آیه 41 سوره الرحمن
<<40 | آیه 41 سوره الرحمن | 42>> | |||||||||||||
|
محتویات
ترجمه های فارسی
(آن روز) بدکاران به سیمایشان شناخته شوند، پس موی پیشانی آنها را با پاهایشان بگیرند (و در آتش دوزخ افکنند).
گناهکاران به نشانه هایشان شناخته می شوند، پس آنان را به موهای پیش سرو به پاهایشان می گیرند [و به آتش می اندازند.]
تبهكاران از سيمايشان شناخته مىشوند و از پيشانى و پايشان بگيرند.
كافران را به نشان صورتشان مىشناسند و از موى جلو سر و پاهايشان مىگيرند.
مجرمان از چهرههایشان شناخته میشوند؛ و آنگاه آنها را از موهای پیش سر، و پاهایشان میگیرند (و به دوزخ میافکنند)!
ترجمه های انگلیسی(English translations)
معانی کلمات آیه
- نواصى: ناصيه: موى پيشانى. «الناصية: شعر مقدم الراس» پيشانى را به علت حال و محل ناصيه گفتهاند، جمع آن نواصى است.[۱]
نزول
ابوبصیر از امام صادق علیهالسلام نقل نماید که درباره امام قائم علیهالسلام نازل شده که مجرمین را پس از ظهور خویش از قیافه هاى ایشان شناخته و آنها را با شمشیر به کیفر خود خواهد رسانید.[۲]
و نیز باز ابوبصیر از امام صادق علیهالسلام نقل نماید که این آیه در شأن امام قائم علیهالسلام نازل شده که پس از ظهور، خود و یارانش گناهکاران و مجرمین را از قیافه هایشان شناخته و به کیفر اعمالشان خواهند رسانید.[۳]
تفسیر آیه
تفسیر نور (محسن قرائتی)
يُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسِيماهُمْ فَيُؤْخَذُ بِالنَّواصِي وَ الْأَقْدامِ «41» فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ «42»
تبهكاران، به سيمايشان شناخته شوند، پس به موهاى سر و قدمها گرفته (و به دوزخ پرتاب) شوند. پس كدام يك از نعمتهاى پروردگارتان را انكار مىكنيد؟
نکته ها
«سيما» از «سوم» به معناى نشان و علامت ظاهر است. «نواصى» جمع «ناصيه» به معناى موى جلوى سر است.
گويا اين آيه پاسخ سؤالى است كه به دنبال آيه قبل قابل طرح است كه اگر از گناه سؤال نمىشود، پس چگونه مجرمان شناخته مىشوند، اين آيه در پاسخ مىفرمايد: «يُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسِيماهُمْ» «1» مجرمان از چهره و سيمايشان شناخته مىشوند؛ البته همانگونه كه تبهكاران از سيمايشان شناخته مىشوند، نيكوكاران را نيز از سيمايشان مىشناسند.
«تَعْرِفُ فِي وُجُوهِهِمْ نَضْرَةَ النَّعِيمِ» «2»
سيماها در قيامت:
رو سفيدان. «تَبْيَضُّ وُجُوهٌ» «3»
رو سياهان. «وُجُوهُهُمْ مُسْوَدَّةٌ» «4»
چهرههايى شادان. «وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ ناضِرَةٌ» «5»، «وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ ناعِمَةٌ» «6»
صورتهايى گرفته و غمگين. «وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ باسِرَةٌ» «7»
چهرههايى خندان. «وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ مُسْفِرَةٌ. ضاحِكَةٌ مُسْتَبْشِرَةٌ» «8»
صورتهايى غبار گرفته و گرد زده. «وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ عَلَيْها غَبَرَةٌ» «9»
«1». تفسير الميزان.
«2». مطفّفين، 24.
«3». آل عمران، 106.
«4». زمر، 60.
«5». قيامت، 22.
«6». غاشيه، 8.
«7». قيامت، 24.
«8». عبس، 38 و 39.
«9». عبس، 40.
جلد 9 - صفحه 401
چهرههايى خوار و ذليل. «وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ خاشِعَةٌ» «1»
پیام ها
1- افكار و اعمال انسان در چهره او جلوه دارند. «يُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسِيماهُمْ»
2- مجرم در نهايتِ ذلّت، گرفتار قهر الهى مىشود. «فَيُؤْخَذُ بِالنَّواصِي وَ الْأَقْدامِ»
3- آنان كه در دنيا از هيچ گناهى فروگذار نكردند و از موى سر تا نوك پا، مخالف فرمان الهى عمل كردند، در قيامت نيز با موى سر گرفته شده و در عذاب افكنده شوند. «فَيُؤْخَذُ بِالنَّواصِي وَ الْأَقْدامِ»
4- تفكيك خوبان از بدان و شناخته شدن آنان، يكى از نعمتهاى الهى است.
«فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ»
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
يُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسِيماهُمْ فَيُؤْخَذُ بِالنَّواصِي وَ الْأَقْدامِ (41)
«1» صافات. آيه 24.
«2» نور الثقلين، ج 5، ص 195، ح 41. تفسير قمى ج 2 ص 345.
«3» مدرك ياد شده، ح 42.
جلد 12 - صفحه 423
يُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسِيماهُمْ: شناخته شوند كافران كه به جرايم كفر و عصيان صحيفه اعمال را سياه كرده باشند به علامت ايشان كه سياهى روى و كبودى چشم است يا آثار غم و اندوه در بشره ايشان، فَيُؤْخَذُ بِالنَّواصِي وَ الْأَقْدامِ: پس گرفته شوند به مويهاى پيشانى و بقدمها، يعنى نوبتى به موى پيشانى ايشان را بگيرند و نوبتى ديگر به پاهاى ايشان و آنها را به جهنم كشند.
يا آنكه بعضى را زبانيه جهنم نواصى ايشان را بگيرند و بعضى ديگر اقدام ايشان را، و همه را به اين طريق به زمين كشند تا به جهنم اندازند. بنا بقولى پيشانى و اقدام آنها به زنجير آتشين مغلول سازند و برو در جهنم اندازند.
تتمه: در بصائر الدرجات- روايت شده كه از حضرت صادق عليه السّلام از معنى اين آيه سؤال شد، فرمود: نه چنين است كه مردم مىگويند؛ در روز قيامت خداوند گناهكار را به علامتى كه در سيماى ايشان است مىشناسد، زيرا خالق ايشان حاجت به نشانه ندارد تا به آن علامت آنها را بشناسد، بلكه مراد از اين آيه آنست كه در وقتى كه قائم ما قيام نمايد، خداوند عطا مىفرمايد معرفت به سيما را، پس امر نمايد كافر را به نواصى و أقدام بگيرند، پس آنها را به شمشير هلاك فرمايد «1».
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
سَنَفْرُغُ لَكُمْ أَيُّهَ الثَّقَلانِ (31) فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ (32) يا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ إِنِ اسْتَطَعْتُمْ أَنْ تَنْفُذُوا مِنْ أَقْطارِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ فَانْفُذُوا لا تَنْفُذُونَ إِلاَّ بِسُلْطانٍ (33) فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ (34) يُرْسَلُ عَلَيْكُما شُواظٌ مِنْ نارٍ وَ نُحاسٌ فَلا تَنْتَصِرانِ (35)
فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ (36) فَإِذَا انْشَقَّتِ السَّماءُ فَكانَتْ وَرْدَةً كَالدِّهانِ (37) فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ (38) فَيَوْمَئِذٍ لا يُسْئَلُ عَنْ ذَنْبِهِ إِنْسٌ وَ لا جَانٌّ (39) فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ (40)
يُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسِيماهُمْ فَيُؤْخَذُ بِالنَّواصِي وَ الْأَقْدامِ (41) فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ (42) هذِهِ جَهَنَّمُ الَّتِي يُكَذِّبُ بِهَا الْمُجْرِمُونَ (43) يَطُوفُونَ بَيْنَها وَ بَيْنَ حَمِيمٍ آنٍ (44) فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ (45)
جلد 5 صفحه 116
ترجمه
زود باشد كه بپردازيم بحساب شما اى دو گروه جنّ و انس
پس بكدام يك از نعمتهاى پروردگارتان انكار ميورزيد
اى گروه جنيان و آدميان اگر ميتوانيد كه بگريزيد از اطراف آسمانها و زمين پس بگريزيد بيرون نميرويد مگر با قدرتيكه نداريد آنرا
پس بكدام يك از نعمتهاى پروردگارتان انكار ميورزيد
فرستاده ميشود براى شما شعله خالصى از آتش و مس گداخته پس دفع نتوانيد كرد
پس بكدام يك از نعمتهاى پروردگارتان انكار ميورزيد
پس چون شكافته شود آسمان پس بگردد گلگون مانند روغنهاى گوناگون
پس بكدام يك از نعمتهاى پروردگارتان انكار ميورزيد
پس در چنين روز سؤال نميشود از گناهش انسانى و نه جنّى
پس بكدام يك از نعمتهاى پروردگارتان انكار ميورزيد
شناخته ميشوند گناهكاران بعلامتشان پس گرفته ميشوند بموهاى پيشانى و قدمها
پس بكدام يك از نعمتهاى پروردگارتان انكار ميورزيد
اينست دوزخى كه تكذيب ميكردند آنرا گناهكاران
ميگردند ميان آن و ميان آب گرم جوشان
پس بكدام يك از نعمتهاى پروردگارتان انكار ميورزيد.
تفسير
گفتهاند فراغ در لغت بدو معنى آمده يكى بمعناى قصد چنانچه گفته ميشود فارغ ميشوم براى فلان امر يعنى قصد ميكنم آنرا و ديگر بمعناى بيرون آمدن از كارى براى پرداختن بكار ديگر و اين معنى در باره خداوند معقول نيست چون مشغول نميكند و باز نميدارد او را كارى از كارى پس معناى اوّل متعيّن است و مراد آنست كه در آتيه قصد ميكنيم براى رسيدگى بحساب شما اى دو گروه سنگين از بار تكليف يا و زين و مهمّ در روى زمين كه جن و انسيد و محتمل است مراد آن باشد كه در آتيه فارغ ميشوم از اداره معاش شما در دنيا و ميپردازم بحساب و جزاى اعمال شما در آخرت بر سبيل تمثيل و تشبيه بحال كسيكه خود را مجرّد براى انجام امرى نموده كه بهتر ميتواند بآن رسيدگى نمايد تا بيشتر موجب تهديد و تخويف باشد و قمّى ره نقل فرموده كه مراد از ثقلان كتاب خدا و عترت پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم است با تمسّك بحديث مشهور انّى تارك فيكم الثّقلين كتاب اللّه و عترتى و بنابراين شايد مراد كشيدن انتقام
جلد 5 صفحه 117
از ستمكاران بآن دو باشد و در هر حال حساب و جزا و انتقام هر چه از حق صادر شود چون براى انتظام امور خلق و بصلاح آنها است لطف و نعمت است خصوصا براى اهل ايمان از جن و انس پس نبايد منكر هيچ يك از نعم الهى شوند و مؤيّد معناى سابق- الذكر و آنكه نقل قمّى ره بر سبيل تأويل بوده خطاب خداوند بجن و انس است و تهديد آن دو گروه بآنكه قدرت نداريد از تحت اراده و حيطه تصرف من خارج شويد بنفوذ و فرار از جوانب و اطراف ملك من چون اگر بخواهيد فرار كنيد بايد با قدرتيكه من بشما بدهم بكنيد و چنين قدرتى من بشما ندادم يا اگر ميتوانيد نفوذ نمائيد در اقطار آسمانها و زمين براى علم باوضاع و احوال آنها نفوذ نمائيد و مطلع شويد ولى نميتوانيد مگر من دليلى براى شما اقامه نمايم و بواسطه آن عالم شويد چون سلطان بر قدرت و قوّت و حجّت اطلاق ميشود و در صورت اول مراد بيان قدرت تامّه الهيّه و عجز مخلوق از خروج از تحت سلطنت او است و در صورت دوم مراد بيان انحصار علم است بمبدء فيّاض و آنچه از او بخلق افاضه شود و در هر حال اين معنى از ادله توحيد و موجب ترغيب بطاعت و بعد از معصيت است و نعمتى است از نعم الهيّه كه نبايد آن را انكار نمود و مستفاد از بعضى روايات آنست كه چون قيامت بر پا شود خداوند جن و انس را يكجا مجتمع فرمايد پس ملائكه هفت آسمان نازل و مرتّبا بر آنها احاطه نمايند مانند هفت خيمه و منادى الهى آنها را باين آيه مخاطب نمايد و آنها خودشان را محاط بحلقههائى از ملائكه ببينند و راه گريز نداشته باشند و در بعضى ذكر شده كه شعلهئى از آتش هم بر آنها احاطه مينمايد و اين آيه تا شواظ من نار بآنها ندا ميشود در هر حال آن شعله و زبانه آتش با دود يا بيدود و مس گداخته كه بفرق آنها ريخته ميشود باختلاف تفاسير بمنزله تشريفات ورودى آنها است بجهنّم كه براى آنان قبلا ارسال ميشود و اين عذاب و ساير عذابهائى كه بعدا بيان ميشود هر يك نعمتى است از خدا براى خلق چون افعال او تماما موافق با صلاح عامّه و حفظ انتظامات امور دنيوى آنها بآن ميشود و اخبار خداوند از آن موجب اجتناب آنان از معاصى و مضارّ و افعال ناشايسته و قبيح است پس مناسب است بعد از ذكر آنها گفته شود پس كدام يك از نعمتهاى الهى را انكار مينمائيد
جلد 5 صفحه 118
اين بيان مفسّرين است كه براى وجه مناسبت اين آيه با آيات عذاب فرمودهاند ولى بنظر حقير لازم نيست بتكلّف عذاب را نعمت قلمداد كرد چون مفاد اصلى اين آيه تخويف از كفران نعمت است و بعد از بيان پارهاى از نعم بىپايان الهى و ذكر بعضى از عذابها مناسب است گفته شود پس بكدام يك از نعمتهاى خدا انكار ميورزيد تا باين عذاب و امثال آن گرفتار گرديد خصوصا با بودن اهل ايمان و مظلومين در ضمن مخاطبين كه اين عذابها براى انتقام آنها است و نعمت بودنش براى آنان واضح است و چون روز قيامت آسمان شكافته گردد براى نزول ملائكه و عدم حاجت بآن از حرارت آتش جهنّم در بدو امر گلگون شود و بعد مانند روغنهاى گوناگون كه همه از حرارت آتش آب ميشوند مضمحل و نابود ميگردد يا مانند روغن ماليدنى كه بمالش تمام ميشود فانى ميگردد چون دهان جمع دهن است و بر روغن ماليدنى هم اطلاق ميشود و ورده اگر چه واحد ورد است و بر هر گلى اطلاق ميشود ولى بيشتر استعمال آن در گل سرخ است كه اينجا اراده شده و از مفسّرين تفسيراتى براى ورده و دهان و وجه شبه در اين مقام نقل شده كه حقير چون نپسنديدم ذكر ننمودم و در آنروز از هيچ يك از جن و انس سؤال نميشود كه چه گناهى در دنيا نموديد ولى سؤال ميشود كه چرا گناه كرديد چون خدا فرموده آنها مسئولند و بسيما شناخته ميشوند و خداوند عالم است احتياج بسئوال براى تحصيل علم ندارد سؤال خدا براى توبيخ و ملامت است و بعضى گفتهاند در وقت حشر سؤال نشود چون همه واله و سرگردانند سؤال در موقف حساب است و از روايات ائمه اطهار استفاده ميشود كه از شيعيان سؤال نميشود چون عذاب آنها در برزخ تمام ميشود و بىگناه وارد محشر ميگردند و بنا بر اين شايد خداوند غير شيعيان از جن و انس را چون از فطرت اصليّه خودشان خارج شدهاند داخل در نوع ندانسته و حساب نفرموده كه فرموده سؤال نميشود از گناه او در آن روز انسى و جنّى و جانّ بر بنى جانّ اطلاق ميشود چنانچه آدم بر بنى آدم گفته ميشود و گناهكاران رو سياه و سر شكسته و محزون و مغموم وارد محشر ميگردند و مأمورين الهى كه ملائكه دوزخند باين علائم آنها را شناخته بعضى را بموى سر و بعضى را بپاها گرفته بر زمين محشر ميكشند و بجهنّم ميبرند و بعضى
جلد 5 صفحه 119
گفتهاند جمع مينمايند موى سر و پاهاشان را در غل و بدوزخ ميكشند و مىاندازند در آتش و در هر حال بآنها بعد از وصول بجهنّم براى مزيد خفّت و خوارى و سرزنش گفته ميشود اين جهنمى است كه شما در دنيا منكر آن بوديد و آنها گردش ميكنند در ميان جهنّم بحركت آتش و دور ميزنند در ميان آب جوشى كه بسرشان ريخته ميشود از شدّت سوزش وقتى كه طلب تخفيف عذاب يا جرعه آب مينمايند چون آنى بمعناى بالغ بمنتهاى حرارت است پس چرا بايد بعضى از نعمتهاى پروردگارشان را منكر شوند كه بچنين عذابى مبتلا گردند.
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
يُعرَفُ المُجرِمُونَ بِسِيماهُم فَيُؤخَذُ بِالنَّواصِي وَ الأَقدامِ (41) فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ (42)
شناخته ميشوند مجرمين به سيما و صورت خود پس گرفته ميشوند به ناصيه و قدمها.
سيماي اهل محشر و صورتهاي آنها مختلف است چنانچه ميفرمايد يَومَ تَبيَضُّ وُجُوهٌ وَ تَسوَدُّ وُجُوهٌ فَأَمَّا الَّذِينَ اسوَدَّت وُجُوهُهُم أَ كَفَرتُم بَعدَ إِيمانِكُم فَذُوقُوا العَذابَ بِما كُنتُم تَكفُرُونَ وَ أَمَّا الَّذِينَ ابيَضَّت وُجُوهُهُم فَفِي رَحمَتِ اللّهِ هُم فِيها خالِدُونَ آل عمران آيه 102 و 103.
يُعرَفُ المُجرِمُونَ نايب فاعل است ولي فاعل را ذكر نفرموده بعضي توهّم كردند که خداوند متعال است و اينکه توهم فاسد است و اخبار زيادي بر ردّ او داريم که بر خدا چيزي مجهول نيست که معرفت پيدا كند بلكه بر ملائكه و انبياء و ائمه اطهار هم مجهول نيست بلكه اهل محشر معرفت پيدا ميكنند و مجرم را از غير مجرم ميشناسند چون يَومَ تُبلَي السَّرائِرُ است طارق آيه 9 و در اخبار دارد در زمان ظهور قائم سيماي مجرمين تغيير پيدا ميكند که تمام ميشناسند و مانعي ندارد که اينکه هم يكي از مصاديق باشد و يكي از مصاديق دوره رجعت بلكه در همين دنيا اگر چشم بصيرتي باشد از گرفتگي صورت استكشاف ميشود که كافر است يا فاسق و فاجر و همچنين صورت علماء و صلحاء را مشاهده ميكند نوراني يُعرَفُ المُجرِمُونَ بِسِيماهُم.
فَيُؤخَذُ بِالنَّواصِي وَ الأَقدامِ با غل و زنجير و دستبند و پايبند آنها را ميگيرند و بسوي جهنّم ميبرند که خطاب ميرسد خُذُوهُ فَغُلُّوهُ ثُمَّ الجَحِيمَ صَلُّوهُ ثُمَّ فِي سِلسِلَةٍ ذَرعُها سَبعُونَ ذِراعاً فَاسلُكُوهُ الحاقّة آيه 30 الي 32.
برگزیده تفسیر نمونه
(آیه 41)- آری در آن روز سؤال نمیشود، بلکه «مجرمان از چهرههایشان شناخته میشوند» (یُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسِیماهُمْ).
گروهی دارای چهرههای بشاش نورانی و درخشانند که بیانگر ایمان و عمل صالح آنهاست، و گروهی دیگر صورتهائی سیاه و تاریک و زشت و عبوس دارند که نشانه کفر و گناه آنهاست، چنانکه در آیات 39 تا 41 سوره عبس میخوانیم: «در آن روز چهرههائی درخشان و نورانیند، و چهرههائی تاریک، که سیاهی مخصوصی آن را پوشانیده».
سپس میافزاید: «و آنگاه آنها را از موهای پیش سر، و پاهایشان میگیرند» و به دوزخ میافکنند! (فَیُؤْخَذُ بِالنَّواصِی وَ الْأَقْدامِ).
گرفتن مجرمان با موی پیش سر، و پاها، ممکن است به معنی حقیقی آن باشد که مأموران عذاب این دو را میگیرند و آنها را از زمین برداشته، با نهایت ذلت به دوزخ میافکنند، و یا کنایه از نهایت ضعف و ناتوانی آنها در چنگال مأموران عذاب الهی است، که این گروه را با خواری تمام به دوزخ میبرند، و چه صحنه دردناک و وحشتناکی است آن صحنه!
سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:
تفسیر های فارسی
ترجمه تفسیر المیزان
تفسیر خسروی
تفسیر عاملی
تفسیر جامع
تفسیر های عربی
تفسیر المیزان
تفسیر مجمع البیان
تفسیر نور الثقلین
تفسیر الصافی
تفسیر الکاشف
پانویس
منابع
- تفسیر نور، محسن قرائتی، تهران:مركز فرهنگى درسهايى از قرآن، 1383 ش، چاپ يازدهم
- اطیب البیان فی تفسیر القرآن، سید عبدالحسین طیب، تهران:انتشارات اسلام، 1378 ش، چاپ دوم
- تفسیر اثنی عشری، حسین حسینی شاه عبدالعظیمی، تهران:انتشارات ميقات، 1363 ش، چاپ اول
- تفسیر روان جاوید، محمد ثقفی تهرانی، تهران:انتشارات برهان، 1398 ق، چاپ سوم
- برگزیده تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازی و جمعي از فضلا، تنظیم احمد علی بابایی، تهران: دارالکتب اسلامیه، ۱۳۸۶ش
- تفسیر راهنما، علی اکبر هاشمی رفسنجانی، قم:بوستان كتاب(انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم)، 1386 ش، چاپ پنجم
- محمدباقر محقق، نمونه بینات در شأن نزول آیات از نظر شیخ طوسی و سایر مفسرین خاصه و عامه.