آیه 114 سوره طه
<<113 | آیه 114 سوره طه | 115>> | |||||||||||||
|
محتویات
ترجمه های فارسی
پس بلند مرتبه است و بزرگوار خدایی که به حق و راستی پادشاه ملک وجود است و تو (ای رسول) پیش از آنکه وحی قرآن تمام و کامل به تو رسد تعجیل در (تلاوت و تعلیم) آن مکن و دائم بگو: پروردگارا بر علم من بیفزا.
برتر و بلند مرتبه است خدا [یِ یگانه] که فرمانروای هستی و حقّ محض است؛ و پیش از آنکه وحی کردن قرآن بر تو پایان گیرد در خواندنش شتاب مکن، و بگو: پروردگارا! دانش مرا بیفزای.
پس بلندمرتبه است خدا، فرمانرواى بر حق، و در [خواندن] قرآن، پيش از آنكه وحى آن بر تو پايان يابد، شتاب مكن، و بگو: «پروردگارا، بر دانشم بيفزاى.»
پس برتر است خداى يكتا آن پادشاه راستين. و پيش از آنكه وحى به پايان رسد در خواندن قرآن شتاب مكن. و بگو: اى پروردگار من، به علم من بيفزاى.
پس بلندمرتبه است خداوندی که سلطان حقّ است! پس نسبت به (تلاوت) قرآن عجله مکن، پیش از آنکه وحی آن بر تو تمام شود؛ و بگو: «پروردگارا! علم مرا افزون کن!»
ترجمه های انگلیسی(English translations)
معانی کلمات آیه
يقضى: قضاء در آيه به صيغه مجهول به معنى تمام شدن است.[۱]
نزول
بعضى از مفسرین گویند: علت نزول آیه چنین بوده که وقتى که جبرئیل آیات را بر پیامبر نازل مینمود، رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم از شدت علاقه به آیات، قبل از اتمام و پایان یافتن آن با جبرئیل قرائت میکرد و بعضى گفته اند: مراد این آیه آنست که تا تمام آیات قرآن را نشنوى و ندانى براى اصحاب خود مگو[۲].[۳]
تفسیر آیه
تفسیر نور (محسن قرائتی)
فَتَعالَى اللَّهُ الْمَلِكُ الْحَقُّ وَ لا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ يُقْضى إِلَيْكَ وَحْيُهُ وَ قُلْ رَبِّ زِدْنِي عِلْماً «114»
پس (بدان كه) بلند مرتبه است خداى فرمانرواى بر حقّ، و تو (اى پيامبر!) بر خواندن قرآن پيش از آنكه وحى آن بر تو پايان يابد شتاب مكن و بگو: پروردگارا! علم مرا زياد كن.
نکته ها
از عبارت «لا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ» «1» بهدست مىآيد كه پيامبراكرم صلى الله عليه و آله مجموعه آيات قرآن را مىدانسته و آن را پيشخوانى مىكرده است واين خود دليل روشنى است بر آنكه قرآن مجيد دو بار بر پيامبر نازل شده است، يكبار به صورت دفعى و بار ديگر به شكل تدريجى و آنچه را پيامبر در نزول دفعى در شب قدر دريافت كرده بوده، در هنگام نزول تدريجى، قبل از وحى مىخوانده است. «2»
ميان شتابزدگى و عجله از يك طرف و سرعت و سبقت كه در قرآن با عباراتِ «سارِعُوا» «3»، «سابِقُوا» «4» مورد ستايش و دستور قرار گرفته از طرف ديگر، تفاوت و اختلاف اساسى وجود دارد. حُسن سرعت و سبقت در جايى است كه تمام مسائل محاسبه و تنظيم شده باشد، لذا نبايد فرصت و وقت را از دست داد، ولى شتابزدگى و عجله در جايى است كه هنوز موعد انجام نرسيده و يا نياز به تكميل و بررسى است، از اين روى مىبايست درنگ كرد.
سرچشمهى عجله و شتاب، گاه امور منفى چون كم صبرى، غرور و اظهار وجود است كه
«1». نظير اين عبارت در سوره قيامت، آيه 18 نيز آمده است. «لاتحرّك به لسانك لتعجل به»
«2». تفسير الميزان.
«3». آلعمران، 133.
«4». حديد، 21.
جلد 5 - صفحه 396
البتّه اين صفات، مذموم، و از ذات مقدّس نبوى به دور است، و گاهى به خاطر شدّت عشق و علاقه به دريافت مطلب و دلسوزى براى حفظ چيزى است، كه در اين صورت امر نيكويى به شمار مىرود و تعجيل پيامبر صلى الله عليه و آله در وحى از اين جهت بوده است، يعنى دريافت عاشقانه، و هيجان و نگرانى براى حفظ وحى.
خداوند، حضرت موسى عليه السلام را براى آموزش در اختيار حضرت خضر گذاشت، لذا موسى عليه السلام از او كسب اجازه كرد كه «هَلْ أَتَّبِعُكَ عَلى أَنْ تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْداً» «1» آيا اجازه مىدهى كه من همراه و پيرو تو باشم تا از آنچه آموختهاى به من نيز بياموزى؟ امّا تعليم و آموزش پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله را ذات مقدّس الهى بر عهده گرفت و به او فرمود: «قُلْ رَبِّ زِدْنِي عِلْماً» بگو: پروردگارا! علم مرا زياد كن.
اوّلين معلّم، خداوند علّام و عليم است، «عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ» «2»، «الرَّحْمنُ، عَلَّمَ الْقُرْآنَ عَلَّمَهُ الْبَيانَ» «3» پس علم را از او بخواهيم. «رَبِّ زِدْنِي عِلْماً»
در حديث آمده است كه رسول اكرم صلى الله عليه و آله فرمودند: اگر روزى بر من بگذرد و در آن بر علم من افزوده نشود، آن روز براى من مبارك نيست. «4»
پیام ها
1- آفرينش بىهدف و انسان رها نيست، زيرا بيهودگى وبىهدفى در شأن خدا نيست. «فَتَعالَى اللَّهُ»
2- ذات مقدّس الهى را از هر فكر و انديشهاى برتر و افعال او را از هر امر باطل، پاك ومنزّه بدانيم. «فَتَعالَى اللَّهُ»
3- حكومت حكيمانه، حقيقى، مطلق ومنحصربهفرد، از آنِ خداست. «الْمَلِكُ الْحَقُّ»
4- پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله عاشقانه طالب شنيدن و گرفتن وحى بود. «لا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ»
5- فراگيرى هر چيزى به تناسب خود آدابى دارد. «لا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ»
«1». كهف، 66.
«2». بقره، 31.
«3». الرحمن، 1- 3.
«4». تفسير نورالثقلين.
جلد 5 - صفحه 397
6- نهىها وعتابهاى قرآن نسبت به پيامبر، نشانهى صداقت پيامبر است وگرنه كسى خود را مورد نهى وعتاب قرار نمىدهد. «لا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ»
7- در بيان قوانين الهى، بايد به شرايط زمانى توجّه كرد. لا تَعْجَلْ ... قَبْلِ أَنْ يُقْضى
8- علم را از عالم حقيقى طلب كنيم. «رَبِّ زِدْنِي عِلْماً»
9- براى علم و دانش نهايتى نيست و فارغ التحصيل معنا ندارد. «زِدْنِي عِلْماً»
10- علم حقيقى، قرآن مجيد است. «لا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ- وَ قُلْ رَبِّ زِدْنِي عِلْماً»
11- اگر كسى را از چيزى نهى مىكنيم، در مقابل، راه صحيح و حقّ را هم به او نشان دهيم. «لا تَعْجَلْ- قُلْ رَبِّ زِدْنِي عِلْماً»
12- افزون طلبى در كمالات ارزش است. «رَبِّ زِدْنِي عِلْماً»
13- علم، وسيلهى رشد انسانهاست. «رَبِّ زِدْنِي عِلْماً»
14- علمى داراى ارزش و اعتبار است كه همراه با فراگيرى آن، ظرفيّت انسان نيز زياد شود و رشد كند. «زِدْنِي عِلْماً»، نه، «زد علمى»
15- اگر چه خداوند مىتواند بدون دعا هم لطف كند، ولى از پيامبرش مىخواهد كه دعا نمايد. «قُلْ رَبِّ زِدْنِي عِلْماً»
16- در دعا از كلمه ربّ و ربوبيّت خدا استمداد كنيم. «رَبِّ زِدْنِي عِلْماً»
17- جز خداوند، علم همه حتّى علم پيامبر محدود است. «رَبِّ زِدْنِي عِلْماً»
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
فَتَعالَى اللَّهُ الْمَلِكُ الْحَقُّ وَ لا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ يُقْضى إِلَيْكَ وَحْيُهُ وَ قُلْ رَبِّ زِدْنِي عِلْماً (114)
فَتَعالَى اللَّهُ الْمَلِكُ الْحَقُ: پس متعالى است خداوند و منزه است از مماثلت مخلوقين در ذات و صفات و افعال. پادشاهى كه نافذ است امر و نهى او سزاوار است به اميدوارى به وعده او و ترس از وعيد او.
تبصره: آيه شريفه بيان فرمايد كه ذات يكتاى خداوندى شبيه و نظير و مثل و مانند ندارد نه در ذات و نه در صفات، و تمامى موجودات محتاج هستند به خدا، و ذات سبحانى غنى بالذات است. و هر قادر و عالمى عاجز است از چيزى و جاهل است به چيزى، و آنچه را كه عالم است قابل سهو و نسيان و زوال مىباشد، لكن ذات ذو الجلال هميشه عالم و قادر بوده و خواهد بود، و مالك
جلد 8 - صفحه 334
دنيا و آخرت و سزاوار مالكيت و ملكيت، ذات يگانه حق است كه فناء و زوال در پيشگاه جلالش راه ندارد.
وَ لا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ: و شتاب مكن به قرائت قرآن. مِنْ قَبْلِ أَنْ يُقْضى إِلَيْكَ وَحْيُهُ: پيش از آنكه ادا كرده شود به سوى تو وحى آن، يعنى عجله منما به تلاوت قرآن پيش از آنكه فارغ شود جبرئيل از ابلاغ آن. چون حضرت از شدت حرص و وحى و قرآن، با جبرئيل تلاوت مىنمود. آيه نازل شد كه استعجال در تلقى وحى منما، يا تلاوت مكن قرآن را بر اصحاب خود تا آنكه مبين شود معانى آن، يا مبادرت مكن به قرآن پيش از آنكه ادا شود به سوى تو وحى.
تبصره: آيه شريفه دلالت دارد بر آنكه حضرت خاتم صلّى اللّه عليه و آله پيش از نزول قرآن بر آن سرور قرآن را مىدانست و نزول آن به توسط جبرئيل به جهت تعيين زمان حكم براى امت بود.
صدوق (رحمه اللّه) در رساله اعتقاديه فرمايد: اعتقاد ما در اين قرآن آنست كه نازل شد در ماه رمضان در شب قدر تمام آن يكمرتبه به بيت المعمور، بعد بر پيغمبر در مدت بيست سال نازل شد، زيرا خداى عزّ و جلّ اعطا فرمود پيغمبر خود را علم تمام قرآن، پس از آن فرمود (وَ لا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ يُقْضى إِلَيْكَ وَحْيُهُ) و فرمود: (لا تُحَرِّكْ بِهِ لِسانَكَ لِتَعْجَلَ بِهِ إِنَّ عَلَيْنا جَمْعَهُ وَ قُرْآنَهُ) «1» وَ قُلْ رَبِّ زِدْنِي عِلْماً «2»: و بگو اى پروردگار من بيفزاى مرا دانش به احكام، يعنى مرا علمى بعد از علمى كرامت فرماى، يا مراد آنكه زياد فرما دانش مرا به قرآن و معانى آن، يعنى نزول آيتى بعد از آيتى و سورهاى بعد سورهاى، يا زياد فرما مرا علم به قصص انبياء و منازل ايشان. در تفسير لباب التنزيل نقل نموده كه: امر نفرمود خداى تعالى حضرت پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را به طلب زيادتى در چيزى مگر در علم. و ابن مسعود وقتى اين آيه را خواندى گفتى: (اللهمّ زدنى علما و ايمانا و يقينا).
«1» سوره قيامت، آيه 16 و 17.
«2» شرح عقائد الصدوق، شيخ مفيد، چاپ تبريز، ص 57.
جلد 8 - صفحه 335
تنبيه: آيه شريفه اشعار است به فضيلت و شرافت علم دينى و طلب زيادتى آن به مرتبهاى كه خداوند، حضرت نبوى را امر به دعاى زيادتى آن فرمايد، و حديث در ترغيب آن بسيار است، از جمله در خصال صدوق از حضرت باقر عليه السلام: كان علىّ بن الحسين عليه السّلام اذا جاءه طالب علم فقال: مرحبا بوصيّة رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله ثمّ يقول: انّ طالب العلم اذا خرج من منزله لم يضع رجليه على رطب و لا يابس من الارض الّا سبّحت له الى الارضين السّابعة.
