اگر خدا می خواست آنان [به طور اجبار] شرک نمی آوردند، [ولی خواست خدا آزادی انسان در انتخاب است] و ما تو را بر آنان نگهبان و کارساز قرار ندادیم [تا آنان را به اجبار به پذیرش دین وادار کنی.]
و اگر خدا میخواست آنها شرک نمیآوردند، و ما تو را نگهبان ایشان نکردیم و تو وکیل آنها نیستی.
اگر خدا می خواست آنان [به طور اجبار] شرک نمی آوردند، [ولی خواست خدا آزادی انسان در انتخاب است] و ما تو را بر آنان نگهبان و کارساز قرار ندادیم [تا آنان را به اجبار به پذیرش دین وادار کنی.]
و اگر خدا مىخواست آنان شرك نمىآوردند، و ما تو را بر ايشان نگهبان نكردهايم، و تو وكيل آنان نيستى.
اگر خدا مىخواست، آنان شرك نمىآوردند، و ما تو را نگهبانشان نساختهايم و تو كارسازشان نيستى.
اگر خدا میخواست، (همه به اجبار ایمان میآوردند،) و هیچ یک مشرک نمیشدند؛ و ما تو را مسؤول (اعمال) آنها قرار ندادهایم؛ و وظیفه نداری آنها را (به ایمان) مجبور سازی!
Had Allah wished they would not have ascribed partners [to Him]. We have not made you a caretaker for them, nor is it your duty to watch over them.
And if Allah had pleased, they would not have set up others (with Him) and We have not appointed you a keeper over them, and you are not placed in charge of them.
Had Allah willed, they had not been idolatrous. We have not set thee as a keeper over them, nor art thou responsible for them.
If it had been Allah's plan, they would not have taken false gods: but We made thee not one to watch over their doings, nor art thou set over them to dispose of their affairs.
وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ ما أَشْرَكُوا وَ ما جَعَلْناكَ عَلَيْهِمْ حَفِيظاً وَ ما أَنْتَ عَلَيْهِمْ بِوَكِيلٍ «107»
و اگر خداوند مىخواست (همه به اجبار ايمان مىآوردند و) شرك نمىورزيدند (ولى سنّت الهى چنين نيست) و ما تورا بر آنان نگهبان قرار نداديم و تو وكيل (ايمان آوردن) آنان نيستى.
نکته ها
مشيّت و خواستِ خداوند دو گونه است: خواست تشريعى و خواست تكوينى. خداوند از نظر تشريعى، هدايتِ همهى مردم را خواسته است و لذا پيامبران و كتب آسمانى را فرستاده است، امّا از نظر تكوينى خواسته است كه مردم بر اساس اراده و اختيار خود، راه را انتخاب
2- مشيّت و ارادهى الهى بر آزاد گذاشتن انسانهاست و وجود مشركان، نشانهاى از اين آزادى است. «وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ ما أَشْرَكُوا»
3- پيامبران الهى، مربّى و معلّم مردمند نه زندانبانانى كه با زور و تحميل، دستور دهند. «ما جَعَلْناكَ عَلَيْهِمْ حَفِيظاً»
4- پيامبر، نه مسئول دفع بلا از مشركان و نه مسئول جلب منفعت براى آنان است.
«ما جَعَلْناكَ عَلَيْهِمْ حَفِيظاً وَ ما أَنْتَ عَلَيْهِمْ بِوَكِيلٍ»
5- انبيا ضامنِ وظيفهاند نه نتيجه. با آن همه تلاش، گروه بسيارى مشرك ماندند.
«وَ ما أَنْتَ عَلَيْهِمْ بِوَكِيلٍ»
6- پيامبر، براى هدايت مردم سوز و گداز داشت. «وَ ما أَنْتَ عَلَيْهِمْ بِوَكِيلٍ»
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ ما أَشْرَكُوا وَ ما جَعَلْناكَ عَلَيْهِمْ حَفِيظاً وَ ما أَنْتَ عَلَيْهِمْ بِوَكِيلٍ (107)
وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ ما أَشْرَكُوا: و اگر بخواهد خداى تعالى توحيد و مشرك نشدن آنان را بر وجه قهر و جبر، هرگز شرك نياورند، لكن اين منافى تكليف است، چه تكليف مستلزم اختيار باشد نه اجبار. پس مراد آيه آنكه اگر حق تعالى توحيد
«1» نهج البلاغه، خطبه 165.
تفسير اثنا عشرى، ج3، ص: 350
كفار خواستى بر سبيل قهر و اجبار، ايشان شرك نياوردى. در تفسير اهل البيت:
لو شاء اللّه ان يجعلهم كلّهم مؤمنين معصومين حتّى كان لا يعصيه احد لما كان يحتاج الى جنّة و نار و لكنّه امرهم و امتحنهم و اعطاهم ماله به عليهم الحجّة من الالة و الاستطاعة ليستحقّوا الثّواب و العقاب. «1» اگر خواستى خدا اينكه قرار دهد به اجبار تمام كفار را مؤمن معصوم، تا اينكه معصيت نكنند او را، هيچكس هر آينه محتاج نبود به بهشت و جهنم، و لكن امر فرموده ايشان را و امتحان نموده آنها را، و عطا فرموده آنچه را كه بسبب آن بر بندگان حجت باشد از آلت هدايت كه رسول باطن- عقل- و رسول ظاهر- پيغمبر صلى اللّه عليه و آله است- و استطاعت كه تمكن و توانائى قبول حق باشد تا مستحق شوند ثواب و عقاب را وَ ما جَعَلْناكَ عَلَيْهِمْ حَفِيظاً: و قرار ندادهايم تو را بر ايشان نگهبان تا به قهر و جبر ايشان را از كفر منع كنى، و يا حافظى، كه به جهت نگهدارى تو كافر نشوند، و بر فرض كفر آنها، بر تو حرجى و گناهى باشد وَ ما أَنْتَ عَلَيْهِمْ بِوَكِيلٍ: و نيستى تو بر ايشان وكيلى كه به مصالح دنيا و دين ايشان قيام نمائى و نگذارى در مفاسد داخل شوند، چه اين هر دو بر تو مفوض نيست، و بر تو همين تبليغ است نه اجبار در ايمان، و مائيم كه حفيظ افعال و رقيب احوال و كفيل ارزاق ايشانيم، و حاسب اعمال و مجزى آنان. جمع ميان حفيظ و و كيل جهت اختلاف معنى است، چه حافظ شىء كسى باشد كه جلب خير و دفع ضرر نمايد از او. و و كيل كسى است كه جلب خير كند به او.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ ما أَشْرَكُوا وَ ما جَعَلْناكَ عَلَيْهِمْ حَفِيظاً وَ ما أَنْتَ عَلَيْهِمْ بِوَكِيلٍ (107)
ترجمه
و اگر خواسته بود خدا شرك نمىآوردند و قرار نداديم ترا بر آنها نگهبان و نيستى تو برايشان كارگذار.
تفسير
در مجمع از تفسير اهل بيت (ع) نقل نموده كه اگر ميخواست خداوند كه تمام بندگان مؤمن و معصوم از گناه باشند تا كسى معصيت او را ننمايد احتياجى بخلق بهشت و جهنّم نبود ولى امر و نهى فرمود و امتحان كرد و اتمام حجّت نمود بر آنها بتهيّه وسائل و اعطاء قدرت تا مستحق ثواب و عقاب شوند و قمى ره قريب باين معنى را نقل فرموده است و ذيل آيه شريفه باز براى تسكين خاطر مبارك پيغمبر (ص) است كه مسئوليت اعمال آنها را از عهده شريف سلب فرموده است و حفيظ كسى است كه دفع ضرر مىكند و و كيل جلب نفع مينمايد لذا جمع بين دو عنوان شده است ..
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
وَ لَو شاءَ اللّهُ ما أَشرَكُوا وَ ما جَعَلناكَ عَلَيهِم حَفِيظاً وَ ما أَنتَ عَلَيهِم بِوَكِيلٍ (107)
و اگر خدا ميخواست شرك نميآوردند و ما قرار نداديم تو را بر آنها که حفظ آنها را بكني و نه تو را وكيل بر آنها.
از اينکه آيه استفاده ميشود که مراد از اعراض در آيه قبل معناي دوم است که اعراض از دعوت باشد و در اينجا و در بسياري از آيات يك مسئله مشكله که بسياري از عامه بلكه بسياري از حكماء را که جبريه باشند در شبهه جبر انداخته و تمسك باين آيات كردند که ايمان و كفر و شرك و اطاعت و عصيان و كليه افعال بشري در تحت اختيار آنها نيست اگر خدا خواست ايمان ميآورند و اطاعت ميكنند
جلد 7 - صفحه 165
و اگر نخواست و مشيئة او تعلق نگرفت بطرف كفر و شرك و عصيان ميروند و ما مكرر در ذيل اينکه آيات و در باب جبر و تفويض در كلم الطيب مجلد اول بيان كردهايم که هيچ فعلي در عالم واقع نميشود تا مشيئة الهي تعلق نگيرد ما قَطَعتُم مِن لِينَةٍ أَو تَرَكتُمُوها قائِمَةً عَلي أُصُولِها فَبِإِذنِ اللّهِ حشر آيه 5، و لكن در افعال اختياريه عباد يكي از مقدمات فعل اختيار عبد است و خداوند هم علمش بهمه چيز تعلق گرفته و چون ميداند که مشرك يا كافر يا عاصي اختيار ايمان و اطاعت نميكند لذا مشيئت او هم تعلق نميگيرد اينکه آيه شريفه مفاد وَ لَو شاءَ اللّهُ ما أَشرَكُوا است اينکه است که اگر خدا ميدانست که اينها اختيار ايمان و توحيد ميكنند مشيئت او تعلق ميگرفت بايمان آنها و ترك شرك لكن ميداند که اختيار نميكنند لذا مشيئت او هم تعلق نگرفته لذا گفتند:
علم ازلي علّت عصيان بودن
برگزیده تفسیر نمونه
(آیه 107)
در این آیه، بار دیگر این حقیقت را تأیید می کند که خداوند نمی خواهد آنها را به اجبار وادار به ایمان سازد و «اگر می خواست همگی ایمان می آوردند و هیچ کس مشرک نمی شد» (وَ لَو شاءَ اللّهُ ما أَشرَکوا).
همچنین تأکید می کند: «و ما تو را مسؤول (اعمال) آنها قرار ندادیم» (وَ ما جَعَلناکَ عَلَیهِم حَفِیظاً). همانطور که «تو وظیفه نداری آنها را به اجبار (به ایمان) دعوت کنی» (وَ ما أَنتَ عَلَیهِم بِوَکیلٍ).
لحن این آیات از این نظر بسیار قابل ملاحظه است که ایمان به خدا و مبانی اسلام هیچ گونه جنبه تحمیلی نمی تواند داشته باشد، بلکه از طریق منطق و استدلال و نفوذ در فکر و روح افراد باید پیشروی کند، زیرا ایمان اجباری ارزشی ندارد، مهم این است که مردم حقایق را درک کنند و با اراده و اختیار خویش آن را بپذیرند.
سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید: