وقتی پیغمبر با بعضی زنان خود (یعنی با حفصه راجع به ماریه یا راجع به ریاست ابوبکر و عمر) سخنی به راز گفت و آن زن (چون خیانت کرده و دیگری یعنی عایشه را) بر سرّ پیغمبر آگه ساخت و خدا به رسولش خبر داد او بر آن زن برخی را اظهار کرد و به رویش آورد و برخی را پردهداری نمود و اظهار نکرد؛ چون او را از افشاء آن سرّ آگاه ساخت آن زن گفت: رسولا، تو را که واقف ساخت (که من سرّ تو بر کسی فاش کردهام)؟ رسول گفت: مرا خدای دانای آگاه خبر داد.
و هنگامی که پیامبر، رازی را به یکی از همسرانش گفت و او آن راز را [نزد زن دیگر] فاش کرد، و خدا پیامبر را از افشای آن آگاه نمود، پیامبر بخشی از آن [راز افشا شده] را به آن زن گوشزد کرد و از گفتن بخشی دیگر [برای آنکه فاش کننده بیشتر شرمنده نشود] خودداری نمود. آن زن گفت: چه کسی فاش کردن راز را [به وسیله من] به تو خبر داده است؟ پیامبر گفت: دانای آگاه، به من خبر داد.
و چون پيامبر با يكى از همسرانش سخنى نهانى گفت، و همين كه وى آن را [به زن ديگر] گزارش داد و خدا [پيامبر] را بر آن مطلع گردانيد [پيامبر] بخشى از آن را اظهار كرد و از بخشى [ديگر] اعراض نمود. پس چون [مطلب] را به آن [زن] خبر داد، وى گفت: «چه كسى اين را به تو خبر داده؟» گفت: «مرا آن داناى آگاه خبر داده است.»
آنگاه كه پيامبر با يكى از زنان خود رازى در ميان نهاد، چون آن زن آن راز با ديگرى باز گفت، خدا پيامبر را از آن آگاه ساخت و او پارهاى از آن راز را بر آن زن آشكار كرد و از افشاى پارهاى ديگر سرباز آد. چون او را از آن خبر داد، گفت: چه كسى تو را از اين ماجرا آگاه كرده است؟ گفت: آن خداى داناى آگاه به من خبر داده است.
(به خاطر بیاورید) هنگامی را که پیامبر یکی از رازهای خود را به بعضی از همسرانش گفت، ولی هنگامی که وی آن را افشا کرد و خداوند پیامبرش را از آن آگاه ساخت، قسمتی از آن را برای او بازگو کرد و از قسمت دیگر خودداری نمود؛ هنگامی که پیامبر همسرش را از آن خبر داد، گفت: «چه کسی تو را از این راز آگاه ساخت؟» فرمود: «خداوند عالم و آگاه مرا باخبر ساخت!»
When the Prophet confided a matter to one of his wives, but when she divulged it [instead of guarding the secret] and Allah apprised him about it, he acquainted [her] with part of the matter and ignored part of it. So when he told her about it, she said, ‘Who informed you about it?’ He said, ‘The All-knowing and the All-aware has informed me.’
And when the prophet secretly communicated a piece of information to one of his wives-- but when she informed (others) of it, and Allah made him to know it, he made known part of it and avoided part; so when he informed her of it, she said: Who informed you of this? He said: The Knowing, the one Aware, informed me.
When the Prophet confided a fact unto one of his wives and when she afterward divulged it and Allah apprised him thereof, he made known (to her) part thereof and passed over part. And when he told it her she said: Who hath told thee? He said: The Knower, the Aware hath told me.
When the Prophet disclosed a matter in confidence to one of his consorts, and she then divulged it (to another), and Allah made it known to him, he confirmed part thereof and repudiated a part. Then when he told her thereof, she said, "Who told thee this? "He said, "He told me Who knows and is well-acquainted (with all things)."
معانی کلمات آیه
«أَسَرَّ»: پنهانی بیان کرد. به گونه راز بیان داشت. «بَعْضِ»: یکی. فردی. «حَدِیثاً»: سخن. کلام. «نَبَّأَتْ بِهِ»: خبر داد به آن. «أَظْهَرَهُ»: آن را اطّلاع داد. «عَرَّفَ»: شناساند. بازگو نمود.
نزول
سبب نزول آیه چنین بوده که ماریه قبطیه کنیز پیامبر خدمتکارى وى را در حجرات زوجات او مینمود تا روزى که نوبه حفصه بود و حفصه به خاطر انجام کارى از حجره خود بیرون رفته بود، پیامبر با ماریه در حجره حفصه خلوت نمود وقتى حفصه از این موضوع باخبر گردید. در خشم شد و گفت: یا رسول الله امروز که نوبه من بود در حجره من با ماریه خلوت نمودى. پیامبر با حالت حیا فرمود: از این به بعد ماریه را بر خود حرام کرده ام و با او خلوت نخواهم کرد و در عین حال رازى پنهانى را براى تو خواهم گفت که اگر آن را افشا کنى لعنت خدا و فرشتگان و مردم بر تو باد.
حفصه گفت: یا رسول الله آن راز پنهانى چیست؟ پیامبر فرمود: ابوبکر بعد از من خلافت را بدست خواهد گرفت و سپس بعد از او پدرت عمر به خلافت خواهد رسید، حفصه گفت: یا رسول اللّه چه کسى این خبر را به تو داده است؟ پیامبر فرمود: خداوند این خبر را به من داده است. حفصه موضوع راز پنهانى را در همان روز به عائشه گفت و عائشه نیز آن را به پدرش ابوبکر گفت و ابوبکر هم آن را به عمر خبر داد و گفت: عائشه این خبر را از حفصه ذکر نموده است ولى من به قول عائشه اطمینان ندارم و تو از دخترت حفصه سؤال کن و حقیقت قضیه را کشف بنما، عمر نزد دخترش حفصه آمد و خبرى را که عائشه از قول او به پدرش گفته، سؤال کرد. حفصه منکر آن خبر گردید و گفت: من چنین چیزى را نگفته ام. عمر اصرار نمود و گفت: اگر واقعاً این خبر را از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیده اى به من بگو تا اطمینان حاصل کنیم. حفصه گفت: بلى چنین موضوعى را از پیامبر شنیده ام سپس چهار نفر مزبور یعنى ابوبکر و دخترش عائشه و عمر با دخترش حفصه تصمیم گرفتند که همگى این خبر را از خود پیامبر بشنوند در این هنگام جبرئیل نازل شد و این سوره را با این آیه از براى رسول خدا صلی الله علیه و آله نازل گردانید.[۱]
و آن گاه كه پيامبر به بعضى از همسرانش سخنى را به راز گفت، پس چون آن زن، راز را (به ديگرى) خبر داد و خداوند، (افشاى) آن را بر پيامبر ظاهر ساخت، و پيامبر بعضى (از افشاگرىهاى آن زن را به او) اعلام و از بيانِ برخى اعراض نمود. پس چون به آن زن خبر داد، (زن) گفت: چه كسى تو را از اين خبردار كرد؟ پيامبر فرمود: خداوند داناى خبير به من خبر داد.
جلد 10 - صفحه 123
پیام ها
1- زن بايد رازدار باشد تا همسرش بتواند اسرارش را به او بگويد. «وَ إِذْ أَسَرَّ النَّبِيُّ إِلى بَعْضِ أَزْواجِهِ»
2- بيان برخى مطالب براى تمام افراد خانواده، ضرورتى ندارد. «إِلى بَعْضِ أَزْواجِهِ»
3- آبروى افراد خطاكار را حفظ كنيد و نام آنها را نبريد. بَعْضِ أَزْواجِهِ ... نَبَّأَتْ بِهِ
4- زنان پيامبر، معصوم نبودند، زيرا رازدار آن حضرت نبودند. أَسَرَّ النَّبِيُ ... نَبَّأَتْ
5- پيامبر اسلام نيز گرفتار مسائل خانوادگى بود. أَسَرَّ النَّبِيُ ... نَبَّأَتْ بِهِ
6- خداوند به پيامبرش عنايت ويژه دارد و مشت كسانى را كه نسبت به پيامبر وفادار نيستند باز مىكند. نَبَّأَتْ بِهِ ... أَظْهَرَهُ اللَّهُ
7- رهبر جامعه نبايد از مسائل داخلى وخانوادگى خود غافل باشد. «أَظْهَرَهُ اللَّهُ عَلَيْهِ»
8- خداوند از طريق غيب، پيامبرش را آگاه مىكند. «أَظْهَرَهُ اللَّهُ عَلَيْهِ»
9- لغزشها را به خود افراد بگوييد نه ديگران. «عَرَّفَ بَعْضَهُ»
10- در مديريّت، گاهى تغافل و سعه صدر لازم است. «وَ أَعْرَضَ عَنْ بَعْضٍ»
11- تمام لغزشهاى خطاكاران را به رخ آنان نكشيد. «وَ أَعْرَضَ عَنْ بَعْضٍ»
12- آن كه اسرار ديگران را سرّى فاش مىكند، احتمال بدهد كه سرّ او نيز فاش شود. نَبَّأَتْ بِهِ ... نَبَّأَها بِهِ
13- سرچشمه علم انبيا، علم الهى است. «نَبَّأَنِيَ الْعَلِيمُ الْخَبِيرُ»
14- منبع خبر و خبردهنده، بايد عالم و خبير باشد. «نَبَّأَنِيَ الْعَلِيمُ الْخَبِيرُ» (خبرى قابل ارزش و استناد است كه بر پايه علم و آگاهى باشد.)
