قاهر (خلیفه عباسی)
محمد بن معتضد بن موفق بن متوکل، ملقب به «القاهر بالله»، نوزدهمین خلیفه عباسی پس از مقتدر عباسی است. وی خلیفهای هوسباز، شرابخوار، سختگیر و مستبد بود و با ترفندهای گوناگون تلاش میکرد از قدرت و نفوذ وزیران و فرماندهان سپاه بکاهد و خود بر تمامی امور سیطره پیدا کند.
محتویات
دوران خلافت قاهر
پس از کشته شدن مقتدر عباسی بدست مؤنس خادم، نقشآفرینان اصلی خلافت عباسی و فرماندهان قدرتمند دربار، محمد بن معتضد بن موفق بن متوکل را به دارالخلافه آورده و ردای خلافت را بر وی پوشانیده و وی را به "القاهر بالله" ملقب ساختند. تاریخ خلافتش ۲۸ شوال سال ۳۲۰ قمری بود.
از اولین اقدامات القاهر بالله پس از رسیدن به خلافت، مصادره اموال خانواده المقتدر عباسی بود. وی از هیچ رفتار خشونت آمیزی در حق خاندان المقتدر فروگذار نکرد، به حدی که برای دستیابی به اموال المقتدر، مادر وی را کتک زد و از درخت آویزان نمود[۱] و حتی اموال وقفی وی را نیز تصاحب کرد[۲] و خانه به خانه در جستجوی خانواده المقتدر بود[۳] و این اقدامات را چنین توجیه می کرد که سپاهیان برای تأمین مستمری فشار می آورند، در حالی که گویا این سنّتی بود در میان خلفا که اموال خلیفه پیشین را تصرف کنند، چنانکه الراضی با خود القاهر چنین کرد. از سوی دیگر، القاهر فرزندان متوکل عباسی را نزد خود خواند و مورد لطف و عنایت خویش قرار داد.[۴]
القاهر، مقام وزارت را به ابن مقله تفویض کرد.[۵] وی که در آن زمان در فارس بسر می برد،[۶] به دستور القاهر راهی بغداد گردید و نه ماه و سه روز وزارت وی به طول انجامید.[۷] القاهر همچنین علی بن بلیق را حاجب کرد. مونس را امیرالأمرا و پسر بلیق را رئیس امنیه بغداد؛ اما به سبب ضعف جسمی بلیق، بدر خرشنی را به نیابت از او برگزید. نگهبانی دارالخلافه را نیز به احمد بن خاقان سپرد.[۸]
هنوز یک سال از خلافت القاهر بالله سپری نشده بود که سپاهش بر علیه او بشورید و بزرگان دولت و مونس و ابن مقله وزیر به خلع وی و نصب یکی از فرزندان مکتفی همسخن شدند اما خبر به قاهر رسید که همه را دستگیر نمود و بکشت و نامزد خلافت را میان دو دیوار قرار داد. از میان توطئه گران بر ضد قاهر فقط ابن مقله جان از غائله بدر برد اما خانه اش را سوزاندند و خانه نزدیکانش را غارت کردند و چون فتنه خاموش شد. قاهر مستمری سپاه را داد و با دلخوش نمودن آنها دولت او اندک زمانی استقرار یافت. اما گروه ساجیان یعنی پیروان ابن ابی الساج که از سرداران معتمد بود و هم جماعتی از نگهبانان که از صولت قاهر بیمناک بودند و تحریک ابن مقله در ایشان کارگر افتاد، بار دیگر بشوریدند و چون شنیدند قاهر در خانه مونس تعداد زیادی سرداب آماده می کند، پنداشتند برای مجازات سران ایشان مهیا می شود.
ابن اثیر گوید: «قاهر با ساجیان و نگهبانان خشونت آغازید و مقاصد ایشان را انجام نداد و هم در خانه خویش پنجاه سرداب بساخت و درهای آن را محکم کرد. گفتند که سرداب ها را برای ساجیان و نگهبانان کرده است و کینه و بیمشان را برانگیخت و هم در آن ایام گروهی قرمطی را از فارس به بغداد آوردند و خلیفه بفرمود تا همه را در سرداب های قصر به زندان کردند و نهانی با ایشان مواضعه کرد تا به کمکشان از خطر ساجیان و نگهبانان آسوده شود».
سرانجام سپاهیان خلیفه به فرماندهی "سیما" و به تحریک ابن مقله و حسن بن هارون شورش کرده و خواهان خلع خلیفه از مقام خود شدند و بدین منظور به دارالخلافه یورش برده و قاهر عباسی را که در فراز بام حمام پناه گرفته بود دستگیرش کرده و به زندان منتقل نمودند. بدین سان به خلافت یک سال و نیمه وی پایان دادند.[۹] پس از زندانی و شکنجه کردن او، بر چشمهایش میل داغ کشیده و هر دو چشمش را نابینا کردند و آنگاه آزادش نمودند.
به گفته مؤلف الفخری: «قاهر از پس سقوط روزی بر جامع منصور ایستاد و صدقه خواست، این کار را به تقبیح مستکفی می کرد که بر او سخت گرفته بود. یکی از هاشمیان وی را برد و پانصد درهم بدو داد و چون مستکفی خبر یافت بگفت تا از خروج وی مانع شدند و همچنان محبوس ببود تا به سال ۳۳۹ بدوران طائع در پنجاه و سه سالگی بمرد».
از اقدامات اجتماعی القاهر در سال ۳۲۱ ق، منع آوازخوانی و نوشیدن هر گونه شراب بود. با این دستور، همه نوازندگان و خوانندگان را دستگیر و برخی را به بصره و برخی را به کوفه تبعید کردند، در حالی که خود القاهر همواره شراب می نوشید و به آواز گوش می داد و بهترین کنیزان خواننده را برای خویش برمی گزید و اغلب مورخان روایت کرده اند که وی در مواقع مستی سراغ الراضی می رفت و او را اذیت می کرد.[۱۰]
همچنین از اتفاقات سیاسی مهم در دوره القاهر (سال ۳۲۱)، آن بود که علی بن بلیق و حسن بن هارون دستور به لعن معاویه بن ابی سفیان بر منابر دادند که موجبات اضطراب عامه را فراهم کرد. دستگیری ابی محمد بربهاری، رئیس حنبلیان بغداد نیز گرایشهای شیعی امرای القاهر را تقویت نمود؛ هر چند برخی آن را شایعه دانسته اند.[۱۱] از معاریف دوران قاهر، ابن دُرید بود که بگفته مسعودی: «در شعر مهارت داشت و در لغت، تالی خلیل بود».
صفات قاهر
قاهر به سختی و سنگدلی شهره بود. همیشه زوبینی[۱۲] با خود داشت و چون می نشست آن را پیش رو می نهاد و با هر که خشم می کرد در دم او را به زوبین می کشت. از این رو آشوب های که پیش از او بود فرونشست و آنها که به هر بهانه بجان خلفا دستبرد می زدند به جای خود نشستند. به گفته سیوطی: «منتقم را نیز به القاب وی افزوده بودند و بر سکه رقم می زدند».
بگفته صولی، قاهر مردی جسور و خونخوار و بدسیرت و متلوّن و شرابخوار بود و اگر سلامت نفس حاجب وی -سلامه- نبود، مردم بسیار را بکشتن داده بود.
گفته شده، وی پوششی بسیار حقیر و کهنه بر تن داشت و به مردم میگفت: ایها الناس، بر من تصدق کنید. همانا دیروز امیر شما بودم و امروز از فقرای مسلمانان میباشم.[۱۳]
پانویس
- ↑ طبری، ج۱۱، ص۲۸۰.
- ↑ ابن اثیر، ج۸، ص۲۴۶.
- ↑ طبری، همانجا.
- ↑ طبری، همانجا.
- ↑ الفخری، ص۲۷۳.
- ↑ ابن خلّکان، ج۵، ص۱۱۴.
- ↑ تکلمه تاریخ الطبری للهمدانی، ج۱، ص۷۵؛ ابن جوزی، ج۱۳، ص۳۱۶؛ ابن تغری بردی، ج۳، ۲۳۸.
- ↑ طبری، ج۱۱، ص۲۸۱.
- ↑ نک: البدایة والنهایة، ج۱۱، ص۲۰۲؛ تجارب الامم (ترجمه علی نقی منزوی)، ج۵، ص۳۸۳؛ توضیح المقاصد، ص۱۳ و وقایع الایام، ص۸۴ و ص۲۳۷.
- ↑ ابن مسکویه، ج۵، ص۳۶۴؛ ذهبی، شذرات الذهب، ج۴، ص۱۰۴.
- ↑ ابن جوزی، ج۱۳، ص۳۱۶-۳۱۷؛ ابن کثیر، ج۱۱، ص۱۷۲.
- ↑ نیزه کوچکی که سر آن دوشاخه بود و در جنگهای قدیم آن را بروی دشمن پرتاب می کردند (لغت نامه دهخدا).
- ↑ وقایع الایام، شیخ عباس قمی، ص ۸۴.
منابع
- حسن ابراهیم حسن، تاریخ سیاسی اسلام، ج۲.
- دانشنامه جهان اسلام، "مدخل قاهر" از لیلا اشرفی، بازیابی: ۱۳ اسفند ۱۳۹۲.
- مؤسسه تبیان، نرمافزار دایرةالمعارف چهارده معصوم علیهمالسلام.
خلفای بنی عباس |
سفاح (132-136) • منصور (136-158) • مهدى (158-169) • هادى (169-170) • هارون الرشید (170-193) • امین (193-198) • مأمون (198-218) • معتصم (218-227) • واثق (227-232) • متوکل (232-247) • منتصر (247-248) • مستعین (248-251) • معتز (251-255) • مهتدى (255-256) • معتمد (256-279) • معتضد (279-289) • مكتفى (289-295) • مقتدر (295-320) • قاهر (320-322) • راضی (322-329) • متقی (329-333) • مستكفى (333-334) • مطیع (334-363) • طایع (363-381) • قادر (381-422) • قائم (422-467) • مقتدی (467-487) • مستظهر (487-512) • مسترشد (512-529) • راشد (529-530) • مقتفى (530-555) • مستنجد (555-566) • مستضىء (566-575) • ناصر (575-622) • ظاهر (622-623) • مستنصر (623-640) • مستعصم (640-656) |