آیه 23 سوره جاثیة
<<22 | آیه 23 سوره جاثیة | 24>> | |||||||||||||
|
محتویات
ترجمه های فارسی
(ای رسول ما) آیا مینگری آن را که هوای نفسش را خدای خود قرار داده و خدا او را دانسته (و پس از اتمام حجت) گمراه ساخته و مهر (قهر) بر گوش و دل او نهاده و بر چشم وی پرده ظلمت کشیده؟ پس او را بعد از خدا دیگر که هدایت خواهد کرد؟ آیا متذکر این معنی نمیشوید؟
پس آیا کسی که معبودش را هوای نفسش قرار داده دیدی؟ و خدا او را از روی علم و آگاهی خود [بر اینکه شایسته هدایت نیست] گمراه کرد، و بر گوش و دلش مُهرِ [تیره بختی] نهاد، و بر چشم [دلش] پرده ای قرار داده است، پس چه کسی است که بعد از خدا او را هدایت کند؟ آیا متذکّر [حقایق] نمی شوید؟
پس آيا ديدى كسى را كه هوس خويش را معبود خود قرار داده و خدا او را دانسته گمراه گردانيده و بر گوش او و دلش مُهر زده و بر ديدهاش پرده نهاده است؟ آيا پس از خدا چه كسى او را هدايت خواهد كرد؟ آيا پند نمىگيريد؟
آيا آن كس را كه هوسش را چون خداى خود گرفت و خدا از روى علم گمراهش كرد و بر گوش و دلش مُهر نهاد و بر ديدگانش پرده افكند، ديدهاى؟ اگر خدا هدايت نكند چه كسى او را هدايت خواهد كرد؟ چرا پند نمىگيريد؟
آیا دیدی کسی را که معبود خود را هوای نفس خویش قرار داده و خداوند او را با آگاهی (بر اینکه شایسته هدایت نیست) گمراه ساخته و بر گوش و قلبش مُهر زده و بر چشمش پردهای افکنده است؟! با این حال چه کسی میتواند غیر از خدا او را هدایت کند؟! آیا متذکّر نمیشوید؟!
ترجمه های انگلیسی(English translations)
معانی کلمات آیه
«مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَوَاهُ»: کسی که هوا و هوس خود را معبود و خدای خود نموده است. «عَلی عِلْمٍ»: با وجود علم به حق و باطل و شناخت راه درست و نادرست. خدا با علم به این که طرف استحقاق هدایت ندارد و در فسق و فجور غرق است. در صورت اوّل، حال ضمیر (ه) در (أَضَلَّهُ اللهُ) است. در صورت دوم، حال (اللهُ) است.
نزول
این آیه درباره قریش و چیزهائى که مورد پرستش قرار داده بودند، نازل شده است.[۱]
سعید بن جبیر گوید: عرب در مرحله اول سنگ و طلا و نقره را پرستش میکرد و اگر چیزى مى یافت که از آن بهتر باشد به عبادت و پرستش آن مى پرداخت سپس درباره این گونه هواپرستى آنان این آیه نازل گردید.[۲]
تفسیر آیه
تفسیر نور (محسن قرائتی)
أَ فَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلى عِلْمٍ وَ خَتَمَ عَلى سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ وَ جَعَلَ عَلى بَصَرِهِ غِشاوَةً فَمَنْ يَهْدِيهِ مِنْ بَعْدِ اللَّهِ أَ فَلا تَذَكَّرُونَ «23»
پس آيا ديدى كسى را كه هواى خويش را معبود خود قرار داده و خداوند او را با وجود آگاهيش به بيراهه گذاشت و بر گوش و قلبش مهر زد و بر چشمش پردهاى نهاد. پس بعد از خدا كيست كه او را هدايت كند، پس آيا پند نمىگيريد؟
نکته ها
قرآن دربارهى دو گروه تعبير «خَتَمَ اللَّهُ» آورده است: يكى كفّار كه مىفرمايد: «خَتَمَ اللَّهُ عَلى قُلُوبِهِمْ وَ عَلى سَمْعِهِمْ» «1» و ديگرى هواپرستان كه مىفرمايد: «خَتَمَ عَلى سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ»
مراد از هوىپرستى ناديده گرفتن وظيفه و پيروى از غريزه است.
هوى پرستى ابزار شناخت را از كار مىاندازد، نه چشم حقيقت را مىبيند و نه گوش حقّ را مىشنود و نه دل درك صحيح دارد.
يكى از عوامل هوى پرستى، گرايش به مادّيات است. چنانكه در جاى ديگر مىخوانيم:
«أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ وَ اتَّبَعَ هَواهُ» «2»
هوا پرستى اساس محنتهاست: «الهوى اس المحن» «3» هوسها مركب فتنههاست.
«انما بدء وقوع الفتن اهواء تتبع» «4» سرچشمهى فتنهها، پيروى از هوسهاست.
هوى پرستى مانع عدالت است. «فَلا تَتَّبِعُوا الْهَوى أَنْ تَعْدِلُوا» «5»
سبب انحراف از راه خداست. «وَ لا تَتَّبِعِ الْهَوى فَيُضِلَّكَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ» «6»
سبب سقوط انسان است. «وَ اتَّبَعَ هَواهُ فَتَرْدى» «7»
و در اين آيه مىخوانيم كه هوىپرستى سبب مهر خوردن بر گوش و دل است. «اتَّخَذَ إِلهَهُ
«1». بقره، 7.
«2». اعراف، 176.
«3». غررالحكم.
«4». كافى، ج 1، ص 54.
«5». نساء، 135.
«6». ص، 26.
«7». طه، 16.
جلد 8 - صفحه 534
هَواهُ ... وَ خَتَمَ عَلى سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ»
پیام ها
1- هوى پرستى نوعى شرك و هوىپرست سزاوار توبيخ است. «أَ فَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ»
2- با اينكه هوسها در درون است ولى بازتاب هوا پرستى در اعمال انسان هويداست. «أَ فَرَأَيْتَ»
3- انسان ذاتاً موجودى پرستشگر است امّا در انتخاب معبود منحرف مىشود و به جاى خدا به سراغ هوسها مىرود. «اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ»
4- كيفر كسى كه خدا را رها كرده و به دنبال تمايلات نفسانى خود باشد آن است كه خداوند او را گمراه نمايد. «أَضَلَّهُ اللَّهُ»
5- اگر هوى پرستى حاكم شد، علم از كارآيى مىافتد. هوا پرستى حتّى دانشمندان را منحرف مىكند. «وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلى عِلْمٍ»
6- گمراهى و كوردلى، كيفر الهى براى هوىپرستان است. اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ ... أَضَلَّهُ اللَّهُ ... خَتَمَ عَلى سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ
7- هوى پرستى، سبب مسدود شدن درهاى هدايت به روى انسان است. مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ ... فَمَنْ يَهْدِيهِ
8- جز هدايت الهى، هر راهى به ضلالت مىانجامد. «فَمَنْ يَهْدِيهِ مِنْ بَعْدِ اللَّهِ»
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
أَ فَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلى عِلْمٍ وَ خَتَمَ عَلى سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ وَ جَعَلَ عَلى بَصَرِهِ غِشاوَةً فَمَنْ يَهْدِيهِ مِنْ بَعْدِ اللَّهِ أَ فَلا تَذَكَّرُونَ «23»
أَ فَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ: آيا نمىبينى كسى را كه فرا گرفت، إِلهَهُ هَواهُ:
خداى خود را از روى هواى نفس خود، يعنى در اتخاذ خدا تابع هواى خود شدند نه تابع مقتضاى عقل كه حقيقت پرستش براى حق تعالى است.
نزد ابن عباس معنى آنكه آيا نمىبينى آنكس را كه فرا گرفت دين خود را آنچه نفس او بخواهد، يعنى از پى هواى خود رفت و فرمانبردارى او نمود همچنانكه فرمانبردارى خدا برند، پس متابعت هوى اختيار كرد به جهت ترس نداشتن از خدا و هر چه آرزوى آن نمود از امور منهيه كه مشتهيات نفس است به
«1» تفسير مجمع البيان، (ج 1403 ق)، ج 5 ص 18.
جلد 12 - صفحه 53
آن اقدام نمود «1».
وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ: و واگذاشت خدا آن جاحد معاند تابع هوى را در وادى ضلالت و نظر لطف از او باز گرفت به سبب ترك تدبر در ادله واضحه كه مبين هدايت است، يا حكم به ضلالتش فرمود بعد از اتمام حجت، يا وضع علامت نمود بر ضلالت او تا ملائكه به آن علامت عالم به ضلالت او و لعنش نمايند.
عَلى عِلْمٍ: بر دانش ازلى كه حضرت ربوبى را بود بر اصرار و عناد او در كفر و بر عاقبت كار او پس معلوم موافق علم باشد، وَ خَتَمَ عَلى سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ: مهر نهاد بر گوش و قلب او، وَ جَعَلَ عَلى بَصَرِهِ غِشاوَةً: و قرار داد بر بينائى او پوششى، يعنى علامتى بر گوش و چشم و قلب او وضع فرمود تا نشان كفر او و علامت اصرار او بر نشنيدن كلمات حقه و ادراك ادله هاديه باشد، فَمَنْ يَهْدِيهِ مِنْ بَعْدِ اللَّهِ: پس كيست راه نمايد اين كس را بعد از راه نمودن خدا او را و اعراض او و پيروى هواى نفس، يعنى هرگاه به هدايت خدا كه در كمال ظهور و وضوح است مهتدى نشود، پس هرگز اميدوارى به قبول هدايت او نخواهد بود. أَ فَلا تَذَكَّرُونَ: پس چرا پند پذير نمىشويد، يعنى متذكر و متعظ شويد تا به معرفت الهى رسيد و هدايت و حق را دريابيد.
تنبيه: در آيه شريفه چند مطلب است:
1- ذات سبحانى اعلى و اجل باشد از قبايح، بنابراين اسناد اضلال به ساحت كبريائى مراد خذلان و واگذار كردن بنده است در گمراهى به سبب سوء اختيار بنده و انهماك در كفر و گمراهى و اتمام حجت.
2- آنكه اين مطلب محقق است كه علم به چيزى، موجب وقوع و حدوث آن شيئى نخواهد بود، و عقل و وجدان حاكم است بر آن؛ بنابراين علم سبحانى به كفر و گمراهى و عصيان بندگان، علت و موجب كفر و گمراهى بندگان نخواهد بود و عقل سليم برهانى است بر آن:
علم ازلى، علت عصيان كردن
در نزد حكيم غايت جهل بود
«1» همان مدرك و منهج الصادقين ج اسلاميه ج 8 ص 299.
جلد 12 - صفحه 54
3- ثابت شده كه خداى تعالى منزه از فعل قبيح باشد، پس اسناد ختم و غشاوه به او سبحانه بر سبيل مجاز است بر سبيل مبالغه و تاكيد، بنابراين به يكى از وجوه مأول باشد:
1- اعراض از حق چون متمكن و راسخ شده در قلوب آنان به سبب فرط عناد و انكار، پس گوئيا چنين حالت از صفات خلقى و طبعى ايشان است كه مجبولند بر آن.
2- مراد تمثيل حال آنان است به بهائم، چنانچه قلوب آنها خالى از فهم و ادراك و گوش آنها بسته از شنوائى حق و چشم آنها مسدود از بينائى حق است، همچنين اين جماعت هم مانند آنانند به سبب سلب خواص انسانيت.
3- آنكه چون فايده قلب، ادراك حق و ثمره سامعه، شنيدن آيات و نتيجه باصره، ديدن معجزات است بر آنها مترتب نمىشود، پس گوئيا اين هر سه عضو از ايشان مسلوب است؛ اين فرمايش تعليل اخبار به ايمان نياوردن آنهاست.
تبصره: آيه شريفه تحذير است از متابعت هواى نفس، و احاديث بسيار در مذمت آن وارد شده:
1- از جمله در كافى از حضرت صادق عليه السّلام: قال احذروا اهوائكم كما تحذرون اعدائكم فليس شيء اعدى للرجال من اتباع اهوائهم و حصائد السنتهم.
فرمود: حذر كنيد هواهاى خود را چنانچه حذر مىكنيد دشمنان خود را، پس نيست چيزى دشمنتر براى مردان از پيروى آرزوهاى خود و درو شدههاى زبانهاى ايشان «1».
2- كافى باسناده كان ابو عبد اللّه يقول لا تدع النفس و هواها فان هواها فى رداها و ترك النفس و ما تهوى اداها و كف النفس عما تهوى دواها. به سندهاى خود روايت نموده كه حضرت صادق مىفرمود: وانگذار نفس و هواى آن را، بدرستى كه متابعت هواى نفس در پستى است و واگذاشتن نفس و آرزوهاى آن اذيت نفس باشد، و نگهداشتن نفس از آرزوهاى آن دواى آن خواهد بود «2».
«1» اصول كافى، ج 2، باب اتّباع الهوى، ص 335، روايت 1، چاپ 1401 بيروت.
«2» اصول كافى، ج 2، باب اتّباع الهوى، ص 336، روايت 6، چاپ 1401 بيروت.
جلد 12 - صفحه 55
3- اكمال الدين- از حضرت پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: بدرستى كه ترسناكترين چيزى كه بر امت خود مىترسم هوى و درازى آرزو است، اما پيروى هوى شما را باز دارد از حق، و اما درازى آرزو پس فراموش گرداند آخرت را «1».
تتمه: علامه مجلسى رحمه اللّه فرمايد: ميزان در هواى نفس آنكه هر چه بجا آورد انسان محض شهوت نفسانيه و لذت جسمانيه و مقاصد دنيويه براى دنيا، هر آينه مذموم است، اگرچه زجر نفس باشد، مانند كسى كه ترك لذايذ لباس و طعام نمايد براى اشتهار به عبادت و جلب قلوب جهال؛ و آنچه بجا آورد انسان به جهت اطاعت امر الهى و تحصيل رضاى او از مشتهيات نفسانى و شهوات، ممدوح باشد، مثل آنكه بخورد و بياشامد براى تحصيل قوه عبادت خدا و نكاح نمايد براى ولد صالح كه مقصود على الحقيقه طلب رضاى الهى باشد، لكن اطاعت نفس بيشتر اوقات منجر به ارتكاب شبهات بلكه محرمات گردد، و البته شخص فطن مراقب خواهد بود. و گاهى اطلاق شود هوى بر اختيار ملت يا طريقه يا رأى كه مستند به برهان قطعى، يا دليل از كتاب و سنت نباشد، مانند مذاهب مخالفين و آراء و بدعتهاى آنها كه مورد مؤاخذه خواهد بود «2».
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
أَمْ حَسِبَ الَّذِينَ اجْتَرَحُوا السَّيِّئاتِ أَنْ نَجْعَلَهُمْ كَالَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَواءً مَحْياهُمْ وَ مَماتُهُمْ ساءَ ما يَحْكُمُونَ «21» وَ خَلَقَ اللَّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ وَ لِتُجْزى كُلُّ نَفْسٍ بِما كَسَبَتْ وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ «22» أَ فَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلى عِلْمٍ وَ خَتَمَ عَلى سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ وَ جَعَلَ عَلى بَصَرِهِ غِشاوَةً فَمَنْ يَهْدِيهِ مِنْ بَعْدِ اللَّهِ أَ فَلا تَذَكَّرُونَ «23» وَ قالُوا ما هِيَ إِلاَّ حَياتُنَا الدُّنْيا نَمُوتُ وَ نَحْيا وَ ما يُهْلِكُنا إِلاَّ الدَّهْرُ وَ ما لَهُمْ بِذلِكَ مِنْ عِلْمٍ إِنْ هُمْ إِلاَّ يَظُنُّونَ «24» وَ إِذا تُتْلى عَلَيْهِمْ آياتُنا بَيِّناتٍ ما كانَ حُجَّتَهُمْ إِلاَّ أَنْ قالُوا ائْتُوا بِآبائِنا إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ «25»
ترجمه
آيا پنداشتند آنانكه كسب كردند بديها را كه قرار ميدهيم آنها را مانند آنانكه گرويدند و كردند كارهاى شايسته تا مساوى باشد زنده بودنشان و مردنشان بد است آنچه حكم ميكنند
و آفريد خداوند آسمانها و زمين را بحق و تا جزا داده شود هر نفسى بآنچه كسب كرد و آنان ستم كرده نشوند
آيا پس ديدى
جلد 4 صفحه 638
آنرا كه گرفت معبود خود را بدلخواه خود و گمراهش كرد خدا با علم بذات او و مهر نهاد بر گوشش و دلش و قرار داد بر چشمش پردهاى پس كه هدايت ميكند او را بعد از خدا آيا پس پند نميگيريد
و گفتند نيست زندگانى مگر زندگانى دنياى ما ميميريم و زنده ميشويم و هلاك نميكند ما را مگر روزگار نيست براى آنها باين هيچ دانشى نيستند جز آنكه گمان ميكنند
و چون خوانده شود بر آنها آيتهاى ما كه روشن است نباشد دليلشان مگر آنكه گويند بياوريد پدران ما را اگر هستيد راستگويان.
تفسير
خداوند متعال در مقام توبيخ و ملامت مشركين و كفّار بر عقائد و اعمالشان ميفرمايد آيا گمان كردند كسانيكه مرتكب معاصى شدند كه قرار ميدهيم ما آنها را مانند كسانيكه ايمان آوردند به پيغمبر اسلام و اعمال صالحه بجا آوردند تا آنكه مساوى باشند آن دو فرقه با يكديگر در حيات و ممات نه چنين است بد حكمى در باره خدا مينمايند چون اهل ايمان در دنيا صابر بر محنت و شاكر از نعمت و اميدوار برحمت حقّند و با اطمينان خاطر و توكّل بخدا و تسليم و رضا شادكام و مقضىّ المرام زندگى ميكنند و بعد از مرگ بمقامات عاليه خود در عالم برزخ و قيامت كبرى نائل خواهند شد و كفّار در دنيا با تشويش خاطر و نااميدى از آتيه و تأثّر از ناملائمات و جزع و فزع و بىصبرى زيست مينمايند و بعد از مرگ بعذاب اليم گرفتار خواهند بود و بنابر اين ضمير جمع در محياهم و مماتهم بهر دو فرقه راجع است و سواء يا حال است براى فريقين يا مفعول له براى نجعل يا خبر يكون كه مقدّر است ولى مفسّرين آنرا حال يا مفعول دوم نجعل يا بدل از كالّذين آمنوا قرار دادهاند و اختلاف نمودهاند در مرجع ضمير محياهم و مماتهم كه راجع بهر دو فرقه است يا اهل ايمان يا كفّار و معانى متعدّدهئى براى آيه نقل نمودهاند كه حاجت بذكر آنها نيست چون اقرب معانى بظاهر آيه شريفه همين معنى است و خداوند خلق فرموده است آسمانها و زمين را بحق و غرض صحيح عقلى نه بباطل و عبث و بيهوده بلكه تا تكليف نمايد مردم را بطاعت و اجتناب از معصيت و برساند هر موجودى را بكمال لايق خود و جزا دهد هر كس را بثواب و عقاب خويش در نتيجه عمل خوب و بدشان بقدريكه از ميزان استحقاقشان از ثواب كاسته و بر آن
جلد 4 صفحه 639
در عقاب افزوده نباشد تا بر آنها ستم نشده باشد و براى اظهار تعجّب از عمل كفّار و مشركين فرموده آيا ديدى اى پيغمبر آنها را كه هواى نفس و دلخواه خود را معبود و مطاع خود قرار داده و هوا پرستى را شعار خود نمودهاند يا ديدى آنانرا كه بدلخواه خود هر روز خدائى براى خود اختيار مينمايند چون گفتهاند معمول آنها اين بود كه وقتى از سنگى يا چيزى خوششان مىآمد آنرا براى خود معبود قرار ميدادند و چون از آن بهترى مىيافتند آنرا كنار گذارده و بهتر را بخدائى اختيار مينمودند چنانچه قمّى ره نقل فرموده كه نازل شد در باره قريش كه هر چه را ميپسنديدند ميپرستيدند و جارى شد در اصحاب پيغمبر صلى اللّه عليه و اله بعد از آنحضرت كه غصب نمودند حقّ امير المؤمنين عليه السّلام را و گرفتند امامى بدلخواه خودشان و در هر حال چون آنها بتعصّب و عناد ترك نمودند تأمّل و تفكّر در آيات الهى را و در طلب معرفت بخدا و اولياء او برنيامدند خداوند هم واگذارد آنها را بحال خودشان در وادى ضلالت و توفيق هدايت بآنها نداد چون ميدانست كه قابل هدايت نيستند يا ميشناخت در ازل ذات آنانرا بخبث فطرت و فساد سريرت پس منطبق شد علم ازلى با معلوم خارجى و يافت آنانرا گمراه با علم بذاتشان و در هر حال اينها همان كفّارند كه خداوند در اوائل سوره بقره از حال آنها خبر داد و آنجا بيان شد كه بواسطه معصيت بعقوبت الهى گرفتار شدند و خداوند بر دل آنها و گوششان مهر نهاد كه ديگر ادراك معارف حقّه را نمينمايند و بمواعظ حسنه متّعظ و پندپذير نميگردند و بر ديده بصيرت آنها پرده غفلت كشيده شد كه آيات خدا را نمىبينند و نميشناسند و ديگر قابل هدايت نيستند چون خدا نخواسته آنها هدايت شوند لذا بحال ضلالت واگذارشان فرموده و بعد از اين كه ميتواند آنها را هدايت نمايد و در مقابل اراده الهيّه عرض اندام كند آيا شما مردم متذكّر و متفطّن باين امور نيستيد كه بىفكرى و غفلت از ياد خدا و پيروى از هوس و هوى كار انسانرا بجائى ميكشاند كه يكباره از قابليّت فيض حقّ ساقط ميگردد يك نمونه بارز از افكار پليد اين گروه كه دليل واضح بر بىفكرى آنها است آنستكه گفتند نيست زندگى مگر همين زندگانى موقت دنيا ما ميميريم و جمع ديگرى بدنيا ميآيند كه از نوع ما هستند و هلاك نميكند ما را مگر گردش روزگار و مرور زمان نه خدائى
جلد 4 صفحه 640
است و نه پيغمبرى و نه امامى و نه حشرى و نه نشرى و نه دوزخى و نه بهشتى تا ميتوانيد بخوريد و بپوشيد و بنوشيد كه جز اين خبرى نيست و از دستتان ميرود و خداوند چون در آيات كثيره اثبات توحيد و معاد و ساير اصول دين و مذهب را فرموده بود از جواب آنها اعراض و بوضوح بطلانش اكتفا نموده و فقط اشاره فرموده است كه اين اظهارات آنها از روى علم و يقين نيست بلكه از باب شك و گمان است چون همين اشخاص ديده ميشود در وقت اضطرار و حاجت متوسل بمبدء غيبى كه براى اينعالم معتقدند ميشوند و ارتكازا و بالفطره ميدانند جهانرا صاحبى باشد خدا نام نهايت آنكه ميل بشهوترانى و وسوسه شيطانى و غفلت از مبادى عقلانى موجب شك و ترديد و سوءظنّ آنها ميگردد و سخنى ميگويند و دليلى بر آن اقامه نمينمايند و قمّى ره در ذيل نموت و نحيى فرموده اين مقدّم و مؤخّر است چون دهريّه قائل نيستند ببعث و نشور بعد از موت بلكه گفتند زنده ميشويم و ميميريم و ظاهرا مرادش آنستكه در معنى تقديم و تأخير است نه در لفظ چون از و او عطف ترتيب استفاده نميشود و در ذيل ان هم الّا يظنّون فرموده نازل شد در باره دهريّه و مراد از ظن شكّ است و جارى شد در حقّ كسانيكه بعد از پيغمبر صلى اللّه عليه و اله بجا آوردند در باره امير المؤمنين عليه السّلام آنچه بجا آوردند و ايمانشان اقرارى بود بدون تصديق از ترس شمشير و طمع بمال و از بعضى روايات معتبره استفاده ميشود كه اين كفر جحودى است كه بدترين اقسام كفر است و آن آنستكه شخص بدون تحقيق و اطمينان منكر حق شود و دين باطلى را براى خود اختيار نمايد چنانچه دهريّه چنين كردند و در مجمع از پيغمبر صلى اللّه عليه و اله نقل نموده كه دشنام ندهيد دهر را براى آنكه خدا دهر است و فرموده چون اعراب جاهليّت حوادث و بلايا را بدهر نسبت ميدادند و آنرا سبّ مينمودند پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم فرموده نازل كننده حوادث و بلايا خدا است دشنام ندهيد نازل كننده آنها را فقط دستاويز آنها بعد از شنيدن آيات الهى كه بر آنان تلاوت ميشود و واضح است معانى و مبانى آن آيات بر خلاف معتقداتشان همينست كه در مقام محاجّه ميگويند اگر راست ميگوئيد كه مردم در قيامت زنده ميشوند اكنون پدران ما را زنده كنيد تا ما تصديق كنيم شما راست ميگوئيد و خداوند بر اعاده اموات قادر است و چون مقصود آنها اشكال تراشى و خودسرى
جلد 4 صفحه 641
بود نه تحصيل يقين و بجهاتيكه در سوره سابقه ذيل اين جمله ذكر شد ظاهرا ملتمس آنها باجابت نرسيده و در آيات آتيه اشاره بقدرت خداوند و ردّ معتقد آنها شده است.
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
أَ فَرَأَيتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ وَ أَضَلَّهُ اللّهُ عَلي عِلمٍ وَ خَتَمَ عَلي سَمعِهِ وَ قَلبِهِ وَ جَعَلَ عَلي بَصَرِهِ غِشاوَةً فَمَن يَهدِيهِ مِن بَعدِ اللّهِ أَ فَلا تَذَكَّرُونَ «23»
آيا پس ميبيني كسي که گرفته است خداي خود را هواي نفس خود و گمراه كرده او را خداوند بر حسب علم که داشته و مهر كرده بر گوش او که نميشنود و بر قلب او که درك نميكند و قرار داده بر چشم او پوشيدهاي پس كيست که او را هدايت كند از بعد از خداوند متعال آيا پس از اينکه متذكر نميشويد!.
أَ فَرَأَيتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ يعني متابعت هواي نفس خود ميكند هر چه نفسش مايل باشد ميكند و هر چه نباشد نميكند كأنه نفس خود را خداي خود ميداند
جلد 16 - صفحه 122
اطاعت نفس و لو مخالف فرمان خدا باشد و هواي نفس را بر فرمان الهي مقدّم ميداند.
وَ أَضَلَّهُ اللّهُ گفتيم اضلال الهي بعد از اينكه قابل هدايت نيست بخود وا- گذاشتن است.
عَلي عِلمٍ چون ميداند که اينکه ديگر قابل هدايت نيست روح او مثل لباسي شده که اگر صد دست او را بشويند رنگ ثابت دارد و تغيير نميكند رنگ كفر و شرك و ضلالت براي روحش ثابت شده قابل تغيير نيست و چنانچه رنگ لباس قابل تغيير نباشد صرف زحمت براي زوال رنگ لغو و بيفايده است اگر هزار پيغمبر با هزار معجزه بيايند نميتوانند تغيير دهند لذا ميفرمايد: فَذَرهُم يَخُوضُوا وَ يَلعَبُوا حَتّي يُلاقُوا يَومَهُمُ الَّذِي يُوعَدُونَ زخرف، آيه 83، معارج آيه، 42.
وَ خَتَمَ عَلي سَمعِهِ وَ قَلبِهِ وَ جَعَلَ عَلي بَصَرِهِ غِشاوَةً گفتيم همين نحوي که بدن انسان گوش و چشم و قلب دارد روح انسان هم چشم و گوش و قلب دارد اگر پنبه غفلت گوش او را كر كند و كفر و شرك و ضلالت و عناد و عصبيت و ساير صفات خبيثه قلب او را بميراند و پرده هواي نفس و معاصي روي چشم او را بپوشاند نميشنود و نميبيند و درك نميكند لذا از قابليت افتاده.
فَمَن يَهدِيهِ مِن بَعدِ اللّهِ كسي که بهدايت الهي هدايت نميشود كي ميتواند او را هدايت كند.
أَ فَلا تَذَكَّرُونَ آيا پس از اينکه متذكر نميشويد که نگذاريد كار به اينجا بكشد که بكلي خود را از قابليت بيندازيد.
برگزیده تفسیر نمونه
]
(آیه 23)- این آیه نیز توضیح و تعلیل دیگری است برای عدم مساوات کافران و مؤمنان، میفرماید: «آیا دیدی کسی را که معبود خود را هوای نفس خویش قرارداده»؟! (أَ فَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ).
و فرمان خدا را رها کرده، و به دنبال خواست دل و هوای نفس افتاد و اطاعت آن را بر اطاعت حق مقدم شمرد.
«و خداوند او را با آگاهی (بر این که شایسته هدایت نیست) گمراه ساخته» (وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلی عِلْمٍ).
«و بر گوش و قلبش مهر زده، و بر چشمش پردهای افکنده است» تا در وادی ضلالت همواره سرگردان بماند (وَ خَتَمَ عَلی سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ وَ جَعَلَ عَلی بَصَرِهِ غِشاوَةً).
«با این حال چه کسی میتواند غیر از خدا او را هدایت کند» (فَمَنْ یَهْدِیهِ مِنْ بَعْدِ اللَّهِ).
«آیا متذکر نمیشوید»؟ (أَ فَلا تَذَکَّرُونَ). و تفاوت چنین کسی را با آنها که در پرتو نور حق راه خود را یافتهاند نمیفهمید؟
راستی چه بت خطرناکی است هوی پرستی که تمام درهای رحمت و طرق نجات را به روی انسان میبندد، و چه گویا و پرمعنی است حدیثی که از پیغمبر گرامی اسلام صلّی اللّه علیه و اله نقل شده: «هرگز در زیر آسمان معبودی مبغوضتر نزد خدا از هوای نفس، پرستش نشده است»! چرا که بتهای معمولی موجوداتی بیخاصیتند، ولی بت هوی و هوس اغوا کننده، و سوق دهنده به سوی انواع گناه و انحراف است.
سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:
تفسیر های فارسی
ترجمه تفسیر المیزان
تفسیر خسروی
تفسیر عاملی
تفسیر جامع
تفسیر های عربی
تفسیر المیزان
تفسیر مجمع البیان
تفسیر نور الثقلین
تفسیر الصافی
تفسیر الکاشف
پانویس
منابع
- تفسیر نور، محسن قرائتی، تهران:مركز فرهنگى درسهايى از قرآن، 1383 ش، چاپ يازدهم
- اطیب البیان فی تفسیر القرآن، سید عبدالحسین طیب، تهران:انتشارات اسلام، 1378 ش، چاپ دوم
- تفسیر اثنی عشری، حسین حسینی شاه عبدالعظیمی، تهران:انتشارات ميقات، 1363 ش، چاپ اول
- تفسیر روان جاوید، محمد ثقفی تهرانی، تهران:انتشارات برهان، 1398 ق، چاپ سوم
- برگزیده تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازی و جمعي از فضلا، تنظیم احمد علی بابایی، تهران: دارالکتب اسلامیه، ۱۳۸۶ش
- تفسیر راهنما، علی اکبر هاشمی رفسنجانی، قم:بوستان كتاب(انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم)، 1386 ش، چاپ پنجم
- محمدباقر محقق، نمونه بینات در شأن نزول آیات از نظر شیخ طوسی و سایر مفسرین خاصه و عامه.