15- افشاگرى خداوند نشانه حضور و نظارت او و ايمان به حضور خداوند عليم و خبير، مىتواند انسان را از هرگونه گناه و توطئه باز دارد. «الْعَلِيمُ الْخَبِيرُ»
وَ إِذْ أَسَرَّ النَّبِيُ: و ياد كنيد اى مؤمنان، چون راز گفت پيغمبر اكرم، إِلى بَعْضِ أَزْواجِهِ حَدِيثاً: به سوى بعض از زنان خود، يعنى حفصه سخنى را كه تحريم ماريه است، فَلَمَّا نَبَّأَتْ بِهِ: پس آن هنگام كه خبر كرد حفصه، عايشه را به آن حديث، وَ أَظْهَرَهُ اللَّهُ عَلَيْهِ: و آشكار گردانيد خدا پيغمبر را بر لسان جبرئيل، و او را مطلع ساخت بر افشاى آن حديث، عَرَّفَ بَعْضَهُ: شناسا گردانيد پيغمبر برخى از آن حديث
جلد 13 - صفحه 222
را به حفصه، و خبر داد او را از افشاى بعضى از آن كه تحريم ماريه باشد، يعنى به او گفت قصه تحريم ماريه را كه به سر آن امر نمودم، تو افشا نمودى، وَ أَعْرَضَ عَنْ بَعْضٍ: و اعراض نمود رسول از بعضى ديگر، يعنى حكومت عمر بن خطاب را افشا نكرد، زيرا غرض از تعريف افشاى ذكر، خيانت حفصه بود. فَلَمَّا نَبَّأَها بِهِ: پس آن هنگام كه خبر داد حفصه را به آنچه خدا او را مطلع ساخته بود، قالَتْ مَنْ أَنْبَأَكَ هذا: گفت حفصه به پيغمبر: كه خبر داد تو را به اينكه من راز را آشكار كردم، قالَ نَبَّأَنِيَ الْعَلِيمُ الْخَبِيرُ: گفت پيغمبر: خبر داد مرا خدائى كه داناست به خفيات ضمائر، خبر داد از مكنونات سرائر. مروى است چون افشاى سر بر حضرت ظاهر شد، حفصه را طلاق و به خانه پدرش فرستاد. پدر بر او خشم گرفت و گفت: اگر افشا ننمودى پيغمبر تو را طلاق ندادى. پس حضرت يك ماه از زنان اعتزال نمود، حق تعالى به جهت مبالغه در معاتبه عايشه و حفصه، از غيبت به خطاب التفات نموده فرمود:
اى پيغمبر چرا حرام ميكنى چيزى را كه حلال كرد خدا براى تو ميجوئى خوشنودى زنانت را و خدا آمرزنده مهربان است
بتحقيق مقرّر فرمود خدا براى شما گشودن سوگندهاتان را و خداوند صاحب اختيار شما است و او است داناى درست كار
و هنگاميكه راز گفت پيغمبر به بعضى از زنانش سخنى را پس چون خبر داد آنزن از آن و آشكار كرد و مطلع ساخت پيغمبر را خدا بر آن بيان كرد پارهئى از آنرا و اعراض كرد از پارهاى پس چون خبر داد آنزن را بآن گفت چه كس خبر داد تو را از اين گفت خبر داد مرا داناى آگاه
اگر بازگشت كنيد شما دو تن بسوى خدا پس بتحقيق منحرف گشته است دلهاى شما از حقّ و اگر هم پشت شويد بر زيان او پس همانا خدا او است ياور او و جبرئيل و شايستهترين اهل ايمان و ملائكه بعد از آن پشتيبان و مددكارند
اميد است پروردگار او اگر طلاق دهد شما را بجاى شما باو دهد زنانى بهتر از شما كه باشند مسلمانان گروندگان فرمان
خلاصه مستفاد از روايات عامّه و خاصّه راجع بشأن نزول اين سوره شريفه آنستكه ميان دو زن از زنان پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم يكى عايشه دختر أبو بكر و ديگر حفصه دختر عمر آئين الفت و رسم مودّت براى توافق در مسلك و مرام مستحكم بود و روزى از روزها كه آنحضرت بر حسب نوبه در منزل يكى از آندو بود و ماريه قبطيّه كنيز آنحضرت مادر ابراهيم عليه السّلام خدمت ميكرد در غياب صاحب نوبه و منزل حضرت با او هم بستر شد و حفصه از اين امر مطّلع گرديد و برآشفت و حضرت براى استمالت خاطر او قسم ياد فرمود كه ديگر با ماريه نزديكى نكند و باو نويد داد كه بعد از من أبو بكر و عمر بر مردم حكومت خواهند نمود و سفارش فرمود كه اين راز را بپوشاند و با كسى در ميان نگذارد و او قبول نمود ولى تخلّف كرد و بعايشه ماجرا را خبر داد و او بپدرش گفت و او بعمر گفت و عمر حفصه را استنطاق نمود و قضيّه را از دختر خود شنيد و خداوند قضايا را به پيغمبر خود اعلام و لطفا او را معاتب فرمود بر مراعات خوشنودى زنان و قسم ياد نمودن بر ترك امر راجح يا مباحى كه اقتضاء اباحه در آن موجود است كه نزديكى با مادر ابراهيم يا بدست آوردن دل او احيانا باشد و ترخيص فرمود براى او تخلّف از قسم را بدادن كفّاره كه گفتهاند و قمّى ره از امام صادق عليه السّلام نقل نموده يا بدون آن چون مقتضاى قاعده عدم انعقاد آن قسم است مگر آنكه گفته شود بملاحظاتى مرجوح نبوده و سؤال خداوند كه چرا چنين كردى صرفا از باب عطوفت و مهربانى بوده و ميخواسته امر بر پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم موسّع باشد و اينمعنى قريب در نظر است در هر حال نقل نمودهاند بعد از مطّلع شدن پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم از افشاء سرّ خود حفصه را ملامت فرمود كه چرا گفتى من چنين كارى كردم و چنين قسمى ياد نمودم و نفرمود چرا گفتى آندو نفر بعد از من بحكومت ميرسند يا چه اراده دارند از باب بىاعتنائى يا بملاحظات ديگرى از انتشار اين خبر بين مسلمانان و امثال آن و چون پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم اين خطاب و عتاب را باو فرمود او عرضه داشت كه شما را از اين امر مطّلع نمود
جلد 5 صفحه 230
حضرت فرمود خداوند عليم خبير و بنابراين مفاد آيات آنستكه اى پيغمبر محترم چرا حرام ميكنى چيزيرا كه خدا حلال نموده و ميخواهد كه حلال باشد بر تو بقسم براى خوشنودى زنانت و خدا آمرزنده و مهربان است كه مقرّر داشته گشودن مسلمانان قسمهاى خودشان را بدادن كفّاره و اختيار حلّ و عقد امور آنان با خدا است و مقرّراتش از روى علم و حكمت است و مردم بايد متذكّر باشند وقتى را كه رازگوئى كرد پيغمبر ببعضى از زنانش مطلبى را پس چون خبر داد آنزن آن مطلب را به همكارش و آندو به پدرانشان و مطّلع فرمود خداوند پيغمبر خود را بر فاش شدن سرّش پيغمبر معرّفى و بيان فرمود براى حفصه بعض سرّى را كه فاش نموده بود و بيان شد و صرف نظر فرمود از بيان بعض ديگرى كه ذكر و اشاره بآن نمودم چون در بعضى از روايات اهتمام آن چهار نفر بمسموم نمودن پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ذكر شده بود و بيانش شرمآور بود و چون مطلب را پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بحفصه فرمود و گفتهاند ميخواست او را طلاق بدهد يا داد عرضه داشت چه كسى شما را باين امر مطّلع نمود فرمود خداوندى كه دانا بأسرار مردم و آگاه از ضماير آنها است و چون ظاهرا آنها در مقام توبه و عذرخواهى برآمدند با آنكه واقعا عازم نبودند خداوند آندو را مخاطب بخطاب عتابآميز فرموده بر سبيل ترديد ميفرمايد اگر شما دو زن توبه نمائيد بسيار بجا و موقع است چون دلهاى هر دو منحرف از حفظ سرّ و مهر و محبّت سرور عالم بوده و هست و اينكه تعبير بقلوب فرموده با آنكه دو نفر بودند بنظر حقير اشاره است بده دله و صد دله بودن آندو يا بضميمه پدرانشان كه دلهاشان در عداوت با خانواده عصمت و طهارت متّحد بود چنانچه گفته شدهاى ده دله صد دله دل يكدله كن- مهر دگران را ز دل خود يله كن» «يكروز باخلاص بيا بر در دوست- گر كام تو بر نيايد آنگه گله كن» و اگر پشت بهم داديد و متّحد شديد در آزار و ايذاء و غلبه نمودن بر پيغمبر پس بدانيد كه خدا يار و نگهدار او است و بعد از او جبرئيل كه او را خبردار نمود از قضايا و شايستهترين اهل ايمان كه امير آنها است از طرف خداوند و ساير ملائكه هم پشتيبان و مددكار اويند چون در روايات متعدده از طرق خاصه و عامّه صالح المؤمنين بوجود مبارك امير ايشان
جلد 5 صفحه 231
على بن ابى طالب عليه السّلام تفسير شده و در مجمع از امام باقر عليه السّلام نقل نموده كه پيغمبر دو مرتبه آنحضرت را بامّت معرّفى فرمود يكمرتبه وقتى بود كه فرمود من كنت مولاه فعلى مولاه دفعه ديگر بعد از نزول اين آيه بود كه پيغمبر دست او را گرفت و باصحاب ارائه داد كه اين صالح المؤمنين است و ظاهرا چون توبه ننمودند يا خداوند چون از باطن آنها خبر داشته كه باز بعزم خودشان باقى هستند تهديد فرموده آنانرا بطلاق كه فرموده اگر پيغمبر شما و امثال شما زنان را طلاق دهد اميد است خداوند بجاى شما زنان بهترى نصيب او فرمايد كه صفاتشان بر خلاف صفات شما باشد مسلمان باشند اهل ايمان باشند فرمان بردار پيغمبر و حافظ سرّ او باشند و اگر احيانا خطائى از آنها سر زند از صميم قلب توبه نمايند فرائض و سنن خدا و پيغمبر را بجا آورند و در پرستش حق ريا و كوتاهى ننمايند و هر وقت پيغمبر بخواهد آنها را همراه خودش بجائى ببرد با كمال افتخار حاضر باشند از نوع زنان بيوه شوهر كرده و دختران بكر و اينكه اخيرا واو عطف آمده براى تقابل آندو صنف و اتّحاد نوعى است گوئيا فرموده زنان موصوفه بصفات مذكوره اعمّ از بيوه و بكرند چون اين دو صفت مهمّ نيست صفات مذكوره اهميّت دارد حال ملاحظه فرمائيد خداوند چگونه دو نفر امّ المؤمنين اهل سنّت را مفتضح و رسوا فرموده و خودشان اقرار نمودهاند بشأن نزول سوره باز در مقام تقديس و تطهير و اغماض از تقصير آنانند.
حَدِيثاً بعضي گفتند: همان رفتن نزد ماريه که در آيه قبل بيان شده بود که بساير زوجات نگويد، و در خبر مذكور دارد که قضيه ابا بكر و عمر و ماريه بود چنانچه ذكر شد.
فَلَمّا نَبَّأَت بِهِ که بعايشه خبر داد.
وَ أَظهَرَهُ اللّهُ عَلَيهِ خداوند وحي فرمود و خبر داد که حفصه سر شما را فاش كرد و بعايشه خبر داد.
(آیه 3)- در این آیه شرح بیشتری پیرامون این ماجرا داده، میفرماید:
«به خاطر بیاورید هنگامی را که پیامبر یکی از رازهای خود را به بعضی از همسرانش گفت، ولی هنگامی که وی آن را افشا کرد و خداوند پیامبرش را از آن آگاه ساخت، قسمتی از آن را برای او بازگو کرد و از قسمت دیگر خودداری نمود» (و اذ اسر النبی الی بعض ازواجه حدیثا فلما نبات به و اظهره الله علیه عرف بعضه و اعرض عن بعض).
این راز دو مطلب بود: یکی نوشیدن عسل نزد همسرش زینب بنت جحش، و دیگری تحریم نوشیدن آن بر خود در آینده بود، و منظور از همسر غیر رازدارش در این آیه «حفصه» بود، که او این سخن را شنید و به «عایشه» بازگو کرد.
به هر حال «هنگامی که پیامبر همسرش را از آن خبر داد، گفت: چه کسی تو را از این راز آگاه ساخت»؟ (فلما نباها به قالت من انبأک هذا).
«گفت: خداوند عالم و آگاه مرا با خبر ساخت» (قال نبأنی العلیم الخبیر).
از مجموع این آیه بر میآید که بعضی از همسران پیامبر صلّی اللّه علیه و آله نه تنها او را با سخنان خود ناراحت میکردند بلکه مسأله رازداری که از مهمترین شرائط یک همسر باوفاست نیز در آنها نبود.
سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید: