ملا محمدتقی برغانی: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
(منابع)
(ویرایش)
سطر ۱: سطر ۱:
ملا محمدتقی معروف به شهید ثالث فرزند ملا محمد ملائکه از مشاهیر علمای [[شیعه]] در قرن سیزدهم و سرشناسترین دانشمند خاندان برغانی است.
+
'''ملا محمدتقی برغانی''' (۱۲۶۲-۱۱۷۲ ق) معروف به «شهید ثالث»، از مشاهیر علمای [[شیعه]] در قرن سیزدهم هجری است. مقام علمی و معنوی ملا محمد، وی را به [[مرجعیت]] دینی رساند و [[زهد]]، [[ایمان]]، [[توکل|توکل]]، تلاش در جهت ترویج معارف، برآوردن خواسته‌های مردم در حد توان و رسیدگی او به حال مستمندان، سبب شد مورد توجه و محبت همگان قرار بگیرد.<ref> الکرام البرره، ج ۱، ص ۲۲۷ و اجساد جاویدان، ص ۲۱۹.</ref> شهید ثالث نقش ممتازی در مبارزه با فرقه های منحرف از جمله [[شیخیه]] و [[بابیه]] داشت و سرانجام توسط همانها به [[شهادت در راه خدا|شهادت]] رسید.
 +
[[پرونده:Shahid sales.jpg|بندانگشتی|ملا محمدتقی برغانی]]
  
==زادگاه ملا محمدتقی برغانی==
+
==تحصیلات و استادان==
  
ملا محمدتقی برغانی در روستای «برَغان»<ref>برغان: قصبه مركز دهستان برغان از كرج كه در 38 كیلومتری شمال غربی كرج واقع شده، دارای آب و هوای كوهستانی و سردسیری است. لغت نامه دهخدا، ج8، ص903 و 904.</ref> كرج به دنیا آمد.<ref>در سال تولد وی چند قول وجود دارد (1172، 1183، 1184، 1194).</ref> او فرزند «ملا محمد ملائكه» از بزرگان حوزه علمیه قزوین بود. مقام علمی و معنوی ملا محمد، وی را به مرجعیت دینی رساند به طوری كه با علمای اخباری همانند «ملا خلیل قزوینی» و «شیخ یوسف بحرانی» مناظرات علمی ترتیب داد. «تحفه الابرار» و «الدرّ الثمین» از آثار اوست.<ref>حوزه‌های علمیه [[شیعه]] در گستره جهان، سید علیرضا سید كباری، ص537 و گنجینه دانشمندان، شریف رازی، ج6، ص162.</ref>
+
محمدتقی برغانی متولد سال ۱۱۷۲ قمری در روستای «برَغان» کرج بود. او به تشویق پدرش ملا محمد ملائکه، از بزرگان [[حوزه علمیه|حوزه علمیه]] قزوین، به تحصیل علوم دینی می‌پردازد. «وی تحصیلات مقدماتی و مقداری از [[فقه]] و [[اصول فقه|اصول]] را در نزد دانشمندان قزوین به پایان برده و آنگاه رهسپار [[قم]] می‌شود. در آنجا در حوزه درسی علامه محقق [[میرزای قمی]] حضور یافته و سپس به [[اصفهان]] می‌رود و از بزرگان این شهر، [[حکمت|حکمت]] و [[علم کلام|کلام]] را فرامی‌گیرد. بالاخره به [[کربلا]] می‌آید و چند سالی در درس [[سید علی طباطبایی]] «صاحب [[ریاض المسائل|ریاض]]» شرکت جسته و بعد به [[ایران]] ([[تهران]] یا قزوین) بازمی‌گردد».<ref>شهیدان راه فضیلت، علامه امینی، ص ۴۷۵ و ۴۷۷؛ ریحانه الادب، میرزا محمدعلی مدرس،‌ ج ۱، ص ۲۴۷؛ الکرام البرره، شیخ آقا بزرگ تهرانی، الجزه الاول من قسم الثانی، ص ۲۲۶ و معارف الرجال، شیخ محمد حرزالدین، ج۲، ص۲۰۷.</ref>
  
==تحصیلات==
+
استادان وی عبارتند از:
  
محمدتقی به تشویق پدر، به تحصیل علوم دینی می‌پردازد. «وی تحصیلات مقدماتی و مقداری از [[فقه]] و [[اصول]] را در نزد دانشمندان قزوین به پایان برده و آنگاه رهسپار [[قم]] می‌شود. در آنجا در حوزه درسی علامه محقق میرزای قمی حضور یافته و سپس به اصفهان می‌رود و از بزرگان این شهر، حكمت و كلام را فرامی‌گیرد. بالاخره به [[كربلا]] می‌آید و چند سالی در درس «صاحب ریاض» شركت جسته و بعد به ایران (تهران یا قزوین) بازمی‌گردد».<ref>شهیدان راه فضیلت، علامه امینی، ص 475 و 477؛ ریحانه الادب، میرزا محمدعلی مدرس،‌ ج 1، ص 247؛ الكرام البرره، شیخ [[آقا بزرگ تهرانی]]، الجزه الاول من قسم الثانی، ص 226 و معارف الرجال، شیخ محمد حرزالدین، ج2، ص207.</ref>
+
#پدرش ملا محمد ملائکه (متوفی: ۱۲۰۰ هـ.ق)
 +
#[[آقا محمد بیدآبادی|آقا محمد بیدآبادی]] (متوفی: ۱۱۹۷ هـ.ق)
 +
#[[ملا علی نوری اصفهانی|ملا علی نوری]] (متوفی: ۱۲۴۶ هـ.ق)
 +
#[[وحید بهبهانی|محمدباقر وحید بهبهانی]] (متوفی: ۱۲۰۵ هـ.ق)
 +
#[[سید علی طباطبایی]]، معروف به «صاحب ریاض» (متوفی: ۱۲۳۱ هـ.ق)
 +
#[[میرزای قمی|میرزا ابوالقاسم گیلانی قمی]]، معروف به «میرزای قمی» و «صاحب [[قوانین الاصول (کتاب)|قوانین]]» (متوفی: ۱۲۳۱ هـ.ق)<ref>مجله حوزه، شماره ۵۶ و ۵۷، ص۳۸۹ و ۳۹۰ و شماره ۶۶، ص ۱۷۹؛ الکرام البرره، ج ۱، ص ۲۲۶ و شهیدان راه فضیلت، ص ۴۷۶ و ۴۷۷.</ref>
 +
#[[شیخ جعفر کاشف الغطاء|شیخ جعفر کاشف الغطاء]] (متوفی: ۱۲۲۸ هـ.ق)
 +
#سید محمد طباطبایی، معروف به «[[سید محمد مجاهد]]» (متوفی: ۱۲۴۲ هـ.ق)<ref>معارف ‌الرجال، ج ۲، ص ۲۰۷ و ریحانه‌الادب، ج ۱، ص ۲۴۷.</ref>
  
==استادان==
+
شهید ثالث در متن اجازه‌‌نامه‌ای که به شاگردش «تنکابنی» داده، اسامی [[مشایخ]] اجازات خود را این سه نفر معرفی کرده است:<ref>قصص العلماء، ص۲۵ و ۲۶.</ref> [[شیخ جعفر کاشف الغطاء|شیخ جعفر کاشف الغطاء]]، [[سید علی طباطبایی]] و [[سید محمد مجاهد]].<ref>الکرام البرره، ج۱، ص۲۲۶؛ تذکره العلماء، ص۱۱۹؛ قصص العلماء، ص۲۳ و مکارم الآثار، علامه حبیب آبادی، ج۵، ص۱۷۱۲.</ref> برخی [[میرزای قمی]] را به مشایخ [[اجازه (علم الحدیث)|اجازه]] شهید ثالث افزوده‌اند.<ref>گنجینه دانشمندان. ج۶، ص۱۶۳.</ref>
  
# پدرش ملا محمد ملائكه (متوفی: 1200 هـ.ق)
+
==شاگردان==
# ملا آقا بیدآبادی (متوفی: 1197 هـ.ق)
 
# ملا علی نوری (متوفی: 1246 هـ.ق)
 
# آقا محمدباقر وحید بهبهانی (متوفی: 1205 هـ.ق)
 
# علامه سید علی طباطبایی اصفهانی حائری، معروف به «صاحب ریاض» (متوفی: 1231 هـ.ق)
 
# میرزا ابوالقاسم گیلانی قمی، معروف به «میرزای قمی» و «صاحب قوانین» (متوفی: 1231 هـ.ق)<ref>مجله حوزه، شماره 56 و 57، ص389 و 390 و شماره 66، ص 179؛ الكرام البرره، ج 1، ص 226 و شهیدان راه فضیلت، ص 476 و 477.</ref>
 
# علامه شیخ جعفر كاشف الغطاء (متوفی: 1228 هـ.ق)
 
# سید محمد طباطبایی، معروف به «سید محمد مجاهد» (متوفی: 1242 هـ.ق)<ref>معارف ‌الرجال، ج 2، ص 207 و ریحانه‌الادب، ج 1، ص 247.</ref>
 
  
محمدتقی برغانی درباره شیخ جعفر كاشف الغطاء می‌گوید: «روزی مرحوم شیخ جعفر كاشف الغطاء وارد قزوین شد، وقت خواب فرارسید و همه خوابیدند و من هم در گوشه آن باغ خوابیدم. چون پاسی از شب گذشت، شنیدم شیخ مرا صدا می‌زند و می‌گوید: «برخیز و [[نماز شب]] به جای آر» عرض كردم: «بلی برمی‌خیزیم» شیخ رد شد و من دوباره خوابیدم. ناگهان صدایی به گوشم خورد؛ به دنبال آن روانه شدم. وقتی به نزدیك جایی كه سروصدا می‌آمد رسیدم، دیدم جناب شیخ به تضرع و گریه و مناجات مشغول است و صدای ایشان چنان در من اثر گذاشت كه از آن شب تاكنون كه 25 سال می‌گذرد، هر شب برمی‌خیزم و به مناجات مشغول می‌شوم».<ref>سیمای فرزانگان، رضا مختاری، ص226 و 227.</ref>
+
با این که ملا محمدتقی برغانی در شهرهای [[اصفهان]]، [[کربلا]]، [[نجف]]، تهران و قزوین به تدریس اشتغال داشت،<ref> مجله حوزه، شماره ۵۶ و ۵۷، ص ۳۹۰ و شماره ۶۶، ص ۱۸۰.</ref> متأسفانه شرح‌حال‌نگاران به معرفی شاگردان ملا محمدتقی برغانی چندان نپرداخته و در بین شاگردان او، بیشتر از فرزندان وی و میرزا محمد تنکابنی و سید محمدحسین قزوینی یاد کرده‌اند. تنکابنی دارای آثار علمی فراوانی است؛ از جمله «تذکره العلماء» و «قصص العلماء». سید محمدحسین قزوینی برخی از مجلدات کتاب «منهج الاجتهاد» برغانی را استنساخ کرد و بر کتاب «لعان» استادش تعلیقاتی نوشت.<ref> تراجم الرجال، سید احمد حسینی، ج ۲، ص ۶۶۵ و ۶۷۳.</ref>
 
 
==اجتهاد==
 
 
 
محمدتقی پس از اتمام تحصیلات در [[عراق]]، به تهران می‌آید. ورود او به پایتخت و تشكیل جلسات علمی، موجب شهرت وی می‌شود. عده‌ای از مردم برای آگاهی از رتبه فقهی ملا محمدتقی، از محضر گرانقدر «میرزا قمی» چنین سؤال كردند: به نظر حضرت عالی آیا حاج ملا محمدتقی مجتهد است یا نه؟ میرزای قمی فرمود: میان من و ایشان ملاقاتی صورت نگرفته است، شما از وی درباره مسئله‌ای سؤال كنید تا ایشان فتوای در آن مسئله را بر اساس قانون استدلال، به انجام برساند. سپس آن نوشته را نزد من بیاورید تا بدانم كه وی قابل استنباط [[احكام]] شرعیه هست یا نه؟ سرانجام از ملا محمدتقی برغانی در خصوص مسئله‌ای فقهی، استفتاء می‌كنند و ایشان نیز در رساله‌ای كوچك، پاسخ آن را با استدلال بیان می‌كند... برغانی به عراق می‌رود و از استادش، آقا سید علی طباطبایی، اجازه اجتهاد می‌گیرد. بدین ترتیب، اجتهاد ملا محمدتقی بر همگان ثابت می‌شود.<ref>ر.ك: قصص العلماء، میرزا محمد تنكابنی، ص22 و تذكره العلماء، میرزا محمد تنكابنی، ص202 و 203.</ref>
 
 
 
==مشایخ اجازه==
 
 
 
# شیخ جعفر كاشف الغطاء
 
# صاحب ریاض
 
# سید محمد مجاهد<ref>الكرام البرره، ج1، ص226؛ تذكره العلماء، ص119؛ قصص العلماء، ص23 و مكارم الآثار، علامه حبیب آبادی، ج5، ص1712.</ref>
 
 
 
شهید ثالث در متن اجازه‌‌نامه‌ای كه به شاگردش «تنكابنی» داده، اسامی مشایخ اجازات خود را همین سه نفر معرفی كرده است.<ref>قصص العلماء، ص25 و 26.</ref> برخی میرزای قمی را به مشایج اجازه شهید ثالث افزوده‌اند.<ref>گنجینه دانشمندان. ج6، ص163.</ref>
 
 
 
==حوزه علمیه قزوین==
 
 
 
حوزه علمیه قزوین در زمینه تدوین «دائره المعارف فقهی» سهم چشمگیری داشت. پس از برچیده شدن بساط اخباری و تجدید حیات فقه [[شیعه]]، در قرن سیزدهم هجری بیش از 40 اثر دائره‌المعارف گونه فقهی نگاشته شده كه حدود نصف این آثار را «مكتب قزوین» به جهان علم تقدیم كرده است.<ref> مجله حوزه، ش 66، ص 173ـ175.</ref> برخی از آثار فقهی خاندان «برغانی» عبارتند از:
 
 
 
# فقه ملائكه، اثر شیخ ملا محمد ملائكه
 
# منهج الاجتهاد، اثر ملا محمدتقی برغانی
 
# موسوعه برغانی، اثر ملا محمدصالح<ref> همان، ص 175ـ179.</ref>
 
 
 
سید جمال‌الدین اسدآبادی، مصلح بیدارگر جهان تشیع را می‌توان از ثمرات حوزه علمیه قزوین و از شاگردان فكری خاندان «برغانی» شمرد. نبرد مدرسه فكری قزوین به رهبری خاندان برغانی، انحرافات مذهبی، شیخیه و بابیّه، ستم‌های دربار ایران و استعمار، تجمع زبده‌ترین و مشهورترین علوم عقلی و هجرت مشتاقان فلسفه به سمت قزوین، باعث شهرت این مركز علمی شد.
 
 
 
سید صفدر پدر سید جمال‌الدین كه از استعداد و علاقه فرزند آگاهی داشت، او را همراه خود به قزوین آورد. سید جمال‌الدین در 10 سالگی (1263 یا 1264 هـ.ق) وارد قزوین شد. پدرش به محض ورود به قزوین، همراه فرزندش به محضر ملا محمدتقی برغانی و شیخ محمدصالح می‌رسد. در همین جلسه است كه وی مورد اعجاب و تحسین آن بزرگوار قرار می‌گیرد و محمدتقی برغانی و برادرش حجره‌ای از مدرسه وسیط صالحیه را به آنان می‌دهند تا به تحصیلات حوزوی خود بپردازند.
 
 
 
شیخ محمدعلی، فرزند محمدصالح برغانی ـ كه از دوستان و هم‌شاگردی‌های سید جمال‌الدین در مدرسه صالحیه است ـ تاریخ ورود سید جمال را به قزوین، پیش از 15 [[ذی القعده]] سال 1263 هـ.ق یاد كرده است. سید جمال‌الدین در این مدرسه فكری عظیم كه مشحون به روح آزادی‌خواهی و نبرد با استبداد و انحرافات مذهبی بود، پرورش یافت.<ref> همان، شماره 59 و 60، ص 126ـ129 و شماره 61، ص 205ـ208.</ref>
 
 
 
==مروج ارزش‌ها==
 
 
 
زهد، [[ایمان]] قوی، توكل شدید، تلاش در جهت ترویج معارف، برآوردن خواسته‌های مردم در حد توان و رسیدگی او به حال مستمندان سبب شد آوازه وی بیشتر شود و مورد توجه و محبت همگان قرار بگیرد.<ref> الكرام البرره، ج 1، ص 227 و اجساد جاویدان، ص 219.</ref>
 
 
 
برغانی به مرجعیت رسید و برای پرورش نیروهای صالح، به تقویت افراد و مراكز مذهبی و علمی پرداخت. حوزه علمیه قزوین با كوشش او به رشد و بالندگی قابل تحسینی رسید. او همچون پدر مجتهدش، شیخ محمد ملائكه برغانی، به نشر فرهنگ تشیع و مسلك اصولی همت ورزید و شاگردان ممتازی را به جامعه شیعی تحویل داد. او بیشتر عمر شریفش را در قزوین سپری كرد. وی استاد بزرگ و فرزانه‌ای برای دانش‌پژوهان آن دیار به شمار می‌آمد.<ref> حوزه‌های علمیه شیعه در گستره جهان، ص 537 و علمای بزرگ شیعه از كلینی تا خمینی، م. جرفادقانی، ص 246.</ref>
 
 
 
==ستارگان دانش==
 
 
 
با این كه ملا محمدتقی برغانی در شهرهای اصفهان، [[كربلا]]، [[نجف]]، تهران و قزوین به تدریس اشتغال داشت،<ref> مجله حوزه، شماره 56 و 57، ص 390 و شماره 66، ص 180.</ref> متأسفانه شرح‌حال‌نگاران به معرفی شاگردان ملا محمدتقی برغانی چندان نپرداخته و در بین شاگردان او، بیشتر از فرزندان وی و میرزا محمد تنكابنی و سید محمدحسین قزوینی یاد كرده‌اند. تنكابنی دارای آثار علمی فراوانی است؛ از جمله «تذكره العلماء» و «قصص العلماء». سید محمدحسین قزوینی برخی از مجلدات كتاب «منهج الاجتهاد» برغانی را استنساخ كرد و بر كتاب «لعان» استادش تعلیقاتی نوشت.<ref> تراجم الرجال، سید احمد حسینی، ج ص 665 و 673.</ref>
 
  
 
==آثار علمی==
 
==آثار علمی==
  
سیره عملی و همیشگی برغانی این بود كه روزها به امر تدریس، تألیف، ترویج دین، تبلیغ شریعت و هدایت مردم مشغول بود و شب‌ها نیز از نیمه شب تا سحر به مناجات، تهجد، عبادت و گریه می‌پرداخت.<ref> اجساد جاویدان، ص 219.</ref>
+
سیره عملی و همیشگی برغانی این بود که روزها به امر تدریس، تألیف، ترویج دین، تبلیغ [[شریعت]] و هدایت مردم مشغول بود و شب‌ها نیز از نیمه شب تا سحر به مناجات، [[تهجد]]، [[عبادت]] و گریه می‌پرداخت.<ref> اجساد جاویدان، ص ۲۱۹.</ref>
  
او آشنا به فنون نگارش بود و آثار بسیار ارزشمندی خلق كرد و به یادگار گذاشت، تنكابنی در خصوص آثار او می‌نویسد: «آن زمانی كه در قزوین تحصیل می‌كردم، شهید مشغول به اتمام تألیف این كتاب (منهج الاجتهاد) بودند؛ به طوری كه دید و بازدید، عروسی و عزا همه را ترك كرده بود و به تألیف كتاب «منهج» مشغول بود. مگر روزها به جهت وقت عصر، مقدار دو ساعت به غروب مانده می‌نشستند و به مرافعات اشتغال داشتند و سایر اوقات را به تألیف مشغول بودند».<ref>قصص العلماء، ص 30.</ref>
+
او آشنا به فنون نگارش بود و آثار بسیار ارزشمندی خلق کرد و به یادگار گذاشت، تنکابنی در خصوص آثار او می‌نویسد: «آن زمانی که در قزوین تحصیل می‌کردم، شهید مشغول به اتمام تألیف این کتاب (منهج الاجتهاد) بودند؛ به طوری که دید و بازدید، عروسی و عزا، همه را ترک کرده بود و به تألیف کتاب «منهج» مشغول بود. مگر روزها به جهت وقت عصر، مقدار دو ساعت به غروب مانده می‌نشستند و به مرافعات اشتغال داشتند و سایر اوقات را به تألیف مشغول بودند».<ref>قصص العلماء، ص ۳۰.</ref>
  
 
آثار او عبارتند از:
 
آثار او عبارتند از:
  
* 1. عیون الاصول: وی در این كتاب كه دو جلد است، اشكالات و نقدهایی بر «قوانین» وارد كرده است. او در این باره می‌گوید: «در سفر جهاد، شب‌ها با حاجی ملا احمد نراقی ایرادات مرا در عیون الاصول بر میرزا، عنوان می‌كردیم و با هم گفتگو می‌داشتیم».<ref> همان، ص 29 و 30.</ref>
+
*۱. عیون الاصول: وی در این کتاب که دو جلد است، اشکالات و نقدهایی بر «[[قوانین الاصول (کتاب)|قوانین]]» وارد کرده است. او در این باره می‌گوید: «در سفر جهاد، شب‌ها با حاجی [[ملا احمد نراقی]] ایرادات مرا در عیون الاصول بر میرزا، عنوان می‌کردیم و با هم گفتگو می‌داشتیم».<ref> همان، ص ۲۹ و ۳۰.</ref>
  
* 2. منهج الاجتهاد: این كتاب كه 24 جلد است، شرح «شرایع الاسلام» و یك دوره فقه استدلالی است كه شامل مباحث فقهی طهارت تا دیات می‌باشد. این اثر نفیس از منابع مهم فقیهان شیعه در تحقیقات فقهی و فتاوای آن‌ها بود. نسخه‌هایی از آن در كتابخانه‌های متعددی موجود است.
+
*۲. منهج الاجتهاد: این کتاب که ۲۴ جلد است، شرح «[[شرایع الاسلام (کتاب)|شرایع الاسلام]]» و یک دوره [[فقه]] استدلالی است که شامل مباحث فقهی طهارت تا دیات می‌باشد. این اثر نفیس از منابع مهم فقیهان [[شیعه]] در تحقیقات فقهی و فتاوای آن‌ها بود. «صاحب [[جواهر الکلام (کتاب)|جواهرالکلام]] زمانی که به نگارش کتاب «جهاد» رسید، اسباب و منابع تحقیقی لازم را نداشت؛ زیرا فقها کمتر در باب «جهاد» کتاب و رساله‌ نوشته‌اند. از قضا، ‌محمد آقا فرزند شهید برغانی در [[نجف]] اشرف به تحصیل می‌پرداخت؛ لذا [[شیخ محمدحسن نجفی]] جلد چهارم منهج الاجتهاد را به رسم عاریه از فرزند فقیه شهید گرفته و در تألیف و تکمیل کتاب جهاد از مباحث فقهی آن استفاده به عمل آورد».<ref> همان، ص ۳۰؛ اجساد جاویدان، ص ۲۲۳ و مجله حوزه، ش ۶۶، ص ۱۸۱.</ref>
  
«صاحب جواهرالكلام زمانی كه به نگارش كتاب «جهاد» رسید، اسباب و منابع تحقیقی لازم را نداشت؛ زیرا فقها كمتر در باب «جهاد» كتاب و رساله‌ نوشته‌اند. از قضا، ‌محمد آقا فرزند شهید برغانی در [[نجف]] اشرف به تحصیل می‌پرداخت؛ لذا شیخ محمدحسن نجفی جلد چهارم منهج الاجتهاد را به رسم عاریه از فرزند فقیه شهید گرفته و در تألیف و تكمیل كتاب جهاد از مباحث فقهی آن استفاده به عمل آورد».<ref> همان، ص 30؛ اجساد جاویدان، ص 223 و مجله حوزه، ش 66، ص 181.</ref>
+
*۳. ملخص العقائد: درباره [[علم کلام|علم کلام]] است.
 +
*۴. مجالس المتقین: این کتاب درباره مطالب [[اخلاق|اخلاقی]] است که مشتمل بر ۵۰ مجلس می‌باشد. تاریخ نگارش آن سال ۱۲۵۸ هـ.ق است.
 +
*۵. رساله‌ای در [[نماز جمعه]].
 +
*۶. رساله‌ای در [[طهارت]].
 +
. رساله‌ای در [[نماز]] و [[روزه]].
 +
*۸. رساله‌ای در قضاء نمازها.
 +
*۹. رساله‌ای در [[دیات]]؛ به زبان فارسی.<ref> الکرام البرره، ج ۱، ص ۲۲۷ و ۲۲۸؛ قصص العلماء، ص ۲۹ و ۳۰؛ شهیدان راه فضیلت، ص ۴۷۸ و ۴۷۹؛ گنجینه دانشمندان، ج ۶، ص ۱۶۳ و غیره.</ref>
  
* 3. ملخص العقائد: درباره علم كلام است.
+
==حوزه علمیه قزوین==
* 4. مجالس المتقین: این كتاب درباره مطالب اخلاقی است كه مشتمل بر 50 مجلس می‌باشد. تاریخ نگارش آن سال 1258 هـ.ق است.
 
* 5. رساله‌ای در [[نماز جمعه]].
 
* 6. رساله‌ای در طهارت.
 
* 7. رساله‌ای در [[نماز]] و [[روزه]].
 
* 8. رساله‌ای در قضاء نمازها.
 
* 9. رساله‌ای در دیات؛ به زبان فارسی.<ref> الكرام البرره، ج 1، ص 227 و 228؛ قصص العلماء، ص 29 و 30؛ شهیدان راه فضیلت، ص 478 و 479؛ گنجینه دانشمندان، ج 6، ص 163 و غیره.</ref>
 
 
 
'''صلابت دینی'''
 
 
 
یكی از صفات برجسته انسان‌های صالح و شجاع، مبارزه جدی با مفسدان است. فهرستی از رفتار و گفتار حاج ملا محمدتقی برغانی را در این زمینه مرور می‌كنیم:
 
 
 
'''<I>الف) امر به معروف و نهی از منكر:</I>'''
 
 
 
وی در مسئله امر به معروف و نهی از منكر، بسیار جدی بود؛ به نحوی كه از بركت فعالیت‌های وی و برادرش، ملا محمدصالح، شهر قزوین از ناهنجاری‌های اخلاقی و اجتماعی‌ پاكسازی شد و مردم این شهر از دیگر شهرها متدین‌تر شدند.<ref> ر.ك: الكرام البرره، ج 1، ص 227؛ قصص العلماء، ص 91؛ شهیدان راه فضیلت، ص 477 و مكارم الآثار، ج 5، ص 1712.</ref>
 
 
 
'''<I>ب) فعالیت‌های اجتماعی، سیاسی و فرهنگی:</I>'''
 
 
 
برغانی به حكم وظیفه شرعی، در عرصه‌های دیگری چون اجرای حدود شرعی، شركت در جبهه جنگ و مبارزه فرهنگی با مذاهب استعماری نیز فعالیت داشت.
 
 
 
'''تأثیر انگیزه‌ها'''
 
 
 
پس از بازگشت علما به تهران، هیچ كسی جرأت نداشت كه مسئله شكست ایران را به خدمت فتحعلی شاه برساند. روزی پادشاه دو سه بار از حاضران می‌پرسد: «كار جنگِ نایب السلطنه به كجا انجامید؟» همه سكوت كردند. برغانی لب به سخن گشود و گفت: «من از جنگ مطلع هستم، ولی لازم است كه به عنوان مقدمه‌چینی، داستانی را به اختصار بازگو كنم. وی پس از بیان داستانی، نتیجه‌گیری كرد كه به سبب عدم خلوص نیت نایب‌السلطنه. ارتش ایران مغلوب شد.<ref> ر.ك: قصص العلما، ص 26 و 27 و تذكره العلما، ص 201 و 202.</ref>
 
 
 
'''شكسته دلان'''
 
 
 
بازگشت علما به تهران، همراه با تبلیغات مسموم عناصر خائن و چه بسا شایعه‌سازی از سوی دولت‌های انگلیسی و روسی بود؛ به طوری فتحعلی شاه پس از مغلوب شدن ایران در جنگ، سید محمد مجاهد را مورد بی‌مهری قرار می‌داد. از این رو، سید مجاهد هم به قزوین آمده و در آنجا سكونت اختیار كرد و سرانجام در سال 1242 هـ.ق وفات یافت و پیكر مطهرش در [[كربلا]] به خاك سپرده شد.<ref> تاریخ جنبش‌های مذهبی در ایران، ج 4، ص 1748 و 1749.</ref>
 
 
 
مجتهد برغانی هم به دلایلی، دگر باره به تهران بازگشت و در آنجا رحل اقامت افكند و با تشكیل جلسات درس و وعظ و اقامه [[نماز جماعت]]، به سرعت سرآمد علمای تهران شد؛ لیكن دیری نپایید كه بین او و فتحعلی شاه كدورتی پدید آمد. او ناچار شد به جانب قزوین كوچ كند.<ref> علت این كدورت در عنوان منادی «ولایت فقیه» به تفصیل آمده است.</ref>
 
  
یكی از علمای مشهور و ذی نفوذ قزوین به نام «حاجی ملا عبدالوهاب قزوینی» به استقبال مجتهد برغانی شتافته و در تثبیت و تقویت جایگاه علمی و اجتماعی وی، جدیت ورزید.<ref> قصص العلما، ص 22؛ اجساد جاویدان، ص 218 و 219 و الكرام البرره، ج 1، ص 226 و 227.</ref> حضور دوباره برغانی در قزوین، تشكیل جلسات درس، وعظ و مناظره و برخورداری از سجایای اخلاقی، بستر مناسبی برای وی مهیا ساخت.
+
[[حوزه علمیه|حوزه علمیه]] قزوین در زمینه تدوین «دائره المعارف فقهی» سهم چشمگیری داشت. پس از برچیده شدن بساط [[اخباریان|اخباری]] و تجدید حیات فقه [[شیعه]]، در قرن سیزدهم هجری، بیش از ۴۰ اثر دائره‌المعارف گونه فقهی نگاشته شده که حدود نصف این آثار را «مکتب قزوین» به جهان علم تقدیم کرده است.<ref> مجله حوزه، ش ۶۶، ص ۱۷۳ـ۱۷۵.</ref> برخی از آثار فقهی خاندان «برغانی» عبارتند از:
  
'''منادی «ولایت فقیه»'''
+
#فقه ملائکه، اثر شیخ ملا محمد ملائکه
 +
#منهج الاجتهاد، اثر ملا محمدتقی برغانی
 +
#موسوعه برغانی، اثر ملا محمدصالح<ref> همان، ص ۱۷۵ـ۱۷۹.</ref>
  
در روزگار ریاست شهید ثالث در تهران، بر اثر بی‌كفایتی فتحعلی شاه قاجار، ولایات شمال ایران به اشغال ارتش روس درمی‌آید. پس از این شكست خفت‌بار (1228 هـ.ق) است كه رقابت انگلستان و فرانسه در ایران شدت پیدا می‌كند؛ به نحوی كه انگلستان در همه امور داخلی كشور دخالت می‌كند. مجتهد برغانی در چنین شرایطی، برای نخستین بار نظریه «ولایت فقیه» را مطرح و حكومت پادشاهی را نامشروع اعلام می‌كند.
+
[[سید جمال الدین اسد آبادی|سید جمال‌الدین اسدآبادی]]، مصلح بیدارگر جهان [[تشیع]] را می‌توان از ثمرات حوزه علمیه قزوین و از شاگردان فکری خاندان «برغانی» شمرد. نبرد مدرسه فکری قزوین به رهبری خاندان برغانی، انحرافات مذهبی، شیخیه و بابیّه، ستم‌های دربار ایران و استعمار، تجمع زبده‌ترین و مشهورترین علوم عقلی و هجرت مشتاقان فلسفه به سمت قزوین، باعث شهرت این مرکز علمی شد.  
  
فتوای او و قیام خاندان برغانی، با توجه به اوضاع نابسامان مملكت، جرقه امیدی برای یك تحول اساسی بود كه استمرار و تقویت علمی و عملی این اندیشه سیاسی، سلسله قاجار را با دشواری جدیدی مواجه می‌كرد؛ لذا علمای طراز اول تهران از سوی شاه به كاخ گلستان دعوت می‌شوند. سرانجام، جلسه و مذاكرات فقهی در حضور شاه شروع می‌شود و مجتهد آگاه و شجاع برغانی نظریه «رهبری فقیهان در عصر غیبت كبری» را عنوان می‌كند و برای نجات ملت و كشور و رفع نابسامانی‌ها، خواستار سلب اختیار از شاه و شاهزادگان می‌شود.
+
سید صفدر پدر سید جمال‌الدین که از استعداد و علاقه فرزند آگاهی داشت، او را همراه خود به قزوین آورد. سید جمال‌الدین در ۱۰ سالگی (۱۲۶۳ یا ۱۲۶۴ هـ.ق) وارد قزوین شد. پدرش به محض ورود به قزوین، همراه فرزندش به محضر ملا محمدتقی برغانی و شیخ محمدصالح می‌رسد. در همین جلسه است که وی مورد اعجاب و تحسین آن بزرگوار قرار می‌گیرد و محمدتقی برغانی و برادرش حجره‌ای از مدرسه وسیط صالحیه را به آنان می‌دهند تا به تحصیلات حوزوی خود بپردازند.
  
شیخ محمدصالح نیز در تأیید آرای فقهی برادرش،‌ ادله خود را بیان می‌كند و می‌گوید: «جنگ، ترك مخاصمه و قرارداد صلح، مذاكره با دولت‌های خارجی و... باید به اذن فقیه جامع الشرایط باشد».
+
شیخ محمدعلی، فرزند محمدصالح برغانی ـ که از دوستان و هم‌شاگردی‌های سید جمال‌الدین در مدرسه صالحیه است ـ تاریخ ورود سید جمال را به قزوین، پیش از ۱۵ [[ذی القعده]] سال ۱۲۶۳ هـ.ق یاد کرده است. سید جمال‌الدین در این مدرسه فکری عظیم که مشحون به روح آزادی‌خواهی و نبرد با استبداد و انحرافات مذهبی بود، پرورش یافت.<ref> همان، شماره ۵۹ و ۶۰، ص ۱۲۶ـ۱۲۹ و شماره ۶۱، ص ۲۰۵ـ۲۰۸.</ref>
  
گروهی از دانشمندان حاضر در جلسه، سخنان شهید ثالث و برادرش را تأیید و تصدیق می‌كنند؛ ولی شیخ ملا محمدعلی مازندرانی معروف به «جنگلی» ـ كه از مقربان دربار شاه بود ـ به دفاع از مقام سلطنت و نقش رهبری فتحعلی شاه، برمی‌خیزد.
+
برغانی به [[مرجعیت]] رسید و برای پرورش نیروهای صالح، به تقویت افراد و مراکز مذهبی و علمی پرداخت. حوزه علمیه قزوین با کوشش او به رشد و بالندگی قابل تحسینی رسید. او همچون پدر مجتهدش، شیخ محمد ملائکه برغانی، به نشر فرهنگ تشیع و مسلک اصولی همت ورزید و شاگردان ممتازی را به جامعه شیعی تحویل داد. او بیشتر عمر شریفش را در قزوین سپری کرد. وی استاد بزرگ و فرزانه‌ای برای دانش‌پژوهان آن دیار به شمار می‌آمد.<ref> حوزه‌های علمیه شیعه در گستره جهان، ص ۵۳۷ و علمای بزرگ شیعه از کلینی تا خمینی، م. جرفادقانی، ص ۲۴۶.</ref>
  
فتحعلی شاه كه از فتوا و حكم شهید ثالث هراسناك شده بود، برای ایمن شدن از این مسئله بهترین راه ممكن را در این دید كه او و برادرانش را به [[عراق]] تبعید كند.<ref> مجله حوزه، شماره 56 و 57، ص 390 و 391 و شماره 61، ص 205.</ref>
+
== فعالیتهای اجتماعی و فرهنگی ==
 +
'''صلابت دینی:'''
  
شهید ثالث در كتاب‌های زكات، قضا و دیگر كتاب‌های فقهی خود، نظریه ولایت فقیه را مطرح كرده است. او در كتاب «جهاد» می‌نویسد: «در صورتی كه طائفه‌ای از مسلمانان با فرقه‌ای از دشمن قوی، برخورد كردند و یا این كه طائفه‌ای از اهل حق و مسلمانان، مورد حمله و طغیان گروهی از اهل باطل قرار گرفتند و قادر نبودند كه دشمن را دفع كنند مگر با تهیه سرباز و سپاه، در چنین شرایطی... اگر امام علیه‌السلام حاضر باشد، ولی دسترسی به وی برای كسب اجازه مقدور نباشد، در این صورت دستور جهاد و اعلان جنگ و تهیه سپاه بر مجتهد واجب می‌گردد بر اساس نیابت عامه...».<ref> همان، شماره 56 و 57، ص 388 و 389.</ref>
+
یکی از صفات برجسته انسان‌های صالح و شجاع، مبارزه جدی با مفسدان است. حاج ملا محمدتقی برغانی در مسئله [[امر به معروف و نهی از منکر]]، بسیار جدی بود؛ به نحوی که از برکت فعالیت‌های وی و برادرش، ملا محمدصالح، شهر قزوین از ناهنجاری‌های اخلاقی و اجتماعی‌ پاکسازی شد و مردم این شهر از دیگر شهرها متدین‌تر شدند.<ref> ر.ک: الکرام البرره، ج ۱، ص ۲۲۷؛ قصص العلماء، ص ۹۱؛ شهیدان راه فضیلت، ص ۴۷۷ و مکارم الآثار، ج ۵، ص ۱۷۱۲.</ref>
  
وی در سال 1253 هـ.ق در عصر سلطنت محمدشاه قاجار، در پایان كتاب «ارث» صریحاً حكومت عصر خویش را غیرشرعی و از دولت‌های «ظلمه» دانسته است كه زمام امور و حكومت را غاصبانه به خود اختصاص داده است.<ref> همان.</ref>
+
برغانی همچنین به حکم وظیفه شرعی، در عرصه‌های دیگری چون اجرای [[حدود‌‌‌‌|حدود]] شرعی، شرکت در جبهه جنگ و مبارزه فرهنگی با مذاهب استعماری نیز فعالیت داشت.
  
'''مقابله با فتنه‌ها'''
+
'''منادی ولایت فقیه:'''
  
در عصر شهید ثالث، جنبش‌های فكری و جریانات انحرافی متعددی در حال شكل‌گیری و گسترش بود كه تأسیس و رشد آن‌ها، مرهون حمایت‌های مختلف عوامل داخلی و خارجی بود. عمده‌ترین مكاتب انحرافی و مذاهب استعماری عصر وی، عبارت بودند از:
+
در روزگار ریاست شهید ثالث در [[تهران]]، بر اثر بی‌کفایتی فتحعلی شاه قاجار، ولایات شمال [[ایران]] به اشغال ارتش روس درمی‌آید. پس از این شکست خفت‌بار (۱۲۲۸ هـ.ق) رقابت انگلستان و فرانسه در ایران شدت پیدا می‌کند؛ به نحوی که انگلستان در همه امور داخلی کشور دخالت می‌کند. مجتهد برغانی در چنین شرایطی، برای نخستین بار نظریه «[[ولایت فقیه]]» را مطرح و حکومت پادشاهی را نامشروع اعلام می‌کند.
  
* الف. وهابیت: كه توسط محمد بن عبدالوهاب نجدی (1115-1206 هـ.ق) تأسیس شد.
+
[[فتوا|فتوای]] او و قیام خاندان برغانی، با توجه به اوضاع نابسامان مملکت، جرقه امیدی برای یک تحول اساسی بود که استمرار و تقویت علمی و عملی این اندیشه سیاسی، سلسله قاجار را با دشواری جدیدی مواجه می‌کرد؛ لذا علمای طراز اول تهران از سوی شاه به کاخ گلستان دعوت می‌شوند. سرانجام، جلسه و مذاکرات فقهی در حضور شاه شروع می‌شود و مجتهد آگاه و شجاع برغانی نظریه «رهبری فقیهان در عصر [[غیبت کبری|غیبت کبری]]» را عنوان می‌کند و برای نجات ملت و کشور و رفع نابسامانی‌ها، خواستار سلب اختیار از شاه و شاهزادگان می‌شود.
  
* ب. شیخیه، كه توسط شیخ احمد احسائی (1166-1241 هـ.ق) تأسیس شد.
+
شیخ محمدصالح نیز در تأیید آرای فقهی برادرش،‌ ادله خود را بیان می‌کند و می‌گوید: «جنگ، ترک مخاصمه و قرارداد صلح، مذاکره با دولت‌های خارجی و... باید به اذن [[فقیه]] جامع الشرایط باشد». گروهی از دانشمندان حاضر در جلسه، سخنان شهید ثالث و برادرش را تأیید و تصدیق می‌کنند؛ ولی شیخ ملا محمدعلی مازندرانی معروف به «جنگلی» ـ که از مقربان دربار شاه بود ـ به دفاع از مقام سلطنت و نقش رهبری فتحعلی شاه، برمی‌خیزد. فتحعلی شاه که از [[فتوا]] و حکم شهید ثالث هراسناک شده بود، برای ایمن شدن از این مسئله بهترین راه ممکن را در این دید که او و برادرانش را به [[عراق]] تبعید کند.<ref> مجله حوزه، شماره ۵۶ و ۵۷، ص ۳۹۰ و ۳۹۱ و شماره ۶۱، ص ۲۰۵.</ref>
  
* ج. بابیه، كه توسط میرعلی محمد شیرازی (1235-1266 هـ.ق) تأسیس شد.<ref> همان، ص 391.</ref>
+
شهید ثالث در کتاب‌های زکات، قضا و دیگر کتاب‌های فقهی خود، نظریه ولایت فقیه را مطرح کرده است. او در کتاب «جهاد» می‌نویسد: «در صورتی که طائفه‌ای از مسلمانان با فرقه‌ای از دشمن قوی، برخورد کردند و یا این که طائفه‌ای از اهل حق و مسلمانان، مورد حمله و طغیان گروهی از اهل باطل قرار گرفتند و قادر نبودند که دشمن را دفع کنند مگر با تهیه سرباز و سپاه، در چنین شرایطی... اگر امام علیه‌السلام حاضر باشد، ولی دسترسی به وی برای کسب اجازه مقدور نباشد، در این صورت دستور [[جهاد]] و اعلان جنگ و تهیه سپاه بر مجتهد واجب می‌گردد بر اساس نیابت عامه...».<ref> همان، شماره ۵۶ و ۵۷، ص ۳۸۸ و ۳۸۹.</ref>
  
شهید ثالث نقش ممتازی در مبارزه با شیخیه و بابیه داشت.
+
وی در سال ۱۲۵۳ هـ.ق در عصر سلطنت محمدشاه قاجار، در پایان کتاب «ارث» صریحاً حکومت عصر خویش را غیرشرعی و از دولت‌های «ظلمه» دانسته است که زمام امور و حکومت را غاصبانه به خود اختصاص داده است.<ref> همان.</ref>
  
شیخ احمد احسایی بحرینی، به سبب روابط صمیمانه‌ای كه با فتحعلی شاه برقرار كرده بود مورد توجه شاه و شاهزادگان و بزرگان حكومت ایران قرار گرفته بود. از سوی دیگر، پادشاه سنی عثمانی از وی پشتیبانی می‌كردند. از این رو، علمای ایران و عراق در برخورد با او، روش «[[تقیه]]» را در پیش می‌گرفتند.<ref> همان، ص 391 و 392.</ref>
+
'''مقابله با فرقه‌ها و فتنه‌ها:'''
  
شیخ احمد در اواخر عمرش به قزوین آمد و در خانه ملا عبدالوهاب قزوینی میهمان شد و در مدت اقامتش در این شهر، به تدریس و ترویج آرای خود پرداخته و به اقامه [[نماز جماعت]] مشغول شد.<ref> تذكره العلما، ص 46 و قصص العلماء، ص 42.</ref>
+
در عصر شهید ثالث، جنبش‌های فکری و جریانات انحرافی متعددی در حال شکل‌گیری و گسترش بود که تأسیس و رشد آن‌ها، مرهون حمایت‌های مختلف عوامل داخلی و خارجی بود. عمده‌ترین مکاتب انحرافی و مذاهب استعماری عصر وی، عبارت بودند از:
  
حضور پرنفوذ احسائی و اشاعه عقاید انحرافی وی، ‌موجب نگرانی اصولیین و متشرعین شده بود؛ از این رو، صدها نامه از مراكز علمی شیعه به بیت شهید ثالث و برادرش، شیخ محمدصالح برغانی سرازیر می‌شد كه حاكی از سؤال و دادخواهی بود. ملا محمدتقی كه خطر را جدی احساس می‌كند، وارد صحنه پیكار می‌شود. او بهترین راه را تشكیل جلسه مناظره می‌داند؛ لذا از احسایی برای مناظره علمی دعوت به عمل می‌آورد. احسائی هم درخواست وی را اجابت می‌كند.<ref> مجله حوزه، شماره 56 و 57، ص 392 و شماره 61، ص 206.</ref>
+
*الف. [[وهابیت]]: که توسط محمد بن عبدالوهاب نجدی (۱۱۱۵-۱۲۰۶ هـ.ق) تأسیس شد.
  
روزی كه شیخ احمد همراه عده‌ای از پیروانش، به خانه مجتهد برغانی می‌آید، وی در حضور علمای فریقین، درباره عقاید وی سؤالاتی مطرح می‌كند، در این مناظره و مباحثه طولانی، شهید ثالث اشكالات فراوانی بر عقاید احسائی وارد می‌سازد و بر پاسخ‌های سست وی، خط بطلان می‌كشد؛ به نحوی كه شیخ احمد احسایی محكوم و مغلوب می‌شود. با این وجود، مؤسس شیخیه به نظرات غیرمستند و انحرافی خود پافشاری می‌كند. لذا مجتهد فرزانه و شجاع ـ برخلاف اهل تقیه ـ به كافر و مرتد بودن شیخیه، فتوا می‌دهد. در مدت زمان كوتاهی خبر محكومیت و تكفیر احسایی از سوی شهید ثالث در قزوین و دیگر شهرها می‌پیچد. تأثیر حكم و فتوای شهید آن چنان سریع بود كه جز ملا عبدالوهاب هیچ فرد دیگری پشت سر احسائی [[نماز]] نمی‌خواند.<ref> همان، تذكره العلما، ص 346 و 47 و قصص العلما، ص 38 و 42ـ44.</ref>
+
. [[شیخیه]]، که توسط شیخ احمد احسائی (۱۱۶۶-۱۲۴۱ هـ.ق) تأسیس شد.
  
فتوای مجتهد برغانی، نقطه عطفی در «تاریخ شیعه» به شمار می‌آید؛ چون به دنبال آن، مجتهدان مشهور دیگری وارد میدان شدند و حكم شهید ثالث را تأیید و تصدیق كردند، از جمله: آیا سید محمدمهدی، فرزند آقا سید علی «صاحب ریاض»؛ حاجی ملا محمدجعفر استرآبادی؛ آخوند ملا آقای دربندی؛ سید محمدحسین اصفهانی «صاحب فصول»؛ آقا سید ابراهیم موسوی قزوینی «صاحب ضوابط» و شیخ محمدحسن نجفی «صاحب جواهر».
+
*ج. [[بابیه]]، که توسط میر علی محمد شیرازی (۱۲۳۵-۱۲۶۶ هـ.ق) تأسیس شد.<ref> همان، ص ۳۹۱.</ref>
  
پیروی علما و مردم از فتوای تاریخی شهید ثالث و منزوی شدن شیخیه در ایران، [[عراق]] و سایر مراكز شیعه، حتی در زادگاه شیخ احمد احسائی، همگی نشانگر خلوص، تفقه، شجاعت و مقبولیت عمومی مجتهد برغانی است.<ref> همان و تاریخ جنبش‌های مذهبی در ایران، ج 4، ص 1608.</ref>
+
شهید ثالث نقش ممتازی در مبارزه با شیخیه و بابیه داشت. شیخ احمد احسایی بحرینی، به سبب روابط صمیمانه‌ای که با فتحعلی شاه برقرار کرده بود مورد توجه شاه و شاهزادگان و بزرگان حکومت [[ایران]] قرار گرفته بود. از سوی دیگر، پادشاه [[اهل سنت|سنی]] عثمانی از وی پشتیبانی می‌کرد. از این رو، علمای [[ایران]] و [[عراق]] در برخورد با او، روش «[[تقیه]]» را در پیش می‌گرفتند.<ref> همان، ص ۳۹۱ و ۳۹۲.</ref>
  
میرعلی محمد شیرازی بعد از فوت استادش، ادعای بابیت، مهدویت، نبوت و شارعیت كرد و مدعی [[وحی]] و دین جدید گردید و آخرین ادعایش هم ربوبیت و حلول الوهیت بود.<ref> ر.ك: خاتمیت [[پیامبر اسلام]] و ابطال تحلیلی بابیگری، بهائیگری، قادیانیگری، یحیی نوری.</ref>
+
شیخ احمد در اواخر عمرش به قزوین آمد و در خانه ملا عبدالوهاب قزوینی میهمان شد و در مدت اقامتش در این شهر، به تدریس و ترویج آرای خود پرداخته و به اقامه [[نماز جماعت]] مشغول شد.<ref> تذکره العلما، ص ۴۶ و قصص العلماء، ص ۴۲.</ref> حضور پرنفوذ احسائی و اشاعه عقاید انحرافی وی، ‌موجب نگرانی اصولیین و متشرعین شده بود؛ از این رو، صدها نامه از مراکز علمی [[شیعه]] به بیت شهید ثالث و برادرش، شیخ محمدصالح برغانی سرازیر می‌شد که حاکی از سؤال و دادخواهی بود. ملا محمدتقی که خطر را جدی احساس می‌کند، وارد صحنه پیکار می‌شود. او بهترین راه را تشکیل جلسه مناظره می‌داند؛ لذا از احسایی برای مناظره علمی دعوت به عمل می‌آورد. احسائی هم درخواست وی را اجابت می‌کند.<ref> مجله حوزه، شماره ۵۶ و ۵۷، ص ۳۹۲ و شماره ۶۱، ص ۲۰۶.</ref>
  
«فتنه بابیه» ادامه‌دهنده همان مكتب منحرف شیخیه بود، به طوری كه مورد حمایت استعمارگران قرار گرفت. در عصر حاضر نیز این جریان فاسد و انحرافی از سوی استكبار جهانی و صهیونیزم مورد پشتیبانی قرار می‌گیرد. در این موقعیت خطیر است كه «سكوت خواص» زمینه رشد و شیوع آن را بیشتر می‌كند. برغانی با عزمی راسخ‌تر به میدان نبرد قدم می‌گذارد و فتوای تاریخی خود را مبنی بر كفر و ارتداد این گروه، صادر می‌كند.
+
روزی که شیخ احمد همراه عده‌ای از پیروانش، به خانه مجتهد برغانی می‌آید، وی در حضور علمای فریقین، درباره عقاید وی سؤالاتی مطرح می‌کند، در این مناظره و مباحثه طولانی، شهید ثالث اشکالات فراوانی بر عقاید احسائی وارد می‌سازد و بر پاسخ‌های سست وی، خط بطلان می‌کشد؛ به نحوی که شیخ احمد احسایی محکوم و مغلوب می‌شود. با این وجود، مؤسس شیخیه به نظرات غیرمستند و انحرافی خود پافشاری می‌کند. لذا مجتهد فرزانه و شجاع ـ برخلاف اهل [[تقیه]] ـ به کافر و [[ارتداد|مرتد]] بودن شیخیه، [[فتوا]] می‌دهد. در مدت زمان کوتاهی خبر محکومیت و [[تکفیر|تکفیر]] احسایی از سوی شهید ثالث در قزوین و دیگر شهرها می‌پیچد. تأثیر حکم و فتوای شهید آن چنان سریع بود که جز ملا عبدالوهاب هیچ فرد دیگری پشت سر احسائی [[نماز]] نمی‌خواند.<ref> همان، تذکره العلما، ص ۳۴۶ و ۴۷ و قصص العلما، ص ۳۸ و ۴۲ـ۴۴.</ref>
  
شورش همه جانبه بابیان و كشتار این گروه، بدعتی ویرانگر بود؛ آن چنان كه افراد ضعیف الایمان و لاابالی در دام این مذهب استعماری و شیطانی می‌افتاد و در تبلیغ و ترویج آن جدیت می‌ورزیدند. یكی از اقدامات مؤثر شهید ثالث، برپایی جلسات سخنرانی بود. وی در منابر و مجالس، به افشاگری عناصر فاسد بابیه پرداخت و عقاید غیراسلامی آنان را با دلیل و برهان، باطل كرد.<ref> ر.ك: شهیدان راه فضیلت، ص 477؛ الكرام البرره، ج 1، ص 227؛ مجله حوزه، شماره 56 و 57، ص 392 و 393؛ علمای بزرگ شیعه از كلینی تا خمینی، ص 246؛ قصص العلما، ص 58ـ66 و معارف الرجال، ج 2، ص 207.</ref>
+
فتوای مجتهد برغانی، نقطه عطفی در «تاریخ شیعه» به شمار می‌آید؛ چون به دنبال آن، مجتهدان مشهور دیگری وارد میدان شدند و حکم شهید ثالث را تأیید و تصدیق کردند، از جمله: آیا سید محمدمهدی، فرزند آقا [[سید علی طباطبایی|سید علی]] «صاحب ریاض»؛ حاجی ملا محمدجعفر استرآبادی؛ آخوند ملا آقای دربندی؛ سید محمدحسین اصفهانی «[[صاحب فصول]]»؛ آقا سید ابراهیم موسوی قزوینی «صاحب ضوابط» و [[شیخ محمدحسن نجفی]] «صاحب جواهر».
  
شیخ [[آقا بزرگ تهرانی]] از قیام شهید ثالث چنین یاد می‌كند: «در عصر رهبری شهید ثالث، بابیان سر به شورش برداشتند و خون عده‌ای بی‌گناه بر زمین ریختند. او شجاعانه قیام كرد و به نبرد پرداخت و قهرمانانه با دشمنان دین مبارزه كرد و فتوا بر كفر و نجاست آنان داد؛ گمراهی آنان را برای مردم روشن كرد و تمام آرزوهای آنان را نقش بر آب نمود...».<ref> مجله حوزه، شماره 56 و 57، ص 393 و شماره 61، ص 207.</ref>
+
پیروی علما و مردم از فتوای تاریخی شهید ثالث و منزوی شدن [[شیخیه]] در [[ایران]]، [[عراق]] و سایر مراکز [[شیعه]]، حتی در زادگاه شیخ احمد احسائی، همگی نشانگر [[خلوص]]، تفقه، [[شجاعت]] و مقبولیت عمومی مجتهد برغانی است.<ref> همان و تاریخ جنبش‌های مذهبی در ایران، ج ۴، ص ۱۶۰۸.</ref>
  
تنكابنی در این خصوص می‌نویسد: «در سال آخر به جهت شیوع مذهب باب، آن جناب غالباً بر بالای منبر به وعظ مردم اشتغال داشت و آنان را از نیت سوء و انحرافی علی محمد باب و پیروانش هشدار می‌داد و در سخنرانی‌های خود، این گروه را تكفیر می‌كرد».<ref> قصص العلماء، ص 56 و 57.</ref>
+
میرعلی محمد شیرازی بعد از فوت استادش، ادعای بابیت، مهدویت، نبوت و شارعیت کرد و مدعی [[وحی]] و دین جدید گردید و آخرین ادعایش هم ربوبیت و حلول الوهیت بود.<ref> ر.ک: خاتمیت پیامبر اسلام و ابطال تحلیلی بابیگری، بهائیگری، قادیانیگری، یحیی نوری.</ref>
  
'''محراب و منبر'''
+
[[فتنه]] «[[بابیه]]» ادامه‌دهنده همان مکتب منحرف [[شیخیه]] بود، به طوری که مورد حمایت استعمارگران قرار گرفت. در عصر حاضر نیز این جریان فاسد و انحرافی از سوی استکبار جهانی و صهیونیزم مورد پشتیبانی قرار می‌گیرد. در این موقعیت خطیر است که «سکوت خواص» زمینه رشد و شیوع آن را بیشتر می‌کند. برغانی با عزمی راسخ‌تر به میدان نبرد قدم می‌گذارد و فتوای تاریخی خود را مبنی بر [[کفر|کفر]] و [[ارتداد]] این گروه، صادر می‌کند.
  
یكی از اقدامات مجتهد برغانی، برپایی [[نماز جمعه]] بود.<ref> فرزندان و نوادگان شهید ثالث بعد از شهادت وی، [[نماز جمعه]] قزوین را در همان مسجد و محل شهادتش اقامه می‌كردند. مكارم الآثار، ج 5، پاورقی ص 1714.</ref> در این خصوص شاگردش چنین نقل می‌كند: «شهید ثالث نماز جمعه می‌خواند... موعظه‌هایش فصیح و بلیغ بود. وی داستان‌های شیرین و جذابی را در منبر بیان می‌كرد. مباحث ایشان دربردارنده تفسیر، اصول دین، [[احكام]] و اخلاقیات بود. لذا طلاب در مجلس سخنرانی‌اش حاضر شده و این مباحث را می‌نوشتند».<ref> قصص العلماء، ص 20.</ref>
+
شورش همه جانبه بابیان و کشتار این گروه، بدعتی ویرانگر بود؛ آن چنان که افراد ضعیف الایمان و لاابالی در دام این مذهب استعماری و شیطانی می‌افتادند و در تبلیغ و ترویج آن جدیت می‌ورزیدند. یکی از اقدامات مؤثر شهید ثالث، برپایی جلسات سخنرانی بود. وی در منابر و مجالس، به افشاگری عناصر فاسد بابیه پرداخت و عقاید غیراسلامی آنان را با دلیل و [[برهان]]، باطل کرد.<ref> ر.ک: شهیدان راه فضیلت، ص ۴۷۷؛ الکرام البرره، ج ۱، ص ۲۲۷؛ مجله حوزه، شماره ۵۶ و ۵۷، ص ۳۹۲ و ۳۹۳؛ علمای بزرگ شیعه از کلینی تا خمینی، ص ۲۴۶؛ قصص العلما، ص ۵۸ـ۶۶ و معارف الرجال، ج ۲، ص ۲۰۷.</ref>
  
از اقدامات دیگر مجتهد برغانی، تأسیس مسجدی است كه به «جامع صغیر» معروف شد و پس از به شهادت رسیدن او، به نام «مسجد شهیدی» شهرت یافت. خانه محقر وی متصل به همین مسجد بود.<ref> اجساد جاویدان، ص 221؛ گنجینه دانشمندان، ج 6، ص 162 و علمای بزرگ شیعه از كلینی تا خمینی، ص 246.</ref>
+
شیخ [[آقا بزرگ تهرانی]] از قیام شهید ثالث چنین یاد می‌کند: «در عصر رهبری شهید ثالث، بابیان سر به شورش برداشتند و خون عده‌ای بی‌گناه بر زمین ریختند. او شجاعانه قیام کرد و به نبرد پرداخت و قهرمانانه با دشمنان [[دین]] مبارزه کرد و فتوا بر کفر و نجاست آنان داد؛ گمراهی آنان را برای مردم روشن کرد و تمام آرزوهای آنان را نقش بر آب نمود...».<ref> مجله حوزه، شماره ۵۶ و ۵۷، ص ۳۹۳ و شماره ۶۱، ص ۲۰۷.</ref>
  
تنكابنی درباره عبادت برغانی می‌نگارد: «ایشان همیشه از نصف شب تا هنگام اذان صبح در مسجد حاضر می‌شد و به مناجات، [[دعا]] و اشك می‌پرداخت و مناجات خمسه عشر را نیز از حفظ می‌خواند... حتی در فصل زمستان در حالی كه برف به شدت می‌آمد، به تضرع و مناجات مشغول می‌شد...».<ref> قصص العلما، ص 20.</ref>
+
تنکابنی در این خصوص می‌نویسد: «در سال آخر به جهت شیوع مذهب باب، آن جناب غالباً بر بالای منبر به وعظ مردم اشتغال داشت و آنان را از نیت سوء و انحرافی علی محمد باب و پیروانش هشدار می‌داد و در سخنرانی‌های خود، این گروه را [[تکفیر|تکفیر]] می‌کرد».<ref> قصص العلماء، ص ۵۶ و ۵۷.</ref>
  
'''لقبی آسمانی'''
+
'''محراب و منبر:'''
  
در طول تاریخ تشیع، دانشوران بی‌شماری به فیض شهادت نائل آمده‌اند؛ با این وجود، فقط برخی از آن‌ها به واژه مقدس «شهید» معروف و موصوف شده‌اند كه در این جا به اسم چند تن از آن‌ها بسنده می‌كنیم:
+
یکی از اقدامات مجتهد برغانی، برپایی [[نماز جمعه]] بود.<ref> فرزندان و نوادگان شهید ثالث بعد از شهادت وی، نماز جمعه قزوین را در همان مسجد و محل شهادتش اقامه می‌کردند. مکارم الآثار، ج ۵، پاورقی ص ۱۷۱۴.</ref> در این خصوص شاگردش چنین نقل می‌کند: «شهید ثالث نماز جمعه می‌خواند... موعظه‌هایش فصیح و بلیغ بود. وی داستان‌های شیرین و جذابی را در منبر بیان می‌کرد. مباحث ایشان دربردارنده [[تفسیر قرآن|تفسیر]]، [[اصول دین]]، [[احکام]] و [[اخلاق|اخلاقیات]] بود. لذا طلاب در مجلس سخنرانی‌اش حاضر شده و این مباحث را می‌نوشتند».<ref> قصص العلماء، ص ۲۰.</ref>
  
# شهید اول، شیخ شمس‌الدین ابوعبدالله محمد بن جمال‌الدین مكی عاملی نبطی جزّینی (تاریخ شهادت: 786 هـ.ق)
+
از اقدامات دیگر مجتهد برغانی، تأسیس [[مسجد|مسجدی]] است که به «جامع صغیر» معروف شد و پس از به شهادت رسیدن او، به نام «مسجد شهیدی» شهرت یافت. خانه محقر وی متصل به همین مسجد بود.<ref> اجساد جاویدان، ص ۲۲۱؛ گنجینه دانشمندان، ج ۶، ص ۱۶۲ و علمای بزرگ شیعه از کلینی تا خمینی، ص ۲۴۶.</ref>
# شهید ثانی: شیخ زین‌الدین بن علی عاملی شامی (تاریخ شهادت: 966 هـ.ق)
 
# شهید ثالث: این عنوان به چند نفر اطلاق شده است. بعضی مجتهد برغانی را شهید سوم لقب داده‌اند و بعضی دیگر، وی را «شهید رابع» نامیده‌اند.<ref> ر.ك: ریحانه الادب، ج ص 279 و 280؛ شهیدان راه فضیلت، 476 و مجله حوزه، ش 56 و 57، ص 393 و 394.</ref>
 
  
'''باقیات الصّالحات'''
+
تنکابنی درباره [[عبادت]] برغانی می‌نگارد: «ایشان همیشه از نصف شب تا هنگام [[اذان]] صبح در مسجد حاضر می‌شد و به مناجات، [[دعا]] و اشک می‌پرداخت و [[مناجات خمسة عشر]] را نیز از حفظ می‌خواند... حتی در فصل زمستان در حالی که برف به شدت می‌آمد، به تضرع و مناجات مشغول می‌شد...».<ref> قصص العلما، ص ۲۰.</ref>
  
از جمله آثار شهید ثالث، تأسیس مراكز دینی و عبادی است، از جمله:
+
'''باقیات الصّالحات:'''
  
# مسجدی در قزوین، واقع در محله «دیمج»
+
از جمله آثار شهید ثالث، که تا عصر حاضر، به نام آن شهید معروف است، تأسیس مراکز دینی و عبادی است، از جمله:
# مدرسه علوم دینی در سه طبقه، در شمال مسجد فوق
 
# مسجدی در كربلای مقدس، واقع در محله «باب السلامه»
 
  
تمامی این آثار تا عصر حاضر، به نام آن شهید معروف است.<ref> مجله حوزه، شماره 56 و 57، ص 396.</ref>
+
#مسجدی در قزوین، واقع در محله «دیمج»
 +
#مدرسه علوم دینی در سه طبقه، در شمال مسجد فوق
 +
#مسجدی در [[کربلا|کربلا]]، واقع در محله «باب السلامه».<ref> مجله حوزه، شماره ۵۶ و ۵۷، ص ۳۹۶.</ref>
  
 
==شهادت==
 
==شهادت==
  
علامه سید محسن امین در اعیان الشیعه درباره کیفیت به شهادت رسیدن ایشان می فرمایند: قتل او توسط بابیه در مسجدش انجام گرفت و در حالی که او در حال سجده بود به او هشت ضربه وارد آوردند، او دو روز باقی ماند و سپس به رحمت خدا رفت.
+
علامه [[سید محسن امین]] در [[اعیان الشیعه (کتاب)|اعیان الشیعه]] درباره کیفیت به شهادت رسیدن ایشان می فرمایند: قتل او توسط [[بابیه]] در مسجدش انجام گرفت و در حالی که او در حال [[سجده]] بود به او هشت ضربه وارد آوردند، او دو روز باقی ماند و سپس به رحمت خدا رفت. (۱۲۶۳ یا ۱۲۶۴ ق)
 
 
شهید ثالث که پس از تحمل ضربات نیزه کوردلان دانست شهید شدنش قطعی است تمام تلاش خود را انجام داد تا با بیرون کشیدن جسم خونین خود مبادا حرمت مسجد را لکه دار کند.
 
 
 
بنابر وصیت شهید بزرگوار یا بر اثر جو اجتماعی و سیاسی آن روزگار (فتنه‌های شیخیه و بابیه) جنازه مطهرش باید به عتبات عالیات [[عراق]] برده می‌شد؛ ولی به عللی، این كار به تأخیر گذاشته شد. لذا به رسم امانت و موقتاً، پیكر مطهر برغانی در مقبره «حاج میرزا ابوالقاسم شیرازی» دفن گردید. از مراسم به خاكسپاری، چند ماه و یا چند سالی نگذشته بود كه بازماندگانش تصمیم به انتقال پیكرش به عتبات عالیات می‌گیرند.<ref>بر اساس نقل دیگر، بازماندگان و ارادتمندان شهید در حال تعمیر قبر بودند كه این كرامت را مشاهده كردند.</ref>
 
 
 
با حضور پرشكوه مردم و به ویژه علما و طلاب، در حالی كه بیرق‌های عزاداری در خیابان‌ها و كوچه‌ها به اهتزاز درآمده بود، با ذكر [[صلوات]] و آوای قرآن، خاك‌ها و سنگ‌های قبر به كناری نهاده می‌شود. پس از نبش قبر، متوجه می‌شوند كه بدن مطهر شهید برغانی، در كمال سلامت و تازگی است و هیچ نشانه تغییر و پوسیدگی در آن دیده نمی‌شود. طنین الله اكبر و صلوات در فضای قبرستان پیچید.
 
  
این خبر در مدتی كوتاه، به گوش همه رسید. سیل جمعیت از هر سو به سمت زیارتگاه امامزاده حسین علیه‌السلام رهسپار شد. گروه گروه از علما، مقامات كشوری و مردم به قصد مشاهده و [[زیارت]] این واقعه به زیارتگاه شتافتند. پیكر مطهر شهید برغانی آماده انتقال به [[عراق]] بود. مردم با گریه و خواهش، از بازماندگان برغانی خواستند تا اجازه دهند پیكر برغانی در قزوین به خاك سپرده شود. بازماندگان برغانی خواسته علما و مردم را پذیرفتند و پیكرش را در قزوین به خاك سپردند.<ref>ر.ك: اجساد جاویدان، ص223 و 224؛ ریحانه الادب، ج1، ص247 و قصص العلماء، ص 58.</ref>
+
بنابر وصیت شهید بزرگوار یا بر اثر جو اجتماعی و سیاسی آن روزگار (فتنه‌های شیخیه و بابیه) جنازه مطهرش باید به [[عتبات عالیات]] برده می‌شد؛ ولی به عللی، این کار به تأخیر گذاشته شد. لذا به رسم امانت و موقتاً، پیکر مطهر برغانی در مقبره «حاج میرزا ابوالقاسم شیرازی» دفن گردید. از مراسم به خاکسپاری، چند ماه و یا چند سالی نگذشته بود که بازماندگانش تصمیم به انتقال پیکرش به عتبات عالیات [[عراق]] می‌گیرند.<ref>بر اساس نقل دیگر، بازماندگان و ارادتمندان شهید در حال تعمیر قبر بودند که این کرامت را مشاهده کردند.</ref> با حضور پرشکوه مردم و به ویژه علما و طلاب، در حالی که بیرق‌های عزاداری در خیابان‌ها و کوچه‌ها به اهتزاز درآمده بود، با ذکر [[صلوات]] و آوای قرآن، خاک‌ها و سنگ‌های قبر به کناری نهاده می‌شود. پس از [[نبش قبر]]، متوجه می‌شوند که بدن مطهر شهید برغانی، در کمال سلامت و تازگی است و هیچ نشانه تغییر و پوسیدگی در آن دیده نمی‌شود. پیکر مطهر شهید برغانی آماده انتقال به [[عراق]] بود. مردم با گریه و خواهش، از بازماندگان برغانی خواستند تا اجازه دهند پیکر برغانی در قزوین به خاک سپرده شود. بازماندگان برغانی خواسته علما و مردم را پذیرفتند و پیکرش را در قزوین به خاک سپردند.<ref>ر.ک: اجساد جاویدان، ص۲۲۳ و ۲۲۴؛ ریحانه الادب، ج۱، ص۲۴۷ و قصص العلماء، ص ۵۸.</ref>
  
 
==پانویس==
 
==پانویس==
<references/>
+
<references />
 
 
 
==منابع==
 
==منابع==
* محمدابراهيم احمدي، تلخيص از كتاب گلشن ابرار، جلد صفحه 134.
+
*محمدابراهیم احمدی، تلخیص از کتاب گلشن ابرار، جلد ۳، صفحه ۱۳۴.
* محمد جلال توکلی، مختصری از آثار و زندگانی ملا محمدتقی برغانی شهید ثالث، مجله محدث نو، مهر و آبان 1387، پیش شماره 1 صفحه 13. در دسترس در [http://www.hawzah.net/fa/Magazine/View/6441/7043/0 پایگاه اطلاع رسانی حوزه]، بازیابی: 1 اسفند ماه 1392.
+
*محمد جلال توکلی، مختصری از آثار و زندگانی ملا محمدتقی برغانی شهید ثالث، مجله محدث نو، مهر و آبان ۱۳۸۷، پیش شماره ۱ صفحه ۱۳، در دسترس در [http://www.hawzah.net/fa/Magazine/View/6441/7043/0 پایگاه اطلاع رسانی حوزه]، بازیابی: ۱ اسفند ماه ۱۳۹۲.
  
 
[[رده:علمای قرن سیزدهم]]
 
[[رده:علمای قرن سیزدهم]]

نسخهٔ ‏۱۳ ژوئیهٔ ۲۰۲۰، ساعت ۱۲:۰۰

ملا محمدتقی برغانی (۱۲۶۲-۱۱۷۲ ق) معروف به «شهید ثالث»، از مشاهیر علمای شیعه در قرن سیزدهم هجری است. مقام علمی و معنوی ملا محمد، وی را به مرجعیت دینی رساند و زهد، ایمان، توکل، تلاش در جهت ترویج معارف، برآوردن خواسته‌های مردم در حد توان و رسیدگی او به حال مستمندان، سبب شد مورد توجه و محبت همگان قرار بگیرد.[۱] شهید ثالث نقش ممتازی در مبارزه با فرقه های منحرف از جمله شیخیه و بابیه داشت و سرانجام توسط همانها به شهادت رسید.

ملا محمدتقی برغانی

تحصیلات و استادان

محمدتقی برغانی متولد سال ۱۱۷۲ قمری در روستای «برَغان» کرج بود. او به تشویق پدرش ملا محمد ملائکه، از بزرگان حوزه علمیه قزوین، به تحصیل علوم دینی می‌پردازد. «وی تحصیلات مقدماتی و مقداری از فقه و اصول را در نزد دانشمندان قزوین به پایان برده و آنگاه رهسپار قم می‌شود. در آنجا در حوزه درسی علامه محقق میرزای قمی حضور یافته و سپس به اصفهان می‌رود و از بزرگان این شهر، حکمت و کلام را فرامی‌گیرد. بالاخره به کربلا می‌آید و چند سالی در درس سید علی طباطبایی «صاحب ریاض» شرکت جسته و بعد به ایران (تهران یا قزوین) بازمی‌گردد».[۲]

استادان وی عبارتند از:

  1. پدرش ملا محمد ملائکه (متوفی: ۱۲۰۰ هـ.ق)
  2. آقا محمد بیدآبادی (متوفی: ۱۱۹۷ هـ.ق)
  3. ملا علی نوری (متوفی: ۱۲۴۶ هـ.ق)
  4. محمدباقر وحید بهبهانی (متوفی: ۱۲۰۵ هـ.ق)
  5. سید علی طباطبایی، معروف به «صاحب ریاض» (متوفی: ۱۲۳۱ هـ.ق)
  6. میرزا ابوالقاسم گیلانی قمی، معروف به «میرزای قمی» و «صاحب قوانین» (متوفی: ۱۲۳۱ هـ.ق)[۳]
  7. شیخ جعفر کاشف الغطاء (متوفی: ۱۲۲۸ هـ.ق)
  8. سید محمد طباطبایی، معروف به «سید محمد مجاهد» (متوفی: ۱۲۴۲ هـ.ق)[۴]

شهید ثالث در متن اجازه‌‌نامه‌ای که به شاگردش «تنکابنی» داده، اسامی مشایخ اجازات خود را این سه نفر معرفی کرده است:[۵] شیخ جعفر کاشف الغطاء، سید علی طباطبایی و سید محمد مجاهد.[۶] برخی میرزای قمی را به مشایخ اجازه شهید ثالث افزوده‌اند.[۷]

شاگردان

با این که ملا محمدتقی برغانی در شهرهای اصفهان، کربلا، نجف، تهران و قزوین به تدریس اشتغال داشت،[۸] متأسفانه شرح‌حال‌نگاران به معرفی شاگردان ملا محمدتقی برغانی چندان نپرداخته و در بین شاگردان او، بیشتر از فرزندان وی و میرزا محمد تنکابنی و سید محمدحسین قزوینی یاد کرده‌اند. تنکابنی دارای آثار علمی فراوانی است؛ از جمله «تذکره العلماء» و «قصص العلماء». سید محمدحسین قزوینی برخی از مجلدات کتاب «منهج الاجتهاد» برغانی را استنساخ کرد و بر کتاب «لعان» استادش تعلیقاتی نوشت.[۹]

آثار علمی

سیره عملی و همیشگی برغانی این بود که روزها به امر تدریس، تألیف، ترویج دین، تبلیغ شریعت و هدایت مردم مشغول بود و شب‌ها نیز از نیمه شب تا سحر به مناجات، تهجد، عبادت و گریه می‌پرداخت.[۱۰]

او آشنا به فنون نگارش بود و آثار بسیار ارزشمندی خلق کرد و به یادگار گذاشت، تنکابنی در خصوص آثار او می‌نویسد: «آن زمانی که در قزوین تحصیل می‌کردم، شهید مشغول به اتمام تألیف این کتاب (منهج الاجتهاد) بودند؛ به طوری که دید و بازدید، عروسی و عزا، همه را ترک کرده بود و به تألیف کتاب «منهج» مشغول بود. مگر روزها به جهت وقت عصر، مقدار دو ساعت به غروب مانده می‌نشستند و به مرافعات اشتغال داشتند و سایر اوقات را به تألیف مشغول بودند».[۱۱]

آثار او عبارتند از:

  • ۱. عیون الاصول: وی در این کتاب که دو جلد است، اشکالات و نقدهایی بر «قوانین» وارد کرده است. او در این باره می‌گوید: «در سفر جهاد، شب‌ها با حاجی ملا احمد نراقی ایرادات مرا در عیون الاصول بر میرزا، عنوان می‌کردیم و با هم گفتگو می‌داشتیم».[۱۲]
  • ۲. منهج الاجتهاد: این کتاب که ۲۴ جلد است، شرح «شرایع الاسلام» و یک دوره فقه استدلالی است که شامل مباحث فقهی طهارت تا دیات می‌باشد. این اثر نفیس از منابع مهم فقیهان شیعه در تحقیقات فقهی و فتاوای آن‌ها بود. «صاحب جواهرالکلام زمانی که به نگارش کتاب «جهاد» رسید، اسباب و منابع تحقیقی لازم را نداشت؛ زیرا فقها کمتر در باب «جهاد» کتاب و رساله‌ نوشته‌اند. از قضا، ‌محمد آقا فرزند شهید برغانی در نجف اشرف به تحصیل می‌پرداخت؛ لذا شیخ محمدحسن نجفی جلد چهارم منهج الاجتهاد را به رسم عاریه از فرزند فقیه شهید گرفته و در تألیف و تکمیل کتاب جهاد از مباحث فقهی آن استفاده به عمل آورد».[۱۳]
  • ۳. ملخص العقائد: درباره علم کلام است.
  • ۴. مجالس المتقین: این کتاب درباره مطالب اخلاقی است که مشتمل بر ۵۰ مجلس می‌باشد. تاریخ نگارش آن سال ۱۲۵۸ هـ.ق است.
  • ۵. رساله‌ای در نماز جمعه.
  • ۶. رساله‌ای در طهارت.
  • ۷. رساله‌ای در نماز و روزه.
  • ۸. رساله‌ای در قضاء نمازها.
  • ۹. رساله‌ای در دیات؛ به زبان فارسی.[۱۴]

حوزه علمیه قزوین

حوزه علمیه قزوین در زمینه تدوین «دائره المعارف فقهی» سهم چشمگیری داشت. پس از برچیده شدن بساط اخباری و تجدید حیات فقه شیعه، در قرن سیزدهم هجری، بیش از ۴۰ اثر دائره‌المعارف گونه فقهی نگاشته شده که حدود نصف این آثار را «مکتب قزوین» به جهان علم تقدیم کرده است.[۱۵] برخی از آثار فقهی خاندان «برغانی» عبارتند از:

  1. فقه ملائکه، اثر شیخ ملا محمد ملائکه
  2. منهج الاجتهاد، اثر ملا محمدتقی برغانی
  3. موسوعه برغانی، اثر ملا محمدصالح[۱۶]

سید جمال‌الدین اسدآبادی، مصلح بیدارگر جهان تشیع را می‌توان از ثمرات حوزه علمیه قزوین و از شاگردان فکری خاندان «برغانی» شمرد. نبرد مدرسه فکری قزوین به رهبری خاندان برغانی، انحرافات مذهبی، شیخیه و بابیّه، ستم‌های دربار ایران و استعمار، تجمع زبده‌ترین و مشهورترین علوم عقلی و هجرت مشتاقان فلسفه به سمت قزوین، باعث شهرت این مرکز علمی شد.

سید صفدر پدر سید جمال‌الدین که از استعداد و علاقه فرزند آگاهی داشت، او را همراه خود به قزوین آورد. سید جمال‌الدین در ۱۰ سالگی (۱۲۶۳ یا ۱۲۶۴ هـ.ق) وارد قزوین شد. پدرش به محض ورود به قزوین، همراه فرزندش به محضر ملا محمدتقی برغانی و شیخ محمدصالح می‌رسد. در همین جلسه است که وی مورد اعجاب و تحسین آن بزرگوار قرار می‌گیرد و محمدتقی برغانی و برادرش حجره‌ای از مدرسه وسیط صالحیه را به آنان می‌دهند تا به تحصیلات حوزوی خود بپردازند.

شیخ محمدعلی، فرزند محمدصالح برغانی ـ که از دوستان و هم‌شاگردی‌های سید جمال‌الدین در مدرسه صالحیه است ـ تاریخ ورود سید جمال را به قزوین، پیش از ۱۵ ذی القعده سال ۱۲۶۳ هـ.ق یاد کرده است. سید جمال‌الدین در این مدرسه فکری عظیم که مشحون به روح آزادی‌خواهی و نبرد با استبداد و انحرافات مذهبی بود، پرورش یافت.[۱۷]

برغانی به مرجعیت رسید و برای پرورش نیروهای صالح، به تقویت افراد و مراکز مذهبی و علمی پرداخت. حوزه علمیه قزوین با کوشش او به رشد و بالندگی قابل تحسینی رسید. او همچون پدر مجتهدش، شیخ محمد ملائکه برغانی، به نشر فرهنگ تشیع و مسلک اصولی همت ورزید و شاگردان ممتازی را به جامعه شیعی تحویل داد. او بیشتر عمر شریفش را در قزوین سپری کرد. وی استاد بزرگ و فرزانه‌ای برای دانش‌پژوهان آن دیار به شمار می‌آمد.[۱۸]

فعالیتهای اجتماعی و فرهنگی

صلابت دینی:

یکی از صفات برجسته انسان‌های صالح و شجاع، مبارزه جدی با مفسدان است. حاج ملا محمدتقی برغانی در مسئله امر به معروف و نهی از منکر، بسیار جدی بود؛ به نحوی که از برکت فعالیت‌های وی و برادرش، ملا محمدصالح، شهر قزوین از ناهنجاری‌های اخلاقی و اجتماعی‌ پاکسازی شد و مردم این شهر از دیگر شهرها متدین‌تر شدند.[۱۹]

برغانی همچنین به حکم وظیفه شرعی، در عرصه‌های دیگری چون اجرای حدود شرعی، شرکت در جبهه جنگ و مبارزه فرهنگی با مذاهب استعماری نیز فعالیت داشت.

منادی ولایت فقیه:

در روزگار ریاست شهید ثالث در تهران، بر اثر بی‌کفایتی فتحعلی شاه قاجار، ولایات شمال ایران به اشغال ارتش روس درمی‌آید. پس از این شکست خفت‌بار (۱۲۲۸ هـ.ق) رقابت انگلستان و فرانسه در ایران شدت پیدا می‌کند؛ به نحوی که انگلستان در همه امور داخلی کشور دخالت می‌کند. مجتهد برغانی در چنین شرایطی، برای نخستین بار نظریه «ولایت فقیه» را مطرح و حکومت پادشاهی را نامشروع اعلام می‌کند.

فتوای او و قیام خاندان برغانی، با توجه به اوضاع نابسامان مملکت، جرقه امیدی برای یک تحول اساسی بود که استمرار و تقویت علمی و عملی این اندیشه سیاسی، سلسله قاجار را با دشواری جدیدی مواجه می‌کرد؛ لذا علمای طراز اول تهران از سوی شاه به کاخ گلستان دعوت می‌شوند. سرانجام، جلسه و مذاکرات فقهی در حضور شاه شروع می‌شود و مجتهد آگاه و شجاع برغانی نظریه «رهبری فقیهان در عصر غیبت کبری» را عنوان می‌کند و برای نجات ملت و کشور و رفع نابسامانی‌ها، خواستار سلب اختیار از شاه و شاهزادگان می‌شود.

شیخ محمدصالح نیز در تأیید آرای فقهی برادرش،‌ ادله خود را بیان می‌کند و می‌گوید: «جنگ، ترک مخاصمه و قرارداد صلح، مذاکره با دولت‌های خارجی و... باید به اذن فقیه جامع الشرایط باشد». گروهی از دانشمندان حاضر در جلسه، سخنان شهید ثالث و برادرش را تأیید و تصدیق می‌کنند؛ ولی شیخ ملا محمدعلی مازندرانی معروف به «جنگلی» ـ که از مقربان دربار شاه بود ـ به دفاع از مقام سلطنت و نقش رهبری فتحعلی شاه، برمی‌خیزد. فتحعلی شاه که از فتوا و حکم شهید ثالث هراسناک شده بود، برای ایمن شدن از این مسئله بهترین راه ممکن را در این دید که او و برادرانش را به عراق تبعید کند.[۲۰]

شهید ثالث در کتاب‌های زکات، قضا و دیگر کتاب‌های فقهی خود، نظریه ولایت فقیه را مطرح کرده است. او در کتاب «جهاد» می‌نویسد: «در صورتی که طائفه‌ای از مسلمانان با فرقه‌ای از دشمن قوی، برخورد کردند و یا این که طائفه‌ای از اهل حق و مسلمانان، مورد حمله و طغیان گروهی از اهل باطل قرار گرفتند و قادر نبودند که دشمن را دفع کنند مگر با تهیه سرباز و سپاه، در چنین شرایطی... اگر امام علیه‌السلام حاضر باشد، ولی دسترسی به وی برای کسب اجازه مقدور نباشد، در این صورت دستور جهاد و اعلان جنگ و تهیه سپاه بر مجتهد واجب می‌گردد بر اساس نیابت عامه...».[۲۱]

وی در سال ۱۲۵۳ هـ.ق در عصر سلطنت محمدشاه قاجار، در پایان کتاب «ارث» صریحاً حکومت عصر خویش را غیرشرعی و از دولت‌های «ظلمه» دانسته است که زمام امور و حکومت را غاصبانه به خود اختصاص داده است.[۲۲]

مقابله با فرقه‌ها و فتنه‌ها:

در عصر شهید ثالث، جنبش‌های فکری و جریانات انحرافی متعددی در حال شکل‌گیری و گسترش بود که تأسیس و رشد آن‌ها، مرهون حمایت‌های مختلف عوامل داخلی و خارجی بود. عمده‌ترین مکاتب انحرافی و مذاهب استعماری عصر وی، عبارت بودند از:

  • الف. وهابیت: که توسط محمد بن عبدالوهاب نجدی (۱۱۱۵-۱۲۰۶ هـ.ق) تأسیس شد.
  • ب. شیخیه، که توسط شیخ احمد احسائی (۱۱۶۶-۱۲۴۱ هـ.ق) تأسیس شد.
  • ج. بابیه، که توسط میر علی محمد شیرازی (۱۲۳۵-۱۲۶۶ هـ.ق) تأسیس شد.[۲۳]

شهید ثالث نقش ممتازی در مبارزه با شیخیه و بابیه داشت. شیخ احمد احسایی بحرینی، به سبب روابط صمیمانه‌ای که با فتحعلی شاه برقرار کرده بود مورد توجه شاه و شاهزادگان و بزرگان حکومت ایران قرار گرفته بود. از سوی دیگر، پادشاه سنی عثمانی از وی پشتیبانی می‌کرد. از این رو، علمای ایران و عراق در برخورد با او، روش «تقیه» را در پیش می‌گرفتند.[۲۴]

شیخ احمد در اواخر عمرش به قزوین آمد و در خانه ملا عبدالوهاب قزوینی میهمان شد و در مدت اقامتش در این شهر، به تدریس و ترویج آرای خود پرداخته و به اقامه نماز جماعت مشغول شد.[۲۵] حضور پرنفوذ احسائی و اشاعه عقاید انحرافی وی، ‌موجب نگرانی اصولیین و متشرعین شده بود؛ از این رو، صدها نامه از مراکز علمی شیعه به بیت شهید ثالث و برادرش، شیخ محمدصالح برغانی سرازیر می‌شد که حاکی از سؤال و دادخواهی بود. ملا محمدتقی که خطر را جدی احساس می‌کند، وارد صحنه پیکار می‌شود. او بهترین راه را تشکیل جلسه مناظره می‌داند؛ لذا از احسایی برای مناظره علمی دعوت به عمل می‌آورد. احسائی هم درخواست وی را اجابت می‌کند.[۲۶]

روزی که شیخ احمد همراه عده‌ای از پیروانش، به خانه مجتهد برغانی می‌آید، وی در حضور علمای فریقین، درباره عقاید وی سؤالاتی مطرح می‌کند، در این مناظره و مباحثه طولانی، شهید ثالث اشکالات فراوانی بر عقاید احسائی وارد می‌سازد و بر پاسخ‌های سست وی، خط بطلان می‌کشد؛ به نحوی که شیخ احمد احسایی محکوم و مغلوب می‌شود. با این وجود، مؤسس شیخیه به نظرات غیرمستند و انحرافی خود پافشاری می‌کند. لذا مجتهد فرزانه و شجاع ـ برخلاف اهل تقیه ـ به کافر و مرتد بودن شیخیه، فتوا می‌دهد. در مدت زمان کوتاهی خبر محکومیت و تکفیر احسایی از سوی شهید ثالث در قزوین و دیگر شهرها می‌پیچد. تأثیر حکم و فتوای شهید آن چنان سریع بود که جز ملا عبدالوهاب هیچ فرد دیگری پشت سر احسائی نماز نمی‌خواند.[۲۷]

فتوای مجتهد برغانی، نقطه عطفی در «تاریخ شیعه» به شمار می‌آید؛ چون به دنبال آن، مجتهدان مشهور دیگری وارد میدان شدند و حکم شهید ثالث را تأیید و تصدیق کردند، از جمله: آیا سید محمدمهدی، فرزند آقا سید علی «صاحب ریاض»؛ حاجی ملا محمدجعفر استرآبادی؛ آخوند ملا آقای دربندی؛ سید محمدحسین اصفهانی «صاحب فصول»؛ آقا سید ابراهیم موسوی قزوینی «صاحب ضوابط» و شیخ محمدحسن نجفی «صاحب جواهر».

پیروی علما و مردم از فتوای تاریخی شهید ثالث و منزوی شدن شیخیه در ایران، عراق و سایر مراکز شیعه، حتی در زادگاه شیخ احمد احسائی، همگی نشانگر خلوص، تفقه، شجاعت و مقبولیت عمومی مجتهد برغانی است.[۲۸]

میرعلی محمد شیرازی بعد از فوت استادش، ادعای بابیت، مهدویت، نبوت و شارعیت کرد و مدعی وحی و دین جدید گردید و آخرین ادعایش هم ربوبیت و حلول الوهیت بود.[۲۹]

فتنه «بابیه» ادامه‌دهنده همان مکتب منحرف شیخیه بود، به طوری که مورد حمایت استعمارگران قرار گرفت. در عصر حاضر نیز این جریان فاسد و انحرافی از سوی استکبار جهانی و صهیونیزم مورد پشتیبانی قرار می‌گیرد. در این موقعیت خطیر است که «سکوت خواص» زمینه رشد و شیوع آن را بیشتر می‌کند. برغانی با عزمی راسخ‌تر به میدان نبرد قدم می‌گذارد و فتوای تاریخی خود را مبنی بر کفر و ارتداد این گروه، صادر می‌کند.

شورش همه جانبه بابیان و کشتار این گروه، بدعتی ویرانگر بود؛ آن چنان که افراد ضعیف الایمان و لاابالی در دام این مذهب استعماری و شیطانی می‌افتادند و در تبلیغ و ترویج آن جدیت می‌ورزیدند. یکی از اقدامات مؤثر شهید ثالث، برپایی جلسات سخنرانی بود. وی در منابر و مجالس، به افشاگری عناصر فاسد بابیه پرداخت و عقاید غیراسلامی آنان را با دلیل و برهان، باطل کرد.[۳۰]

شیخ آقا بزرگ تهرانی از قیام شهید ثالث چنین یاد می‌کند: «در عصر رهبری شهید ثالث، بابیان سر به شورش برداشتند و خون عده‌ای بی‌گناه بر زمین ریختند. او شجاعانه قیام کرد و به نبرد پرداخت و قهرمانانه با دشمنان دین مبارزه کرد و فتوا بر کفر و نجاست آنان داد؛ گمراهی آنان را برای مردم روشن کرد و تمام آرزوهای آنان را نقش بر آب نمود...».[۳۱]

تنکابنی در این خصوص می‌نویسد: «در سال آخر به جهت شیوع مذهب باب، آن جناب غالباً بر بالای منبر به وعظ مردم اشتغال داشت و آنان را از نیت سوء و انحرافی علی محمد باب و پیروانش هشدار می‌داد و در سخنرانی‌های خود، این گروه را تکفیر می‌کرد».[۳۲]

محراب و منبر:

یکی از اقدامات مجتهد برغانی، برپایی نماز جمعه بود.[۳۳] در این خصوص شاگردش چنین نقل می‌کند: «شهید ثالث نماز جمعه می‌خواند... موعظه‌هایش فصیح و بلیغ بود. وی داستان‌های شیرین و جذابی را در منبر بیان می‌کرد. مباحث ایشان دربردارنده تفسیر، اصول دین، احکام و اخلاقیات بود. لذا طلاب در مجلس سخنرانی‌اش حاضر شده و این مباحث را می‌نوشتند».[۳۴]

از اقدامات دیگر مجتهد برغانی، تأسیس مسجدی است که به «جامع صغیر» معروف شد و پس از به شهادت رسیدن او، به نام «مسجد شهیدی» شهرت یافت. خانه محقر وی متصل به همین مسجد بود.[۳۵]

تنکابنی درباره عبادت برغانی می‌نگارد: «ایشان همیشه از نصف شب تا هنگام اذان صبح در مسجد حاضر می‌شد و به مناجات، دعا و اشک می‌پرداخت و مناجات خمسة عشر را نیز از حفظ می‌خواند... حتی در فصل زمستان در حالی که برف به شدت می‌آمد، به تضرع و مناجات مشغول می‌شد...».[۳۶]

باقیات الصّالحات:

از جمله آثار شهید ثالث، که تا عصر حاضر، به نام آن شهید معروف است، تأسیس مراکز دینی و عبادی است، از جمله:

  1. مسجدی در قزوین، واقع در محله «دیمج»
  2. مدرسه علوم دینی در سه طبقه، در شمال مسجد فوق
  3. مسجدی در کربلا، واقع در محله «باب السلامه».[۳۷]

شهادت

علامه سید محسن امین در اعیان الشیعه درباره کیفیت به شهادت رسیدن ایشان می فرمایند: قتل او توسط بابیه در مسجدش انجام گرفت و در حالی که او در حال سجده بود به او هشت ضربه وارد آوردند، او دو روز باقی ماند و سپس به رحمت خدا رفت. (۱۲۶۳ یا ۱۲۶۴ ق)

بنابر وصیت شهید بزرگوار یا بر اثر جو اجتماعی و سیاسی آن روزگار (فتنه‌های شیخیه و بابیه) جنازه مطهرش باید به عتبات عالیات برده می‌شد؛ ولی به عللی، این کار به تأخیر گذاشته شد. لذا به رسم امانت و موقتاً، پیکر مطهر برغانی در مقبره «حاج میرزا ابوالقاسم شیرازی» دفن گردید. از مراسم به خاکسپاری، چند ماه و یا چند سالی نگذشته بود که بازماندگانش تصمیم به انتقال پیکرش به عتبات عالیات عراق می‌گیرند.[۳۸] با حضور پرشکوه مردم و به ویژه علما و طلاب، در حالی که بیرق‌های عزاداری در خیابان‌ها و کوچه‌ها به اهتزاز درآمده بود، با ذکر صلوات و آوای قرآن، خاک‌ها و سنگ‌های قبر به کناری نهاده می‌شود. پس از نبش قبر، متوجه می‌شوند که بدن مطهر شهید برغانی، در کمال سلامت و تازگی است و هیچ نشانه تغییر و پوسیدگی در آن دیده نمی‌شود. پیکر مطهر شهید برغانی آماده انتقال به عراق بود. مردم با گریه و خواهش، از بازماندگان برغانی خواستند تا اجازه دهند پیکر برغانی در قزوین به خاک سپرده شود. بازماندگان برغانی خواسته علما و مردم را پذیرفتند و پیکرش را در قزوین به خاک سپردند.[۳۹]

پانویس

  1. الکرام البرره، ج ۱، ص ۲۲۷ و اجساد جاویدان، ص ۲۱۹.
  2. شهیدان راه فضیلت، علامه امینی، ص ۴۷۵ و ۴۷۷؛ ریحانه الادب، میرزا محمدعلی مدرس،‌ ج ۱، ص ۲۴۷؛ الکرام البرره، شیخ آقا بزرگ تهرانی، الجزه الاول من قسم الثانی، ص ۲۲۶ و معارف الرجال، شیخ محمد حرزالدین، ج۲، ص۲۰۷.
  3. مجله حوزه، شماره ۵۶ و ۵۷، ص۳۸۹ و ۳۹۰ و شماره ۶۶، ص ۱۷۹؛ الکرام البرره، ج ۱، ص ۲۲۶ و شهیدان راه فضیلت، ص ۴۷۶ و ۴۷۷.
  4. معارف ‌الرجال، ج ۲، ص ۲۰۷ و ریحانه‌الادب، ج ۱، ص ۲۴۷.
  5. قصص العلماء، ص۲۵ و ۲۶.
  6. الکرام البرره، ج۱، ص۲۲۶؛ تذکره العلماء، ص۱۱۹؛ قصص العلماء، ص۲۳ و مکارم الآثار، علامه حبیب آبادی، ج۵، ص۱۷۱۲.
  7. گنجینه دانشمندان. ج۶، ص۱۶۳.
  8. مجله حوزه، شماره ۵۶ و ۵۷، ص ۳۹۰ و شماره ۶۶، ص ۱۸۰.
  9. تراجم الرجال، سید احمد حسینی، ج ۲، ص ۶۶۵ و ۶۷۳.
  10. اجساد جاویدان، ص ۲۱۹.
  11. قصص العلماء، ص ۳۰.
  12. همان، ص ۲۹ و ۳۰.
  13. همان، ص ۳۰؛ اجساد جاویدان، ص ۲۲۳ و مجله حوزه، ش ۶۶، ص ۱۸۱.
  14. الکرام البرره، ج ۱، ص ۲۲۷ و ۲۲۸؛ قصص العلماء، ص ۲۹ و ۳۰؛ شهیدان راه فضیلت، ص ۴۷۸ و ۴۷۹؛ گنجینه دانشمندان، ج ۶، ص ۱۶۳ و غیره.
  15. مجله حوزه، ش ۶۶، ص ۱۷۳ـ۱۷۵.
  16. همان، ص ۱۷۵ـ۱۷۹.
  17. همان، شماره ۵۹ و ۶۰، ص ۱۲۶ـ۱۲۹ و شماره ۶۱، ص ۲۰۵ـ۲۰۸.
  18. حوزه‌های علمیه شیعه در گستره جهان، ص ۵۳۷ و علمای بزرگ شیعه از کلینی تا خمینی، م. جرفادقانی، ص ۲۴۶.
  19. ر.ک: الکرام البرره، ج ۱، ص ۲۲۷؛ قصص العلماء، ص ۹۱؛ شهیدان راه فضیلت، ص ۴۷۷ و مکارم الآثار، ج ۵، ص ۱۷۱۲.
  20. مجله حوزه، شماره ۵۶ و ۵۷، ص ۳۹۰ و ۳۹۱ و شماره ۶۱، ص ۲۰۵.
  21. همان، شماره ۵۶ و ۵۷، ص ۳۸۸ و ۳۸۹.
  22. همان.
  23. همان، ص ۳۹۱.
  24. همان، ص ۳۹۱ و ۳۹۲.
  25. تذکره العلما، ص ۴۶ و قصص العلماء، ص ۴۲.
  26. مجله حوزه، شماره ۵۶ و ۵۷، ص ۳۹۲ و شماره ۶۱، ص ۲۰۶.
  27. همان، تذکره العلما، ص ۳۴۶ و ۴۷ و قصص العلما، ص ۳۸ و ۴۲ـ۴۴.
  28. همان و تاریخ جنبش‌های مذهبی در ایران، ج ۴، ص ۱۶۰۸.
  29. ر.ک: خاتمیت پیامبر اسلام و ابطال تحلیلی بابیگری، بهائیگری، قادیانیگری، یحیی نوری.
  30. ر.ک: شهیدان راه فضیلت، ص ۴۷۷؛ الکرام البرره، ج ۱، ص ۲۲۷؛ مجله حوزه، شماره ۵۶ و ۵۷، ص ۳۹۲ و ۳۹۳؛ علمای بزرگ شیعه از کلینی تا خمینی، ص ۲۴۶؛ قصص العلما، ص ۵۸ـ۶۶ و معارف الرجال، ج ۲، ص ۲۰۷.
  31. مجله حوزه، شماره ۵۶ و ۵۷، ص ۳۹۳ و شماره ۶۱، ص ۲۰۷.
  32. قصص العلماء، ص ۵۶ و ۵۷.
  33. فرزندان و نوادگان شهید ثالث بعد از شهادت وی، نماز جمعه قزوین را در همان مسجد و محل شهادتش اقامه می‌کردند. مکارم الآثار، ج ۵، پاورقی ص ۱۷۱۴.
  34. قصص العلماء، ص ۲۰.
  35. اجساد جاویدان، ص ۲۲۱؛ گنجینه دانشمندان، ج ۶، ص ۱۶۲ و علمای بزرگ شیعه از کلینی تا خمینی، ص ۲۴۶.
  36. قصص العلما، ص ۲۰.
  37. مجله حوزه، شماره ۵۶ و ۵۷، ص ۳۹۶.
  38. بر اساس نقل دیگر، بازماندگان و ارادتمندان شهید در حال تعمیر قبر بودند که این کرامت را مشاهده کردند.
  39. ر.ک: اجساد جاویدان، ص۲۲۳ و ۲۲۴؛ ریحانه الادب، ج۱، ص۲۴۷ و قصص العلماء، ص ۵۸.

منابع

  • محمدابراهیم احمدی، تلخیص از کتاب گلشن ابرار، جلد ۳، صفحه ۱۳۴.
  • محمد جلال توکلی، مختصری از آثار و زندگانی ملا محمدتقی برغانی شهید ثالث، مجله محدث نو، مهر و آبان ۱۳۸۷، پیش شماره ۱ صفحه ۱۳، در دسترس در پایگاه اطلاع رسانی حوزه، بازیابی: ۱ اسفند ماه ۱۳۹۲.