اَجَل: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
جز (صفحه‌ای جدید حاوی 'سرآمد زمانى يا تمام مدت هر پديده، كار يا موجود. اجل در لغت به ‌معناى «مدت هر پدي...' ایجاد کرد)
 
جز
سطر ۱: سطر ۱:
سرآمد زمانى يا تمام مدت هر پديده، كار يا موجود.
+
سرآمد زمانى یا تمام مدت هر پدیده، كار یا موجود.
  
اجل در لغت به ‌معناى «مدت هر پديده»<ref> المصباح، ص‌ 6‌؛ الصحاح، ج‌ 4، ص‌ 1621؛ لسان‌العرب، ج‌ 1، ص‌ 79.</ref> و «انتهاى وقت»<ref> مقاييس‌اللغه، ج‌ 1، ص‌ 64‌؛ تاج‌العروس، ج‌ 14، ص‌ 13؛ لسان‌العرب، ج‌ 1، ص‌ 79.</ref> آمده و در [[قرآن كريم]]، 56 بار در اين دو معنا بكار رفته است. كاربرد قرآنى اين واژه، در مواردى بدون هيچ قيدى ([[سوره اعراف]]/7، 34 و‌...) و گاهى همراه با اوصافى چون «مسمّى»، «قريب»، «معدود»، ([[سوره انعام]]/6، 60؛ [[سوره ابراهيم]]/14، 44 و [[سوره هود]]/11، 104 و‌...) و در 2 مورد به ‌صورت اضافه به لفظ جلاله اللّه ([[سوره عنكبوت]]/29، 5 و‌...) و در ساير موارد به ‌صورت «مشتقات اجل» آمده است.
+
اجل در لغت به ‌معناى «مدت هر پدیده»<ref> المصباح، ص‌ 6‌؛ الصحاح، ج‌ 4، ص‌ 1621؛ لسان‌العرب، ج‌ 1، ص‌ 79.</ref> و «انتهاى وقت»<ref> مقاییس‌اللغه، ج‌ 1، ص‌ 64‌؛ تاج‌العروس، ج‌ 14، ص‌ 13؛ لسان‌العرب، ج‌ 1، ص‌ 79.</ref> آمده و در [[قرآن كریم]]، 56 بار در این دو معنا بكار رفته است. كاربرد قرآنى این واژه، در مواردى بدون هیچ قیدى ([[سوره اعراف]]/7، 34 و‌...) و گاهى همراه با اوصافى چون «مسمّى»، «قریب»، «معدود»، ([[سوره انعام]]/6، 60؛ [[سوره ابراهیم]]/14، 44 و [[سوره هود]]/11، 104 و‌...) و در 2 مورد به ‌صورت اضافه به لفظ جلاله اللّه ([[سوره عنكبوت]]/29، 5 و‌...) و در سایر موارد به ‌صورت «مشتقات اجل» آمده است.
  
امورى كه [[قرآن كريم]]، اين واژه را درباره آن‌ها بكار برده است، عبارتند از: انسان ([[سوره انعام]]/6، 2 و 60؛ [[سوره هود]]/11،3؛ [[سوره ابراهيم]]/14، 10 و‌...)، امت‌ها ([[سوره يونس]]/10، 49؛ [[سوره حجر]]/15، 5)، پديده‌هاى طبيعى ([[سوره رعد]]/13، 2؛ [[سوره لقمان]]/31، 29؛ [[سوره روم]]/30، 8؛ [[سوره احقاف]]/46، 3 و‌...)، جنين ([[سوره حج]]/22،5)، دَين ([[سوره بقره]]/2،282)، عقد اجاره ([[سوره قصص]]/28، 28‌ـ‌29)، عدّه طلاق ([[سوره بقره]]/2، 231 و‌...)، عدّه وفات (سوره بقره/2، 234) و منافع مناسك حج يا قربانى ([[سوره حج]]/22، 33).
+
امورى كه [[قرآن كریم]]، این واژه را درباره آن‌ها بكار برده است، عبارتند از: انسان ([[سوره انعام]]/6، 2 و 60؛ [[سوره هود]]/11،3؛ [[سوره ابراهیم]]/14، 10 و‌...)، امت‌ها ([[سوره یونس]]/10، 49؛ [[سوره حجر]]/15، 5)، پدیده‌هاى طبیعى ([[سوره رعد]]/13، 2؛ [[سوره لقمان]]/31، 29؛ [[سوره روم]]/30، 8؛ [[سوره احقاف]]/46، 3 و‌...)، جنین ([[سوره حج]]/22،5)، دَین ([[سوره بقره]]/2،282)، عقد اجاره ([[سوره قصص]]/28، 28‌ـ‌29)، عدّه طلاق ([[سوره بقره]]/2، 231 و‌...)، عدّه وفات (سوره بقره/2، 234) و منافع مناسك حج یا قربانى ([[سوره حج]]/22، 33).
  
اين امور در دو دسته امور حقيقى و اعتبارى قابل تقسيم‌اند.
+
این امور در دو دسته امور حقیقى و اعتبارى قابل تقسیم‌اند.
  
'''اجل در امور حقيقى:'''
+
'''اجل در امور حقیقى:'''
  
مقصود از آن، سرآمد زمانى و مدت معينى است كه خداوند در عالم تكوين براى موجودات حقيقى اعم از انسان‌ها، حيوانات، آسمان‌ها، زمين، خورشيد، ماه، فرشتگان و جنيان و‌... قرار داده است كه با فرا‌رسيدن و پايان يافتن آن، موجودات ياد ‌شده منقرض مى‌شوند. امورى حقيقى كه [[قرآن]]، اجل را درباره آن‌ها بكار برده است، عبارتند از:
+
مقصود از آن، سرآمد زمانى و مدت معینى است كه خداوند در عالم تكوین براى موجودات حقیقى اعم از انسان‌ها، حیوانات، آسمان‌ها، زمین، خورشید، ماه، فرشتگان و جنیان و‌... قرار داده است كه با فرا‌رسیدن و پایان یافتن آن، موجودات یاد ‌شده منقرض مى‌شوند. امورى حقیقى كه [[قرآن]]، اجل را درباره آن‌ها بكار برده است، عبارتند از:
  
 
'''''1. اجل انسان:'''''
 
'''''1. اجل انسان:'''''
  
اجل درباره انسان به ‌معناى مدت عمر يا زمان پايان عمر آمده است و [[قرآن كريم]] از دو نوع اجل براى انسان ياد مى‌كند: يكى با قيد «مسمّى» و ديگرى بدون هيچ قيدى: «هُو الَّذى خَلَقكُم مِن طين ثُمَّ قَضى اَجَلاً و اَجَلٌ مُسمًّى عِندَه‌...». ([[سوره انعام]]/6،2)
+
اجل درباره انسان به ‌معناى مدت عمر یا زمان پایان عمر آمده است و [[قرآن كریم]] از دو نوع اجل براى انسان یاد مى‌كند: یكى با قید «مسمّى» و دیگرى بدون هیچ قیدى: «هُو الَّذى خَلَقكُم مِن طین ثُمَّ قَضى اَجَلاً و اَجَلٌ مُسمًّى عِندَه‌...». ([[سوره انعام]]/6،2)
  
بر اساس ظاهر آيه، مقصود از هر دو زمان پايان عمر آدمى است، نه ‌مدت عمر او.<ref> الميزان، ج‌ 7، ص‌ 9.</ref>
+
بر اساس ظاهر آیه، مقصود از هر دو زمان پایان عمر آدمى است، نه ‌مدت عمر او.<ref> المیزان، ج‌ 7، ص‌ 9.</ref>
  
در جوامع روايى شيعه، «اجل مسمى» را به «اجل حتمى» كه غيرقابل تغيير بوده و در [[شب ‌قدر]] معين مى‌شود، تفسير و آيه شريفه «اِذا‌جاءَ اَجَلُهُم فَلايَستَخرونَ ساعَةً و‌لا‌يَستَقدِمون» ([[سوره يونس]]/10،‌49) را به آن ناظر دانسته‌اند و نيز «اجل غيرمسمى» را به اجل موقوف و مشروط كه قابل تغيير است، تفسير كرده‌اند.<ref> الفصول المهمه، ج‌ 1، ص‌ 221؛ [[بحارالانوار]]، ج‌ 5، ص‌ 139.</ref>
+
در جوامع روایى شیعه، «اجل مسمى» را به «اجل حتمى» كه غیرقابل تغییر بوده و در [[شب ‌قدر]] معین مى‌شود، تفسیر و آیه شریفه «اِذا‌جاءَ اَجَلُهُم فَلایَستَخرونَ ساعَةً و‌لا‌یَستَقدِمون» ([[سوره یونس]]/10،‌49) را به آن ناظر دانسته‌اند و نیز «اجل غیرمسمى» را به اجل موقوف و مشروط كه قابل تغییر است، تفسیر كرده‌اند.<ref> الفصول المهمه، ج‌ 1، ص‌ 221؛ [[بحارالانوار]]، ج‌ 5، ص‌ 139.</ref>
  
در [[منابع اسلامى]] از «اجل مسمى» با تعابيرى چون اجل «محتوم»،<ref> تفسير عياشى، ج‌ 1، ص‌ 354‌ـ‌355.</ref> «قطعى»،<ref> ترجمه و تفسير نهج‌البلاغه، ج ‌13، ص‌ 21.</ref> «مقضى»<ref> الصافى، ج‌ 2، ص‌ 107.</ref> و «طبيعى»(8) و از «اجل غيرمسمى» نيز با واژگانى مانند «معلق»،<ref> الميزان، ج‌ 7، ص‌ 9.</ref> «موقوف»،<ref> الفصول المهمه، ج‌ 1، ص‌ 221؛ البرهان، ج‌ 2، ص‌ 401.</ref> «اخترامى»،<ref> بحارالانوار، ج‌ 4، ص‌ 117؛ التفسير الكبير، ج‌ 12، ص‌ 153.</ref> و «مشروط»،<ref> الميزان، ج‌ 7، ص‌ 9.</ref> ياد ‌شده است.
+
در [[منابع اسلامى]] از «اجل مسمى» با تعابیرى چون اجل «محتوم»،<ref> تفسیر عیاشى، ج‌ 1، ص‌ 354‌ـ‌355.</ref> «قطعى»،<ref> ترجمه و تفسیر نهج‌البلاغه، ج ‌13، ص‌ 21.</ref> «مقضى»<ref> الصافى، ج‌ 2، ص‌ 107.</ref> و «طبیعى»(8) و از «اجل غیرمسمى» نیز با واژگانى مانند «معلق»،<ref> المیزان، ج‌ 7، ص‌ 9.</ref> «موقوف»،<ref> الفصول المهمه، ج‌ 1، ص‌ 221؛ البرهان، ج‌ 2، ص‌ 401.</ref> «اخترامى»،<ref> بحارالانوار، ج‌ 4، ص‌ 117؛ التفسیر الكبیر، ج‌ 12، ص‌ 153.</ref> و «مشروط»،<ref> المیزان، ج‌ 7، ص‌ 9.</ref> یاد ‌شده است.
  
[[علامه طباطبايى]] با ضميمه كردن آيه «لِكُلِّ اَجَل كِتابٌ × يَمحوا اللّهُ ما يَشاءُ و يُثبِتُ و عِندَهُ اُمُّ الكِتب» ([[سوره رعد]]/13، 38‌ـ‌39) به آيات اجل، نتيجه مى‌گيرد كه اجل مسمى و حتمى همان است كه در «امّ‌الكتاب» ثبت شده و به هيچ وجه تغيير نمى‌يابد و اجل غيرمسمى اجلى است كه در «لوح محو و اثبات» نوشته شده و قابل تغيير است.
+
[[علامه طباطبایى]] با ضمیمه كردن آیه «لِكُلِّ اَجَل كِتابٌ × یَمحوا اللّهُ ما یَشاءُ و یُثبِتُ و عِندَهُ اُمُّ الكِتب» ([[سوره رعد]]/13، 38‌ـ‌39) به آیات اجل، نتیجه مى‌گیرد كه اجل مسمى و حتمى همان است كه در «امّ‌الكتاب» ثبت شده و به هیچ وجه تغییر نمى‌یابد و اجل غیرمسمى اجلى است كه در «لوح محو و اثبات» نوشته شده و قابل تغییر است.
  
«امّ‌الكتاب» قابل انطباق بر حوادثى است كه با تمام علل و اسباب مؤثّر در آن لحاظ مى‌شوند؛ به ‌گونه‌اى كه قابل تخلف نباشند؛ ولى «لوح محو و اثبات» قابل انطباق بر همان حوادث است؛ اما از جهت انتساب به برخى از اسباب و علل نه تمام آن‌ها؛ چرا كه ممكن است در اثر برخورد با موانعى از تأثير بازمانند يا بدون برخورد با موانع، اين اسباب مؤثّر واقع شوند؛ بنابراين هر انسانى اقتضا‌ دارد به ‌طور طبيعى مثلاً صد سال عمر كند.
+
«امّ‌الكتاب» قابل انطباق بر حوادثى است كه با تمام علل و اسباب مؤثّر در آن لحاظ مى‌شوند؛ به ‌گونه‌اى كه قابل تخلف نباشند؛ ولى «لوح محو و اثبات» قابل انطباق بر همان حوادث است؛ اما از جهت انتساب به برخى از اسباب و علل نه تمام آن‌ها؛ چرا كه ممكن است در اثر برخورد با موانعى از تأثیر بازمانند یا بدون برخورد با موانع، این اسباب مؤثّر واقع شوند؛ بنابراین هر انسانى اقتضا‌ دارد به ‌طور طبیعى مثلاً صد سال عمر كند.
  
اين اجلى است كه در لوح محو و اثبات ثبت شده؛ اما بر اثر اسباب و موانعى ممكن است پيش از انقضاى اين مدت، [[مرگ]] انسان فرارسد كه اين همان اجل اخترامى يا [[مرگ]] ناگهانى است و روشن ‌است كه آنچه وقوع آن در خارج حتمى است، همان اجل مسمى است كه ممكن است با عمر طبيعى موافق باشد يا نباشد. بديهى است در ‌صورت دوم، اجل مسمى و اجل اخترامى داراى يك مصداق خواهند بود.<ref> الميزان، ج‌ 7، ص‌ 8‌ـ‌10.</ref>
+
این اجلى است كه در لوح محو و اثبات ثبت شده؛ اما بر اثر اسباب و موانعى ممكن است پیش از انقضاى این مدت، [[مرگ]] انسان فرارسد كه این همان اجل اخترامى یا [[مرگ]] ناگهانى است و روشن ‌است كه آنچه وقوع آن در خارج حتمى است، همان اجل مسمى است كه ممكن است با عمر طبیعى موافق باشد یا نباشد. بدیهى است در ‌صورت دوم، اجل مسمى و اجل اخترامى داراى یك مصداق خواهند بود.<ref> المیزان، ج‌ 7، ص‌ 8‌ـ‌10.</ref>
  
برخى از قرآن‌پژوهان، اين دو نوع اجل را از مصاديق قضا و قدر دانسته و نتيجه گرفته‌اند: اجلى ‌كه قابل تغيير است، از مصاديق «تقدير» بوده كه به آن اجل معلق (معلق بر شرايط) مى‌گويند و اجلى كه حتمى و غيرقابل تغيير است، از مصاديق «قضا» است كه همان مرحله حتميت و غيرقابل برگشت است.<ref> معارف قرآن، ص‌ 213‌ـ‌214.</ref>
+
برخى از قرآن‌پژوهان، این دو نوع اجل را از مصادیق قضا و قدر دانسته و نتیجه گرفته‌اند: اجلى ‌كه قابل تغییر است، از مصادیق «تقدیر» بوده كه به آن اجل معلق (معلق بر شرایط) مى‌گویند و اجلى كه حتمى و غیرقابل تغییر است، از مصادیق «قضا» است كه همان مرحله حتمیت و غیرقابل برگشت است.<ref> معارف قرآن، ص‌ 213‌ـ‌214.</ref>
  
به گزارش فخر رازى،(15) مفسران در تفسير دو ‌اجل در آيه شريفه «هُو الَّذى خَلَقَكُم مِن طين ثُمَّ قَضى اَجَلاً و اَجَلٌ مُسَمًّى عِندَه» ([[سوره انعام]]/6، 2) اقوال ديگرى را نيز ذكر كرده‌اند: اجل گذشتگان و اجل افراد باقى‌مانده بشر، مرگ انسان و زمان برپايى قيامت، مدت زندگى دنيايى و مدت زندگى برزخى، خواب و مرگ، مقدار طى شده از عمر آدمى و مقدار باقيمانده از عمر او، اجل اخترامى كه [[مرگ]] انسان در اثر حوادث و اسباب خارجى فرامى‌رسد و اجل طبيعى، (قول منسوب به حكيمان)؛ اما [[علامه ‌طباطبايى]] اقوال پيشين را اقوالى ضعيف برشمرده است.<ref> الميزان، ج‌ 7، ص‌ 10.</ref>
+
به گزارش فخر رازى،(15) مفسران در تفسیر دو ‌اجل در آیه شریفه «هُو الَّذى خَلَقَكُم مِن طین ثُمَّ قَضى اَجَلاً و اَجَلٌ مُسَمًّى عِندَه» ([[سوره انعام]]/6، 2) اقوال دیگرى را نیز ذكر كرده‌اند: اجل گذشتگان و اجل افراد باقى‌مانده بشر، مرگ انسان و زمان برپایى قیامت، مدت زندگى دنیایى و مدت زندگى برزخى، خواب و مرگ، مقدار طى شده از عمر آدمى و مقدار باقیمانده از عمر او، اجل اخترامى كه [[مرگ]] انسان در اثر حوادث و اسباب خارجى فرامى‌رسد و اجل طبیعى، (قول منسوب به حكیمان)؛ اما [[علامه ‌طباطبایى]] اقوال پیشین را اقوالى ضعیف برشمرده است.<ref> المیزان، ج‌ 7، ص‌ 10.</ref>
  
'''عوامل تقديم و تأخير:'''
+
'''عوامل تقدیم و تأخیر:'''
  
از آيات و روايات استفاده مى‌شود كه امور ذيل در تقديم و تأخير اجل مؤثرند:
+
از آیات و روایات استفاده مى‌شود كه امور ذیل در تقدیم و تأخیر اجل مؤثرند:
  
'''''الف. ايمان:'''''
+
'''''الف. ایمان:'''''
  
 «قالَت رُسُلُهُم اَفِى اللّهِ شَكٌّ فاطِرِ السَّموتِ والاَرضِ يَدعوكُم لِيَغفِرَ لَكُم مِن ذُنوبِكُم و يُؤَخِّرَكُم اِلى اَجَل مُسَمًّى». ([[سوره ابراهيم]]/14،10) برخى مفسران از اين آيه استفاده كرده‌اند كه نتيجه دنيايى [[ايمان به خدا]] و [[پيامبران]]، تأخير [[مرگ]] انسان تا زمان معين شده و تخلف‌ناپذير (اجل ‌مسمّى) است.<ref> الميزان، ج‌ 12، ص‌ 30.</ref>
+
 «قالَت رُسُلُهُم اَفِى اللّهِ شَكٌّ فاطِرِ السَّموتِ والاَرضِ یَدعوكُم لِیَغفِرَ لَكُم مِن ذُنوبِكُم و یُؤَخِّرَكُم اِلى اَجَل مُسَمًّى». ([[سوره ابراهیم]]/14،10) برخى مفسران از این آیه استفاده كرده‌اند كه نتیجه دنیایى [[ایمان به خدا]] و [[پیامبران]]، تأخیر [[مرگ]] انسان تا زمان معین شده و تخلف‌ناپذیر (اجل ‌مسمّى) است.<ref> المیزان، ج‌ 12، ص‌ 30.</ref>
  
 
 
 
 
  
برخى گفته‌اند: تأثير ايمان در افزايش عمر انسان از دو منظر قابل تبيين است. اوّل، منظر الهى: تقدير الهى چنين است كه ايمان را باعث طول عمر آدمى قرار داده است. دوم، منظر طبيعى: ايمان به خداوند و پيامبران و تقيد به حرام و حلال الهى و دستورهاى دينى، سبب افزايش امنيت فردى و اجتماعى و پيشگيرى از امراض و بيمارى‌ها و در نتيجه افزايش طول عمر آدمى خواهد شد.<ref> قاموس المفاهيم، ج‌ 1، ص‌ 295.</ref>
+
برخى گفته‌اند: تأثیر ایمان در افزایش عمر انسان از دو منظر قابل تبیین است. اوّل، منظر الهى: تقدیر الهى چنین است كه ایمان را باعث طول عمر آدمى قرار داده است. دوم، منظر طبیعى: ایمان به خداوند و پیامبران و تقید به حرام و حلال الهى و دستورهاى دینى، سبب افزایش امنیت فردى و اجتماعى و پیشگیرى از امراض و بیمارى‌ها و در نتیجه افزایش طول عمر آدمى خواهد شد.<ref> قاموس المفاهیم، ج‌ 1، ص‌ 295.</ref>
  
 
'''''ب. عبادت و تقوا:'''''
 
'''''ب. عبادت و تقوا:'''''
  
 «قالَ يقَومِ اِنّى لَكُم نَذيرٌ مُبين × اَنِ اعبُدوا اللّهَ واتَّقوهُ و اَطيعون × يَغفِرلَكُم مِن ذُنُوبِكُم و يُؤَخِّركُم اِلى اَجل مُسَمًّى‌...». ([[سوره نوح]]/71، 2‌ـ‌4)
+
 «قالَ یقَومِ اِنّى لَكُم نَذیرٌ مُبین × اَنِ اعبُدوا اللّهَ واتَّقوهُ و اَطیعون × یَغفِرلَكُم مِن ذُنُوبِكُم و یُؤَخِّركُم اِلى اَجل مُسَمًّى‌...». ([[سوره نوح]]/71، 2‌ـ‌4)
  
 
 
 
 
  
اين آيه تأخير [[مرگ]] تا اجلى معين را نتيجه [[عبادت]] خدا و [[تقوا]] و اطاعت رسول دانسته و اين خود دليل بر اين است كه انسان دو اجل دارد:<ref> الميزان، ج‌ 20، ص‌ 28.</ref> مسمى و غيرمسمى كه اجل غيرمسمى قابل تغيير ‌است.
+
این آیه تأخیر [[مرگ]] تا اجلى معین را نتیجه [[عبادت]] خدا و [[تقوا]] و اطاعت رسول دانسته و این خود دلیل بر این است كه انسان دو اجل دارد:<ref> المیزان، ج‌ 20، ص‌ 28.</ref> مسمى و غیرمسمى كه اجل غیرمسمى قابل تغییر ‌است.
  
افزون بر موارد پيش‌ گفته در روايات نيز امور ديگرى مانند [[صدقه]]،<ref> بحارالانوار، ج‌ 93، ص‌ 130.</ref> [[صله رحم]]،<ref> همان.</ref> روزه ماه [[‌شعبان]]،(22) زيارت [[امام حسين]] عليه‌السلام<ref> المزار، ص‌ 33.</ref>، تخفيف دَين،<ref> الامالى، ص‌ 667.</ref> شكر فراوان،<ref> عيون الحكم، ص‌ 275.</ref> قرائت [[سوره توحيد]] بعد از هر [[نماز]]<ref> المجتنى، ص‌ 90.</ref> و‌... را عوامل طول عمر و تأخير اجل و امورى مانند قطع رحم،<ref> سفينة‌البحار، ج‌ 2، ص‌ 358.</ref> آلوده ‌دامنى،<ref> الخصال، ص‌ 320.</ref> عقوق والدين،<ref> مستدرك الوسائل، ج‌ 12، ص‌ 334.</ref> ترك زيارت امام حسين عليه‌السلام،<ref> المزار، ص‌ 33.</ref> دروغ‌گويى،<ref> بحارالانوار، ج 70، ص‌ 375؛ معانى‌الاخبار، ج‌ 2، ص‌ 153.</ref> سوگند دروغ،<ref> بحارالانوار، ج 70، ص‌ 375؛ معانى‌الاخبار، ج‌ 2، ص‌ 153.</ref> بستن راه مسلمانان،<ref> بحارالانوار، ج 70، ص‌ 375؛ معانى‌الاخبار، ج‌ 2، ص‌ 153.</ref> ادعاى امامت (به ناحق)<ref> [[بحارالانوار]]، ج 70، ص‌ 375؛ معانى‌الاخبار، ج‌ 2، ص‌ 153.</ref> و‌... را عوامل تقديم اجل و كاهش عمر آدمى نام برده‌اند.
+
افزون بر موارد پیش‌ گفته در روایات نیز امور دیگرى مانند [[صدقه]]،<ref> بحارالانوار، ج‌ 93، ص‌ 130.</ref> [[صله رحم]]،<ref> همان.</ref> روزه ماه [[‌شعبان]]،(22) زیارت [[امام حسین]] علیه‌السلام<ref> المزار، ص‌ 33.</ref>، تخفیف دَین،<ref> الامالى، ص‌ 667.</ref> شكر فراوان،<ref> عیون الحكم، ص‌ 275.</ref> قرائت [[سوره توحید]] بعد از هر [[نماز]]<ref> المجتنى، ص‌ 90.</ref> و‌... را عوامل طول عمر و تأخیر اجل و امورى مانند قطع رحم،<ref> سفینة‌البحار، ج‌ 2، ص‌ 358.</ref> آلوده ‌دامنى،<ref> الخصال، ص‌ 320.</ref> عقوق والدین،<ref> مستدرك الوسائل، ج‌ 12، ص‌ 334.</ref> ترك زیارت امام حسین علیه‌السلام،<ref> المزار، ص‌ 33.</ref> دروغ‌گویى،<ref> بحارالانوار، ج 70، ص‌ 375؛ معانى‌الاخبار، ج‌ 2، ص‌ 153.</ref> سوگند دروغ،<ref> بحارالانوار، ج 70، ص‌ 375؛ معانى‌الاخبار، ج‌ 2، ص‌ 153.</ref> بستن راه مسلمانان،<ref> بحارالانوار، ج 70، ص‌ 375؛ معانى‌الاخبار، ج‌ 2، ص‌ 153.</ref> ادعاى امامت (به ناحق)<ref> [[بحارالانوار]]، ج 70، ص‌ 375؛ معانى‌الاخبار، ج‌ 2، ص‌ 153.</ref> و‌... را عوامل تقدیم اجل و كاهش عمر آدمى نام برده‌اند.
  
 
'''''2. اجل مقتول:'''''
 
'''''2. اجل مقتول:'''''
  
درباره اجل مقتول اين پرسش مطرح است كه «شخص مقتول اگر كشته ‌نمى‌شد به حيات طبيعى خود ادامه مى‌داد يا ‌خير».
+
درباره اجل مقتول این پرسش مطرح است كه «شخص مقتول اگر كشته ‌نمى‌شد به حیات طبیعى خود ادامه مى‌داد یا ‌خیر».
  
متكلمان در پاسخ به اين سؤال، آراى گوناگونى ارائه كرده‌اند: پاسخ جبرگرايان به اين سؤال منفى است و دليل آن را تخلف از علم الهى دانسته‌اند. برخى از معتزله [[بغداد]] به ‌طور قاطع پاسخ را مثبت مى‌دانند و براى بيان خود چنين استدلال كرده‌اند كه در غير اين صورت لازم مى‌آيد قصاص قاتل لازم نباشد (چون در واقع زمان مرگ مقتول فرا رسيده و اگر قاتل هم او را نمى‌كشت، زنده ‌نمى‌ماند)؛ ولى بيشتر متكلمان پاسخ داده‌اند:
+
متكلمان در پاسخ به این سؤال، آراى گوناگونى ارائه كرده‌اند: پاسخ جبرگرایان به این سؤال منفى است و دلیل آن را تخلف از علم الهى دانسته‌اند. برخى از معتزله [[بغداد]] به ‌طور قاطع پاسخ را مثبت مى‌دانند و براى بیان خود چنین استدلال كرده‌اند كه در غیر این صورت لازم مى‌آید قصاص قاتل لازم نباشد (چون در واقع زمان مرگ مقتول فرا رسیده و اگر قاتل هم او را نمى‌كشت، زنده ‌نمى‌ماند)؛ ولى بیشتر متكلمان پاسخ داده‌اند:
  
امكان دارد زنده بماند و ممكن است بميرد. برخى از آنان مى‌گويند: اگر [[علم الهى]] به بقاى او تعلق گرفته، اگر به ‌وسيله قاتل كشته نشود، از اجل مشروط و معلق رها شده و تا اجل مسمى زنده خواهد ماند. گروه ديگرى از آنان مى‌گويند: اجل حقيقى مقتول، همان زمانى است كه كشته مى‌شود؛ اما در پاسخ اين اشكال كه اگر كشته‌نمى‌شد و به حيات خود ادامه مى‌داد، گفته‌اند: اشكال مذكور فرضى بيش نيست و اجل ديگرى كه در اين صورت براى مقتول تصور مى‌شود، تقديرى و فرضى است.<ref> كشف‌المراد، ص‌ 461‌ـ‌462.</ref>
+
امكان دارد زنده بماند و ممكن است بمیرد. برخى از آنان مى‌گویند: اگر [[علم الهى]] به بقاى او تعلق گرفته، اگر به ‌وسیله قاتل كشته نشود، از اجل مشروط و معلق رها شده و تا اجل مسمى زنده خواهد ماند. گروه دیگرى از آنان مى‌گویند: اجل حقیقى مقتول، همان زمانى است كه كشته مى‌شود؛ اما در پاسخ این اشكال كه اگر كشته‌نمى‌شد و به حیات خود ادامه مى‌داد، گفته‌اند: اشكال مذكور فرضى بیش نیست و اجل دیگرى كه در این صورت براى مقتول تصور مى‌شود، تقدیرى و فرضى است.<ref> كشف‌المراد، ص‌ 461‌ـ‌462.</ref>
  
 
'''''3. اجل امت‌ها:'''''
 
'''''3. اجل امت‌ها:'''''
  
[[قرآن كريم]] براى امت‌ها نيز حيات و موت خاصى قائل است. در آياتى از قرآن به أجل امت‌ها اشاره شده است؛ از ‌جمله: «لِكُلِّ اُمَّة اَجَلٌ اِذا جاءَ اَجَلُهُم فَلايَستَخِرونَ ساعَةً ولايَستَقدِمون» ([[سوره يونس]]/10، 49 و [[سوره اعراف]]/7، 34)، و «ما ‌تَسبِقُ مِن اُمَّة اَجَلَها و‌ما ‌يَستَـخِرون». ([[سوره حجر]]/15،5 و [[سوره مؤمنون]]/23، 43)
+
[[قرآن كریم]] براى امت‌ها نیز حیات و موت خاصى قائل است. در آیاتى از قرآن به أجل امت‌ها اشاره شده است؛ از ‌جمله: «لِكُلِّ اُمَّة اَجَلٌ اِذا جاءَ اَجَلُهُم فَلایَستَخِرونَ ساعَةً ولایَستَقدِمون» ([[سوره یونس]]/10، 49 و [[سوره اعراف]]/7، 34)، و «ما ‌تَسبِقُ مِن اُمَّة اَجَلَها و‌ما ‌یَستَـخِرون». ([[سوره حجر]]/15،5 و [[سوره مؤمنون]]/23، 43)
  
برخى انديشه‌وران از آيات پيشين براى اثبات «اصالت جامعه» استفاده كرده و گفته‌اند: جامعه اصالت دارد زيرا به آن موت و حيات نسبت داده شده است؛<ref> مجموعه آثار، ج ‌2، ص‌ 339‌ـ‌340، «جامعه و تاريخ».</ref> بنابراين، اجل امت‌ها را اجلى حقيقى دانسته‌اند.
+
برخى اندیشه‌وران از آیات پیشین براى اثبات «اصالت جامعه» استفاده كرده و گفته‌اند: جامعه اصالت دارد زیرا به آن موت و حیات نسبت داده شده است؛<ref> مجموعه آثار، ج ‌2، ص‌ 339‌ـ‌340، «جامعه و تاریخ».</ref> بنابراین، اجل امت‌ها را اجلى حقیقى دانسته‌اند.
  
برخى از قرآن‌پژوهان معاصر با رد ديدگاه پيشين بر اين باورند: حداكثر سخنى كه (درباره اجل امت‌ها) مى‌توان گفت، اين است كه [[مرگ]] امت به ‌معناى از هم گسيختن نظام و شيرازه اجتماعى و سياسى آن امت است نه اين ‌كه امت موجود و واحد حقيقى باشد كه همان ‌گونه كه روزى به دنيا آمده است، روز ديگر نيز رخت بربندد و از ‌ميان برود<ref> جامعه و تاريخ، ص‌ 95‌ـ‌96.</ref> كه در اين صورت اجل امت‌ها، اجلى حقيقى نخواهد بود.
+
برخى از قرآن‌پژوهان معاصر با رد دیدگاه پیشین بر این باورند: حداكثر سخنى كه (درباره اجل امت‌ها) مى‌توان گفت، این است كه [[مرگ]] امت به ‌معناى از هم گسیختن نظام و شیرازه اجتماعى و سیاسى آن امت است نه این ‌كه امت موجود و واحد حقیقى باشد كه همان ‌گونه كه روزى به دنیا آمده است، روز دیگر نیز رخت بربندد و از ‌میان برود<ref> جامعه و تاریخ، ص‌ 95‌ـ‌96.</ref> كه در این صورت اجل امت‌ها، اجلى حقیقى نخواهد بود.
  
مؤيّد اين بيان، كلام برخى مفسران است كه از اجل امت‌ها به «اجل معنوى» تعبير و حيات امت‌ها را به «عزت»، و [[مرگ]] امت‌ها را به «ذلت» آن‌ها تفسير كرده و نتيجه گرفته كه امت‌ها با امتثال حدود شرعى و التزام به دستورهاى دينى و تمسك به اخلاق و فضايل به عزت مى‌رسند و با روى‌گردانى از قوانين شرعى و دور شدن از فضايل اخلاقى و انتشار رذايل اخلاقى و منكرات و ستم به شقاوت و ذلت خواهند رسيد.<ref> المنير، ج‌ 8‌، ص‌ 196.</ref>
+
مؤیّد این بیان، كلام برخى مفسران است كه از اجل امت‌ها به «اجل معنوى» تعبیر و حیات امت‌ها را به «عزت»، و [[مرگ]] امت‌ها را به «ذلت» آن‌ها تفسیر كرده و نتیجه گرفته كه امت‌ها با امتثال حدود شرعى و التزام به دستورهاى دینى و تمسك به اخلاق و فضایل به عزت مى‌رسند و با روى‌گردانى از قوانین شرعى و دور شدن از فضایل اخلاقى و انتشار رذایل اخلاقى و منكرات و ستم به شقاوت و ذلت خواهند رسید.<ref> المنیر، ج‌ 8‌، ص‌ 196.</ref>
  
'''''4. اجل پديده‌هاى طبيعى:'''''
+
'''''4. اجل پدیده‌هاى طبیعى:'''''
  
[[قرآن كريم]] در آيات 8 [[سوره روم]]/30، و 3 [[سوره احقاف]]/46، به اجل آسمان‌ها و زمين و در آيات 2 [[سوره رعد]]/13 و 29 [[سوره لقمان]]/31 و 13 [[سوره فاطر]]/35 و 5 [[سوره زمر]]/39، به اجل خورشيد و ماه اشاره و از آن با «اجل مسمى» (وقت معين شده) تعبير كرده است.
+
[[قرآن كریم]] در آیات 8 [[سوره روم]]/30، و 3 [[سوره احقاف]]/46، به اجل آسمان‌ها و زمین و در آیات 2 [[سوره رعد]]/13 و 29 [[سوره لقمان]]/31 و 13 [[سوره فاطر]]/35 و 5 [[سوره زمر]]/39، به اجل خورشید و ماه اشاره و از آن با «اجل مسمى» (وقت معین شده) تعبیر كرده است.
  
آيات پيشين بيان‌گر اين مطلب است كه اين موجودات، دائم و سرمدى نبوده بلكه در روز معينى كه نزد خداوند روشن است، آن‌ها نيز فانى و منقرض خواهند شد كه بر اساس آيات ديگر ([[سوره تكوير]]/81، 1‌ـ‌3؛ [[سوره انفطار]]/82، 1؛ [[سوره انشقاق]]/84، 1‌ـ‌5) آن روز، روز قيامت خواهد بود.
+
آیات پیشین بیان‌گر این مطلب است كه این موجودات، دائم و سرمدى نبوده بلكه در روز معینى كه نزد خداوند روشن است، آن‌ها نیز فانى و منقرض خواهند شد كه بر اساس آیات دیگر ([[سوره تكویر]]/81، 1‌ـ‌3؛ [[سوره انفطار]]/82، 1؛ [[سوره انشقاق]]/84، 1‌ـ‌5) آن روز، روز قیامت خواهد بود.
  
آيه‌ 5 [[سوره حج]]/22 «و‌نُقِرُّ فِى‌الاَرحامِ ما نَشاءُ اِلى اَجَل مُسَمّىً ثُمَّ نُخرِجُكُم طِفلاً» نيز زمان استقرار جنين در رحم مادر را مدتى مشخص و از پيش تعيين شده مى‌داند.
+
آیه‌ 5 [[سوره حج]]/22 «و‌نُقِرُّ فِى‌الاَرحامِ ما نَشاءُ اِلى اَجَل مُسَمّىً ثُمَّ نُخرِجُكُم طِفلاً» نیز زمان استقرار جنین در رحم مادر را مدتى مشخص و از پیش تعیین شده مى‌داند.
  
 
'''اجل در امور اعتبارى:'''
 
'''اجل در امور اعتبارى:'''
  
مقصود از آن سرآمد زمانى و مدت معينى است كه به واسطه قرارداد، براى امور اعتبارى حاصل مى‌شود؛ خواه به ‌صورت قوانينى باشد كه از سوى شارع وضع مى‌شود؛ مانند عده طلاق و وفات و خواه از ناحيه انسان‌ها وضع شده و شارع مقدس آن را جايز شمرده باشد؛ مانند اجل دَين. امور اعتبارى كه قرآن، اجل را درباره آن‌ها بكار برده، عبارتند از:
+
مقصود از آن سرآمد زمانى و مدت معینى است كه به واسطه قرارداد، براى امور اعتبارى حاصل مى‌شود؛ خواه به ‌صورت قوانینى باشد كه از سوى شارع وضع مى‌شود؛ مانند عده طلاق و وفات و خواه از ناحیه انسان‌ها وضع شده و شارع مقدس آن را جایز شمرده باشد؛ مانند اجل دَین. امور اعتبارى كه قرآن، اجل را درباره آن‌ها بكار برده، عبارتند از:
  
'''''1. دَين:'''''
+
'''''1. دَین:'''''
  
يكى از موارد اجل اعتبارى، تعيين سرآمد معين براى دَين است كه بر اساس آيه‌ 282 [[سوره بقره]]/2 مورد تأييد و امضاى شارع مقدس قرار گرفته است.
+
یكى از موارد اجل اعتبارى، تعیین سرآمد معین براى دَین است كه بر اساس آیه‌ 282 [[سوره بقره]]/2 مورد تأیید و امضاى شارع مقدس قرار گرفته است.
  
 
'''''2. اجاره:'''''
 
'''''2. اجاره:'''''
  
تعيين اجل در عقد اجاره (اعم از اجير كردن شخصى براى انجام كارى يا اجاره شيئ خاص مانند خانه يا منافعى از شىء معين ديگر) نيز بر اساس آيات قرآن و عموم روايت «المؤمنون عند شروطهم»<ref> الاستبصار، ج‌ 3، ص‌ 284.</ref> جايز است كه نمونه آن در [[قرآن كريم]] اجير شدن [[حضرت موسى]] عليه‌السلام براى شعيب به مدت 8 يا 10 سال در برابر ازدواج با يكى از دختران او است. ([[سوره قصص]]/28، 28‌ـ‌29)
+
تعیین اجل در عقد اجاره (اعم از اجیر كردن شخصى براى انجام كارى یا اجاره شیئ خاص مانند خانه یا منافعى از شىء معین دیگر) نیز بر اساس آیات قرآن و عموم روایت «المؤمنون عند شروطهم»<ref> الاستبصار، ج‌ 3، ص‌ 284.</ref> جایز است كه نمونه آن در [[قرآن كریم]] اجیر شدن [[حضرت موسى]] علیه‌السلام براى شعیب به مدت 8 یا 10 سال در برابر ازدواج با یكى از دختران او است. ([[سوره قصص]]/28، 28‌ـ‌29)
  
 
'''''3. عده طلاق:'''''
 
