سه نفر بر نظرات بکری همانند وجوب نماز جمعه در عصر غیبت اتفاق پیدا می کنند.
  • ۶. یکی دیگر از کارهای فقهی ایشان، یک دوره حاشیه بر تمام کتاب گرانبهای «وسیلة النجاة» استادش سید ابوالحسن اصفهانی است.
  • ۷. کار فقهی دیگر این فقیه بزرگ، رساله‌ای است در «عاقله»؛ عاقله در اصطلاح فقه به نزدیکان مرد قاتل می‌گویند که دیه قتل بر آن ها واجب است که خود یکی از مهمترین قسمت های فقه قضائی امامیه است که علماء شیعه تا به حال رساله های مختلفی درباره آن نوشته‌اند.[۵]

فعالیت‌های اجتماعی و سیاسی

آیت الله حجتی هرسینی در سال ۱۳۴۴ قمری (۱۳۰۴ ش) به ایران بازگشت و در هرسین اقامت نمود و در همان جا به امر ترویج و تبلیغ و امامت جماعت پرداخت. ایشان از بدو ورود به هرسین، در برخورد با مشکلات اجتماعی و غیره، از خود اهتمام خاصی نشان دادند و برای این کار سعی بلیغ داشتند. از آثار آیت الله حجتی، مسجدی است آبرومند که در شهر هرسین با همت ایشان ساخته شد و پس از درگذشت ایشان آن مسجد را به نام مسجد آیت الله حجتی نامگذاری نموده‌اند.

مبارزه با فرقه‌های انحرافی:

آیت الله حجتی هرسینی چندین سال در ابتدای جوانی به امر تبلیغ و هدایت مردم بخصوص عشایر لرستان با پشتکار و اخلاص عجیبی همت گماشته، در بین فرقه ضالّه «علی اللّهی» تا به حدی موفق بود که عده بسیاری از آنها را به دین مقدس اسلام هدایت نمود.

سال های ۱۳۲۰-۱۳۳۰ ش. بهائیت - که زائیده دست استعمارگران بود و هدف آنها کم رنگ کردن و یا از بین بردن دین مقدس اسلام بود - در ایران به اوج خود رسیده بود و در بسیاری از شهرهای دینی و پست‌های کلیدی دولت نفوذ کرده بودند تا جایی که درصدد تغییر قانون اساسی به نفع خود برآمدند. بزرگان شیعه با درک این مهم، در صدد محو کامل این مذهب ساختگی برآمدند؛ آیت الله حجتی هم به دعوت آیت الله سید صدرالدین صدر در سال ۱۳۲۲ شمسی برای مبارزه با بهائیت راهی نراق کاشان شد و با بیان و عمل خود ریشه بهائیت را برای همیشه در آن سامان خشکانید. او بعد از سخنرانی ها و دلائل متعدد در رد آن ها، آنان را دعوت به مباهله کرد اما آنها که از واقعیت پوچ خود باخبر بودند، طبیعی بود به مباهله تن ندهند. آیت الله حجتی هم به طور مداوم هر روز بر سر هر منبر از آنها سؤال می‌کرد و جواب می‌خواست. آن قدر آنها را تحت فشار قرار داد -که یا جواب سؤالات ما را بدهید و یا آماده مباهله شوید-، که شبانه عده‌ای از آنها از نراق فرار می‌کنند و عده‌ای دیگر مسلمان می‌شوند.

مبارزه با حکومت پهلوی:

در زمان حاکمیت بی حجابی اجباری و برداشتن عمامه از سر روحانیون به دستور رضاشاه ملعون، مرحوم آیت الله حجتی در هرسین دستور داده بودند که هیچ زنی نباید از منزل بیرون بیاید، به طوری که زن ها خانه‌نشین شده بودند. بخشدار هرسین که از منصوبین خود رضاشاه بود مصرانه تلاش بسیار در بی حجاب کردن زنها داشت، از او نقل می کنند که گفته بود: (من) تعجب می کنم مگر در هرسین زن وجود ندارد؟[۶] به او گفته بودند دستور آقا است که هیچ زنی از خانه خارج نشود. گاهی مأمورین را به داخل خانه‌های مردم می فرستاد و از داخل خانه چادر خانم ها را می‌آوردند و پاره می‌کردند و به مرکز می‌فرستاد که مأموریت خود را انجام داده‌ام.

مرحوم آیت الله حجتی چند فقره نامه تهدیدآمیز به خط بدلی می‌نویسد که این جا دهانه عشایر است، چنانچه از این به بعد مأمورهای شما به خانه مردم بروند شبانه تو را از بخشداری خواهند ربود و در کوه‌ها تو را می‌کشند. همچنین دستور می دهد که نیمه شب مقداری سنگ به داخل بخشداری که بخشدار شب آن جا می‌خوابید بیاندازند و او را بترسانند. لذا بخشدار، آیت الله حجتی را مانع راه خود می‌بیند و با این که می‌دانست او جواز اجتهاد و عمامه دارد با این حال تهدید کرده بود که عمامه او را برمی‌دارم.

تا این که شبی به طور اتفاق در بین راه به مرحوم آیت الله حجتی برخورد می‌کند و بین آن ها مشاجره لفظی می شود و بخشدار عمامه آیت الله حجتی را برمی‌دارد و می‌برد؛ اوضاع هرسین دگرگون می شود. اول صبح، یکی از مأمورین دولتی درب خانه آیت الله حجتی را به صدا درمی‌آورد، او حامل این خبر بود که: در نیمه‌های شب بخشدار وحشت زده و در حالی که می‌گوید: «بد کردم عمامه آقا را برداشتم»، از خواب می‌پرد، هراسان به همسر خود می‌گوید: چراغ را روشن کن، خانم چراغ را روشن می‌کند، بخشدار با عصبانیت می‌گوید: چرا چراغ را روشن نمی‌کنی، خانمش چراغ را نزدیک او می‌آورد و او از حرارت چراغ می‌فهمد که چشمانش کور شده است. همان لحظه بعد از توبه، نذر می کند اگر چشمانش بینا شود فردا با مقداری شیرینی، عمامه آقا را در سینی بگذارد و محترمانه به منزل آقا بیاورد و معذرت بخواهد. عجیب آن که بینایی خود را بازمی‌یابد و اکنون اجازه می‌خواهد که خدمت برسد. آیت الله حجتی موافقت می‌کند و فوراً عده زیادی از بازاری های هرسینی را خبر می کند و منزل آقا پر از جمعیت می شود و بخشدار که پیشاپیش او سینی‌ای که در آن عمامه و قند و شیرینی نهاده و حوله‌ای بر آن انداخته بود وارد منزل آیت الله حجتی شد و در حضور مردم از آقا عذرخواهی و عمامه را دودستی تقدیم می‌کند. ایشان هم عمامه را بر سر می‌گذارند و با این که روضه خوانی و منبر زمان شاه ممنوع بود، ایشان بر منبر نشسته و مطالبی را عنوان می‌کند و ذکر مصیبتی نموده و مردم گریه فراوانی می‌کنند و تا زمانی که آن بخشدار در هرسین بود دیگر مزاحمتی فراهم نکرد.

آیت الله حجتی از ظلم و بیدادها و بی دینی‌های دستگاه سلطنتی رضاخان رنج می‌برد، لذا به فکر مبارزه با پهلوی می‌افتد و با یک نفر از دوستانشان به تهران رفته و با مرحوم سید حسن مدرس ملاقات نموده و پیشنهاد می کنند که ما حاضریم برای مبارزه با پهلوی با شما همکاری کنیم و چنانچه صلاح بدانید ما می‌توانیم عشایر لرستان را که ما را می شناسند و گوش به فرمان ما هستند، آماده کنیم و با اسلحه‌های خودشان ابتدا به لشکر همدان حمله و درگیری را شروع کنیم و یا به هر نحوی که حضرت عالی صلاح بدانید و دستور فرمایید حاضریم اقدام کنیم. مرحوم مدرس می فرمایند: من منزلی دارم که سی هزار تومان قیمت دارد، می خواهم بفروشم، به بازار انداخته ام برای فروش ولی این ملعون (رضاخان) از فروش آن منع می‌کند و عده‌ای مُفَتِّش و جاسوس مخفی اینجا گمارده تا هر کس که بخواهد این خانه را بخرد مانع شوند و من هم نیاز به پول دارم ولی قصد دارم تا مدت ده یا پانزده روز دیگر علیه این ملعون قیام کنم و شما بروید هرسین آمده باشید و بدون راهنمایی من هیچگونه حرکتی نکنید و من یک نفر از دوستانم را در جریان می‌گذارم، چنانچه مرا گرفتند به شما تلگراف بزند که: باغ ها را آب نداده و درخت ها دارند خشک می شوند. شما متوجه شوید که مرا گرفته اند و بدانید قیام شما به تنهایی سودی ندارد و شما از بین می‌روید و اگر ان شاءالله موفق نشدند که مرا دستگیر کنند من هنگام قیام به شما اطلاع می‌دهم و برنامه کار شما را معین می‌کنم. مرحوم آیت الله حجتی می گوید: ما برگشتیم هرسین و منتظر خبر بودیم که به موقع اقدام کنیم، پس از مدتی تلگرافی بدست ما رسید که باغ ها را آب نداده و درخت ها دارند خشک می شوند. ما بسیار متأسف شدیم و فهمیدیم که ایشان را دستگیر نموده‌اند و ما از کثرت تأثر مقداری گریه کردیم و نقشه کشیدیم که تکلیف چیست؟ بر آن شدیم که یکی از علمای معروف کرمانشاه را در جریان بگذاریم، اگر چنانچه با ما موافق نبودند او را بربائیم و مجبور به قیام کنیم ولی مشکلاتی پیش آمد که موفق به این کار هم نشدیم.

حمایت از فدائیان اسلام:

شهید نواب صفوی و دیگر «فدائیان اسلام» برای آیت الله حجتی احترام بسیار قائل بودند و به ایشان اعتقاد داشتند و بین آنها دوستی و صمیمیت بود. نظرات آیت الله حجتی در امور سیاسی و احزاب سیاسی الهی بسیار روشن بود و ایشان حزب فدائیان اسلام را کمک می کرد و مرحوم نواب صفوی و سایر فدائیان اسلام کراراً برای مشورت به نحو فردی و یا دسته جمعی به منزل ایشان می آمدند.

نقش ایشان در انقلاب اسلامی:

آیت الله حجتی در جریان انقلاب اسلامی ایران با این که در سن کهولت بود، ولی با ارشاد و خط دادن به عامه مردم و بخصوص جوانان و احزاب منطقه، آنان را در حمایت و پیروزی انقلاب اسلامی تشویق می‌کردند و به مردم می گفتند: «اگر هزاران نفر کشته شود تا یک حکم از اسلام احیا شود ارزش دارد و بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در فروردین ۱۳۵۸ در همه پرسی انقلاب با صدور اعلامیه از کرمانشاه که در تمام منطقه کرمانشاه پخش شد حمایت خود را از انقلاب اسلامی اعلام نمود و مردم را توصیه نمود که به انقلاب اسلامی رأی دهند».[۷]

ویژگی‌های اخلاقی

آیت الله حجتی بر اموری بسیار مقید بودند؛ اول: خودسازی و به قول خودشان آدم شدن، و دوم توسل به ائمه اطهار، سوم: مجتهد شدن و دین را اجتهاداً فهمیدن، چهارم: زهد و تقوای بسیار، پنجم: تبلیغ دین.

در ایام جوانی در اوقات نماز با صدای بلند در منزلشان اذان می گفتند؛ خصوصاً صبح‌ها، در مسجد هم با صدای بلند اذان را خود می‌گفتند و اغلب اوقات به خصوص اول صبح با صوت دلنشین و حزین قرآن تلاوت می‌کردند به نحوی که اغلب اشخاص با شنیدن صوت قرآن ایشان گریه می‌کردند.

ایشان مقید بود همه مستحبات را انجام دهد و پیوسته دیگران را هم سفارش می‌کردند که حتی الامکان مستحبات را انجام دهند.[۸]

آیت الله حجتی با تمامی اهل خانه مهربان و خوش برخورد بودند و همان گونه که در بیرون از خانه با مردم تقدم در سلام داشتند، با اهل خانه نیز چنین بودند... و هنگام صرف غذا تمام مستحبات را رعایت می‌کردند. و هرگاه کاری داشتند به کسی نمی گفتند این کار را برای من انجام دهید بلکه خود ایشان شخصاً آن کار را انجام می‌داد... در زمان پیری چون دیگر قادر نبود بعضی از کارهای خود را انجام بدهد و ناچار بود از دیگران مدد بگیرد، با زبان دعا از دیگران کمک می‌گرفت، مثلاً اگر تشنه بودند و آب می‌خواستند صدا می زدند که: هر کسی به من یک ظرف آب بدهد خداوند او را از آب‌های بهشتی سیراب کند... می فرمود: اگر به نحوه دستور و تحکم فرمان دهم مدیون دیگران می‌شوم و من حق ندارم به دیگران زحمت بدهم و اذیت کنم؛ لذا طوری می‌گویم که شخص معینی مجبور نشود برایم کاری کند.

در نظر عالمان

  • آیت الله سید محمد رضا گلپایگانی: «اگر کسی بخواهد آیت الله حجتی را بشناسد باید از من بپرسد تا مقام علمی و تقوایی ایشان را معرفی کنم. چون او سال ها با من محشور و هم بحث بوده است».
  • آیت الله سید مهدی اخوان مرعشی: «آیت الله العظمی حجتی عالم بزرگواری بودند که من مردی به علم و تقوای ایشان ندیده و یا کمتر دیده‌ام. من بارها دیدم که مرحوم آیت الله العظمی حاج سید محمدتقی خوانساری بعضی از مسائل فقهیه را از ایشان می‌پرسیدند».
  • محمدشریف رازی که خود آیت الله حجتی را از نزدیک دیده است درباره او می‌نویسد: «از فضلاء نامی حوزه علمیه، معروف به فضل و تقواست که از روز نخست طالب دین و دیانت و علم و شرافت بوده و از هر گناه صغیره و مکروهی اجتناب می‌نموده، به طوری که اهالی محل به ایشان عقاید عجیبی در استجابت دعا و عصمت ایشان دارند.[۹]

وفات

مرحوم آیت الله محمدحسن حجتی هرسینی، سرانجام در ماه رجب ۱۴۰۰ قمری (۱۳۶۰ ش) دعوت حق را لبیک گفت و به جوار عنایات خداوند عروج نمود. هنگام درگذشت او در کرمانشاه بازار تعطیل شد و در تشییع جنازه جمعیت بسیاری شرکت نمودند و پیکر پاک آن عالم وارسته را برای خاکسپاری به قم منتقل نمودند.

پانویس

  1. ستاره‌ای در آسمان علم و تقوی؛ تاریخ تشیع در کرمانشاه، ص ۲۸۱؛ سراج المعانی، ص ۲۱۳.
  2. ستاره‌ای در آسمان علم و تقوی.
  3. ستاره‌ای از آسمان علم و تقوی.
  4. ستاره‌ای از آسمان علم و تقوی.
  5. تاریخ تشیع در کرمانشاه، ص ۲۸۲.
  6. کیومرث رحیمی، هرسین در گستره تاریخ، ص ۴۹.
  7. اظهارات حضوری آقازاده حجتی با نگارنده.
  8. ستاره‌ای از آسمان علم و تقوا، ص ۷۴.
  9. آثار الحجه، جزء دوم، ص ۱۱۶.

منابع