حضرت على بن الحسين عليه السلام وقتى طالب علمى خدمتش آمدى، فرمودى: مرحبا به كسى كه وصيت فرموده رسول خدا به رعايت او، پس مىفرمود: طالب علم وقتى بيرون آيد از منزلش، قدم نگذارد بر تر و خشكى از زمين، مگر كه تسبيح كنند براى او تا زمين هفتم «1».
اين ثواب علم دينى و مشروط به اخلاص و عمل است.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
يَوْمَئِذٍ يَتَّبِعُونَ الدَّاعِيَ لا عِوَجَ لَهُ وَ خَشَعَتِ الْأَصْواتُ لِلرَّحْمنِ فَلا تَسْمَعُ إِلاَّ هَمْساً (108) يَوْمَئِذٍ لا تَنْفَعُ الشَّفاعَةُ إِلاَّ مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَ رَضِيَ لَهُ قَوْلاً (109) يَعْلَمُ ما بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ وَ لا يُحِيطُونَ بِهِ عِلْماً (110) وَ عَنَتِ الْوُجُوهُ لِلْحَيِّ الْقَيُّومِ وَ قَدْ خابَ مَنْ حَمَلَ ظُلْماً (111) وَ مَنْ يَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحاتِ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلا يَخافُ ظُلْماً وَ لا هَضْماً (112)
وَ كَذلِكَ أَنْزَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِيًّا وَ صَرَّفْنا فِيهِ مِنَ الْوَعِيدِ لَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ أَوْ يُحْدِثُ لَهُمْ ذِكْراً (113) فَتَعالَى اللَّهُ الْمَلِكُ الْحَقُّ وَ لا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ يُقْضى إِلَيْكَ وَحْيُهُ وَ قُلْ رَبِّ زِدْنِي عِلْماً (114) وَ لَقَدْ عَهِدْنا إِلى آدَمَ مِنْ قَبْلُ فَنَسِيَ وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً (115)
ترجمه
چنين روزى پيروى كنند خواننده خود را نيست انحرافى از براى او و پست شود آوازها براى خداى بخشنده پس نشنوى مگر آواز آهسته
چنين روزى سود ندهد شفاعت مگر از كسيكه دستور دهد براى او خداوند بخشنده و بپسندد براى او گفتار را
ميداند آنچه باشد در برابرشان و آنچه باشد در پشت سرشان و احاطه نميكنند باواز راه دانش
و خوار شود رويها مر خداوند زنده پاينده را و بتحقيق بىبهره و نوميد گردد كسيكه برداشت بار جور و ستم را
و كسيكه بجا آورد از كارهاى شايسته با آنكه او اهل ايمان باشد پس نميترسد از ستمى و نه از شكستى
و اين چنين فرود آورديم آنرا قرآنى عربى و مكرّر نموديم در آن از وعده بيمناك، باشد كه آنها بپرهيزند يا پديد آرد براى ايشان پندى
پس برتر آمد خداوندى كه پادشاه حقّ است و شتاب مكن در باب قرآن پيش از آنكه به اتمام رسانده شود بسوى تو وحى آن و بگو پروردگار من زياد كن دانش مرا
و هر آينه بتحقيق فرمان داديم به آدم پيش از اين پس وا گذاشت و نيافتيم براى او تصميمى.
جلد 3 صفحه 527
تفسير
خداوند متعال بعد از نقل بهم خوردن اوضاع دنيا بيان احوال قيامت را فرموده باين تقريب كه در چنين روز بزرگى داعى الهى كه گفتهاند اسرافيل است بر سنگى كه در بيت المقدس است مىايستد و بوسيله صور يا غير آن مردم را دعوت بحضور در صحراى محشر مينمايد و نه در دعوت او اعوجاج و عدول از امر حقّ است كه كسى را احضار ننمايد و نه در باز گشت و اجابت خلق انحراف و تجاوز از خط مستقيم و ميل بجانب راست و چپ است بلكه از سوراخهاى صور كه بعدد ارواح خلق است روح هر كس بكالبدش دميده شود و بپاى خود مستقيما در پيشگاه الهى حاضر گردد و از مهابت موقف، تمام اصوات خاموش گردد و پست شود بطوريكه صداى كسى شنيده نشود مگر آهسته از نهايت خضوع و خشوع قمّى ره از امام باقر عليه السّلام نقل نموده كه چون روز قيامت شود خداوند خلق را در زمينى جمع نمايد پا برهنه و لخت پس توقيف شوند در محشر تا عرق نمايند عرق شديدى و بزحمت نفس كشند پس درنگ نمايند در آنجا پنجاه سال و آنوقت است كه خدا فرموده صداها براى او پست شود پس نميشنوى صوتى را مگر آهسته پس منادى از جانب عرش ندا كند كجا است پيغمبر امّى مردم گويند اسمش را بگو گويد كجا است پيغمبر رحمت كجا است محمد بن عبد اللّه امّى پس رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله در جلو تمام مردم بيايد تا كنار حوضى كه در ازاى آن بقدر مسافت ميان ايله و صنعاء باشد و آنجا توقف نمايد و امير المؤمنين عليه السّلام را طلب فرمايد و آنحضرت حاضر شود و مقدّم بر تمام خلق در كنار پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بايستد پس بمردم اجازه داده شود كه از مقابل آن دو بگذرند بعضى در كنار حوض آيند و بعضى از نزديك شدن بحوض ممنوع شوند و چون پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بعضى از دوستان ما را مشاهده فرمايد كه ممنوع شدند بگريه در آيد و بگويد پروردگارا شيعيان على را مىبينم كه بطرف اهل آتش مىبرند و از ورود بحوض منع ميكنند و خداوند ملكى را مأمور ميفرمايد كه ميآيد و از پيغمبر سبب گريه او را سؤال ميكند و آنحضرت ميفرمايد براى بعضى از شيعيان على عليه السّلام ميگريم پس ملك عرضه ميدارد خداوند ميفرمايد شيعيان على را بتو بخشيدم و براى دوستى تو و عترتت از گناهان ايشان گذشتم و ملحق نمودم آنها را بتو و بساير شيعيان و قرار دادم ايشان را در زمره تو و وارد نمودمشان بر حوض تو پس
جلد 3 صفحه 528
امام باقر عليه السّلام فرمود كه چه بسيار گريه كنندگان باشند آنروز كه چون اين رحمت را نسبت به پيغمبر و دوستان او و عترتش مشاهده كنند فرياد باستغاثه از آنحضرت بلند نمايند و هيچيك از شيعيان و دوستان ما كه بيزارى ميجويند از دشمنان ما در آنروز باقى نمىماند مگر آنكه داخل ميشود در حزب ما و وارد ميگردد بر حوض ما رزقنا اللّه تعالى و در آنروز نفع نميدهد و قبول نميشود شفاعت احدى مگر شفاعت كسيكه اذن شفاعت باو داده است خداوند بخشنده و پسنديده است گفتار او را در باره خلق براى منزلت و مقام او در نزد خداوند يا نفع نميدهد شفاعت مگر در باره كسيكه خداوند اذن شفاعت براى او داده و راضى شده كه در باره او شفاعت نمايند شافعان و ميداند خداوند احوال سابقه و لاحقه بندگان را از گذشته و آينده و قمّى ره نقل نموده كه مراد علم خداوند است باخبار انبياء گذشته و اخبار امام زمان كه آينده است و كسى نميتواند بذات و صفات خداوند احاطه علميّه پيدا كند و بندگان نبايد وصف نمايند خداوند را مگر بهمان اوصافى كه او براى خود اثبات فرموده نيست در اشياء مانند او شىء و او است خالق و مصوّر و اوّل و آخر و باطن و ظاهر و بر هر چيز قادر تبارك و تعالى عمّا يصفون چنانچه در توحيد از امير المؤمنين عليه السّلام به اين معنى تصريح شده و خوار و ذليل باشند صاحبان وجوه و اعتبار در آنروز مانند اسير گرفتار در دست پادشاه قهّار در برابر خداوند زنده پاينده و خائب و خاسر و بىبهره و نااميد است كسيكه با بار گناه و ظلم بنفس و جور بغير وارد محشر شود از رحمت رحيميّه خداوند ولى كسيكه بعضى اعمال صالحه در دنيا از او بروز نموده با آنكه ايمان داشته بخدا و روز جزا و وسائط فيض اميدوار برحمت حقّ است و نميترسد از آنكه جزاى عمل او داده نشود يا كمتر از آنچه مستحق است داده شود چنانچه قمّى ره از امام باقر عليه السّلام نقل نموده و خداوند با اين مزايا و محسّنات فوق العاده قرآن را تمامى بلغت عرب نازل فرمود با انواع و اقسام مواعيد و تهديدات مكرّره تا آنها پرهيزكار شوند يا آنكه قرآن و قصص آن موجب اتّعاظ و اعتبار يا موجد شهرت و افتخار آنان گردد پس او است برتر و بالاتر در ذات و صفات خود از مجانست و مماثلت با خلق و او است داراى سلطنت حقه حقيقيّه و نافذ است امر و نهى او باستقلال و استحقاق بر تمام بندگان و قمّى ره نقل نموده كه چون قرآن
جلد 3 صفحه 529
بر پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم نازل ميشد مبادرت مينمود بقرائت آن پيش از تمام شدن نزول آيه و گفتهاند اين براى اشتياق كامل آنحضرت بود بتعلّم قرآن و آنكه مبادا حرفى يا كلمهاى از آن سقط شود لذا خداوند خاطر مبارك را باين آيه اطمينان داد و نهى فرمود از تعجيل كه لازمه آن امر بتأمّل و تأنّى است و دستور فرمود كه مسئلت نمايد ازدياد علم را بجاى استعجال در امرى كه محقّق خواهد شد چنانچه فرموده لا تحرّك به لسانك لتعجل به و بعضى گفتهاند مراد نهى از تعجيل در قرائت قرآن است براى اصحاب پيش از بيان معانى و مرادات آن از جانب خداوند براى آنحضرت و محتمل است مراد نهى از سؤال نزول قرآن باشد چون گاهى آنحضرت منتظر نزول وحى بود و بلسان حال يا مقال تقاضاى تعيين تكليف داشت در صورتى كه مصلحت در تأخير بود لذا در تعقيب آن فرموده كه سؤال از ازدياد علم كن چون ممكن است در كشف حقيقت و تعيين تكليف براى آنحضرت مصلحت باشد ولى در نزول قرآن و اعلام بخلق نباشد در مجمع از پيغمبر روايت نموده است كه هر روز كه بيايد و علم من در آنروز زياد نشود خداوند بر من مبارك نفرموده و در خصال از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه از امير المؤمنين عليه السّلام پرسيدند كه داناترين مردم كست فرمود كسيكه افزوده است دانش مردم را بدانش خود و نيز از آنحضرت روايت شده كه پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرموده فضيلت علم محبوبتر است نزد من از فضيلت عبادت و شايد براى اثبات آنكه انسان بهر مرتبه و درجهاى كه از علم و دانش رسيده باشد باز محتاج بمزيد علم است خداوند در اينمقام اشاره بقصّه حضرت آدم فرموده كه گول شيطان را خورد و واگذاشت عهد يعنى امر و وصيّت الهى را مانند فراموش شده و نيافت خداوند براى او عزم ثابت و رأى راسخ و تصميم لازمى چون نداشت و نميدانست كه كسى نميتواند بدون توسل بذيل عنايت محمد و آل اطهار او خود را از وساوس شيطان و نفس امّاره محفوظ و در مقام عبوديّت و فرمان بردارى از معبود حقيقى ثابت قدم بدارد تا لغزش و فتور و خللى برايش روى ندهد و اگر پيغمبر باشد اولو العزم شود مانند حضرات نوح و ابراهيم و موسى و عيسى عليهم السلام كه بآن وسيله باين مقام رسيدند با آنكه خداوند باو دستور داده بود كه در شدائد متوسل بآنذوات مقدسه شود و بنابراين مراد از عهد در عهدنا امر الهى است بتوسل
جلد 3 صفحه 530
آدم عليه السّلام بآن ذوات مقدسه و مراد از نسيان ترك او است و بعضى مراد از عهد را نهى از نزديك شدن بشجره دانستهاند و مراد از نسيان را فراموشى بعضى از خصوصيّات آن نهى از قبيل تعلّق بجنس و الزامى بودن و امثال اينها ولى اصل نهى را فراموش نكرده بود و الا محلّى براى وسوسه شيطان باقى نمىماند كه بگويد خدا شما را نهى نمود از اين شجره براى آنكه مخلّد در بهشت نشويد و روايات و اقوال در اين باب مختلف است و شمّهاى از آن با وجه جمع در اوائل سوره بقره گذشت و در هر حال چون ترك اولى يا صغيره و قبل از بعثت بوده منافاتى با ادلّه عصمت انبياء عظام ندارد و اللّه اعلم ..
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
فَتَعالَي اللّهُ المَلِكُ الحَقُّ وَ لا تَعجَل بِالقُرآنِ مِن قَبلِ أَن يُقضي إِلَيكَ وَحيُهُ وَ قُل رَبِّ زِدنِي عِلماً (114)
جلد 13 - صفحه 107
پس بلند مرتبه است اللّه پادشاه حق ثابت و تعجيل مفرما بقرائت قرآن پيش از آنكه منقضي شود بسوي تو وحي آن و بگو ربّ من زياد فرما مرا از علم.
(فَتَعالَي اللّهُ) تعالي الهي از جميع جهات بر جميع ممكنات است ذاتا و صفة و فعلا.
ذاتا واجب الوجود. ازلا و ابدا و ممكنات ممكن الوجود الحادث بعد العدم نيست صرف بودند هست شدند، صفة صفات عين ذات غير متناهي لا يزيد و لا ينقص و صفات ممكنات زائد بر ذات و يزيد و ينقص، و فعلا تمام افعالش از خلق و رزق و اماته و احياء و عزّت و ذلّت و افاضه صحت و مرض و غنا و فقر تماما موافق حكمت و مصلحت و خالي از هر عيب و نقص است.
(المَلِكُ الحَقُّ) مالك الملوك الثابت الذي لا يزول بخلاف ممكنات که مالكيت و سلطنت و عزت و غني و صحّت آنها تمام عرضي است و موقتي و در معرض زوال و فناء است.
(وَ لا تَعجَل بِالقُرآنِ مِن قَبلِ أَن يُقضي إِلَيكَ وَحيُهُ) وجوهي مفسرين گفتند در معناي اينکه جمله که تماما باطل و از نقل آنها خودداري ميكنم، و ما در مجلّد اوّل در بيان مقدمات دهگانه گفتار نهم مراتب نزول قرآن را متذكر شدهايم و مرتبه اوّل آن را در عالم انوار بر نور مقدس محمّدي صلّي اللّه عليه و سلّم دانسته و لوح محفوظ و امّ الكتاب را بر همين معناي نور مقدس او اشاره كردهايم و آيه شريفه (وَ إِنَّكَ لَتُلَقَّي القُرآنَ مِن لَدُن حَكِيمٍ عَلِيمٍ) نمل آيه 6 بر همين معني اشاره دارد که بدون واسطه ملك تلقي فرموده سپس بر انوار مقدسه ائمه اطهار نازل شده و آيه شريفه (إِنَّهُ لَقُرآنٌ كَرِيمٌ فِي كِتابٍ مَكنُونٍ لا يَمَسُّهُ إِلَّا المُطَهَّرُونَ) واقعه آيه 77 و 78 و 79 بر اينکه معني حمل شده و شاهد بر اينکه دعوي آنكه دارد امير- المؤمنين عليه السلام روز اوّل ولادتش سوره مباركه (قَد أَفلَحَ المُؤمِنُونَ) را خدمت پيغمبر قرائت كرد و حضرت فرمود:
(قد افلحوا بك يا علي)
قبل از بعثت
جلد 13 - صفحه 108
حضرتش به 13 سال بناء علي هذا معناي اينکه جمله بخوبي واضح ميشود که پيش از آنكه جبرئيل نازل كند تعجيل در قرائت آن نكن و احتياج باين تأويلات مفسّرين نداريم که با جبرئيل جمله جمله قرائت ميكرد فرمود صبر كن تا وحي منقضي و تمام شود زيرا بسا جملههاي بعد قرينه صارفه از ظواهر بعضي جملات قبل ميشود يا پس از وحي تدبّر نمايد و تأمل كند به حقايق آيات يا تاويلات ديگر (اشكال) سر اينکه نهي چه بوده! (جواب) براي صدق آيه شريفه (وَ إِنَّهُ لَتَنزِيلُ رَبِّ العالَمِينَ نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الأَمِينُ عَلي قَلبِكَ لِتَكُونَ مِنَ المُنذِرِينَ) شعراء آيه 192- 194 و ممكن است سرّش اينکه باشد که قرآن مجيد دو مرتبه نازل شده يك مرتبه جملة واحدة در شهر رمضان در ليلة القدر که ميفرمايد: (شَهرُ رَمَضانَ الَّذِي أُنزِلَ فِيهِ القُرآنُ) بقره آيه 181 و ميفرمايد: (إِنّا أَنزَلناهُ فِي لَيلَةِ القَدرِ) آيه 1 و يك مرتبه تدريجا از اول بعثت تا حين وفات و رحلت حضرت و ممكن است حكمتهاي ديگري داشته باشد.
(وَ قُل رَبِّ زِدنِي عِلماً) حضرتش و لو عالم بما کان و ما يکون بود که در دعاء ندبه
(و علّمته علم ما کان و ما يکون الي انقضاء خلقه)
لكن بالاخره محدود است و علم الهي غير محدود و نسبت محدود بغير محدود اگر بگويي مثل قطره است نسبت بدريا غلط گفتهاي. زيرا دريا هم محدود است.
برگزیده تفسیر نمونه
(آیه 114)- این آیه اضافه میکند: «پس بلند مرتبه است خداوندی که سلطان بر حقّ است» (فَتَعالَی اللَّهُ الْمَلِکُ الْحَقُّ).
و از آنجا که گاه پیامبر صلّی اللّه علیه و آله به خاطر عشق به فراگیری قرآن و حفظ آن برای مردم به هنگام دریافت وحی عجله میکرد و کاملا مهلت نمیداد تا جبرئیل سخن خود را تمام کند در دنباله این آیه چنین به او تذکر داده میشود: «و نسبت به (تلاوت) قرآن عجله مکن پیش از آن که وحی آن بر تو تمام شود» (وَ لا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ یُقْضی إِلَیْکَ وَحْیُهُ).
«و بگو: پروردگارا! علم مرا افزون کن» (وَ قُلْ رَبِّ زِدْنِی عِلْماً).
جایی که پیامبر با آن علم سرشار و روح مملو از آگاهی مأمور باشد که تا پایان عمر، از خدا افزایش علم بطلبد، وظیفه دیگران کاملا روشن است، در حقیقت از نظر اسلام، علم هیچ حد و مرزی را نمیشناسد، افزون طلبی در بسیاری از امور مذموم است، ولی در علم ممدوح است، افراط بد است ولی افراط در علم معنی ندارد.
سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:
تفسیر های فارسی
ترجمه تفسیر المیزان
تفسیر خسروی
تفسیر عاملی
تفسیر جامع
تفسیر های عربی
تفسیر المیزان
تفسیر مجمع البیان
تفسیر نور الثقلین
تفسیر الصافی
تفسیر الکاشف
پانویس
- ↑ تفسیر احسن الحدیث، سید علی اکبر قرشی
- ↑ تفسیر روض الجنان یا روح الجنان.
- ↑ محمدباقر محقق، نمونه بينات در شأن نزول آيات از نظر شیخ طوسی و ساير مفسرين خاصه و عامه، ص531.
منابع
- تفسیر نور، محسن قرائتی، تهران:مركز فرهنگى درسهايى از قرآن، 1383 ش، چاپ يازدهم
- اطیب البیان فی تفسیر القرآن، سید عبدالحسین طیب، تهران:انتشارات اسلام، 1378 ش، چاپ دوم
- تفسیر اثنی عشری، حسین حسینی شاه عبدالعظیمی، تهران:انتشارات ميقات، 1363 ش، چاپ اول
- تفسیر روان جاوید، محمد ثقفی تهرانی، تهران:انتشارات برهان، 1398 ق، چاپ سوم
- برگزیده تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازی و جمعي از فضلا، تنظیم احمد علی بابایی، تهران: دارالکتب اسلامیه، ۱۳۸۶ش
- تفسیر راهنما، علی اکبر هاشمی رفسنجانی، قم:بوستان كتاب(انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم)، 1386 ش، چاپ پنجم
- محمدباقر محقق، نمونه بینات در شأن نزول آیات از نظر شیخ طوسی و سایر مفسرین خاصه و عامه.