آیه 6 سوره انفال
<<5 | آیه 6 سوره انفال | 7>> | |||||||||||||
|
محتویات
ترجمه های فارسی
(مردم نادان) در حکم حق با آنکه حق آشکار و روشن گردید با تو جدل و نزاع خواهند کرد (و چنان حکم حق و طاعت خدا بر آنها دشوار و سخت است) که گویی معاینه مینگرند که آنها را به جانب مرگ میکشند.
پس از آنکه حق [بودنِ انگیزه های رفتنت به جنگ بدر] روشن شد با تو در این حقّ [روشن و آشکار] مجادله و ستیزه می کنند [تا رأی خود را در ترک جنگ به عنوان اینکه جنگی نابرابر است، تحمیل کنند؛ چنان از شرکت در جنگ ترسیده بودند] که گویا به سوی مرگ رانده می شوند و آن را با چشم خود می بینند!!
با تو در باره حق -بعد از آنكه روشن گرديد- مجادله مىكنند. گويى كه آنان را به سوى مرگ مىرانند و ايشان [بدان] مىنگرند.
با آنكه حقيقت بر آنها آشكار شده درباره آن با تو مجادله مىكنند، چنان قدم برمىدارند كه گويى مىبينند كه آنها را به سوى مرگ مىبرند.
آنها پس از روشن شدن حق، باز با تو مجادله میکردند؛ (و چنان ترس و وحشت آنها را فراگرفته بود، که) گویی به سوی مرگ رانده میشوند، و آن را با چشم خود مینگرند!
ترجمه های انگلیسی(English translations)
معانی کلمات آیه
يساقون: سوق (به فتح قاف) : راندن . يساقون: رانده مىشوند. [۱]
نزول
شأن نزول آیات 5 تا 8:
قافله قریش براى تجارت عازم شام میشد و با خزائن زیاد و مال فراوان به عزم سفر از مکه بیرون مى آمدند. پیامبر اسلام به اصحاب دستور داد که براى مقابله با آنان آماده گردند و به آنها فرمود: خداوند به ما وعده پیروزى یکى از دو طائفه یا کاروان ابوسفیان و یا کاروان تجارى قریش را داده است ولذا با سیصد و سیزده نفر از مدینه بیرون آمدند.
وقتى که نزدیکى بدر رسیدند، کاروان ابوسفیان متوجه عزیمت پیامبر با اصحاب او گردیدند و فوقالعاده ترسیدند و وحشت عجیبى در دلهاى آنها ایجاد شد لذا راه خود را کج کرده به طرف شام عازم گردیدند. در عین حال ابوسفیان به شخصى به نام ضمضم خزاعى ده دینار با یک شتر ماده داد و از او خواست که به طرف کاروان قریش برود و آنها را از بیرون آمدن محمد با یاران خود خبر بدهد و نیز به او سفارش کرد که با وضع خاصى خبر مزبور را به قریش بدهد. لذا ضمضم گوش یا بینى شتر مزبور را برید و در حالتى که خون از او میریخت و خود هم با جامه که آن را پارهپاره نموده بود وارد مکه شد و با صداى بلند با فریاد زدن و گفتن یا آل غالب مردم را به خود متوجه ساخت و آنان را از حرکت قافله پیامبر اسلام خبر داد و آنها را از واقعه مهمى آگاه ساخت.
عاتکه دختر عبدالمطلب سه روز قبل از آمدن ضمضم چنین منظره اى را در خواب دیده و به عباس خبر داده بود، عباس نیز به عتبة بن ربیعة گفته بود و عتبه آن را مصیبتى از براى قریش تعبیر کرد و کمکم این خواب در میان قریش شایع گردید و به گوش ابوجهل رسید.
ابوجهل آن را دروغ مى پنداشت و میگفت: اگر تعبیر این خواب تا سه روز معلوم نشود، عاتکه دروغگوترین زنان بنىهاشم خواهد بود تا این که دو روز از این خواب گذشت و روز سوم فریاد و فغان ضمضم در میان قریش با منظره اى که گفته شد، هویدا گردید و قریش را به یارى مى طلبید و آنها را از حرکت قافله مسلمین بسوى آنان آگاه میساخت و در عین حال تشویق مینمود که خود را آماده جنگ و کارزار با مسلمین نمایند. بزرگان قریش از قبیل سهیل بن عمرو و صفوان بن امیه و ابوالبخترى بن هشام و نبیه و منبه پسران حجاج و نوفل بن خویلد به خود آمدند و به یکدیگر مى گفتند بزرگترین مصیبت به آنها روى آورده است و این واقعه را بالاترین بدبختى و ذلت از براى خویش تلقى کردند در حالتى که اغلب آنها با مال و امتعه و ثروت فراوان خود را آماده خروج از مکه جهت تجارت، نموده بودند.
چنان که خداوند در قرآن راجع به این موضوع فرموده: «خَرَجُوا مِنْ دِیارِهِمْ بَطَراً وَ رِئاءَ النَّاسِ»، آیه 47 همین سوره که در جاى خود مذکور شده است) در موقع خروج از مکه عباس بن عبد المطّلب و نوفل بن حارث و عقیل بن ابى طالب با آنان همراه بودند و قافله مزبور با دف و ساز و سایر آلات موسیقى و شراب مجهّز بود و چنانکه گفته شد پیامبر اسلام با سیصد و سیزده نفر از مدینه بیرون آمدند. وقتى که به نزدیکى بدر رسیدند پیامبر شبانه دو نفر را بنام بشر بن ابى الرغیا و مجدى بن عمر را براى بدست آوردن اخبار مربوط بقافله مأمور نمود این دو نفر وقتى که نزدیک چشمه بدر رسیدند دو کنیز را دیدند که یکى از آن دو مطالبه قرضى که بدیگرى داده بود میکرد ایندو نفر استراق سمع نموده و کلام آنها را مى شنیدند کنیزى که مقروض بود به طلبکار خود گفت: قافله قریش دیروز به فلان موضع رسیده اند و فردا به این مکان خواهند آمد و من از براى آنان به کنیزى و کارکردن خواهم پرداخت و قرض تو را نیز خواهم داد.
این دو نفر وقتى خبر قافله قریش را از آن دو کنیز شنیدند، خبر آن را به رسول خدا صل الله علیه و آله رسانیدند. در این میان قافله ابوسفیان وقتى نزدیک بدر رسیدند ابوسفیان به تنهائى به طرف چشمه آن پیش آمد و مردى از طائفه جهینه را در آنجا دید که نام وى کسب الجهنى بود. از او پرسید: که آیا خبرى از محمد و یاران او دارد یا نه؟ او سوگند یاد کرد که خبرى از محمد ندارد ولى به ابوسفیان گفت: که صبح امروز دو نفر را که سوار شتر بودند در این چشمه به خوردن آب پرداختند و سپس رفتند، دیده است. ابوسفیان در حوالى چشمه شروع به جستجو کرد و پشکل شتران آن دو نفر را پیدا کرد پس از جستجو و یافتن هسته خرما در میان پشکل متوجه گردید که آن دو نفر از اهل مدینه و از جاسوسان پیامبر اسلام بوده اند. لذا باعجله و شتاب فراوان بسوى قافله خویش برگشت و راه را به طرف ساحل دریا کج کرد و از مسیرى که قصد عبور داشتند، منحرف گردید. در این موقع جبرئیل به رسول خدا صلی الله علیه و آله انحراف قافله ابوسفیان و روى آوردن قافله قریش را خبر داد و آنان را به جنگ با قوافل مزبور با وعده پیروزى و فتح تشویق نمود.
پیامبر اسلام خبر جبرئیل را به اصحاب فرمود و نیز دستور قتال و نبرد با آنها را گوشزد اصحاب نمود. یاران رسول خدا صلی الله علیه و آله ترسیدند و وحشت عجیبى در آنها ایجاد گردید. پیامبر دستور فرمود: که اصحاب آماده کارزار گردند. در این میان ابوبکر برخاست و گفت: یا رسول اللّه افراد قافله قریش زیادند، ممکن است ما نتوانیم در قبال کثرت افراد و ازدیاد نفرات آنها تاب مقاومت بیاوریم.
پیامبر به ابوبکر فرمود: بنشیند سپس باز دستور بسیج و آمادگى داد. سپس عمر از جا برخاست و گفتارى که ابوبکر گفته بود، تکرار نمود. پیامبر به او نیز دستور نشستن داد. سپس مقداد از جا برخاست و گفت: یا رسول اللّه اگر چه افراد قریش زیاد هستند ولى ما مردانه خواهیم جنگید و از آنها به دلهاى خویش هراس و ترس راه نخواهیم داد و مانند بنىاسرائیل نخواهیم بود که به موسى گفته بودند: «اذهب انت و ربّک فقاتلا انّا هاهنا قاعدون؛ تو با خداى خود بجنگ با فرعونیان برو، ما در اینجا مى نشینیم» بلکه ما مى گوئیم که ما هم با شما در این جنگ به نبرد و کارزار خواهیم پرداخت.
پیامبر مقداد را دعا کرد. پس از مقداد، سعد بن معاذ از جا برخاست و گفت: یا رسول اللّه پدر و مادرم فداى تو باد و کلماتى که مقداد گفته بود، تکرار کرد. رسول خدا رو به اصحاب کرد و فرمود: مثل اینست که من جایگاه کشته شدن و مقتل ابوجهل و عتبة و شیبة پسران ربیعه و نبیه و منبه پسران حجاج را با چشم خود مى بینم و خداوند در این جنگ به من وعده فتح و پیروزى داده است و به هیچ وجه در وعده خداوند خلافى وجود نداشته و ندارد. سپس این آیات بر پیامبر نازل گردید.[۲]
از ابوایوب انصاری[۳] و نیز از ابن عباس[۴] چنین روایت کنند که گفته اند: ما در مدینه بودیم به رسول خدا صلی الله علیه و آله خبر دادند که قافله ابوسفیان به طرف مدینه میآید، پیامبر به ما فرمود: در این باره چه مى اندیشید؟ برویم شاید خدا بخواهد که از قافله او غنائمى بدست ما بیاید لذا یک الى دو روز براى بدست آوردن قافله مزبور از شهر بیرون آمدیم. وقتى که به نزدیکى آنها رسیدیم، پیامبر فرمود: چه مى بینید؟ آیا میخواهید که حملهور شویم؟ اصحاب گفتند: یا رسول الله ما را طاقت و یاراى ستیز و جنگ با آنها نیست، در این میان مقداد فریاد برآورد و گفت: اى مؤمنین مانند قوم موسى نباشید که به پیامبر خود، موسى گفتند: برو با خداى خود بجنگ با فرعونیان بپرداز ما در این جا مى نشینیم، سپس آیه 5 به رسول خدا صلی الله علیه و آله نازل گردید.
شیخ ما نیز این موضوع را بدون عنوان شأن و نزول ذکر نموده است.[۵]
تفسیر آیه
تفسیر نور (محسن قرائتی)
يُجادِلُونَكَ فِي الْحَقِّ بَعْدَ ما تَبَيَّنَ كَأَنَّما يُساقُونَ إِلَى الْمَوْتِ وَ هُمْ يَنْظُرُونَ «6»
آنان دربارهى حقّ (بودنِ جنگ بدر)، پس از آنكه روشن شده بود، با تو مجادله مىكنند. (چنان ترسيدهاند كه) گويى به سوى مرگ رانده مىشوند و (نابودى خود را) مىنگرند.
نکته ها
جدال گروهى از مسلمانان با پيامبر صلى الله عليه و آله، در مسير جنگ بدر، بر سر اين بود كه امكانات و نفرات كافى ندارند و تنها براى تصاحب اموال تجّار قريش خارج شدهاند، نه براى جنگ با لشكر قريش و با اينكه اين واقعيّت را مىدانستند كه فرمان خداوند است، ولى از اعتراض خود دستبردار نبودند؛ البتّه بعضى هم مانند مقداد مىگفتند: ما مثل اصحاب موسى عليه السلام نمىنشينيم كه بگوييم: شما برويد بجنگيد! بلكه اهل جنگيم و هر چه فرمان دهى مىپذيريم. ولى بعضى از روى ترس و اينكه آمادگى جنگ ندارند، با رسول خدا صلى الله عليه و آله مجادله مىكردند و حركت به سوى جهاد و جنگ بدر را به منزلهى حركت به سوى مرگ مىپنداشتند. ولى حوادث پس از آن و پيروزى در جنگ نشان داد كه آنان اشتباه مىكردهاند.
جلد 3 - صفحه 272
جدال و گفتگويى كه براى انكار حقّ باشد مطرود است و آن اقسامى دارد:
الف: گاهى پس از روشن شدن حقّ است. «يُجادِلُونَكَ فِي الْحَقِّ بَعْدَ ما تَبَيَّنَ»
ب: گاهى از روى علم و آگاهى نيست. «فَلِمَ تُحَاجُّونَ فِيما لَيْسَ لَكُمْ بِهِ عِلْمٌ» «1»
ج: گاهى براى از بين بردن حقّ است. «وَ يُجادِلُ الَّذِينَ كَفَرُوا بِالْباطِلِ لِيُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ» «2»
البتّه گاهى بحث و مجادله براى روشن شدن حقّ است كه بايد به نيكوترين شكل صورت گيرد. «وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ» «3»
پیام ها
1- بعضى ياران پيامبر صلى الله عليه و آله، مطيع امر آن حضرت نبودند. «يُجادِلُونَكَ»
2- افراد تنپرور و ترسو، براى گريز از فرمان حقّ و جهاد، هميشه دست به جدال و توجيه زده و بهانهجويى مىكنند. «يُجادِلُونَكَ فِي الْحَقِّ»
3- اگر روحيّهها و انگيزهها سالم نباشد، دانستن حقّ به تنهايى كارساز نيست.
«بَعْدَ ما تَبَيَّنَ»
4- گاهى انسان چنان سقوط مىكند كه با شناخت حقّ، باز مخالفت مىكند.
«يُجادِلُونَكَ فِي الْحَقِّ بَعْدَ ما تَبَيَّنَ»
5- حركت سربازان ضعيف الايمان و بىروحيه به جنگ و جهاد، بسيار دشوار و همراه با ترس و دلهرهى فراوان است. «يُساقُونَ إِلَى الْمَوْتِ»
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
يُجادِلُونَكَ فِي الْحَقِّ بَعْدَ ما تَبَيَّنَ كَأَنَّما يُساقُونَ إِلَى الْمَوْتِ وَ هُمْ يَنْظُرُونَ «6»
يُجادِلُونَكَ فِي الْحَقِّ بَعْدَ ما تَبَيَّنَ: جدال مىكنند با تو اى پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله در اختيار حق، يعنى جهاد، بعد از آنكه روشن و واضح شد بر آنها كه جهاد واجب است، يا آنكه دانستهاند به اعلام تو كه بر دشمن غالب شوند معذلك كاره جهادند. كَأَنَّما يُساقُونَ إِلَى الْمَوْتِ وَ هُمْ يَنْظُرُونَ:
همچون كراهت داشتن آنها از آنكه رانده شوند به مرگ در حالتى كه نظر كنند
«1» عير به معنى كاروان و نفير بمعنى كوچ كننده مىباشد و در اينجا منظور مشركان عرب هستند كه براى جنگ با مسلمانان از مكّه خارج شدند.
جلد 4 صفحه 297
به علامات آن، يعنى كراهت ايشان بر وجهى است كه گويا ايشان را به طرف مرگ ميرانند و علامات آن مىبينند. اين به جهت قلت عدد و مدد و كمى استعدادشان بود به حسب ظاهر، چه تمام لشگر سيصد و پنج نفر بودند با هفت استر و دو اسب و شش زره و هفت شمشير. و ايضا طبيعت انسان مجبول است كه از موت راهب، و به راحت راغب، و از هلاكت منفور، و به امنيت مرغوب باشد.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
كَما أَخْرَجَكَ رَبُّكَ مِنْ بَيْتِكَ بِالْحَقِّ وَ إِنَّ فَرِيقاً مِنَ الْمُؤْمِنِينَ لَكارِهُونَ «5» يُجادِلُونَكَ فِي الْحَقِّ بَعْدَ ما تَبَيَّنَ كَأَنَّما يُساقُونَ إِلَى الْمَوْتِ وَ هُمْ يَنْظُرُونَ «6»
ترجمه
چنانچه بيرون آورد تو را پروردگار تو از خانهات بحق و همانا پاره از مردم هر آينه كراهت دارندگانند
مجادله مينمايند با تو در حق بعد از آنكه ظاهر شده بود گويا سوق داده ميشوند بسوى مرگ و آنان نگاه ميكنند.
تفسير
اختصاص داد خداوند انفال را بمحمد و آل او صلوات اللّه عليهم اجمعين بحق و بر وفق حكمت و مصلحت چنانچه بيرون آورد آنحضرت را از خانه خود در مدينه براى جنگ بدر بحكم جهاد كه بحق و بموقع و محلّ بود و پاره از اهل ايمان كراهت داشتند از خروج براى جهاد چنانچه كراهت داشتند از اختصاص انفال بآنحضرت و مجادله مينمودند با او كه چرا اختيار نمودى جهاد با كفار را بر قتل و غارت كاروان قريش كه از شام حركت كرده بود با مال التجاره بسيارى بجانب مكه و شرحش بيايد انشاء اللّه تعالى چنانچه مجادله مىنمودند با آنحضرت كه چرا انفال را اختصاص بخود دادى كه در آيه اول اين سوره گذشت بعد از آنكه بيان شده بود براى آنها مصلحت جهاد و اختصاص انفال و در موقع خروج براى جنگ بدر بقدرى اينعمل بر آنها شاق و ناگوار بود كه گويا پيغمبر (ص) اعزام نموده است آنها را بجانب مرگ و امارات آنرا بچشم خود مىبينند چنانچه در موقع اخذ انفال اينحال بآنها دست ميداد اينحال جمعى از اصحاب بدر بود كه از طراز اوّل مسلمانان صدر اسلام بودند واى بحال آنها كه بعد از قوّت اسلام از ترس جان و مال يا طمع در جاه و جلال مسلمان شده بودند پس هيچ جاى تعجّب نيست كه در غدير خم حاضر باشند و بعد از پيغمبر (ص) فراموش كنند بلكه جاى تعجب است از كسانيكه فراموش نكردند و بحبل المتين ولايت متمسك شدند و آنهمه محنتها كشيدند و آزارها ديدند و دست از ولاى مولى بر نداشتند و اينها اهل ايمان حقيقى بودند كه در آيات سابقه اوصاف آنها ذكر شد و آنها اهل ايمان مجازى كه حال ايشان در اين دو آيه بيان گرديد.
جلد 2 صفحه 513
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
يُجادِلُونَكَ فِي الحَقِّ بَعدَ ما تَبَيَّنَ كَأَنَّما يُساقُونَ إِلَي المَوتِ وَ هُم يَنظُرُونَ «6»
همين فريق مؤمنين که كراهت داشتند از خروج پيغمبر صلّي اللّه عليه و آله و سلّم با آن حضرت مجادله ميكردند با اينكه خروج آن حضرت بر طبق حق بوده و بامر الهي بوده بعد از اينكه بر آنها مبين بود که حضرتش بدون دستور خداوند خروج نميفرمايد كانه آنها را ميكشند رو بمرگ و آنها مرگ را بالعيان مشاهده ميكنند توضيح كلام اينكه قضيه بدر بعين شباهت دارد بقضيه موسي و قومش در جنگ با امالقه که شرحش گذشت که قوم موسي گفتند إِنّا لَن نَدخُلَها أَبَداً ما دامُوا فِيها و گفتند فَاذهَب أَنتَ وَ رَبُّكَ فَقاتِلا إِنّا هاهُنا قاعِدُونَ ابتداء اصحاب رسول اللّه اصلا كراهت داشتند در خروج از مدينه بواسطه خوف قتل و جهاد و بعد از اينكه فرمود اينکه خروج بامر پروردگار است و بحق است خارج شدند و احتمال ميدادند که برخورد كنند بقافله و عشيره ابي سفيان که از شام با امتعه بسيار ميآمدند و غنيمت زيادي بدست بياورند پس از آنكه از اينکه مأيوس شدند و ديدند که موضوع جهاد است و عسكر مشركين بسيار و مسلّح هستند و عده اينها که فقط 313 نفر آنها هم بدون
جلد 8 - صفحه 79
اسلحه مرگ را معاينه كردند که ما يك لقمه مشركين هستيم با اينكه اصحاب طالوت هم 313 نفر بيش نبودند و با جالوت و جنود آن يا آن قوه و قدرت و كثرت جمعيت آنها جنگيدند و فاتح شدند كَم مِن فِئَةٍ قَلِيلَةٍ غَلَبَت فِئَةً كَثِيرَةً بِإِذنِ اللّهِ و اينکه جهاد هم بامر الهي است و خداوند هم وعده نصرت داده مع ذلک يُجادِلُونَكَ فِي الحَقِّ و تقاضاي رجوع بمدينه و ترك جهاد نمودند و اصرار بر اينکه امر داشتند که معناي مجادله است بَعدَ ما تَبَيَّنَ که پيغمبر صلّي اللّه عليه و آله و سلّم كاري بدون وحي و فرمان الهي نميكند كَأَنَّما يُساقُونَ إِلَي المَوتِ مثل اينكه آن حضرت آنها را سوق ميدهد رو بمرگ وَ هُم يَنظُرُونَ و مرگ را مشاهده ميكردند و غافل از اينكه بر فرض حضرت اجازه ميدادند و برميگشتند بمدينه جرئت مشركين بيشتر ميشد و وارد مدينه ميشدند و آنها را ميكشتند.
تنبيه- يكي از اعتراضات يهود و نصاري بدين مقدس اسلام اينست که اينکه دين بضرب شمشير و قلدري پيش رفت كرده و ما در مجلد اول كلم الطيب جوابهاي زيادي از اينکه اعتراض دادهايم: اولا- جهاد در امم سابقه بسيار بوده حتي در امت موسي و يكي از اركان دين است. و ثانيا- بعد از اينكه اينها قابل هدايت نبودند و عضو فاسد شدند براي اينكه سرايت بسائرين نكند بايد قطع كرد.
و ثالثا اغلب مجاهدات حضرت دفاعي بوده ابتدايي نبوده و لذا معاهدات آنها را ميپذيرفت و در موضوع جهاد اگر كفار فرار ميكردند يا امان ميطلبيدند يا اسلحه حرب را رها ميكردند متعرض آنها نميشدند و اگر پناه ميآوردند آنها را پناه ميداد وَ إِن أَحَدٌ مِنَ المُشرِكِينَ استَجارَكَ فَأَجِرهُ حَتّي يَسمَعَ كَلامَ اللّهِ ثُمَّ أَبلِغهُ مَأمَنَهُ توبه آيه 6، و از اينکه جهت در مورد فتح مكه با اينکه همه ظلمها که مشركين بآن حضرت روا داشتند و اينکه همه كشتارها که نسبت بمسلمين كردند حضرت صلّي اللّه عليه و آله و سلّم همه آنها را عفو نمود و فرمود
(انتم الطلقاء)
الي غير ذلک.
80
برگزیده تفسیر نمونه
]
(آیه 6)- این گروه ظاهربین و کم حوصله در مسیر راه به سوی بدر «مرتبا با تو مجادله و گفتگو در این فرمان حق داشتند، و با این که این واقعیت را دریافته بودند» که این فرمان خداست، ولی باز دست از اعتراض خویش برنمیداشتند (یُجادِلُونَکَ فِی الْحَقِّ بَعْدَ ما تَبَیَّنَ).
و آنچنان ترس و وحشت سراسر وجود آنها را فراگرفته بود که «گویی به سوی مرگ رانده میشوند و مرگ و نابودی خویش را با چشم خود میبینند» (کَأَنَّما یُساقُونَ إِلَی الْمَوْتِ وَ هُمْ یَنْظُرُونَ).
ولی حوادث بعد نشان داد که آنها چقدر گرفتار اشتباه و ترس و وحشت بیدلیل بودند، و این جنگ چه پیروزیهای درخشانی برای مسلمانان به بار آورده، با دیدن چنین صحنهای چرا بعد از جنگ بدر، در مورد غنائم زبان به اعتراض میگشایند.
ج2، ص132
سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:
تفسیر های فارسی
ترجمه تفسیر المیزان
تفسیر خسروی
تفسیر عاملی
تفسیر جامع
تفسیر های عربی
تفسیر المیزان
تفسیر مجمع البیان
تفسیر نور الثقلین
تفسیر الصافی
تفسیر الکاشف
پانویس
منابع
- تفسیر نور، محسن قرائتی، تهران:مركز فرهنگى درسهايى از قرآن، 1383 ش، چاپ يازدهم
- اطیب البیان فی تفسیر القرآن، سید عبدالحسین طیب، تهران:انتشارات اسلام، 1378 ش، چاپ دوم
- تفسیر اثنی عشری، حسین حسینی شاه عبدالعظیمی، تهران:انتشارات ميقات، 1363 ش، چاپ اول
- تفسیر روان جاوید، محمد ثقفی تهرانی، تهران:انتشارات برهان، 1398 ق، چاپ سوم
- برگزیده تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازی و جمعي از فضلا، تنظیم احمد علی بابایی، تهران: دارالکتب اسلامیه، ۱۳۸۶ش
- تفسیر راهنما، علی اکبر هاشمی رفسنجانی، قم:بوستان كتاب(انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم)، 1386 ش، چاپ پنجم
- محمدباقر محقق، نمونه بینات در شأن نزول آیات از نظر شیخ طوسی و سایر مفسرین خاصه و عامه.