اين (نوع جان گرفتن) به خاطر آن است كه آنان از آنچه خداوند را به خشم مىآورد، پيروى كرده و خشنودى خدا را خوش نداشتند، پس خداوند نيز اعمالشان را تباه كرد.
نکته ها
«توفى» به معناى بازگرفتن كامل چيزى است كه به انسان دادهاند. اين واژه در قرآن، در مورد مرگ به كار مىرود، زيرا مرگ در حقيقت، بازگرفتن روح خدا دادى از جسم است.
در آيه 50 سوره انفال نيز، مشابه اين آيه براى چگونگى جان دادن كفّار آمده است.
شايد عذاب مرتدّان از ناحيه صورت: «يَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ»، تجسّم اقبال و روآوردن به سخط الهى است «اتَّبَعُوا ما أَسْخَطَ اللَّهَ» و عذاب از ناحيه پشت: «أَدْبارَهُمْ»، تجسّم ادبار، پشت كردن و ناپسند شمردن رضوان الهى است. «وَ كَرِهُوا رِضْوانَهُ»
پیام ها
1- آنان كه ديگران را در برابر حق به مقاومت دعوت مىكنند، با ذلّت و عذاب جان خواهند داد. فَكَيْفَ إِذا تَوَفَّتْهُمُ ...
2- مرگ، نابودى نيست، بلكه گرفتن كامل روح و جان توسط فرشتگان است.
«تَوَفَّتْهُمُ»
جلد 9 - صفحه 94
3- كيفر منافقانِ مرتدّ، از لحظه جان دادن آغاز مىشود. «تَوَفَّتْهُمُ الْمَلائِكَةُ»
4- توجّه به عمر محدود دنيا و خط پايانى توطئهها و گرفتار شدن به عذاب، مىتواند انسان را از توطئه بازدارد. فَكَيْفَ إِذا تَوَفَّتْهُمُ ... يَضْرِبُونَ ...
5- دشمنى با وحى و قرآن، موجب خشم خداوند و بطلان اعمال انسان مىشود.
ذلِكَ ... فَأَحْبَطَ أَعْمالَهُمْ
6- گرچه كافران در انتخاب راه و روش خود مختارند، «اتَّبَعُوا، كَرِهُوا» امّا چارهاى جز پذيرش آثار و پيامدهاى آن ندارند. «فَأَحْبَطَ أَعْمالَهُمْ»
7- گاهى انسان نيكىها و آنچه را كاشته است، خود به آتش كشيده و نابود مىكند. اتَّبَعُوا ... كَرِهُوا ... فَأَحْبَطَ أَعْمالَهُمْ
8- حركت در مسيرى كه رضاى الهى در آن نيست، بيهوده گرايى و قابل توبيخ است. اتَّبَعُوا ... كَرِهُوا ... فَأَحْبَطَ أَعْمالَهُمْ
فَكَيْفَ إِذا تَوَفَّتْهُمُ الْمَلائِكَةُ: پس چگونه نباشد حال ايشان و چه حيله دارند زمانى را كه متوفى سازند ايشان را ملائكه و قبض روح آنها كنند، يَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ: مىزنند رويهاى ايشان را مقامع آتش به جهت روى گردانيدن از حق، وَ أَدْبارَهُمْ: بر پشتهاى ايشان به سبب پشت كردن از حق.
ابن عباس نقل نموده: هيچكس بر معصيتى نميرد مگر كه ملائكه مقامع را بر روى و پشت ايشان زنند «1».
ابو سعيد خدرى از حضرت پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله روايت نموده در وصف عمود آهنين: و لو وضعوا مقمع من حديد فى الارض ثمّ اجتمع عليه الثّقلان ما اقلوه من الارض، كه: اگر بگذارند عمود آهنين را در زمين، پس جمع شوند جن و انس بر آن تكان ندهند آن را از زمين «2».
اين بسبب آنست كه آنها گفتند بآنانكه ناخوش داشتند آنچه را فرو فرستاد خدا بزودى فرمان بريم شما را در بعضى از امور و خدا ميداند راز پنهان نمودن آنها را
پس چگونه باشد وقتى كه بميرانندشان ملائكه با آنكه ميزنند رويهاشان و پشتهاشان را
اين بسبب آنست كه آنها پيروى كردند آنچه را كه بخشم آورد خدا را و ناخوش داشتند خوشنوديش را پس باطل كرد او كارهاشانرا
آيا پنداشتند آنانكه در دلهاشان مرض است كه هرگز بيرون نخواهد آورد خدا كينههاشانرا
و اگر ميخواستيم هر آينه نشان داده بوديم بتو آنها را پس هر آينه شناخته بودى آنها را بعلامات مخصوصشان و هر آينه ميشناسى البته آنها را از طرز گفتار و خدا ميداند كارهاى شما را.
تفسير
خداوند متعال جهت ارتداد اشخاص مذكوره در آيات سابقه را گوشزد فرموده كه اين براى آنستكه بكسانيكه از احكام اسلام كراهت داشتند مانند يهود محرمانه ميگفتند چيزى نميگذرد كه اين اساس برچيده و پيغمبر اسلام مغلوب ميشود و ما با شما در بعضى از امور لازمه موافقت خواهيم نمود ولى خداوند از اسرار آنها آگاه است يا از گفتگوى سرّى آنان باخبر است چون اسرار بصيغه جمع نيز قرائت شده و با اسرار كه مصدر است تفاوت مهمّى در معناى مراد ندارد و لذا
جلد 5 صفحه 13
مصادر معمولا جمع بسته نميشود و مستفاد از روايات متعدده معتبره از ائمه اطهار عليهم السلام آنستكه اين آيات در شأن خلفاء جور و اتباع آنها از بنى اميّه و غيرها نازل شده كه با هم تبانى داشتند نگذارند بعد از پيغمبر (ص) امر خلافت در امير المؤمنين (ع) و اولاد طاهرين او مستقرّ گردد و بايشان خمس واجب خودشان را ادا نكنند و اين گفتگو را با يكديگر مينمودند و خداوند سرّ آنها را فاش فرمود و منافات با عموم معنى كه قبلا ذكر شد ندارد و در آيات سابقه اشاره به اين معنى شد كه مراد از شيطان كيست و بنابراين مراد از ما نزّل اللّه ولايت امير المؤمنين (ع) و مراد از بعض الامر ترك آن و اداء خمس است لذا خداوند ميفرمايد پس چگونه است حال آنها و چه ميكنند وقتى كه ملائكه قبض روح آنها را نمايند در حاليكه ميزنند برويهاى آنها و پشتهاشان كه از حقّ اعراض نموده و بباطل معطوف شده و اين براى آنستكه متابعت نمودند امريرا كه موجب غضب خدا شده و كراهت داشتند خوشنودى خدا را كه در پيروى از حقّ و حقيقت است و در روايات موجب سخط بدوستى دشمنان امير المؤمنين عليه السّلام و رضوان بولايت آنحضرت تفسير شده است و هيچ عمل خيرى بدون ولايت ائمه اطهار مقبول درگاه كردگار نيست پس فائدهئى براى صاحبش ندارد و باطل است آيا چنين تصوّر باطلى نمودند كسانيكه بمرض قلبى نفاق و حسد و عناد مبتلا هستند كه خداوند ظاهر نميفرمايد كينههاى ديرينه آنها را و اگر بخواهيم ما ارائه ميدهيم بتو اى پيغمبر اشخاص آنانرا پس ميشناسى آنها را بعلامات مخصوص بهر يك از آنها ولى صلاح نيست و اكنون خودت از اشارات و كنايات و كيفيّت گفتار آنها مسلّما خواهى شناخت آنانرا و خدا عالم بتمام جزئيات امور است و از تمام اعمال بندگان آشكار باشد يا نهان با خبر است و در برابر پاداش خير و شرّ خواهد داد در مجمع از ابو سعيد خدرى نقل نموده كه لحن القول دشمنى آنها با امير المؤمنين عليه السّلام است ما در زمان پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم منافقين را بدشمنى آنها با حضرت امير عليه السّلام ميشناختيم و اينمعنى را از جابر بن عبد اللّه انصارى نيز نقل نموده و از عبادة بن صامت روايت فرموده كه ما اولاد خودمان را معمولا آزمايش مينموديم بمحبت على بن ابى طالب عليه السّلام و چون ميديديم يكى از آنها آنحضرت را دوست ندارد
جلد 5 صفحه 14
ميدانستيم از طريق رشد و صلاح بوجود نيامده و نيز نقل نموده كه بعد از اين آيه تمام منافقين شناخته شدند.
(آیه 27)- این آیه در حقیقت توضیحی است برای این تهدید سر بسته میفرماید: «پس حال آنها چگونه خواهد بود هنگامی که فرشتگان مرگ روحشان را قبض میکنند در حالی که بر صورت و پشت آنها میزنند» (فَکَیْفَ إِذا تَوَفَّتْهُمُ الْمَلائِکَةُ یَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَ أَدْبارَهُمْ).
به صورت آنها میکوبند، برای این که رو به سوی دشمنان خدا رفتهاند، و بر پشت آنها میزنند به خاطر این که به آیات الهی و پیامبرش پشت کردند.
سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید: