آیه 46 سوره فرقان
<<45 | آیه 46 سوره فرقان | 47>> | |||||||||||||
|
محتویات
ترجمه های فارسی
سپس ظلّ آن آفتاب (منبسط) را به سوی خود تدریجا قبض میکنیم.
سپس آن را [با بلند شدن آفتاب] اندک اندک به سوی خود باز می گیریم.
سپس آن [سايه] را اندك اندك به سوى خود بازمىگيريم.
سپس بر گرفتيمش، گرفتنى اندكاندك.
سپس آن را آهسته جمع میکنیم (و نظام سایه و آفتاب را حاکم میسازیم)!
ترجمه های انگلیسی(English translations)
معانی کلمات آیه
- قبضناه: قبض: گرفتن و اخذ گردن. [۱]
تفسیر آیه
تفسیر نور (محسن قرائتی)
أَ لَمْ تَرَ إِلى رَبِّكَ كَيْفَ مَدَّ الظِّلَّ وَ لَوْ شاءَ لَجَعَلَهُ ساكِناً ثُمَّ جَعَلْنَا الشَّمْسَ عَلَيْهِ دَلِيلًا «45»
آيا به (قدرت) پروردگارت نمىنگرى كه چگونه سايه را گسترده است؟ و اگر مىخواست آن را ساكن (و ثابت) قرار مىداد (تا هميشه شب يا بينالطلوعين باشد) سپس خورشيد را دليل و نمايانگر آن قرار داديم.
ثُمَّ قَبَضْناهُ إِلَيْنا قَبْضاً يَسِيراً «46»
سپس آن سايه را (اندك اندك) به سوى خود جمع مىكنيم.
نکته ها
امام باقر عليه السلام فرمود: مراد از سايه گسترده در آيه، سايهى مابين طلوع فجر و طلوع خورشيد است. «1» گرچه بعضى مراد از سايه را سايهى شب يا بعد از ظهر گرفتهاند، ولى با توجّه به جمله بعد كه مىفرمايد: «ثُمَّ جَعَلْنَا الشَّمْسَ عَلَيْهِ دَلِيلًا»، سخن امام مورد قبول است.
كيف مدّالظل نقش اولياست
كو دليل نور خورشيد خداست «2»
اندرين وادى مرو بى اين دليل
لا احبّ الآفلين گو چون خليل «3»
پیام ها
1- بهترين راه خداشناسى براى همگان، تفكّر در پديدههاى هستى است كه بر اساس حكمت الهى آفريده شدهاند. «أَ لَمْ تَرَ»
2- گردش زمين به دور خود و خورشيد تصادفى نيست، حكيمانه و مدبرانه است. «أَ لَمْ تَرَ إِلى رَبِّكَ كَيْفَ مَدَّ الظِّلَّ»
3- انسان غرق در نعمتهاست، ولى با ديدهى عبرت به آنها نمىنگرد. «أَ لَمْ تَرَ إِلى رَبِّكَ كَيْفَ مَدَّ الظِّلَّ»
«1». تفسير نورالثقلين.
«2». شهريار نيز مىگويد: به على شناختم من، به خدا قسم خدارا.
«3». مولوى.
جلد 6 - صفحه 264
4- گستردگى و طولانى شدن مدّت سايه به خاطر پرورش و رشد و شكوفايى است. رَبِّكَ ... مَدَّ الظِّلَ (اگر نور، مستقيم و يا سايه دائمىبود، يا همگى مىسوختند و يا منجمد مىشدند.)
5- گرچه خداوند قدرت دارد كه در طبيعت، تغيير و تحوّل شديد ايجاد كند، ولى خداوند سنّت خود را ترك نمىكند. «وَ لَوْ شاءَ»
6- تداوم گردش هستى به دست اوست. «وَ لَوْ شاءَ لَجَعَلَهُ ساكِناً»
7- شناخت سايه با وجود خورشيد و نور ممكن است، زيرا هر چيزى با وجود ضدش شناخته مىشود. «ثُمَّ جَعَلْنَا الشَّمْسَ عَلَيْهِ دَلِيلًا»
8- حركت هستى و عملكرد طبيعت، عمل خداست. «مَدَّ- جَعَلْنَا- قبضنا»
9- همان گونه كه آفرينش جهان به تدريج و آرامى و در شش مرحله صورت گرفته است، تغيير آن نيز به تدريج خواهد بود. «قَبْضاً يَسِيراً»
10- گرفتن هيچ چيز براى خدا سخت نيست. «قَبْضاً يَسِيراً»
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
ثُمَّ قَبَضْناهُ إِلَيْنا قَبْضاً يَسِيراً (46)
ثُمَّ قَبَضْناهُ إِلَيْنا: پس فرا گرفتيم سايه را به سوى خود، يعنى زايل ساختيم آن را به ايقاع شمس در موقع آن به مواضعى كه مشيت ما تعلق به آن گرفته بود و
«1». تفسير منهج الصادقين، ج 6، ص 384، چاپ كتابفروشى اسلاميّه.
«2». تفسير برهان، ج 3، ص 169، روايت 2، چاپ دار الكتب العلميه. به نقل از ابن شهر آشوب.
جلد 9 - صفحه 348
چون حق تعالى تعبير فرمود احداث سايه را به «مد» كه نشر است، تعبير فرمود ازاله آن را به قبض آن به سوى خود كه در معنى كف است، و قبض شمس است، چه هر چند آفتاب بلند مىشود سايه كم مىگردد. قَبْضاً يَسِيراً:
فراگرفتنى آسان، يعنى اندك اندك شعاع آفتاب را به حسب ارتفاع او بجاى سايه آورديم و آن را بتدريج زايل ساختيم به جهت انتظام مصالح عالم، زيرا اگر يكمرتبه زايل شدى، مهمات مردمان كه بسيار باز بسته معطل ماندى.
نكته: «ثم» در اين دو موضع به جهت تفاضل امور سه گانه است، پس دومى اعظم از اولى، و سومى اعظم از هر دو است. و يا به جهت تفاضل اوقات ظهور آن امور؛ و به هر تقدير تشبيه دورى بين آن دو است در فصل متباعدين بيين حوادث در وقت. وجه ديگر آنكه: نمىبينى كه خدا چگونه بكشيد سايه را در وقتى كه خلق فرمود آسمان را مانند قبهاى بدون خورشيد، و كشيد زمين را در تحت آن، پس اين قبه سايه خود را بر زمين افكند؛ و اگر خدا خواستى آن را ساكن گردانيدى تا بر آن حالت بماندى، پس آفتاب را بيافريد و آن را بر آن سايه دليلى گردانيد كه از پيش مىرود و سايه از عقب آن، يعنى آن را بر آن مسلط ساخت و مستتبع آن گردانيد همچنانكه دليل مستتبع مدلول باشد. يا آن را دليل طريق كسى گردانيد كه مهتدى شود به تحريك آن، و متحول مىگردد به تحويل آن، بعد از آن قبض نمود آن سايه را قبضى بتدريج تا منتهى شود به غايت نقصان. و شايد مراد قبض آن باشد نزد قيامت قبضى آسان به سبب قبض اجرام ذى ظل، زيرا عدم آنها موجب عدم ظل است.
وجه استدلال: آنكه حصول سايه امرى است نافع براى جامعه نظام عالم، و مسلم است سايه، امر حادث باشد، پس لابد در وجود آن بعد از عدم و عدم آن بعد از وجود، محتاج است به صانع مدبرى كه تقدير فرمايد آن را بر وجهى كه نافع باشد، و نيست آن مگر ذاتى كه قادر است بر تحريك اجرام علويه و اجسام فلكيه و ترتيب آنها بر وجه احسن و اتم، و او ذات خداوند يكتاست.
