آیه 9 سوره همزه

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
مشاهده آیه در سوره

فِي عَمَدٍ مُمَدَّدَةٍ

مشاهده آیه در سوره


<<8 آیه 9 سوره همزه 9>>
سوره : سوره همزه (104)
جزء : 30
نزول : مکه

ترجمه های فارسی

و مانند ستونهای بلند زبانه کشیده است.

[آتشی] در ستون هایی بلند و کشیده.

[آتشى كه‌] در ستونهايى دراز است.

در شعله‌هايى برافراشته.

در ستونهای کشیده و طولانی!

ترجمه های انگلیسی(English translations)

in outstretched columns.

In extended columns.

In outstretched columns.

In columns outstretched.

معانی کلمات آیه

  • عمد: ستونها. مفرد آن عماد است. عماد گاهى به معنى ابنيه آيد مانند إِرَمَ ذاتِ الْعِمادِ.
  • ممددة: كشيده شده. مدّ: زيادت و كشيدن «ممدد» (بصيغه مفعول) كشيده شده. به نظر مى‏آيد به معنى استوار و محكم باشد.[۱]

نزول

شأن نزول آیات 1، 2، 3، 4، 5، 6، 7، 8 و 9:

«شیخ طوسى» گویند: ابن عباس گوید: این سوره درباره یکى از مشرکین نازل شده که از مردم عیب‌جوئى می‌کرد. عده اى گویند: درباره ولید بن مغیرة نازل گردیده، سدى گوید: درباره اخنس بن شریق نزول یافته که از پیامبر عیب جوئى می‌نمود و نیز گویند: درباره جمیل بن عامر الجهنى آمده و مجاهد و ورقاء و ابن عباس گویند: درباره فرد به خصوصى نازل نشده بلکه سوره مزبور عمومیت داشته و عام مى باشد.[۲]

تفسیر آیه

تفسیر نور (محسن قرائتی)


وَيْلٌ لِكُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ «1» الَّذِي جَمَعَ مالًا وَ عَدَّدَهُ «2» يَحْسَبُ أَنَّ مالَهُ أَخْلَدَهُ «3» كَلَّا لَيُنْبَذَنَّ فِي الْحُطَمَةِ «4» وَ ما أَدْراكَ مَا الْحُطَمَةُ «5» نارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ «6» الَّتِي تَطَّلِعُ عَلَى الْأَفْئِدَةِ «7» إِنَّها عَلَيْهِمْ مُؤْصَدَةٌ «8» فِي عَمَدٍ مُمَدَّدَةٍ «9»

«1» واى بر هر عيب جوى طعنه زن. «2» آنكه مالى جمع كرد و شماره‌اش كرد. «3» او خيال مى‌كند كه اموالش او را جاودان ساخته است. «4» چنين نيست (كه مى‌پندارد) قطعاً او در (آتش) شكننده‌اى افكنده شود. «5» و تو چه دانى كه (آتش) خورد كننده چيست؟ «6» آتش افروخته الهى، «7» كه بر دلها راه يابد. «8» آن آتش بر آنان فرو بسته شده (و راه گريزى از آن نيست.) «9» در ستونهايى بلند و كشيده.

نکته ها

«هُمَزَةٍ» از «همز» به معناى عيب جويى از طريق چشم و ابرو و اشاره است. «لمز» به معناى عيب جويى با زبان است. حرف (ة) در پايان اين دو كلمه براى مبالغه است، نظير «ضحكة» به معناى كسى كه زياد مى‌خندد.

«حطمة» به معناى خورد كردن و شكستن كامل است. «مُؤْصَدَةٌ» به حفره‌اى گفته مى‌شود كه در كوه ايجاد كنند و درب آن را محكم ببندند.

منظور از «عَمَدٍ مُمَدَّدَةٍ» (ستون‌هاى بلند و كشيده)، يا ميخ‌هاى بلندى است كه اهل عذاب‌

جلد 10 - صفحه 591

را با آن ميخكوب و زندانى مى‌كنند و يا شعله‌هاى عظيم آتش كه همچون ستون‌هاى بلند، كشيده است.

در لسان قرآن اگر بعد از توجه به خدا به سراغ مال رفتيد ارزش است، قُضِيَتِ الصَّلاةُ فَانْتَشِرُوا فِي الْأَرْضِ وَ ابْتَغُوا ... «1» ولى اگر به جاى ياد خدا به سراغ مال رفتيد مورد انتقاد است. وَ إِذا رَأَوْا تِجارَةً أَوْ لَهْواً انْفَضُّوا ... «2»

عيب جويى و طعنه به هر نحو و شكل ممنوع و حرام است. غيابى يا حضورى، با زبان يا اشاره، شوخى يا جدى، كوچك يا بزرگ مربوط به كار و صنعت يا آفرينش طبيعت.

برخى افراد از شمارش اموال خود، به رخ كشيدن آن و سرگرم شدن به آن لذت مى‌بردند و گمان مى‌كنند اين ثروت هميشگى است و آنها را براى هميشه در دنيا نگه مى‌دارد و ديگر بيمارى و مرگ به سراغ آنها نمى‌آيد. قرآن اين ديدگاه را مذمّت كرده و مى‌فرمايد: اين نگاه به دنيا، انسان را دوزخى مى‌كند. وگرنه داشتن مال دنيا و بهره بردن از آن مذمّتى ندارد.

چون آخر اين سوره كيفر اهل‌نيش و زخم‌زبان را دوزخ سرپوشيده و در بسته دانسته و اين نوع عذاب براى كافران است، پس به نظر مى‌رسد كه سوره مربوط به كسانى است كه پيامبران الهى را مسخره مى‌كنند.

پیام ها

1- يكى از آفات و خطرات ثروت اندوزى، تحقير ديگران است. هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ ... جَمَعَ مالًا وَ عَدَّدَهُ‌

2- مسائل اخلاقى جزء دين است و انسان مؤمن، بايد زبان و نگاه خود را كنترل كند. «وَيْلٌ لِكُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ»

3- مراقب باشيم فريب دنيا را نخوريم و به مال دنيا مغرور نشويم. «يَحْسَبُ أَنَّ مالَهُ أَخْلَدَهُ»

4- آنان كه به جاى انفاق مال، در فكر جمع و احتكار اموال هستند، منتظر عذاب‌

«1». جمعه، 10.

«2». جمعه، 11.

جلد 10 - صفحه 592

خورد كننده قيامت باشند. جَمَعَ مالًا وَ عَدَّدَهُ‌ ... لَيُنْبَذَنَّ فِي الْحُطَمَةِ

5- نيش‌زبان و طعنه زدن، از گناهان كبيره است، زيرا درباره آن وعده عذاب آمده است. وَيْلٌ لِكُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ ... لَيُنْبَذَنَّ فِي الْحُطَمَةِ

6- آتشى كه خدا بيفروزد، نه فقط بر جسم، بلكه بر جان و دل مجرمان نفوذ مى‌كند. «نارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ الَّتِي تَطَّلِعُ عَلَى الْأَفْئِدَةِ»

7- فكر بشر از درك حقايق دوزخ و بهشت عاجز است. «وَ ما أَدْراكَ مَا الْحُطَمَةُ»

8- ستون‌هاى بلند آتش، راه فرار را بر دوزخيان مى‌بندد. «مُؤْصَدَةٌ فِي عَمَدٍ مُمَدَّدَةٍ»

«والحمدللّه ربّ العالمين»

جلد 10 - صفحه 594

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



فِي عَمَدٍ مُمَدَّدَةٍ «9»

فِي عَمَدٍ مُمَدَّدَةٍ: در ستون‌هاى كشيده شده يعنى همچنان كه ستون‌ها را بر درها كشند و آنها را به آن ستون‌ها محكم مى‌گردانند، همچنين آتش را بر كفار فرو بندند و آن را بر ايشان مضبوط و مستحكم گردانند. اين تأكيد نااميدى ايشان است از بيرون آمدن.

نزد بعضى معنى آنكه درهاى آتشين را بر كفار فرو بندند و آن را به ميخ‌هاى آهنين آتشين مسدود و محكم سازند تا غم و حرارتش به ايشان راجع شود و هيچ روح و راحتى بر ايشان داخل نشود.

از ابن عباس نقل شده عمد، غل‌هاى آتشين است كه ايشان به آن معذب باشند «1». نزد بعضى معنى آنكه آتش را بر كافران فرو بندند، در حالتى كه بسته و بند كرده، در ستون‌هاى آتش كشيده كه مانند چوب‌هاى سوراخ‌دار باشند كه‌

«1». مجمع البيان (چ 1403) ج 5 ص 538.

جلد 14 - صفحه 344

پاهاى محبوسان را در آن دارند «اللهم اجرنا من النار يا مجير».

عياشى- از حضرت باقر عليه السّلام روايت نموده كه آن حضرت فرمود كافران و مشركان در جهنم زبان باز كرده، گناه‌كاران مؤمنين را سرزنش كنند كه توحيد شما به شما فايده نرسانيد و عذاب را از شما دفع ننمود و ما و شما مساوى شديم، حق تعالى اين سرزنش را براى آنها نپسندد و ملائكه را فرمايد شفاعت كنند. ملائكه عده‌اى را شفاعت كنند بر وفق مشيت الهى، بعد انبياء را فرمايد شفاعت عصاة خود كنند. بعد مؤمنان را فرمايد شفاعت اهل ايمان كنند.

ايشان بر وفق مشيت سبحانى شفاعت كنند. بعد فرمايد: «انا ارحم الرّاحمين اخرجوا برحمتى». برحمت واسعه الهى از جهنم بيرون آيند. بعد حضرت فرمود پس ستون‌هاى آتش بكشند بر درهاى آتشين و بر كنار فرو بندند و به خدا قسم همه در آن جاويد و مخلد بمانند و هرگز از آن خلاصى نيابند «1».

(حديث شريف اميدوارى بزرگى است، لكن مغرور نبايد شد).

«1» مجمع البيان (چ 1403) ج 5 ص 538.

جلد 14 - صفحه 345

سوره يكصد و پنجم « (الفيل)»

سورة الفيل- اين سوره مباركه مكى است.

عدد آيات- پنج.

عدد كلمات- بيست و سه.

عدد حروف- نود و هفت.

ثواب تلاوت- ابن بابويه (رحمه اللّه) از حضرت صادق عليه السّلام، من قرء فى فرائضه الم تر كيف فعل ربّك شهد له يوم القيمة كلّ سهل و جبل و مدر بانّه كان من المصلّين و ينادى له يوم القيمة مناد: صدقتم على عبدى، قبلت شهادتكم له و عليه. ادخلوه الجنّة و لا تحاسبوه فانّه ممّن احبّه اللّه و احبّ عمله. هر كه قرائت كند «سوره ا لم تر كيف فعل ربك» در نماز واجب، شهادت دهد براى او روز قيامت هر زمين هموار و كوهى و كلوخى به اينكه از نماز گزاران است و ندا كند روز قيامت منادى، راست گفتيد بر بنده من. قبول كردم شهادت شما را براى او، داخل كنيد او را به بهشت و محاسبه نكنيد او را، به درستى كه او از كسانى است كه دوست مى‌دارد خدا او را و دوست مى‌دارد عمل او را «1».

«1». ثواب الاعمال، چ حيدرى 1391- ص 154- روايت اوّل.

جلد 14 - صفحه 346

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‌ شأن نزول- به احاديث صحيحه و اجماع امت ثابت شده واقعه ابرهه. به طور اختصار آنكه: ابرهه از جانب نجاشى پادشاه حبشه بود. چون در موسم حج ديد مردمان از اطراف متوجه مكه معظمه شدند، واقعه را پرسيد. گفتند مقصد آنان زيارت خانه كعبه است. عرق نخوتش به حركت آمد. در مقابل خانه كعبه در صنعاء كنيسه بساخت از رخام ملون، در و ديوار آن را بجواهر و زر مرصع [كرد] و قليس نام نهاد و همه طوايف و قبايل را در ولايت يمن به طواف آن تكليف نمود و به نجاشى نوشت: من به نام تو كنيسه ساخته‌ام و مردم آن را طواف كنند. اميد است مردم از كعبه منصرف شوند و بدينجا آيند. نجاشى او را تعظيم بسيار كرد.

مدتى بر آمد. يكى از بنى كنانه خدمت آن را مى‌نمود. شبى آن را ملوث به نجاست نموده، فرار كرد و طباع مردم از آن متنفر شد. ابرهه غضبناك شده، لشكر جمع [كرد و] با فيلان قوى و مهيب به قصد تخريب كعبه متوجه مكه شد. بنا بقولى نجاشى او را تحريك نمود. خلاصه با هزار فيل حركت [كرد] و فيل محمود كه از عظمت مانند كوه بود، با خود آورد. پيش از ورود لشكرى را به مكه فرستاد، آنجا را غارت كنند. جميع مال حوالى حرم را جمع و از جمله چهار صد شتر عبد المطلب را بگرفت. شخصى نزد او فرستاد كه من آمده‌ام خانه كعبه را خراب كنم. اگر مانع شوى، با تو قتال كنم و الّا با تو كارى ندارم. عبد المطلب جواب داد كه كار به پيغام گزارى درست نيايد. من بيايم و جواب دهم. چون شنيدند آمدن او را، به ابرهه گفتند اين سيّد قريش و در همه عرب مثل او نيست.

خيلى بايد احترام او را منظور دارى و رضاى او را طالب و امر او را بشنوى.

عبد المطلب نيكو وجه و نيكو قد و فصيح و شوكت تمام و هيبت و جلالت نور محمدى صلّى اللّه عليه و آله و سلّم از ناصيه او هويدا بود. وارد شد و ابرهه [او را] بر تخت خود بنشانيد و خود به دو زانو نشست. مترجم را طلبيد و گفت از او بپرس به چه كار آمده‌اى. عبد المطلب فرمود ملازمان ملك چهار صد شتر برده‌اند. بفرما تا آنها را باز دهند. ابرهه مترجم را گفت اين سخن از اين مرد عجيب است و

جلد 14 - صفحه 347

خلاف آنچه مردمان ستايش او مى‌كردند به كمال عقل و فضل و دانش و جلالت و وقع او در نظر من ساقط شد، زيرا با لشكر عظيم من آمده‌ام خانه را خراب كنم كه دين ايشان است. او از شترانش سخن گويد. مترجم آن را به عبد المطلب گفت. حضرت فرمود «انا رب الابل و للبيت رب ان شاء يحفظه و يمنعه» يعنى من صاحب شترم و خانه صاحب دارد اگر خواهد نگاه دارد آن را و منع كند او را مرا باو كارى نيست. ابرهه از اين كلام ترسان و هراسان شد امر كرد شتران را به او رد كردند. عبد المطلب شتران را به و هى فرستاد. [آنگاه‌] با جمعى از قبايل عرب نزد ابرهه رفتند. گفتند: ثلثى از مال حجاز و تهامه به تو مى‌دهيم، ترك كنى. قبول نكرد، گفت تا كعبه را خراب نكنم و خاك او را بر پشت شتران و پيلان به شهر خود نبرم، دست برندارم. عبد المطلب بازگشت و به قريش فرمود به شعاب كوه‌ها رويد تا مضرتى به شما نرسد. اشعريان و خثعميان بسيار خائف [شدند] و احساس عذاب كردند. لذا نيزه‌ها و شمشيرهاى خود را شكستند و با خدا عهد كردند كه لشكر ابرهه را يارى نكنند. چون صبح شد، ابرهه روى به كعبه نهاد با فيلان جنگى. نفيل سيد خثعم بيامد و سر در گوش فيل محمود كه با عظمت و شوكت پيشرو فيلان بود- كه اگر او ايستادى، آنها ايستادى و اگر برفتى، آنها هم حركت نمودى- با او گفت اى محمود دانى اينجا چه جائى است؟ اين حرم خدا و خانه او زنهار كه گرد او نگردى كه به هلاكت ابدى گرفتار شوى. اين بگفت از ميان ايشان بگريخت پس فيلبان هر چه مطرقه بر محمود زد، يك قدم پيش نرفت و فيلان ديگر بر جاى خود ماندند.

وقت طلوع آفتاب بود كه حق تعالى از جانب دريا مرغانى فرستاد به شكل خطاف، با هر يكى سه سنگ بود يكى در منقار و دو در چنگال. هر سنگى كوچك‌تر از نخود و بزرگ‌تر از عدس. بالاى سر هر نفرى، مرغى. هر كدام كه سنگ بر سرش زدى، از مقعدش بيرون و هلاك شدى. اگر بر استخوان آمدى، خرد گشتى و اگر بر زره آمدى، سوراخ نمودى و هر كدام فرار مى‌كردند، مرغان از پى آنها مى‌رفتند و سنگ را مى‌انداختند. خلاصه تمام هلاك شدند. ديگران سالم ماندند و ابرهه را علتى پيدا شد. از تمام انگشتان دست و پاى او خون و

جلد 14 - صفحه 348

چرك روان شد چون به صنعا رسيد، سينه و شكمش ورم كرده، بتركيد و به جهنم پيوست. «1» حق تعالى حضرت پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را از واقعه اخبار فرمايد:


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‌

وَيْلٌ لِكُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ «1» الَّذِي جَمَعَ مالاً وَ عَدَّدَهُ «2» يَحْسَبُ أَنَّ مالَهُ أَخْلَدَهُ «3» كَلاَّ لَيُنْبَذَنَّ فِي الْحُطَمَةِ «4»

وَ ما أَدْراكَ مَا الْحُطَمَةُ «5» نارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ «6» الَّتِي تَطَّلِعُ عَلَى الْأَفْئِدَةِ «7» إِنَّها عَلَيْهِمْ مُؤْصَدَةٌ «8» فِي عَمَدٍ مُمَدَّدَةٍ «9»

ترجمه‌

واى بحال هر عيب جوى بد زبان سخن چين مردم آزار

آنكه جمع آورى نموده مالى را و مكرّر شمرده آن را

گمان ميكند كه مال او جاويد ميدارد او را

نه چنين است هر آينه انداخته خواهد شد در حطمه‌

و چه ميدانى تو كه چيست حطمه‌

آتش خدا است كه افروخته شده‌

آن آتشى كه مستولى شود بر دلها

همانا آن بر آنها از اطراف احاطه نموده‌

و مسدود شده به استوانه‌هاى كشيده شده.

تفسير

خداوند متعال در اين سوره شريفه تهديد فرموده كسانى را كه مغرور بثروت خود شدند و عادت ببدگوئى و عيبجوئى و هتك حرمت مردم بزبان و اشاره بچشم و ساير اعضاء نمودند چون اصل همز بمعناى كسر و اصل لمز بمعناى طعن است و شايع شده در متعرّض شدن عرض و شرف مردم بزبان و جوارح در غياب و حضور و اين عمل را بعضى بوليد بن مغيره نسبت داده‌اند كه در مكّه با پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم مينمود و اين سوره نازل شد و قمّى ره نقل فرموده كه همزه آنست كه برنجاند و ببدى ياد كند مردم را و اهانت نمايد از فقراء و لمزه كسى است كه بر ميگرداند گردن و سر خود را و غضب ميكند وقتى ببيند فقير وسائلى را و ظاهرا اين دو لفظ قريب المعنى و بجاى يكديگر استعمال ميشوند و مراد همان عيّاب و غيّاب و هتّاك و نمّام و مردم آزار در پرده و آشكار بزبان و جوارح و اعضاء است و شايد آنچه قمّى ره نقل فرموده اكثريّت داشته باشد خداوند ميفرمايد واى بحال چنين كسى كه‌

جلد 5 صفحه 433

جمع نموده مالى را از هر محلى كه بدست او آمده و مكرّر شمرده آنرا يا مهيّا و آماده نموده است براى نزول حوادث دهر بر خودش يا آن مال و قمّى ره نقل فرموده كه آماده نموده و كنار گذارده آنرا اين مرد احمق نفهم گمان ميكند كه مال او موجب خلود و بقائش در دنيا خواهد بود و گر نه چرا بايد چنين كارى كند نه چنين است كه او تصور نموده خواهد مرد و انداخته خواهد شد البته در حطمه كه نام جهنّم است و قمّى ره فرموده آتشى است كه خرد ميكند هر چيزى را و خداوند براى اهميّت آن به پيغمبر خود ميفرمايد و چه ميدانى تو كه چيست حطمه و خودش بيان ميفرمايد كه آن آتشى است كه خدا افروخته آنرا يعنى باقى است ببقاء خدا و كسى نميتواند آنرا خاموش نمايد و توصيف ميفرمايد آنرا كه مستولى ميشود بر دلها و بعضى گفته‌اند مراد آنست كه مشرف ميشود آتش از ظاهر بباطن و ميرسد بدلها اثرش و بنظر حقير چون مالى را بزحمت جمع آورى نموده و گذارده و رفته و از خيرش محروم شده دلش ميسوزد و جهنمش از آنجا شروع ميشود و شعله آن بساير اعضاء ميرسد و قمّى ره نقل فرموده كه مشتعل ميشود بر دلها و آن آتش بر آنها احاطه نموده و راه آن مسدود گردد و چون درهاى جهنم بسته شد براى استحكامش عمودهائى از آهن يا آتش بر روى درها كشيده ميشود كه ديگر كسى از آن بيرون نيايد و نيز نقل نموده كه چون عمودها كشيده شد بر آنها و اللّه ديگر خلود است يعنى اميد نجات براى كسى باقى نميماند و بعضى گفته‌اند سرادق و خيمه آتشين كه بر كفّار احاطه دارد چون خداوند فرموده انّا أعتدنا للظّالمين نارا احاط بهم سرادقها داراى عمودهائى است و چون عمودها از زير آنها كشيده شود خيمه بر سر آنها فرود آيد و راهها مسدود گردد و ديگر مفرّو راه نجاتى براى آنها پيدا نخواهد شد و در مجمع از امام باقر عليه السّلام روايتى نقل نموده كه خلاصه آن آنست كه خداوند اهل توحيد را بشفاعت شفعاء دسته دسته از جهنّم بيرون ميآورد و در آخر ارحم الرّاحمين تمامى را ميبخشد و بيرون ميآيند پس ستونها كشيده ميشود و آتش بر اهلش احاطه ميكند و درها مسدود ميگردد و قسم بخدا ديگر خلود است و بنظر ميآيد اين روايت كه مؤيّد بنقل قمّى و عيّاشى رحمهما اللّه هم ميباشد

جلد 5 صفحه 434

ناظر بقول اين بعض باشد كه ذكر شد و آن قول حسن است كه در مجمع و غيره نقل شده و از اينجا معلوم ميشود كه روى سخن در اين سوره با مشركين مكه است كه علاوه بر شرك داراى اخلاق ذميمه مذكوره در اوّل سوره هم بوده‌اند نه فقط صاحبان آن اخلاق چون صرف آن موجب خلود در آتش نيست در ثواب الاعمال و مجمع از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه كسيكه قرائت نمايد ويل لكل همزة لمزه را در يكى از نمازهاى واجب خود خداوند فقر را از او دور و روزى را بسوى او ميكشاند و مردن بد را از او دفع ميفرمايد و الحمد للّه رب العالمين.

جلد 5 صفحه 435

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


فِي‌ عَمَدٍ مُمَدَّدَةٍ «9»

عمد ستون‌ ‌است‌، و مراد گفتند اوتاد ‌است‌ ‌که‌ ابواب‌ جهنم‌ ‌را‌ ميخ‌كوب‌ ميكنند ‌که‌ تمام‌ حرارتش‌ ‌در‌ داخل‌ ‌باشد‌ بيرون‌ نيايد و اهل‌ جهنم‌ نتوانند خارج‌ شوند، و بعضي‌ گفتند: مراد سرادق‌ نار ‌است‌ ‌که‌ ميفرمايد: إِنّا أَعتَدنا لِلظّالِمِين‌َ ناراً أَحاطَ بِهِم‌ سُرادِقُها وَ إِن‌ يَستَغِيثُوا يُغاثُوا بِماءٍ كَالمُهل‌ِ يَشوِي‌ الوُجُوه‌َ بِئس‌َ الشَّراب‌ُ وَ ساءَت‌ مُرتَفَقاً كهف‌ ‌آيه‌ 29، بعضي‌ گفتند: مراد اغلال‌ و زنجيرها ‌است‌ ‌که‌ فرمود: خُذُوه‌ُ فَغُلُّوه‌ُ ثُم‌َّ الجَحِيم‌َ صَلُّوه‌ُ ثُم‌َّ فِي‌ سِلسِلَةٍ ذَرعُها سَبعُون‌َ ذِراعاً فَاسلُكُوه‌ُ الحاقه‌ ‌آيه‌ 30 ‌الي‌ 33، بعضي‌ گفتند: اشاره‌ بخلود ‌است‌ ‌که‌ ديگر ‌از‌ جهنم‌ بيرون‌ نميآيند و راه‌ نجاتي‌ ندارند ‌که‌ ميفرمايد: كُلَّما أَرادُوا أَن‌ يَخرُجُوا مِنها مِن‌ غَم‌ٍّ أُعِيدُوا فِيها حج‌ ‌آيه‌ 22.

اقول‌: ظاهر ‌اينکه‌ ‌است‌ ‌که‌ تمام‌ راهها ‌بر‌ ‌آنها‌ بسته‌ ‌شده‌ رحمت‌ مغفرت‌ شفاعت‌ و ‌غير‌ اينها.

تم‌ تفسير تلك‌ السورة و بقي‌ البقية ‌من‌ ‌سورة‌ الفيل‌ ‌الي‌ ‌سورة‌ ‌النّاس‌ عشر سور و الحمد للّه‌ و الشكر ‌له‌ و الصلاة ‌علي‌ الرسول‌ و آله‌. و انا العبد ‌عبد‌ الحسين‌ الطيب‌.

‌سورة‌ الفيل‌

برگزیده تفسیر نمونه


]

(آیه 9)- و سر انجام می‌گوید: «در ستونهای کشیده و طولانی» قرار خواهند داشت (فی عمد ممددة).

جمعی از مفسران این تعبیر را اشاره به میخهای عظیم آهنین دانسته‌اند که درهای جهنم محکم با آن بسته می‌شود، به گونه‌ای که راه خروج مطلقا از آن وجود ندارد، و بنابر این تأکیدی است بر آیه قبل که می‌گوید: درهای جهنّم را بر آنها می‌بندند و از هر طرف محصورند.

«پایان سوره همزه»

ج5، ص583

سوره فیل [105]

اشاره

این سوره در «مکّه» نازل شده و دارای 5 آیه است

محتوا و فضیلت سوره:]

این سوره چنانکه از نامش پیداست اشاره به داستان تاریخی معروفی می‌کند که در سال تولد پیغمبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله واقع شده، و خداوند خانه «کعبه» را از شرّ لشکر عظیم کفاری که از سرزمین یمن سوار بر فیل آمده بودند حفظ کرد.

یادآوری این داستان هشداری است به کفار مغرور و لجوج که بدانند در برابر قدرت خدا کمترین قدرتی ندارند، خداوندی که لشکر عظیم فیل را با آن پرندگان کوچک، و آن سنگریزه‌های نیم‌بند (بحجارة من سجیل) در هم کوبید قدرت دارد که این مستکبران لجوج را نیز مجازات کند.

در فضیلت تلاوت این سوره در حدیثی از امام صادق علیه السّلام آمده است: «هر کس سوره فیل را در نماز واجب بخواند در قیامت هر کوه و زمین هموار و کلوخی برای او شهادت می‌دهد که او از نمازگزاران است، و منادی صدا می‌زند در باره بنده من راست گفتید، شهادت شما را به سود یا زیان او می‌پذیرم بنده‌ام را بدون حساب داخل بهشت کنید او کسی است که من وی را دوست دارم و عملش را نیز دوست دارم».

بدیهی است این همه فضیلت و ثواب و پاداش عظیم از آن کسی است که با خواندن این آیات از مرکب غرور پیاده شود و در طریق رضای حق گام بردارد.

ج5، ص584

داستان اصحاب فیل ]

- مفسران و مورخان این داستان را به صورتهای مختلفی نقل کرده‌اند، و ما آن را طبق روایات معروف که از «سیره ابن هشام» و «بلوغ الارب» و «بحار الانوار» و «مجمع البیان» خلاصه کرده‌ایم می‌آوریم:

«ذو نواس پادشاه یمن، مسیحیان نجران را که در نزدیکی آن سرزمین می‌زیستند تحت شکنجه شدید قرار داد، تا از آئین مسیحیت بازگردند- قرآن این ماجرا را به عنوان اصحاب الاخدود در سوره «بروج» آورده، و ما آن را در تفسیر همان سوره مشروحا بیان کردیم.

بعد از این جنایت بزرگ مردی به نام «دوس» از میان آنها جان سالم به در برد، و خود را به «قیصر روم» که بر آیین مسیح بود رسانید، و ماجرا را برای او شرح داد.

«قیصر» نامه‌ای به «نجاشی» سلطان «حبشه» نوشت تا انتقام نصارای نجران را از «ذو نواس» بگیرد، و نامه را با همان شخص برای «نجاشی» فرستاد.

«نجاشی» سپاهی عظیم بالغ بر هفتاد هزار نفر به فرماندهی شخصی به نام «اریاط» روانه یمن کرد «ابرهه» نیز یکی از فرماندهان این سپاه بود.

«ذو نواس» شکست خورد، و «اریاط» حکمران یمن شد، بعد از مدتی، ابرهه بر ضد او قیام کرد و او را از بین برد و بر جای او نشست.

خبر این ماجرا به نجاشی رسید، او تصمیم گرفت «ابرهه» را سرکوب کند، ابرهه برای نجات خود موهای سر را تراشید، و با مقداری از خاک یمن به نشانه تسلیم کامل نزد نجاشی فرستاد و اعلام وفاداری کرد.

نجاشی چون چنین دید او را بخشید و در پست خود ابقا نمود.

در این هنگام «ابرهه» برای اثبات خوش خدمتی کلیسای بسیار زیبا و مهمی بنا کرد که مانند آن در آن زمان در کره زمین وجود نداشت، و به دنبال آن تصمیم گرفت مردم جزیره عربستان را به جای «کعبه» به سوی آن فرا خواند، و تصمیم گرفت آنجا را کانون حج عرب سازد.

ج5، ص585

برای همین منظور مبلغان بسیاری به اطراف، و در میان قبائل عرب و سرزمین حجاز فرستاد.

طبق بعضی از روایات گروهی آمدند و مخفیانه «کلیسا» را آتش زدند، و طبق نقل دیگری بعضی آن را مخفیانه آلوده و ملوث ساختند.

«ابرهه» سخت خشمگین شد، و تصمیم گرفت خانه «کعبه» را بکلی ویران سازد، تا هم انتقام گرفته باشد، و هم عرب را متوجه معبد جدید کند، با لشکر عظیمی که بعضی از سوارانش از «فیل» استفاده می‌کردند عازم مکّه شد.

هنگامی که نزدیک مکّه رسید کسانی را فرستاد تا شتران و اموال اهل مکه را به غارت آورند، و در این میان دویست شتر از «عبد المطلب» غارت شد.

«ابرهه» کسی را به داخل مکّه فرستاد.

فرستاده «ابرهه» وارد مکّه شد و از رئیس و شریف «مکه» جستجو کرد، همه «عبد المطلب» را به او نشان دادند، ماجرا را نزد «عبد المطلب» بازگو کرد فرستاده ابرهه به عبد المطلب گفت: باید با من نزد او بیایی، هنگامی که عبد المطلب وارد بر ابرهه شد، او سخت تحت تأثیر قرار گرفت تا آنجا که برای احترام او از جا برخاست و روی زمین نشست، سپس به مترجمش گفت: از او بپرس حاجت تو چیست؟

عبد المطلب گفت: حاجتم این است که دویست شتر را از من به غارت برده‌اند دستور دهید اموالم را بازگردانند.

ابرهه به مترجمش گفت: به او بگو: هنگامی که تو را دیدم عظمتی از تو در دلم جای گرفت، اما این سخن را که گفتی در نظرم کوچک شدی تو در باره دویست شترت سخن می‌گوئی، اما در باره «کعبه» که دین تو و اجداد توست و من برای ویرانیش آمده‌ام مطلقا سخنی نمی‌گوئی؟! عبد المطلب گفت: «من صاحب شترانم، و این خانه صاحبی دارد که از آن دفاع می‌کند»- این سخن، ابرهه را تکان داد و در فکر فرو رفت.

ج5، ص586

«عبد المطلب» به مکّه آمد، و به مردم اطلاع داد که به کوههای اطراف پناهنده شوند، و خودش با جمعی کنار خانه کعبه آمد تا دعا کند و یاری طلبد.

دست در حلقه خانه کعبه کرد و اشعار معروفش را خواند، از جمله:

«خداوندا! هر کس از خانه خود دفاع می‌کند تو خانه‌ات را حفظ کن!» «هرگز مباد روزی که صلیب آنها و قدرتشان بر نیروهای تو غلبه کنند!» سپس عبد المطلب به یکی از دره‌های اطراف مکه آمد و در آنجا با جمعی از قریش پناه گرفت، و به یکی از فرزندانش دستور داد بالای کوه ابو قبیس برود ببیند چه خبر می‌شود.

فرزندش بسرعت نزد پدر آمده و گفت: پدر! ابری سیاه از ناحیه دریا (دریای احمر) به چشم می‌خورد که به سوی سرزمین ما می‌آید، عبد المطلب خرسند شد صدا زد: «ای جمعیت قریش! به منزلهای خود بازگردید که نصرت الهی به سراغ شما آمد» این از یکسو.

از سوی دیگر ابرهه سوار بر فیل معروفش که «محمود» نام داشت با لشگر انبوهش برای درهم کوبیدن کعبه از کوههای اطراف سرازیر مکّه شد، ولی هر چه بر فیل خود فشار می‌آورد پیش نمی‌رفت، اما هنگامی که سر او را به سوی یمن باز می‌گرداندند بسرعت حرکت می‌کرد، ابرهه از این ماجرا سخت متعجب شد و در حیرت فرو رفت.

در این هنگام پرندگانی از سوی دریا فرا رسیدند، همانند پرستوها و هر یک از آنها سه عدد سنگریزه با خود همراه داشت، یکی به منقار و دو تا در پنجه‌ها، تقریبا به اندازه نخود، این سنگریزه‌ها را بر سر لشکریان ابرهه فرو ریختند، و به هر کدام از آنها اصابت می‌کرد هلاک می‌شد، و بعضی گفته‌اند:

سنگریزه‌ها به هر جای بدن آنها می‌افتاد سوراخ می‌کرد و از طرف مقابل خارج می‌شد.

خود «ابرهه» نیز مورد اصابت سنگ واقع شد و مجروح گشت، و او را به صنعاء (پایتخت) یمن بازگرداندند و در آنجا چشم از دنیا پوشید.

ج5، ص587

بعضی گفته‌اند: اولین بار که بیماری حصبه و آبله در سرزمین عرب دیده شد آن سال بود.

و در همین سال مطابق مشهور پیغمبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله تولد یافت، و جهان به نور وجودش روشن شد، و لذا جمعی معتقدند که میان این دو رابطه‌ای وجود داشته.

به هر حال اهمیت این حادثه بزرگ بقدری بود که آن سال را «عام الفیل» (سال فیل) نامیدند و مبدأ تاریخ عرب شناخته شد.

بسم الله الرحمن الرحیم به نام خداوند بخشنده بخشایشگر

سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:

تفسیر های فارسی

ترجمه تفسیر المیزان

تفسیر خسروی

تفسیر عاملی

تفسیر جامع

تفسیر های عربی

تفسیر المیزان

تفسیر مجمع البیان

تفسیر نور الثقلین

تفسیر الصافی

تفسیر الکاشف

پانویس

  1. تفسير احسن الحديث، سید علی اکبر قرشی، ج12، ص351
  2. ابن ابى حاتم در تفسیر خود از عثمان و عبدالله بن عمر روایت کرده که گویند: ما همه مى شنیدیم که این سوره درباره ابى بن خلف نازل شده و طبرى صاحب جامع البیان گوید: درباره جمیل بن عامر الجهنى نازل گردیده و ابن المنذر در تفسیر خود بنا به نقل از ابن اسحق گوید: درباره امیة بن خلف نزول یافته است.

منابع