دعای ۴۷ صحیفه سجادیه/ شرح‌ها و ترجمه‌ها (بخش پنجم)

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو

فهرست دعاهای صحیفه سجادیه

متن دعای ۴۷ صحیفه سجادیه

شرح و ترجمه دعا:

بخش اول - بخش دوم - بخش سوم - بخش چهارم - بخش پنجم - بخش ششم - بخش هفتم - بخش هشتم - بخش نهم - بخش دهم - بخش یازدهم - بخش دوازدهم - بخش سیزدهم

رَبِّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، الْمُنْتَجَبِ الْمُصْطَفَی الْمُکرَّمِ الْمُقَرَّبِ، أَفْضَلَ صَلَوَاتِک، وَ بَارِک عَلَیهِ أَتَمَّ بَرَکاتِک، وَ تَرَحَّمْ عَلَیهِ أَمْتَعَ رَحَمَاتِک.

رَبِّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، صَلَاةً زَاکیةً لَا تَکونُ صَلَاةٌ أَزْکی مِنْهَا، وَ صَلِّ عَلَیهِ صَلَاةً نَامِیةً لَا تَکونُ صَلَاةٌ أَنْمَی مِنْهَا، وَ صَلِّ عَلَیهِ صَلَاةً رَاضِیةً لَا تَکونُ صَلَاةٌ فَوْقَهَا.

رَبِّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، صَلَاةً تُرْضِیهِ وَ تَزِیدُ عَلَی رِضَاهُ، وَ صَلِّ عَلَیهِ صَلَاةً تُرْضِیک و تَزِیدُ عَلَی رِضَاک لَهُ وَ صَلِّ عَلَیهِ صَلَاةً لَا تَرْضَی لَهُ إِلَّا بِهَا، وَ لَا تَرَی غَیرَهُ لَهَا أَهْلًا.

رَبِّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ صَلَاةً تُجَاوِزُ رِضْوَانَک، وَ یتَّصِلُ اتِّصَالُهَا بِبَقَائِک، وَ لَا ینْفَدُ کمَا لَا تَنْفَدُ کلِمَاتُک.

رَبِّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، صَلَاةً تَنْتَظِمُ صَلَوَاتِ مَلَائِکتِک وَ أَنْبِیائِک وَ رُسُلِک وَ أَهْلِ طَاعَتِک، وَ تَشْتَمِلُ عَلَی صَلَوَاتِ عِبَادِک مِنْ جِنِّک وَ إِنْسِک وَ أَهْلِ إِجَابَتِک، وَ تَجْتَمِعُ عَلَی صَلَاةِ کلِّ مَنْ ذَرَأْتَ وَ بَرَأْتَ مِنْ أَصْنَافِ خَلْقِک.

رَبِّ صَلِّ عَلَیهِ وَ آلِهِ، صَلَاةً تُحِیطُ بِکلِّ صَلَاةٍ سَالِفَةٍ وَ مُسْتَأْنَفَةٍ، وَ صَلِّ عَلَیهِ وَ عَلَی آلِهِ، صَلَاةً مَرْضِیةً لَک وَ لِمَنْ دُونَک، وَ تُنْشِئُ مَعَ ذَلِک صَلَوَاتٍ تُضَاعِفُ مَعَهَا تِلْک الصَّلَوَاتِ عِنْدَهَا، وَ تَزِیدُهَا عَلَی کرُورِ الْأَیامِ زِیادَةً فِی تَضَاعِیفَ لَا یعُدُّهَا غَیرُک.

رَبِّ صَلِّ عَلَی أَطَایبِ أَهْلِ بَیتِهِ الَّذِینَ اخْتَرْتَهُمْ لِأَمْرِک، وَ جَعَلْتَهُمْ خَزَنَةَ عِلْمِک، وَ حَفَظَةَ دِینِک، وَ خُلَفَاءَک فِی أَرْضِک، وَ حُجَجَک عَلَی عِبَادِک، وَ طَهَّرْتَهُمْ مِنَ الرِّجْسِ وَ الدَّنَسِ تَطْهِیراً بِإِرَادَتِک، وَ جَعَلْتَهُمُ الْوَسِیلَةَ إِلَیک، وَ الْمَسْلَک إِلَی جَنَّتِک‏

رَبِّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، صَلَاةً تُجْزِلُ لَهُمْ بِهَا مِنْ نِحَلِک وَ کرَامَتِک، وَ تُکمِلُ لَهُمُ الْأَشْیاءَ مِنْ عَطَایاک وَ نَوَافِلِک، وَ تُوَفِّرُ عَلَیهِمُ الْحَظَّ مِنْ عَوَائِدِک وَ فَوَائِدِک.

رَبِّ صَلِّ عَلَیهِ وَ عَلَیهِمْ صَلَاةً لَا أَمَدَ فِی أَوَّلِهَا، وَ لَا غَایةَ لِأَمَدِهَا، وَ لَا نِهَایةَ لِآخِرِهَا.

رَبِّ صَلِّ عَلَیهِمْ زِنَةَ عَرْشِک وَ مَا دُونَهُ، وَ مِلْ‏ءَ سَمَاوَاتِک وَ مَا فَوْقَهُنَّ، وَ عَدَدَ أَرَضِیک وَ مَا تَحْتَهُنَّ وَ مَا بَینَهُنَّ، صَلَاةً تُقَرِّبُهُمْ مِنْک زُلْفَی، وَ تَکونُ لَک وَ لَهُمْ رِضًی، وَ مُتَّصِلَةً بِنَظَائِرِهِنَّ أَبَداً.

ترجمه‌ها

ترجمه انصاریان

بار خدایا بر محمد و آل محمد که انتخاب شده و برگزیده و گرامی و مقرب درگاه توست بهترین درودهای خود را بفرست، و او را به کاملترین برکاتت برکت عنایت کن، و پر بهره‌ترین رحمتت را نصیب او فرما.

خداوندا بر محمد و آلش درود فرست، درودی بالنده که هیچ درودی از آن بالنده‌تر نباشد، و بر او درودی فزاینده فرست که دروری از آن فزاینده‌تر نباشد، و بر او دوردی پسندیده فرست که دوری برتر از آن نباشد،

پروردگارا بر محمد و آلش درود فرست، درودی که وی را خشنود سازد و بیش از رضایش باشد، و بر او درودی فرست که تو را خشنود سازد و بیش از رضایت از او باشد، و بر او درودی فرست که برای او جز به آن خشنود نشوی، و غیر او کسی را شایسته آن ندانی.

پروردگارا بر محمد وآلش درود فرست، درودی که از رضای تو فراتر رود، و دوامش به دوام تو متصل گردد، و پایان نپذیرد چنانکه کلمات تو پایان نگیرد.

پروردگارا بر محمد و آلش درود فرست، درودی برابر همه درودهای فرشتگان و پیمبران و فرستادگان تو و آنان که اهل طاعت تو باشند، و شامل بر درود بندگانت از جنّ و انس و پذیرندگان دعوتت گردد، و درود هر که را از انواع مخلوقات خود که آفریده‌ای و پدید آورده‌ای در برگیرد.

خداوندا بر او و آلش درود فرست، درودی که بر هر درود گذشته و تازه‌ای محیط باشد، و بر او و آلش درود فرست, درودی که نزد تو و غیر تو پسندیده باشد، و در کنار آن درودهایی بیافرینی که آن درودهای گذشته را چند برابر کنی، و با دور روزگار چندان بر آن اضافه کنی که غیر تو از شمارش آن ناتوان باشد.

خداوندا درود فرست بر پاکیزه‌تران از اهل بیت او که ایشان را برای اجرای فرمان خود انتخاب کرده‌ای، و آنان را گنجینه داران علم و حافظان دین و خلفای خود در زمین، و حجت‌های خویش بر بندگانت قرار داده‌ای، و به اراده خود ایشان را از پلیدی به تمام معنی پاک کرده‌ای، و آنان را وسیله‌ای به سوی خود، و راه بهشت خود نموده‌ای.

خداوندا بر محمد و آلش درود فرست، درودی که به سبب آن بخشش و بزرگواریت را در حق ایشان بزرگ گردانی، و هر گونه عطا و احسانت را درباره ایشان کامل کنی، و بهره آنان را از تمام عوائد و فوائد خود سرشار نمایی.

الها بر او و بر ایشان درودی فرست که آغازش را مرزی، و مدّتش را پایانی، و آخرش را نهایتی نباشد.

خداوندا بر ایشان درودی فرست همپایه عرش و آنچه زیر عرش است، و به گنجایش آسمانها و آنچه فوق آنهاست، و به شمار زمین‌هایت و آنچه زیر آنها و میانشان قرار دارد، درودی که آنان را بدان سبب به کمال قرب خود رسانی، و برای تو و ایشان رضا و خشنودی باشد، و برای همیشه به نظائر آن متصل گردد.

ترجمه آیتی

اى پروردگار من، تحیت ‌و‌ درود بفرست بر‌ محمد ‌و‌ خاندان محمد، ‌آن پیامبر برگزیده ‌ى‌ پسندیده ‌ى‌ گرامى مقرب درگاهت، برترین تحیات ‌و‌ درودهاى خود را، ‌و‌ او‌ را‌ برکت ده‌ سرشارترین برکات خود، ‌و‌ رحمت خود بر‌ او‌ فرست ممتع ترین رحمتهایت را.

اى پروردگار من، تحیت ‌و‌ درود بفرست بر‌ محمد ‌و‌ خاندان او، تحیت ‌و‌ درودى پاک که‌ هیچ تحیت ‌و‌ درودى پاکتر از‌ ‌آن نباشد، تحیت ‌و‌ درودى فزاینده که‌ هیچ تحیت ‌و‌ درودى فزاینده تر از‌ ‌آن نبود، تحیت ‌و‌ درودى خشنودکننده که‌ برتر از‌ ‌آن تحیت ‌و‌ درودى صورت نبندد.

اى پروردگار من، تحیت ‌و‌ درود بفرست بر‌ محمد ‌و‌ خاندان او‌ تحیت ‌و‌ درودى که‌ خشنودش گرداند ‌و‌ بر‌ خشنودیش بیفزاید تحیت ‌و‌ درودى که‌ تو‌ را‌ خشنود گرداند ‌و‌ خشنودیت از‌ او‌ فزونى گیرد، تحیت ‌و‌ درودى ‌آن چنان که‌ جز ‌آن را‌ بر‌ او‌ نپسندى ‌و‌ جز او‌ را‌ شایان ‌آن ندانى.

اى پروردگار من، تحیت ‌و‌ درود بفرست بر‌ محمد ‌و‌ خاندان او‌ تحیت ‌و‌ درودى که‌ از‌ غایت رضاى تو‌ فراتر رود ‌و‌ به‌ بقاى تو‌ باقى ماند ‌و‌ آنسان که‌ کلمات تو‌ را‌ پایانى نیست پایان نپذیرد.

اى پروردگار من، تحیت ‌و‌ درود بفرست بر‌ محمد ‌و‌ خاندان او، تحیتى که‌ تحیات ملائکه ‌ى‌ تو‌ را‌ ‌و‌ پیامبران تو‌ ‌و‌ رسولان تو‌ را‌ ‌و‌ اهل طاعت تو‌ را‌ در‌ یک رشته گرد آورد ‌و‌ درودهاى بندگان تو‌ را‌ از‌ جن ‌و‌ انس ‌و‌ آنان که‌ دعوت تو‌ را‌ اجابت کرده اند، در‌ بر‌ گیرد ‌و‌ تحیت ‌و‌ درود همه ‌ى‌ اصناف آفریدگانت را‌ در‌ خود گرد آورد.

اى پروردگار من، تحیت ‌و‌ درود بفرست بر‌ او‌ ‌و‌ خاندانش، تحیت ‌و‌ درودى که‌ بر‌ هر‌ درود ‌و‌ تحیتى که‌ زین پیش بوده یا‌ ازین پس‌ خواهد بود احاطه یابد. ‌و‌ بر‌ او‌ ‌و‌ خاندانش تحیت ‌و‌ درود بفرست، تحیت ‌و‌ درودى که‌ در‌ نزد تو‌ ‌و‌ در‌ نزد غیر تو‌ پسندیده آید ‌و‌ با‌ آن، تحیات ‌و‌ درودهایى بیافرینى که‌ آنچه پیش از‌ این درود ‌و‌ تحیت فرستاده ایم مضاعف گردد ‌و‌ با‌ گذشت روزگاران بر‌ ‌آن بیفزایى ‌و‌ بیفزایى تا‌ آنجا که‌ کس جز تو‌ آنها را‌ احصا نتواند کرد.

اى پروردگار من، بر‌ اهل بیت طیبین او‌ که‌ آنان را‌ براى قیام به‌ امر خود برگزیده اى ‌و‌ خازنان علم خود ‌و‌ حافظان دین خود ‌و‌ خلفاى خود بر‌ روى زمین ‌و‌ حجتهاى خود بر‌ بندگان قرار داده اى ‌و‌ آنان را‌ به‌ خواست خود از‌ هر‌ ناپاک پاک گردانیده اى ‌و‌ طریق رسیدن به‌ مقام قرب خود ‌و‌ وصول به‌ بهشت ساخته اى، تحیت ‌و‌ درود بفرست.

اى پروردگار من، بر‌ محمد ‌و‌ خاندان او‌ تحیت ‌و‌ درود بفرست، تحیت ‌و‌ درودى که‌ بدان بخشش ‌و‌ انعامت را‌ در‌ حق آنان فراوان گردانى ‌و‌ هرگونه عطایاى خود به‌ ایشان به‌ کمال رسانى ‌و‌ عواید ‌و‌ فواید فراوان نصیبشان سازى.

اى پروردگار من، بر‌ محمد ‌و‌ خاندان او‌ تحیت ‌و‌ درودى بفرست که‌ نه آغازش را‌ حدى باشد، نه مدتش را‌ پایانى ‌و‌ نهایتى.

اى پروردگار من، تحیت ‌و‌ درود بفرست بر‌ ایشان، تحیت ‌و‌ درودى همسنگ عرش عظیم خود ‌و‌ هر‌ چه در‌ فرود عرش جاى دارد، لبالب آسمانها ‌و‌ هر‌ چه فراتر از‌ آنهاست ‌و‌ به‌ شمار زمینها ‌و‌ هر‌ چه در‌ زیر آنهاست ‌و‌ هر‌ چه بین آنهاست. تحیت ‌و‌ درودى که‌ تقرب تو‌ را‌ در‌ پى داشته باشد ‌و‌ تو‌ را‌ ‌و‌ ایشان را‌ خشنود گرداند. همواره ‌و‌ همانند اینها تا‌ ابد.

ترجمه ارفع

پروردگارا بر محمد و آل او درود فرست همو که برگزیده، پسندیده، گرامى و مقرب است برترین درودهاى خود را به او فرست و کاملترین برکاتت را بر او نازل کن و سودمندترین مهربانى هایت را نثارش کن.

خداوندا بر محمد و آل او درود فرست، درودى پاکیزه که پاکیزه تر از آن نباشد. و بر او درود فرست، درودى فزاینده که درودى افزون کننده تر از آن نباشد. و بر او درود فرست، درودى خشنودکننده که درودى بالاتر از آن نباشد.

پروردگارا بر محمد و آل او درود فرست، درودى که او را راضى سازد و بر رضایتش بیفزاید. و بر او درود فرست، درودى که تو را راضى سازد و بر رضایتت بیفزاید.

‌و بر او درود فرست، درودى که به جز آن راضى نباشى. و غیر آن را سزاوار نبینى.

الها بر محمد و آل او درود فرست، درودى که از رضاى تو بگذرد و به بقاء و هستى تو متصل گردد و فانى و نابود نشود همانطور که کلماتت فانى نمى گردند.

خدایا بر محمد و آل او درود فرست، درودى که در بر گیرنده درود فرشتگانت و پیامبران و رسولان و اهل طاعتت باشد و درودى که بندگانت از جن و انسان و پذیرندگان دعوت تو را شامل شود و درود هر که را از انواع آفریدگانت که پدید آورده ای‌ گرد آورد.

پروردگارا بر محمد و آل او درود فرست، درودى که هر درود گذشته و حال را در بر گیرد. و بر او و آلش درود فرست، درودى که مورد رضاى تو و غیر تو نباشد. درودى که با آنچه گفته شد درودهایى را خلق کنى و آنها را چندین برابر سازى و در گردش روزگار آنها را افزون نمایى، افزون شدنى که فقط خودت قادر به شمارش آنها باشى.

بار الها بر پاکیزگان اهل پیامبر، همانهایى که براى اجراى فرامینت برگزیدى درود فرست همانهایى که گنجینه هاى علمت و حافظان دینت و جانشینان روى زمینت و حجت ها براى بندگانت قرار دادى. همانهایى که به اراده خودت از هر ناپاکى و پلیدى پاکشان فرمودى و ایشان را وسیله ای‌ براى ارتباط با خودت و راهى به سوى بهشتت گردانیدى.

خدایا بر محمد و آل او درود فرست، درودى که به توسط آن بخشش و کرامتت را نسبت به ایشان فراوان گردانى و همه چیز از کرامتت و عطایایت را براى آنها کامل نمایى و حظ و بهره عنایاتت را براى ایشان فراوان کنى

الها بر حضرت محمد و بر اهل بیت گرامش درود فرست، درودى که اول آن حد و آخر آن پایان نداشته باشد.

خدایا بر آن بزرگواران به وزن عرش خود و آنچه در زیر عرش است و به اندازه آنچه آسمانهایت و فوق آسمانهایت را پر مى کند. و به تعداد زمینهایت و آنچه در زیر زمینهایت و بین آنهاست درود فرست، درودى که آنها را به کمال قرب تو رساند و براى تو و ایشان رضامندى آورد و همیشه به مثل آن درودها پیوسته باشد.

ترجمه استادولی

پروردگارا، بر محمد و آل محمد، آن پیامبر برگزیده اختیار شده و گرامى و مقرب داشته شده، برترین درودهایت را فرست، و کامل ترین برکاتت را بر او فروریز، و پربارترین رحمت هایت را بر او روا دار.

پروردگارا، بر محمد و آل او درود فرست، درودى پاک و پیراسته که درودى پاک و پیراسته از آن نباشد، و بر او درود فرست درودى فزاینده که درودى فزاینده تر از آن نباشد.

پروردگارا، بر محمد و آل او درود فرست، درودى که او را خشنود کند و بیش از خشنودى او باشد، و بر او درود فرست درودى که تو را خشنود کند و بیش از اندازه اى باشد که براى او مى پسندیدى، و بر او درود فرست درودى که جز آن را براى او نپسندى، و جز او را شایسته آن نبینى.

پروردگارا، بر محمد و آل او درود فرست درودى که از مرز خشنودى تو بگذرد، و اتصالش با بقاى تو پیوند خورد، و پایان نیابد چنان که کلمات (آفریده هاى) تو پایان نمى یابد.

پروردگارا، بر محمد و آل او درود فرست درودى که درودهاى فرشتگان و پیامبران و رسولان و فرمانبرانت را هم فراگیرد، و شامل درودهاى بندگان تو از جن و انس و اجابت کنندگان دعوت تو، و جامع درود هر که آفریده و ایجاد نموده اى از اصناف آفریدگانت باشد.

پروردگارا، بر او و آل او درود فرست درودى که همه درودهاى گذشته و حال و آینده را فراگیرد، و بر او و آل او درود فرست درودى که مورد پسند تو و غیر تو باشد، و با آن درودهاى دیگرى پدید آورى که درودهاى گذشته را با وجود آنها چند برابر سازى، و در گذر ایام چندان بر آن بیفزایى که آن را جز تو نتواند شمرد.

پروردگارا، بر پاکیزگان از خاندان او درود فرست، کسانى که براى امر (دین و دنیاى) خود برگزیدى، و آنان را خزانه داران علمت، و نگهبانان دینت، و جانشینان خود در زمینت، و حجت هاى خود بر بندگانت قرار دادى، و به خواست خویش آنان را از هر گونه پلیدى و آلودگى به کلى پاک ساختى، و وسیله به سوى خود و راه به سوى بهشت خویش قرار دادى.

پروردگارا، بر محمد و آل او درود فرست، درودى که بدان سبب بخشش ها و کرامت هاى خود را بر آنان بسیار سازى، و عطاها و بخشش هاى افزون خود را بر آنان کامل نمایى، و بهره آنان را از نعمت ها و فوایدى که نصیب شان مى سازى فراوان کنى.

پروردگارا، بر او و آنان درود فرست، درودى که اولش نامعلوم، و زمانش بى پایان، و آخرش بى نهایت باشد.

پروردگارا، بر آنان درود فرست به وزن عرش خود و آنچه در زیر آن است، و به گنجایش آسمان هایت و آنچه بالاى آنهاست، و به تعداد زمین هایت و آنچه در زیر آنها و میان آنهاست، درودى که آنان را هر چه بیشتر به تو نزدیک سازد، و مایه خشنودى تو و آنان گردد، و تا ابد به درودهاى دیگرى مانند خود متصل باشد.

ترجمه الهی قمشه‌ای

پروردگارا درود و تحیت فرست بر‌ محمد و آل پاکش که آن بزرگوار منتخب و برگزیده و گرامى نزد تست و مقرب درگاه تو بهترین درود و رحمتت را بر ‌آن روح پاک فرست و اتم و اکمل برکاتت را و بهره مندترین رحمتهایت را که آن رحمت واسعه الهیه است و رحمت رحمانى و نور وجه و مقام خلافت کلیه الهیه خاتمیت و مقام شفاعت کبرى که مظهر اشراق تامه رحمت واسعه در قیامت کبراست.

پروردگارا درود و تحیت فرست بر‌ محمد و آل پاکش که از آن پاکیزه تر و نیکوتر درود و رحمت نباشد و درود فرست بر‌ او (و آل اطهارش) که افزایش آن و تکاملش بیش از هر تحیت و درود باشد و باز بر‌ او درودى فرست که رضا و خشنودى تو در آن فوق هر تحیت و درود باشد.

پروردگارا بر‌ محمد و آل پاکش درودى فرست که او را به آن تحیت خشنود سازى و موجب مزید رضا و خشنودى تو از او گردد و باز هم رحمت و درودى فرست بر‌ او که جز آن درود براى او پسند حضرتت نباشد و جز روح پاک او کسى را شایسته و لایق آن رحمت نبینى.

پروردگارا درود فرست بر‌ محمد و آل پاکش درودى که از (بهشت) رضوانت درگذرد و به بقاء و ابدیت با تو در پیوندد (شاید یعنى پایه آن رحمت از مقام بهشت رضوان بگذرد و به بهشت بقاى ابد و شهود و لقاى سرمد متصل گردد) و چنانکه کلمات (وجودى و افاضات رحمانى) تو را نفاد و فنا نباشد ابدا آن درود هم نفاد و انقطاع نیابد.

پروردگارا بر‌ محمد و آل پاکش درود و رحمتى فرست که درود و رحمتهاى فرشتگان و پیمبران و رسولانت را و همه اهل طاعتت را انتظام بخشد و بر‌ رحمتهاى جمیع بندگانت از جن و انس و آن بندگان شایسته ات که دعوت (توحید و معرفت و عشق و محبتت) را کاملا اجابت کردند تمام را شامل باشد و رحمت آنچه از اصناف خلق که آفریدى و به عرصه ى وجود آوردى در آن منطوى و مجتمع آید.

پروردگارا درود فرست و رحمت بر‌ محمد و آل اطهارش رحمتى که پسند تو و تمام مادون تو (یعنى کلیه مخلوقات عالم) باشد و با همه این درود و رحمتها باز بر‌ او انشاء و ایجاد رحمتهائى کن تمام آنها را مضاعف و دو چندان گرداند و با گذشت روزگاران پیوسته افزون گردانى که جز تو کسى به شمار نتواند آورد

پروردگارا بر‌ محمد و اهل بیتش که پاکیزگان عالمند و تو آنان را براى امر خلافتت برگزیدى و آنان را گنجینه دار علم خود (و داناى اسرار وحى خویش و داراى گوهرهاى حقایق آسمانى و معارف ربانى خود ساختى) و نگهبان دین خود قرار دادى و جانشینان (حکومت و سلطنت) خویش در روى زمین انتخاب فرمودى و حجتهاى بالغه خود بر‌ خلق مقرر داشتى و از هر رجس و ناپاکى به اراده ى ازلیتت کاملا پاک و پاکیزه گردانیدى و آنان را (که حجج الهیند) وسیله ارشاد و هدایت خلق به درگاه خود و سلوک به سوى بهشت رضوانت قرار دادى

پروردگارا درود و رحمت فرست بر‌ محمد و آل پاکش رحمتى که به آن جزیل و عظیم گردانى بر‌ آنان موهبت و کرامتت را و هم به واسطه آن رحمت بهترین و عالیترین عطاها و بخششهایت را بر ‌آن بزرگواران کامل گردانى و از عواطف و احسانت حظ و بهره آنان را وافر گردانى.

پروردگارا بر ‌آن بزرگواران حضرت محمد و آل پاکش درود و رحمت فرست رحمتى بى حد و نهایت بى مبدا و منتها (یعنى فوائد و آثارش) بى حد بدایت و نهایت و بیرون از ظرفیت زمان باشد)

پروردگارا درود فرست بر ‌آن بزرگواران درودى که با عرش اعظمت و هر چه مادون عرش است موازنه کند و آسمانها و زمینها و زبر و زیر آنها همه را پر سازد درود و رحمتى که آن بزرگواران را به مقام قرب حضرتت تقربى خاص بخشد و مورد پسند و رضاى تو و آنان باشد و به نظائر آن رحمت نیز پیوسته و متصل گردد.

ترجمه سجادی

پروردگار من، بر‌ محمّد ‌و‌ خاندان محمّد که‌ برگزیده، اختیار شده، گرامى ‌و‌ مقرّب داشته شده اند، برترین درودهایت را‌ بفرست ‌و‌ کامل ترین برکت هایت را‌ بر‌ او‌ روان ساز ‌و‌ با‌ سودمندترین رحمت هایت، بر‌ او‌ رحمت فرست.

پروردگار من، بر‌ محمّد ‌و‌ خاندانش درود فرست، درود پیراسته اى‌ که‌ درودى پیراسته تر از‌ ‌آن نباشد. ‌و‌ بر‌ او‌ درود فرست، درود فراوانى که‌ درودى فراوان تر از‌ ‌آن نباشد. ‌و‌ بر‌ او‌ درود فرست، درود خوشنودکننده اى‌ که‌ درودى بالاتر از‌ ‌آن نباشد.

پروردگار من، بر‌ محمّد ‌و‌ خاندانش درود فرست، درودى که‌ خوشنودش سازد ‌و‌ بر‌ خوشنودى اش بیفزاید. ‌و‌ بر‌ او‌ درود فرست، درودى که‌ تو‌ را‌ خوشنود کند ‌و‌ بر‌ خوشنودى ات براى او‌ بیفزاید. ‌و‌ بر‌ او‌ درود فرست، درودى که‌ براى او‌ جز به‌ ‌آن راضى نشوى ‌و‌ جز او‌ را‌ سزاوار ‌آن نبینى.

پروردگار من، بر‌ محمّد ‌و‌ خاندانش درود فرست، درودى که‌ از‌ خوشنودى تو‌ درگذرد ‌و‌ اتّصالش به‌ بقاى تو‌ پیوند خورد ‌و‌ تمام نشود، همچنانکه کلمات تو‌ تمام نمى شود.

پروردگار من، بر‌ محمّد ‌و‌ خاندانش درود فرست، درودى که‌ درودهاى فرشتگان ‌و‌ پیامبران ‌و‌ فرستادگان ‌و‌ فرمانبران تو‌ را‌ فراگیرد ‌و‌ درودهاى بندگانت از‌ جن ‌و‌ اِنست ‌و‌ اجابت کنندگان دعوتت را‌ شامل شود ‌و‌ درود هر‌ که‌ آفریده اى‌ ‌و‌ ایجاد نموده اى‌ از‌ انواع آفریدگانت را‌ دربرگیرد.

پروردگار من، بر‌ او‌ ‌و‌ خاندانش درود فرست، درودى که‌ هر‌ درود گذشته ‌و‌ تازه اى‌ را‌ فراگیرد. ‌و‌ بر‌ او‌ ‌و‌ بر‌ خاندانش درود فرست، درودى که‌ نزد تو‌ ‌و‌ غیر تو‌ پسندیده باشد ‌و‌ با‌ ‌آن درودهاى دیگر پدید آورى، که‌ درودهاى گذشته را‌ با‌ ‌آن چندین برابر کنى ‌و‌ ‌آن را‌ با‌ گذر روزگار بیفزایى، افزودنى در‌ چندین برابر که‌ جز تو‌ (کسى) نتواند ‌آن را‌ شمارش کند.

پروردگار من، بر‌ پاکیزه تران خانواده اش درود فرست، آنان که‌ براى فرمان خود برگزیدى ‌و‌ آنان را‌ گنجینه داران علمت ‌و‌ نگهبانان دینت ‌و‌ جانشینان خود در‌ زمینت ‌و‌ حجّت هاى خویش بر‌ بندگانت قرار دادى. ‌و‌ به‌ خواست خویش، آنان را‌ از‌ پلیدى ‌و‌ آلودگى پاک نمودى ‌و‌ آنها را‌ وسیله اى‌ به‌ سوى خود ‌و‌ راهى به‌ سوى بهشتت قرار دادى.

پروردگار من، بر‌ محمّد ‌و‌ خاندانش درود فرست، درودى که‌ با‌ ‌آن بخشش ‌و‌ کرامتت را‌ براى ایشان بسیار سازى ‌و‌ چیزهایى از‌ عطاها ‌و‌ بخشش هایت را‌ براى آنها کامل گردانى ‌و‌ بهره ىِ آنان را‌ از‌ نعمت ها ‌و‌ سودهایت فراوان گردانى.

پروردگار من، بر‌ او‌ ‌و‌ بر‌ آنها درود فرست، درودى که‌ مرزى در‌ اوّلش ‌و‌ زمانى براى پایانش ‌و‌ نهایتى براى آخرش نباشد.

پروردگار من، بر‌ ایشان هم وزن عرش خود ‌و‌ آنچه زیر ‌آن است ‌و‌ به‌ گنجایش آسمان هایت ‌و‌ آنچه در‌ بالاى آنهاست ‌و‌ به‌ تعداد زمین هایت ‌و‌ آنچه زیر آنها ‌و‌ میان آنهاست، درود فرست. درودى که‌ ایشان را‌ هر‌ چه بیشتر به‌ تو‌ نزدیک گرداند ‌و‌ براى تو‌ ‌و‌ براى ایشان پسندیده باشد ‌و‌ تا‌ ابد به‌ مانندهاى ‌آن (درودها) متّصل باشد.

ترجمه شعرانی

پروردگارا! درود فرست ‌بر‌ محمد ‌و‌ ‌آل‌ محمد ‌که‌ برگزیده ‌و‌ بهترین خلق ‌و‌ گرامى ‌و‌ مقرب نزد تست بهترین درود ‌و‌ ‌او‌ ‌را‌ ‌به‌ فرخى ‌و‌ فرخندگى گرامى دار ‌به‌ خجسته ترین فرخندگى، ‌و‌ ‌بر‌ ‌او‌ بخشایش فرما برترین بخشایش.

پروردگارا! درود ‌بر‌ محمد ‌و‌ ‌آل‌ ‌او‌ فرست درودى فزاینده ‌که‌ فزاینده ‌تر‌ ‌از‌ ‌آن‌ نباشد. ‌و‌ درود ‌بر‌ ‌او‌ فرست درودى برومند ‌که‌ برومندتر ‌از‌ ‌آن‌ نبود، ‌و‌ درود ‌بر‌ ‌او‌ فرست درودى پسندیده ‌که‌ ‌از‌ ‌آن‌ برتر درود صورت نبندد.

پروردگارا! درود ‌بر‌ محمد ‌و‌ ‌آل‌ ‌او‌ فرست، درودى ‌که‌ ‌او‌ ‌را‌ خشنود گردانى ‌و‌ بیش ‌از‌ رضاى ‌او‌ ‌و‌ درود ‌بر‌ ‌او‌ فرست درودى ‌که‌ شایسته ‌او‌ دانى ‌و‌ سزاى او، ‌و‌ بیش ‌از‌ ‌آن‌ نیز، درود ‌بر‌ ‌او‌ فرست درودى ‌که‌ ‌به‌ غیر ‌آن‌ راضى نباشى ‌و‌ دیگرى ‌را‌ شایسته ‌آن‌ نبینى.

پروردگارا! درود ‌بر‌ محمد ‌و‌ ‌آل‌ ‌او‌ فرست درودى ‌که‌ ‌از‌ رضاى ‌تو‌ بیشتر باشد ‌و‌ ‌با‌ بقاى ‌تو‌ پیوندد ‌و‌ مانند سخنان ‌تو‌ ‌بى‌ پایان بود.

پروردگارا! درود ‌بر‌ محمد ‌و‌ ‌آل‌ ‌او‌ فرست درودى ‌که‌ درود فرشتگان ‌و‌ پیغمبران ‌و‌ رسولان ‌و‌ فرمانبران ‌تو‌ ‌را‌ ‌در‌ برگیرد ‌و‌ درود بندگان ‌تو‌ ‌از‌ ‌جن‌ ‌و‌ انس ‌و‌ ‌هر‌ ‌کس‌ دعوت ‌تو‌ ‌را‌ اجابت کرد ‌و‌ ‌هر‌ ‌یک‌ ‌از‌ اصناف آفریدگان ‌که‌ هستى بخشیدى ‌و‌ پدید آوردى شامل شود.

پروردگارا! درود ‌بر‌ ‌او‌ فرست ‌و‌ ‌بر‌ ‌آل‌ ‌او‌ درودى ‌که‌ ‌هر‌ درود گذشته ‌و‌ آینده ‌را‌ فراگیرد ‌و‌ ‌بر‌ ‌او‌ ‌و‌ ‌آل‌ ‌او‌ درود فرست درودى ‌که‌ پسندیده ‌تو‌ ‌و‌ غیر ‌تو‌ باشد. ‌و‌ ‌با‌ این همه درود ‌و‌ تحیات دیگر نیز ‌که‌ چون ‌بر‌ آنها افزوده گردد چندین برابر شود ‌و‌ ‌با‌ گذشتن ‌هر‌ روز پیوسته درافزاید چندانکه شماره ‌ى‌ ‌آن‌ ‌را‌ ‌کس‌ نتواند کرد ‌و‌ عدد ‌آن‌ ‌را‌ نتواند دانست.

خداوندا! ‌بر‌ پاکان خاندان ‌او‌ درود فرست ‌که‌ آنان ‌را‌ برگزیدى ‌تا‌ فرمان ‌تو‌ ‌را‌ اجرا کنند ‌و‌ گنجوران گنج دانش خود گردانیدى ‌و‌ ‌بر‌ نگهبانى دین خود برگماشتى آنها جانشینان تواند ‌در‌ زمین ‌و‌ حجت تواند ‌بر‌ بندگانت ‌و‌ آنان ‌را‌ ‌از‌ ‌هر‌ ناپاکى ‌و‌ پلیدى ‌به‌ خواست خود پاک کردى ‌و‌ ایشان ‌را‌ وسیله ‌ى‌ سوى خویش ‌و‌ راه ‌به‌ جانب بهشت خود قرار دادى.

پروردگارا! درود ‌بر‌ محمد ‌و‌ ‌آل‌ ‌او‌ فرست درودى ‌که‌ ‌از‌ عطاى بزرگ ‌و‌ کرامت آنها ‌را‌ بهره مند گردانى. همه گونه نعمت ‌و‌ نواخت خود ‌را‌ ‌بر‌ آنان کامل کنى ‌و‌ بهره آنها ‌را‌ ‌از‌ فائده ‌و‌ انعام خود بسیار گردانى.

پروردگارا! ‌بر‌ ‌او‌ ‌و‌ خاندان ‌او‌ درودى فرست ‌که‌ ‌نه‌ آغاز ‌آن‌ ‌را‌ حدى باشد ‌و‌ ‌نه‌ مدت ‌آن‌ ‌را‌ پایانى ‌و‌ ‌نه‌ انجام ‌آن‌ ‌را‌ کرانه.

پروردگارا! درود ‌بر‌ ‌او‌ فرست هموزن عرش ‌و‌ ‌هر‌ ‌چه‌ زیر عرش است ‌و‌ ‌به‌ قدر پرى آسمانها ‌و‌ ‌هر‌ ‌چه‌ بالاى آسمانهاست ‌و‌ ‌به‌ شماره ‌ى‌ زمینها ‌و‌ ‌هر‌ ‌چه‌ زیر آنها ‌و‌ ‌هر‌ ‌چه‌ میان طبقات آسمان ‌و‌ زمین است، درودى ‌که‌ آنان ‌را‌ ‌به‌ خود نزدیک سازى ‌و‌ ‌تو‌ ‌و‌ ایشان ‌از‌ ‌آن‌ خشنود گردید ‌و‌ همیشه ‌به‌ مانند خود پیوسته باشد.

ترجمه فولادوند

پروردگارا! درود بر‌ محمد ‌و‌ خاندان محمد، ‌آن بزرگوار برگزیده ‌ى‌ گرامى مقرب، همراه با‌ بهترین درودها بر‌ وى، ‌و‌ او‌ را‌ با‌ سرشارترین برکاتت، برکت بخش ‌و‌ او‌ را‌ غریق رحمت خود فرماى با‌ مهرآئین ترین رحمتهایت!

پروردگارا! درود بر‌ محمد ‌و‌ خاندانش، درودى چنان پاک که‌ درودى پاکیزه تر از‌ ‌آن صورت نبندد ‌و‌ درود فرست بر‌ وى، درودى که‌ هیچ درودى از‌ ‌آن فزاینده تر نباشد ‌و‌ درودى نثار او‌ کن که‌ در‌ خشنودکنندگى از‌ ‌آن درودى برتر نباشد.

پروردگارا! درود بر‌ محمد ‌و‌ خاندانش، درودى که‌ وى را‌ خشنود سازد ‌و‌ بر‌ رضاى وى بیفزاید ‌و‌ درود فرست بر‌ او، درودى که‌ تو‌ را‌ خشنود کند ‌و‌ بر‌ خشنودیت از‌ وى بیفزاید. ‌و‌ او‌ را‌ درودى فرست آنگونه که‌ جز ‌آن را‌ بر‌ وى نپسندى ‌و‌ جز او‌ را‌ در‌ خور ‌آن ندانى.

پروردگارا! درود بر‌ محمد ‌و‌ خاندان وى، آنچنان درودى که‌ از‌ مرز خشنودى تو‌ پا فراتر نهد ‌و‌ با‌ بقاى تو‌ پیوند حاصل کند ‌و‌ همانگونه که‌ کلمات تو‌ را‌ پایانى نیست پایان پذیر نباشد.

پروردگارا! درود بر‌ محمد ‌و‌ خاندان وى، آنچنان درودى که‌ تحیات فرشتگان ‌و‌ پیامبران ‌و‌ فرستادگان ‌و‌ اهل طاعت تو‌ را‌ به‌ یک رشته در‌ پیوندد ‌و‌ شامل درودهاى بندگانت از‌ جن ‌و‌ انس ‌و‌ دعوت پذیران تو‌ گردد ‌و‌ هر‌ آنچه را‌ که‌ آفریده اى ‌و‌ همه ‌ى‌ اصناف خلقت را‌ به‌ یکباره گرد آورد!

پروردگارا! درود بر‌ او‌ ‌و‌ خاندانش، چنان درودى که‌ از‌ هر‌ درود ‌و‌ تحیتى که‌ از‌ این پیشتر بوده یا‌ در‌ آینده خواهد بود فراگیرتر باشد، ‌و‌ بر‌ او‌ ‌و‌ خاندانش درود، چنان درودى که‌ پیش تو‌ ‌و‌ غیر تو‌ پسندیده آید ‌و‌ همراه با‌ ‌آن درودهایى بیافرینى که‌ آنچه پیش از‌ این درود فرستاده ایم چند برابر گردد ‌و‌ باز به‌ مرور ایام بر‌ ‌آن چنان افزایى که‌ جز تو‌ ‌آن جمله را‌ در‌ شمار نتواند آورد.

پروردگارا! درود بر‌ پاکان خاندان او، همانهایى که‌ آنان را‌ بر‌ قیام به‌ امر خود برگزیده اى ‌و‌ خزانه داران دانشت ‌و‌ نگهبانان آیینت ‌و‌ جانشینانت در‌ زمین ‌و‌ حجتهاى تو‌ بر‌ بندگانت، همانهایى را‌ که‌ از‌ هر‌ ناپاکى پاک ساخته ‌و‌ طریق وصول به‌ مقام قرب ‌و‌ بهشت خود گردانیده اى.

پروردگارا! درود بر‌ محمد ‌و‌ خاندان وى، درودى که‌ به‌ وسیله ‌ى‌ ‌آن دهشت را‌ در‌ حق ایشان فراوان گردانى ‌و‌ عطایاى خویش را‌ در‌ مورد ایشان به‌ کمال رسانى ‌و‌ عواید ‌و‌ فواید بسیار بهره ‌ى‌ آنان گردانى.

پروردگارا! درود بر‌ محمد ‌و‌ خاندان وى، چنان درودى که‌ نه آغازش را‌ حدى ‌و‌ نه مدت ‌آن را‌ نهایت ‌و‌ پایانى باشد.

پروردگارا! درود باد بر‌ ایشان، درودى همسنگ عرش عظیم ‌و‌ هر‌ چه در‌ ذیل عرش جاى دارد ‌و‌ به‌ انبوهى آسمانها ‌و‌ فوق آنها ‌و‌ به‌ عدد زمینها ‌و‌ هر‌ چه در‌ زیر ‌و‌ هر‌ چه در‌ میان آنهاست.

درودى که‌ ایشان را‌ هر‌ چه بیشتر آنان را‌ به‌ خود نزدیک گردانى ‌و‌ مایه ‌ى‌ خشنودى تو‌ ‌و‌ ایشان گردد ‌و‌ تا‌ ابد به‌ همانند آنها پیوسته گردد.

ترجمه فیض الاسلام

اى پروردگار ‌بر‌ محمد ‌و‌ ‌آل‌ محمد ‌که‌ برگزیده، پسندیده، گرامى ‌و‌ مقرب (درگاه تو) است بهترین درودهاى خود ‌را‌ بفرست، ‌و‌ کاملترین نیکیهایت (نیکیهاى ‌پى‌ ‌در‌ ‌پى‌ خود) ‌را‌ ‌بر‌ ‌او‌ افزونى ده، ‌و‌ سودمندترین مهربانیهایت (مهربانیهاى پیاپى خویش) ‌را‌ ‌به‌ ‌او‌ ببخش

اى پروردگار ‌بر‌ محمد ‌و‌ ‌آل‌ ‌او‌ درود فرست، درود بسیارى ‌که‌ درودى بیشتر ‌از‌ ‌آن‌ نباشد، ‌و‌ ‌بر‌ ‌او‌ درود فرست درود افزون کننده ‌اى‌ ‌که‌ درودى افزون کننده ‌تر‌ ‌از‌ ‌آن‌ نباشد، ‌و‌ ‌بر‌ ‌او‌ درود فرست درود خشنودى ‌که‌ درودى بالاتر ‌از‌ ‌آن‌ نباشد

اى پروردگار ‌بر‌ محمد ‌و‌ ‌آل‌ ‌او‌ درود فرست درودى ‌که‌ ‌او‌ ‌را‌ خشنود گرداند ‌و‌ ‌بر‌ خشنودى ‌او‌ بیافزاید ‌و‌ ‌بر‌ ‌او‌ درود فرست درودى ‌که‌ ‌تو‌ ‌را‌ خشنود نماید ‌و‌ ‌بر‌ خشنودى ‌تو‌ براى ‌آن‌ حضرت بیافزاید، ‌و‌ ‌بر‌ ‌او‌ درود فرست درودى ‌که‌ ‌جز‌ ‌آن‌ ‌را‌ براى ‌آن‌ بزرگوار نپسندى ‌و‌ ‌جز‌ ‌او‌ ‌را‌ سزاوار ‌آن‌ درود نبینى (ندانى)

اى پروردگار ‌بر‌ محمد ‌و‌ ‌آل‌ ‌او‌ درود فرست درودى ‌که‌ ‌از‌ خشنودى ‌تو‌ (از رحمت ‌و‌ احسانى ‌که‌ ‌از‌ جانب ‌تو‌ سزاوار آنست) تجاوز کرده درگذرد، ‌و‌ پیوستگى ‌آن‌ ‌به‌ بقاء ‌و‌ هستى ‌تو‌ پیوسته شود (درود همیشگى ‌که‌ پایانى براى ‌آن‌ نباشد) ‌و‌ فانى ‌و‌ نیست نگردد همچنانکه کلمات (علم ‌و‌ حکمت) ‌تو‌ فانى نمى شود

اى پروردگار ‌بر‌ محمد ‌و‌ ‌آل‌ ‌او‌ درود فرست درودى ‌که‌ درودهاى فرشتگان ‌و‌ پیغمبران ‌و‌ فرستادگان ‌و‌ پیروان ‌تو‌ ‌را‌ جمع نماید، ‌و‌ ‌بر‌ درودهاى بندگان (مومنین) ‌از‌ ‌جن‌ ‌و‌ انس ‌تو‌ ‌و‌ پذیرندگان دعوت (به سوى) ‌تو‌ احاطه داشته باشد، ‌و‌ درود ‌هر‌ ‌که‌ ‌را‌ ‌از‌ انواع آفریدگانت ‌که‌ پدید آورده ‌اى‌ گرد آورد

اى پروردگار ‌بر‌ ‌او‌ ‌و‌ ‌آل‌ ‌او‌ درود فرست درودى ‌که‌ ‌هر‌ درود گذشته ‌و‌ تازه ‌اى‌ ‌را‌ ‌در‌ ‌بر‌ داشته باشد، ‌و‌ ‌بر‌ ‌او‌ ‌و‌ ‌بر‌ ‌آل‌ ‌او‌ درود فرست درودى ‌که‌ نزد ‌تو‌ ‌و‌ نزد غیر ‌تو‌ پسندیده باشد، درودى ‌که‌ ‌با‌ آنچه گفته ‌شد‌ درودهائى بیافرینى ‌که‌ هنگام آفریدنشان ‌با‌ آنها ‌آن‌ درودها(ى پیش ‌از‌ آن) ‌را‌ چندین برابر سازى، ‌و‌ ‌بر‌ گردش روزگار آنها ‌را‌ بیافزائى افزودن ‌با‌ چندین برابرى ‌که‌ ‌جز‌ ‌تو‌ نتواند آنها ‌را‌ بشمارد

اى پروردگار درود فرست ‌بر‌ پاکیزه تران خویشان ‌آن‌ بزرگوار (حضرت فاطمه ‌و‌ ائمه ‌ى‌ اثنى عشر علیهم السلام) ‌که‌ آنان ‌را‌ براى امر ‌و‌ فرمان خود (راهنمائى مردم ‌به‌ راه نیکبختى) برگزیدى، ‌و‌ خزانه داران علمت، ‌و‌ نگهداران دینت، ‌و‌ جانشینان خود ‌در‌ زمینت، ‌و‌ حجتهاى خویش ‌بر‌ بندگانت قرار دادى (تا علمت ‌را‌ ‌از‌ نااهل حفظ نموده، ‌و‌ دینت ‌را‌ ‌از‌ تحریف ‌و‌ تغییر نگهداشته، ‌و‌ اوامر ‌و‌ نواهیت ‌را‌ بیان کرده، ‌و‌ ‌حق‌ ‌و‌ باطل ‌را‌ ‌به‌ مردم نشان دهند) ‌و‌ آنها ‌را‌ ‌به‌ خواست خود ‌از‌ پلیدى ‌و‌ ناپاکى (معاصى ‌و‌ گناهان) پاک ساختى (اشاره ‌به‌ قول خداى تعالى «س ۳۳ ‌ى‌ ۳۳»: «انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت ‌و‌ یطهرکم تطهیرا» یعنى ‌جز‌ این نیست ‌که‌ خدا ‌مى‌ خواهد رجس ‌و‌ پلیدى ‌را‌ ‌از‌ شما خانواده ‌ى‌ نبوت ببرد ‌و‌ شما ‌را‌ «از ‌هر‌ عیب ‌و‌ نقصى» پاک ‌و‌ پاکیزه گرداند. این آیه طبق اخبارى ‌که‌ ‌از‌ شیعه ‌و‌ اهل سنت ‌در‌ دست است درباره ‌ى‌ پیغمبر اکرم ‌و‌ على ‌و‌ فاطمه ‌و‌ حسن ‌و‌ حسین- صلوات الله علیهم- است، ‌و‌ اگر درباره ‌ى‌ زنان پیغمبر- صلى الله علیه ‌و‌ آله- بود «چنانکه اهل سنت گفته اند ‌به‌ دلیل اینکه صدر ‌و‌ ذیل مطلب راجع ‌به‌ آنها است» بایستى لیذهب عنکن ‌و‌ یطهر ‌کن‌ بیان شود) ‌و‌ ایشان ‌را‌ دست آویز ‌به‌ سوى خود ‌و‌ راه ‌به‌ بهشت خویش گردانیدى

اى پروردگار ‌بر‌ محمد ‌و‌ ‌آل‌ ‌او‌ درود فرست، درودى ‌که‌ ‌به‌ وسیله ‌ى‌ ‌آن‌ بخشش ‌و‌ گرامى داشتنت ‌را‌ براى ایشان فراوان گردانى، ‌و‌ همه چیز ‌را‌ ‌از‌ بخششهایت براى آنان کامل نمائى، ‌و‌ نصیب ‌و‌ بهره ‌ى‌ ‌از‌ عطاها ‌و‌ سودهایت ‌را‌ ‌بر‌ آنها بسیار کنى (درودى ‌که‌ سبب افاضه ‌ى‌ نعمتهاى گوناگون ‌بر‌ آنان گردد)

اى پروردگار ‌بر‌ ‌آن‌ حضرت ‌و‌ ‌بر‌ ‌آل‌ ‌او‌ درود فرست درودى ‌که‌ اولش ‌را‌ حدى ‌و‌ مدت ‌و‌ آخرش ‌را‌ پایانى نباشد

اى پروردگار ‌بر‌ ایشان درود فرست هموزن عرش خود ‌و‌ آنچه زیر عرش است (همه ‌ى‌ عالم) ‌و‌ مقدار آنچه آسمانهایت ‌و‌ آنچه ‌در‌ بالاى آنها است ‌را‌ ‌پر‌ گرداند، ‌و‌ مقدار شماره ‌ى‌ زمینهایت ‌و‌ آنچه ‌در‌ زیر آنها ‌و‌ میان آنها است (مقصود بسیارى ‌یا‌ بزرگى پاداش درود است یعنى اگر جسم بود همانا ‌به‌ اندازه ‌اى‌ باشد ‌که‌ آسمانها ‌و‌ آنچه ‌در‌ بالاى آنها است ‌و‌ زمینها ‌و‌ آنچه ‌در‌ زیر ‌و‌ میان آنها است ‌را‌ ‌پر‌ سازد، ‌و‌ ظاهر فرمایش امام- علیه السلام-: ‌و‌ عدد ارضیک تعدد ‌و‌ بسیارى زمین است، چنانکه ‌در‌ قرآن کریم «س ۶۵ ‌ى‌ ۱۲» است: «الله الذى خلق سبع سموات ‌و‌ ‌من‌ الارض مثلهن» یعنى خدا کسى است ‌که‌ هفت آسمان ‌را‌ خلق نمود ‌و‌ مانند ‌آن‌ هفت زمین ‌را‌ آفرید ‌و‌ ظاهر این آیه دلالت دارد ‌به‌ اینکه زمین مانند آسمانها هفت است چون فرموده: ‌و‌ زمین ‌را‌ مانند آسمانها بیافرید، ‌و‌ مانند بودن ‌در‌ عدد ‌و‌ شماره است ‌نه‌ ‌در‌ کیفیت ‌و‌ چگونگى، زیرا کیفیت آسمان خلاف کیفیت زمین است، ‌و‌ ‌در‌ قرآن مجید آیه ‌اى‌ ‌که‌ دلالت کند زمین مانند آسمانها هفت است ‌جز‌ این آیه نیست، ‌و‌ گفته شده: مراد ‌از‌ هفت زمین هفت طبقه ‌ى‌ زمین است ‌که‌ ‌هر‌ طبقه ‌اى‌ بالاى طبقه ‌ى‌ دیگر قرار گرفته، ‌و‌ الله اعلم) درودى ‌که‌ ایشان ‌را‌ ‌به‌ کمال قرب ‌به‌ ‌تو‌ رساند، ‌و‌ براى ‌تو‌ ‌و‌ ایشان خشنودى، ‌و‌ همیشه ‌به‌ مانندهاى ‌آن‌ درودها پیوسته باشد.

شرح‌ها

دیار عاشقان (انصاریان)

«رَبِّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد الْمُنْتَجَبِ الْمُصْطَفَى الْمُکرَّمِ الْمُقَرَّبِ أَفْضَلَ صَلَوَاتِک وَ بَارِک عَلَیهِ أَتَمَّ بَرَکاتِک وَ تَرَحَّمْ عَلَیهِ أَمْتَعَ رَحَمَاتِک

رَبِّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّد وَ آلِهِ صَلاَةً زَاکیةً لاَ تَکونُ صَلاَةٌ أَزْکى مِنْهَا

وَ صَلِّ عَلَیهِ صَلاَةً نَامِیةً لاَ تَکونُ صَلاَةٌ أَنْمَى مِنْهَا وَ صَلِّ عَلَیهِ صَلاَةً رَاضِیةً لاَ تَکونُ صَلاَةٌ فَوْقَهَا

رَبِّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّد وَ آلِهِ صَلاَةً تُرْضِیهِ وَ تَزِیدُ عَلَى رِضَاهُ وَ صَلِّ عَلَیهِ صَلاَةً تُرْضِیک و تَزِیدُ عَلَى رِضَاک لَهُ

وَ صَلِّ عَلَیهِ صَلاَةً لاَ تَرْضَى لَهُ إِلاَّ بِهَا وَ لاَ تَرَى غَیرَهُ لَهَا أَهْلاً

رَبِّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّد وَ آلِهِ صَلاَةً تُجَاوِزُ رِضْوَانَک وَ یتَّصِلُ اتِّصَالُهَا بِبَقَائِک وَ لاَ ینْفَدُ کمَا لاَ تَنْفَدُ کلِمَاتُک

رَبِّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّد وَ آلِهِ صَلاَةً تَنْتَظِمُ صَلَوَاتِ مَلاَئِکتِک وَ أَنْبِیائِک وَ رُسُلِک وَ أَهْلِ طَاعَتِک

وَ تَشْتَمِلُ عَلَى صَلَوَاتِ عِبَادِک مِنْ جِنِّک وَ إِنْسِک وَ أَهْلِ إِجَابَتِک وَ تَجْتَمِعُ عَلَى صَلاَةِ کلِّ مَنْ ذَرَأْتَ وَ بَرَأْتَ مِنْ أَصْنَافِ خَلْقِک

رَبِّ صَلِّ عَلَیهِ وَ آلِهِ صَلاَةً تُحِیطُ بِکلِّ صَلاَة سَالِفَة وَ مُسْتَأْنَفَة وَ صَلِّ عَلَیهِ وَ عَلَى آلِهِ صَلاَةً مَرْضِیةً لَک وَ لِمَنْ دُونَک

وَ تُنْشِئُ مَعَ ذَلِک صَلَوَات تُضَاعِفُ مَعَهَا تِلْک الصَّلَوَاتِ عِنْدَهَا وَ تَزِیدُهَا عَلَى کرُورِ الْأَیامِ زِیادَةً فِی تَضَاعِیفَ لاَ یعُدُّهَا غَیرُک

رَبِّ صَلِّ عَلَى أَطَایبِ أَهْلِ بَیتِهِ الَّذِینَ اخْتَرْتَهُمْ لِأَمْرِک وَ جَعَلْتَهُمْ خَزَنَةَ عِلْمِک وَ حَفَظَةَ دِینِک وَ خُلَفَاءَک فِی أَرْضِک

وَ حُجَجَک عَلَى عِبَادِک وَ طَهَّرْتَهُمْ مِنَ الرِّجْسِ وَ الدَّنَسِ تَطْهِیراً بِإِرَادَتِک وَ جَعَلْتَهُمُ الْوَسِیلَةَ إِلَیک وَ الْمَسْلَک إِلَى جَنَّتِک

رَبِّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّد وَ آلِهِ صَلاَةً تُجْزِلُ لَهُمْ بِهَا مِنْ نِحَلِک وَ کرَامَتِک

وَ تُکمِلُ لَهُمُ الْأَشْیاءَ مِنْ عَطَایاک وَ نَوَافِلِک وَ تُوَفِّرُ عَلَیهِمُ الْحَظَّ مِنْ عَوَائِدِک وَ فَوَائِدِک

رَبِّ صَلِّ عَلَیهِ وَ عَلَیهِمْ صَلاَةً لاَ أَمَدَ فِی أَوَّلِهَا وَ لاَ غَایةَ لِأَمَدِهَا وَ لاَ نِهَایةَ لآِخِرِهَا

رَبِّ صَلِّ عَلَیهِمْ زِنَةَ عَرْشِک وَ مَا دُونَهُ وَ مِلْءَ سَمَاوَاتِک وَ مَا فَوْقَهُنَّ وَ عَدَدَ أَرَضِیک وَ مَا تَحْتَهُنَّ وَ مَا بَینَهُنَّ

صَلاَةً تُقَرِّبُهُمْ مِنْک زُلْفَى وَ تَکونُ لَک وَ لَهُمْ رِضًى وَ مُتَّصِلَةً بِنَظَائِرِهِنَّ أَبَداً»:

درود بر پیامبر و اهل بیت:

پروردگارا بر محمّد و آل محمّد، که برگزیده و پسندیده و گرامى و مقرب است، بهترین درودهاى خود را بفرست و او را به کامل ترین برکاتت برکت ده، و با کام بخش ترین مهربانیهایت درباره اش مهربانى کن.

پروردگارا بر محمّد و آل محمّد درودى فرست که درودى از آن پاکیزه تر نباشد، و بر او درودى فرست کخ درودى از آن فزاینده تر نباشد، و بر او درودى پسندیده فرست که درودى برتر از آن نباشد.

پروردگارا بر محمّد و آلش درودى خشنود کننده فرست که بر خشنودیش بیفزاید، و بر او درودى فرست که تو را خوشنود سازد و بر خشنودیت از او بیفزاید، و بر او درودى فرست که جز به آن خشنود نگردى، و جز او کسى را شایسته آن ندانى.

پروردگارا بر محمّد و آلش درودى فرست که از خشنودیت فراتر رود، و پیوندش به بقاى تو پیوسته گردد، و به سر نیاید همچنان که کلمات تو بسر نیایند.

پروردگارا بر محمّد و آلش درودى فرست که در بر گیرنده درودهاى فرشتگان و پیامبران و رسولان و پیروان تو باشد، و مشتمل بر درود بندگانت از جنّ و انس و پذیرندگان دعوتت گردد، و درود هر که را از انواع خلق خود که آفریده اى و پدید آورده اى دربرگیرد.

پروردگارا بر او و آلش درودى فرست که بر هر درود دیرینه و تازه اى محیط باشد، و بر او و آلش درودى فرست که نزد تو و نزد غیر تو پسندیده باشد، و همراه آن درودهایى بیافرینى که آن درودهاى نخستین را چند برابر سازى و با گردش روزگار در جریان افزایش گذارى، تا غیر تو کسى آن را نتواند شمرد.

پرودگارا درود فرست بر پاکیزه تران از اهل بیت او که ایشان را براى امر خود برگزیده اى و آنان را خزانه داران علم و نگهداران دین و جانشینان خویش در زمین و حجت هاى خویش بر بندگانت قرار داده اى، و به خواست خود ایشان را از پلیدى و آلودگى یکباره پاک کرده اى، و وسیله توسل به خود و راه بهشت خود ساخته اى.

پروردگارا بر محمّد و آلش چنان درودى فرست که به وسیله آن بخشش و اکرامت را درباره ایشان بزرگ گردانى، و همه چیز را از عطایا و تبرّعهاى خویش درباره ایشان کامل سازى، و بهره شان را از عواید و فواید خود سرشار کنى.

پروردگارا بر او و بر ایشان درودى فرست که آغازش را حدّى، و مدّتش را فرجامى، و آخرش را پایانى نباشد، پروردگارا بر ایشان درودى فرست به وزن عرش خود و آنچه زیر عرش باشد، و به گنجایش آسمانها و آنچه بالاى آنهاست، و به شمار زمین هایت و آنچه زیر آنها و میانشان مى باشد، درودى که به وسیله آن ایشان را به کمال قرب خود رسانى، و براى تو و ایشان مایه خوشنودى باشد و به نظایر آن پیوندد.

شرح صحیفه (قهپایی)

«رب صل على محمد ‌و‌ آل‌ محمد المنتجب المصطفى المکرم المقرب، افضل صلواتک. ‌و‌ بارک علیه اتم برکاتک. ‌و‌ ترحم علیه امتع رحماتک».

رب اصله: یا‌ ربى. حذف عنه حرف النداء ‌و‌ الیاء المتکلم عنه اکتفاء بالکسره. ‌و‌ هذه احد الوجود الخمسه التى یجوز فیه.

و‌ «المنتجب» على صیغه اسم المفعول ‌و‌ کذا الثلاثه التالیه له.

و‌ «امتع رحماتک»، اى: ادومها. ‌و‌ امتع الشىء: طالت مدته. ‌و‌ متع النهار: طال ‌و‌ امتد. ‌و‌ الماتع: الطویل. ‌و‌ متعنى الله برویتک، اى: اطال رویتى ایاک. ‌و‌ قیل: متعنى الله برویتک، اى: نفعنى بها.

یعنى: اى پروردگار من، رحمت کن بر‌ محمد ‌و‌ آل‌ او‌ که‌ برگزیده شده است در‌ میان مخلوقات تو -‌و‌ مصطفى به‌ معنى منتجب است- ‌و‌ گرامى داشته شده است ‌و‌ مقرب درگاه احدیت تو‌ است، به‌ فاضلترین رحمتهاى خود. ‌و‌ زیاد کن بر‌ او‌ تمامترین برکات خود. ‌و‌ ترحم کن بر‌ او‌ به‌ درازترین رحمتهاى خود.

«رب صل على محمد ‌و‌ آله صلاه زاکیه لا‌ تکون صلاه ازکى منها».

یعنى: اى پروردگار من، افاضه کن خیر ‌و‌ رحمت را‌ بر‌ محمد ‌و‌ آل‌ او، رحمتى پاکیزه که‌ هیچ رحمتى پاکیزه تر از‌ ‌آن نباشد.

«و صل علیه صلاه نامیه لا‌ تکون صلاه انمى منها».

و‌ افاضه رحمت کن بر‌ محمد، رحمتى افزاینده که‌ نباشد رحمتى افزاینده تر از‌ آن.

«و صل علیه صلاه راضیه لا‌ تکون صلاه فوقها».

و‌ رحمت فرست بر‌ محمد، رحمتى پسندیده که‌ نباشد هیچ رحمتى بالاى ‌آن رحمت.

«رب صل على محمد ‌و‌ آله، صلاه ترضیه ‌و‌ تزید على رضاه».

اى پروردگار من، افاضه کن رحمت را‌ بر‌ محمد ‌و‌ آل‌ او، رحمتى که‌ خشنود سازد او‌ را‌ ‌و‌ بیفزاید بر‌ خشنودى او.

«و صل علیه صلاه ترضیک ‌و‌ تزید على رضاک له».

و‌ رحمت کن بر‌ او‌ رحمتى که‌ خشنود کند تو‌ را‌ ‌و‌ زیاده باشد بر‌ خشنودى تو‌ مر او‌ را.

«و صل علیه صلاه لا‌ ترضى له الا بها، ‌و‌ لا‌ ترى غیره لها اهلا».

و‌ رحمت کن بر‌ او، رحمتى که‌ راضى نشوى از‌ او‌ مگر به‌ ‌آن رحمت ‌و‌ نبینى غیر او‌ را‌ اهل ‌و‌ سزاوار ‌آن رحمت.

«رب صل على محمد ‌و‌ آله صلاه تجاوز رضوانک، ‌و‌ یتصل اتصالها ببقائک، ‌و‌ لا‌ تنفد کما لا‌ تنفد کلماتک».

نفد الشىء -بالکسر- ینفد -على وزن علم یعلم- اى: فنى. ‌و‌ «لا تنفد» بالتاء المثناه الفوقانیه ‌و‌ بالیاء المثناه التحتانیه کلاهما مرویان فى هذا المقام.

فعلى القراءه الاولى فالضمیر راجع الى الصلاه. ‌و‌ على الثانیه فالضمیر راجع الى الاتصال.

و‌ الکلمات هى کلمات علمه ‌و‌ حکمته. ‌و‌ قیل: هى معلولاته. ‌و‌ قیل: اراد بها معانى کلمات الله ‌و‌ فوائدها، ‌و‌ هى القرآن ‌و‌ سائر کتبه سبحانه.

یعنى: اى پروردگار من، افاضه کن رحمت را‌ بر‌ محمد ‌و‌ آل‌ او، رحمتى که‌ بگذرد از‌ خشنودى تو‌ ‌و‌ پیوسته باشد پیوستگى ‌آن رحمت به‌ بقاى تو‌ ‌و‌ به‌ آخر نرسد ‌آن رحمت -یا: پیوستگى آن- همچنانکه به‌ آخر نرسد کلمات علم ‌و‌ حکمت تو- یا: معلولات تو، یا: معانى کلمات تو‌ ‌و‌ فواید ‌آن از‌ کتب سماویه، بنابر اختلاف تفاسیر در‌ معنى «کلمات».

«رب صل على محمد ‌و‌ آله صلاه تنتظم صلوات ملائکتک ‌و‌ انبیائک ‌و‌ رسلک ‌و‌ اهل طاعتک، ‌و‌ تشتمل على صلوات عبادک من‌ جنک ‌و‌ انسک ‌و‌ اهل اجابتک ‌و‌ تجتمع على صلاه کل‌ من‌ ذرات ‌و‌ برات من‌ اصناف خلقک».

ذرا بمعنى خلق. ‌و‌ هکذا برا. فالعطف للتفسیر.

یعنى: اى پروردگار من، افاضه کن خیر ‌و‌ رحمت را‌ بر‌ محمد ‌و‌ آل‌ او، رحمتى که‌ در‌ رشته کشیده شود با‌ صلوات فرشتگان تو‌ ‌و‌ پیغمبران تو‌ ‌و‌ رسولان تو‌ ‌و‌ اهل طاعت تو- یعنى آنهایى که‌ فرمانبردارى نمودند اوامر ‌و‌ نواهى تو‌ را- ‌و‌ مشتمل باشد بر‌ صلوات بندگان تو‌ از‌ پریان ‌و‌ آدمیان ‌و‌ اهل اجابت کردن دعوت تو، ‌و‌ مجتمع باشد بر‌ صلاه هر‌ کس که‌ تو‌ آفریده ‌و‌ پدید آورده اى از‌ انواع مخلوقات تو.

«رب صل علیه ‌و‌ آله صلاه تحیط بکل صلاه سالفه ‌و‌ مستانفه».

اى پروردگار من، رحمت کن بر‌ محمد ‌و‌ آل‌ او، رحمتى که‌ احاطه کند ‌و‌ فراگیرد به‌ همه ‌ى‌ رحمتها از‌ گذشته ‌و‌ آینده.

«و صل علیه ‌و‌ على آله، صلاه مرضیه لک ‌و‌ لمن دونک».

اى: من‌ مخلوقاتک.

(یعنى:) ‌و‌ افاضه کن رحمت را‌ بر‌ او‌ ‌و‌ بر‌ آل‌ او، رحمتى پسندیده نزد تو‌ ‌و‌ نزد ‌آن کسانى که‌ در‌ تحت قدرت تواند از‌ مخلوقات تو.

«و تنشى مع ذلک صلوات تضاعف معها تلک الصلوات عندها ‌و‌ تزیدها على کرور الایام زیاده فى تضاعیف لا‌ یعدها غیرک».

انشا یفعل کذا، اى: ابتدا.

یعنى: ‌و‌ از‌ سر‌ نو انشا کنى ‌و‌ بیافرینى با‌ ‌آن رحمات ماضیه ‌و‌ مستانفه رحمتهایى که‌ دو‌ چندان شود با‌ این رحمتها ‌آن رحمات وقت وجود این رحمات ‌و‌ بیفزایى ‌آن را‌ با‌ گردش روزگار افزونیى که‌ حاصل باشد در‌ مرتبه از‌ افزودن که‌ به‌ شمار نتواند آورد ‌آن را‌ غیر تو.

«رب صل على اطایب اهل بیته الذین اخترتهم لامرک ‌و‌ جعلتهم خزنه علمک ‌و‌ حفظه دینک. ‌و‌ خلفاءک فى ارضک ‌و‌ حججک على عبادک».

اطایب: جمع اطیب. یقال: اطعمنا فلان من‌ اطایب الجزور. ‌و‌ من‌ قبیل اضافه الصفه الى الموصوف.

یعنى: اى پروردگار من، افاضه ‌ى‌ رحمت کن بر‌ اهل بیت محمد صلى الله علیه ‌و‌ آله که‌ خوبترین خلایقند، آنان که‌ برگزیدى ایشان را‌ از‌ براى کار خود -که‌ ‌آن تبلیغ احکام است به‌ خلایق- ‌و‌ گردانیدى ایشان را‌ خزینه داران علم خود ‌و‌ نگاه دارندگان دین خود ‌و‌ نایبان خود در‌ زمین که‌ از‌ مخلوقات تو‌ است، ‌و‌ حجتها ساختى ایشان را‌ بر‌ بندگان خود.

«و طهرتهم من‌ الرجس ‌و‌ الدنس تطهیرا بارادتک».

الرجس: القذر، ‌و‌ اسم لکل ما‌ یستقذر من‌ عمل. ‌و‌ منه: (انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت)، اى: الاعمال القبیحه ‌و‌ الماثم. ‌و‌ منه: (و یجعل (الله) الرجس على الذین لا‌ یومنون)، ‌و‌ الرجس: الکفر. ‌و‌ منه: (فزادتهم رجسا الى رجسهم).

و‌ الدنس: الوسخ.

یعنى: ‌و‌ پاک گردانیدى ایشان را‌ از‌ پلیدى ‌و‌ نجاست کفر ‌و‌ آنچه قبیح شمارند ‌آن را‌ ‌و‌ از‌ چرکنى، به‌ اراده ‌و‌ خواست خود.

«و جعلتهم الوسیله الیک ‌و‌ المسلک الى جنتک».

و‌ گردانیدى ایشان را‌ وسیله به‌ سوى خود ‌و‌ راه به‌ بهشت خود.

و‌ مراد از‌ ایشان ائمه ‌ى‌ طاهرینند صلوات الله علیهم.

«رب صل على محمد ‌و‌ آله، صلاه تجزل لهم بها من‌ نحلک ‌و‌ کرامتک».

«تجزل» على صیغه المضارع من‌ باب الافعال من‌ اجزلت له من‌ العطاء، اى: اکثرت.

و‌ «نحلک» -بکسر نون ‌و‌ فتح الحاء المهمله او‌ سکونها-: جمع نحله- بالکسر- اى: العطیه. ‌و‌ منه قوله تعالى: (و آتوا النساء صدقاتهن نحله) اى: عطیه. ‌و‌ فى بعض النسخ مکان «نحلک»، «تحفک» بضم التاء ‌و‌ فتح الحاء. فهى جمع تحفه -بضم التاء ‌و‌ سکون الحاء- اى: البر ‌و‌ اللطف.

یعنى: اى پروردگار من، رحمت افاضه کن بر‌ محمد ‌و‌ آل‌ او، رحمتى که‌ بسیار گردانى به‌ سبب ‌آن رحمت از‌ براى ایشان عطایاى خود را -یا: نیکویى ‌و‌ مهربانى خود را- ‌و‌ کرامت خود را.

«و تکمل بها لهم الاشیاء من‌ عطایاک ‌و‌ نوافلک».

اى: عطایاک الزائده على ما‌ اعطیتهم. ‌و‌ النفل لغه الزیاده. ‌و‌ منه: لا‌ تنافل حتى تنفل لنا، اى: تعطینا شیئا زائدا على سهام الفارس. ‌و‌ سمیت النافله نافله لانها زیاده على الفرض. ‌و‌ یقال لولد الولد نافله، لانها زیاده على الولد. ‌و‌ منه قوله تعالى: (و وهبنا له اسحاق ‌و‌ یعقوب نافله) جعل -سبحانه- یعقوب نافله، لان ابراهیم علیه السلام دعا الله تعالى ان‌ یهب له ولدا من‌ ساره فوهب له اسحاق ‌و‌ زاده یعقوب نافله، اى: زیاده. ‌و‌ النفل -بالتحریک- الغنیمه.

یعنى: ‌و‌ تمام گردانى به‌ سبب ‌آن رحمت از‌ براى ایشان چیزها را‌ از‌ عطایاى خود ‌و‌ عطایاى زایده بر‌ آنچه داده اى ایشان را‌ از‌ عطایاى اصلیه.

«و توفر علیهم الحظ من‌ عوائدک ‌و‌ فوائدک».

العوائد: جمع عائده، ‌و‌ هى المکرمه ‌و‌ المنفعه. ‌و‌ الفوائد: جمع فائده، ‌و‌ هى معروفه.

یعنى: ‌و‌ وافر گردانى بر‌ ایشان بهره ‌و‌ نصیب از‌ مکرمتها ‌و‌ فواید خود.

«رب صل علیه ‌و‌ علیهم صلاه لا‌ امد فى اولها ‌و‌ لا‌ غایه لامدها ‌و‌ لا‌ نهایه لاخرها».

الامد: الغایه. فلا غایه لامدها، اى: لا‌ نهایه لاخرها. فالعطف للتفسیر.

یعنى: اى پروردگار من، افاضه ‌ى‌ رحمت کن بر‌ محمد ‌و‌ آل‌ او، رحمتى که‌ غایت نباشد اول ‌آن را‌ ‌و‌ نهایت نباشد آخر ‌آن را. یعنى غیر متناهى باشد.

«رب صل علیهم زنه عرشک ‌و‌ مادونه».

«زنه» مصدر کعده. ‌و‌ المراد هنا ما‌ یوازن الشىء.

(یعنى:) اى پروردگار من، افاضه کن رحمت را‌ بر‌ ایشان، هموزن عرش خود -که‌ اعظم مخلوقات است- ‌و‌ آنچه در‌ زیر اوست از‌ مکونات.

«و ملء سمواتک ‌و‌ ما‌ فوقهن».

اصل الملء -بکسر المیم ‌و‌ سکون اللام- اسم ما‌ یاخذه الاناء اذا امتلا. ‌و‌ المراد هنا المقدار.

(یعنى:) ‌و‌ مقدار آنچه پر کند آسمانهاى تو‌ ‌و‌ آنچه بالاى آنهاست.

«و عدد ارضیک ‌و‌ ما‌ تحتهن ‌و‌ ما‌ بینهن».

و‌ به‌ شمار طبقات زمینهاى تو‌ ‌و‌ آنچه زیر آنهاست ‌و‌ آنچه ما‌ بین آسمان ‌و‌ زمین است.

«صلاه تقربهم منک زلفى».

«زلفى» مصدر -کرجعى- ‌و‌ منصوب على انه مفعول مطلق من‌ غیر لفظ فعله -کقعدت جلوسا- اى: قربى. ‌و‌ ازلفه، اى: قربه.

یعنى: رحمتى که‌ نزدیک گرداند ایشان را‌ به‌ تو‌ نزدیک گردانیدنى.

«و تکون لک ‌و‌ لهم رضى».

و باشد تو‌ را‌ ‌و‌ ایشان را‌ رضا ‌و‌ خشنودى از‌ این صلاه.

«و متصله بنظائر هن ابدا».

و‌ پیوسته باد به‌ مانند این صلوات همیشه.

شرح صحیفه (مدرسی)

اللغه:

صلوه: ‌در‌ مقام ‌به‌ معنى رحمت است.

منتجب: خاص خلص.

مصطفى: برگزیده،

بارک: ‌اى‌ زاد ‌و‌ ‌در‌ مقام دور نیست ‌به‌ معنى افاضه ‌و‌ رسنده باشد.

برکات: ‌به‌ معنى برکت نعمت

امتع: یعنى ادوم، یقال متعنى الله بقاک ‌اى‌ دام لى.

زکوه: ‌به‌ معنى نمو.

مرضیه: پسندیده.

شرح:

یعنى ‌اى‌ خداى ‌من‌ رحمت بفرست ‌بر‌ محمد ‌و‌ ‌آل‌ محمد ‌که‌ این صفت دارد خاص خلص است برگزیده است جلیل است، مکرم مقرب است نزد ‌تو‌ افضل رحمات ‌تو‌ را، ‌و‌ برسان ‌بر‌ ‌او‌ کاملترین نعمات ‌تو‌ را، ‌و‌ ترحم ‌کن‌ ‌بر‌ ‌او‌ ادوم رحمات ‌تو‌ ‌را‌ ‌اى‌ خداى ‌من‌ رحمت بفرست ‌بر‌ محمد ‌و‌ ‌آل‌ محمد رحمتى ‌که‌ این صفت داشته باشد ‌که‌ زیادتى کند پسندیده باشد نبوده باشد رحمتى ‌که‌ نمو دارنده باشد ‌از‌ ‌آن‌ رحمت، ‌و‌ رحمت بفرست ‌بر‌ محمد صلى الله علیه ‌و‌ آله رحمتى ‌که‌ پسندیده باشد نبوده باشد رحمتى فوق آن.

تکمله:

بدان ‌که‌ رحمت خلاق عالم ‌و‌ تفضل ‌بر‌ مخلوق ‌او‌ صنف واحد ‌و‌ سنخ متحد نیست بلکه انواع ‌و‌ اصناف مختلفه است ‌و‌ حضرت امام (ع) ‌او‌ ‌را‌ متصف ‌به‌ اوصاف مختلفه کرده است گاهى ‌او‌ ‌را‌ متصف ‌مى‌ نمود ‌به‌ رضا ‌و‌ گاهى ‌به‌ زکوه، ‌و‌ هکذا بدان ‌که‌ این ‌دو‌ رحمت ‌بر‌ پیغمبر فوائد کثیره بدان مترتب است ‌از‌ قبیل قضاء حوائج ‌و‌ رفع رتبه ‌و‌ طیب خلق ‌و‌ طهارت نفس ‌و‌ هکذا کسى ‌را‌ ‌که‌ طالب شود این فواید ‌را‌ بهتر ‌آن‌ است ‌که‌ ‌در‌ ‌هر‌ روز ‌صد‌ مرتبه صلوات ‌بر‌ ‌آن‌ جناب ‌و‌ ‌در‌ روز جمعه هزار دفعه ‌که‌ انشاء الله خواهد فایز ‌به‌ ‌آن‌ فوائد ‌شد‌ ‌و‌ ‌در‌ خصوص عمل مذکور روایت ‌هم‌ وارد شده است.

اللغه:

تجاوز: ‌به‌ معنى تعدى.

نفوذ: تمام شدن.

کلمات: صفات ‌و‌ کمالات ‌و‌ رحمات.

الترکیب:

ینفد ضمیر راجع ‌به‌ اتصال ‌و‌ ‌مى‌ تواند تنفد باشد ‌و‌ ضمیر راجع ‌به‌ صلوات.

شرح:

یعنى ‌اى‌ خداى ‌من‌ رحمت بفرست ‌بر‌ محمد ‌و‌ ‌آل‌ محمد، رحمت فرستادنى ‌آن‌ رحمت ‌که‌ راضى کند محمد (صلی الله علیه وآله) ‌را‌ ‌و‌ زیاد باشد ‌آن‌ صلوات ‌بر‌ رضاى ‌او‌ ‌به‌ عبارت اخرى این قدر صلوات ‌بر‌ ‌او‌ بفرست ‌که‌ ‌او‌ خود راضى شود ‌و‌ زیاده طلب نکند،

و رحمت بفرست ‌بر‌ ‌او‌ رحمتى ‌که‌ ‌آن‌ رحمت راضى کند ‌تو‌ ‌را‌ ‌و‌ ‌آن‌ رحمت زیاد باشد ‌بر‌ رضاى ‌تو‌ یعنى آنچه ‌در‌ خور ‌و‌ بزرگوارى ‌تو‌ است ‌بر‌ ‌او‌ عنایت کنید، ‌و‌ بفرستید.

رحمت ‌تو‌ ‌بر‌ ‌او‌ رحمت فرستادنى ‌که‌ راضى نشوى ‌تو‌ ‌از‌ جهت ‌او‌ مگر ‌به‌ ‌آن‌ رحمت ‌و‌ سزاوار ‌و‌ لایق ندانى غیر ‌او‌ ‌را‌ ‌بر‌ ‌آن‌ صلوات اهل ‌اى‌ خداى ‌من‌ رحمت بفرست ‌تو‌ ‌بر‌ محمد ‌و‌ ‌آل‌ ‌او‌ رحمتى ‌که‌ تجاوز کند رضاى ‌تو‌ ‌را‌ ‌و‌ متصل شود اتصال ‌آن‌ رحمت ‌به‌ بقاء ‌تو‌ یعنى مستمر باشد ‌به‌ دوام ‌تو‌ تمام نشود ‌آن‌ رحمت مثل آنکه کلمات ‌تو‌ تمام نمى شود.

تذنیب:

گاهى توهم ‌مى‌ شود ‌که‌ قول امام علیه السلام تزید على رضاک عین قول ‌او‌ است تجاوز رضوانک گمان فقیر ‌آن‌ است ‌که‌ مغایرت ‌ما‌ بین ‌دو‌ فقره زیرا ‌که‌ مراد ‌به‌ رضوان ‌نه‌ رضاء است بلکه مراد ‌به‌ رضوان مرتبه ‌اى‌ است ‌از‌ مراتب قرب شاید رضوان الله الاکبر اشاره ‌به‌ ‌آن‌ باشد شاهد ‌بر‌ مقال لفظ تجاوز تعبیر نمودن ‌نه‌ تزید.

اللغه:

انتظام: اجتماع.

جن: ‌از‌ ‌جن‌ ‌به‌ معنى ستر یعنى پوشیده.

انس: یعنى ظاهر ‌و‌ دیده شده ‌از‌ این جهت است ‌که‌ فرقتین معروفتین ‌را‌ انس ‌و‌ ‌جن‌ گویند، اجابت اطاعت اصل اجابه اجابه ‌به‌ معنى قطع کردن، ‌و‌ ‌در‌ عرف جاى آوردن سئوال ‌و‌ قبول کردن ‌او‌ ‌را‌ گویند ذرء ‌و‌ برء ‌به‌ معنى خلق کردن صلوه انتساب ‌به‌ خدا شود ‌به‌ معنى رحمت است ‌و‌ ‌به‌ خلق ‌به‌ معنى دعاء.

اشتمال: ‌به‌ معنى احاطه.

شرح:

یعنى ‌اى‌ خداى ‌من‌ رحمت ‌تو‌ ‌بر‌ محمد (ص) ‌و‌ ‌آل‌ ‌او‌ رحمتى ‌که‌ جمع بکند دعاهاى ملائکه ‌تو‌ ‌را‌ ‌و‌ انبیاء ‌تو‌ ‌را‌ ‌و‌ پیغمبران ‌تو‌ ‌را‌ ‌و‌ اهل طاعت ‌تو‌ ‌را‌ ‌و‌ احاطه کند ‌بر‌ دعاهاى بندگان ‌تو‌ ‌از‌ ‌جن‌ ‌و‌ انس ‌تو‌ ‌و‌ اهل اجابت ‌و‌ جمع بکند ‌بر‌ دعاهاى ‌هر‌ کسانى ‌که‌ خلق کرده ‌اى‌ ‌از‌ اصناف خلق تو.

ختام: جمع کردن رحمت خدا ‌بر‌ دعاء مذکورین ‌آن‌ است ‌که‌ رحمت ‌او‌ منضم ‌به‌ ثواب دعاء ایشان باشد.

اللغه:

الاحاطه: ‌به‌ معنى حفظ ‌و‌ شمول،

انشاء: ایجاد کردن.

کرور: رجوع.

الترکیب:

‌و‌ على آله منطبق ‌به‌ قاعده ‌ى‌ معروفه است ‌که‌ عود ظاهر ‌بر‌ ضمیر بدون اعاده ‌ى‌ جار جایز نیست.

عند حال است ‌از‌ جهت صلوه اصل ‌او‌ عند حصولها فحذف المضاف الیه.

شرح:

‌اى‌ خداى ‌من‌ رحمت بفرست ‌بر‌ محمد ‌و‌ ‌آل‌ ‌او‌ رحمت فرستادنى ‌که‌ ‌با‌ احاطه ‌و‌ جامع باشد ‌هر‌ رحمتهاى گذشته ‌و‌ ابتدائیه را، ‌و‌ رحمت بفرست ‌بر‌ ‌او‌ ‌و‌ ‌بر‌ ‌آل‌ ‌او‌ رحمت فرستادنى ‌که‌ این صفت داشته باشد ‌که‌ مرضى جناب ‌تو‌ شود، ‌و‌ ‌هر‌ ‌که‌ غیر ‌تو‌ است بوده باشد ‌و‌ ایجاد کرده شود ‌آن‌ رحمتى ‌که‌ عرض ‌شد‌ رحمتهائى ‌که‌ مضاعف شود ‌با‌ ‌آن‌ رحمتها ‌آن‌ رحمتهائى ‌که‌ ‌بر‌ ‌او‌ فرستاده ‌ى‌ ‌در‌ سابق وقت حصول ‌آن‌ رحمت منشئه ‌و‌ ایجاد کرده شده ‌و‌ زیاد کند ‌آن‌ رحمت رحمتها ‌را‌ ‌به‌ گذشتن شبانه روز زیاد کردنى نداند ‌او‌ ‌را‌ ‌و‌ مشمارد ‌او‌ ‌را‌ غیر ‌از‌ جناب احدیت تو.

تنبیه:

از‌ اینکه فاعل رحمت فیاض ‌و‌ جواد بحت ‌و‌ کریم صرف ‌و‌ محل قابلیه ‌و‌ استعداد ‌بر‌ اینکه متنعم ‌به‌ ‌هر‌ قدرى ‌از‌ نعم ‌بر‌ ‌او‌ رسد دارد ‌و‌ لذا امثال این سوال ‌از‌ حضرت احدیت ‌جل‌ اسمه بعد ندارد.

ختم:

بدان ضمیر عندها راجع نمود ‌به‌ صلوه منشئه یعنى ‌در‌ وقت حصول ‌آن‌ صلوات منشئه تضاعف شود ‌آن‌ رحمتهاى سابقه اگر راجع شود ‌به‌ صلوه سابقه معنى عبارت چنان خواهد بود ‌که‌ ایجاد کرده شود رحمتهائى ‌که‌ مضاعف کند رحمت سابق ‌را‌ ‌در‌ وقت حصول ‌آن‌ رحمت ‌و‌ این ‌بى‌ معنى است کمالا یخفى زیرا ‌که‌ وقت حصول خود ‌که‌ مضاعف حاصل ‌شد‌ این رحمت منشئه ‌را‌ مدخلیت ‌در‌ تضاعف ‌آن‌ شد.

اللغه:

الاطایب: جمع اطیب افعل تفضیل ‌از‌ طاب ‌به‌ معنى نیکان.

خزنه: جمع مکسر خازن ‌آن‌ کسانى ‌را‌ گویند ‌که‌ امانات نفیسه ‌را‌ ‌به‌ ایشان ‌مى‌ سپارند.

حفظه: جمع مکسر حافظ،

وسیله: شى ء ‌و‌ عملى ‌را‌ گویند ‌که‌ ‌به‌ ‌آن‌ نزد دیگر مقرب شود.

مسلک: طریق ‌و‌ راه.

شرح:

‌اى‌ خداى ‌من‌ رحمت بفرست ‌بر‌ خوبان اهل بیت ‌او‌ ‌که‌ ‌آن‌ چنان کسانى هستند ‌که‌ اختیار کردى ‌تو‌ ایشان ‌را‌ ‌از‌ جهت شغل ‌و‌ کار خود، ‌و‌ گردانیدى ایشان ‌را‌ کلیدداران علم خود ‌و‌ نگه بانان دین خود ‌و‌ نواب ‌تو‌ ‌در‌ زمین تو، ‌و‌ حجتهاى ‌تو‌ ‌بر‌ بندگان ‌تو‌ ‌که‌ قدرت معذرت نداشته باشند، ‌و‌ پاک کردى ایشان ‌را‌ ‌از‌ قذارت ‌و‌ چرک ‌به‌ اراده ‌ى‌ خود، ‌و‌ گردانیدى ‌تو‌ ایشان ‌را‌ وسیله براى خود ‌و‌ طریق ‌به‌ سوى بهشت خود.

اللغه:

جزل: ‌به‌ معنى عظیم بودن ‌و‌ وسعت دادن.

نحل: ‌به‌ کسر ‌و‌ فتح نون ‌هم‌ ‌به‌ معنى عطیه ‌و‌ بخشش،

عواید: منافع ‌و‌ صله هاء ‌تو‌ ‌و‌ فواید ‌و‌ عطایا ‌و‌ زیادتیها حظ ‌و‌ نصیب ‌و‌ بخت.

الترکیب:

تجزل ‌و‌ توفر ‌و‌ تکمل فعل مضارع معلوم فاعل ‌او‌ خدا.

شرح:

یعنى ‌اى‌ خداى ‌من‌ رحمت بفرست ‌بر‌ محمد (ص) ‌و‌ ‌آل‌ محمد (ص) رحمتى عظیم ‌و‌ بزرگ نمائى ‌تو‌ ‌از‌ جهت ایشان ‌به‌ سبب ‌آن‌ رحمتى ‌از‌ بخشش ‌تو‌ ‌و‌ کرم ‌تو‌ ‌و‌ کامل نمائى ‌تو‌ ‌از‌ جهت ایشان اشیاء ‌را‌ ‌از‌ بخششهاى ‌تو‌ ‌و‌ زیادتیهاى تو، ‌و‌ فور کنى ‌بر‌ ایشان نصیب ‌را‌ ‌از‌ صله هاى ‌تو‌ ‌و‌ عطایاى تو.

اللغه:

الامد: وقت ‌و‌ مدت.

شرح:

‌اى‌ خداى ‌من‌ رحمت بفرست ‌بر‌ پیغمبر ‌و‌ ‌بر‌ ‌آل‌ ‌او‌ رحمتى ‌که‌ نبوده باشد زمانى ‌و‌ وقتى ‌از‌ جهت ‌او‌ ‌و‌ نبوده باشد نهایتى ‌از‌ جهت مدت آن، ‌و‌ نبوده باشد نهایتى ‌از‌ جهت آخر آن.

تنبیه:

این عبارت ‌به‌ حسب ظاهر دلالت دارد ‌بر‌ ازلیت ‌و‌ سرمدیت ‌و‌ ابدیت صلوات ‌و‌ این مطلب منافات دارد ‌بر‌ سئوال الانى ‌که‌ الان چنین کند ‌پس‌ لابد اول دارد اگر ‌چه‌ ‌مى‌ شود آخر نداشته باشد ظاهر غرض ‌آن‌ است ‌که‌ رحمتهاى متکاثره ‌بر‌ ‌آن‌ بفرست ‌و‌ این عبارت کنایه ‌از‌ کثرت است.

اللغه:

زنه: وزن ‌و‌ مقدار.

عرش: جسم محیط ‌بر‌ همه ‌ى‌ اشیاء.

دون: تحت،

ملاء: ‌به‌ کسر میم پرى،

زلفى: قرب ‌و‌ نزدیکى.

الترکیب:

تقربهم: جمله صفت صلوه زلفى واقع است موضع مصدر.

شرح:

اى‌ خداى ‌من‌ رحمت بفرست ‌بر‌ ایشان ‌به‌ مقدار عرش ‌تو‌ ‌و‌ ‌آن‌ چیزى ‌که‌ تحت عرشست ‌و‌ ‌به‌ مقدار پرى آسمانهاى ‌تو‌ ‌و‌ ‌آن‌ چیزى ‌که‌ بالاى آسمان است، ‌و‌ ‌به‌ مقدار عدد زمینهاى ‌تو‌ ‌و‌ ‌آن‌ چیزى ‌که‌ ‌در‌ تحت ایشان است ‌و‌ ‌آن‌ چیزى ‌که‌ ‌ما‌ بین زمینها است رحمتى ‌که‌ این صفت دارد ‌که‌ نزدیک کند ایشان ‌را‌ ‌از‌ ‌تو‌ نزدیک کردنى ‌و‌ این صفت دارد بوده باشد ‌از‌ جهت ‌تو‌ ‌و‌ ایشان خورسندى باشد، ‌و‌ متصل باشد ‌آن‌ صلوات ‌به‌ نظایر ‌و‌ اشباه خود همیشه.

ختام:

بدان ‌که‌ آسمانها ‌و‌ زمین بناء ‌بر‌ دلالت آیات ‌و‌ اخبار عدد ‌هر‌ ‌یک‌ هفت اما عدد آسمان هفت بودن ‌بى‌ شبهه است ‌و‌ وفاق ‌بر‌ ‌آن‌ قایم بلى خلاف ‌در‌ ‌آن‌ است ‌که‌ مابین ‌هر‌ ‌یک‌ ‌با‌ دیگرى فرجه هست ‌یا‌ مماس ‌با‌ دیگرى است ظاهر شرع ‌بر‌ اول ‌و‌ فلاسفه ‌بر‌ ثانى ‌فى‌ الجمله تحقیق ‌در‌ شرح ‌بر‌ تشریح الافلاک نمودم ‌و‌ اما عدد ارض نیشابورى ‌در‌ تفسیر خود گفته است آیه دلالت دارد عدد ارض مثل عدد آسمانست هفت است بعضى انکار این معنى نمودند ‌و‌ گفته اند: مراد ‌به‌ مثلهن یعنى ‌در‌ خلقت ‌نه‌ ‌در‌ عدد.

بعضى گفته اند: مراد اقالیم سبعه است، بعضى گفته اند هفت طبقه است، بعضى فوق بعضى ‌و‌ فرجه ‌ما‌ بین آنها نیست یکى ‌از‌ ‌آن‌ طبقات طبقه ‌ى‌ ارض صرفه هست ‌که‌ مجاور مرکز است ‌و‌ دیگر طبقه ‌ى‌ طینه ‌که‌ مخالطست ‌به‌ سطح آب ‌از‌ جانب قعر ‌و‌ ثالث طبقه ‌ى‌ معدنیه هست ‌که‌ ‌از‌ ‌او‌ متولد ‌مى‌ شود معادن ‌و‌ هکذا بعضى گفته اند: هفت زمین است ‌ما‌ بین ‌هر‌ ‌یک‌ ‌تا‌ دیگر پانصد سال راهست ‌در‌ ‌هر‌ ‌یک‌ مخلوقى مثل آدم ‌و‌ اولاد ‌او‌ خلقت شده است.

تنبیه:

فوقهن: اشاره است ‌به‌ فلک هشتم ‌و‌ نهم ‌که‌ ‌در‌ لسان شرع گویند کرسى ‌و‌ عرش ‌و‌ ‌ما‌ تحتهن ‌مى‌ تواند اشاره ‌به‌ گاو ‌و‌ ماهى بودن ‌که‌ ‌از‌ بعضى ‌از‌ روایت معلوم ‌مى‌ شود.

ترجمه و شرح صحیفه (امامی و آشتیانی)

در پنجمین فراز این دعا ‌به‌ درخواست رحمت ‌و‌ برکت براى محمد ‌و‌ ‌آل‌ محمد پرداخته، چنین ‌مى‌ گوید: (بار پروردگارا ‌بر‌ محمد ‌و‌ ‌آل‌ محمد، منتخب، گزیده، گرامى ‌و‌ مقرب درگاهت برترین درودهایت ‌را‌ فروفرست) (رب صل على محمد ‌و‌ ‌آل‌ محمد المنتجب المصطفى المکرم المقرب افضل صلواتک).

(و ‌او‌ ‌را‌ ‌با‌ کاملترین برکاتت برکت ده) (و بارک علیه اتم برکاتک).

(و ‌او‌ ‌را‌ ‌با‌ کامبخشترین رحمتهاى خود مورد رحمت قرار ده) (و ترحم علیه امتع رحماتک).

(پروردگارا ‌بر‌ محمد ‌و‌ آلش درود فرست، درودى پاکیزه ‌و‌ رشد یابنده ‌که‌ ‌از‌ ‌آن‌ پاکیزه ‌تر‌ ‌و‌ رشد یابنده ‌تر‌ نباشد) (رب صل على محمد ‌و‌ آله، صلاه زاکیه لاتکون صلاه ازکى منها).

(بر ‌او‌ درود فرست درودى همواره ‌در‌ نمو ‌و‌ افزایش، درودى ‌که‌ ‌از‌ ‌آن‌ فزاینده ‌تر‌ نباشد) (و صل علیه صلاه نامیه لاتکون صلاه انمى منها).

(بر ‌او‌ درود فرست، درودى خشنودکننده ‌که‌ هیچ درودى فوق ‌آن‌ تصور نشود) (و صل علیه صلاه راضیه ‌لا‌ تکون صلاه فوقها).

(پروردگارا ‌بر‌ محمد ‌و‌ آلش درود فرست درودى ‌که‌ ‌او‌ ‌را‌ خوشحال سازد ‌و‌ ‌بر‌ خشنودیش بیفزاید) (رب صل على محمد ‌و‌ آله، صلاه ترضیه ‌و‌ تزید على رضاه).

(بر ‌او‌ درود فرست، درودى ‌که‌ ‌تو‌ ‌را‌ خشنود سازد ‌و‌ ‌بر‌ خشنودیت ‌به‌ خاطر ‌او‌ بیفزاید) (و صل علیه صلاه ترضیک ‌و‌ تزید على رضاک له).

(بر ‌او‌ درود فرست، درودى ‌که‌ ‌جز‌ ‌به‌ ‌آن‌ درود برایش راضى نشوى ‌و‌ دیگرى ‌را‌ شایسته ‌ى‌ چنین درودى ندانى) (و صل علیه صلاه ترضى له الا بها ‌و‌ ‌لا‌ ترى غیره اهلا).

(پروردگارا ‌بر‌ محمد ‌و‌ آلش درود فرست، درودى ‌که‌ ‌از‌ منتهاى رضوان ‌و‌ خشنودیت بگذرد) (رب صل على محمد ‌و‌ آله، صلاه تجاوز رضوانک).

(و پیوند ‌و‌ ارتباطش ‌با‌ بقاى ‌تو‌ متصل گردد) (و یتصل اتصالها ببقائک).

(و درست همانند کلماتت ‌که‌ فنا ‌در‌ ‌آن‌ راه ندارد پایان نگیرد) (و ‌لا‌ ینفذ کما ‌لا‌ تنفذ کلماتک).

(پروردگارا ‌بر‌ محمد ‌و‌ آلش درود فرست، درودى ‌که‌ صلوات ‌و‌ درود فرشتگان، انبیاء، رسولان ‌و‌ اهل طاعت ‌را‌ ‌به‌ رشته ‌ى‌ نظم کشد) (رب صل على محمد ‌و‌ آله، صلاه تنتظم صلوات ملائکتک ‌و‌ انبیائک ‌و‌ رسلک ‌و‌ اهل طاعتک).

(درودى ‌که‌ شامل همه ‌ى‌ درودهاى بندگانت ‌از‌ جن، انس ‌و‌ پذیرندگان دعوتت گردد) (و تشتمل على صلوات عبادک ‌من‌ جنک ‌و‌ انسک ‌و‌ اهل اجابتک).

(جامع درود همه ‌ى‌ کسانى ‌را‌ ‌که‌ آفریده ‌اى‌ اعم ‌از‌ جماد، نبات ‌و‌ حیوان ‌از‌ انواع مخلوقاتت باشد) (و تجتمع على صلاه کل ‌من‌ ذراءت ‌و‌ براءت ‌من‌ اصناف خلقک).

(پروردگارا ‌بر‌ ‌او‌ ‌و‌ آلش درود فرست، درودى ‌که‌ همه ‌ى‌ درودهاى گذشته ‌و‌ جدید ‌را‌ احاطه کند) (رب صل علیه ‌و‌ آله، صلاه تحیط بکل صلاه سالفه ‌و‌ مستانفه).

(بر ‌او‌ ‌و‌ ‌بر‌ آلش درود فرست، درودى ‌که‌ موجب خشنودى ‌تو‌ ‌و‌ غیر ‌تو‌ گردد) (و صل علیه ‌و‌ على آله، صلاه مرضیه لک ‌و‌ لمن دونک).

(علاوه ‌بر‌ ‌آن‌ درودهائى ایجاد کنى ‌که‌ ‌در‌ نزد ‌آن‌ درودهاى سابق ‌را‌ چند برابر سازى) (و تنشى ء مع ذلک صلوات تضاعف معها تلک الصلوات عندها).

درودى ‌که‌ (با گذشت ایام همچنان ‌آن‌ ‌را‌ ‌در‌ افزایش قرار دهى ‌و‌ چندین برابر سازى ‌که‌ ‌جز‌ ‌تو‌ کسى نتواند ‌آن‌ ‌را‌ بشمرد) (و تزیدها على کرور الایام زیاده ‌فى‌ تضاعیف ‌لا‌ یعدها غیرک).

به دنبال این قسمت پاکان اهل بیت رسول خدا صلى الله علیه ‌و‌ آله ‌و‌ سلم مورد توجه قرار ده، عرض ‌مى‌ کند: (پروردگارا ‌بر‌ پاکیزه تران ‌از‌ اهل بیت ‌او‌ درود فرست) (رب صل على اطائب اهل بیته).

(همانها ‌که‌ براى قیام ‌به‌ امرت برگزیده اى) (الذین اخترتهم لامرک).

(و خزینه ‌ى‌ علمت قرار داده اى) (و جعلتهم خزنه علمک).

(و حافظان ‌و‌ نگهبانان دینت، خلفایت ‌بر‌ روى زمین ‌بر‌ بندگانت گردانده اى) (و حفظه دینک ‌و‌ خلفاءک ‌فى‌ ارضک، ‌و‌ حجبک على عبادک).

(آنان ‌که‌ ‌با‌ اراده ‌ى‌ خود ‌از‌ ‌هر‌ نوع آلودگى ‌و‌ پلیدى پاک کرده اى) (و طهرتهم ‌من‌ الرجس ‌و‌ الدنس تطهیرا بارادتک).

(همانا ‌که‌ وسیله ‌در‌ پیشگاهت ‌و‌ طریق ‌و‌ راه ‌به‌ سوى بهشتت قرار داده اى) (و جعلتهم الوسیله الیک، ‌و‌ المسلک الى جنتک).

(پروردگارا ‌بر‌ محمد ‌و‌ آلش درود فرست درودى ‌که‌ ‌به‌ وسیله ‌ى‌ ‌آن‌ بخششها ‌و‌ کرامتهایت ‌را‌ نسبت ‌به‌ آنها بزرگ گردانى) (رب صل على محمد ‌و‌ آله، صلاه تجزل لهم بها ‌من‌ نحلک ‌و‌ کرامتک).

(عطا ‌و‌ بخششهایت ‌را‌ براى آنها کامل کنى) (و تکمل لهم الاشیاء ‌من‌ عطایاک ونوا فلک).

(و حظ ‌و‌ بهره ‌ى‌ آنها ‌را‌ ‌از‌ عوائد ‌و‌ فوائدت سرشار گردانى) (و توفر علیهم الحظ ‌من‌ عوائدک ‌و‌ فوائدک).

(پروردگارا ‌بر‌ ‌او‌ ‌و‌ آلش درود فرست، درودى ‌که‌ ‌در‌ آغازش هیچ ‌حد‌ ‌و‌ مرزى، ‌و‌ مدتش ‌را‌ هیچ فرجامى ‌و‌ آخرش پایانى نداشته باشد) (رب صل علیه ‌و‌ علیهم، صلاه ‌لا‌ امد ‌فى‌ اولها ‌و‌ ‌لا‌ غایه لامدها، ‌و‌ ‌لا‌ نهایه لاخرها).

پس ‌از‌ این قسمت ‌به‌ وزن ‌و‌ سنگینى این درودها پرداخته ‌مى‌ گوید: (بار پروردگارا ‌بر‌ آنها ‌به‌ وزن عرش خود ‌و‌ آنچه مادون ‌آن‌ است درود فرست) (رب صل علیهم زنه عرشک ‌و‌ ‌ما‌ دونه).

(به اندازه گنجایش آسمانهایت ‌و‌ آنچه فوق آنهاست) (و ملاء سمواتک ‌و‌ ‌ما‌ فوقهن).

(به تعداد رمینهایت ‌و‌ آنچه ‌در‌ زیر آنها ‌و‌ مابین آنهاست) (و عدد ارضیک ‌و‌ ‌ما‌ تحتهن ‌و‌ ‌ما‌ بینهن).

(درودى فرست ‌که‌ موجب قرب مخصوص آنها ‌به‌ ‌تو‌ گردد) (صلاه تقربهم منک زلفى).

(و مایه ‌ى‌ خشنودى ‌تو‌ ‌و‌ آنها گردد) (و تکون لک ‌و‌ لهم رضى).

(و امثال ‌و‌ نظائر این درودها ‌تا‌ ابد متصل ‌و‌ ‌پى‌ ‌در‌ ‌پى‌ آید) (و متصله بنظائرهن ابدا).

ریاض السالکین (سید علیخان)

ریاض السالکین فی شرح صحیفة سید الساجدین، ج‏۶، ص:۳۸۶-۳۵۸

«ربّ صلّ على محمّد و آل محمّد المنتجب المصطفى المکرّم المقرّب أفضل صلواتک و بارک علیه أتمّ برکاتک و ترحّم علیه أمتع رحماتک».

حذف حرف النداء و هو «یا» خاصه اى یا رب و لا یقدر غیرها کما تظافرت علیه نصوصهم لانها اعم و اغلب فى الاستعمال، و الحذف نوع من التصرف فلا یلیق الا بما کثر دوره لا بما قل، و النکته فى حذفه استشعار کمال قربه تعالى، و کمال اقباله سبحانه علیه من حیث سبق علمه جل شانه بالغرض من النداء الذى هو لسوال الصلاه على حبیبه و آله، و هو مما یقبل الله سبحانه على الداعى له اتم الاقبال، کیف و هو القائل: «ان الله و ملائکته یصلون على النبى یا ایها الذین آمنوا صلوا علیه و سلموا تسلیما» و وضع الظاهر موضع المضمر.

من قوله: و آل محمد و لم یقل و آله تبرکا بذکر اسمه علیه السلام مره اخرى و استلذاذا له و بسطا للکلام حیث الاصغاء مطلوب مع تضمنه مزید تعظیم لشان المضاف و تحریض لاکرامه.

و المنتجب: المستخلص، و اصله من النجب محرکه و هو لحاء الشجره و قشرها، یقال: انتجب العود اذا اخذ قشره و جعله خالصا منه کانه ابقى خلاصته و نقاه مما یشوبه.

و المصطفى: المختار من الاصطفاء و هو اخذ صفوه الشىء، کما ان المختار من الاختیار و هو اخذ خیره الشىء و انتجابه و اصطفاوه صلى الله علیه و آله من وجهین:

احدهما: من جهه شرف نسبه و طهاره اصله کما قال صلى الله علیه و آله: لم یزل الله ینقلنى من اصلاب الطاهرین الى ارحام الطاهرات لم یدنسنى بدنس الجاهلیه، و کما قال امیرالمومنین علیه السلام: کلما نسخ الله الخلق فرقتین جعله فى خیرهما لم تسهم فیه عاهر و لا ضرب فیه فاجر.

و الثانى: من جهه افاضه الکمال النبوى علیه دون سائر الخلق و اکرامه باعداد نفسه الشریفه لقبول انوار النبوه و اسرار الرساله و تخصیص العنایه الالهیه له بذلک.

و المکرم: المبالغ فى اکرامه بجلیل الکرامات و رفیع المقامات.

و المقرب: الذى قربت مرتبته عند الله تعالى و ادنیت منزلته منه تعالى کما قال سبحانه: «ثم دنى فتدلى فکان قاب قوسین او ادنى» و هذا القرب لیس بالمکان و لا بالزمان، بل انما هو بحسب الذات قربا معنویا روحانیا و هو المشار الیه بقوله تعالى: «فى مقعد صدق عند ملیک مقتدر» و یسمى فى عرف القوم بالمکانه قالوا: و هى المنزله التى هى ارفع المنازل عند الله تعالى.

و افضل الصلوات: اشرفها و اعظمها کما و کیفا، فصلاته تعالى، قیل: رحمته، و قیل: ثناوه، و قیل کرامته، و قیل تزکیته، اى تطهیره لمن ارتضى من عباده بحیث یستحق فى الدنیا الاوصاف المحموده، و فى الاخره الاجر و المثوبه.

و بارک علیه: اى افض علیه برکاتک، و برکاته تعالى نعمه الدائمه و خیراته النامیه حالا بعد حال.

و ترحم علیه: اى بالغ فى افاضه انفع رحماتک علیه یقال: متعه الله بالشىء و امتعه به: اى نفعه به و منه المتاع و هو کل ما ینتفع به، و یحتمل ان یکون امتع بمعنى اجود من متع الشىء: اى جاد و الماتع الجید من کل شىء، و الاول اشهر.

زاکیه: اى زائده الخیر، من زکى الشىء یزکو زکاء بالفتح و المد: اذا زاد.

و لا تکون: اى لا تحصل صلاه فى المستقبل ازید منها دائما مستمرا فان المضارع کما یفید الاستمرار فى الاثبات یفیده فى النفى بحسب المقام.

و نامیه: اى کثیره من نمى الشىء ینمى من باب -رمى- نماء بالفتح و المد، اى کثر، و فى لغه من باب -قعد-.

و راضیه: اى ذات رضاء على النسبه بالصیغه فان النسبه نسبتان: نسبه بالحرف کقرشى و بصرى، و نسبه بالصیغه کلابن و تامر للمنسوب الى اللبن و التمر، اى ذى لبن و ذى تمر، و دارع و نابل نسبته الى الدرع و النبل، اى ذى درع ودى نبل، و یجوز ان یکون من باب الاسناد المجازى کقولک: «نهاره صائم» جعل الصوم للنهار و هو لصاحبه، و کذلک هنا جعل الرضى للصلاه و هو لصاحبها، و الغرض من ذلک المبالغه على الوجهین فانه لا یجعل الفعل فاعلا الا اذا کان الفاعل مبالغا فیه کما نص علیه ائمه البلاغه.

و قال ابوالبقاء فى قوله تعالى: «عیشه راضیه» فیه ثلاثه اوجه:

احدها: هى بمعنى مرضیه مثل دافق بمعنى مدفوق.

و الثانى: على النسب اى: ذات رضا مثل لابن و تامر.

و الثالث: هى على بابها و کان العیشه رضیت بمحلها و حصولها فى مستحقها او انها لا اکمل من حالها فهو مجاز، انتهى.

قال ابن جنى: اذا حملت راضیه على معنى ذات رضى کانت بمعنى مرضیه، و ینبغى ان تعلم ان التاء فیها حینئذ لیست هى التاء التى یخرج بها اسم الفاعل على التانیث ذلک الفعل من لفظه، لانها لو کانت تلک لفسد القول، الا ترى انه لا یقال: رضیت العیشه على هذا المعنى و اذا لم تکن ایاها وجب ان تکون التى للمبالغه کداهیه و راویه مما لحقته التاء للمبالغه و حسن ذلک جریانها صفه على مونث، انتهى.

و هى فائده غریبه قل من نبه علیها.

و قوله علیه السلام: «لا تکون صلاه فوقها» اى اعلى و ارفع منها منزله و رتبه عنده تعالى لتناسب المصلى علیه فى شرف القدر و علو المکانه لدیه سبحانه، و الله اعلم.

ارضاه الشىء فرضیه و رضى به: اى اقنعه فقنع به و اختاره و لم یطلب معه غیره.

و تزید على رضاه: اى مرضیه من قولهم: «هذا شىء رضا» اى مرضى اى تزید ما یرضاه من الصلاه، و لما کانت مراتب استحقاق کرامته سبحانه غیر متناهیه و کان صلى الله علیه و آله احب خلقه الیه و اکرمهم علیه و کان جدیرا ان لا یکتفى فى الصلاه علیه و الرحمه له بما یرضاه هو بل بما یزید على رضاه سال علیه السلام: «ان یصلى علیه صلاه یرضى هو بها بل تزید على رضاه سبحانه» اذ کان مقتضى وفود احسانه و کمال امتنانه ان یبلغ نفسا هى محل الرساله اقصى مراتب الخیرات و اعلى درجات الرحمات، ثم لما استشعر علیه السلام انه تعالى لا یرضى له الا بالصلاه التى هى اتم الصلوات، و الرحمه التى هى اکمل الرحمات، سال ان یصلى علیه صلاه لا یرضى له الا بها، فلا تکون صلاه اشرف منها اذ لو کان فوقها صلاه لم یرض له بما دونها، و لا ینافى ذلک ان مراتب استحقاق کرامته تعالى غیر متناهیه، لان المسوول ان یصلى علیه صلاه غیر متناهیه، ثم لما کان صلى الله علیه و آله فى الرتبه التى لا یشارکه فیها احد من الشرف و الکمال سال علیه السلام ان یصلى علیه صلاه لا یشارکه فیها احد، فقال: «لا ترى غیره لها اهلا».

و الرویه: هنا بمعنى العلم فان الرویه اذا عدیت الى مفعولین اقتضت معنى العلم او رجحان الظن، و منه قوله تعالى: «انهم یرونه بعیدا و نراه قریبا»

الاولى للرجحان و الثانیه للیقین، اى لا تعلم غیره لها اهلا، اى مستحقا لها، یقال: فلان اهل لکذا، اى مستحق له و خلیق به، و اصله من اهل الرجل، و هو من یجمعه و ایاهم نسب، کان ما استحقه اختص به اختصاص اهل الرجل به، و الله اعلم.

جاوزت الشىء و تجاوزته: تعدیته.

و الرضوان بکسر الراء و ضمها: لغه قیس و تمیم، بمعنى الرضى.

و قال الراغب: الرضوان: الرضى الکثیر، و لما کان اعظم الرضى رضى الله خص لفظ الرضوان فى القرآن بما کان من الله تعالى، انتهى.

و رضى الله تعالى عن العبد: قیل: هو عباره عن ان یراه موتمرا لامره و منتهیا عن نهیه.

و قیل: هو عباره عن ثوابه کما ان سخطه عباره عن عقابه.

و قیل: هو مدحه على الطاعه و ثناوه علیه.

و قیل: هو معنى یستحقه العبد من ربه بالاحسان فى طاعته، و لعل هذا المعنى انسب المعانى المذکوره هنا فیکون المراد بتجاوز الصلاه رضوانه تعالى تجاوز المقدار الذى استحقه علیه السلام باحسانه فى طاعته من رضوانه جل و علا، و الغرض طلب الزیاده له على منتهى الاستحقاق.

و اتصل الشى اتصالا: استمر و لم ینقطع، و اتصل بغیره: التام به.

و بقاوه تعالى: عباره عن عدم انتهاء تقدیر وجوده فى الاستقبال الى آخر، و یعبر عنه باستمرار وجوده بلا انقطاع ایضا، و المعنى صلاه تستمر باستمرار وجودک فلا یکون لها آخر تنتهى الیه.

و نفد الشىء ینفد بالدال المهمله من باب -تعب- نفادا: فنى و انقطع و فى هذه الفقره تلمیح الى قوله تعالى فى سوره لقمان: «و لو ان ما فى الارض من شجره اقلام و البحر یمده من بعده سبعه ابحر ما نفدت کلمات الله ان الله عزیز حکیم».

و کلماته تعالى: قیل: المراد بها صفاته، و معنى عدم نفادها عدم تناهى تعلقاتها بمعنى ان تعلقاتها لا تنتهى الى حد لا یتصور فوقه آخر، لا بمعنى ان ما لا نهایه له یدخل فى الوجود فانه محال.

و قیل: المراد بها مقدوراته التى هى فى المقدور دون ما خرج منها الى الوجود.

و قیل: معانى کلماته و فوائدها: و هى القرآن و سائر کتبه، و لم یرد بذلک اعیان الکلمات لانه قد فرغ من کتابتها.

و قیل: المراد بها عجائب مصنوعاته الموجوده بکلمه کن.

و قیل: کلمات علمه و حکمته.

و قال العلامه الطبرسى: الاولى ان تکون عباره عن معلوماته و مقدوراته لانها اذا کانت لا تتناهى فکذلک الکلمات التى تقع عباره عنها لا تتناهى.

و عن الصادق علیه السلام: فى معنى عدم نفاد الکلمات: ان کلام الله عز و جل لیس له آخر و لا غایه و لا ینقطع ابدا.

و المراد بکلامه: متعلق علمه تعالى لانه غیر متناه بالبرهان فکذلک التابع له قالوا: و تقدیر الایه لو ان الاشجار اقلام و الحال ان البحر المحیط بسعته تمده الابحر السبعه مدا لا ینقطع ابدا و کتبت بتلک الاقلام و بذلک المداد کلمات الله ما نفدت کلمات الله و نفدت تلک الاقلام و ذلک المداد.

قیل: و اسناد المد الى الابحر السبعه دون البحر المحیط مع کونه اعظم منها و اطم لانها هى المجاوره للجبال و منابع المیاه الجاریه و الیها تنصب الانهار العظام اولا، و منها تنصب الى البحر المحیط ثانیا.

و قیل: المراد بالبحر: جنس البحار، و بالسبعه الابحر: التکثیر لا التقریر فان السبعه و السبعین: یجریان مجرى المثل، من حیث ان السبعه اکمل الاحاد لاشتمالها على جمله اقسام العدد، لانه اما زوج او فرد، اما منطق او اصم، اما اول او غیر اول، و اما مجذور او غیر مجذور، و اما تام او زائد او ناقص، و اما زوج الزوج او زوج الفرد، و قد اشتملت السبعه على هذه الانواع الا الزائد و الفرد غیر الاول.

و فى الکشاف: فان قلت: لم قیل: «من شجره» على التوحید دون اسم الجنس الذى هو الشجر؟

قلت: ارید تفصیل الشجر و تقصیها شجره شجره حتى لا یبقى من جنس الشجر و لا واحده الا و قد بریت اقلاما.

فان قلت: الکلمات جمع قله و الموضع موضع الکثره لا التقلیل فهل لا قیل: کلم الله؟

قلت: معناه ان کلماته لا تفى بکتبها البحار فکیف بکلمه؟ انتهى.

قال ابوحیان: و على تسلیم ان «کلمات»: جمع قله، فجموع القله اذا تعرفت بالالف و اللام غیر العهدیه او اضیفت عمت و صارت لا تخص القله، و العام مستغرق لجمیع الافراد انتهى.

و فى معنى الایه آیه الکهف و هى قوله تعالى: «قل لو کان البحر مدادا لکلمات ربى لنفد البحر قبل ان تنفد کلمات ربى و لو جئنا بمثله مددا».

قال صاحب الکشف معناه لنفد البحر و الکلمات باقیه، و عدل الى المنزل لفائده المزاوجه و ان ما لا ینفد عند العقول العامیه ینفد دون نفادها، و کلما فرضت من المدد فکذلک.

و زعم بعضهم ان قوله: «قبل ان تنفد» یدل على ان «ثم نفادا» فى الجمله محققا او مقدرا.

و رد: بان نفاد شىء قبل نفاد شىء آخر لا یدل على نفاد الشىء الاخر و لا عدم نفاده، فلا یستفاد من الایه الا کثره کلمات الله بحیث لا یضبطها عقول البشر، اما انها متناهیه فلا دلیل فى الایه على احد النقیضین، لکن ثبت بالبرهان ان معلوماته تعالى غیر متناهیه و کلماته تابعه لمعلوماته فهى غیر متناهیه ایضا کما هو صریح آیه لقمان و الله اعلم.

تنتظم: اى تنظم و تجمع، و صیغه الافتعال هنا للمبالغه ککسب و اکتسب.

قال الرضى: لابد لزیاده البناء من معنى و لو لم یکن الا التاکید.

و ما وقع فى بعض التراجم: ان انتظم و مضارعه لم یرد الا لازما و لم یسمع متعدیا، لا التفات الیه، و مازعمه ان تنتظم هنا بمعنى تختل من قولهم: انتظمه بالرمح: اى اختله، و نفذ الرمح فیه، و المعنى صلاه تنفذ فى صلوات ملائکتک و انبیائک، اى تزید على صلوات جمیعهم خبط صریح، بل معنى تنتظم ما ذکرناه، و المعنى صلاه تجمع المطلوب. و الغرض من صلوات ملائکتک و انبیائک الى آخره: و هو الاعتناء بما فیه خیره و صلاح امره و الاهتمام باظهار شرفه و تعظیم شانه، و الا فالصلاه من الله تعالى مغایره للصلاه من الملائکه و من الادمیین على ما هو المشهور: من انها من الله سبحانه الرحمه، و من الملائکه الاستغفار، و من الادمیین دعاء بعضهم لبعض، فلا تکون صلاته سبحانه بمعنى صلوات غیره حتى تجمعها.

هذا ان حملنا اضافه الصلوات الى الملائکه و غیرهم على معنى الصلوات منهم فتکون الاضافه الى الفاعل، و ان حملناها على معنى الصلوات من الله علیهم فالمعنى تحتوى على مقدار صلواتک علیهم و تجمع ثواب جملتها و الغرض ان یصلى علیه صلوات تعادل و توازى جمیع صلواته على الطوائف المذکورین.

و قد اسلفنا الکلام على الفرق بین النبى و الرسول فلیرجع الیه.

و اشتمل على الشىء احاط به، و منه اشتمال الرحم على الولد.

و اضافه عباد الى کاف الخطاب مع ما فى ذلک من التشریف: للایذان بان المراد بهم عباده الذین وصفهم بقوله تعالى: «و عباد الرحمن الذین یمشون على الارض هونا و اذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاما و الذین یبیتون لربهم سجدا و قیاما» الى آخر ما وصفهم به لا مطلق العباد، بدلیل عطف اهل الاجابه علیهم فانه من عطف العام على الخاص.

و قال بعض المفسرین: لفظ العباد یختص بالمومنین فى اکثر القرآن: «فبشر عباد الذین یستمعون القول فیتبعون احسنه» «عینا یشرب بها عباد الله» «قل یا عبادى الذین اسرفوا على انفسهم» «و قل لعبادى یقولوا التى هى احسن» «فادخلى فى عبادى».

و اهل اجابته تعالى: هم الذین اجابوا داعیه من الانس و الجن لقولهم: «یا قومنا اجیبوا داعى الله».

و الجمع: ضم الشىء بتقریب بعضه من بعض، یقال: جمعته فاجتمع، و عدى الاجتماع هنا بعلى لتضمینه معنى الاشتمال کما یقال: انطوى على الامر، اى تجتمع مشتمله على صلاه من ذرات و برات اى خلقت، یقال: ذرا الله الخلق و براهم بمعنى فهو من باب عطف الشىء على مرادفه نحو: «انما اشکو بثى و حزنى» و الفى قولنا کذبا دینا و الغرض التاکید، فان الفائده التاکید به معتبره فى الاطناب.

و قال الطیبى فى شرح المشکاه: ذرا: اى بث الذرارى فى الارض، و برا: اى اوجد بریئا من التفاوت.

و الاصناف: جمع صنف بالکسر کحمل و احمال، و قد یفتح فى لغه فیجمع على صنوف کفلس و فلوس.

قال ابن فارس: الصنف فیما ذکر عن الخلیل: الطائفه من کل شىء.

و قال الجوهرى: هو النوع و الضرب.

و المراد بصلاه من ذرا و خلق: دعاءهم ان ارید الصلاه منهم، و رحمته تعالى لهم ان ارید الصلاه علیهم فان رحمته تعالى وسعت کل شىء، و الغرض من هذه الفقره التعمیم بعد التخصیص، و الله اعلم.

احاط القوم بالبلد احاطه: استداروا به من کل جانب، و احاطوا به، من باب -قال- لغه فى الرباعى، و منه قیل للبناء: حائط.

و سلف الشىء سلوفا من باب -قعد- مضى و انقضى فهو سالف، و الجمع سلف و سلاف مثل خدم و خدام، و اما الاسلاف فجمع سلف کسبب و اسباب فهو جمع جمع.

و استانفت الشىء: ابتداته و احدثته، یقال: هذا شىء مستانف: اى مبتدا یتقدم قبل هذا الوقت، من قولهم: کاس انف اذا لم یشرب بها قبل ذلک، و روضه انف اذا لم ترع قبل ذلک الوقت الذى وصفت فیه بهذا، اى بکل صلاه ماضیه و مبتداه.

و «اللام» فى «مرضیه لک و لمن دونک» مبنیه للفاعل لان المعنى ترضاها و یرضاها من سواک.

و وقع فى اکثر النسخ: «صلاه لک و لمن دونک» بدون مرضیه فاللام على هذا للتعلیل کقولک: اکرمتک لزید، اى لاجله و منه:

و یوم عقرت للعذارى مطیتى؛

اى لاجلهن، و المعنى صلاه لاجلک و لاجل من دونک، و الغرض اظهار عجز من دونه سبحانه عن تادیه الصلاه علیه صلى الله علیه و آله حقها فسال ان یصلى تعالى علیه عن نفسه و عمن دونه و عن هذا.

قال بعض العلماء: لما عجز الامه عن قضاء حق الرسول سالوا الله تعالى ان یقضیه عنهم فقالوا: اللهم صل على محمد و آل محمد، و نظیره ما وقع فى بعض المناجات: الهى انت تعلم عجزى عن مواقع شکرک فاشکر نفسک عنى. و نشا الشىء نشا: مهموز من باب -نفع- حدث و تجدد، و انشاته: احدثته، و الاسم النشاه کتمره، و قد تمد فیقال: النشاءه کالضلاله، اى تحدث مع المذکور من الصلاه.

صلوات تضاعف معها: اى مجموعا الیها یقول: فعلت هذا مع هذا اى مجموعا الیه و المراد تضاعف مع هذه الصلوات التى تنشوها تلک الصلوات المسووله سابقا بان تزید علیها امثالها زیاده غیر محصوره کما سبق بیانه من معنى المضاعفه.

و قوله: «عندها» حال من الصلوات قبلها، و الضمیر عائد الى الصلوات المسوول انشاوها، و المعنى تضاعف معها تلک الصلوات عند انشاء الصلوات المسوول انشائها او عند حصولها فحذف المضاف و اقیم المضاف الیه مقامه، و هو کثیر فى کلامهم جدا.

فما وقع لبعض المترجمین: بان قوله: «عندها» لا یظهر له معنى، من ضیق العطن على ان بعض النسخ القدیمه خالیه منه.

و کرور الایام: اى عودها مره بعد اخرى و «فى» من قوله: «فى تضاعیف» بمعنى مع، اى زیاده مع تضاعیف، و تضاعیف الشىء: ما ضعف منه.

قال صاحب المحکم: و لیس له واحد، و نظیره فى انه لا واحد له تباشیر الصبح لمقدمات ضیائه، و تعاشیب الارض لما یظهر من اعشابها اولا، و تعاجیب الدهر لما یاتى من عجائبه، انتهى.

و الجمله من قوله: «لا یعدها غیرک» فى محل جر صفه لتضاعیف، اى لا یعلم عددها غیرک کما قال تعالى: «لقد احصاهم و عدهم عدا».

قال العلامه الطبرسى: اى علم تفاصیلهم و اعدادهم فکانه سبحانه عدهم اذ لا یخفى علیه شىء من احوالهم: «و کل شىء عنده بمقدار».

الاطائب: جمع اطیب، کاکابر جمع اکبر، و اکارم جمع اکرم، و هو افعل تفضیل من طاب یطیب طیبا فهو طیب اذا کان لذیذا، فان اصل الطیب ما تستلذه الحواس، ثم استعمل فى التنزه عن النقائص، و التعرى من القبائح، و الاتصاف بصفات الکمال، لان الشىء لا یستلذ حتى یخلص مما یستکره و تنفر عنه النفس و یحتوى على ما یهتش له الطبع و یلائم النفس، فوصفوا کل حسن جید بانه طیب.

و فى الحدیث: ان الله طیب لا یقبل الا طیبا، اى هو منزه عن النقائص مقدس عن الافات و العیوب متصف بجمیع صفات الکمال.

قال الراغب: و الطیب من الانسان من تعرى من نجاسه الجهل و الفسق و قبائح الاعمال و تحلى بالعلم و الایمان و محاسن الافعال و ایاهم قصد تعالى بقوله: «و الذین تتوفاهم الملائکه طیبین».

و اهل بیته عندنا: هم اهل الکساء الذین ادخلهم صلى الله علیه و آله معه تحت الکساء، و قال: اللهم هولاء اهل بیتى و خاصتى فاذهب عنهم الرجس و طهرهم تطهیرا و هم على و فاطمه و الحسنان کما تواترت به الروایات من الفریقین و قد ذکرنا بعضها فیما سبق، ثم اطلق اهل البیت على باقى الائمه المعصومین علیهم السلام تغلیبا و هو معلوم من السنه المتواتره و قد یطلق ایضا على مطلق اولاده علیهم السلام کما ورد فى الحدیث: اول من اشفع له یوم القیامه اهل بیتى ثم الاقرب فالاقرب، فان حملت اهل بیته فى عباره الدعاء على الائمه المعصومین علیهم السلام فاضافه الاطائب الیهم من اضافه الصفه الى موصوفها، اى اهل بیته الاطائب، و ان حملته على مطلق الاولاد فاضافه بیانیه، و المعنى الاطائب من اهل بیته، فالموصول على الاول یحتمل ان یکون نعتا للمضاف و للمضاف الیه، و على الثانى نعت للمضاف لاغیر.

ثم ذکر علیه السلام لاطائب اهل بیته سبعه اوصاف هى جهات استحقاق الصلاه من الله علیهم.

الاول: اختیاره ایاهم للقیام بامره و دینه فى العالم، و هدایه الخلق الى سلوک سبیله، و هو یعود الى افاضه کمال الرئاسه العامه علیهم بحسب ما وهبت لهم العنایه الالهیه من القبول و الاستعداد.

الثانى: جعله لهم خزنه علمه، و الخزنه: جمع خازن من خزنت الشىء خزنا من باب -ضرب-: اذا حفظته فى الخزانه، ثم عبر به عن کل حفظ، و لما کان من شان الخزنه حفظ ما یوضع فى الخزائن و صیانته عن الضیاع و التلف، و کانت نفوسهم الشریفه و اذهانهم الطاهره حافظه للعلم عن ضیاعه، و صائنه له عن تدنسه باذهان غیر اهله استعار لهم لفظ الخزنه، و هى استعاره مکنیه تخییلیه شبه العلم بالشىء النفیس الذى وضع فى الخزانه و اثبت لفظ الخزنه تخییلا.

الثالث: جعله لهم حفظه دینه جمع حافظ، اى حافظین له عن وصمات الشیاطین و تبدیلهم و تحریفهم.

الرابع: جعله لهم خلفاءه فى ارضه جمع خلیف، ککریم و کرماء و هو من یخلف غیره و ینوب منابه، فعیل بمعنى فاعل، و منه: «و جعلکم خلفاء من بعد قوم نوح» و یقال: فیه خلیفه بالتاء للمبالغه و یجمع على خلائف، و منه: «و هو الذى جعلکم خلائف». و معنى کونهم خلفاوه تعالى: قیامهم علیهم السلام باجراء احکامه و تنفیذ اوامره فى العالم و سیاسه الناس و جذب النفوس الناطقه الى جناب عزته بحسب ما افاض علیهم من القوه على ذلک، و الاستعداد له و ما منحهم من الکمال الذى یقتدرون معه على تکمیل الناقصین من ابناء نوعهم، و ذلک لجعلهم علیهم السلام وسائط بینه جلت عظمته و بین المستخلف علیهم لقصور استعدادهم عن قبول الفیض بالذات، فاختصهم سبحانه من خلقه و جعلهم خلفاءه فى ارضه.

اخرج احمد و الحاکم عن ابن مسعود انه سئل کم یملک هذه الامه من خلیفه؟

فقال: سالنا عنها رسول الله صلى الله علیه و آله فقال: اثنى عشر کعده بنى اسرائیل.

الخامس: جعلهم حججه على عباده، جمع حجه و هى لغه الغلبه من حجه اذا غلبه، و شاع استعمالها فى البرهان مجازا او حقیقه عرفیه ثم شاع فى السنه و عرف المتشرعین اطلاقها على من نصبه الله لهدایه خلقه و دعوتهم الیه لاحتجاجه سبحانه به على من لم یقتد به فضل عن سبیله، وتاه فى ظلمات الجهل و بیداء الضلاله کما قال تعالى: «لئلا یکون للناس على الله حجه بعد الرسل».

السادس: تطهیره سبحانه لهم من الرجس و الدنس بارادته و هو تلمیح الى قوله تعالى: «انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا».

و الرجس: القذر و النجس.

قال الفارابى: کل شىء یستقذر فهو رجس.

و عن ابن عباس الرجس عمل الشیطان و ما لیس لله فیه رضا و کان هذا التفسیر للرجس فى الایه لا معناه اللغوى.

و الدنس بالتحریک: الوسخ.

قال صاحب الکشاف: فى الایه استعار للذنوب: الرجس، و للتقوى: الطهر، لان عرض المقترف للمقبحات یتلوث بها و یتدنس، کما یتلوث بدنه بالارجاس.

و اما المحسنات، فالعرض معها نقى مصون کالثوب الطاهر، و اهل البیت نصب على النداء. او على المدح.

و اتفقت الشیعه على اختصاص الایه بالنبى و على و فاطمه و الحسن و الحسین علیهم السلام، و وافقهم على ذلک من الصحابه ابوسعید الخدرى، و زید بن ارقم، و انس بن مالک، و واثله بن الاسقع، و عائشه، و ام سلمه.

و قال اهل السنه: نساء النبى صلى الله علیه و آله من اهل بیته، و الایه حجه نیره على ذلک قاضیه ببطلان راى الشیعه فى هذا التخصیص لان صدر الایه و ما بعدها فى الازواج بل الخطاب فیها متوجه الیهن.

و استدلت الشیعه على ما ذهبت الیه من التخصیص روایه و درایه.

اما الروایه: فهى من الطریقین، و بین الفریقین من الکثره و الشهره بحیث لا تخفى.

منها ما اخرجه ابن جریر، و ابن ابى حاتم، و الطبرانى عن ابى سعید الخدرى قال: قال رسول الله صلى الله علیه و آله نزلت هذه الایه فى خمسه: فى وفى على و فاطمه و حسن و حسین «انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا».

و منها: ما اخرجه ابن شیبه، و احمد، و مسلم، و ابن جریر، و ابن ابى حاتم، و الحاکم، عن عائشه قالت: خرج النبى صلى الله علیه و آله غداه غد و علیه مرط مرجل من شعر اسود فجاء الحسن و الحسین فادخلهما معه ثم جاءت فاطمه فادخلها معه ثم جاء على فادخله معهم فقال: «انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا».

و منها: ما اخرجه الترمذى، و ابن جریر، و الطبرانى، و ابن مردویه، عن عمر بن ابى سلمه ربیب رسول الله صلى الله علیه و آله قال: لما نزلت هذه الایه على النبى صلى الله علیه و آله «انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا» فى بیت ام سلمه دعا فاطمه و حسنا و حسینا فجللهم بکساء و على خلف ظهره ثم قال: اللهم هولاء اهل بیتى فاذهب عنهم الرجس و طهرهم تطهیرا، قالت ام سلمه و انا معهم یا نبى الله؟ قال: انت على مکانک و انک على خیر.

و منها ما اخرجه الترمذى و صححه، و ابن جریر، و الحاکم و صححه، و ابن مردویه، و البیهقى فى سننه من طرق، عن ام سلمه قالت: فى بیتى نزلت «انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت» و فى البیت فاطمه و على و الحسن و الحسین فجللهم رسول الله صلى الله علیه و آله بکساء کان علیه ثم قال: هولاء اهل بیتى فاذهب عنهم الرجس و طهرهم تطهیرا.

و منها: ما اخرجه زرین عن ام سلمه قالت: ان هذه الایه نزلت فى بیتى «انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا» قالت: و انا جالسه عند الباب فقلت: یا رسول الله الست من اهل البیت؟ فقال: انک الى خیر انت من ازواج رسول الله قالت: و فى البیت رسول الله صلى الله علیه و آله و على و فاطمه و حسن و حسین فجللهم بکساء و قال: اللهم هولاء اهل بیتى فاذهب عنهم الرجس و طهرهم تطهیرا الى غیر ذلک مما یطول بایراده الکتاب، و اقتصرنا على بعض ما ورد من طرق العامه لکونه اظهر فى قیام الحجه و الزم للخصم.

و اما الدرایه: فقالوا: ان لفظه «انما» محققه لما اثبت بعدها نافیه لما لم یثبت فان قول القائل: انما لک عندى درهم، و انما فى الدار زید یقتضى انه لیس له عنده سوى درهم، و لیس فى الدار سوى زید، اذا تقرر هذا فلا تخلو الاراده فى الایه ان تکون هى الاراده المطلقه او الاراده التى یتبعها التطهیر و ذهاب الرجس فلا یجوز الوجه الاول لان الله تعالى قد اراد من کل مکلف هذه الاراده المطلقه فلا اختصاص لها باهل البیت دون سائر الخلق، و هذا القول یقتضى المدح و التعظیم لهم بغیر شک و لا شبهه و لا مدح فى الاراده المجرده فثبت الوجه الثانى، و فى ثبوته ثبوت عصمه المعنیین بالایه من جمیع القبائح لان اللام فى الرجس للجنس و نفى الماهیه نفى لکل جزئیاتها، و قد علمنا ان من عدا من ذکرناه من اهل البیت حین نزول الایه غیر مقطوع على عصمته فثبت ان الایه مختصه بهم لبطلان تعلقها بغیرهم.

و ما اعتمدوا علیه من ان صدر الایه و ما بعدها فى الازواج. فجوابه: ان من عرف عاده العرب العرباء فى کلامهم و اسلوب البلغاء و الفصحاء فى خطابهم لا یذهب علیه ان هذا من باب الاستطراد، و هو خروج المتکلم من غرضه الاول الى غرض آخر، ثم عوده الى غرضه الاول، و اتفقت کلمه اهل البیان على ان ذلک من محاسن البدیع فى الکلام نثرا و نظما و القرآن المجید و خطب البلغاء و اشعارهم مملوه من ذلک.

اخرج مسلم، عن یزید بن حسان قال: انطلقت انا و حصین بن سبره و عمرو بن مسلم الى زید بن ارقم و ساق الحدیث الى ان قال: قلنا له من اهل بیته نساوه؟ قال لایم الله ان المراه تکون مع الرجل العصر من الدهر یطلقها فترجع الى ابیها و قومها، و اهل بیته اصله و عصبته الذین حرموا الصدقه بعده.

السابع: جعله تعالى ایاهم الوسیله الیه، و الوسیله: ما یتوسل به الى الشىء.

و قال الراغب: هى التوسل للشىء برغبته.

و لما کانوا علیهم السلام سبب هدایه الخلق الى الحق و قد نصبهم الله تعالى للدعوه الیه و تعلیم الخلق کیفیه السلوک الى حضره قدسه صدق انه تعالى جعلهم الوسیله الیه.

الثامن: جعله ایاهم المسلک الى جنته، و المسلک: الطریق و لما کان الطریق الى الشىء مودیا سالکه الیه و کان الله تعالى قد نصبهم لارشاد خلقه فکان امتثال اوامرهم و التمسک بحبلهم و الاقتداء باثارهم و الاعتراف بخصائصهم مستلزما للوصول الى الجنه صدق انه تعالى جعلهم المسلک الى جنته، و اضافه الجنه الى ضمیر الخطاب لتعظیمها و تشریفها، و الله اعلم.

اجزل له فى العطاء: اوسعه، و اصله من جزل الحطب بالضم جزاله: اذا عظم و غلظ، ثم استعیر فى الراى و العطاء، فقیل: رجل جزل الراى اى ذو عقل و راى عظیم، و هو جزل العطاء و له عطاء جزل اى واسع.

و النحل: جمع نحله بالکسر، کسدره و سدر: و هى العطیه على سبیل التبرع.

قال الراغب: و هى اخص من الهبه، و اشتقاقها فیما ارى من النحل و هو الحیوان المعروف الذى مجاجه العسل نظرا منه الى فعله، فکان قولک: «نحلته» اى اعطیته عطیه النحل.

و الکرامه: التکریم، و هو ان یوصل الى الانسان نفع لا تلحقه فیه غضاضه او کون ما یوصل الیه شیئا شریفا.

و اکملت الشىء اکمالا: اتممته و جعلته بحیث یحصل ما به الغرض منه.

و الاشیاء: جمع شىء و قد سبق بیانه.

و فى نسخه: الاسنى افعل تفضیل من سنى الشىء کرضى صار ذا سناء، اى رفعه و منزله.

و العطایا: جمع عطیه، و هى ما تعطیه غیرک و تصله به.

و النوافل: جمع نافله، و هى ما یفعل من الاحسان مما لا یجب و لا یراد به عوض.

و وفرت علیه حقه: اعطیته الجمیع فاستوفره، اى فاستوفاه.

و الحظ: النصیب.

و العوائد: جمع عائده، و هى الصله و المعروف و کل منفعه تعود علیک من شىء، من قولهم: عاد علینا بمعروفه.

و الفوائد: جمع فائده، و هى ما استفدته من مال او علم، و اصلها الزیاده تحصل للانسان، و مدار هذا الفصل من الدعاء سواله علیه السلام صلاه تکون سببا لمزید افاضه وجوه نعمه تعالى علیهم و تکثیرها و توفیرها لهم، و الله اعلم.

الامد یستعمل لمعنیین:

احدهما: الغایه بمعنى النهایه.

و الثانى: مده الشىء المضروب لها حد ینتهى الیه، و على کل من المعنیین حمل قوله تعالى: «لنعلم اى الحزبین احصى لما لبثوا امدا».

قالوا: یجوز ان یکون الامد بمعنى منتهى المده التى لبثوها باعتبار انقسامها الى السنین، و وصولها الى مرتبه معینه من مراتب العدد و یجوز ان یکون بمعنى المده باعتبار قسمتها الى السنین، و بلوغها من حیث کمیتها المنفصله الى مراتب الاعداد على ما یرشد الیه کون تلک المده عباره عما سبق من السنین فى قوله: «سنین عددا».

اذا عرفت ذلک، فالامد الاول فى قوله علیه السلام: «لا امد فى اولها» بمعنى الغایه، اى لا غایه لها یرتقى الیها زمان حصولها. و المعنى لا حد لاولها یکون مبدءا لها و لذلک قیل: للانسان امدان مولده و موته.

و منه: قول الحجاج للحسن البصرى ما امدک یا حسن؟ قال: سنتان من خلافه عمر، فقال: و الله لعینک اکبر من امدک.

قال الزمخشرى فى الفائق: اراد بالامد مبلغ سنه و الغایه التى ارتقى الیها عدد سنه، و قوله: «سنتان من خلافه عمر» اى امدى سنتان، و معناه: ولدت و قد بقیت سنتان من خلافه عمر.

و الامد الثانى: فى قوله: «و لا غایه لامدها» بمعنى المده التى تکون فیه، و الغایه بمعنى المنتهى، اى لا انتهاء لمدتها، و الغرض ان تکون الصلاه علیهم ازلیه ابدیه، بمعنى استمرار وجودها فى ازمنه مقدره غیر متناهیه لا فى جانب الماضى و هو الازل و لا فى جانب المستقبل و هو الابد.

و قوله علیه السلام: «و لا نهایه لاخرها» اى لا منتهى و لا غایه لما تاخر وجوده و کان بعد الاول منها، فالمراد بالاخر خلاف ما تقدم منها و سبق لا بمعنى ما لیس بعده صلاه حتى یلزم التناقض بنفى النهایه عنه.

و قوله علیه السلام: «زنه عرشک و ما دونه» اى ما تحته و هو جمیع العالم، اى صل علیهم صلاه توازن عرشک فى عظمه و ما دونه فى مقداره.

و ملا سماواتک بکسر المیم: و هو ما یملوها، اى مقدار ما یملاها، و المقصود التنبیه على کثرتها.

و اعظم اجرها و وفور ثوابها، اى لو کانت اجساما لکان مقدارها ملا سماواتک و ما فوقهن و عدد ارضیک و ما بینهن و ما تحتهن، و الذى دل علیه النقل ان لله سبحانه سبع سماوات و لکن تخصیص عدد بالذکر لا یدل على نفى الزائد فاثبت اهل الارصاد تسعه افلاک على ما استقر علیه رایهم و تفاصیلها معلومه من کتبهم.

و بالجمله فلم یتبین لاحد من الاوائل و الاواخر کمیه اعداد سماواته تعالى على ما هى علیه لا عقلا و لا نقلا «و ما یعلم جنود ربک الا هو».

و روى ثقه الاسلام فى کتاب الروضه بسنده عن ابى حمزه الثمالى، عن ابى جعفر علیه السلام قال: قال لى لیله و انا عنده و نظر الى السماء: یا باحمزه: هذه قبه ابینا آدم علیه السلام و ان لله تعالى سواها تسعه و ثلاثین قبه فیها خلق ما عصوا الله طرفه عین.

و قوله علیه السلام: «و ما فوقهن» الظاهر ان المراد فوق کل منها فیقتضى ان ما بین کل سمائین فرجه کما ورد فى دعاء آخر: رب السماوات السبع و ما بینهن، و الاخبار مملوه بذلک فلا عبره بقول الفلاسفه ان الافلاک متلاصقه لیس بینها شىء.

و قوله علیه السلام: «عدد ارضیک ظاهر فى تعدد الارض، و هو ظاهر قوله تعالى: «الله الذى خلق سبع سماوات و من الارض مثلهن یتنزل الامر بینهن لتعلموا ان الله على کل شىء قدیر».

قال العلامه النیسابورى: ظاهر هذه الایه یدل على ان الارض متعدده و انها سبع کالسماوات، فذهب بعضهم الى ان قوله «مثلهن» اى فى الخلق لا فى العدد، و قیل: هن الاقالیم السبعه و الدعوه شامله لجمیعها.

و قیل: انها سبع ارضین متصل بعضها ببعض و قد حال بینهن بحار لا یمکن قطعها و الدعوه لا تصل الیهم.

و قیل: انها سبع طبقات بعضها فوق بعض لا فرجه بینها و هذا یشبه قول الحکماء: و منها: طبقه هى ارض صرفه تجاور المرکز، و منها: طبقه طینیه تخالط سطح الماء من جانب التقعیر، و منها: طبقه معدنیه تتولد فیها المعادن، و منها: طبقه ترکبت بغیرها، و قد انکشف بعضها، و منها: طبقه الادخنه و الابخره على اختلاف احوالها الى طبقه الزمهریر، و قد تعد هذه الطبقات من الهواء.

و قیل: انها سبع ارضین بین کل واحده منها الى الاخرى مسیره خمسمائه عام کما جاء فى ذکر السماء و فى کل ارض منها خلق حتى قالوا: فى کل منها آدم و حواء و نوح و ابراهیم و هم یشاهدون السماء من جانب ارضهم و یشهدون الضیاء منها، او جعل الله تعالى لهم نورا یستضیئون به، و معنى: «یتنزل الامر بینهن» ان حکم الله و امره یجرى فیما بین السماوات و الارضین او فیما بین کل منهما و لا یعلم تلک الاجرام و لا تلک الاحکام و لا کیفیه تنفیذها فیهن الا علام الغیوب تعالى و تقدس، انتهى کلام النیسابورى.

و قال الشیخ امین الاسلام الطبرسى فى تفسیره مجمع البیان قوله تعالى: «و من الارض مثلهن» اى: فى العدد لا فى الکیفیه لان کیفیه السماء مخالفه لکیفیه الارض و لیس فى القرآن آیه تدل على ان الارضین سبع مثل السماوات الا هذه الایه، و لا خلاف فى السماوات انها سماء فوق سماء و اما الارضون فقال قوم انها سبع ارضین طباقا بعضها فوق بعض کالسماوات لانها لو کانت مصمته لکانت ارضا واحده و فى کل ارض خلق خلقهم الله تعالى کیف شاء.

و روى ابوصالح عن ابن عباس: انها سبع ارضین لیس بعضها فوق بعض تفرق بینهن البحار و تظل جمیعهن السماء و الله سبحانه اعلم بصحه ما استاثر بعلمه و اشتبه على خلقه.

و قد روى العیاشى باسناده، عن الحسین بن خالد، عن ابى الحسن علیه السلام قال: بسط کفه الیسرى ثم وضع الیمنى علیها فقال: هذه الارض الدنیا، و السماء الدنیا علیها قبه، و الارض الثانیه فوق السماء الدنیا، و السماء الثانیه فوقها قبه، و الارض الثالثه فوق السماء الثانیه، و السماء الثالثه فوقها قبه حتى ذکر الرابعه و الخامسه و السادسه فقال و الارض السابعه فوق السماء السادسه، و السماء السابعه فوقها قبه، و عرش الرحمن فوق السماء السابعه، و هو قوله: «سبع سماوات و من الارض مثلهن یتنزل الامر بینهن» و انما صاحب الامر النبى و هو على وجه الارض و انما ینزل الامر من فوق من بین السماوات و الارضین، انتهى.

و فى روایه: قلت: فما تحتنا الا ارض واحده؟ قال: فما تحتنا الا ارض واحده و ان الست لهى فوقنا.

قال بعض الاصحاب: کانه علیه السلام جعل کل سماء ارضا بالاضافه الى مافوقها و سماء بالاضافه الى ما تحتها فیکون التعدد باعتبار تعدد سطحیها.

و روى محمد بن الحسن الصفار «رحمه الله» فى کتاب بصائر الدرجات بسنده عن ابى عبدالله علیه السلام قال: ان من وراء ارضکم هذه ارضا بیضاء ضوءها منها، فیها خلق یعبدون الله لا یشرکون به شیئا یتبروون من فلان و فلان.

قوله علیه السلام: «تقربهم منک زلفى» جمله فعلیه فى محل نصب صفه الصلاه، و الرابط ضمیر الصلاه، و التقدیر تقربهم هى، اى الصلاه فان التاء من «تقربهم» للغائبه مثلها فى: «و ما اموالکم و لا اولادکم بالتى تقربکم عندنا زلفى» و اسناد التقریب الى الصلاه مجاز حکمى من باب اسناد الفعل الى السبب.

و ما وقع لبعض المترجمین بان «التاء» للمخاطب اى تقربهم انت بسبب الصلاه تمحل لا داعى الیه.

و الزلفى بالضم: اسم بمعنى القربه من ازلفه، اى قربه وقع موقع المصدر لکونه بمعناه کقولک: شنیته بعضا و اجبته مقه.

و رضى: اى مرضیه. قال الزمخشرى فى الاساس: هذا شىء رضا اى مرضى او ذات رضى.

قال الرضى: الوصف بالمصدر قد یکون بمعنى المفعول نحو رجل رضى، اى مرضى.

قال بعضهم: هو على حذف المضاف اى: ذو رضى، و الاولى ان یقال: اطلق اسم الحدث على المفعول مبالغه کانه من کثره الفعل تجسم منه.

و قوله علیه السلام: «و متصله» یروى بالرفع على انه خبر مبتدا محذوف، اى و هى متصله وسوغه کونها صفه للمبتدا فى المعنى، و الجمله فى حیز الحال من الصلاه على معنى، و الحال انها متصله، و یروى بالنصب، و فى نصبها وجوه:

احدهما: ان تکون عطفا على رضى.

الثانى: ان تکون عطفا على جمله تقربهم من باب عطف المفرد على الجمله.

الثالث: ان تکون صفه للمحذوف معطوف على صلاه، اى و صلاه اخرى متصله بنظائرهن، و نظیرها فى الوجهین قوله تعالى: «و دانیه علیهم ظلالها» فى قراءه النصب من قوله تعالى: «و جزاهم بما صبروا جنه و حریرا» «متکئین فیها على الارائک لا یرون فیها شمسا و لا زمهریرا و دانیه علیهم ظلالها».

قال ابوالبقاء: قوله «متکئین فیها» یجوز ان تکون حالا من المفعول فى «جزاهم» و ان یکون صفه ل«جنه»، و «لا یرون» یجوز ان یکون حالا من الضمیر المرفوع فى «متکئین» و ان یکون حالا اخرى و ان یکون صفه «لجنه» و اما «و دانیه» ففیه من الوجوه ما فى المعطوف علیه.

و الثانى: ان تکون صفه لمحذوف معطوف على جنه تقدیره و جنه دانیه اى و جنه اخرى دانیه علیهم ظلالها على انهم وعدوا جنتین کما فى قوله تعالى: «و لمن خاف مقام ربه جنتان» و معنى اتصالها بنظائرهن کونها جاریه عقبها من غیر انفصال بینهن، و المقصود ان تکون الصلاه علیهم متواتره لا انفصال لها و لا انقطاع، و الله اعلم.