آیه 50 سوره احزاب
<<49 | آیه 50 سوره احزاب | 51>> | |||||||||||||
|
محتویات
ترجمه های فارسی
ای پیغمبر (گرامی) ما زنانی را که مهرشان ادا کردی بر تو حلال کردیم و نیز کنیزانی را که به غنیمت خدا تو را نصیب کرد و ملک تو شد و نیز دختران عمو و دختران عمّهها و دختران خالو و دختران خالههایت را آنها که با تو از وطن خود هجرت کردند و نیز زن مؤمنهای را که خود را به رسول (بیشرط و مهر) ببخشد و رسول هم به نکاحش مایل باشد، که این حکم (هبه و بخشیدن زن و حلال شدن او) مخصوص توست دون مؤمنان، که ما حکم زنان عقدی و کنیزان ملکی مؤمنان را (که پیشتر با شرایط و عدد و حقوق آنها بر شوهر همه را بیان کردیم) میدانیم که چه مقرر کردهایم. (این زنان همه را که بر تو حلال کردیم و تو را مانند مؤمنان امّتت به احکام نکاح مقیّد نکردیم) بدین سبب است که بر وجود (عزیز) تو در امر نکاح هیچ حرج و زحمتی نباشد. و خدا را (بر بندگان، خصوص بر تو) مغفرت و رحمت بسیار است.
ای پیامبر! برایت حلال کردیم آن همسرانت را که مهرشان را داده ای و کنیزانی که خدا غنیمت به تو داده است و دختر عموها و دختر عمه ها و دختر دایی ها و دختر خاله هایت را که با تو مهاجرت نموده اند و زن مؤمنی که خود را به پیامبر [مجانی و بدون مهر] هبه کند، اگر پیامبر او را به همسری بخواهد؛ این حکم ویژه توست نه مؤمنان. یقیناً ما آنچه را در مورد همسران و کنیزانشان بر آنان لازم و مقرّر داشته ایم، می دانیم؛ [این گشایش در ازدواج] برای آن است که بر تو سختی و حَرَجی نباشد؛ و خدا همواره بسیار آمرزنده و مهربان است.
اى پيامبر، ما براى تو آن همسرانى را كه مَهْرشان را دادهاى حلال كرديم، و [كنيزانى] را كه خدا از غنيمت جنگى در اختيار تو قرار داده، و دختران عمويت و دختران عمههايت و دختران دايى تو و دختران خالههايت كه با تو مهاجرت كردهاند، و زن مؤمنى كه خود را [داوطلبانه] به پيامبر ببخشد-در صورتى كه پيامبر بخواهد او را به زنى گيرد. [اين ازدواج از روى بخشش] ويژه توست نه ديگر مؤمنان. ما نيك مىدانيم كه در مورد زنان و كنيزانشان چه بر آنان مقرر كردهايم، تا براى تو مشكلى پيش نيايد، و خدا همواره آمرزنده مهربان است.
اى پيامبر، ما زنانى را كه مهرشان را دادهاى و آنان را كه به عنوان غنايم جنگى كه خدا به تو ارزانى داشته است مالك شدهاى و دختر عموها و دختر عمهها و دختر داييها و دختر خالههاى تو را كه با تو مهاجرت كردهاند بر تو حلال كرديم؛ و نيز زن مؤمنى را كه خود را به پيامبر بخشيده باشد، هرگاه پيامبر بخواهد او را به زنى گيرد. اين حكم ويژه توست نه ديگر مؤمنان. ما مىدانيم در باره زنانشان و كنيزانشان چه حكمى كردهايم، تا براى تو مشكلى پيش نيايد. و خدا آمرزنده و مهربان است.
ای پیامبر! ما همسران تو را که مهرشان را پرداختهای برای تو حلال کردیم، و همچنین کنیزانی که از طریق غنایمی که خدا به تو بخشیده است مالک شدهای و دختران عموی تو، و دختران عمّهها، و دختران دایی تو، و دختران خالهها که با تو مهاجرت کردند (ازدواج با آنها برای تو حلال است) و هرگاه زن با ایمانی خود را به پیامبر ببخشد (و مهری برای خود نخواهد) چنانچه پیامبر بخواهد میتواند او را به همسری برگزیند؛ امّا چنین ازدواجی تنها برای تو مجاز است نه دیگر مؤمنان؛ ما میدانیم برای آنان در مورد همسرانشان و کنیزانشان چه حکمی مقرّر داشتهایم (و مصلحت آنان چه حکمی را ایجاب میکند)؛ این بخاطر آن است که مشکلی (در ادای رسالت) بر تو نباشد (و از این راه حامیان فزونتری فراهم سازی)؛ و خداوند آمرزنده و مهربان است!
ترجمه های انگلیسی(English translations)
معانی کلمات آیه
- افاء: يعنى برگردانيد. فيء (بفتح اول): رجوع. «فاء فيئا: رجع» ترجى: ارجاء: تأخير «ارجا الامر: اخره» منظور از آن در آيه ترك كردن و دور كردن است.[۱]
نزول
سدى از ابوصالح او از ابن عباس و او از امهانى دختر ابوطالب روایت کنند که گوید: پیامبر از من خواستگارى کرده بود که مرا به عقد خویش درآورد ولى من معذرت خواستم و رسول خدا صلی الله علیه و آله عذر مرا پذیرفت سپس این آیه نازل گردید تا (اللَّاتِی هاجَرْنَ مَعَک) و من از زنانى که مهاجرت کرده باشند، نبودم.[۲]
و نیز از طریق اسماعیل بن ابى خالد از ابوصالح و او از امهانى روایت کند که گوید این آیه درباره من نازل شده آنجا که فرماید: «وَ بَناتِ عَمِّک وَ بَناتِ عَمَّاتِک وَ بَناتِ خالِک وَ بَناتِ خالاتِک اللَّاتِی هاجَرْنَ مَعَک» و پیامبر خواست با من ازدواج کند ولى از طرف خداوند منع گردید زیرا من مهاجرت نکرده بودم.[۳]
عکرمة گوید: این قسمت از آیه «وَامْرَأَةً مُؤْمِنَةً إِنْ وَهَبَتْ نَفْسَها لِلنَّبِی» درباره امشریک الدوسیه نازل شده و نیز منیر بن عبدالله الدؤلى گوید که امشریک غزیة دختر جابر بن حکیم الدوسیه که زنى زیباروى بود خویشتن را به رسول خدا عرضه نمود و بخشید و پیامبر هم قبول نمود.
عائشه در این میان گفت: خوب نیست که زنى خود را به عنوان داوطلب به مردى ببخشد، امشریک گفت: ما چنین خواسته و کرده ایم و خداوند این زن مؤمنه را به عنوان «وَامْرَأَةً مُؤْمِنَةً» در این آیه یاد فرمود و وقتى که این آیه نازل گردید، عائشه گفت: یا رسول اللّه خداوند درخواست میل نفسانى تو را سریع و زود انجام میدهد.[۴]
امام سجاد علیهالسلام فرماید: این زن از طائفه بنىاسد بنام امشریک بوده است، عروة بن الزبیر گوید: این زن خولة دختر حکیم از طائفه بنى سلیم بوده و نیز از ابن عباس نقل شده که زن مزبور میمونه دختر حرث بوده است و نیز گویند: زینب دختر خزیمة از انصار بوده است.[۵]
باید دانست که در نزد ما صیغه نکاح به لفظ هبة درست نیست و این حکم اختصاص به شخص نبى اکرم صلى الله علیه و آله و سلم داشته است.[۶]
تفسیر آیه
تفسیر نور (محسن قرائتی)
يا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِنَّا أَحْلَلْنا لَكَ أَزْواجَكَ اللَّاتِي آتَيْتَ أُجُورَهُنَّ وَ ما مَلَكَتْ يَمِينُكَ مِمَّا أَفاءَ اللَّهُ عَلَيْكَ وَ بَناتِ عَمِّكَ وَ بَناتِ عَمَّاتِكَ وَ بَناتِ خالِكَ وَ بَناتِ خالاتِكَ اللَّاتِي هاجَرْنَ مَعَكَ وَ امْرَأَةً مُؤْمِنَةً إِنْ وَهَبَتْ نَفْسَها لِلنَّبِيِّ إِنْ أَرادَ النَّبِيُّ أَنْ يَسْتَنْكِحَها خالِصَةً لَكَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ قَدْ عَلِمْنا ما فَرَضْنا عَلَيْهِمْ فِي أَزْواجِهِمْ وَ ما مَلَكَتْ أَيْمانُهُمْ لِكَيْلا يَكُونَ عَلَيْكَ حَرَجٌ وَ كانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِيماً «50»
اى پيامبر! ما براى تو همسرانى را كه مهرشان را پرداختهاى حلال كرديم و همچنين كنيزانى را كه (به عنوان غنايم جنگى) خداوند بر تو ارزانى
جلد 7 - صفحه 384
داشته و مالك شدى (بر تو حلال كرديم) و نيز (ازدواج با) دختران عمويت و دختران عمّههايت ودختران دايى و دختران خالههايت را كه با تو هجرت كردهاند، (براى تو حلال كرديم،) و زن با ايمانى كه خود را به پيامبر ببخشد (و مهريّهاى از حضرت نخواهد) اگر پيامبر بخواهد مىتواند او را به عقد خويش در آورد؛ (اين قانونِ عقد بدون مهريّه) مخصوص توست نه ديگر مؤمنان؛ همانا مىدانيم كه براى مؤمنان دربارهى همسران و كنيزانشان چه حكمى كردهايم، (اين براى آن است كه) تا براى تو مشكلى نباشد، و خداوند آمرزندهى مهربان است.
نکته ها
«أَفاءَ» از «فيىء» به اموالى گفته مىشود كه بدون جنگ به دست مسلمانان مىرسد. در عرب كلمات «عم» و «خال» به صورت جنس به كار مىرود و همهى عموها و دايىها را شامل شود، ولى «عمة» و «خالة» به صورت جمع مىآيد. «عَمَّاتِكَ»، «خالاتِكَ»
در اسلام سه نوع نكاح وجود دارد:
الف: نكاح با مهريّه (خواه دايم يا موقّت).
ب: نكاح از طريق مالك شدن كنيز.
ج: نكاح بدون مهريّه، كه زنى خود را به مردى ببخشد.
نوع اوّل و دوم براى عموم است و نوع سوم تنها براى پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله بوده است. روزى عايشه گفت: يا رسول الله! خداوند هواى تو را دارد. پيامبر فرمود: «و انك ان اطعت الله سارع فى هواك» «1» تو نيز اگر مطيع خدا باشى، امتيازاتى به تو مىدهد.
بر پيامبر جهاد يك تنه واجب بود. «لا تُكَلَّفُ إِلَّا نَفْسَكَ وَ حَرِّضِ الْمُؤْمِنِينَ» «2» بر پيامبر نماز شب واجب بود و ... اكنون يك امتياز مادّى در برابر آن همه سختى «3» چيزى نيست.
«1». بحار، ج 22، ص 180.
«2». نساء، 84.
«3». رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: هيچ پيامبرى چنان كه من اذيّت شدهام آزار نديده است. «ما اوذى نبّى مثل ما اوذيت»
جلد 7 - صفحه 385
سؤال: چرا پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله زنان متعدّد داشت؟
پاسخ: اوّلًا: در ازدواجهاى رسول خدا صلى الله عليه و آله مسأله شهوت محور نبوده است، زيرا پيامبر عزيز اسلام از 25 سالگى تا 53 سالگى فقط با خديجه زندگى كرد، زنى كه هنگام ازدواج سنّش پانزده سال از حضرت بيشتر بود و پيامبر تا او را داشت با ديگرى ازدواج نكرد.
ثانياً: تمام قبايل عليه حضرت بودند و پيامبر بايد با طرحى دقيق اين وحدت نا مقّدس را مىشكست و بهترين و سادهترين و ارزانترين و طبيعىترين راه اين بود كه پيامبر داماد قبايل مختلف شود و مردم طبق رسوم آن زمان حمايت داماد را بر خود لازم مىدانستند و پيامبر بدين وسيله مىتوانست مشكلات راه تبليغ دين را هموار كند.
ثالثاً: بعضى ازدواجها براى مبارزه با آداب و رسوم غلط بود. نظير ازدواج پيامبر با زينب دختر عمّهاش كه در آيهى 37 همين سوره گذشت.
رابعاً: پيامبر بعضى زنان را تنها عقد نمود و با آنان همبستر نشد و از بعضى قبايل تنها خواستگارى نمود و عقد هم نكرد و همين رفتارها وسيلهى ارتباط مىشد.
خامساً: اگر هدف مسألهى جنسى بود بايد از اين همه همسر فرزندان بسيارى مىداشت.
سادساً: عايشه بسيار كوچك بود كه به عقد پيامبر درآمد و مدّتها گذشت تا توانست همسر واقعى حضرت باشد. اگر هدف مسايل جنسى باشد انسان با بچّه ازدواج نمىكند.
سابعاً: ما نبايد پيامبر را با خود مقايسه كنيم؛ ما با داشتن يك همسر از بسيارى توفيقات باز مىمانيم، ولى پيامبر اكرم با داشتن چند همسر چنان غرق در عرفان و مناجات و تبليغ بود كه خداوند به حضرت خطاب مىكند: چرا اين قدر به خاطر هدايت مردم حرص مىخورى «فَلَعَلَّكَ باخِعٌ نَفْسَكَ» «1»* چرا خود را به مشقّت مىاندازى، «لِتَشْقى» «2» چرا حلالهايى را بر خود حرام مىكنى، لِمَ تُحَرِّمُ ... آرى، نسيم تند معرفت، خيمهى وجودى پيامبر را چنان بلند مىكرد كه اين همه زن، نمىتوانست آن را از پرواز باز دارد.
به هر حال، ازدواجهاى مجدّد پيامبر بعد از سنّ 53 سالگى بوده است، آن هم با زنان بيوه و
«1». شعراء، 3.
«2». طه، 2.
جلد 7 - صفحه 386
متروكه يا داغديده، با تمايل كامل آنان به ازدواج و اجراى عدالت از سوى پيامبر و آموختن درس عملى براى اداره چند همسر و انتخاب زندگى ساده و بى توجّهى به خواستههاى تجّمل گرايانهى برخى همسران. علاوه بر همهى اينها در آن زمان داشتن چند همسر هيچ عيبى نبوده است و گاهى همسر اوّل به خواستگارى همسر دوم مىرفت و دهها نكتهى ديگر كه بايد در آنها دقّت نمود.
پیام ها
1- تعيين حلال و حرام به دست خداست. «إِنَّا أَحْلَلْنا لَكَ» (حتّى پيامبر در مسايل فردى تابع قانون الهى است.)
2- مهريه براى زن لازم و پرداخت آن از سوى مرد واجب است. «آتَيْتَ أُجُورَهُنَّ»
3- غرايز جنسى را جدّى بگيريد، حتّى كنيزان بايد كامياب باشند. «ما مَلَكَتْ يَمِينُكَ»
4- اسلام براى شخص پيامبر، تكاليف و همچنين امتيازات خاص قرار داده است. «خالِصَةً لَكَ»
5- تعيين زنانى كه مىتوان با آنان ازدواج كرد، از سوى خداوند است. «فَرَضْنا عَلَيْهِمْ فِي أَزْواجِهِمْ»
6- خداوند دوست ندارد پيامبر در تنگنا قرار گيرد. «لِكَيْلا يَكُونَ عَلَيْكَ حَرَجٌ»
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
يا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِنَّا أَحْلَلْنا لَكَ أَزْواجَكَ اللاَّتِي آتَيْتَ أُجُورَهُنَّ وَ ما مَلَكَتْ يَمِينُكَ مِمَّا أَفاءَ اللَّهُ عَلَيْكَ وَ بَناتِ عَمِّكَ وَ بَناتِ عَمَّاتِكَ وَ بَناتِ خالِكَ وَ بَناتِ خالاتِكَ اللاَّتِي هاجَرْنَ مَعَكَ وَ امْرَأَةً مُؤْمِنَةً إِنْ وَهَبَتْ نَفْسَها لِلنَّبِيِّ إِنْ أَرادَ النَّبِيُّ أَنْ يَسْتَنْكِحَها خالِصَةً لَكَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ قَدْ عَلِمْنا ما فَرَضْنا عَلَيْهِمْ فِي أَزْواجِهِمْ وَ ما مَلَكَتْ أَيْمانُهُمْ لِكَيْلا يَكُونَ عَلَيْكَ حَرَجٌ وَ كانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِيماً (50)
جلد 10 - صفحه 469
بعد از آن خطاب به پيغمبر فرمايد:
يا أَيُّهَا النَّبِيُ: اى پيغمبر برگزيده، إِنَّا أَحْلَلْنا لَكَ: بدرستى كه ما حلال كردهايم بر تو، أَزْواجَكَ اللَّاتِي آتَيْتَ أُجُورَهُنَ: زنان تو را آنها كه دادهاى مهرهاى ايشان را.
نكته: تسميه مهر به اجر، به جهت آنست كه اجرت بر بضع است و تقييد احلال به اعطاى مهر جهت ايثار طريق افضل است نه براى توقف حل بر آن، همچنانكه تقييد احلال مملوكه بمسبيّه بقوله، وَ ما مَلَكَتْ يَمِينُكَ: و حلال ساختيم بر تو آن چيزى را كه مالك شده دست تو، يعنى مملوكات تو را، مِمَّا أَفاءَ اللَّهُ عَلَيْكَ: از آنچه بازگردانيده است خداى تعالى بر تو از غنايم مشركان مانند صفيه كه از غنايم خيبر است، و ريحانه كه از غنايم بنى قريظه و امثال ايشان. وَ بَناتِ عَمِّكَ: و حلال گردانيدهايم تو را دختران عم تو، وَ بَناتِ عَمَّاتِكَ:
و دختران عمههاى تو از اولاد عبد المطلب كه از قريشند، وَ بَناتِ خالِكَ: و دختران دايى تو، وَ بَناتِ خالاتِكَ: و دختران خالههاى تو از اولاد مناف بن زهره، اللَّاتِي هاجَرْنَ مَعَكَ: از زنانى كه هجرت كردهاند با تو. و محتمل است كه قيد احلال مذكور به هجرت، خاصّه آن حضرت باشد، و قول «امّ هانى» كه حضرت مرا خطبه و من اجابت كردم هنوز عقد نبسته اين آيه آمد، حضرت فرمود: بر من حرامى زيرا با من هجرت نكردى؛ شاهد اين قول است.
جلد 10 - صفحه 470
شيخ طبرسى رحمه اللّه فرمايد: نزول اين قبل از تحليل غير مهاجرات بود، و بعد از آن شرط هجرت در تحليل منسوخ شد «1».
وَ امْرَأَةً مُؤْمِنَةً: و حلال كرديم زن مؤمنه را، إِنْ وَهَبَتْ نَفْسَها لِلنَّبِيِ: اگر ببخشد نفس خود را براى پيغمبر، إِنْ أَرادَ النَّبِيُ: اگر بخواهد پيغمبر، أَنْ يَسْتَنْكِحَها: اينكه طلب كند نكاح او را. مراد اعلام به حليت است، يعنى اعلام تو نموديم حلال شدن زن مؤمنه را كه ببخشد نفس خود را به تو و طلب مهر نكند اگر اتفاق افتد (و لذا «امرئه» بطريق نكره واقع شده) خلاصه كلام آنكه اگر اتفاقا زنى نفس خود را به تو هبه كند، بر تو حلال خواهد بود، خالِصَةً لَكَ:
خالص گرديده شده است احلال آن زن و احلال آنچه حلال گردانيديم براى تو بر قيدهائى كه مذكور شد خالص شدنى براى تو خاصه، مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ: به غير مؤمنان. ظاهر آيه شريفه دال است بر آنكه از مخصوصات حضرت است كه زنى را به مجرد هبه بىمهر نكاح نمايد، و مؤمنان را جايز نيست مگر به صيغه عقد يا ملك يمين.
نكته: عدول از خطاب به غيبت به لفظ «نبى» و تكرار «ان» و بعد از آن رجوع به خطاب، اشعار است به آنكه اين مخصوص به آن حضرت است به جهت شرف نبوت؛ و تقرير است براى استحقاق او به اين كرامت. و «ان» دوم شرط اول است در استيهاب حل، زيرا هبه مرئه نفس خود را به پيغمبر، موجب حل او نمىشود مگر به اراده آن حضرت نكاح او را، چه اراده حضرت، جارى مجراى قبول است.
تبصره: علما را خلاف است در وقوع اين صورت، و اشهر آنكه واقع شده از زينب بنت خزيمه انصاريه. و حضرت سجاد عليه السّلام فرموده: واهبه، ام شريك بنت زينب بوده «2».
قَدْ عَلِمْنا ما فَرَضْنا عَلَيْهِمْ: بدرستى كه ما دانستيم آنچه فرض كردهايم بر
«1» تفسير مجمع البيان، ج 4، ص 364.
«2» مجمع البيان، ج 4 ص 364 و منهج الصادقين (چ سوم اسلاميه) ج 7، ص 345 هر دو چنين نقل كردهاند: واهبهام شريك بنت جابر.
جلد 10 - صفحه 471
امّت از شروط عقد نكاح و تعيين مهر و نفقه در وجوب قسمت و حصر عدد، فِي أَزْواجِهِمْ: در زنان ايشان و احلال توسيع آن به تو، وَ ما مَلَكَتْ أَيْمانُهُمْ: و آنچه مالك شدند دستهاى ايشان توسعه امر در مملوكات و عدم مؤاخذه بر ايشان.
حاصل آنكه به جهت علم ما به حكمت و مصلحت، حصر ازدواج فرموديم در عدد معين بر مؤمنان، و تعيين مهر و نفقه و قسم و توسعه مملوكات بر ايشان.
لِكَيْلا يَكُونَ عَلَيْكَ حَرَجٌ: (متعلق به خالصه) يعنى حلال كرديم زنان را به مجرد هبه و خاصه تو گردانيديم تا نباشد بر تو تنگى و بأسى بر آن به جهت فرق ميان آن حضرت و امت در احكام نكاح كه توسيع ازواج است بر آن حضرت و محدود بودن آن بر امت مانند حصر در اربع و غير آن. وَ كانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِيماً:
و هست خداى تعالى بسيار آمرزنده، مهربان به توسعه در مواضعى كه مورد حرج باشد.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذا نَكَحْتُمُ الْمُؤْمِناتِ ثُمَّ طَلَّقْتُمُوهُنَّ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَمَسُّوهُنَّ فَما لَكُمْ عَلَيْهِنَّ مِنْ عِدَّةٍ تَعْتَدُّونَها فَمَتِّعُوهُنَّ وَ سَرِّحُوهُنَّ سَراحاً جَمِيلاً (49) يا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِنَّا أَحْلَلْنا لَكَ أَزْواجَكَ اللاَّتِي آتَيْتَ أُجُورَهُنَّ وَ ما مَلَكَتْ يَمِينُكَ مِمَّا أَفاءَ اللَّهُ عَلَيْكَ وَ بَناتِ عَمِّكَ وَ بَناتِ عَمَّاتِكَ وَ بَناتِ خالِكَ وَ بَناتِ خالاتِكَ اللاَّتِي هاجَرْنَ مَعَكَ وَ امْرَأَةً مُؤْمِنَةً إِنْ وَهَبَتْ نَفْسَها لِلنَّبِيِّ إِنْ أَرادَ النَّبِيُّ أَنْ يَسْتَنْكِحَها خالِصَةً لَكَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ قَدْ عَلِمْنا ما فَرَضْنا عَلَيْهِمْ فِي أَزْواجِهِمْ وَ ما مَلَكَتْ أَيْمانُهُمْ لِكَيْلا يَكُونَ عَلَيْكَ حَرَجٌ وَ كانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِيماً (50)
ترجمه
اى كسانيكه ايمان آورديد چون نكاح كنيد زنان با ايمان را پس طلاق دهيدشان پيش از آنكه مباشرت كنيد با آنها پس نيست براى شما عدّهاى كه تعداد كنيد آنرا پس بر خوردار سازيد آنها را و رها كنيدشان رها كردنى نيكو
اى پيغمبر همانا ما حلال كرديم براى تو زنانت را كه دادى بآنها مهرهاشانرا و آنچه مالك شد دستت از آنچه باسارت رجوع داد خدا بر تو و دختران عمويت را و دختران عمّههايت را و دختران خالويت را و دختران خالههايت را آنانكه هجرت كردند با تو و زن با ايمانى اگر ببخشد خودش را به پيغمبر اگر بخواهد پيغمبر كه نكاح كند او را با آنكه اختصاصى است آنزن با اين حلّيت بتو غير از اهل ايمان
جلد 4 صفحه 331
بتحقيق دانستيم آنچه را كه واجب كرديم بر آنها در جفتهاشان و آنچه مالك شد دستهاشان تا نبوده باشد بر تو مشقّتى و باشد خدا آمرزنده مهربان.
تفسير
اگر مرد مسلمان زن مسلمانى را بعقد خود در آورد و مهرى براى او معيّن ننمايد و پيش از دخول او را طلاق دهد آنزن عدّه ندارد پس آنمرد حقّى بر او ندارد تا ايّام عدّه او را بشمار آورد و بايد باو از مال خود بحسب حال خود بهرهاى دهد كه آنزن بكلّى نااميد نگردد و سر شكسته نشود و بدون تعدّى و تجاوز بخوبى و خوشى او را رها كند ولى اگر مهر تعيين كرده باشد نصف آنرا بايد بدهد و همان بهره او است و شرح اين اجمال در سوره بقره ذيل آيه لا جُناحَ عَلَيْكُمْ إِنْ طَلَّقْتُمُ النِّساءَ و آيه بعد گذشت و خداوند بمناسبت قضاياى سابقه در اين سوره حكم ازدواج پيغمبر صلى اللّه عليه و اله را بيان فرموده باين تقريب كه ما حلال نموديم براى تو زنانت را كه مهرشانرا دادى نقدا يا بر ذمّه قرار دادى كه آنهم در حكم دادن است علاوه بر آنكه آنزمان معمول بوده كه مهر زن را قبلا ميدادند و پيغمبر صلى اللّه عليه و اله اولى به اين عمل بوده و آنچه بملكيّت بدست تو آمده از كنيزانى كه بسبب اسارت باز گردانيده خداوند بتو و نصيب فرموده مانند ماريه قبطيّه مادر حضرت ابراهيم كه در كودكى فوت كرد چون پيغمبر صلى اللّه عليه و اله و سلّم او را فداى امام حسين عليه السّلام نمود و دختران عمويت را و ظاهرا مراد جنس عمّ است و از آن جمع اراده شده چون اگر از يك عمو باشند تزويج آنها جمعا جائز نيست و لذا بعدا فرموده و دختران عمّههايت را براى دفع توهّم مفرد چون عمّه ظهور در مفرد دارد و دختران دائى و دختران خالههايت را كه به تبع تو مهاجرت از مكّه بمدينه نمودند و ظاهرا اين قيد كنايه از ايمان آنها يا براى دخولشان در محلّ ابتلاء باشد چون اين قبيل اقارب كه با حضرت و بعد از او هجرت ننمودند يا كافرات بودند يا در تحت تسلّط آنها اگر چه گفتهاند آنزمان نكاح غير مهاجرات جائز نبوده و بعدا نسخ شده و بعضى حمل بر افضليّت نكاح آنها از غير نمودهاند و تخصيص آنها بذكر از بين ساير زنان مؤمنه شايد براى دفع توهّم حرمت آنها باشد بسبب قرابت و شايد براى اشاره باولويّت پيغمبر صلى اللّه عليه و اله باشد بنكاح آنها از غير و كوتاه كردن زبان اهل نفاق راجع بازدواج حضرت با زينب كه ذكر شد چون او دختر عمّه پيغمبر صلى اللّه عليه و اله و از مهاجرات بوده و زن مؤمنهئى كه
جلد 4 صفحه 332
ببخشد انتفاع از خود را به پيغمبر اگر بخواهد پيغمبر كه قبول فرمايد اين بخشش را و نكاح كند او را و چنين زن مؤمنه كه بخشيده است انتفاع خود را بكسيكه اراده تزويج او را دارد مختصّ است حلّيّتش به پيغمبر و تجاوز باهل ايمان نميكند و بنابر اين خالصة ظاهرا حال است از مؤمنه يا صفت حلّيّت آن يعنى حلال نموديم آنرا حلال نمودنى خالص براى تو و تاء براى مبالغه است و نكته عدول از غيبت بخطاب شايد تأكيد اختصاص و تقويت امتنان و تقرير استحقاق باشد و در آنكه پيغمبر (ص) چنين زنى داشته خلاف است و در تعيين آن نيز خلاف و مستفاد از اخبار آنستكه يكروز زنى از انصار زينت كرده آمده نزد پيغمبر صلى اللّه عليه و اله و خود را باو هبه نموده و عايشه يا حفصه او را ملامت نمودهاند و حضرت او و انصار را دعا فرموده و اذن مراجعت بمنزل داده و بآندو تشر زده تا تكليف معلوم شود و اين آيه نازل شده و اين نكاح مخصوص بآنحضرت است و بغير او تجاوز نميكند و اين حكم اختصاصى و توسعه در امر ازدواج براى پيغمبر بملاحظه آنستكه آنحضرت در زحمت نباشد چون خداوند بهمه بندگان مهربان است چه رسد بحبيب خود و مىآمرزد گناهانى را كه سخت باشد اجتناب از آنها و احكام ازدواج اهل ايمان را دانسته و بيان فرموده كه از چهار زن عقدى زيادتر حق ندارند بگيرند چون مصلحت آنها در اين بوده و اين قسمت معترضه است بين احكام اختصاصى پيغمبر صلى اللّه عليه و اله و جهت آن كه بيان شد براى ابراز مزيد التفات بآنحضرت و مهربانى باو است و ظاهرا مراد از حليت اعم از فعلى و ذاتى است.
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
يا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِنّا أَحلَلنا لَكَ أَزواجَكَ اللاّتِي آتَيتَ أُجُورَهُنَّ وَ ما مَلَكَت يَمِينُكَ مِمّا أَفاءَ اللّهُ عَلَيكَ وَ بَناتِ عَمِّكَ وَ بَناتِ عَمّاتِكَ وَ بَناتِ خالِكَ وَ بَناتِ خالاتِكَ اللاّتِي هاجَرنَ مَعَكَ وَ امرَأَةً مُؤمِنَةً إِن وَهَبَت نَفسَها لِلنَّبِيِّ إِن أَرادَ النَّبِيُّ أَن يَستَنكِحَها خالِصَةً لَكَ مِن دُونِ المُؤمِنِينَ قَد عَلِمنا ما فَرَضنا عَلَيهِم فِي أَزواجِهِم وَ ما مَلَكَت أَيمانُهُم لِكَيلا يَكُونَ عَلَيكَ حَرَجٌ وَ كانَ اللّهُ غَفُوراً رَحِيماً (50)
اي نبي محترم محققا ما حلال- كرديم براي تو زوجات تو را آنهايي که مهر آنها را بآنها عطا فرمودهاي و آن زنهايي که به ملك يمين مالك شدهاي از آن زنهايي که خداوند در جهاد فيء تو، قرار داده و دختر عموهاي تو و دختر عمههاي تو و دختر دائيهاي تو و دختر خاله هاي تو آن زنهايي که با تو هجرت كردهاند و زن مؤمنه که نفس خود را بشما هبه كرده بدون مهر اگر نبي هم اراده نمود اينكه آن را به زوجيت خود در آورد و اينکه حكم مختص بتو است غير از مؤمنين.
که به هبه نميتوانند ازدواج كنند. كلمات مفسرين و اخبار بسياري در باب ازدواج نبي
جلد 14 - صفحه 517
داريم لكن اولا مهم نيست بر ما که تكليف پيغمبر را معين كنيم که چه زني را ميتواند ازدواج كند و چه زني را که حرام است بر او و نميتواند زيرا خود تكليف خود را ميداند و عمل ميكند و ثانيا آنچه از مجموع اخبار استفاده ميشود اينكه بر حضرت او جايز بود هر مقدار از زنها که به خواهد ازدواج كند غير از زنهايي که در سوره نساء حرام فرموده و در چند آيه بعد هم اشاره دارد و طريق ازدواج آنها هم سه نحو بوده يكي نكاح با مهر يكي بملك يمين يكي بهبه که مختص باو است و ابسط اخبار در اينکه باب خبري است که إبن بابويه مسندا از حضرت صادق (ع) روايت كرده که حضرت پانزده زن اختيار كرد و دو از آنها را تصرف نفرمود عمرة و شنباء بودند و سيزده نفر آنها را نزديكي فرمود خديجه که مادامي که زنده بود زن ديگري اختيار نكرد، سوده، ام السلمه، عايشه، حفصه، زينب بنت خزيمه، ام حبيبه بنت ابي سفيان زينب بنت جحش، ميمونه بنت الحارث، زينب بنت عميس، صفيه بنت حي بن اخطب که هبه كرد نفس خود را بحضرت، ماريه قبطيه و ريحانه که اينکه دو اخيره سريه بودند و موقعي که حضرت رحلت فرمود نه زن داشت: عايشه، حفصه، ام السلمه، زينب بنت عميس، ميمونه، ام حبيبه، صفيه، جويريه، سوده.
يا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِنّا أَحلَلنا لَكَ أَزواجَكَ اللّاتِي آتَيتَ أُجُورَهُنَّ که بعقد نكاح در آوردهاي.
وَ ما مَلَكَت يَمِينُكَ مِمّا أَفاءَ اللّهُ عَلَيكَ که ماريه و ريحانه باشند.
وَ بَناتِ عَمِّكَ وَ بَناتِ عَمّاتِكَ از قريش.
وَ بَناتِ خالِكَ وَ بَناتِ خالاتِكَ از بني زهره.
اللّاتِي هاجَرنَ مَعَكَ اينکه حكم بعد الهجره بوده بقرينه معك و اما خديجه قبل الهجرة بوده.
وَ امرَأَةً مُؤمِنَةً إِن وَهَبَت نَفسَها لِلنَّبِيِّ إِن أَرادَ النَّبِيُّ أَن يَستَنكِحَها که صفيه بوده.
خالِصَةً لَكَ اينکه از احكام مختصه بآن حضرت است.
مِن دُونِ المُؤمِنِينَ که بايد با مهر باشد چه عقد دائمي و چه انقطاعي چه مهر
جلد 14 - صفحه 518
المسمي و چه مهر المثل يا بملك يمين بيكي از اسباب مملكه بيع صلح ارث غنائم دار الحرب تحليل مالك و امثال اينها.
قَد عَلِمنا ما فَرَضنا عَلَيهِم فِي أَزواجِهِم که زائد بر چهار زن دائمي نميتوانند بگيرند و آنهم بدون مهر نميتوانند اختيار كنند آنهم مشروط بر اينكه بتوانند بعدالت با آنها رفتار كنند و الا يك زن بيشتر نميتوانند بگيرند چنانچه ميفرمايد فَانكِحُوا ما طابَ لَكُم مِنَ النِّساءِ، مَثني وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ فَإِن خِفتُم أَلّا تَعدِلُوا فَواحِدَةً (نساء آيه 3).
وَ ما مَلَكَت أَيمانُهُم لِكَيلا يَكُونَ عَلَيكَ حَرَجٌ وَ كانَ اللّهُ غَفُوراً بتحقيق ما ميدانيم آنچه واجب كرديم بر مؤمنين در زوجات آنها و آنچه بملك يمين مالك شدند براي اينكه نبوده باشد براي شما حرجي و هست خداوند آمرزنده مهربان.
قَد عَلِمنا ما فَرَضنا عَلَيهِم فِي أَزواجِهِم که زائد بر چهار زن دائمي نميتوانند بگيرند و آنهم بدون مهر نميتوانند اختيار كنند آنهم مشروط بر اينكه بتوانند بعدالت با آنها رفتار كنند و الا يك زن بيشتر نميتوانند بگيرند چنانچه ميفرمايد فَانكِحُوا ما طابَ لَكُم مِنَ النِّساءِ، مَثني وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ فَإِن خِفتُم أَلّا تَعدِلُوا فَواحِدَةً (نساء آيه 3).
وَ ما مَلَكَت أَيمانُهُم از اماء که از كفار جزء غنائم بدست ميآورند يا به بيع و صلح و ارث و ساير اسباب مملكه مالك ميشوند.
لِكَيلا يَكُونَ عَلَيكَ حَرَجٌ که شخص پيغمبر ميتواند هر مقدار اختيار كند و اينکه از مختصات انبياء است چنانچه حضرت سليمان سيصد زن اختيار كرد و حضرت داود قريب هفتاد زن و همچنين بدون مهر که شرحش بيان شد و در صفاياي ملوك که اختصاص به نبي دارد و مصداق وَ ما مَلَكَت يَمِينُكَ مِمّا أَفاءَ اللّهُ عَلَيكَ که در آيه قبل بيان شد و جزء فيء است.
وَ كانَ اللّهُ غَفُوراً گناهان مؤمنين را گذشت ميكند.
رَحِيماً آنها را مشمول رحمتهاي خود ميفرمايد.
سؤال: در اينکه آيات ذكري از عقد انقطاع نشده.
جواب: عقد انقطاع هم نكاح است و هم مهر لازم دارد و از ضروريات مذهب شيعه است و اخبار متواتره بر طبق آن داريم و آنكه حرام كرد خود تصريح كرد که «متعتان كانتا في عهد رسول اللّه محللتان و انا احرمهما و اعاقب عليهما متعة النساء و متعة الحج».
519
برگزیده تفسیر نمونه
]
(آیه 50)- با این زنان میتوانی ازدواج کنی! بعد از ذکر پارهای از احکام مربوط به طلاق دادن زنان در آیه قبل، در اینجا روی سخن را به شخص پیامبر صلّی اللّه علیه و آله کرده، و موارد هفتگانهای را که ازدواج با آنها برای پیامبر مجاز بوده شرح میدهد.
ج3، ص622
1- نخست میگوید: «ای پیامبر! ما همسران تو را که مهر آنها را پرداختهای برای تو حلال کردیم» (یا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِنَّا أَحْلَلْنا لَکَ أَزْواجَکَ اللَّاتِی آتَیْتَ أُجُورَهُنَّ).
منظور از این زنان به قرینه جملههای بعد زنانی هستند که با پیامبر صلّی اللّه علیه و آله رابطه خویشاوندی نداشتند و با او ازدواج کردند، زیرا مرسوم بوده است که به هنگام ازدواج با غیر خویشاوندان مهریه را نقدا پرداخت میکردند، به علاوه تعجیل در پرداختن مهر، مخصوصا در موردی که همسر نیاز به آن داشته باشد، بهتر است، ولی به هر حال این کار جزء واجبات نیست، و با توافق طرفین ممکن است مهر به صورت ذمه در عهده زوج کلا یا بعضا بماند.
2- «و کنیزانی را که از طریق غنائم و انفال، خدا به تو بخشیده است» (وَ ما مَلَکَتْ یَمِینُکَ مِمَّا أَفاءَ اللَّهُ عَلَیْکَ).
3- «و دختران عموی تو و دختران عمهها و دختران دائی تو و دختران خالههایی که با تو مهاجرت کردهاند» اینها نیز بر تو حلالند (وَ بَناتِ عَمِّکَ وَ بَناتِ عَمَّاتِکَ وَ بَناتِ خالِکَ وَ بَناتِ خالاتِکَ اللَّاتِی هاجَرْنَ مَعَکَ).
انحصار در این چهار گروه روشن است، ولی قید مهاجرت به خاطر آنست که در آن روز هجرت دلیل بر ایمان بوده، و عدم مهاجرت دلیل بر کفر و یا به خاطر این است که هجرت امتیاز بیشتری به آنها میدهد و هدف در آیه بیان زنان با شخصیت و با فضیلت است که مناسب همسری پیامبر صلّی اللّه علیه و آله میباشند.
4- «و هرگاه زن با ایمانی خود را به پیامبر ببخشد (و هیچ گونه مهری برای خود قائل نشود) اگر پیامبر بخواهد میتواند با او ازدواج کند» (وَ امْرَأَةً مُؤْمِنَةً إِنْ وَهَبَتْ نَفْسَها لِلنَّبِیِّ إِنْ أَرادَ النَّبِیُّ أَنْ یَسْتَنْکِحَها).
«اما چنین ازدواجی تنها برای تو مجاز است نه برای سایر مؤمنان» (خالِصَةً لَکَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِینَ).
«ما میدانیم برای آنها در مورد همسران و کنیزانشان چه حکمی مقرر داریم» و مصالح آنها چه ایجاب میکرده است؟ (قَدْ عَلِمْنا ما فَرَضْنا عَلَیْهِمْ فِی أَزْواجِهِمْ وَ ما مَلَکَتْ أَیْمانُهُمْ).
ج3، ص623
بنا بر این اگر در مسائل مربوط به ازدواج برای آنها در بعضی موارد محدودیتی قائل شدهایم روی مصالحی بوده است که در زندگی آنها و تو حاکم بوده، و هیچ یک از این احکام و مقررات بیحساب نیست.
سپس میافزاید: «این به خاطر آن است که مشکل و حرجی (در ادای رسالت) بر تو نبوده باشد» (لِکَیْلا یَکُونَ عَلَیْکَ حَرَجٌ). و بتوانی در انجام این وظیفه مسؤولیتهای خود را ادا کنی.
«و خداوند آمرزنده و رحیم است» (وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِیماً).
جمله اخیر اشاره به فلسفه این احکام مخصوص پیامبر گرامی اسلام صلّی اللّه علیه و آله است، این جمله میگوید: پیامبر صلّی اللّه علیه و آله شرائطی دارد که دیگران ندارند و همین تفاوت سبب تفاوت در احکام شده است. یعنی، هدف این بوده که قسمتی از محدودیتها و مشکلات از دوش پیامبر صلّی اللّه علیه و آله از طریق این احکام برداشته شود.
سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:
تفسیر های فارسی
ترجمه تفسیر المیزان
تفسیر خسروی
تفسیر عاملی
تفسیر جامع
تفسیر های عربی
تفسیر المیزان
تفسیر مجمع البیان
تفسیر نور الثقلین
تفسیر الصافی
تفسیر الکاشف
پانویس
منابع
- تفسیر نور، محسن قرائتی، تهران:مركز فرهنگى درسهايى از قرآن، 1383 ش، چاپ يازدهم
- اطیب البیان فی تفسیر القرآن، سید عبدالحسین طیب، تهران:انتشارات اسلام، 1378 ش، چاپ دوم
- تفسیر اثنی عشری، حسین حسینی شاه عبدالعظیمی، تهران:انتشارات ميقات، 1363 ش، چاپ اول
- تفسیر روان جاوید، محمد ثقفی تهرانی، تهران:انتشارات برهان، 1398 ق، چاپ سوم
- برگزیده تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازی و جمعي از فضلا، تنظیم احمد علی بابایی، تهران: دارالکتب اسلامیه، ۱۳۸۶ش
- تفسیر راهنما، علی اکبر هاشمی رفسنجانی، قم:بوستان كتاب(انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم)، 1386 ش، چاپ پنجم
- محمدباقر محقق، نمونه بینات در شأن نزول آیات از نظر شیخ طوسی و سایر مفسرین خاصه و عامه.