آیه 32 سوره لقمان

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
مشاهده آیه در سوره

وَإِذَا غَشِيَهُمْ مَوْجٌ كَالظُّلَلِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ فَمِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ ۚ وَمَا يَجْحَدُ بِآيَاتِنَا إِلَّا كُلُّ خَتَّارٍ كَفُورٍ

مشاهده آیه در سوره


<<31 آیه 32 سوره لقمان 33>>
سوره : سوره لقمان (31)
جزء : 21
نزول : مکه

ترتیل

ترجمه (مکارم شیرازی)

ترجمه های فارسی

و هرگاه که (دریا طوفانی شود و) موجی مانند کوهها آنها را فرو گیرد در آن حال خدا را با عقیده پاک و اخلاص کامل در دین می‌خوانند و چون باز به ساحل نجاتشان رساند بعضی بر سبیل قصد (طاعت و شکر خدا) باقی مانند (و بعضی به کفر شتابند) و آیات ما را انکار نمی‌کند جز آن کس که غدّار و عهد شکن و کافر و ناسپاس است.

ترجمه های انگلیسی(English translations)

When waves cover them like awnings; they invoke Allah, putting exclusive faith in Him. But when He delivers them towards land, [only] some of them remain unswerving. No one will impugn Our signs except an ungrateful traitor.

معانی کلمات آیه

  • ظلل: ظل: سايه. ظلة: سايه‏بان. جمع آن ظلل است.
  • مقتصد: قصد و مشتقات آن در قرآن به معنى راست، متوسط و معتدل به كار رفته است. مقتصد در آيه كسى است كه در راه راست رود و در كارش مستقيم باشد.
  • ختار: ختر: غدر و حيله. مجمع البيان بدترين حيله گفته است «ختار» بسيار حيله‏‌گر. آن فقط يك بار در قرآن آمده است.
  • كفور: صيغه مبالغه است در كفران نعمت و كفر هر دو به كار مى‏‌رود.(قاموس قرآن).[۱]

تفسیر آیه

تفسیر نور (محسن قرائتی)


وَ إِذا غَشِيَهُمْ مَوْجٌ كَالظُّلَلِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ فَمِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ ما يَجْحَدُ بِآياتِنا إِلَّا كُلُّ خَتَّارٍ كَفُورٍ «32»

و هرگاه موجى (خروشان در دريا) همچون ابرها (ى آسمان) آنان را بپوشاند، خدا را با طاعتى خالصانه مى‌خوانند، پس چون خداوند آنان را به خشكى (رساند و) نجات دهد، بعضى راه اعتدال پيش گيرند (و بعضى راه انحراف)، و جز پيمان‌شكنانِ ناسپاس، آيات ما را انكار نمى‌كنند.

نکته ها

«ظلل» جمع «ظلة» به معناى ابرى است كه سايه مى‌افكند و غالباً در مواردى بكار مى‌رود كه موضوع ناخوشايندى در كار باشد. «مُقْتَصِدٌ» به معناى اعتدال در كار، و وفاى به عهد و پيمان است.

كلمه‌ى‌ «خَتَّارٍ» صيغه‌ى مبالغه، به معناى بسيار پيمان‌شكن است، چون مشركان و گنهكاران، مكرّر در گرفتارى‌ها رو به سوى خدا مى‌آورند و عهد و پيمان مى‌بندند؛ امّا پس از فرونشستن حوادث، باز پيمان‌شكنى مى‌كنند، خداوند آنان را «خَتّار» ناميده است.

ايمان گروهى از مردم، دائمى و پايدار است، ولى ايمان گروهى مقطعى و موسمى است، يعنى فقط هنگامى كه اسباب و وسايل مادّى قطع شود، اين گروه متوجّه خدا مى‌شوند. مثل برق اضطرارى كه وقتى همه‌ى برق‌ها خاموش شد، سراغ آن مى‌روند.

جلد 7 - صفحه 286

پیام ها

1- انسان به طور فطرى خداشناس است، ليكن وسايل و اسباب مادّى همچون پرده‌اى روى فطرت را مى‌پوشاند و بروز حوادث و خطرها، اين پرده را كنار مى‌زند. غَشِيَهُمْ‌ ... دَعَوُا اللَّهَ‌

2- رفاه مادّى، عامل غفلت است، ولى خطرها و تنگناها، عامل توجّه، تضرّع، خلوص وغرورزدايى. إِذا غَشِيَهُمْ‌ ... دَعَوُا اللَّهَ‌ ...

3- قطع اميد از اسباب عادّى، يكى از راه‌هاى رسيدن به اخلاص است. «مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ»

4- براى اولياى خدا، غفلت عارضى است، «إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّيْطانِ تَذَكَّرُوا» «1» ولى براى گروهى، اخلاص عارضى است. إِذا غَشِيَهُمْ‌ ... مُخْلِصِينَ‌

5- دعاى خالصانه در مظانّ اجابت است. دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِينَ‌ ... نَجَّاهُمْ‌

6- انسان داراى اختيار و اراده است. «فَمِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ» (بعضى پس از رهايى از مشكلات، بر راه حقّ باقى مى‌مانند، ولى بعضى به راه انحراف و شرك بر مى‌گردند، و اين نمايان‌گر آزادى اراده واختيار بشر است)

7- لازمه‌ى ايمان، اعتدال است. (به جاى آنكه بفرمايد: «فمنهم مؤمن»، فرمود:) «فَمِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ»

8- پيمان‌شكنى و ناسپاسى، انسان را به كفر مى‌كشاند. «وَ ما يَجْحَدُ بِآياتِنا إِلَّا كُلُّ خَتَّارٍ كَفُورٍ»

«1». اعراف، 201.

جلد 7 - صفحه 287

اخلاص‌

اخلاص آن است كه كارى صد در صد براى خدا باشد. تا آنجا كه حتّى اگر يك درصد و يا كمتر از آن هم براى غير خدا باشد، عبادت باطل و يا مورد اشكال است.

  • اگر مكان نماز را براى غير خدا انتخاب كنيم، مثلًا در جايى بايستيم كه مردم ما را ببينند و يا دوربين ما را نشان دهد.
  • اگر زمان عبادت را براى غير خدا انتخاب كنيم، مثلًا نماز را در اوّل وقت بخوانيم تا توجّه مردم را به خود جلب كنيم.
  • اگر شكل و قيافه‌اى كه در آن نماز مى‌خوانيم، براى غير خدا باشد، مثلًا عبايى به دوش بگيريم، گردنى كج كنيم، در صداى خود تغييرى بدهيم و هدفى جز رضاى خدا داشته باشيم، در همه‌ى اين موارد، نماز باطل است و به خاطر رياكارى، گناه هم كرده‌ايم.

به بيانى ديگر، اخلاص آن است كه تمايلات و خواسته‌هاى نفسانى، طاغوت‌ها و گرايش‌هاى سياسى و خواسته‌هاى اين و آن را در نظر نگيريم، بلكه انگيزه‌ى ما تنها يك چيز باشد و آن اطاعت از فرمان خدا و انجام وظيفه.

براستى رسيدن به اخلاص جز با امداد الهى امكان ندارد. قرآن در آيه 32 سوره لقمان مى‌فرمايد: هنگامى كه موجى همچون ابرها آنان را فراگيرد، خدا را خالصانه مى‌خوانند؛ امّا زمانى كه آنان را به خشكى نجات داد، (تنها) بعضى راه اعتدال را پيش مى‌گيرند (وبه ايمان خود وفادار مى‌مانند).

راه‌هاى كسب اخلاص‌

1. توجّه به علم و قدرت خداوند.

اگر بدانيم تمام عزّت‌ها، قدرت‌ها، رزق و روزى‌ها به دست اوست، هرگز براى كسب عزّت، قدرت و روزى به سراغ غير او نمى‌رويم.

اگر توجّه داشته باشيم كه با اراده‌ى خداوند، موجودات خلق مى‌شوند و با اراده‌ى او، همه چيز محو مى‌شود. اگر بدانيم او هم سبب ساز است هم سبب سوز، يعنى درخت خشك را سبب خرماى تازه براى حضرت مريم قرار مى‌دهد و آتشى را كه سبب سوزاندن است، براى‌

جلد 7 - صفحه 288

حضرت ابراهيم گلستان مى‌كند، به غير او متوسّل نمى‌شويم.

صدها آيه و داستان در قرآن، مردم را به قدرت‌نمايى خداوند دعوت كرده تا شايد مردم دست از غير او بكشند و خالصانه به سوى او بروند.

2. توجّه به بركات اخلاص.

انسان مخلص تنها يك هدف دارد و آن رضاى خداست و كسى كه هدفش تنها رضاى خدا باشد، نظرى به تشويق اين و آن ندارد، از ملامت‌ها نمى‌ترسد، از تنهايى هراسى ندارد، در راهش عقب‌نشينى نمى‌كند، هرگز پشيمان نمى‌شود، به خاطر بى اعتنايى مردم، عقده‌اى نمى‌شود، يأس در او راه ندارد، در پيمودن راه حقّ كارى به اكثريّت و اقليّت ندارد.

قرآن مى‌فرمايد: رزمندگان مخلص باكى ندارند كه دشمن خدا را بكشند، يا در راه خدا شهيد شوند. امام حسين عليه السلام در آستانه‌ى سفر به كربلا فرمود: ما به كربلا مى‌رويم، خواه شهيد شويم، خواه پيروز، هدف انجام تكليف است.

3. توجّه به الطاف خدا.

راه ديگرى كه ما را به اخلاص نزديك مى‌كند يادى از الطاف خداوند است. فراموش نكنيم كه ما نبوديم، از خاك و مواد غذايى نطفه‌اى ساخته شد و در تاريكى‌هاى رحم مادر قرار گرفت، مراحل تكاملى را يكى پس از ديگرى طى كرد و به صورت انسان كامل به دنيا آمد. در آن زمان هيچ چيز نمى‌دانست و تنها يك هنر داشت و آن مكيدن شير مادر. غذايى كامل كه تمام نيازهاى بدن را تأمين مى‌كند، شير مادر همراه با مهر مادرى، مادرى كه بيست و چهار ساعته در خدمت او بود. آيا هيچ وجدان بيدارى اجازه مى‌دهد كه بعد از رسيدن به آن همه نعمت، قدرت و آگاهى، سرسپرده‌ى ديگران شود؟ چرا خود را به ديگرانى كه نه حقّى بر ما دارند و نه لطفى به ما كرده‌اند بفروشيم؟!

4. توجّه به خواست خدا.

اگر بدانيم كه دلهاى مردم به دست خداست و او مقلّب القلوب است، كار را براى خدا انجام مى‌دهيم و هر كجا نياز به حمايت‌هاى مردمى داشتيم، از خدا مى‌خواهيم كه محبّت و محبوبيّت و جايگاه لازم را در دل مردم و افكار عمومى نصيب ما بگرداند.

جلد 7 - صفحه 289

حضرت ابراهيم در بيابان‌هاى گرم و سوزان حجاز، پايه‌هاى كعبه را بالا برد و از خداوند خواست دلهاى مردم به سوى ذرّيه‌اش متمايل گردد. هزاران سال از اين ماجرا مى‌گذرد و هر سال ميليون‌ها نفر عاشقانه، پر هيجان‌تر از پروانه، دور آن خانه طواف مى‌كنند.

چه بسيار افرادى كه براى راضى كردن مردم خود را به آب و آتش مى‌زنند، ولى باز هم مردم آنان را دوست ندارند، و چه بسا افرادى كه بدون چشم داشت از مردم، مادّيات، نام، نان و مقام، دل به خدا مى‌سپارند و خالصانه به تكليف خود عمل مى‌كنند؛ امّا در چشم مردم نيز از عظمت و كراماتى ويژه برخوردارند، بنابراين، هدف بايد رضاى خدا باشد و رضاى مردم را نيز از خدا بخواهيم.

5. توجّه به بقاى كار.

كار كه براى خدا شد، باقى و پا برجا مى‌ماند، چون رنگ خدا به خود گرفته و كار اگر براى خدا نباشد، تاريخِ مصرفش دير يا زود تمام مى‌شود. قرآن مى‌فرمايد: «ما عِنْدَكُمْ يَنْفَدُ وَ ما عِنْدَ اللَّهِ باقٍ» «1» و هيچ عاقلى باقى را بر فانى ترجيح نمى‌دهد و با آن معامله نمى‌كند.

6. مقايسه‌ى پاداش‌ها.

در پاداش مردم، انواع محدوديّت‌ها وجود دارد، مثلًا اگر مردم بخواهند پاداش يك پيامبر را بدهند، بهترين لباس، غذا و مسكن را در اختيار او قرار مى‌دهند، در حالى كه تمامى اين نعمت‌ها محدوديّت دارد و براى افراد نااهل نيز پيدا مى‌شود. نااهلان هم مى‌توانند از انواع زينت‌ها، كاخ، باغ و مَركب‌هاى مجلّل شخصى استفاده كنند.

امّا اگر كار براى خدا شد، پاداشى بى‌نهايت در انتظار است، پاداش‌هاى مادّى و معنوى.

در اينجا نيز اگر درست فكر كنيم، عقل به ما اجازه نمى‌دهد كه پاداش‌هاى بى‌نهايت و جامع را با پاداش‌هاى محدود بشرى عوض كنيم.

«1». نحل، 96.

تفسير نور(10جلدى)، ج‌7، ص: 290

پانویس

  1. پرش به بالا تفسير احسن الحديث، سید علی اکبر قرشی، ج‏8، ص: 266-267

منابع