جلد 9 - صفحه 349
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
وَ إِذا رَأَوْكَ إِنْ يَتَّخِذُونَكَ إِلاَّ هُزُواً أَ هذَا الَّذِي بَعَثَ اللَّهُ رَسُولاً (41) إِنْ كادَ لَيُضِلُّنا عَنْ آلِهَتِنا لَوْ لا أَنْ صَبَرْنا عَلَيْها وَ سَوْفَ يَعْلَمُونَ حِينَ يَرَوْنَ الْعَذابَ مَنْ أَضَلُّ سَبِيلاً (42) أَ رَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ أَ فَأَنْتَ تَكُونُ عَلَيْهِ وَكِيلاً (43) أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَكْثَرَهُمْ يَسْمَعُونَ أَوْ يَعْقِلُونَ إِنْ هُمْ إِلاَّ كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِيلاً (44) أَ لَمْ تَرَ إِلى رَبِّكَ كَيْفَ مَدَّ الظِّلَّ وَ لَوْ شاءَ لَجَعَلَهُ ساكِناً ثُمَّ جَعَلْنَا الشَّمْسَ عَلَيْهِ دَلِيلاً (45)
ثُمَّ قَبَضْناهُ إِلَيْنا قَبْضاً يَسِيراً (46) وَ هُوَ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ اللَّيْلَ لِباساً وَ النَّوْمَ سُباتاً وَ جَعَلَ النَّهارَ نُشُوراً (47) وَ هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ الرِّياحَ بُشْراً بَيْنَ يَدَيْ رَحْمَتِهِ وَ أَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً طَهُوراً (48) لِنُحْيِيَ بِهِ بَلْدَةً مَيْتاً وَ نُسْقِيَهُ مِمَّا خَلَقْنا أَنْعاماً وَ أَناسِيَّ كَثِيراً (49) وَ لَقَدْ صَرَّفْناهُ بَيْنَهُمْ لِيَذَّكَّرُوا فَأَبى أَكْثَرُ النَّاسِ إِلاَّ كُفُوراً (50)
ترجمه
و چون بينند تو را نميگيرندت مگر باستهزاء آيا اينست آنكه برانگيخت او را خدا برسالت
همانا نزديك بود كه گمراه كند ما را از خدايانمان اگر نبود آنكه صبر كرديم بر آنها و زود باشد بدانند وقتى كه بينند عذاب را كه كيست گمراهتر
آيا ديدى آنرا كه گرفت خدايش را خواهش نفس خود آيا پس تو ميباشى بر او نگهبان
يا مىپندارى كه بيشتر آنها ميشنوند يا بعقل در مىيابند نيستند آنها مگر مانند چهار پايان بلكه آنها گمراهترند
آيا نظر نكردى بسوى پروردگارت كه چگونه گسترده گردانيد سايه را و اگر خواسته باشد هر آينه بگرداند آنرا ثابت پس قرار داديم آفتاب را بر آن راهنما
پس كشيديم آنرا بسوى خود كشيدنى آسان
جلد 4 صفحه 78
و او است آنكه قرار داد براى شما شب را پوشش و خواب را آسايش و قرار داد روز را زمان انتشار
و او است آنكه فرستاد بادها را بشارت دهندگان پيشاپيش رحمتش و فرو فرستاديم از آسمان آبى پاك
تا زنده كنيم بآن ديار بائرى را و سيراب كنيم بآن از آنچه آفريديم چهارپايان و مردمان بسيارى را
و هر آينه بتحقيق دوران داديم آنرا ميانشان تا متذكر شوند پس ابا نمودند بيشتر مردم مگر ناسپاسى و كفران را.
تفسير
خداوند متعال در تعقيب احوال كفار مكه فرموده كه و چون تو را به بينند فقط وسيله استهزاء و سخريّه براى خودشان قرار ميدهند و بطور تمسخر با يكديگر ميگويند آيا اين مرد فقير آنچنان كسى است كه خدا او را مبعوث به پيغمبرى نمود نزديك بود بسحر بيان و گفتار شيرين و ارائه خوارق عادات ما را از پرستش بتهامان منصرف و از راه آباء و اجدادمان باز دارد و خوب شد ما گول نخورديم و باقى مانديم بدين خودمان و صبر نموديم بر عبادت بتهامان ولى زود باشد كه بدانند وقتى كه عذاب سخت ما را به بينند كه حق با كه بود و چه كسانى در طريق ضلالت و گمراهى مشى مينمودند پيروان تو يا آنها و براى قوّت قلب در انجام وظيفه و تسلّاى خاطر پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله فرموده آيا ديدى تو كسيرا كه فقط دلخواه خود را مانند خدا مطاع و متبوع خود قرار داده يا بدلخواه خود هر چندى خدائى براى خود اتّخاذ ميكند چون گفتهاند بتپرستان مكه چنين بودند تا پيغمبر صلى اللّه عليه و اله اقرار كند كه چنين كسيرا ديده و بعدا فرموده آيا تو ميتوانى او را نگهدارى كنى و مانع شوى از هوا پرستى يا بتپرستى او يقينا نميتوانى چون تو چنين قدرتى ندارى و او گوش بحرف حساب نميدهد و فكر نميكند تا چيزى بفهمد وظيفه تو فقط دعوت و موعظه و نصيحت و نتيجه آن اتمام حجّت است و گفتهاند استفهام اول براى تقرير و تعجب است و استفهام دوم براى انكار ولى بنظر حقير محتمل است أ رأيت بمعناى اخبرنى باشد و يك استفهام انكارى بيش نباشد يعنى بگو بمن كسيكه هواپرست شد و گوش بسخن حق نداد تو ميتوانى بقوه خود او را خداپرست كنى نه چنين است بلكه گمان ميكنى كه
جلد 4 صفحه 79
بيشتر آنها گوش بحرف حق ميدهند و تعقل و تفكر مينمايند لذا اهتمام بشأن آنها و طمع بايمانشان دارى ولى آنها مانند چهارپايانند در نشنيدن حق و نداشتن عقل و فكر بلكه گمراهترند از آنها بجهات عديده از آن جمله آنكه آنها مطيع و منقاد مالك و مربّى و ولىّ نعمت خودشانند و اينها مطيع و منقاد پروردگار و منعم خودشان نيستند و آنها تميز ميدهند كسانيرا كه بآنها احسان ميكنند از كسانيكه بآنها اسائه نمايند و اينها اين تميز را هم ندارند و آنها منافع خودشان را جلب مينمايند و مضار خودشان را دفع ميكنند باندك الهامى كه از حق بآنها ميشود و اينها با اين همه آيات بيّنات و معجزات ظاهرات از خدا و پيغمبر او براى بيان مضار و منافع دنيوى و اخروى آنها ابدا اعتنائى نميكنند و متوجه بصلاح و فساد كار خودشان نيستند و آنها قادر بر تحصيل علم و كمال و ترقى و تعالى بمقامات عاليه نيستند لذا طلب نميكنند و اينها با آنكه قادرند خود را ببلندترين مقامات خلق برسانند رو باسفل السافلين ميروند و آنها مرض جهلشان مسرى نيست و بكسى ضرر نميرساند و اينها عالمى را بجهالت و ضلالت و غوايت و گمراهى مياندازند و اينكه خداوند فرموده بيشتر آنها گوش بسخن حق نميدهند و تعقل نميكنند براى آنستكه بعضى از آنها گوش ميدهند و ميفهمند و ميدانند ولى تكبر و عناد و رياست دو روزه دنيا آنها را از قبول حق باز ميدارد و اينها حال و مئالشان بمراتب بدتر از سايرين است چون كفرشان جحودى است كه بدترين اقسام كفر است و قمى ره فرموده نازل شد در باره قريش براى آنكه امر معاش بر آنها سخت شد و از مكه بيرون آمدند و متفرق شدند و چون يكنفر از آنها درخت خوب يا سنگ خوبى را ميديد و خوشش ميآمد پرستش مينمود آنرا و قربانى مينمودند براى آن و بخونش آنرا آلوده ميكردند و چون شتر و گوسفندشان مريض ميشد آنرا براى شفاء بمعبودشان مىماليدند تا روزى مردى شترش را آورد بمالد بچنين سنگى كه آنرا سعد صخره ميناميدندرم كرد و پرت شد و اعضائش متفرق گشت و دو شعر از او نقل نموده كه حاصلش آنستكه ما آمديم بوسيله سعد بسعادت برسيم بشقاوت رسيديم اين سنگ بى ثمرى است كه سعادت و شقاوت را تميز نميدهد و ديگرى براى تبرك آمد ديد روباهى بر سر آن بول ميكند و شعرى از او نقل نموده كه
جلد 4 صفحه 80
معناى آن آنستكه خدائى كه روباه بر سرش بول كند ذليل و ناتوان است و در مجمع از سعيد بن جبير نقل نموده كه معمول بتپرستان مكه اين بود كه سنگ يا بتى را ميپرستيدند و چون بهتر از آنرا ميديدند آنرا دور ميانداختند و ديگرى را اختيار ميكردند و اين معناى من اتّخذا آلهه هواه است و خداوند بعد از نكوهش كفار بطرز بديعى اظهار قدرت خود را براى مردم نموده بمخاطبه جديدى با پيغمبر خود باين تقريب كه آيا نديدى پروردگارت چگونه كشيد و پهن نمود سايه را كه روشنى خالى از حرارت و زنندگى و ملايم با حس و طبع و واجد روح و صفا است از طلوع فجر تا بعد از طلوع آفتاب چنانچه قمى ره از امام باقر عليه السّلام نقل نموده در اين آيه كه فرمود سايه ما بين طلوع فجر است تا طلوع آفتاب و اگر ميخواست خدا آنرا ثابت و ساكن و بيك منوال بدون كم و زياد شدن قرار ميداد ولى بمقتضاى حكمت و براى آنكه مردم اين نعمت خدا را بشناسند و قدردانى كنند آفتاب را معرّف و مبيّن و دليل بر وجود او قرار داد چون اگر تابش نور آفتاب نبود وجود سايه معلوم نميشد لذا بتبع حركت آفتاب كم و زياد شد و قدر و قيمتش ظاهر گشت پس خداوند گرفت و كشيد آنرا بسوى خود و عالم غيب بارتفاع آفتاب در وسط روز و غروب آن در شب بگرفتن و كشيدنى آسان و ملايم و بتدريج و تبع حركت غير تا باين بسط و قبض و ارتفاع و انخفاض و طلوع و غروب مصالح و منافع بندگان تأمين و امورشان منظم و مرتب گردد و الحق سايه يكى از نعمتهاى بزرگ خدا است كه بيشتر قدرش در هواى گرم مخصوصا مناطق حاره معلوم ميشود لذا ظلّ ممدود جزء نعم بهشت شمرده شده و در برهان از اين شهر آشوب نقل نموده كه پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم در جحفه نزول فرمود در زير درخت كم سايهئى و اصحاب دور آنحضرت جمع شدند و او ناراحت گرديد پس آندرخت كوچك باذن خداوند بلند شد و همه را سايه كرد و نازل شد الم تر الى ربّك كيف مدّالظّلّ و لو شاء لجعله ساكنا و حكماء باين آيه استشهاد براى وجود منبسط نمودهاند و او است آن خداوندى كه شب را مانند لباس ساتر بندگان و پوشاننده آنها از انظار قرار داد و خواب را راحت ابدان و قاطع اعمال آنها فرمود چون اصل سبت بمعناى قطع است تا استراحت كنند و خستگى آنها رفع شود و روز را
جلد 4 صفحه 81
وقت حشر و نشر براى اداره معاش قرار داد و از اينجا است كه خواب و بيدارى را نمونهئى از مرگ و حشر قرار دادهاند و در حديث نبوى است كه چنانچه ميخوابيد ميميريد و چنانچه بيدار ميشويد برانگيخته ميگرديد و او است آن خداوندى كه فرستاد بادها را در حاليكه بشارت دهندگان يا پراكنده كنندگان ابرند چون نشرا بنون جمع نشور بمعناى ناشر نيز قرائت شده است پيش از نزول باران رحمت خود و نازل نموديم ما از جانب بالا آبيرا كه پاك و پاكيزه و پاك كننده هر چيزى است كه بآن اصابت نمايد براى تكميل نعمت و تتميم منّت در احياء اراضى موات بروئيدن نبات و ابقاء بساتين معموره بمايه حيات و براى آنكه بياشامانيم آنرا ببسيارى از مخلوقاتمان از جنس شتر و گاو و گوسفند و افراد بشر و چون از بلدة بلد و مكان اراده شده موصوف بصفت مذكّر كه ميّت باشد گرديده و ما ذكر اين نعمت بزرگ را در قرآن و ساير كتب به بيانات مختلفه نموديم يا باران را در بلاد مختلفه و اوقات متغايره با صفات متفاوته از ريز و درشت و تند و كند و غيرها نازل نموديم تا مردم متذكر شوند بوفور نعمت و كمال قدرت ما و شكرگزار و فرمانبردار باشند يا بدانند كه ما ميتوانيم آنرا طورى و وقتى و جائى نازل نمائيم كه براى آنها نافع باشد يا مضر و ميتوانيم آنرا از بلد آنها ببلد غير و از بلد غير ببلد آنها و از بيابان ببلد و از بلد به بيابان منتقل نمائيم خلاصه آنكه تمام اختياراتش بدست ما است و بر طبق حكمت و اقتضاء مصلحت گردش ميكند و در فقيه از پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم روايت نموده كه فرمود هيچ روزى نيامده است بر اهل دنيا از بدو آفرينش مگر آنكه آمده است در آنروز باران و خواهد آمد پس قرار ميدهد خدا آنرا در هر جا كه بخواهد و نيز از آنحضرت روايت شده كه هيچ سالى بارانش بيشتر از سال ديگر نيست ولى چون گروهى گنه كار شوند خدا باران آنها را بر گروه ديگر نازل فرمايد و اگر همه گناه كار باشند بارانشان در بيابان و كويرها ببارد و با اين همه موجبات شكر گذارى از طرف خداوند باز بيشتر مردم كارى نكردند جز كفران نعمت به ناشكرى و معصيت و انكار و استكبار و نسبت دادن باران را بنزول يا طلوع كواكب كه گفتهاند معمول عرب بوده اگر بقصد استقلال باشد از مراتب
جلد 4 صفحه 82
كفران بلكه كفر است و اگر بقصد وساطت و مسخّر بودن آنها باراده الهى باشد ظاهرا عيبى ندارد و اگر مراد بيان اماره نزول آن باشد خالى از اشكال نيست و بهتر آنستكه هر وقت امرى نسبت بوسائط داده شود اسمى از اراده الهى ببرند كه به ادب نزديكتر است.
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
ثُمَّ قَبَضناهُ إِلَينا قَبضاً يَسِيراً (46)
پس از آن که شمس را دليل بر ظل قرار داديم قبض كرديم ظل را بسوي خود قبض يسير، اول طلوع آفتاب اگر شاخصي مقابل خورشيد در زمين نصب كنند سايه شاخص آن قدر طولاني است که تا مغرب طول او است هر چه آفتاب ارتفاع كند سايه تدريجا كوتاه ميشود رو به طرف شمال تا نصف النهار که منتهاي كوتاهي ظلّ است و بسا در بعض نقاط به كلي معدوم ميشود، و چون زوال شمس
جلد 13 - صفحه 629
شد ظل بطرف مشرق تدريجا زياد ميشود تا نزديك غروب ظل به طرف مشرق به همان طول اولي بر ميگردد و چون غروب شد آني به فوريت ظلّ معدوم ميشود و ظاهرا اينکه است معناي (ثُمَّ قَبَضناهُ إِلَينا قَبضاً يَسِيراً) و اينکه خطاب متوجه برسول محترم است و لكن براي تنبه و بيداري و تذكر مكلفين است که از خواب غفلت بيدار شوند که تمام اوضاع اينکه عالم دنيا دائر مدار اينکه شب و روز است.
اما بشر اول ولادتش که در دنيا آمد اول طلوع شمس او بود و ظلش بسيار طولاني بود خالي از هر گونه كمالي و تدريجا رشد ميكند و قواي او زياد ميشود.
و كمالات او بالا ميزند تا به سر حد كمال رسيد ظلش منتهاي كوتاهي را پيدا ميكند و رشدش بدرجهاي که كمال پيدا كرده ميرسد و پس از آن رو به نقص ميرود و ظلش زياد ميشود که (وَ مَن نُعَمِّرهُ نُنَكِّسهُ فِي الخَلقِ أَ فَلا يَعقِلُونَ) يس آيه 68 تا زماني که غروب روح رسد بكلي معدوم ميشود که (فَإِذا جاءَ أَجَلُهُم لا يَستَأخِرُونَ ساعَةً وَ لا يَستَقدِمُونَ) اعراف آيه 33.
و تعبير به ساعت شامل آن هم ميشود يك آن مهلت نيست و به همين قياس، قياس كن تمام امورات دنيا را در حيوانات و اشجار و گياهها و رياستها و دولتها و ساير امور مادي مدت دارد چون بسر رسيد معدوم صرف ميشود، بلكه خود دنيا مدت دارد چون بآخر رسيد معدوم ميشود.
(وَ ما أَمرُ السّاعَةِ إِلّا كَلَمحِ البَصَرِ أَو هُوَ أَقرَبُ) نحل آيه 79.
(وَ ما أَمرُنا إِلّا واحِدَةٌ كَلَمحٍ بِالبَصَرِ) قمر آيه 50 لذا ميفرمايد:
(ثُمَّ قَبَضناهُ إِلَينا قَبضاً يَسِيراً) بر خداوند امري صعب نيست تمام يسر است.
630
برگزیده تفسیر نمونه
]
(آیه 46)- در این آیه میفرماید: «سپس آن را آهسته جمع میکنیم» و نظام سایه و آفتاب را حاکم میسازیم (ثُمَّ قَبَضْناهُ إِلَیْنا قَبْضاً یَسِیراً).
میدانیم هنگامی که خورشید طلوع میکند تدریجا سایهها بر چیده میشود تا به هنگام ظهر که در بعضی از مناطق سایه بکلی معدوم میشود، و در دیگر مناطق به حد اقل خود میرسد و به این ترتیب سایهها نه یک دفعه ظاهر میگردند، و نه یک دفعه بر چیده میشوند، و این خود یکی از حکمتهای پروردگار است، چرا که اگر انتقال از نور به ظلمت و بالعکس، ناگهانی صورت میگرفت برای همه موجودات زیانآور بود.
سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:
تفسیر های فارسی
ترجمه تفسیر المیزان
تفسیر خسروی
تفسیر عاملی
تفسیر جامع
تفسیر های عربی
تفسیر المیزان
تفسیر مجمع البیان
تفسیر نور الثقلین
تفسیر الصافی
تفسیر الکاشف
پانویس
- ↑ تفسير احسن الحديث، سید علی اکبر قرشی، ج7، ص298
منابع
- تفسیر نور، محسن قرائتی، تهران:مركز فرهنگى درسهايى از قرآن، 1383 ش، چاپ يازدهم
- اطیب البیان فی تفسیر القرآن، سید عبدالحسین طیب، تهران:انتشارات اسلام، 1378 ش، چاپ دوم
- تفسیر اثنی عشری، حسین حسینی شاه عبدالعظیمی، تهران:انتشارات ميقات، 1363 ش، چاپ اول
- تفسیر روان جاوید، محمد ثقفی تهرانی، تهران:انتشارات برهان، 1398 ق، چاپ سوم
- برگزیده تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازی و جمعي از فضلا، تنظیم احمد علی بابایی، تهران: دارالکتب اسلامیه، ۱۳۸۶ش
- تفسیر راهنما، علی اکبر هاشمی رفسنجانی، قم:بوستان كتاب(انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم)، 1386 ش، چاپ پنجم