دعای ۴۷ صحیفه سجادیه/ شرح‌ها و ترجمه‌ها (بخش ششم)

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو

فهرست دعاهای صحیفه سجادیه

متن دعای ۴۷ صحیفه سجادیه

شرح و ترجمه دعا:

بخش اول - بخش دوم - بخش سوم - بخش چهارم - بخش پنجم - بخش ششم - بخش هفتم - بخش هشتم - بخش نهم - بخش دهم - بخش یازدهم - بخش دوازدهم - بخش سیزدهم

اللَّهُمَّ إِنَّک أَیّدْتَ دِینَک فِی کلِّ أَوَانٍ بِإِمَامٍ أَقَمْتَهُ عَلَماً لِعِبَادِک، وَ مَنَاراً فِی بِلَادِک بَعْدَ أَنْ وَصَلْتَ حَبْلَهُ بِحَبْلِک، وَ جَعَلْتَهُ الذَّرِیعَةَ إِلَی رِضْوَانِک، وَ افْتَرَضْتَ طَاعَتَهُ، وَ حَذَّرْتَ مَعْصِیتَهُ، وَ أَمَرْتَ بِامْتِثَالِ أَوَامِرِهِ، وَ الِانْتِهَاءِ عِنْدَ نَهْیهِ، وَ أَلَّا یتَقَدَّمَهُ مُتَقَدِّمٌ، وَ لَا یتَأَخَّرَ عَنْهُ مُتَأَخِّرٌ، فَهُوَ عِصْمَةُ اللَّائِذِینَ، وَ کهْفُ الْمُؤْمِنِینَ وَ عُرْوَةُ الْمُتَمَسِّکینَ، وَ بَهَاءُ الْعَالَمِینَ.

اللَّهُمَّ فَأَوْزِعْ لِوَلِیک شُکرَ مَا أَنْعَمْتَ بِهِ عَلَیهِ، وَ أَوْزِعْنَا مِثْلَهُ فِیهِ، وَ آتِهِ‏ مِنْ لَدُنْک سُلْطاناً نَصِیراً، وَ افْتَحْ لَهُ فَتْحاً یسِیراً، وَ أَعِنْهُ بِرُکنِک الْأَعَزِّ، وَ اشْدُدْ أَزْرَهُ، وَ قَوِّ عَضُدَهُ، وَ رَاعِهِ بِعَینِک، وَ احْمِهِ بِحِفْظِک وَ انْصُرْهُ بِمَلَائِکتِک، وَ امْدُدْهُ بِجُنْدِک الْأَغْلَبِ.

وَ أَقِمْ بِهِ کتَابَک وَ حُدُودَک وَ شَرَائِعَک وَ سُنَنَ رَسُولِک -صَلَوَاتُک اللَّهُمَّ عَلَیهِ وَ آلِهِ-، وَ أَحْی بِهِ مَا أَمَاتَهُ الظَّالِمُونَ مِنْ مَعَالِمِ دِینِک، وَ اجْلُ بِهِ صَدَاءَ الْجَوْرِ عَنْ طَرِیقَتِک، وَ أَبِنْ بِهِ الضَّرَّاءَ مِنْ سَبِیلِک، وَ أَزِلْ بِهِ النَّاکبِینَ عَنْ صِرَاطِک، وَ امْحَقْ بِهِ بُغَاةَ قَصْدِک عِوَجاً

وَ أَلِنْ جَانِبَهُ لِأَوْلِیائِک، وَ ابْسُطْ یدَهُ عَلَی أَعْدَائِک، وَ هَبْ لَنَا رَأْفَتَهُ وَ رَحْمَتَهُ وَ تَعَطُّفَهُ وَ تَحَنُّنَهُ، وَ اجْعَلْنَا لَهُ سَامِعِینَ مُطِیعِینَ، وَ فِی رِضَاهُ سَاعِینَ، وَ إِلَی نُصْرَتِهِ وَ الْمُدَافَعَةِ عَنْهُ مُکنِفِینَ، وَ إِلَیک وَ إِلَی رَسُولِک -صَلَوَاتُک اللَّهُمَّ عَلَیهِ وَ آلِهِ- بِذَلِک مُتَقَرِّبِینَ.

اللَّهُمَّ وَ صَلِّ عَلَی أَوْلِیائِهِمُ الْمُعْتَرِفِینَ بِمَقَامِهِمُ، الْمُتَّبِعِینَ مَنْهَجَهُمُ، الْمُقْتَفِینَ آثَارَهُمُ، الْمُسْتَمْسِکینَ بِعُرْوَتِهِمُ، الْمُتَمَسِّکینَ بِوِلَایتِهِمُ، الْمُؤْتَمِّینَ بِإِمَامَتِهِمُ، الْمُسَلِّمِینَ لِأَمْرِهِمُ، الْمُجْتَهِدِینَ فِی طَاعَتِهِمُ، الْمُنْتَظِرِینَ أَیامَهُمُ، الْمَادِّینَ إِلَیهِمْ أَعْینَهُمُ، الصَّلَوَاتِ الْمُبَارَکاتِ الزَّاکیاتِ النَّامِیاتِ الْغَادِیاتِ الرَّائِحَاتِ وَ سَلِّمْ عَلَیهِمْ وَ عَلَی أَرْوَاحِهِمْ.

وَ اجْمَعْ عَلَی التَّقْوَی أَمْرَهُمْ، وَ أَصْلِحْ لَهُمْ شُئُونَهُمْ، وَ تُبْ عَلَیهِمْ، إِنَّک أَنْتَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ‏، وَ خَیرُ الْغافِرِینَ‏، وَ اجْعَلْنَا مَعَهُمْ فِی دَارِ السَّلَامِ بِرَحْمَتِک، یا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ.

ترجمه‌ها

ترجمه انصاریان

خداوندا تو در هر زمان دینت را به سبب رهبری بر حق تأیید کردی و او را نشانه‌ای برای بندگانت، و مشعلی فروزان در شهرهایت بپا داشتی، پس از آنکه ریسمان او را به ریسمان خود وصل کردی، و او را سبب دستیابی به رضای خود ساختی، و طاعتش را بر همه واجب نمودی، و از نافرمانیش بیم دادی، و به اطاعت دستوراتش، و باز ایستادن از نواهیش، و پیشی نجستن بر او، و واپس نماندن از حضرتش فرمان دادی، پس او پناه پناهندگان، و ملجأ اهل ایمان، و دستاویز چنگ زنندگان، و جمال جهانیان است.

الها ولی خود را به سپاس آنچه بر او انعام کردی الهام کن، و ما را نیز به شکر نعمت وجود رهبر برحق ملهم نما، و از نزد خویش قدرتی یاری‌دهنده به او ببخش، و درهای کامیابی را سهل و آسان به رویش باز کن، و او را به قوی‌ترین تکیه گاه خود مدد ده، و او را پشت گرم ساز، و بازویش را توان بخش، و به نظر لطف و عنایت خود مراقبت کن، و به حفظ خویش حمایت نما، و او را به ملائکه خود یاری ده، و به نیرومندترین سپاهت مدد رسان،

و کتاب و حدود و شرایعت و سنت‌های رسولت را - که صلواتت بر او و آلش باد - به وسیله او بر پادار، و آنچه از علائم آئینت را که اهل تجاوز میرانده‌اند به وسیله او زنده کن، و از برکت وجودش زنگار ستم از طریقت خود پاک فرما، و ناهمواری را از جادّه خود برطرف کن، و به وسیله او آنان را که انحراف از راهت گزیده‌اند از سر راه بردار، و آنان را که قصد ایجاد کجی دارند از عرصه گاه حیات ریشه کن فرما،

و دلش را در حق دوستانت نرم، و دستش را بر دشمنات گشوده ساز، و رأفت و رحمت و عطوفت و مهربانی‌اش را به ما ارزانی دار، و ما را از گوش دهندگان و اطاعت کنندگان وی قرار ده، و در راه خشنودی حضرتش پوینده، و در یاری و دفاع از او مددکار قرار ده، و بدین ترتیب به حضرت تو و رسول بزرگوارت -که درودت بر او و آلش باد- تقرب جوئیم.

الها و بر دوستان ایشان درود فرست که به مقامشان اعتراف دارند، و پیرو راهشان هستند، و دنباله رو آثارشان، و چنگ زننده به دستاویزشان، و متمسّک به ولایتشان، و اقتدا کننده به امامتشان، و تسلیم امرشان، و کوشنده در فرمانبرداریشان، و منتظر حکومتشان، و چشم دوخته بر ایشانند، درودهای پربرکت و پاکیزه و فزاینده‌ای که صبحگاهان و شامگاهان در رسند،

و درود فرست بر ایشان و بر ارواحشان، و کارشان را بر اساس تقوا فراهم آور، و احوالشان را به سامان آر، و توبه آنان را قبول فرما، زیرا که تو بسی توبه پذیر و مهربان، و بهترین آمرزندگانی، و ما را به رحمت خود در جایگاه امن و امان در کنار ایشان قرار ده،‌ای مهربان‌ترین مهربانان.

ترجمه آیتی

بار خدایا، در‌ هر‌ زمان دین خویش به‌ امامى یارى بخشیده اى که‌ او‌ را‌ برپاى داشته اى تا‌ علم راهنماى بندگانت شود ‌و‌ در‌ بلاد تو‌ چراغ فروزان هدایت گردد ‌و‌ رشته ‌ى‌ پیمان او‌ به‌ رشته ‌ى‌ پیمان خود پیوسته اى ‌و‌ او‌ را‌ وسیله ‌ى‌ خشنودى خود ساخته اى ‌و‌ اطاعت او‌ فریضه گردانیده اى ‌و‌ مردم را‌ از‌ سرکشى در‌ برابر او‌ برحذر داشته اى ‌و‌ فرمان داده اى که‌ به‌ هر‌ چه امر مى کند اطاعت کنند ‌و‌ از‌ هر‌ چه نهى مى کند بازایستند ‌و‌ کس بر‌ او‌ پیشى نگیرد ‌و‌ کس از‌ او‌ واپس نماند ‌و‌ او‌ نگهدار کسانى است که‌ بدو پناه مى برند ‌و‌ کهف امان مومنان است ‌و‌ حلقه ‌ى‌ اعتصام ایشان است ‌و‌ جلال ‌و‌ جلوه ‌ى‌ جهانیان است.

بار خدایا، به‌ ولى خود الهام نماى که‌ شکر نعمتى را‌ که‌ به‌ او‌ ارزانى داشته اى به‌ جاى آرد ‌و‌ ما‌ را‌ نیز الهام ده‌ که‌ شکر نعمت هدایت او‌ به‌ جاى آریم ‌و‌ او‌ را‌ از‌ جانب خود سلطه ‌و‌ توانایى ده‌ ‌و‌ به‌ آسانى راه پیروزى بر‌ او‌ بگشاى ‌و‌ به‌ نیرومندترین ارکان قدرت خود یارى اش فرماى ‌و‌ پشتش محکم ‌و‌ بازوانش توانا گردان ‌و‌ زیر نظر مراقبت خویش قرار ده‌ ‌و‌ در‌ سایه ‌ى‌ حفظ خود حفظش نماى ‌و‌ به‌ ملائکه ‌ى‌ خود یارى اش ده‌ ‌و‌ به‌ لشکر پیروزمند خود مددش رسان.

اى خداوند، کتاب خود، حدود ‌و‌ شرایع خود ‌و‌ سنتهاى پیامبر خود را- صلواتک اللهم علیه ‌و‌ آله- بدو برپاى دار ‌و‌ هر‌ چه را‌ ظالمان از‌ معالم دینت میرانیده اند بدو زنده دار ‌و‌ بدو زنگ ستم ستمکاران از‌ آیین خویش بزداى ‌و‌ بدو دشواریها از‌ راه خود دور گردان ‌و‌ به‌ نیروى او‌ کسانى را‌ که‌ از‌ راه تو‌ منحرف شده اند از‌ میان بردار ‌و‌ ‌آن کسان را‌ که‌ صراط مستقیم تو‌ را‌ راه کج جلوه مى دهند نابود نماى.

اى خداوند، ولى ‌و‌ امام خود را‌ براى دوستانت قلبى مهربان ‌و‌ نرم عطا کن ‌و‌ دست قدرت او‌ بر‌ دشمنانت گشوده گردان ‌و‌ رافت ‌و‌ رحمت ‌و‌ عطوفت ‌و‌ محبتش را‌ نصیب ما‌ گردان ‌و‌ ما‌ را‌ از‌ نیوشندگان ‌و‌ فرمانبرداران امر او‌ قرار ده‌ ‌و‌ چنان کن که‌ در‌ راه رضاى او‌ سعى کنیم ‌و‌ یارى اش نماییم ‌و‌ مدافع او‌ در‌ برابر دشمنش باشیم ‌و‌ این سبب تقرب ما‌ به‌ تو‌ ‌و‌ رسول تو- صلواتک علیه ‌و‌ آله- گردد.

بار خدایا، تحیت ‌و‌ درود بفرست دوستان ایشان را: ‌آن اعتراف کنندگان به‌ مقام ‌و‌ منزلت ایشان، ‌آن پیروى کنندگان راه ایشان، ‌آن پاى نهندگان به‌ جاى پاى ایشان، ‌آن چنگ زنندگان به‌ رشته ‌ى‌ آیین ایشان، ‌آن تمسک جویان به‌ دوستى ایشان، ‌آن پذیرندگان پیشوایى ایشان، ‌آن تسلیم شوندگان به‌ فرمان ایشان، ‌آن کوشندگان در‌ طاعت ایشان، ‌آن منتظران دولت ایشان ‌و‌ ‌آن چشم به‌ راهان ظهور ایشان. تحیت ‌و‌ درودى مبارک، پاکیزه، فزاینده، در‌ هر‌ بامداد ‌و‌ هر‌ شبانگاه.

اى خداوند، بر‌ ایشان سلام کن ‌و‌ بر‌ ارواحشان. اعمالشان با‌ تقوى توام نماى ‌و‌ احوالشان به‌ صلاح آور ‌و‌ توبه شان بپذیر، که‌ تو، توبه پذیرنده ‌و‌ مهربانى. تو‌ بهترین آمرزندگانى. ما‌ را‌ به‌ رحمت خود با‌ آنان در‌ دارالسلام بهشت جاى ده، اى مهربان ترین مهربانان.

ترجمه ارفع

الها دینت را در هر زمان به توسط امامى که براى بندگانت علامت و در شهرها نشانه بوده اند برپا داشتى و تایید نمودى بعد از آنکه دوستى آن امام را به دوستى خود پیوند زدى و وى را سبب خشنودى خویش گردانیدى و طاعت او را واجب نمودى و مردم را از نافرمانى اش برحذر داشتى و فرمان دادى تا از دستوراتش اطاعت کنند و از آنچه را که نهى مى نماید اجتناب نمایند و از آن امام جلو نیفتند و در اجراى دستوراتش از او عقب نمانند.

امامى که حافظ پناهندگان و پناه اهل ایمان و ریسمان اهل توسل و بهاء جهانیان است.

بار پروردگارا پس بر ولیت شکر آنچه را که بر او تفضل فرمودى الهام فرما و توفیق همان نوع شکرگزارى را به وسیله آن گرامى به ما عنایت کن و از جانب فضلت به او قدرت و پیروزى ده و درها را به روى او بگشا آن هم گشودنى آسان و او را به تواناترین تکیه گاهت یارى فرما و توانائیش را محکم گردان و بازویش را قدرت بخش و با دیده ات وى را نگهبانى کن و با حمایتت او را حفظ فرما و با فرشتگانت او را نصرت بخش و با سپاهت که غالبند کمکش کن.

خدایا به وسیله او کتاب و احکام و شرایع و سنت هاى پیامبرت را برپا دار الها درود تو بر او و آلش باد، خدایا به وجود امام آنچه را که ظالمان از معالم و احکام دینت ضایع کردند و از بین بردند زنده کن و زنگ زدگى که از ستمکاران به دینت وارد شده بر طرف نما و به وسیله او سختى را از مسیر هدایتت و دین برگشتگان و مرتدین را از سر راهت بردار و به توسط او آنان را که براى راهت کجى و انحراف را طلب مى کنند نابود فرما.

خدایا امام را براى دوستانت نرم و مهربان و دست قدرتش را بر دشمنانت غالب گردان و رافت و رحمت و لطف و مهربانى اش را به ما ببخش و ما را جزء گوش فرا دهندگان به فرامین و اطاعت کنندگان دستوراتش و کوشندگان در جلب رضایش و سیرکنندگان به یارى اش و مدافعین از حضرتش قرار ده.

پروردگارا به سوى تو و به سوى پیامبرت روانه مان ساز و درودت را بر او و آلش بفرست و بدین وسیله ما را جزء تقرب جویان قرار ده.

پروردگارا و درود فرست بر آن دسته دوستان آن گرامیان که به مقامات ایشان اعتراف دارند و از راه و سیره ى آنها پیروى مى کنند و به دنبال آثارشان مى روند و به راهنمایى هایشان تمسک مى جویند، به دوستى ایشان توسل جسته و به امامتشان اقتدا مى کنند، تسلیم امر آن بزرگوارانند و در بجا آوردن فرامین آنها کوشا هستند و انتظار روزهاى آنها را مى کشند و چشم براه دولت ایشانند، درودهاى با برکت و پاکیزه و فزاینده در صبحگاهان و شبانگاهان.

خدایا بر ایشان و ارواحشان درود فرست و کارشان را با تقوى و پاکدامنى فراهم نما و شئونات زندگى ایشان را اصلاح کن و بر آنها ببخش و عفوشان فرما زیرا که تو زیاد توبه پذیر و مهربانى و بهترین بخشنده مى باشى. الها ما را با ایشان در دارالسلام در یکجا قرار ده به لطف و کرمت ای‌ مهربانترین مهربانان.

ترجمه استادولی

خدایا، تو دین خود را در هر زمانى به امامى تأیید کرده اى که او را به عنوان نشانه هدایت براى بندگانت، و مشعلگاه در شهرهایت برپا داشتى، پس از آن که ریسمان او را به ریسمان خویش پیوستى، و او را وسیله رسیدن به خشنودیت قرار دادى، و اطاعت او را واجب شمردى، و از نافرمانى او بر حذر داشتى، و فرمان دادى که به امرهاى او گردن نهند، و از نهى هاى او بازایستند، و هیچ کس بر او پیشى نگیرد، و احدى از او بازنماند، پس او نگاهدار پناهناگان، و پناه مؤمنان، و دستاویز چنگ زنندگان، و مایه عزت و ارجمندى جهانیان است.

خدایا، پس شکر نعمت هایى را که به ولى خودت داده اى به او الهام کن، و مانند همان شکر را درباره نعمت وجود او به ما الهام نما، و او را نزد خویش قدرتى پیروزمند عنایت فرما، و برایش پیروزى آسان فراهم آر، و او را به ستون (قدرت) خلل ناپذیر خود یارى رسان، و پشتش را محکم ساز، و بازویش را قوت بخش، و او را تحت نظر خود پاسدارى کن، و در سایه حفظ خویش حفظ فرما، و با فرشتگانت یارى ده، و با سپاس چیره تر خود کمک رسان.

و به سبب او کتاب و احکام و قوانین و سنت هاى رسول خود را- که درود تو اى خدا بر او و آل او باد- برپا دار، و به سبب او آنچه را که ستمگران از نشانه هاى دین تو کشتند (محو کردند) زنده بدار (آشکار ساز)، و زنگار ستم را از سر راهت پاک کن، و خطرها را از سر راهت بردار، و کجروان را از جاده ات بیرون ران، و کسانى را که مى خواهند راه راست تو را کج نمایند نابود ساز.

و خوى او را با دوستانت نرم ساز، و دست او را بر سر دشمنانت دراز کن، و مهر و رحمت و عطوفت و دلسوزیش را در حق ما روا دار، و ما را شنوا و فرمانبر او، و کوشاى در راه رضاى او، و یاورانى شتابان به سوى یارى و دفاع از او، و بدین سبب جویاى قرب و نزدیکى به خود و رسول خود- که درود تو اى خدا بر او و آل او باد- قرار ده.

خدایا، و بر دوستان آنان که معترف به مقامشان، و پیرو راهشان، و رهرو آثارشان، و چنگ زنندگان به دستاویزشان، و آویختگان به رشته ولایتشان، و اقتدا کنندگان به امامتشان، و تسلیم شوندگان فرمانشان، و سخت کوشان در اطاعتشان، و منتظران روزگار دولتشان، و چشم دوختگان به آنانند، درودهاى مبارک و پاک و فزاینده در هر صبح و شام فرست.

و بر آنان و ارواحشان سلام فرست، و کارشان را بر اساس تقوا سامان ده، و شئون آنان را اصلاح کن، و توبه آنان را بپذیر، که تویى توبه پذیر و مهربان، و بهترین آمرزندگان، و ما را در سراى سلامتى (بهشت) در کنار آنان قرار ده، به رحمت خودت اى مهربان ترین مهربانان.

ترجمه الهی قمشه‌ای

بار خدایا همانا تو دین و شرع خود را (که طریق هدایت و سعادت و تربیت و تکمیل بندگانست) در هر عصر و زمانى تایید و نصرت دادى به واسطه امام عادل و پیشواى کاملى که تو او را منصوب کردى (یعنى آن امام را تو بر‌ خلق حجه الله و خلیفه الله قرار دادى و مراد از امام اینجا پیغمبران و جانشینان حقیقى آنهاست و شاید علماى ربانى را که هادى خلق به سوى خدایند نیز شامل است) و آن پیشوایان راه حق را در بلاد و دیار بندگانت معروف و مشهور ساختى پس از آنکه رشته توسل آنها (و تعلیماتشان) به تو پیوسته بود و آن امام را (و ارشاد و تعلیمات دین او را) وسیله وصول خلق به مقام رضا و خشنودى خود گردانیدى ( که در آن بهشت رضوان و سعادت ابد بندگانست) و اطاعت و پیروى آن امام را بر‌ خلق فرض و واجب فرمودى و از مخالفتش منع و تحذیر کردى و به امتثال اوامرش امر اکید و از ارتکاب نواهیش نهى شدید فرمودى و نیز امر کردى که هیچ فردى از امت بر‌ او تقدم نجوید و از و متاخر نماند (یعنى هیچ کس از امت از عالى و دانى، پیر و جوان، عالم و جاهل، بزرگ و کوچک احدى حق تقدم بر‌ او ندارد و متاخر از و نباید ماند بلکه کاملا بایست از پى او راه سعادت و طریق رضاى حق را پیمود) پس آن امام عادل غایب نگهبان خلق است پناه هر که به درگاه خدا التجا کند و کهف و پناه اهل ایمانست و حلقه ى محکم و محل اطمینان آنان که متمسک به رشته ولایت آن امامند و او نور هدایت و حسن و بهاى اهل عالمست.

پروردگارا شکر نعمت بزرگى که به واسطه وجود او به ما (امت ختمى مرتبت) عطا کردى به قلب آن امام غائب الهام فرما و به قلب ما هم مثل آن شکر را الهام کن (یعنى اى خدا به آن امام عصر بقیه الله شکر نعمت سلطنت و مصلحیت کل و عدل و داد محض در عالم که یملاء الله الارض قسطا و عدلا الخ) که به او عطا کردى شکرش را به او الهام فرما و چون به آن نعمت الهى به حقیقت ما امت بهره مند و سعادتمند خواهیم شد به قلب ما امت هم شکر نعمت وجودش را الهام فرما و در این عبارات به امت تعلیم مى دهد که وجود ولى الله اعظم و قطب نظام عالم نعمت بزرگ خداست بر‌ خلق که به نور وجودش ظلمتکده گیتى روشن خواهد شد و ما بندگان از نعمت و جودش چنانکه خود او شکرگزار خداست ما هم خدا را به واسطه ى نعمت وجودش شکر گوئیم و از خدا نصرت و فتح و تاییدش را بطلبیم و پیوسته در دعا به درگاه خدا توجه به او را مقدم داریم تا به واسطه ى آن وجه الله اکرم طاعات ما مقبول و دعاهاى ما مستجاب گردد) و اى خدا تو به آن امام از جانب خود سلطنت و نصرت و فتح و فیروزى کامل به آسانى عطا فرما و بر‌ کن سلطنت با عزت کامل خود او را یارى کن و سپاه و اتباعش را نیرومند و بازویش را قوى گردان و به چشم عنایتت (از هر جهت) او را رعایت و مراقبت فرما و در حفظ و حمایت خود (از شر دشمن و از هر حادثه ناگوار) محفوظ دار و به فرشتگان و به سپاه خود که بر‌ هر نیروئى غالب و قاهرند او را مدد و نصرت عطا فرما

و احکام و حقایق کتاب آسمانیت و حدود شرع مقدس و سنن رسول اکرمت که درود و رحمتت بر‌ او و آل پاکش باد به قیام آن حضرت برقرار و استوار بدار و آنچه را از معالم دینت (و حقایق و احکام قرآن و سنتهاى رسولت ) را که ستمکاران (و اهل ظلم و طغیان) مضمحل و نابود کرده اند در دولت حضرتش احیاء گردان (و میان خلق مقرر ساز) و زنگار جور و بیداد را از آئینه ى آئینت پاک گردان و سختیها و مشکلاتى که در راه (شرع مقدس براى تخریب دین) تو به وجود آورده اند همه را دور ساز (و چاه هائى که گمراهان در راه اهل ایمان کنده اند و شبهات و خرافاتى که به دین بسته اند محو و نابود کن) و عناصر ناپاکى که از راه پاک دین تو برگشتند به دست قهر و هلاک سپار و ظالمان (اهل بغى و ضلالت) و سرکشان کج اندیش که راه راست (و طریق مستقیم و مقتصد و درستى و راستى و عدل تو را بر‌ خلق کج و منحرف ساختند آنان را پامال قهر و انتقام ساز

و آن امام را براى دوستانت و دود و مهربان گردان و بر‌ دشمنانت قوى دست و غالب و قاهر فرما و بر‌ ما (شیعیان و دوستان ما) او را رافت و رحمت و عاطفه و مهربانى عطا کن و ما را شنوا به سخنان و مطیع فرمان او و کوشا در راه رضا و خشنودى او بگردان و در یارى و نصرت او و دفع دشمن از او ما را از حمایت کنندگان آن حضرت و طرفدارانش قرار ده و غرض و نیت ما را در کار نصرت او خالص در تقرب به درگاه حضرتت گردان و رسول گرامیت که درود بر‌ او و آل پاکش باد

پروردگارا و (بعد از درود و رحمت بر‌ رسول اکرم (ص) و آل اطهار و امام قائم (ع)) درود و رحمت فرست بر‌ دوستان و شیعیان آن بزرگواران آنان که به مقام ولایت و امامت آنها معترفند و از طریقه ى آنان (که راه حق و صراط مستقیم است) و از اخبار و آثار (علمى و اخلاقى و حکمى) آن بزرگواران پیروى مى کنند و به عروه الوثقاى ولایت و دوستى آنان چنگ زده و به مقام امامت و پیشوائى آنها تمسک و توسل جسته اند و تسلیم امر خلافت و سلطنت الهیه ى آن بزرگوارانند و در راه اطاعت آنها مى کوشند و دوران حکومت عدل آنان را انتظار دارند و کاملا چشم دل به جانب آن بزرگواران گشوده اند بر‌ این شیعیان و دوستانشان هم بار الها درود و رحمت فرست رحمتهائى بسیار با برکت و پاکیزه و تام و کامل

بر آن دوستان اهل بیت (ع) و بر‌ ارواح پاکشان (یعنى بر‌ حى و میت شان تحیت و رحمت فرست) و به تقوى و پرهیزکارى امرشان را از پریشانى و اختلاف به تجمع و اتحاد مقرون ساز و شئون و احوالشان را اصلاح فرما (و آنان را در احوال و افعال و شئون جسمانى و روحانى صالح گردان و شایسته لطف و احسان خود قرار ده) و توبه آنها را (از لغزشها و گناهان) بپذیر که همانا تو بسیار توبه پذیر و بهترین آمرزنده گناهانى و ما را هم با آن شیعیان و دوستان اهل بیت علیهم السلام در بهشت دارالسلام همنشین گردان به حق رحمت واسعت اى مهربانترین مهربانان عالم.

ترجمه سجادی

خداوندا، همانا تو‌ دین خود را‌ در‌ هر‌ زمانى به‌ امامى تأیید کرده اى، که‌ او‌ را‌ نشانه اى‌ براى بندگانت ‌و‌ علامتى در‌ شهرهایت به‌ پا داشتى، پس‌ از‌ آنکه ریسمان او‌ را‌ به‌ ریسمان خود پیوستى ‌و‌ او‌ را‌ سبب رسیدن به‌ خوشنودى ات قرار دادى ‌و‌ فرمانبرى او‌ را‌ واجب گرداندى ‌و‌ از‌ نافرمانى اش برحذر داشتى ‌و‌ فرمان دادى که‌ به‌ امرهاى او‌ امتثال کنند ‌و‌ از‌ نهى هاى او‌ بازایستند ‌و‌ هیچ پیشى گیرنده اى‌ از‌ او‌ پیشى نگیرد ‌و‌ هیچ بازمانده اى‌ از‌ او‌ بازنماند. پس‌ او‌ نگهدارنده پناهندگان ‌و‌ پناهگاه مؤمنان ‌و‌ دستاویز چنگ زنندگان ‌و‌ ارجمندىِ جهانیان است.

خداوندا، پس‌ به‌ ولىّ خود، شکرِ آنچه را‌ که‌ به‌ او‌ نعمت داده اى، الهام فرما ‌و‌ مانند ‌آن (شکر) را‌ در‌ نعمت، به‌ ما‌ الهام نما ‌و‌ او‌ را‌ از‌ جانب خود، سلطنتى پیروزمند عطا فرما ‌و‌ براى او‌ پیروزى به‌ آسانى بگشاى ‌و‌ او‌ را‌ به‌ تواناترین تکیه گاه (نیروى) خود، یارى فرما ‌و‌ پشتش را‌ محکم ساز ‌و‌ بازویش را‌ قوّت ده‌ ‌و‌ تحت نظر خود، از‌ او‌ نگهدارى کن ‌و‌ با‌ حفظ خویش، او‌ را‌ پشتیبانى کن ‌و‌ با‌ فرشتگانت یارى اش نما ‌و‌ با‌ چیره ترین لشکرت، به‌ او‌ کمک رسان.

و کتاب خود ‌و‌ احکامت ‌و‌ قوانینت ‌و‌ روش هاى پیامبرت را‌ -خداوندا درودهایت بر‌ او‌ ‌و‌ خاندانش باد- به‌ وسیله او‌ به‌ پا دار ‌و‌ با‌ او‌ آنچه ستمگران از‌ نشانه هاى دینت محو مى کنند را‌ زنده گردان ‌و‌ با‌ او‌ زنگار ستم را‌ از‌ راهت بزداى ‌و‌ به‌ سبب او‌ سختى را‌ از‌ راهت دور کن ‌و‌ به‌ وسیله او‌ منحرفان را‌ از‌ راهت بیرون کن ‌و‌ به‌ وسیله او‌ آنان که‌ مى خواهند راه راست تو‌ را‌ کج کنند، نابود گردان.

و خوى او‌ را‌ براى دوستانت نرم فرما ‌و‌ دستش را‌ بر‌ دشمنانت بگستر ‌و‌ محبّت ‌و‌ رحمت ‌و‌ عطوفت ‌و‌ دلسوزى او‌ را‌ به‌ ما‌ روا دار ‌و‌ ما‌ را‌ براى او‌ شنوندگان، فرمانبران، ‌و‌ کوشا در‌ خوشنودى او، ‌و‌ در‌ مدد نمودنش ‌و‌ دفاع از‌ او‌ یارى کنندگان ‌و‌ بدین وسیله جویاى تقرّب به‌ سوى خود ‌و‌ پیامبرت -که خداوندا درودهایت را‌ بر‌ او‌ ‌و‌ خاندانش بفرست- قرار ده.

خداوندا ‌و‌ بر‌ دوستان آنها که‌ اعتراف کنندگان به‌ مقامشان، پیروان راه روشنشان، رهروان نشانه هایشان، چنگ زنندگان به‌ دستاویزشان، تمسّک جویان به‌ ولایتشان ‌و‌ اقتداکنندگان به‌ امامتشان، تسلیم شدگانِ فرمانشان، کوشش کنندگان در‌ طاعتشان، منتظران روزهاى (دولت) آنان، ‌و‌ چشم دوختگان به‌ ایشانند، درودهاى مبارک، پاک، فزاینده (در) هر‌ صبح ‌و‌ شام، بفرست.

و بر‌ آنان ‌و‌ بر‌ جان هایشان سلام فرست ‌و‌ کردارشان را‌ بر‌ پرهیزکارى سامان ده‌ ‌و‌ احوالشان را‌ براى آنها اصلاح نما ‌و‌ توبه آنان را‌ بپذیر. همانا تو‌ بسیار توبه پذیرِ مهربانى ‌و‌ بهترین آمرزندگانى. ‌و‌ ما‌ را‌ به‌ همراه آنان در‌ خانه سلامتى (بهشت) قرار ده. به‌ رحمت خودت، اى‌ مهربان ترین مهربانان.

ترجمه شعرانی

خدایا ‌تو‌ دین خود ‌را‌ ‌در‌ ‌هر‌ زمان ‌به‌ امامى تایید کردى ‌و‌ ‌او‌ ‌را‌ چون علم براى بندگانت برافراشتى ‌و‌ چون شاخص نور افکنى ‌در‌ شهرهاى خود بپا داشتى ‌پس‌ ‌از‌ آنکه ریسمان ‌او‌ ‌را‌ ‌به‌ ریسمان خود پیوستى ‌و‌ ‌او‌ ‌را‌ وسیله ‌ى‌ تحصیل خشنودى خویش گردانیدى ‌و‌ اطاعت ‌او‌ ‌را‌ واجب فرمودى ‌و‌ ‌از‌ نافرمانى ‌او‌ ترسانیدى ‌و‌ ‌به‌ فرمانبرى ‌تو‌ ترغیب نمودى ‌و‌ پرهیز ‌از‌ مناهى ‌او‌ ‌را‌ لازم شمردى، مبادا هیچکس ‌از‌ ‌او‌ پیش افتد ‌یا‌ ‌از‌ ‌او‌ واپس ماند. ‌او‌ ‌را‌ حافظ پناهندگان ‌و‌ سنگر مومنان ‌و‌ دستاویز نجات جویان ‌و‌ فروغ مردم جهان قرار دادى.

پس ولى خود ‌را‌ الهام ‌کن‌ ‌تا‌ شکر این نعمت بگذارد ‌و‌ ‌ما‌ ‌را‌ نیز الهام ‌کن‌ ‌که‌ نعمت وجود ‌او‌ ‌را‌ سپاس گوئیم ‌و‌ ‌او‌ ‌را‌ ‌به‌ فیروزى ‌از‌ جانب خود نصرت ‌کن‌ ‌و‌ کار ‌او‌ ‌را‌ ‌به‌ آسانى بگشاى ‌و‌ ‌به‌ پشتیبانى محکم خود ‌او‌ ‌را‌ مدد فرماى ‌و‌ پشت ‌او‌ ‌را‌ قوى ‌کن‌ ‌و‌ بازوى ‌او‌ ‌را‌ نیرومند گردان، ‌و‌ ‌او‌ ‌را‌ ‌به‌ دیده رعایت خود نگران باش ‌و‌ ‌در‌ کنف حمایت خود نگهدار، ‌و‌ ‌به‌ فرشتگانش یارى ‌کن‌ ‌و‌ ‌به‌ سپاه نیرومند خویش مدد ده.

و کتاب ‌و‌ احکام ‌و‌ قوانین ‌و‌ سنت رسول خود صلواتک علیه ‌و‌ آله ‌را‌ بدو برپاى دار. ‌و‌ آنچه ‌از‌ آثار دین ستمکاران ناپدید کردند بدست ‌او‌ زنده ‌کن‌ ‌و‌ زنگ ستم ‌را‌ ‌از‌ صفحه ملت خویش بدست ‌او‌ زدوده ‌کن‌ ‌و‌ دشواریها ‌که‌ ‌در‌ راه دین ‌تو‌ نهاده اند ‌به‌ همت ‌او‌ بردار ‌و‌ منحرفان ‌را‌ ‌به‌ ‌او‌ نابود ‌کن‌ ‌و‌ آنها ‌که‌ طالبان ‌تو‌ ‌را‌ ‌به‌ راه ‌کج‌ برند بدست ‌او‌ ناپدید گردان.

و ‌دل‌ ‌او‌ ‌را‌ ‌بر‌ دوستان مهربان ‌کن‌ ‌و‌ دست ‌او‌ ‌را‌ ‌بر‌ دشمنان چیره ساز ‌و‌ ‌ما‌ ‌را‌ ‌از‌ مهر ‌و‌ بخشایش ‌و‌ دلجوئى ‌و‌ نوازش ‌او‌ برخوردار دار ‌و‌ شنوا ‌و‌ فرمانبردار ‌او‌ گردان ‌که‌ ‌در‌ تحصیل خشنودى ‌او‌ بکوشیم ‌و‌ براى یارى ‌او‌ ‌و‌ دفع دشمن ‌وى‌ پیوسته پیرامون ‌او‌ باشیم ‌و‌ ‌به‌ خداى ‌و‌ رسول ‌تو‌ بدین خدمت تقرب جوئیم صلواتک اللهم علیه ‌و‌ آله

خدایا ‌بر‌ دوستان ائمه علیهم السلام ‌که‌ مقام آنان ‌را‌ شناختند ‌و‌ ‌به‌ روش آنها رفتند ‌و‌ آثار آنان ‌را‌ پیروى کردند ‌و‌ بدانان پیوستند، ولایت آنان ‌را‌ دستاویز خود ساختند ‌و‌ پیشوائى آنها ‌را‌ پذیرفتند ‌و‌ فرمان آنها ‌را‌ گردن نهادند ‌و‌ ‌در‌ اطاعت آنها کوشیدند، ‌در‌ انتظار روزگار دولت آنها نشستند، چشمان خود ‌را‌ سوى آنها دوختند، درودها نثار ‌کن‌ پاک ‌و‌ فرخنده ‌و‌ برومند ‌هر‌ بامداد ‌و‌ شامگاه.

و سلام ‌بر‌ آنها ‌و‌ جانهاى آنها فرست ‌و‌ کار آنها ‌را‌ ‌به‌ پرهیزکارى سامان ‌ده‌ ‌و‌ حال آنها ‌را‌ ‌به‌ صلاح آور ‌و‌ توبه ‌ى‌ آنها ‌را‌ بپذیر ‌که‌ توئى پذیرفتار توبه ‌و‌ مهربان ‌و‌ بهترین آمرزندگان ‌و‌ ‌ما‌ ‌را‌ ‌با‌ آنها ‌در‌ سراى سلامت ماوى ‌ده‌ برحمتک ‌یا‌ ارحم الراحمین.

ترجمه فولادوند

بار خدایا! تو‌ در‌ هر‌ زمان دین خود را‌ به‌ پیشوایى یارى بخشیده اى، ‌و‌ او‌ را‌ بر‌ پاى داشته اى تا‌ رایت آسا راهنماى بندگانت شود ‌و‌ در‌ دیارت چراغ فروغ بخش هدایت باشد ‌و‌ رشته ‌ى‌ پیمان وى به‌ رشته ‌ى‌ پیمان خویش پیوسته اى ‌و‌ او‌ را‌ وسیله ‌ى‌ خشنودى خویش گردانیده ‌و‌ اطاعت وى را‌ واجب ساخته ‌و‌ مردمان را‌ از‌ سرکشى در‌ برابرش بر‌ حذر داشته ‌و‌ مقرر فرموده اى که‌ به‌ هر‌ چه فرمان مى دهد اطاعت نمایند ‌و‌ از‌ هر‌ چه باز مى دارد خوددارى ورزند ‌و‌ هیچ کس بر‌ وى پیشى نجوید ‌و‌ کسى از‌ وى واپس نماند ‌و‌ او‌ همانا نگهدار آنهایى است که‌ بدو پناه مى جویند ‌و‌ او‌ همانا حافظ پناه جویان ‌و‌ مامن گروندگان ‌و‌ دستاویز متمسکان ‌و‌ زیور جهانیان است.

بار الها! به‌ ولى خویش، به‌ شکرانه ‌ى‌ نعمتى که‌ بدو ارزانى داشته اى، الهام فرماى که‌ به‌ شکر نعمت تو‌ پردازد ‌و‌ ما‌ را‌ نیز الهام بخش که‌ شکر نعمت وى به‌ جاى آوریم ‌و‌ او‌ را‌ از‌ پیش خود سلطنتى یارى بخش عطا فرماى ‌و‌ به‌ آسانى راه پیروزى بر‌ وى بگشاى ‌و‌ به‌ نیرومندترین ارکان قدرت خود یارى ده‌ ‌و‌ پشت وى را‌ استوار ‌و‌ بازویش را‌ نیرومند ساز ‌و‌ زیر نظر خود قرار ده‌ ‌و‌ در‌ سایه ‌ى‌ نگهدارى خود حفظش فرما ‌و‌ به‌ وسیله ‌ى‌ فرشتگانت او‌ را‌ یارى ده‌ ‌و‌ با‌ سپاه نیرومندتر خود وى را‌ نصرت بخش و به‌ وسیله ‌ى‌ وى کتاب ‌و‌ حدود ‌و‌ سنن پیامبر خود را‌ به‌ پاى دار !

بار خدایا! درود تو‌ بر‌ وى ‌و‌ خاندانش ‌و‌ هر‌ چه را‌ ستمگران از‌ معالم دینى تو‌ مى رانیده اند به‌ وسیله ‌ى‌ وى زنده ساز ‌و‌ زنگ جور ظالمان را‌ بدو از‌ طریقتت بزداى ‌و‌ به‌ وسیله ‌ى‌ وى دشواریها را‌ از‌ راهت دور ساز ‌و‌ منحرفان را‌ به‌ وسیله ‌ى‌ او‌ از‌ میانبردار ‌و‌ کسانى را‌ که‌ آهنگ کژ ساختن راه راست تو‌ را‌ دارند نابود فرما

و دل او‌ را‌ براى دوستانت نرم کن ‌و‌ دستش را‌ بر‌ دشمنان گشوده گردان، ‌و‌ مهربانى ‌و‌ رحمت ‌و‌ نازدلى ‌و‌ مهرش را‌ به‌ ما‌ ارزانى فرما ‌و‌ چنان کن که‌ ما‌ از‌ شنوندگان ‌و‌ فرمان بران وى باشیم ‌و‌ در‌ خشنودى وى در‌ کوشیم ‌و‌ به‌ یاریش شتابیم ‌و‌ در‌ دفاع از‌ وى در‌ برابر خصمانش تلاش کنیم ‌و‌ بدینوسیله به‌ تو‌ ‌و‌ پیامبرت، که‌ بار خدایا درودت بر‌ وى ‌و‌ خاندانش باد، تقرب حاصل کنیم.

بار الها! ‌و‌ درود بر‌ دوستان ایشان که‌ به‌ مقام آنها معترف ‌و‌ پیرو طریق آنان ‌و‌ اقتضاءکننده به‌ آثار ‌و‌ چنگ در‌ زننده به‌ دستگیره ‌ى‌ آنها ‌و‌ متمسک به‌ دوستى ‌و‌ اقتداکننده به‌ محبت ‌و‌ گردن نهنده به‌ پیشوایى ‌و‌ تسلیم شونده به‌ فرمان ‌و‌ کوشنده در‌ طاعت ‌و‌ چشم به‌ راه ایام دولت ایشانند،

درودى پاک بر‌ ایشان ‌و‌ بر‌ ارواح آنان نثار کن ‌و‌ کار آنها را‌ بر‌ اساس پرهیزگارى جمعیت بخش ‌و‌ حال ایشان را‌ به‌ سامان آر ‌و‌ توبه ‌ى‌ آنان را‌ در‌ پذیر، چرا که‌ تو‌ خود توبه پذیر مهربانى ‌و‌ بهترین آمرزندگانى ‌و‌ ما‌ را‌ در‌ دارالسلام بهشت با‌ ایشان همراه فرما، اى مهربانترین مهربانان!

ترجمه فیض الاسلام

بار خدایا ‌تو‌ دین خود (اسلام) ‌را‌ ‌در‌ ‌هر‌ زمان ‌و‌ روزگارى ‌به‌ وسیله ‌ى‌ امام ‌و‌ پیشوائى (یکى ‌از‌ ائمه ‌ى‌ معصومین علیهم السلام) ‌که‌ ‌او‌ ‌را‌ براى (گمراهان) بندگانت علامت (راهنما) ‌و‌ ‌در‌ شهرهایت نشانه ‌ى‌ (راه حق) برپا داشته اى، تایید ‌و‌ کمک کرده ‌اى‌ ‌پس‌ ‌از‌ آنکه پیمان (دوستى) ‌آن‌ امام ‌را‌ ‌به‌ پیمان (به دوستى) خود پیوسته، ‌و‌ ‌او‌ ‌را‌ سبب خشنودى (افاضه ‌ى‌ رحمت) خویش گردانیده اى، ‌و‌ طاعت ‌و‌ فرمانبرى ‌از‌ ‌او‌ ‌را‌ واجب نموده، ‌و‌ ‌از‌ فرمان نبردن ‌از‌ ‌او‌ ترسانیده اى، ‌و‌ ‌به‌ فرمانبرى فرمانهایش، ‌و‌ بازایستادن ‌از‌ نهى ‌و‌ بازداشتنش، ‌و‌ ‌به‌ اینکه کسى ‌از‌ ‌او‌ پیشى نگیرد (جز پیروى ‌از‌ فرمان ‌او‌ ‌از‌ پیش خود کارى نکند) ‌و‌ ‌از‌ ‌او‌ واپس نماند (خلاف فرمانش قدمى برندارد) فرمان داده اى، ‌پس‌ ‌او‌ است نگهدار پناهندگان (به خود ‌از‌ واقع شدن ‌در‌ یکى ‌از‌ ‌دو‌ طرف افراط ‌و‌ تفریط) ‌و‌ پناه اهل ایمان (در رهائى ‌از‌ تاریکیهاى نادانى ‌و‌ شبهات) ‌و‌ دستاویز چنگ زدگان (از کیفرها) ‌و‌ جمال ‌و‌ نیکوئى جهانیان (زیرا ‌به‌ راهنمائى ‌و‌ روش ‌او‌ تراز ‌وى‌ عدل ‌و‌ داد ‌در‌ بین مردم برابر ‌مى‌ گردد)

بار خدایا ‌پس‌ (چون براى ‌تو‌ ‌در‌ ‌هر‌ روزگارى پیشوائى است ‌به‌ این صفات) ‌به‌ ولى (اولى ‌به‌ تصرف ‌در‌ امور مومنین) خود (که امام این زمان است) شکر ‌و‌ سپاس آنچه ‌را‌ ‌بر‌ ‌او‌ نعمت داده ‌اى‌ الهام نما (این جمله دعاء است براى امام ‌هر‌ زمان، ‌و‌ بیان امام- علیه السلام- ‌در‌ اینجا ‌در‌ زمان امامتش اشاره ‌به‌ خود بوده سپس امام ‌هر‌ زمانى، ‌و‌ مقصود تعلیم ‌و‌ یاد دادن ‌به‌ شیعیان است) ‌و‌ مانند ‌آن‌ شکر ‌و‌ سپاس ‌را‌ (بر آنچه ‌به‌ ‌ما‌ نعمت داده اى) ‌به‌ سبب ‌آن‌ حضرت ‌به‌ ‌ما‌ الهام کن، ‌و‌ ‌او‌ ‌را‌ ‌از‌ جانب خود سلطنت ‌و‌ توانائى (یا حجت ‌و‌ برهان آشکارى) ‌که‌ (او ‌و‌ شیعیانش را) یارى دهنده است عطا فرما، ‌و‌ براى ‌او‌ (هر مشکل ‌و‌ بسته شده ‌اى‌ را) بگشاى گشودن آسانى (که رنج ‌در‌ ‌آن‌ نباشد) ‌و‌ ‌او‌ ‌را‌ ‌به‌ تواناترین تکیه گاه خود یارى ده، ‌و‌ توانائیش (یا پشتش) ‌را‌ محکم ‌و‌ استوار گردان، ‌و‌ بازویش ‌را‌ توانائى بخش (او ‌را‌ کمک فرما) ‌و‌ ‌به‌ دیده ‌ى‌ (مراقبت) خود رعایت ‌و‌ حفظش کن، ‌و‌ ‌به‌ نگهداریت نگهدارش، ‌و‌ ‌به‌ فرشتگانت (در ‌هر‌ زمان ‌یا‌ هنگام جهاد چنانکه جدش رسول خدا -صلى الله علیه ‌و‌ آله- ‌را‌ ‌در‌ جنگ بدر یارى کردند) یاریش نما، ‌و‌ ‌به‌ لشگر ‌و‌ سپاهت (مومنین ‌و‌ جهادکنندگان ‌در‌ راهت) ‌که‌ غلبه کننده ترین (لشگرها)اند کمکش فرما

و کتاب خود (محکم، متشابه، مجمل، مفصل، ناسخ ‌و‌ منسوخ قرآن ‌و‌ خواندن ‌آن‌ ‌را‌ چنانکه فرود آمده ‌و‌ نگهداریش ‌را‌ ‌از‌ فساد ‌و‌ تباهى) ‌و‌ احکام ‌و‌ راهها(ى هدایت ‌و‌ رستگار)یت ‌و‌ روشهاى پیغمبرت را- درودهایت بار خدایا ‌بر‌ ‌او‌ ‌و‌ ‌آل‌ ‌او‌ باد- ‌به‌ وسیله ‌ى‌ ‌او‌ ‌به‌ ‌پا‌ دار (آشکار ساز) ‌و‌ آنچه ‌از‌ نشانه هاى دینت (احکام ‌و‌ دستورهایت) ‌را‌ ‌که‌ ستمکاران ‌مى‌ رانده اند (پشت ‌سر‌ انداخته طبق آنها رفتار نمى کنند) ‌به‌ سبب ‌او‌ زنده گردان (هویدا ساز) ‌و‌ زنگ (فساد ‌و‌ تباهکارى) ستم (ستمکاران) ‌را‌ ‌از‌ طریقه ‌و‌ راهت (دینت) ‌به‌ ‌او‌ بزداى، ‌و‌ ‌به‌ وسیله ‌ى‌ ‌او‌ سختى ‌را‌ ‌از‌ راهت (توانا نبودن ‌به‌ هدایت ‌و‌ راهنمائى مردم ‌را‌ ‌به‌ سوى ‌آن‌ ‌که‌ ‌به‌ واسطه ‌ى‌ تسلط ‌و‌ غلبه ‌ى‌ ستمکاران ‌رخ‌ داده) دور ساز، ‌و‌ ‌به‌ سبب ‌او‌ عدول کنندگان ‌از‌ راه خود (اسلام) ‌را‌ ‌از‌ میان بردار، ‌و‌ ‌به‌ ‌او‌ آنان ‌را‌ ‌که‌ براى راه راست ‌تو‌ اعوجاج ‌و‌ کجى ‌مى‌ طلبند (در میان مردم شبهات ‌و‌ تاویلات باطله القاء ‌مى‌ نمایند ‌تا‌ آنها ‌را‌ گمراه نمایند) نیست ‌و‌ نابود گردان

و ولى خود (امام زمان) ‌را‌ براى دوستانت نرم (بردبار) گردان، ‌و‌ دستش ‌را‌ ‌بر‌ دشمنانت بگشا (او ‌را‌ ‌بر‌ ایشان مسلط فرما) ‌و‌ رحمت ‌و‌ مهربانى ‌و‌ عطوفت ‌و‌ شفقت ‌او‌ ‌را‌ ‌به‌ ‌ما‌ ببخش (او ‌را‌ درباره ‌ى‌ ‌ما‌ مهربان ساز) ‌و‌ ‌ما‌ ‌را‌ براى ‌او‌ شنوندگان فرمانبرندگان ‌و‌ ‌در‌ (به دست آوردن) رضا ‌و‌ خشنودیش کوشش کنندگان ‌و‌ ‌در‌ یارى نمودن ‌و‌ دفاع ‌و‌ پشتیبانى ‌از‌ ‌او‌ یارى کنندگان ‌و‌ ‌به‌ وسیله ‌ى‌ آنچه درخواست ‌شد‌ ‌به‌ سوى ‌تو‌ ‌و‌ پیغمبرت- درودهایت ‌اى‌ خدا ‌بر‌ ‌او‌ ‌و‌ ‌آل‌ ‌او‌ باد- تقرب جویان نما

بار خدایا درود فرست ‌بر‌ دوستان ایشان ‌که‌ ‌به‌ مقام ‌و‌ مرتبه ‌ى‌ آنان (خلافت ‌و‌ رئاست عامه ‌و‌ فضیلت ‌و‌ برتریشان ‌بر‌ همه ‌ى‌ مردم ‌که‌ ‌تو‌ قرار داده اى) اقرار دارند، راه روشنشان ‌را‌ پیروى ‌مى‌ نمایند (طبق دستورشان رفتار ‌مى‌ کنند) دنبال آثار ‌و‌ نشانه هاشان ‌مى‌ روند، ‌به‌ دستاویز (به دین ‌و‌ راهنمائى)شان چنگ ‌مى‌ زنند، ‌به‌ دوستیشان تمسک ‌مى‌ جویند (به وجوب طاعتشان اعتقاد دارند) ‌به‌ امامت ‌و‌ پیشوائیشان اقتدا ‌مى‌ نمایند، براى امر ‌و‌ فرمانشان تسلیم ‌و‌ فرمانبرانند، ‌در‌ طاعت ‌و‌ پیرویشان ‌مى‌ کوشند، ایام روزگار (دولت ‌و‌ ظهور خلافت) ایشان (ایام حضرت صاحب الامر، المهدى المنتظر -صلوات الله ‌و‌ سلامه علیه- ‌که‌ دولت ‌او‌ دولت ایشان است) ‌را‌ انتظار دارند ‌و‌ چشمهاشان ‌به‌ سوى آنان دوخته اند (همیشه چشم ‌به‌ راه ظهور دولت ایشانند، حضرت امیرالمومنین- علیه السلام- فرموده: کسى ‌که‌ امر ‌ما‌ «ظهور امام زمان -عجل الله تعالى له الفرج-» ‌را‌ منتظر ‌و‌ چشم ‌به‌ راه باشد مانند کسى است ‌که‌ ‌در‌ راه خدا کشته ‌و‌ ‌به‌ خون خود طپیده باشد) درودهاى ‌با‌ برکت ‌و‌ نیکى ‌و‌ پاکیزه ‌و‌ فزاینده، هنگام بامدادان ‌و‌ شبانگاهان

و ‌بر‌ ایشان ‌و‌ ‌بر‌ جانهاشان درود فرست، ‌و‌ کارشان (گفتار ‌و‌ کردارشان) ‌را‌ ‌بر‌ تقوى ‌و‌ پرهیزکارى فراهم نما، ‌و‌ احوالشان ‌را‌ اصلاح فرما، ‌و‌ توبه ‌ى‌ آنان ‌را‌ بپذیر، زیرا ‌تو‌ بسیار توبه پذیر ‌و‌ مهربان ‌و‌ بهترین آمرزندگانى (چون سیئه ‌ى‌ ‌و‌ بدى ‌را‌ ‌به‌ حسنه ‌و‌ نیکى تبدیل ‌مى‌ نمائى) ‌و‌ ‌ما‌ ‌را‌ ‌به‌ سبب رحمت ‌و‌ مهربانیت ‌در‌ سراى سلامت ‌و‌ ‌بى‌ گزند (بهشت) ‌با‌ ایشان قرار ده، ‌اى‌ مهربانترین مهربانان.

شرح‌ها

دیار عاشقان (انصاریان)

«اَللَّهُمَّ إِنَّک أَیدْتَ دِینَک فِی کلِّ أَوَان بِإِمَام أَقَمْتَهُ عَلَماً لِعِبَادِک وَ مَنَاراً فِی بِلاَدِک بَعْدَ أَنْ وَصَلْتَ حَبْلَهُ بِحَبْلِک

وَ جَعَلْتَهُ الذَّرِیعَةَ إِلَى رِضْوَانِک وَ افْتَرَضْتَ طَاعَتَهُ وَ حَذَّرْتَ مَعْصِیتَهُ وَ أَمَرْتَ بِامْتِثَالِ أَوَامِرِهِ وَ الاِنْتِهَاءِ عِنْدَ نَهْیهِ

وَ أَلاَّ یتَقَدَّمَهُ مُتَقَدِّمٌ وَ لاَ یتَأَخَّرَ عَنْهُ مُتَأَخِّرٌ فَهُوَ عِصْمَةُ اللاَّئِذِینَ وَ کهْفُ الْمُؤْمِنِینَ وَ عُرْوَةُ الْمُتَمَسِّکینَ وَ بَهَاءُ الْعَالَمِینَ

اَللَّهُمَّ فَأَوْزِعْ لِوَلِیک شُکرَ مَا أَنْعَمْتَ بِهِ عَلَیهِ وَ أَوْزِعْنَا مِثْلَهُ فِیهِ وَ آتِهِ مِنْ لَدُنْک سُلْطَاناً نَصِیراً وَ افْتَحْ لَهُ فَتْحاً یسِیراً

وَ أَعِنْهُ بِرُکنِک الْأَعَزِّ وَ اشْدُدْ أَزْرَهُ وَ قَوِّ عَضُدَهُ وَ رَاعِهِ بِعَینِک وَ احْمِهِ بِحِفْظِک وَ انْصُرْهُ بِمَلاَئِکتِک وَ امْدُدْهُ بِجُنْدِک الْأَغْلَبِ

وَ أَقِمْ بِهِ کتَابَک وَ حُدُودَک وَ شَرَائِعَک وَ سُنَنَ رَسُولِک ـ صَلَوَاتُک اللَّهُمَّ عَلَیهِ وَ آلِهِ ـ وَ أَحْی بِهِ مَا أَمَاتَهُ الظَّالِمُونَ مِنْ مَعَالِمِ دِینِک

وَ اجْلُ بِهِ صَدَاءَ الْجَوْرِ عَنْ طَرِیقَتِک وَ أَبِنْ بِهِ الضَّرَّاءَ مِنْ سَبِیلِک وَ أَزِلْ بِهِ النَّاکبِینَ عَنْ صِرَاطِک وَ امْحَقْ بِهِ بُغَاةَ قَصْدِک عِوَجاً

وَ أَلِنْ جَانِبَهُ لِأَوْلِیائِک وَ ابْسُطْ یدَهُ عَلَى أَعْدَائِک وَ هَبْ لَنَا رَأْفَتَهُ وَ رَحْمَتَهُ وَ تَعَطُّفَهُ وَ تَحَنُّنَهُ وَ اجْعَلْنَا لَهُ سَامِعِینَ مُطِیعِینَ

وَ فِی رِضَاهُ سَاعِینَ وَ إِلَى نُصْرَتِهِ وَ الْمُدَافَعَةِ عَنْهُ مُکنِفِینَ وَ إِلَیک وَ إِلَى رَسُولِک ـ صَلَوَاتُک اللَّهُمَّ عَلَیهِ وَ آلِهِ ـ بِذَلِک مُتَقَرِّبِینَ

اَللَّهُمَّ وَ صَلِّ عَلَى أَوْلِیائِهِمُ الْمُعْتَرِفِینَ بِمَقَامِهِمُ الْمُتَّبِعِینَ مَنْهَجَهُمُ الْمُقْتَفِینَ آثَارَهُمُ الْمُسْتَمْسِکینَ بِعُرْوَتِهِمُ الْمُتَمَسِّکینَ بِوِلاَیتِهِمُ

الْمُؤْتَمِّینَ بِإِمَامَتِهِمُ الْمُسَلِّمِینَ لِأَمْرِهِمُ الْمُجْتَهِدِینَ فِی طَاعَتِهِمُ الْمُنْتَظِرِینَ أَیامَهُمُ

الْمَادِّینَ إِلَیهِمْ أَعْینَهُمْ الصَّلَوَاتِ الْمُبَارَکاتِ الزَّاکیاتِ النَّامِیاتِ الْغَادِیاتِ الرَّائِحَاتِ

وَ سَلِّمْ عَلَیهِمْ وَ عَلَى أَرْوَاحِهِمْ وَ اجْمَعْ عَلَى التَّقْوَى أَمْرَهُمْ وَ أَصْلِحْ لَهُمْ شُئُونَهُمْ وَ تُبْ عَلَیهِمْ إِنَّک أَنْتَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ

وَ خَیرُ الْغَافِرِینَ وَ اجْعَلْنَا مَعَهُمْ فِی دَارِ السَّلاَمِ بِرَحْمَتِک یا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ»:

درود بر امام معصوم:

بارالها تو در هر زمان دینت را به وسیله پیشوایى تأیید فرمودى، و او را براى بندگانت مشعلى فروزان به پاداشتى، پس از آنکه پیمان او را به پیمان خود پیوسته و او را وسیله خشنودى خود ساختى، و طاعتش را واجب نموده، و از نافرمانیش بیم دادى، و به اطاعت فرمانها و به باز ایستادن در برابر نهیش، و پیشى نگرفتن بر او، و واپس نماندن از او فرمان دادى، پس او پناهگاه پناه جویان، و ملجأ مؤمنان، و دستاویز چنگ زنندگان، و جمال جهانیان است.

بارالها پس ولىّ خود را به شکر آنچه بر او اِنعام فرمودى ملهم ساز، و ما را همچنان به شکر نعمت وجودش ملهم فرما، و او را با نیروى خود یارى کن، و درهاى کامیابى را به آسانى به رویش بگشا، و او را به نیرومندترین تکیه گاه خود مدد ده، و پشتگرم ساز، و بازویش را نیرو بخش، و به چشم عنایت نگهداریش کن، و به حفظ خود حمایتش نما، و به فرشتگانت یاریش ده، و او را به پیروزمندترین سپاهت مدد فرما، و کتاب و حدود و شرایع و سنّت هاى پیغمبرت را که درودهایت بر او و آلش باد به وسیله او به پادار، و آنچه از نشانه هاى دینت را که ستمکاران میرانده اند به او زنده ساز، و به وسیله او زنگار ستم را از شریعت بزداى، و ناهموارى را از راه خود برطرف کن، و آنان را که کجروى از راهت گزیده اند و قصد انحراف دارند به وسیله او از میان بردار، و دل او را درباره دوستانت نرم کن، و دستش را بر دشمنانت گشوده ساز، و مهربانى و رحمت و عطوفتش را به ما ارزانى دار، و ما را از شنوندگان و اطاعت کنندگان وى قرار ده که در راه رضایش پوینده، و در نصرت و دفاع از او یارى کننده باشیم، و بدین وسیله به تو و رسولت ـ که درودت بر او و آلش باد ـ تقرّب جوئیم.

درود بر پیروان امام معصوم:

بارالها دردود فرست بر دوستان ایشان که اعتراف به مقامشان دارند، و پیرو روششان، و دنباله رو آثارشان، و چنگ زننده به دستاویزشان، و متمسّک به دوستى شان، و اقتدا کننده به امامشان، و گردن نهنده فرمانشان، و کوشنده در طاعتشان، و منتظر دولتشان، و چشم دوخته بر ایشانند، درودهاى پر برکت و پاکیزه و فزاینده اى که بامدادان و شامگاهان در رسند.

و درود فرست بر ایشان و بر جانهاشان، و کارشان را بر تقوا فراهم ساز، احوالشان را به صلاح آور، و توبه شان بپذیر، چون تو اى خالق هستى تو بپذیر مهربان و بهترین آمرزندگانى، و ما را به رحمت خود در جایگاه امن و امان با ایشان قرار ده، اى مهربانترین مهربانان.

خوش بود گلشن فردوس اگر یار آنجاست *** ورنه بى دوست کجا در خور دیدار آنجاست

چشم پوشند ز مقامى که نبینم رخ دوست *** گرچه دانم که پرى چهره بسیار آنجاست

در سرائى که بود روى تو اى مهر منیر *** در شگفتم به چه رو ماه پدیدار آنجاست

زان به درگاه توام سوخت دل از آتش رشک *** که چرا جایگه سایه دیوار آنجاست

مژه بر هم زن و صفهاى قیامت بشکن *** که چو خورشید تو را گرمى بازار آنجاست

بى مى و مطربم از دخمه به محشر مبرید *** که میان من و او وعده دیدار آنجاست

هر کجا دختر زر پرده ز رخ برفکند *** گر حقیقت نگرى مشرق انوار آنجاست

رهن مى مغبچگان خرقه نگیرد رواست *** خون کنم گریه که کار من و دل زار آنجاست

لاف آزادگى سرو ز بى دردى اوست *** اندر آن باغ که یک مرغ گرفتار آنجاست

آتش امشب چه فرح بخش نوائى دارد *** بلبل باغ مگر آن گل بى خار آنجاست

شرح صحیفه (قهپایی)

«اللهم انک ایدت دینک فى کل‌ اوان بامام اقمته علما لعبادک ‌و‌ منارا فى بلادک».

العلم -بالتحریک- هو الجبل الذى یعلم به‌ الطریق فى الصحارى.

و‌ المنار -بفتح المیم-: الموضع المرتفع الذى یوقد فى اعلاه النار لهدایه الضال ‌و‌ نحوه.

یعنى: بار خدایا، به‌ درستى که‌ تو‌ قوت دادى دین خود را‌ در‌ هر‌ روزگارى به‌ امامى ‌و‌ پیشوایى که‌ به‌ پاى داشتى او‌ را‌ تا‌ نشانه باشد مر بندگان تو‌ را -که‌ به‌ او‌ راه راست یابند- ‌و‌ محل هدایت مردم باشند در‌ شهرهاى تو.

«بعد ان‌ وصلت حبله بحبلک ‌و‌ جعلته الذریعه الى رضوانک».

الحبل: العهد، اى: رعایه الموده. فى الحدیث ان‌ کرم العهد من‌ الایمان.

یعنى: بعد از‌ آنکه پیوسته بودى رشته ‌ى‌ محبت او‌ را‌ به‌ محبت خود.

«و افترضت طاعته».

حیث قال -سبحانه ‌و‌ تعالى-: (اطیعوا الله ‌و‌ اطیعوا الرسول ‌و‌ اولى الامر منکم).

(یعنى:) ‌و‌ واجب شمردى فرمانبردارى او‌ را.

«و حذرت معصیته، ‌و‌ امرت بامتثال اوامره ‌و‌ الانتهاء عند نهیه».

و ترسانیدى مردم را‌ از‌ نافرمانى او، ‌و‌ امر کردى به‌ فرمانبردارى اوامر او‌ ‌و‌ بازایستادن از‌ مناهى او. یعنى از‌ آنچه او‌ منع ‌و‌ نهى کند بازایستند.

«و الا یتقدمه متقدم، ‌و‌ لا‌ یتاخر عنه متاخر».

و‌ پیشى نگیرد او‌ را‌ پیش شونده ‌و‌ باز نایستد از‌ او‌ باز ایستنده.

«فهو عصمه اللائذین ‌و‌ کهف المومنین ‌و‌ عروه المتمسکین ‌و‌ بهاء العالمین».

عصمه الله من‌ السوء: وقاه عصمه. فالمصدر بمعنى اسم الفاعل، اى: الواقى ‌و‌ الحافظ.

و‌ اللائذ: اسم فاعل من: لاذ به‌ لیاذا ‌و‌ لواذا، اى: لجا الیه. ‌و‌ یقال: فلان کهف فلان، اى: ملجوه.

و‌ عروه الدلو ‌و‌ الکوز ‌و‌ القمیص معروفه. ‌و‌ البهاء: الحسن.

یعنى: پس‌ ‌آن امام ‌و‌ پیشوا نگاهدارنده ‌ى‌ پناه برندگان خود است، ‌و‌ ملجا مومنین است، ‌و‌ دستاویز است آنانى را‌ که‌ چنگ در‌ زده اند به‌ او، ‌و‌ حسن ‌و‌ بهاى جهانیان است.

«اللهم فاوزع لولیک شکر ما‌ انعمت به‌ علیه. ‌و‌ اوزعنا مثله فیه».

«اوزع» -على صیغه الامر من‌ باب الافعال- اى: الهم، جمله دعائیه.

یقال: استوزعت الله شکره فاوزعنى، اى: استلهمته فالهمنى.

و‌ الولى: من‌ یتولى امر الناس للاستحقاق.

یعنى: بار خدایا، ملهم ساز ولى خود را -یعنى ‌آن کسى که‌ اولى به‌ تصرف است در‌ امر مومنین که‌ ‌آن امام مفترض الطاعه بوده باشد، ‌و‌ مراد قائم اهل بیت است علیه السلام- در‌ شکرگزارى آنچه انعام کرده اى بر‌ او‌ به‌ ‌آن چیز. ‌و‌ ملهم ساز ما‌ را‌ نیز مانند ‌آن در‌ حق او.

«و آته من‌ لدنک سلطانا نصیرا. ‌و‌ افتح له فتحا یسیرا».

یعنى: ‌و‌ بده او‌ را‌ از‌ نزدیک خود حجت ‌و‌ برهانى -یا: قدرتى- که‌ یارى دهنده باشد او‌ را. ‌و‌ بگشا از‌ براى او‌ آنچه مشکل باشد او‌ را‌ گشودنى آسان.

«و اعنه برکنک الاعز».

الرکن: العز ‌و‌ المنعه. ‌و‌ قولهم: هو یاوى الى رکن شدید، اى: عز شدید.

یعنى: ‌و‌ یارى ده‌ او‌ را‌ به‌ عز ‌و‌ غلبه ‌ى‌ خود که‌ عزیزترین عزتهاست.

«و اشدد ازره. ‌و‌ قو عضده».

اشدد، اى: احکم ‌و‌ اوثق.

الازر: القوه. ‌و‌ منه قوله: (فازره فاستغلظ)، اى: قواه.

و‌ تقویه العضد بمعنى الاعانه. ‌و‌ منه: (و ما‌ کنت متخذ المضلین عضدا)، اى: اعوانا. ‌و‌ اعتضدت به: استعنت. ‌و‌ الاصل فیه عضد الید ثم وضع موضع العون. لان الید قوامها بالعضد.

یعنى: ‌و‌ محکم ساز قوت او‌ را. ‌و‌ قوى گردان بازوى او‌ را. ‌و‌ این کنایه از‌ اعانت ‌و‌ مددکارى است.

«وراعه بعینک».

اى: بحفظک. لان الله تعالى منزه عن حاسه الابصار.

(یعنى:) ‌و‌ رعایت کن او‌ را‌ به‌ حفظ خود.

«و احمه بحفظک».

و‌ حمایت کن ‌و‌ نگاه دار او‌ را‌ به‌ حفظ خود.

پس‌ این جمله به‌ منزله ‌ى‌ تاکید است مر جمله ‌ى‌ اولى را.

«و انصره بملائکتک».

و‌ یارى ده‌ او‌ را‌ به‌ فرشتگان خود.

«و امدده بجندک الاغلب».

و‌ مدد ده‌ او‌ را‌ به‌ لشکران خود که‌ غالبترین لشکرهایند.

و‌ این نیز به‌ منزله ‌ى‌ تاکید است مر فقره ‌ى‌ سابق را.

«و اقم به‌ کتابک ‌و‌ حدودک ‌و‌ شرائعک ‌و‌ سنن رسولک».

و‌ به‌ پاى دار به‌ او‌ کتاب خود را‌ ‌و‌ حدود ‌و‌ شریعتهایى که‌ وضع کرده اى ‌و‌ سنتهاى رسول خود را.

«صلواتک اللهم علیه ‌و‌ آله. ‌و‌ احى به‌ ما‌ اماته الظالمون من‌ معالم دینک».

معالم: جمع معلم، ‌و‌ هو الاثر الذى یستدل به‌ على الطریق.

یعنى: رحمات تو -اى خداى سبحانه ‌و‌ تعالى- بر‌ محمد ‌و‌ آل‌ او‌ باد. ‌و‌ زنده گردان به‌ ولى خود -که‌ ‌آن حضرت مهدى قائم است صلوات الله علیه- آنچه مى رانیده اند ‌آن را‌ ستمکاران از‌ آثار دین تو.

«و اجل به‌ صداء الجور عن طریقتک».

«و اجل» -على صیغه الامر- من: جلوت السیف جلاء -بالکسر- اى صقلت.

یعنى -علیه السلام- بالضمیر المجرور الولى المتقدم ذکره.

و‌ صداء الحدید: ‌و‌ سخه. ‌و‌ قد استعار -علیه السلام- هنا للظلم ‌و‌ الجور اللاحقین بطریقه الله سبحانه.

(یعنى:) بزداى به‌ او‌ زنگ بیداد ستمکاران را‌ از‌ راه خود.

«و ابن به‌ الضراء من‌ سبیلک».

ابن، اى: ابعد ‌و‌ افرق. من‌ البین الذى هو الفراق ‌و‌ الازاله.

و‌ الضراء: نقیض السراء. ‌و‌ قوله: (مستهم الباساء ‌و‌ الضراء) فالباساء فى الاموال ‌و‌ هو الفقر ‌و‌ غیره، ‌و‌ الضراء فى الانفس ‌و‌ هو القتل ‌و‌ العمى ‌و‌ الزمانه.

یعنى: ‌و‌ جدا کن به‌ سبب ‌آن ولى سختى ‌و‌ ناخوشى را‌ از‌ راه خود.

«و ازل به‌ الناکبین عن صراطک».

الناکبین: العادلین عن طریقته. ‌و‌ نکب عن الطریق عدل. ‌و‌ منه قوله تعالى: (عن الصراط لناکبون) اى: عادلون.

(یعنى:) ‌و‌ زایل ساز به‌ سبب ‌آن ولى خود عدول کنندگان ‌و‌ انحراف ورزندگان را‌ از‌ راه خود- که‌ ‌آن دین اسلام است.

«و امحق به‌ بغاه قصدک عوجا».

محق الشى ء: ابطاله ‌و‌ محوه. ‌و‌ محقه، اى: احرقه. ‌و‌ محقه الله: ذهب ببرکته. ‌و‌ یوم ما‌ حق، اى: شدید الحر.

و‌ بغاه -کقضاه-: جمع باغ. من‌ قولهم بغیت الشىء: طلبته. اى: الطالبین للعوج عن وسط طریقک.

و‌ العوج -بکسر العین-: اعوجاج فى الدین ‌و‌ نحوه، ‌و‌ بالفتح: میل فى الحائط ‌و‌ القناه ‌و‌ شبهها.

(یعنى:) ‌و‌ باطل ساز ‌و‌ برطرف کن به‌ ‌آن ولى آنهایى که‌ راه راست تو‌ را‌ کجى جویند.

«و الن جانبه لاولیائک».

«الن» من‌ اللین ضد الخشونه.

(یعنى:) ‌و‌ نرم کن جانب او‌ را‌ براى دوستان خود.

«و ابسط یده على اعدائک».

و‌ گشاده کن دست او‌ را‌ بر‌ دشمنان خود. یعنى مسلط ساز او‌ را‌ که‌ هرچه خواهد از‌ قتل ‌و‌ غارت برایشان تواند کرد.

«وهب لنا رافته ‌و‌ رحمته ‌و‌ تعطفه ‌و‌ تحننه».

هذه الالفاظ نظائر.

(یعنى:) ‌و‌ ببخش از‌ جهت ما‌ رحمت ‌و‌ مهربانى ‌و‌ عطوفت او‌ را.

«و اجعلنا له سامعین مطیعین، ‌و‌ فى رضاه ساعین، ‌و‌ الى نصرته ‌و‌ المدافعه عنه مکنفین».

اکنفته، اى: اعنته. ‌و‌ المکانفه: المعاونه. ‌و‌ فى نسخه الشیخ ابن ادریس: «مکبین»، اى: ملازمین. من: اکب على الشى ء: لزم.

یعنى: ‌و‌ بگردان ما‌ را‌ از‌ براى او‌ سخن شنوندگان فرمانبرداران، ‌و‌ در‌ خشنودى او‌ سعى کنندگان، ‌و‌ به‌ سوى نصرت ‌و‌ یارى دادن او‌ ‌و‌ بازداشتن اذیتها از‌ او‌ اعانت کنندگان ‌و‌ ملازم شوندگان که‌ از‌ او‌ جدا نباشیم.

«و الیک ‌و‌ الى رسولک -صلواتک اللهم علیه ‌و‌ آله- بذلک متقربین».

و‌ به‌ سوى تو‌ ‌و‌ به‌ سوى رسول تو -رحمات تو‌ بار خدایا بر‌ او‌ ‌و‌ بر‌ آل‌ او‌ باد- به‌ سبب این نزدیک جویندگان باشیم.

«اللهم ‌و‌ صل على اولیائهم المعترفین بمقامهم، المتبعین منهجهم».

المنهج: الطریق الواضح.

یعنى: بار خدایا، افاضه کن رحمت را‌ بر‌ دوستان ایشان که‌ اعتراف کنندگانند به‌ مقام ‌و‌ منزلت ایشان ‌و‌ پیروى کنندگانند راه روشن ایشان را.

«المقتفین آثارهم المستمسکین بعروتهم».

اقتفى اثره، اى: اتبعه. فالمقتفین: المتتبعین آثارهم.

«و المستمسکین بعروتهم»، اى: المعتصمین بهم.

(یعنى:) ‌و‌ پیروان آثار ایشان باشند ‌و‌ چنگ در‌ زنندگان به‌ دستاویز ایشان.

«المتمسکین بولایتهم الموتمین بامامتهم».

تمسک جویندگانند به‌ ولایت ایشان -به‌ کسر واو ‌و‌ فتح ‌آن هر‌ دو‌ روایت شده، یعنى: به‌ امامت یا‌ به‌ محبت ایشان- اقتداکنندگانند به‌ امامت ایشان.

«المسلمین لامرهم المجتهدین فى طاعتهم».

گردن نهندگانند فرمان ایشان را، اجتهاد ‌و‌ کوشش کنندگانند در‌ طاعت ‌و‌ فرمانبردارى ایشان.

«المنتظرین ایامهم المادین الیهم اعینهم».

انتظار کشندگانند روزگار ایشان را، کشندگانند چشمهاى خود را‌ به‌ سوى ایشان.

«الصلوات المبارکات الزاکیات النامیات الغادیات الرائحات.

«الصلوات» منصوبه على انه مفعول لقوله علیه السلام: «صل على اولیائهم».

الزاکیات، اى: الطاهرات. ‌و‌ منه (اقتلت نفسا زکیه) اى: طاهره.

«الغادیات الرائحات»، اى: الصلوات التى یوتى بها فى الغدوات ‌و‌ العشیات. فعبر بالفعل عن الوقت، کما یقال: اتیتک طلوع الشمس، اى: فى وقت طلوع الشمس.

یعنى: رحمت فرست بر‌ ایشان رحمتهاى بابرکت پاکیزه ‌ى‌ نمو کننده در‌ وقت بامداد ‌و‌ در‌ وقت شبانگاه.

«و سلم علیهم ‌و‌ على ارواحهم».

و‌ سلام ده‌ بر‌ ایشان ‌و‌ بر‌ ارواح ایشان.

«و اجمع على التقوى امرهم. ‌و‌ اصلح لهم شوونهم».

الشوون: جمع شان، ‌و‌ هو الحال ‌و‌ الامر.

یعنى: ‌و‌ فراهم آور بر‌ پرهیزکارى کار ایشان را. ‌و‌ به‌ اصلاح آر از‌ براى ایشان حال ایشان را.

«وتب علیهم انک انت التواب الرحیم، ‌و‌ خیر الغافرین».

و بپذیر تو‌ ‌و‌ قبول فرما توبه ‌ى‌ ایشان را. به‌ تحقیق که‌ تویى میسر اسباب توبه، پذیرنده اى توبه ‌ى‌ مقصران را، بخشنده اى بر‌ گناهکاران ‌و‌ بهترین آمرزندگانى.

«و اجعلنا معهم فى دار السلام. برحمتک یا‌ ارحم الراحمین».

و‌ بگردان ما‌ را‌ با‌ ایشان در‌ بهشت که‌ دار سلامت است. به‌ رحمت خود اى بخشاینده ترین همه ‌ى‌ بخشایندگان.

شرح صحیفه (مدرسی)

اللغه:

امام: پیشواى، ‌از‌ طبرسى (ره) نقل شده خلیفه ‌و‌ امام ‌یک‌ معنى دارند مگر اینکه ‌ما‌ بین ایشان فرقست خلیفه کسى است ‌که‌ ‌او‌ ‌را‌ نایب مناب غیرى ‌که‌ قبلا بوده است قرار دهند.

امام: پیشواى ‌در‌ امورى ‌که‌ لازم است اطاعت ‌و‌ اقتداء کردن.

علم: ‌به‌ تحریک علامت.

منار: موضع مرتفعى ‌را‌ گویند ‌که‌ ‌در‌ ‌آن‌ آتش ‌یا‌ چراغ علامت گذارند، ‌از‌ جهت علامت ‌و‌ دلالت ائمه علیهم السلام اعلام ‌و‌ منار متصف کنند زیرا ‌که‌ ناس هدایت یابند ‌به‌ هدایت ایشان.

حبل: ریسمان شاید ‌در‌ مقام ‌به‌ معنى عهد ‌و‌ پیمان باشد.

امتثال: جاى آوردن امر.

انتهاء: اجتناب ‌از‌ نواهى خدا.

شرح:

یعنى ‌اى‌ خداى ‌من‌ ‌به‌ تحقیق ‌تو‌ تقویت کردى دین خود ‌را‌ ‌در‌ ‌هر‌ وقت ‌و‌ زمان ‌به‌ پیشوائى ‌و‌ اقامه کردى ‌تو‌ ‌او‌ ‌را‌ علامت ‌از‌ جهت بندگانت، ‌و‌ چراغ ‌در‌ بلدان خود بعد ‌از‌ اینکه وصل کردى عهد ‌و‌ پیمان ‌او‌ ‌را‌ ‌به‌ عهد ‌و‌ پیمان خود ‌و‌ گردانیدى ‌او‌ ‌را‌ سبب ‌و‌ وسیله ‌به‌ سوى بهشت خود ‌و‌ واجب کردى طاعت ‌او‌ را، ‌و‌ ترساندى معصیت ‌او‌ ‌را‌ ‌و‌ امر فرمودى ‌به‌ جاى آوردن امر ‌او‌ ‌و‌ اجتناب کردن ‌از‌ نهى ‌او‌ ‌و‌ اینکه پیشى نگیرد ‌او‌ ‌را‌ هیچ پیش گیرنده ‌ى،‌ ‌و‌ اینکه عقب نیفتد ‌از‌ ‌او‌ عقب رونده ى.

ختام:

‌از‌ اینکه خدا ‌را‌ لازم است ‌به‌ قاعده ‌ى‌ لطف ‌و‌ عقل ‌و‌ نقل ‌هم‌ ‌بر‌ ‌او‌ شاهد ‌که‌ ‌از‌ جنس بشر خلیفه ‌و‌ امام ‌از‌ قبل خود قرار دهد ‌پس‌ لابد ‌آن‌ امام کسى باید باشد ‌که‌ پیمان ‌او‌ پیمان ‌با‌ خدا باشد اوامر ‌و‌ نواهى ‌او‌ عین اوامر ‌و‌ نواهى خدا باشد، اطاعت ‌و‌ مخالفت ‌او‌ ‌به‌ عینه اطاعت خدا باشد ‌پس‌ لابد باید ‌آن‌ امام کسى باید وصل حبل ‌او‌ ‌به‌ حبل خدا شده باشد بدون واسطه ‌او‌ عمل کردن یعنى پیشى گرفتن ‌بر‌ ‌او‌ ‌یا‌ مخالفت ‌او‌ کفر آورد ‌و‌ لذا فرمود: ‌لا‌ یتقدمه ‌و‌ ‌لا‌ یتاخره تمام این فقرات ‌از‌ زیارت جامعه ‌ى‌ کبیره معلوم ‌مى‌ شود.

تذنیب:

عرض کرد علما لعبادک ‌و‌ منارا ‌فى‌ بلادک تعبیر ‌بر‌ اینکه امام علامت است ‌و‌ چراغ است ‌از‌ جهت بلاد نکته ‌آن‌ است.

اما علامت ‌از‌ جهت عباد بودن ‌سر‌ ‌او‌ واضح است زیرا ‌که‌ ‌به‌ ایشان خدائى خدا معلوم ‌مى‌ شود.

‌و‌ اما منارا ‌فى‌ بلادک ‌و‌ وجه ‌از‌ جهت ‌او‌ ‌مى‌ توان گفت یکى اینکه اگر امام نباشد نباتات ‌و‌ جمادات ‌و‌ حیوانات عجم ‌و‌ غیر عجم ‌بر‌ قرار نخواهد بود مانند اجزاء موجود متلاشى خواهد شد، ‌و‌ دیگر اینکه حفظ نظام ‌به‌ وجود مسعود ‌او‌ خواهد ‌شد‌ ‌که‌ انتقام مظلوم ‌از‌ ظالم ‌و‌ رفع مناکر ‌و‌ معاصى خواهد ‌شد‌ چنان ‌که‌ منع تصرف ‌او‌ ‌از‌ ‌ما‌ ‌شد‌ نزدیک است ‌که‌ رشته ‌ى‌ معاش ‌و‌ امر معاد ‌در‌ زمان ‌ما‌ منقطع شود اگر ‌نه‌ ‌آن‌ بود ‌که‌ وجود شریف ‌او‌ ‌در‌ خفاء مثل آفتاب ‌در‌ زیرا ‌بر‌ باشد، این ‌فى‌ الجمله تعیش ‌هم‌ ‌از‌ ‌ما‌ منقطع بلکه رشته ‌ى‌ وجود منقطع ‌مى‌ شد، اللهم ارنى الطلعه الرشیده.

اللغه:

عصمت: ‌به‌ معنى عاصم یعنى منع کننده.

لاذ: ‌اى‌ التجاء.

کهف: ملجاء ‌و‌ پناه.

بهاء: روشنائى.

الترکیب:

فاء ‌در‌ فهو ‌به‌ معنى تعقیب ‌نه‌ فصیحه.

شرح:

یعنى ‌پس‌ ‌آن‌ امام مانع ‌و‌ حافظ ملتجیها است ‌و‌ پناه مومنین است ‌و‌ حلقه ‌ى‌ مستمسکین ‌و‌ روشنى مردمان است ‌و‌ عالمیان.

شرح:

یعنى اعانت ‌کن‌ ‌او‌ ‌را‌ ‌به‌ جانب غالب تو، ‌و‌ محکم نما قوت ‌او‌ ‌را‌ ‌و‌ قوت بده بازوى ‌او‌ ‌را‌ ‌و‌ ملاحظه نما ‌او‌ ‌را‌ ‌به‌ دیده ‌ى‌ خود ‌و‌ حفظ نما ‌او‌ ‌را‌ ‌به‌ حفظ خود، ‌و‌ یارى نما ‌او‌ ‌را‌ ‌به‌ ملائکه خود ‌و‌ مدد نما ‌او‌ ‌را‌ ‌به‌ لشگر غالب خود

اللغه:

الایزاع: الهام.

الایتاء: الاعطاء.

شرح:

یعنى ‌اى‌ خداى ‌من‌ ‌پس‌ الهام ‌کن‌ مر ولیت ‌را‌ شکر کردن چیزهائى ‌که‌ انعام کردى ‌تو‌ ‌بر‌ ‌او‌ ‌بر‌ ‌ما‌ یعنى ولایت ‌و‌ ریاست ‌و‌ امامت رعیت ‌بر‌ ‌او‌ دادى، ‌و‌ الهام ‌کن‌ ‌بر‌ ‌ما‌ مثل ‌آن‌ شکر ‌را‌ ‌در‌ ‌او‌ ‌به‌ عبارت اخرى ‌از‌ اینکه خدا ‌او‌ ‌را‌ امام ‌بر‌ ‌ما‌ کرده است ‌دو‌ شکر لازم است یکى ‌بر‌ امام ‌که‌ خلعت امامت ‌بر‌ ‌او‌ پوشانده یکى ‌بر‌ ‌ما‌ ‌که‌ موفق شدیم ‌بر‌ مثل ‌آن‌ امام ‌که‌ امم سابقه ‌بر‌ ‌آن‌ موفق نشده اند، ‌و‌ اعطاء ‌کن‌ ‌بر‌ ‌او‌ ‌از‌ جانب ‌تو‌ سلطنت یارى شده، آسان ‌کن‌ ‌از‌ جهت ‌او‌ آسان کردنى ‌که‌ مشقت نداشته باشد ‌یا‌ اینکه حکم نما ‌از‌ جهت ‌او‌ حکم نمودن سهل.

اللغه:

اعانه: یارى کردن.

رکن: جانب ‌و‌ اعتماد.

عزیز: غالب ‌و‌ مانع.

شد: بستن ‌و‌ محکم نمودن.

ازر: ‌به‌ معنى قوت.

حدود: ‌از‌ ‌حد‌ عبارت ‌از‌ مرتبه ‌ى‌ ‌که‌ نتوان زیاد ‌و‌ ‌کم‌ نمودن.

جند: عسکر.

و استوار نما ‌به‌ ‌او‌ کتاب خود ‌را‌ ‌و‌ حدود خود ‌را‌ ‌و‌ شرایع خود ‌را‌ ‌و‌ طریقه ‌ى‌ پیغمبر خود را، رحمتهاى ‌تو‌ ‌اى‌ خداى ‌من‌ ‌بر‌ محمد (صلی الله علیه وآله) ‌و‌ ‌آل‌ ‌او‌ بوده باشد.

اللغه:

احیاء ‌و‌ اماته: آبادانى کردن ‌و‌ هلاک نمودن.

سنن: طریقه ها.

جلاء: زنگ برداشتن.

صداء: چرک ‌و‌ وسخ ‌که‌ ‌در‌ روى شىء معلوم شود.

معالم: جمع معلم ‌به‌ معنى نشانه راه یعنى اثرى ‌که‌ ‌به‌ ‌او‌ هدایت ‌به‌ راه شود.

ابانه: جدا کردن.

نکب: نکوبا ‌اى‌ عدل عدولا. مال میلا

محق: اذهاب، بردن

بغات: جمع باغى ‌به‌ معنى طالب.

عوج: انحراف

لین: نرمى.

الترکیب:

عوجا مفعول دوم بغاه مفعول اول ‌او‌ قصدک ‌که‌ خود اضافه ‌به‌ ‌او‌ شده.

شرح:

یعنى آباد نما ‌به‌ ‌او‌ چیزهائى ‌را‌ ‌که‌ اهلاک ‌و‌ خراب کرده است ‌او‌ ‌را‌ ظالمین ‌از‌ نشانه هاى دین تو، کشف نما ‌تو‌ ‌به‌ ‌او‌ چرک جور ‌و‌ طغیان ‌را‌ ‌از‌ راه ‌تو‌ جدا نما ‌تو‌ ‌به‌ ‌او‌ ضرر ‌و‌ مشقت ‌را‌ ‌از‌ راه خود، ازاله نما ‌تو‌ ‌به‌ ‌او‌ کسانى ‌را‌ ‌که‌ عدول ‌از‌ راه ‌و‌ شرع ‌تو‌ نمودند، ‌و‌ ببر ‌به‌ ‌او‌ کسانى ‌را‌ ‌که‌ طلب کننده هستند راه راست ‌و‌ مستقیم ‌را‌ ‌کج‌ ‌و‌ منحرف،

جانب: طرف ‌و‌ گاهى کنایه ‌از‌ نفس شىء است ‌و‌ ذات او.

نرم ‌و‌ لین نما ‌او‌ ‌را‌ ‌از‌ جهت اولیاء خود، مسلط نما ‌او‌ ‌را‌ ‌بر‌ اعداء خود.

اللغه:

رأفه: دوست داشتن.

رحمت: مهربانى کردن.

عطف: شفقت داشتن.

تحنن: شوق داشتن.

کنف: اعانه نمودن.

شرح:

یعنى ببخش ‌تو‌ ‌بر‌ ‌ما‌ دوست داشتن ‌او‌ ‌را‌ ‌و‌ مهربانى کردن ‌او‌ ‌را‌ ‌و‌ شفقت داشتن ‌او‌ ‌را‌ ‌و‌ شوق داشتن ‌او‌ را، ‌و‌ بگردان ‌ما‌ ‌را‌ ‌از‌ جهت ‌او‌ سامع، ‌و‌ مطیع ‌و‌ ‌در‌ رضاى ‌او‌ سعى کنندگان ‌و‌ ‌به‌ سوى یارى کردن ‌او‌ ‌و‌ دفع کردن ‌او‌ ‌از‌ اعانت کنندگان، ‌و‌ ‌به‌ سوى ‌تو‌ ‌و‌ ‌به‌ سوى رسول ‌تو‌ رحمتهاى ‌تو‌ ‌اى‌ خداى ‌من‌ ‌بر‌ ‌او‌ ‌و‌ ‌بر‌ ‌آل‌ ‌او‌ ‌و‌ ‌به‌ سبب سمع ‌و‌ طاعت ‌و‌ رضاء ‌و‌ اعانت طلب کنندگان قرب هستیم.

شرح:

یعنى ‌اى‌ خداى ‌من‌ رحمت بفرست ‌بر‌ دوستان ایشان ‌که‌ صفت ایشان ‌آن‌ است ‌که‌ اعتراف دارند ‌به‌ منزله ‌و‌ مقام ایشان، تابعانند طریقه ‌ى‌ ایشان ‌را‌ نگه دارنده هستند بدین ایشان، متمسک هستند ‌به‌ دوستى ایشان اقتداءکننده هستند ‌به‌ امانت ایشان، تسلیم کنندگان هستند ‌در‌ طاعت ایشان انتظار دارندگان هستند ‌به‌ امام ‌و‌ دولت ایشان، بلندکنندگانند ‌به‌ جانب ایشان دیده هاى خودشان را، رحمتهاى زیادهاى خوبها،

و درود ‌و‌ رحمت بفرست ‌بر‌ ایشان ‌و‌ ‌بر‌ روحهاى ایشان، جمع نما ‌بر‌ تقوى ‌و‌ پرهیزگارى شغل ‌و‌ کار ایشان را، ‌و‌ اصلاح نما ‌تو‌ ‌از‌ جهت ایشان شغل ‌و‌ امور ایشان، قبول نما توبه ایشان ‌به‌ درستى ‌که‌ توئى قبول توبه کننده ‌و‌ بهترین آمرزندگان، بگردان ‌ما‌ ‌را‌ ‌با‌ ایشان ‌در‌ بهشت ‌تو‌ ‌اى‌ مهربان ‌تر‌ ‌از‌ ‌هر‌ مهربانى.

ترجمه و شرح صحیفه (امامی و آشتیانی)

در ششمین فراز امام دعاهاى خود ‌را‌ ‌با‌ کلمه (اللهم) آغاز کرده ‌و‌ مطالبى ‌را‌ بدینگونه عرضه ‌مى‌ دارد: (بار خداوندا ‌تو‌ ‌در‌ ‌هر‌ زمان دین خود ‌را‌ ‌به‌ وسیله ‌ى‌ امامى تایید فرموده اى) (اللهم انک ایدت دینک ‌فى‌ کل اوان بامام).

(او ‌را‌ براى بندگانت ‌به‌ عنوان علم ‌و‌ نشانه ‌و‌ ‌در‌ آبادیها ‌و‌ شهرهایت ‌به‌ عنوان چراغ راهنما برپا داشته اى) (اقمته علما لعبادک، ‌و‌ منارا ‌فى‌ بلادک).

(و این ‌پس‌ ‌از‌ ‌آن‌ انجام یافته، ‌که‌ رشته ‌ى‌ ارتباط ‌او‌ ‌را‌ ‌با‌ رشته ‌ى‌ ارتباط خود پیوند داده اى) (بعد ‌ان‌ وصلت حبله بحبلک).

(او ‌را‌ وسیله ‌ى‌ رسیدن ‌به‌ خشنودى خود، طاعتش ‌را‌ واجب ‌و‌ ‌از‌ معصیتش ‌بر‌ حذر داشته اى) (و جعلته الذریعه الى رضوانک، ‌و‌ افترضت طاعته، ‌و‌ حذرت معصیته).

(به امتثال اوامرش ‌و‌ باز ایستادن ‌در‌ برابر نهیش فرمان داده اى) (و امرت بامتثال اوامره، ‌و‌ الانتهاء عند نهیه).

(دستور داده ‌اى‌ ‌که‌ هیچ ‌کس‌ ‌بر‌ ‌او‌ مقدم نشود ‌و‌ احدى ‌از‌ ‌او‌ واپس نماند) (و الا یتقدمه متقدم، ‌و‌ ‌لا‌ یتاخر عنه متاخر).

(بنابراین ‌او‌ نگهدار پناهندگان، ملجاء مومنان، دستگیره ‌ى‌ محکم متمسکان ‌و‌ جمال ‌و‌ زیبائى جهانیان است) (فهو عصمه اللائذین، ‌و‌ کهف المومنین، ‌و‌ عروه المتمسکین، ‌و‌ بهاء العالمین).

(بار خداوندا شکر نعمتهائى ‌را‌ ‌که‌ ‌به‌ ولیت انعام کرده ‌اى‌ ‌به‌ ‌او‌ الهام فرما، ‌و‌ ‌به‌ ‌ما‌ نیز ‌در‌ مورد نعمت وجود(ش) مثل ‌آن‌ ‌را‌ الهام کن) (اللهم فاوزع لولیک شکر ‌ما‌ انعمت ‌به‌ علیه، ‌و‌ اوزعنا مثله فیه).

(از پیشگاه خود ‌به‌ ‌او‌ سلطنت یارى دهنده عنایت فرما) (و آته ‌من‌ لدنک سلطانا نصیرا).

(درهاى فتح ‌و‌ پیروزى ‌را‌ ‌به‌ رویش ‌به‌ آسانى بگشا) (و افتح له فتحا یسیرا).

(با تکیه گاه نیرومند خود ‌او‌ ‌را‌ اعانت کن) (و اعنه برکنک الاعز).

(پشتش ‌را‌ محکم، بازویش ‌را‌ قوى ‌و‌ ‌با‌ چشم عنایت خود، ‌وى‌ ‌را‌ تحت رعایت خویش قرار ده) (و اشدد ازره، ‌و‌ قوه عضده، وراعه بعینک).

(با حمایت خود ‌به‌ حفظش پرداز، ‌با‌ فرشتگانت یاریش ‌کن‌ ‌و‌ ‌با‌ پیروزترین سپاهت ‌او‌ ‌را‌ امداد نما) (و احمه بحفظک، ‌و‌ انصره بملائکتک، ‌و‌ امدده بجندک الاغلب).

(به وسیله ‌ى‌ ‌او‌ کتابت، حدودت، شرایعت ‌و‌ سنن پیامبرت ‌را‌ که- درود ‌تو‌ ‌اى‌ خداوندا ‌بر‌ ‌او‌ ‌و‌ آلش باد- برپا دار) (و اقم ‌به‌ کتابک ‌و‌ حدودک ‌و‌ شرائعک ‌و‌ سنن رسولک صلواتک اللهم علیه ‌و‌ آله).

(به توسط ‌او‌ آنچه ‌را‌ ‌که‌ ستمگران ‌از‌ نشانه هاى دینت ‌را‌ ‌از‌ بین برده اند احیا فرما) (و احى ‌به‌ ‌ما‌ اماته الظالمون ‌من‌ معالم دینک).

(با ‌او‌ زنگارهاى جور ‌و‌ ظلم ‌را‌ ‌از‌ وجود شریعتت بزداى) (و اجل ‌به‌ صداء الجور عن طریقتک).

(سختیها ‌و‌ مشکلات ‌را‌ ‌از‌ راه خود ‌به‌ وسیله ‌ى‌ ‌او‌ برطرف ساز) (و ابن ‌به‌ الضراء ‌من‌ سبیلک).

(منحرفان ‌از‌ صراط خود ‌را‌ ‌با‌ ‌او‌ ‌از‌ میان بردار) (و ازل ‌به‌ الناکبین عن صراطک).

(و آنان ‌که‌ تصمیم ایجاد اعوجاج ‌در‌ راهت ‌را‌ دارند ‌به‌ وسیله ‌ى‌ ‌او‌ هلاک فرما) (و امحق ‌به‌ بغاه قصدک عوجا).

(قلب ‌و‌ دلش ‌را‌ براى اولیائت نرم ساز) (و الن جانبه لاولیائک).

(دست تسلطش ‌را‌ ‌بر‌ ‌سر‌ دشمنانت بگشاى) (و ابسط یده على اعدائک).

(رافت، رحمت، عطوفت ‌و‌ شفقتش ‌را‌ ‌بر‌ ‌ما‌ ارزانى دار) (وهب لنا رافته ‌و‌ رحمته ‌و‌ تعطفه ‌و‌ تحننه).

(ما ‌را‌ ‌در‌ برابر دستورهایش شنوا ‌و‌ مطیع قرار ده) (و اجعلنا له سامعین مطیعین).

(ما ‌را‌ ‌در‌ راه رضایش تلاشگر، ‌در‌ یارى ‌و‌ دفاع ‌از‌ ‌او‌ حامى ‌و‌ ‌در‌ پیشگاه خود ‌و‌ پیامبرت- ‌که‌ درود ‌تو‌ ‌اى‌ خداوند ‌بر‌ ‌او‌ ‌و‌ آلش باد- ‌از‌ مقربان قرار ده) (و ‌فى‌ رضاه ساعین، ‌و‌ الى نصرته ‌و‌ المدافعه عنه مکنفین، ‌و‌ الیک ‌و‌ الى رسولک صلواتک اللهم علیه ‌و‌ آله بذلک متقربین).

به دنبال دعاهاى پیشین امام علیه السلام اولیاء ‌و‌ دوستان پیامبر ‌و‌ آلش ‌را‌ مورد لطف قرار ‌ده‌ ‌و‌ براى آنان چنین دعا ‌مى‌ کند، (بار خدوندا ‌بر‌ اولیاء ‌و‌ دوستانشان درود فرست همانها ‌که‌ ‌به‌ مقام آنان معترف، ‌در‌ پیمودن راهشان تابع ‌و‌ پیرو آثار آنهایند) (اللهم ‌و‌ صل على اولیائهم المعترفین بمقامهم، المتبعین منهجهم، المقتفین آثارهم).

(اولیاء ‌و‌ دوستانى ‌که‌ ‌به‌ دستگیره ‌ى‌ محکم آنان چنگ زده، ‌به‌ ولایتشان متمسک، ‌به‌ امامتشان اقتداء ‌و‌ ‌در‌ برابر فرمانشان تسلیمند)

(المستمسکین بعروتهم، المتمسکین بولایتهم، الموتمین بامامتهم، المسلمین لامرهم).

(همانا ‌که‌ ‌در‌ طاعتشان کوشا، براى ایام دولتشان منتظر ‌و‌ چشمشان ‌به‌ راه آنان است) (المجتهدین ‌فى‌ طاعتهم، المنتظرین ایامهم، المادین الیهم اعینهم).

‌بر‌ آنها درود فرست) (درودى پربرکت، پاکیزه، رشد یابنده صبحگاهان، شامگاهان) (الصلوات المبارکات الزاکیات النامیات الغادیات الرائحات).

(بر آنان ‌و‌ ‌بر‌ ارواحشان سلام رسان، امر آنان ‌را‌ ‌بر‌ اساس تقوا مجتمع، شئون زندگیشان ‌را‌ اصلاح، توبه ‌ى‌ آنان ‌را‌ بپذیر ‌که‌ ‌تو‌ بسیار توبه پذیرى، رحیم ‌و‌ بهترین آمرزندگانى، ‌و‌ ‌ما‌ ‌را‌ ‌با‌ رحمتت- ‌اى‌ مهربانترین مهربانان- ‌در‌ دارالسلام ‌با‌ آنان قرار ده) (و سلم علیهم ‌و‌ على ارواحهم، ‌و‌ اجمع على التقوى امرهم، ‌و‌ اصلح لهم شوونهم، ‌و‌ تب علیهم، انک انت التواب الرحیم، ‌و‌ خیر الغافرین، ‌و‌ اجعلنا معهم ‌فى‌ دارالسلام، برحمتک ‌یا‌ ارحم الراحمین).

ریاض السالکین (سید علیخان)

ریاض السالکین فی شرح صحیفة سید الساجدین، ج‏۶، ص:۴۲۲-۳۸۶

«اللّهمّ إنّک أیدت دینک فی کلّ أوان بإمام أقمته علما لعبادک و منارا فی بلادک بعد أن وصلت حبله بحبلک و جعلته الذّریعة إلى رضوانک، و افترضت طاعته، و حذّرت معصیته و أمرت بامتثال أمره و الانتهاء عند نهیه و ألّا یتقدّمه متقدّم و لا یتأخّر عنه متأخر فهو عصمة الّلائذین و کهف المؤمنین و عروة المتمسّکین و بهاء العالمین».

ایدت: اى قویت من الاید بالفتح بمعنى القوه الشدیده.

و دینه تعالى: اما توحیده و طاعته و شریعته التى احل حلالها و حرم حرامها و اقام بها صلاح النشاتین فى الارض، او دین الاسلام بخصوصه و بکل من المعنیین فسر قوله تعالى: «افغیر دین الله یبغون».

قال بعض المفسرین: دینه: توحیده الذى دعا الیه الانبیاء و المرسلون.

و قال الراغب: یعنى بدین الله الاسلام لقوله: «و من یبتغ غیر الاسلام دینا فلن یقبل منه».

فان حمل على الاول فالمراد بکل اوان منذ خلق الله الخلق الى انقضاء الدنیا، و بالامام اعم من ان یکون نبیا او وصیا.

و ان حمل على الثانى: فالمراد بعد نبینا صلى الله علیه و آله و سلم الى قیام الساعه و یکون المراد بالامام احد الائمه المعصومین الذین هم اهل بیت نبینا خاتم النبیین و اوصیاوه صلى الله علیه و علیهم السلام.

و عرفوا الامام تاره: بانه الانسان الذى له الرئاسه العامه فى امور الدین و الدنیا بالاصاله فى دار التکلیف، فیدخل فیه النبى (صلى الله علیه و آله) و علیه قوله تعالى لابراهیم علیه السلام: «انى جاعلک للناس اماما».

و تاره: بانه الانسان الذى استخلفه الرسول او خلیفته فى اقامه قوانین الشریعه و حفظ حوزه المله على وجه یجب اتباعه على کافه الامه فیختص بالوصى.

و العلم بالتحریک: العلامه، و الجبل المرتفع، و الرایه، و صاحب کمال مشهور، یقال: فلان علم اى مشهور فى کماله.

و فى المحکم: العلم شىء ینصب فى الفلوات تهتدى به الضاله و الجبل الطویل، و قال اللحیانى: العلم: الجبل فلم یخص الطویل، و الجمع اعلام و علام و نظیره جبل و اجبال و جبال، انتهى.

و المنار بالفتح: علم الطریق، و قیل: الموضع المرتفع یوقد فى اعلاه النار لهدایه الضال.

قال بعضهم: استعمال لفظ العلم و المنار هنا استعاره حسنه للامام من حیث اهتداء الناس به فى سلوک طریق الحق و رجوع الخلق الیه عند التباس الشبه و اشتباه الحق بالباطل، انتهى.

قلت: المحققون على تسمیه نحو هذا تشبیها بلیغا لا استعاره لان المستعار له مذکور و هو الامام، و انما تطلق استعاره حیث تطوى ذکر المستعار له، و یجعل الکلام خالیا عنه کما تقدم بیانه، لکن الذى اختاره هنا تبعا للسبکى فى عروس الافراح: انه استعاره اذ لیس المقصود التشبیه بالاداه فتکون الاداه مقدره و لیس فى الکلام قرینه داله على حذفها بل الغرض استعاره العلم و المنار للشخص الذى هو الامام فهما مستعملان فى حقیقتهما، و ذکر الامام قرینه صارفه للاستعاره داله علیها فلا داعى لتقدیر الاداه حتى یصار الى التشبیه بل الاستعاره اولى فیصار الیها، و قد اوضحت ذلک فى شرح بدیعیتى المسمى بانوار الربیع فى انواع البدیع، فمن اراد الوقوف علیه فلیرجع الیه.

قوله علیه السلام: «بعد ان وصلت حبله بحبلک» وصل الشىء بالشىء جعله متحدا به.

و الحبل: هذا الذى یربط به، ثم استعیر لکل ما یتوصل به الى شىء، و منه: «و اعتصموا بحبل الله جمیعا».

قال الراغب: حبله هو الذى یکون معه التوصل به الیه من القرآن و النبى و العقل و غیر ذلک مما اذا اعتصمت به اداک الى جواره، و یقال العهد و الذمه حبل ایضا لانه یعقد بهما الامان کما یعقد بالحبل، و منه: «ضربت علیهم الذله اینما ثقفوا الا بحبل من الله و حبل من الناس» اى ذمه الله و ذمه المسلمین.

اذا عرفت ذلک فقوله: «وصلت حبله بحبلک» اما بمعنى مطلق السبب اى جعلت الوصله الیه وصله الیک و امره و امرک واحد، او بمعنى الذمه و العهد، اى جعلت ذمته موصوله بذمتک.

و معناه ما رواه على بن ابراهیم بسنده عن الصادق علیه السلام من جمله حدیث: من وفى بذمتنا فقد وفى بعهد الله و ذمته و من خفر ذمتنا فقد خفر ذمه الله عز و جل و عهده.

و جاء فى بعض الاخبار عن ارباب العصمه علیهم السلام تفسیر حبل الله: بولایته، و علیه فیجوز ان یکون المراد بقوله: «وصلت حبله بحبلک» اى ولایته بولایتک.

و الذریعه: الوسیله.

و رضوان الله تعالى: رضاه، و لما کانت طاعه الامام و الاقتداء به وصله الى ثواب الله تعالى لا جرم کان وسیله الى رضاه سبحانه.

و فرض الاحکام فرضا من باب -ضرب- و افترضها: اوجبها.

و الطاعه: اسم من اطاعه: اى انقاد له و مضى لامره.

و الحذر محرکه: الاحتراز من مخوف، یقال: حذرته حذرا من باب- تعب- و حذرته الشىء بالتشدید فحذره، و منه: «و یحذرکم الله نفسه».

و المعصیه: الخروج عن الطاعه، و امتثال الامر: اطاعته و الانتهاء: الانزجار عما نهى عنه.

قوله علیه السلام: «و الا یتقدمه متقدم» اى لا یسبقه احد بقول و لا فعل حتى یامر به کما قال تعالى: «لا تقدموا بین یدى الله و رسوله» اى لا تقدموا امرا قبله او لا تتقدموا.

قال الراغب: و تحقیقه لا تسبقوه بالقول و الحکم بل افعلوا ما رسمه لکم کما یفعله العباد المکرمون، و هم الملائکه حیث قال: «لا یسبقونه بالقول».

و قال الزمخشرى فى الاساس: فلان یتقدم بین یدى الله اذا عجل فى الامر و النهى دونه.

و قوله علیه السلام: «و لا یتاخر عنه متاخر» اى لا یتخلف احد عما امر به و رسمه، و حاصله انه اوجب اتباعه و الاذعان له فیما حکم فلیس لاحد ان یقضى امرا دونه و لا یتخلف عما قضاه.

و العصمه: ما یعتصم به، اى یمتنع به من سبب او عقد.

و لاذ به یلوذ لواذا بالکسر، و قد یضم و یفتح: التجا به فهو لائذ.

و الکهف: الغار و هو بیت منقور فى الجبل.

و فى الاساس: و من المجاز: فلان کهف قومه ملجاهم.

و فى المصباح: فلان کهف لانه یلجا الیه کالبیت على الاستعاره.

و العروه بالضم: واحده عرى من الدلو و الکوز و نحوهما مما یتعلق به، و هى من العرى بالقصر و هو الناحیه.

قال الراغب: العروه ما یتعلق به من عراه اى ناحیته.

قال الزمخشرى: و تستعار العروه لما یوثق به و یعول علیه.

و تمسک بالشىء تعلق به کاستمسک فهو متمسک و مستمسک قال تعالى «و لا تمسکوا بعصم الکوافر» و قال: «فمن یکفر بالطاغوت و یومن بالله فقد استمسک بالعروه الوثقى».

و البهاء: الحسن و الجمال، و قد یستعمل بمعنى حسن الهیئه.

و فى الاساس شىء بهى: اذا ملا العین حسنه و روعته و قد ملا عینى بهاوه.

و قد وصف علیه السلام الامام باربعه اوصاف:

احدهما: انه عصمه اللائذین، اى مانع لمن لاذبه و التجا الیه بسبب هدایته له الى سلوک الصراط المستقیم عن التورط فى احد طرفى الافراط و التفریط.

و ثانیها: انه کهف المومنین، اى ملجا جماعه المومنین الذى یلجاون الیه عند حلول الشبهات و یعولون علیه فى الخلاص من الظلمات.

و ثالثها: انه عروه المتمسکین، اى منقذ من تمسک به و اقتدى باثره و انقاد لامره و نهیه من مهاوى الهلکات و الوقوع فى مساقط النقمات.

و رابعها: انه بهاء العالمین، اى به یکون انتظام امر العالم و حسن هیئته اذ بهدیه و سیرته یعتدل میزان العدل و یقوم عماد الحق فى الخلق، و الکلام فى کل ذلک مبنى على التمثیل، اعنى تمثیل الهیئه العقلیه بالهیئه الحسیه على ما قرر فى الاستعاره التمثیلیه، و یجوز ان یکون من باب الاستعاره المکنیه المرشحه، او التبعیه کما تقدم بیانه فى نظیره، و الله اعلم.

تبصره:

مضمون هذا الفصل من الدعاء مما تطابق علیه العقل و النقل.

اما العقل: فبیانه ان الانسان غیر مکتف فى الوجود و البقاء بذاته لان نوعه لم ینحصر فى شخصه، فلا یعیش فى الدنیا الا بتمدن و اجتماع و تعاون، و لا یمکن وجوده بالانفراد فافترقت اعداد و اختلفت اضراب و انعقدت ضیاع و بلاد، فاضطروا فى معاملاتهم و مناکحاتهم و جنایاتهم الى قانون مرجوع الیه بین کافه الخلق یحکمون به بالعدل، و الا تغالبوا و تهارسوا و فسد الجمیع و انقطع النسل و اختل النظام لما جبل علیه کل احد من ان یشتهى ما یحتاج الیه و یغضب على من یزاحمه فیه، و ذلک القانون هو الشرع، و لابد من شارع یعین لهم منهجا یسلکونه لانتظام معاشهم فى الدنیا، و یسن لهم طریقا یصلون به الى الله، و یفرض علیهم ما یذکرهم امر الاخره، و الرحیل الى ربهم و ینذرهم و ینادون فیه من مکان قریب، و یهدیهم الى الصراط المستقیم، و لابد ان یکون انسانا لان مباشره الملک لتعلیم الانسان على هذا الوجه مستحیل، و درجه باقى الحیوانات انزل من هذا فتعین ان یکون انسانا، و لابد من تخصیصه بایات من الله داله على ان شریعته من عند ربهم العدل القاهر الغافر المنتقم، لیخضع له النوع و یجب لمن وفق لها ان یقر بنبوته، و هى المعجزه و کما لابد فى العنایه لنظام العالم من المطر، و العنایه لم تقصر عن ارسال السماء مدرارا لحاجه الخلق، فنظام العالم لا یستغنى عمن یعرفهم صلاح الدنیا و الاخره، نعم من لم یهمل انبات الشعر على الحاجبین للزینه لا للضروره کیف یهمل من وجوده رحمه للعالمین و اقامته علما یهتدى به لسلوک صراطه المستقیم، فانظر الى عنایته و لطفه تعالى کیف اعد لخلقه بایجاد ذلک الشخص مع النفع العاجل السلامه فى العقبى و الخیر الاجل، فهذا هو خلیفه الله فى ارضه و هو الامام الذى نصبه علما لعباده و منارا فى بلاده.

فان قلت: هذا البیان انما یوجب بعثه النبى، الذى هو الشارع المبین للشریعه لا مطلق الامام.

قلت: کما احتاج المکلفون الى نبى یستفید الشریعه و الحکمه من الوحى فکذلک یحتاجون الى حافظ لما بلغه النبى الى الامه بعد فوته، اذ لا یمکنهم حفظ جمیع احکامه، و الکتاب لا یفى بعد النبى بمعرفه الاحکام على وجه یرفع الاحتیاج الى الامام، فان فیه مجملا و مفصلا و محکما و متشابها، و خاصا و عاما، و ناسخا و منسوخا، و علوما باطنه، و دقائق غامضه من الاحکام و غیرها مما لا یتیسر الاحاطه به الا لنبى بطریق الوحى، او وصى ذى اذن واعیه یعى کل ما یسمعه من النبى فیحفظه على وجهه، و الاجتهاد ممنوع، و ان قلنا بصحته، فانما هى عند الضروره و هى منتفیه من جانبه، فلابد لتلک الامور من حافظ عالم بها على وجهها و لا یتیسر کما عرفت الا لذى نفس قدسیه و حدس عال، و بصیره منیره مصقوله من دنس الجهل، و صدء الصفات الذمیمه لتنطبع فیها العلوم الالهیه، و تظهر فیها الاسرار الغیبیه.

و لذلک قال بعض اهل العرفان: ان النبوه و الرساله من حیث ماهیتهما و حکمهما ما انقطعتا و ما نسختا و انما انقطع مسمى النبى و الرسول، و انقطع نزول الملک حامل الوحى على نهج التمثل، و على هذا وردت الاخبار عن الائمه الاطهار فى الفرق بین الرسول و النبى المحدث.

ان الرسول: من یظهر له الملک فیکلمه.

و النبى: هو الذى یرى فى منامه، و ربما اجتمعت النبوه و الرساله لواحد.

و المحدث: الذى یسمع الصوت و لا یرى الصوره، و اشتهر الخبر عن النبى صلى الله علیه و آله: ان فى امتى محدثین مکلمین.

و عنه علیه السلام: ان لله عبادا لیسوا بانبیاء یغبطهم النبیون.

و اما النقل: فهو مستفیض من طرق العامه و الخاصه.

اما من طریق العامه: فمنه الحدیث المشهور، و المتفق على روایته عن النبى صلى الله علیه و آله: من مات و لم یعرف امام زمانه مات میته جاهلیه.

و فى معناه ما اخرجه الحاکم و صححه عن ابن عمر ان رسول الله صلى الله علیه و آله قال: من مات و لیس علیه امام جماعه فان موتته موته جاهلیه.

و اخرج ابن مردویه عن على علیه السلام قال: قال رسول الله صلى الله علیه و آله فى قول الله: «یوم ندعوا کل اناس بامامهم» قال: یدعى کل قوم بامام زمانهم و کتاب ربهم و سنه نبیهم.

و اخرج ابن عساکر، عن خالد بن صفوان، انه قال: لم تخل الارض من قائم لله بحجته فى عباده.

و اما من طرق الخاصه: فالاخبار فى ذلک اکثر من ان تحصى.

فمنها مارواه غیر واحد، عن امیرالمومنین علیه السلام فى حدیث کمیل بن زیاد النخعى المشهور انه قال: اللهم بلى لا تخلو الارض من قائم لله بحجه اما ظاهر مشهور، او خائف مغمور لئلا تبطل حجج الله و بیناته، و این اولئک؟ اولئک و الله الاقلون عددا، الاعظمون خطرا بهم یحفظ الله حججه و بیناته حتى یودعوها نظراءهم و یزرعوها فى قلوب اشباههم هجم بهم العلم على حقائق الامور، و باشروا روح الیقین، و استلانوا ما استوعره المترفون و انسوا بما استوحش منه الجاهلون، و صحبوا الدنیا بابدان ارواحها معلقه بالمحل الاعلى، اولئک خلفاء الله فى ارضه، و الدعاه الى دینه، آه آه شوقا الى رویتهم.

و منها ما رواه ثقه الاسلام فى الکافى بسنده عن ابى عبدالله علیه السلام انه قال: ما زالت الارض الا و لله فیها حجه یعرف الحلال و الحرام و یدعو الناس الى سبیل الله.

و بسنده عنه علیه السلام قال: ان الله اجل و اعظم من ان یترک الارض بغیر امام عادل.

و بسنده عن ابى جعفر علیه السلام قال: و الله ما ترک الله ارضا منذ قبض آدم علیه السلام الا و فیها امام یهتدى به الى الله عز و جل و هو حجته على عباده و لا تبقى الارض بغیر امام حجه لله على عباده.

و بسنده عن امیرالمومنین علیه السلام انه قال: اللهم انک لا تخلى ارضک من حجه لک على خلقک.

و بسنده عن ابى عبدالله علیه السلام انه قال: ان الارض لا تخلو الا و فیها امام کیما ان زاد المومنون شیئا ردهم، و ان نقصوا شیئا اتمه لهم.

و لو قصدنا استیفاء الاخبار فى هذا المعنى طال بنا الشرح و خرجنا عن المقصود، و فى هذا المقدار کفایه.

اوزعه الله الشىء: الهمه ایاه، و منه قوله تعالى: «رب اوزعنى ان اشکر نعمتک التى انعمت على».

و «اللام» فى «لولیک» اما زائده للتاکید، نحو: «ردف لکم» عند المبرد و من وافقه حیث قالوا: ردف بمعنى لحق فهو متعد بنفسه و اللام زائده بین الفعل المتعدى و مفعوله لتاکید وصول الفعل الیه، اوصله لاوزع على ان معناه افعل الایزاع کما قیل فى قوله:

یجرح فى عراقیبها نصلى ان یجرح بمعنى: یفعل الجرح.

و فى نسخه: «فاوزع ولیک» بدون لام و هى اولى، و علیه النسخ القدیمه.

و «الفاء»: من قوله: «فاوزع» فصیحه، اى اذا کان لک فى کل او ان امام هذه صفته فالهم ولیک الذى هو امام هذا الاوان شکر ما انعمت به، و لما کان الامام المتصف بالصفات المذکوره هو عین الولى عبر عنه بقوله: «فاوزع ولیک» و تعریفهم للولى یدل على ذلک حیث قالوا: هو من تولى الله تعالى امره و حفظه من العصیان و لم یخله و نفسه حتى بلغه مقام القرب و التمکین قال الله تعالى: «و هو یتولى الصالحین» فهو فعیل بمعنى مفعول قیل: و یجوز ان یکون بمعنى فاعل فیکون معناه هو من توالت طاعته من غیر ان یتخللها عصیان.

و قال بعض اصحابنا: ولى الله تعالى هنا من اخذ النبوه وراثه من النبى صلى الله علیه و آله و سلم و هو الامام من اهل بیته، الا ان النبوه له غیب و هى للنبى شهاده، و الاقرب ان یکون المراد به من جعل له الولایه على خلقه فى ارضه فیکون بمعنى الامام.

قال بعضهم: و هو کنایه عن المهدى علیه السلام، انتهى.

و الاولى ان یقال: ان کان هذا الدعاء منه علیه السلام فى حیاه والده صلوات الله علیه، فالمراد به والده مادام فى الحیاه، ثم المراد به نفسه فى زمان امامته، ثم امام کل زمان، و المقصود تعلیم غیره من شیعتهم علیهم السلام.

و الضمیر من قوله: «به» عائد الى الولى.

و «الباء»: سببیه، اى ما انعمت بسببه علینا من الامامه و الولایه التى هدیتنا بها الى طاعتک، و اوزعتنا بها عن معصیتک، الى غیر ذلک من الفوائد و العوائد المترتبه علیها و انما قال: «علینا» دون علیه على ما وقع فى اکثر النسخ ایذانا بان عود فوائد الامامه علینا اکثر من عودها الیه، فالنعمه بها علینا اعظم فکانها مختصه بنا دونه.

و فى بعض النسخ: «ما انعمت به علیه» و المعنى ظاهر الا ان الضمیر فى «به» على هذا عائد الى الموصول لا الى الولى.

و «الباء»: صله لانعمت لا سببیه.

و قوله علیه السلام: «و اوزعنا» مثله اى مثل ذلک الایزاع او مثل ذلک الشکر.

و «فیه»: اى بسببه کقوله تعالى: «فذلکن الذى لمتننى فیه» اى و الهمنا شکر ما انعمت علینا بسببه کما تلهمه.

و ما وقع لبعضهم من ان المعنى الهم ولیک ان یشکر النعمه التى انعمت بها علینا و هى الولى و الهمنا ان نشکر تلک النعمه التى انعمت بها علیه و علینا به و یحتمل الاعم فیهما، فهو خلاف ظاهر العباره، و ان کان فى نفسه معنى صحیحا.

قوله علیه السلام: «و آته من لدنک سلطانا نصیرا» اقتباس من قوله تعالى فى سوره الاسراء: «و اجعل لى من لدنک سلطانا نصیرا».

و الایتاء: الاعطاء، یقال: آتیته مالا بالمد: اى اعطیته، و منه: «و آت ذا القربى حقه».

و السلطان: الحجه الظاهره، و الملک و العز.

و النصیر: الناصر، اى اعطه من عندک حجه ظاهره تنصره بها على جمیع من خالفه، او ملکا و عزا ناصرا له و لشیعته.

و قال العلامه الطبرسى فى الایه: اى اجعل لى عزا امتنع به ممن یحاول صدى عن اقامه فرائضک، و قوه تنصرنى بها على من عادانى فیک. و قیل: اجعل لى ملکا عزیزا اقهر به العصاه. و قیل: حجه بینه اتقوى بها على سائر الادیان الباطله عن مجاهد قال: و سماه نصیرا لانه یقع به النصره على الاعداء فهو کالمعین انتهى.

و کل هذه المعانى محتمله هنا ایضا.

قوله علیه السلام: «و افتح له فتحا یسیرا» قال الراغب: الفتح: ازاله الاغلاق و الاشکال و ذلک ضربان:

احدهما: ما یدرک بالبصر، کفتح الباب و الغلق و القفل.

و الثانى: ما یدرک بالبصیره کفتح الهم و هو ازاله الغم و ذلک ضربان:

احدهما: فى الامور الدنیویه کغم یفرج و فقر یزال باعطاء المال و نحوه.

و الثانى: فتح المستغلق من العلوم نحو قولک: فلان فتح من العلم بابا مغلقا. و قوله تعالى: «انا فتحنا لک فتحا مبینا» قیل: عنى فتح مکه. و قیل: بل عنى ما فتح علیه من العلوم و الهدایات التى هى ذریعه الى الثواب و المقامات المحموده التى صارت وسیله لغفران ذنوبه. و الفتح: فى قوله تعالى: «اذا جاء نصر الله و الفتح» یحتمل النصر و الظفر و الحکم من فتح القضیه اذا حکم فیها و فصل الامر، و ما یفتح الله من المعارف و على ذلک «نصر من الله و فتح قریب» انتهى.

و قال صاحب الکشاف: الفتح: الظفر بالبلد عنوه او صلحا بخراب او بلا خراب لانه منغلق ما لم یظفر به، فاذا ظفر به و حصل فى البلد فقد فتح.

و قال ابن عیسى: الفتح: الفرج المزیل للهم، و منه: فتح المساله اذا انفرجت عن بیان یودى الى الثقه.

و اختلف فى قوله تعالى: «انا فتحنا لک فتحا مبینا» فقیل: اى: نصرناک و اظفرناک ظفرا عظیما.

و قیل: اى: قضینا لک قضاء ظاهرا بینا من الفتاحه و هى الحکومه و هو قول قتاده.

و قیل: معناه یسرنا لک یسرا بینا و هو قول مقاتل.

و قیل: اى اعلمنا لک علما ظاهرا فیما انزلنا علیک من القرآن و اخبرناک به من الدین.

و قیل معناه: ارشدناک الى الاسلام و فتحنا لک امر الدین و النبوه و الدعوه بالحجه و السیف و لا فتح اعظم منه و ابین، اذا عرفت ذلک فقوله علیه السلام: «و افتح له فتحا یسیرا» یحتمل جمیع المعانى المذکوره لان الغرض الدعاء له بحصول ما حصل للنبى صلى الله علیه و آله من الفتح باى معنى کان و لا ینافى ذلک حصول بعض هذه المعانى له کالعلم و الارشاد لانه من باب: «قال رب احکم بالحق» «و لا تخزنى یوم یبعثون» على ان الاولى ان یراد بالفتح ما ینتظم جمیع الفتوحات، و هو ازاله کل اغلاق و اشکال عنه باى سبب کان و من دون خصوصیه مفتوح.

و یسیرا: اى سهلا هینا غیر عسیر و لا مشقه فیه.

قوله علیه السلام: «و اعنه برکنک الاعز» اعانه على الامر اعانه: ظاهره کعاونه.

و الرکن فى الاصل: احد ارکان البیت و هى جوانبه التى یعتمد بناوه علیها بعد الاساس ثم استعیر للقوه.

قال الزمخشرى فى الاساس: و من المجاز فلان یاوى من عز قومه الى رکن شدید.

و الاعز: الاقوى الامنع من العزه بمعنى القوه و المنعه.

و الشد: الاحکام.

و الازر: القوه: اى احکم قوته، و قیل: الازر: الظهر، و منه: المئزر، لانه یشد على الظهر و الازار لانه یسبل على الظهر، و على هذا فالمعنى قو ظهره فهو کنایه عن تقویته و تاییده، و بکلا المعنیین فسر قوله تعالى: «اشدد به ازرى».

قال العمادى: اى احکم به قوتى.

و قال الطبرسى: اى: قوبه ظهرى و اعنى به.

و العضد: ما بین المرفق الى الکتف، ثم استعیر للقوه لان الید تشتد بشده العضد و جمله البدن تقوى على مزاوله الامور بشده الید، و لهذا یقال فى دعاء الخیر: شد الله عضده، و فى ضده فت الله فى عضده، و منه: «سنشد عضدک باخیک».

وراعه: اى احفظه و اصل المراعاه مراقبه الشىء الى ماذا یصیر، و ما منه یکون، و منه: راعیت النجوم، ثم استعمل فى مطلق الحفظ فقیل: راعاک الله، اى حفظک.

و بعینک: اى بحیاطتک و کلائتک و مراقبتک، استعاره من الجارحه اذ بها تکون حیاطه الشىء و کلائته، و منه قوله تعالى: «و لتصنع على عینى».

قال ابومسلم اى: لتربى و تغذى بحیاطتى و کلاءتى و حفظى کما یقال فى الدعاء بالحفظ و الحیاطه: عین الله علیک.

و حمیته من الاعداء حمیا من باب -رمى- و حمیه بالکسر: منعته عنهم، و الحمایه بالکسر اسم منه.

و الحفظ: منع الشىء من الضیاع و التلف.

و نصره الله على عدوه نصرا من باب -کتب- اعانه و قواه و الدعاء له بالنصر بالملائکه اما فى کل حال و فى کل وقت فیکون المراد به القاء الرعب بهم فى قلوب اعدائه على کل حال او فى وقت الجهاد فیکون المراد ان یقاتلوا معه کما قاتلوا مع جده فى بدر.

و امددته بمدد: اعنته و قویته به.

و الجند: الانصار و الاعوان، و الجمع اجناد و جنود، و الواحد جندى فالیاء للوحده مثل: روم و رومى.

و الاغلب: افعل تفضیل من غلبت الخصم غلبا من باب -ضرب-: اذا قهرته و ظفرت به و الاسم الغلب و الغلبه محرکتین، و المراد بجنده تعالى: المومنون المجاهدون فى سبیله کما قال سبحانه: «و ان جندنا لهم الغالبون» فان المراد بهم اتباع المرسلین.

قالوا: و لا یقدح فى ذلک انهزامهم فى بعض المشاهد، فان قاعده امرهم و اساسه الظفر و الغلبه، و ان وقع فى اثناء ذلک شوب من الابتلاء و المحنه و الحکم للعاقبه و مال الامر، و الله اعلم.

اقامه الکتاب: عباره عن تعدیل احکامه، و ابانه محکمه و متشابهه و مجمله و مفصله و ناسخه و منسوخه و تلاوته کما انزل، و حفظه من ان یقع فى شىء من ذلک زیغ و خلل، من اقمت العود اذا قومته و عدلته او عن المواظبه على العمل بموداه، و حکمه ماخوذ من قامت السوق: اذا نفقت، و اقمتها: اذا جعلتها نافقه، فانه اذا حوفظ علیه کان کالنافق الذى یرغب فیه او عن التشمیر للعمل به، و تلاوته کما انزل من غیر فتور و توان فلا یکون مهجورا من قولهم: قام بالامر اذا جد فیه و اجتهد، و قس على ذلک اقامه الحدود و الشرائع و السنن.

و الکتاب: -اما مصدر سمى به المفعول کالخلق للمخلوق، و اما فعال بنى للمفعول کاللباس للملبوس- من الکتب، و هو ضم الحروف بعضها الى بعض، و اصله الضم و الجمع فى المحسوسات، و منه: الکتیبه للجیش، و اطلاق الکتاب على المنظوم عباره لما ان ما له الکتابه.

و حدوده تعالى: احکامه جمع حد و اصله الحاجز بین الشیئین الذین یمتنع اختلاط احدهما بالاخر فلا یتجاوز کل منهما الى صاحبه، سمى به الحکم لتمییزه و عدم جواز تجاوزه الى غیره.

و الشرائع: جمع شریعه و هى الطریقه الالهیه من الدین ماخوذه من شریعه الماء و هى مورد الناس للشرب و الاستقاء سمیت بذلک اما لوضوحها و ظهورها، و اما لان من وردها فقد روى و تطهر، کما قال بعض اصحاب القلوب: کنت اشرب فلا اروى فلما عرفت الله رویت بلا شرب.

و السنن: جمع سنه، و هى لغه الطریقه و السیره مرضیه کانت او غیر مرضیه، و فى عرف الشرع قد تطلق على المندوب و المستحب و قد تطلق على الاحادیث المرویه عن النبى صلى الله علیه و آله و اهل بیته علیهم السلام فتقابل بها الکتاب و یقال: ورد بهذا الحکم الکتاب و السنه، او ماورد به کتاب و لا سنه، و قد تطلق على ما واظب علیه الرسول صلى الله علیه و آله مع الترک احیانا فان کانت المواظبه المذکوره على سبیل العباده فسنن الهدى، و ان کانت على سبیل العاده فسنن الزوائد، فسنه الهدى ما یکون اقامتها تکمیلا للدین و هى التى یتعلق بترکها کراهه و اساءه، و سنن الزوائد: هى التى اخذها هدى، اى اقامتها حسنه و لا یتعلق بترکها کراهه و اساءه کسننه صلى الله علیه و آله فى قیامه و قعوده و منامه و اکله و شربه و لباسه، و قد یقال: سن رسول الله صلى الله علیه و آله کذا: اى شرعه و جعله شرعا، فالمراد بسنته فى الدعاء: اما سنن الهدى، و اما ما شرعه صلى الله علیه و آله من الاحکام الشرعیه.

و المعالم: جمع معلم کمقعد: و هو الاثر الذى یستدل به على الطریق.

قال فى المحکم: معلم الطریق دلالته و کذا معلم الدین على المثل.

و فى الاساس: خفیت معالم الطریق، آثارها المستدل بها علیها، انتهى.

و هى هنا على الاستعاره شبه دلائل الدین و بیناته التى یتوصل بها الى اثبات الحق منه باثار الطریق التى یتوصل بها الى محجته بجامع الاهتداء الى المطلوب، فهى استعاره مکنیه، و اماته الظالمین لها: عباره عن اهمالها و نبذها و عدم القیام بها کما ان احیاءها عباره عن ابدائها و ایضاحها و الاعتناء بها، فهى استعاره تبعیه قرینتها نسبه الفعلین المذکورین الى المفعول الذى هو الموصول المبین بقوله: من معالم دینک.

فان الاحیاء و الاماته الحقیقیین لا یتعلقان بالمعالم فهى کقوله:

قتل البخل و احیا السماحا و جلوت السیف و نحوه جلاء بالکسر و المد: کشفت صداءه، و هو ما علاه من الوسخ، یقال: صدا الحدید صداء من باب -تعب- و الجور: الظلم و العدول عن الحق.

و قال الراغب: اصله العدول عن الطریق، ثم استعمل فى العدول عن کل حق.

و قال بعضهم: الجائر من الناس هو الذى یمتنع عن التزام ما یامر به الشرع، و اضافه الصداء الى الجور اما من باب الاستعاره بان شبه ما یترتب على الجور من الفساد بالصدا و اثبت له الجلاء تخییلا فهى استعاره مکنیه تخییلیه، و اما من باب التشبیه بان شبه الجور بالصدا و التقدیر جورا کالصدا ثم قدم المشبه به على المشبه و اضیف الیه کلجین الماء، و ذکر الجلاء ترشیح و طریقته تعالى ما نهجه و شرعه لعباده و کلفهم به من الفرائض و السنن الموصل التزامها و القیام بها الى رضاه و ثوابه.

و ابنت الشىء ابانه: قطعته و فصلته یقال: بان الشىء یبین بینونه: انقطع، و ابانه غیره و بان الحى بینا و بینونه ایضا: ظعنوا و بعدوا.

و الضراء: بتشدید الراء: المضره و الشده، اى اقطع به او ابعد به الشده الواقعه فى سبیلک بسبب تغلب ارباب الظلم و الجور و عدم تمکن الامام من هدایه عامه الخلق الى سلوکها و الدلاله علیها، او المراد الشده التى تلحق سالکیها من اهل الجور و العدوان.

و یوجد فى کثیر من النسخ: «و ابن به الضراء» بتخفیف الراء و المد على وزن سحاب.

قال فى القاموس: الضراء: الاستخفاء و الشجر الملتف فى الوادى.

و فى الصحاح: فلان یمشى الضراء اذا مشى مستخفیا فیما یوارى من الشجر.

و على هذا فیجوز ان یکون قوله: ابن من الابانه بمعنى الکشف و الایضاح، و المعنى اکشف به ما وقع فى سبیلک من الاستخفاء حتى تبین و تتضح و ان حملته على معنى الشجر الملتف مجازا عما وقع فى سبیله تعالى من التاویلات الباطله و الاراء الزائغه و البدع المحرمه فالابانه بمعنى القطع و الابعاد.

و زال الشىء یزول زوالا: ذهب، و ازلته ازاله اذهبته.

و نکب عن الطریق نکوبا من باب -قعد- و نکبا: مال و عدل.

و صراطه تعالى: دین الاسلام، و فیه تلمیح الى قوله تعالى فى سوره المومنین: «و انک لتدعوهم الى صراط مستقیم و ان الذین لا یومنون بالاخره عن الصراط لناکبون».

قال المفسرون: الصراط المستقیم: هو دین الاسلام الذى دعا الیه الرسول صلى الله علیه و آله.

و فى نسخه: «و اذل به الناکبین» من الذل بضم الذال المعجمه و تشدید اللام، و هو الهوان و الضعف.

و محقه الله محقا من باب -نفع-: اذهبه کله حتى لا یرى منه اثره و منه: «یمحق الله الربا»، و قیل: اهلکه، و منه: «و یمحق الکافرین».

و البغاه بالضم جمع باغ: کقضاه جمع قاض، و هو اسم فاعل من بغیت الشىء ابغیه بغیا: اذا طلبته.

و قیل: اذا بالغت فى طلبه نظرا الى ان اصله من البغى و هو طلب تجاوز الاقتصاد فیما یتحرى تجاوزه فیقال: بغیت الشىء اذا طلبته اکثر مما یجب، و یقال: بغیت زیدا خیرا او شرا اذا طلبت له فیعدى الى مفعولین و هو على اسقاط الجار و ایصال الفعل الى المفعول کما فى قول الشاعر:

فتولى غلامهم ثم نادى * اظلیما اصیدکم ام حمارا

بمعنى اصیدلکم، و اسم الفاعل المجموع هنا من هذا الفعل المتعدى الى مفعولین احدهما: المضاف الیه و هو قصدک.

و الثانى: عوجا و المعنى و امحق به الذین یبغون لقصدک عوجا کقوله تعالى: «الذین یصدون عن سبیل الله و یبغونها عوجا» اى یبغون لها اعوجاجا.

و القصد: استقامه الطریق، و منه: «و على الله قصد السبیل».

و العوج: الاعوجاج و الانحراف و هو بکسر العین فى المعانى و الاعیان ما لم یکن منتصبا کالارض و الطریق، و منه: «لا ترى فیها عوجا و لا امتا»، و بفتحها ما کان فى المنتصب کالرمح و الحائط، و معنى طلب الاعوجاج و الانحراف لقصده: اى استقامه طریقه تعالى تلبیسهم على الناس بایهامهم ان فیه میلا عن الحق او القاء الشکوک و الشبهات فى الدلائل و التاویلات الباطله لینحرفوا عنه کما هو شان الکافرین و الفاسقین و الخوارج و الناصبین «قاتلهم الله انى یوفکون».

اللین بالکسر: ضد الخشونه، لان یلین لینا: فهو لین بالتشدید، و یخفف کمیت و میت، و الاسم اللیان ککتاب، و یعدى بالهمزه و التضعیف فیقال: الانه یلینه الانه ولینه تلیینا، و اصل کل من اللین و الخشونه للاجسام ثم استعیر للخلق و لغیره من المعانى فقیل: فلان لین و فلان خشن و کل منهما یمدح به تاره و یذم به طورا بحسب اختلاف المقام.

و الجانب: الناحیه و هو هنا مجاز عن النفس کقوله تعالى «وناى بجانبه».

قال الزمخشرى: وضع جانبه موضع نفسه، لان مکان الشىء وجهته ینزل منزله الشىء نفسه و منه قوله:

ذعرت به القطا و نفیت عنه * مقام الذئب کالرجل اللعین

و منه: «و لمن خاف مقام ربه» و قول الکتاب: حضرت فلان و مجلسه، و کتبت الى جهته و الى جانبه العزیز، یریدون نفسه و ذاته، فکانه قال: وناى بنفسه.

اذا عرفت ذلک فقوله علیه السلام: «و الن جانبه» اى الن نفسه فلفظ الجانب کنایه مطلوب بها نفس المدعوله، و مجموع الجمله کنایه مطلوب بها توفیقه للرفق و سجاحه الخلق و الحلم و التعطف على اولیاء الله تعالى کما وفق لذلک نبیه الذى ارسله رحمه للعالمین فقال مخاطبا له: «فبما رحمه من الله لنت لهم و لو کنت فظا غلیظ القلب لا نفضوا من حولک فاعف عنهم و استغفرلهم» و بیان الحکمه فى ذلک ان کلا من النبى و وصیه امام العالمین، فوجب ان یکون اکثرهم حلما، و احسنهم خلقا لان الغرض من اقامته و نصبه التزام التکالیف، و ذلک لا یتم الا اذا مالت قلوب الامه الیه و سکنت نفوسهم لدیه و راوا فیه آثار الشفقه و امارات النصیحه و حب الخیر لهم و اخذهم باللطف و الرفق، و لذلک قال بعض الصحابه: لقد احسن الله الینا کل الاحسان فلو جاءنا رسول الله صلى الله علیه و آله بهذا الدین جمله و بالقرآن دفعه لثقلت هذه التکالیف علینا فما کنا ندخل فى الاسلام و لکنه دعانا الى کلمه واحده فلما قبلناها و عرفنا حلاوه الایمان قبلنا ما وراءها کله على سبیل الرفق الى ان تم هذا الدین و کملت هذه الشریعه، و لما کانت دواعى الخیر و ارادته و فعله انما هى بالهام الله تعالى و توفیقه و اعانته توسل علیه السلام بالدعاء الیه سبحانه فى الانه جانب ولیه لاولیائه من المومنین لیتم الغرض و یحصل المقصود باحسن وجه و اسهل طریقه.

و عن النبى صلى الله علیه و آله: لا حلم احب الى الله من حلم امام و رفقه، و لا جهل ابغض الى الله من جهل امام و خرقه.

و بسط یده بسطا من باب -قتل-: مدها و هو هنا عباره عن التسلیط، اى و سلطه على اعدائک فهو من باب التمثیل و لیس هناک بسط و لا ید، و منه قوله تعالى: «و الملائکه باسطوا ایدیهم».

قال فى القاموس: اى مسلطون علیهم کما یقال: بسطت یده علیه، و الغرض الدعاء له بتمکینه من القهر لاعداء الله من المشرکین و المنافقین الذین امر الله نبیه علیه السلام بجهادهم و الغلظه علیهم بقوله: «یا ایها النبى جاهد الکفار و المنافقین و اغلظ علیهم و ماواهم جهنم و بئس المصیر».

و عداوه الله تعالى: عباره عن کراهه القیام بطاعته، و البعد عن التمسک بدینه لان العدو لا یکاد یوافق عدوه و ینقاد لامره.

و الرافه شده الرحمه و قدمها مع انها ابلغ، و البلاغه تقتضى الترقى اقتداء بالتنزیل فى قوله تعالى: «بالمومنین رووف رحیم» و التقدیم فیه محافظه على الفواصل.

و العطف و التعطف اذا عدیا بعلى فالمراد بهما: المیل و الشفقه، و اصله من عطفت الشىء اذا ثنیته او املته فانعطف.

و التحنن: الاشفاق و الرقه من حنت المراه حنینا اشتاقت الى ولدها، و لما کان حنینها الیه متضمنا للاشفاق و الرحمه لا ینفک عنهما عبر به عنهما.

قوله علیه السلام: «سامعین له» اى: مجیبین له موتمرین لامره و عبر عن الاجابه بالسماع لان غرض السماع الاجابه، و منه: «سمع الله لمن حمده» اى اجاب حمد من حمده، و یحتمل ان یکون المراد به مصغین الیه اصغاء اجابه، و منه: «انما یستجیب الذین یسمعون» اى: یصغون الیک اصغاء اجابه.

و مطیعین: اى منقادین له ماضین لامره و فى رضاه.

و ساعین اى: جادین و مجتهدین من سعى فى الامر یسعى سعیا من باب -نفع- اذا جد و اجتهد، و منه: «و الذین سعوا فى آیاتنا معاجزین» اى اجتهدوا فى ان یظهروا لنا عجزا فیما انزلناه من الایات، و اصله المشى السریع عبر به عن الاجتهاد و الجد فى الامر لان من اسرع الى شىء فقد جد و اجتهد فى الوصول الیه.

و دافع عنه مدافعه: دفع عنه ما یخافه من ضرر و مکروه.

قال الراغب: الدفع اذا عدى بعن اقتضى معنى الحمایه کقوله تعالى: «ان الله یدافع عن الذین آمنوا» انتهى.

و صیغه المفاعله اما للمبالغه فى الدفع او للایذان بتکرر الدفع، فانها قد تجرد عن وقوع الفعل المتکرر من الجانبین فیبقى تکرره کما فى الممارسه اى و المبالغه فى الدفع عنه، و حذف متعلقه للتعمیم.

و مکنفین: اى معینین من اکنفه بمعنى اعانه ککنفه.

فان قلت: کیف عداه بالى و هو متعد بنفسه.

قلت: فیه وجهان: احدهما: ان یکون على تضمینه معنى الاسراع، اى اجعلنا مکنفین له حال کوننا مسرعین الى نصرته.

الثانى: ان یکون قوله: «الى نصرته» ثانى مفعولى جعل و «مکنفین» حالا من المفعول الاول و التقدیر: اجعلنا منتهین الى نصرته، و المدافعه عنه حال کوننا مکنفین، و حذف متعلق الاکناف لتعینه.

و یوجد فى بعض النسخ القدیمه: «مسرعین» بدل «مکنفین»، و على الهوامش نسخ متعدده بعیده عن الصحه، و الله اعلم.

قوله علیه السلام: «بذلک متقربین» اشاره الى المذکور من السمع و الطاعه و السعى فى رضاه، و الاکناف له و ما فیه من معنى البعد للایذان بکونه فى الغایه القصوى من الفضل و الشرف و علو الشان.

و التقرب: طلب القرب و المراد به هنا المتحقق بحصول الرفعه و نیل الصواب تشبیها بالقرب المکانى.

و فى الاساس: تقرب الى الله بکذا طلبت بذلک القربه و الحسنه.

الولایه هنا بمعنى: المحبه و النصره و الاعتقاد، اى وصل على محبیهم و انصارهم و المعتقدین فیهم، و یحتمل ان یکون جمع ولى بمعنى الموالى کالجلیس

بمعنى المجالس من والاه موالاه بمعنى تابعه او من الموالاه ضد المعاداه و منه: «اللهم وال من والاه و عاد من عاداه» و اعاد الضمیر جمعا لدلاله السیاق على تعدد الائمه الذین اید الله بهم دینه و نصبهم اعلاما لعباده و منارا فى بلاده، و المراد بهم هنا الائمه المعصومون من اهل بیت خاتم النبیین صلوات الله علیه و علیهم اجمعین.

و الاعتراف: الاقرار و اصله اظهار معرفه الشىء.

و المقام: فى الاصل مکان القیام، ثم استعمل فى المنزله و المرتبه المعنویه للشخص، و المراد به هنا مرتبتهم التى رتبهم الله فیها من الخلافه و الرئاسه العامه، و ما جعل لهم من الشرف و الفضیله على سائر الخلق.

و اتبعته اتباعا: اقتفیته و سرت فى اثره، ثم استعمل فى الائتمام بالشى و العمل به، و منه حدیث: «اتبعوا القرآن» اى ائتموا به و اعملوا بما فیه، و قوله تعالى: «و ان هذا صراطى مستقیما فاتبعوه» اى هذا دینى فاقتدوا به و اعملوا علیه.

و المنهج و المنهاج: الطریق الواضح ثم استعیر للطریقه فى الدین کما استعیرت الشریعه لها، و هى بمعناه و منه: «لکل جعلنا منکم شرعه و منهاجا».

قال ابن عباس: الشرعه: ماورد به القرآن، و المنهاج: ماوردت به السنه، و على هذا فالمراد بمنهجهم سنتهم.

وقفوت اثره و اقتفیته: تبعته و اصله فى المشى ثم کنى به عن الاقتداء و الائتمام فى الفعل.

و استمسکت بالشىء و تمسکت و امسکت به کله بمعنى: اعتصمت به و تعلقت به.

و المراد بعروتهم: دینهم و هدیهم، شبهه بالعروه التى یتعلق بها و قد مر الکلام على ذلک فى اوائل هذه الروضه.

ولایتهم: محبتهم و اعتقاد وجوب طاعتهم.

و ائتم به: اقتدى.

و الامامه: الرئاسه العامه على جمیع الخلق و قد تقدم الکلام على بیانها.

و التسلیم لامرهم: الانقیاد لحکمهم، و الاذعان لهم ظاهرا و باطنا، و القبول منهم من غیر انکار بقلب و لا لسان.

قال بعض علمائنا: و هو مرتبه فوق الرضا.

لان الراضى قد یرى لنفسه وجودا و اراده الا انه یرضى بما صدر عنهم علیهم السلام و ان خالف طبعه، و المسلم برى من ذلک و انما نظره الیهم.

اذا عرفت ذلک فنقول: «من اصول الشریعه التسلیم لهم علیهم السلام بکل ما جاء عنهم و صدر منهم، و ان کان لا یظهر وجه حکمته للناس فان لله تعالى اسرارا و مصالح یخفى بعضها و لا یعلمه الا الله و الراسخون فى العلم، فیجب على المکلفین ان لا ینکروا و لا یعترضوا من ذلک ما لم یعرفوا کما یفعله المبتدعه بل ینبغى التسلیم و یتحتم الاذعان لما صح نقله عنهم، و قد ورد فى التسلیم اخبار کثیره و عقد له ثقه الاسلام فى الکافى بابا عنوانه باب التسلیم و فضل المسلمین.

فمن ذلک ما رواه بسند صحیح، عن ابى عبدالله علیه السلام انه قال: لو ان قوما عبدوا الله وحده لا شریک له و اقاموا الصلاه و آتوا الزکاه و حجوا البیت و صاموا شهر رمضان ثم قالوا لشىء صنعه الله او صنعه رسول الله صلى الله علیه و آله الا صنع خلاف الذى صنع او وجدوا ذلک فى قلوبهم لکانوا بذلک مشرکین، ثم تلاهذه الایه: «فلا و ربک لا یومنون حتى یحکموک فیما شجر بینهم ثم لا یجدوا فى انفسهم حرجا مما قضیت و یسلموا تسلیما» ثم قال ابوعبدالله علیه السلام: علیکم بالتسلیم.

و بسنده عن سدیر قال: قلت لابى جعفر علیه السلام: انى ترکت موالیک مختلفین یبرا بعضهم من بعض، قال: فقال: و ما انت و ذاک انما کلف الناس ثلاثه: معرفه الائمه، و التسلیم لهم فیما ورد علیهم، و الرد الیهم فیما اختلفوا فیه.

و بسنده عن زید الشحام، عن ابى عبدالله علیه السلام قال: قلت له: ان عندنا رجلا یقال له: کلیب فلا یجیى عنکم شىء الا قال: انا اسلم فسمیناه کلیب تسلیم قال: فترحم علیه ثم قال: اتدرون ما التسلیم؟ فسکتنا فقال: هو و الله الاخبات قول الله عز و جل: «الذین آمنوا و عملوا الصالحات و اخبتوا الى ربهم».

و بسنده: عن یحیى بن زکریا الانصارى، عن ابى عبدالله علیه السلام قال: سمعته یقول: من سره ان یستکمل الایمان کله فلیقل القول منى قول آل محمد فیما اسروا و ما اعلنوا و فیما بلغنى عنهم و فیما لم یبلغنى.

و اتفقت النسخ فى هذا الحدیث على روایه فلیقبل بالباء الموحده بعد القاف امرا من القبول.

قال بعض علماء الحدیث من اصحابنا المتقدمین و عندى ان الباء زیاده من الناسخ و انما هو «فلیقل» امرا من القول، و الله اعلم.

و الاجتهاد اخذ النفس ببذل الوسع و الطاقه، اى الذین استفرغوا وسعهم فى طاعتهم و الائتمار بما امروا به.

و الانتظار: طلب ادراک ما یاتى من الامر، کانه ینتظر متى یکون و هو کالترجى غیر ان الترجى یختص بالخیر و الانتظار یعم الخیر و الشر، و منه: «قل فانتظروا انى معکم من المنتظرین».

و المراد بایامهم: دولتهم و ملکهم و ظهور خلافتهم و تمکنهم فى الارض و الخلق، و عبر عن ذلک بالایام لکونها ظرفا له کما قال تعالى: «و ذکرهم بایام الله» اى وقائعه فى الامم الخالیه و الاشاره بذلک الى ایام صاحب الامر المهدى المنتظر صلوات الله و سلامه علیه، و انما اضافها الى جمیعهم لان دولته دولتهم و کلمته کلمتهم جمیعا، فالمنسوب الى بعضهم منسوب الى کلهم کما قال تعالى: «فقد آتینا آل ابراهیم الکتاب و الحکمه و آتیناهم ملکا عظیما».

قال ابن عباس: الملک فى آل ابراهیم ملک یوسف و داود و سلیمان علیهم السلام.

و انما نسبه الى عامتهم لان تشریف البعض تشریف للکل.

قال العلامه الطبرسى: فى تفسیر قوله تعالى: «وعد الله الذین آمنوا منکم و عملوا الصالحات لیستخلفنهم فى الارض کما استخلف الذین من قبلهم و لیمکنن لهم دینهم الذى ارتضى لهم و لیبدلنهم من بعد خوفهم امنا یعبدوننى لا یشرکون بى شیئا» المروى عن اهل البیت علیهم السلام: انها فى المهدى من آل محمد صلى الله علیه و آله.

روى العیاشى باسناده عن على بن الحسین علیهماالسلام: انه قرا الایه و قال: هم و الله شیعتنا اهل البیت، یفعل الله ذلک بهم على یدى رجل منا و هو مهدى هذه الامه، و هو الذى قال رسول الله صلى الله علیه و آله: لو لم یبق من الدنیا الا یوم واحد لطول الله ذلک الیوم حتى یلى رجل من عترتى اسمه اسمى یملا الارض قسطا و عدلا کما ملئت جورا و ظلما.

و روى مثل ذلک عن ابى جعفر و ابى عبدالله علیهم السلام، فعلى هذا یکون المراد بالذین آمنوا و عملوا الصالحات: النبى و اهل بیته صلوات الله علیهم و تضمنت هذه الایه البشاره لهم بالاستخلاف و التمکن فى البلاد، و ارتفاع الخوف عنهم عند قیام المهدى منهم و یکون المراد بقوله تعالى: «کما استخلف الذین من قبلهم» هو ان جعل الصالح للخلافه خلیفه مثل آدم و داود و سلیمان علیهم السلام، و یدل على ذلک قوله: «انى جاعل فى الارض خلیفه» و «یا داود انا جعلناک خلیفه» و «آتیناهم ملکا عظیما» و على هذا اجماع العتره الطاهره و اجماعهم حجه لقول النبى صلى الله علیه و آله: انى تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتى اهل بیتى لن یفترقا حتى یردا على الحوض، و ایضا فان التمکن فى الارض على الاطلاق لم یتفق فیما مضى فهو منتظر لان الله عز و جل لا یخلف وعده، انتهى کلامه.

و من کلام امیرالمومنین علیه السلام فى نهج البلاغه: لتعطفن الدنیا علینا بعد شماسها عطف الضروس على ولدها، و تلاعقیب ذلک «و نرید ان نمن على الذین استضعفوا فى الارض و نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثین».

و عن ابى عبدالله علیه السلام: هذه الایه جاریه فینا الى یوم القیامه.

قوله علیه السلام: «المادین الیهم اعینهم» مد عینه الى الشىء: طمح ببصره الیه مراغبا فیه متمنیا له: قال تعالى: «لا تمدن عینیک الى ما متعنا به ازواجا منهم».

قال صاحب الکشاف: اى: لا تطمح ببصرک طموح راغب فیه متمن له.

و التقدیر نظر عینیک، قال: و مد النظر تطویله و ان لا یکاد یرده استحسانا للمنظور الیه و اعجابا به و تمنیا ان یکون له.

و قال الواحدى: انما یکون مادا عینیه الى الشىء اذا ادام النظر نحوه، و ادامه النظر الیه: تدل على استحسانه و تمنیه.

اذا عرفت ذلک فالکلام هنا على التمثیل، شبه حالهم فى توقع ظهور دولتهم و تمکنهم علیهم السلام، و تمنیهم حصول ذلک و رغبتهم فیه بحال من یمد عینیه الى الشىء راغبا فیه متمنیا له.

روى ثقه الاسلام فى الکافى فى باب کراهیه التوقیت، بسنده عن محمد بن منصور الصیقلى عن ابیه قال: کنت انا و الحرث بن المغیره و جماعه من اصحابنا جلوسا و ابوعبدالله علیه السلام یسمع کلامنا، فقال لنا: فى اى شىء انتم؟ هیهات، هیهات لا و الله لا یکون ما تمدون الیه اعینکم حتى تغربلوا، لا و الله لا یکون ما تمدون الیه اعینکم حتى تمحصوا، لا و الله لا یکون ما تمدون الیه اعینکم حتى تمیزوا، لا و الله لا یکون ما تمدون الیه اعینکم الا بعد ایاس، لا و الله لا یکون ما تمدون الیه اعینکم حتى یشقى من یشقى و یسعد من یسعد.

یرید بما یمدون الیه اعینهم ظهور القائم من آل محمد علیهم السلام، و الله اعلم.

تنبیه:

فى وصفه علیه السلام اولیائهم بهذین الوصفین اعنى انتظار ایامهم، و مد اعینهم الیهم دلاله على ان ذلک من نعوتهم و فضائلهم و نعوتهم التى یمدحون بها و یثابون علیها و هو کذلک.

فعن ابى عبدالله علیه السلام عن آبائه عن امیرالمومنین علیه السلام: انه قال: المنتظر لامرنا کالمتشحط بدمه فى سبیل الله.

و روى الصدوق فى اکمال الدین باسناده عن ابى عبدالله علیه السلام: من مات منکم على هذا الامر منتظرا له کان کمن کان فى فسطاط القائم علیه السلام.

و باسناده عن الباقر علیه السلام قال: القائل منکم ان ادرکت قائم آل محمد علیه السلام نصرته کان کالمقارع معه بسیفه بل کالشهید معه.

و باسناده عن ابى الحسن عن آبائه علیهم السلام: ان رسول الله صلى الله علیه و آله قال: افضل اعمال امتى انتظار فرج الله.

و باسناده عن الرضا علیه السلام قال: ما احسن الصبر و انتظار الفرج اما سمعت قول الله عز و جل: «فانتظروا انى معکم من المنتظرین»، فعلیکم بالصبر فانه انما یجى الفرج على الیاس، فقد کان الذین من قبلکم اصبر منکم.

و فى هذا المعنى اخبار کثیره نقتصر منها على هذا القدر خشیه الاطناب، و الله الملهم بالصواب.

نصب «الصلوات» على المصدریه، و هى مصدر مبین النوع لوصفها بما بعدها، و جمعها لتعدد الانواع، اى انواع الصلوات کقوله تعالى: «و تظنون بالله الظنونا» اى: انواع الظنون، و المشهور ان المصدر النوعى یجوز تثنیته و جمعه قیاسا و ظاهر مذهب سیبویه منعه و انه لا یقال منه الا ما سمع، و اختاره الشلوبین، و الحق الجواز قیاسا على ما سمع.

و البرکه محرکه: ثبوت الخیر الالهى فى الشىء من برک البعیر اذا القى برکه، اى صدره على الارض و لزم مکانه و ثبت فیه، و المبارک ما فیه ذلک الخیر، و منه: «انزلنى منزلا مبارکا» اى حیث یوجد الخیر الالهى فالصلوات المبارکات التى تنطوى فیها الخیرات الالهیه و تثبت فیها.

و الزکاء: النمو الحاصل من الله سبحانه، و منه: زکا الزرع اذا حصل منه نمو و زیاده کثیره، و قد یعبر بالزاکى عن الطیب و منه: «ازکى طعاما» لملازمه کل منهما الاخر.

و سلم علیهم: اى افض سلامک علیهم.

و السلام: اسم من التسلیم، کالکلام من التکلیم، یقال: سلم الله تسلیما: اذا وقاه من الافات و البلیات.

و قوله: «علیهم و على ارواحهم» من قبیل عطف الخاص على العام، و فائدته التنبیه على فضله حتى کانه لیس داخلا فى المعطوف علیه لشرفه و مزیته، و هو هنا کذلک فان المراد بالارواح: النفوس الناطقه، و الانسان و ان کان عباره عن هذا الشخص المرکب من الجسم و الروح الا ان الروح هى حقیقته، و الجسم انما هو آله لها فخص الارواح بالذکر اظهارا لمرتبتها، و قد اسلفنا الکلام على الروح و النفس فى الروضه الاولى فلیرجع الیه.

و جمعت الشىء جمعا من باب -نفع-: الفته و ضممته بعد التفرقه و الانتشار.

و الامر: لفظ عام للافعال و الاقوال، و منه: «و ما امر فرعون برشید».

و التقوى: وقایه النفس عما یوثم، اى اجعل اقوالهم و افعالهم مجتمعه على التقوى بان توفقهم لاجتناب الماثم فى کل قول و فعل یکون منهم.

و على للاستعلاء مجازا کان المعنى: اجعل امرهم لازما للتقوى لزوم الراکب لمرکوبه.

و اصلاح الشىء: ازاله ما فیه من الفساد.

و الشوون: جمع شان بمعنى الحال، اى اصلح لهم احوالهم و فى زیاده کلمه لهم مع انتظام الکلام بدونها و توسیطها بین الفعل و مفعوله تاکید لطلب الاصلاح و مزید اعتناء بشان المطلوب و فضل اهتمام باستدعاء حصوله لهم.

قوله علیه السلام: «و تب علیهم» اى اقبل توبتهم، و قیل: التوبه من الله تعالى الرجوع من العقوبه الى اللطف و التفضل.

و التواب: المبالغ فى قبول التوبه کما و کیفا، و ان کثرت الجنایات و عظمت.

و الرحیم: المتفضل على عباده بانواع النعم و ان استحقوا فنون النقم.

و خیر الغافرین: لانه اذا غفر ستر، و بدل السیئه بالحسنه و الحق بترک العقاب و بترک العتاب.

و دار السلام: الجنه، قال تعالى: «لهم دار السلام» و قال: «و الله یدعو الى دار السلام» قیل: سمیت بذلک لسلامتها من کل بلیه و مکروه و آفه.

و قیل: السلام اسمه تعالى اى دار الله و تخصیص الاضافه التشریفیه بهذا الاسم الکریم للتنبیه على ما ذکر من السلامه لانه سلمها و سلم اهلها من جمیع المکاره.

و قیل: لان الله تعالى و ملائکته یسلمون على من یدخلها کما قال تعالى: «لهم فیها فاکهه و لهم ما یدعون سلام قولا من رب رحیم». قال: «و الملائکه یدخلون علیهم من کل باب سلام علیکم».

و قیل: لان اهلها یسلم بعضهم على بعض، او لان کلامهم کله فیها سلام، اى لا لغو فیه و لا فحش کما قال تعالى: «لا یسمعون فیها لغوا الا سلاما».

قوله: «برحمتک یا ارحم الراحمین» اى: بسبب رحمتک التى وسعت کل شىء، و متعلق الظرف اما الفعل قبلها و هو قوله: و اجعلنا، او هو و ما قبله من الافعال على سبیل التنازع، او مقسما علیک برحمتک فتکون «الباء» للقسم الاستعطافى و متعلقها محذوف، و نداوه تعالى بعنوان الارحمیه للمبالغه فى استدعاء الاجابه و استجلاب آثار الرحمه له و لهم.

و فى الحدیث: ان النبى صلى الله علیه و آله مر برجل و هو یقول: یا ارحم الراحمین، فقال له: سل فقد نظر الله الیک.

و فیه: ان لله ملکا موکلا بمن یقول: یا ارحم الراحمین، فمن قالها ثلاثا، قال الملک: ان ارحم الراحمین قد اقبل علیک.