'''''3. عده طلاق:'''''
  
مورد ديگر اجل اعتبارى، اجل طلاق است كه در آيات [[قرآن كريم]] از آن با تعبير «اجل» ([[سوره بقره]]/2،231 و [[سوره طلاق]]/65،2 و 4) و در متون فقهى با تعبير «عده» ياد ‌شده است و آن، مدت زمانى است كه زن مطلقه پس از اجراى طلاق، حق ازدواج با ديگرى را تا پايان آن ندارد.
+
مورد دیگر اجل اعتبارى، اجل طلاق است كه در آیات [[قرآن كریم]] از آن با تعبیر «اجل» ([[سوره بقره]]/2،231 و [[سوره طلاق]]/65،2 و 4) و در متون فقهى با تعبیر «عده» یاد ‌شده است و آن، مدت زمانى است كه زن مطلقه پس از اجراى طلاق، حق ازدواج با دیگرى را تا پایان آن ندارد.
  
طول اين مدت بر اساس آيه ‌228 [[سوره بقره]] «سه بار پاك شدن» و براى زنان يائسه (در ‌صورتى كه احتمال مى‌دهند باردار باشند) سه ماه و براى زنان باردار تا پايان وضع حمل ([[سوره طلاق]]/65، 4) است.
+
طول این مدت بر اساس آیه ‌228 [[سوره بقره]] «سه بار پاك شدن» و براى زنان یائسه (در ‌صورتى كه احتمال مى‌دهند باردار باشند) سه ماه و براى زنان باردار تا پایان وضع حمل ([[سوره طلاق]]/65، 4) است.
  
 
'''''4. عده وفات:'''''
 
'''''4. عده وفات:'''''
  
از ديگر موارد اجل اعتبارى در [[قرآن كريم]]، اجل يا عده وفات است. از آن‌جا كه پس از وفات شوهر، ازدواج فورى زن با مردى ديگر با محبت و دوستى و حفظ احترام شوهر پيشين سازگار نيست و از سويى سبب جريحه‌دار شدن عواطف بستگان متوفا مى‌شود، قرآن كريم ازدواج مجدد زنان را به نگه‌داشتن عده مشروط مى‌كند كه مدت آن 4 ماه و 10 روز تعيين شده است. ([[سوره بقره]]/2، 234)
+
از دیگر موارد اجل اعتبارى در [[قرآن كریم]]، اجل یا عده وفات است. از آن‌جا كه پس از وفات شوهر، ازدواج فورى زن با مردى دیگر با محبت و دوستى و حفظ احترام شوهر پیشین سازگار نیست و از سویى سبب جریحه‌دار شدن عواطف بستگان متوفا مى‌شود، قرآن كریم ازدواج مجدد زنان را به نگه‌داشتن عده مشروط مى‌كند كه مدت آن 4 ماه و 10 روز تعیین شده است. ([[سوره بقره]]/2، 234)
  
از سوى ديگر، خداوند با تشريع اين حكم به مبارزه با برخى عقايد خرافى كه مخالف ازدواج مجدد زنان شوهر مرده است، برخاسته و پس از گذشت اين مدت هيچ منعى براى ازدواج شايسته آنان نمى‌بيند.<ref> نمونه، ج‌ 2، ص‌ 193.</ref>
+
از سوى دیگر، خداوند با تشریع این حكم به مبارزه با برخى عقاید خرافى كه مخالف ازدواج مجدد زنان شوهر مرده است، برخاسته و پس از گذشت این مدت هیچ منعى براى ازدواج شایسته آنان نمى‌بیند.<ref> نمونه، ج‌ 2، ص‌ 193.</ref>
  
'''''5. منافع مناسك حج يا شتران قربانى:'''''
+
'''''5. منافع مناسك حج یا شتران قربانى:'''''
  
از ديگر موارد اجل اعتبارى، مفاد آيه‌ 32‌ـ‌33 [[سوره حج]]/22 است: «و مَن يُعَظِّم شَعئِرَ اللّهِ فَاِنَّها مِن تَقوَى القُلوب × لَكُم فيها مَنفِعُ اِلى اَجَل مُسَمًّى ثُمَّ مَحِلُّها اِلَى البَيتِ العَتيق» كه بر اساس آن اجل و سرآمدِ استفاده از «منافع مناسك حج»<ref> الكشّاف، ج‌ 3، ص‌ 157.</ref> مانند تجارت و‌... (در ‌صورتى كه مقصود از شعائر، «[[مناسك حج]]» باشد) يا پايان بهره‌گيرى از «منافع شتران قربانى»<ref> الميزان، ج‌ 14، ص‌ 274.</ref> مانند استفاده از شير آن‌ها و سوار شدن بر پشت آن‌ها، (در ‌صورتى كه مقصود از شعائر «شتران قربانى» باشد) زمان رسيدن به خانه كعبه تعيين شده است.
+
از دیگر موارد اجل اعتبارى، مفاد آیه‌ 32‌ـ‌33 [[سوره حج]]/22 است: «و مَن یُعَظِّم شَعئِرَ اللّهِ فَاِنَّها مِن تَقوَى القُلوب × لَكُم فیها مَنفِعُ اِلى اَجَل مُسَمًّى ثُمَّ مَحِلُّها اِلَى البَیتِ العَتیق» كه بر اساس آن اجل و سرآمدِ استفاده از «منافع مناسك حج»<ref> الكشّاف، ج‌ 3، ص‌ 157.</ref> مانند تجارت و‌... (در ‌صورتى كه مقصود از شعائر، «[[مناسك حج]]» باشد) یا پایان بهره‌گیرى از «منافع شتران قربانى»<ref> المیزان، ج‌ 14، ص‌ 274.</ref> مانند استفاده از شیر آن‌ها و سوار شدن بر پشت آن‌ها، (در ‌صورتى كه مقصود از شعائر «شتران قربانى» باشد) زمان رسیدن به خانه كعبه تعیین شده است.
  
 
==پانویس ==
 
==پانویس ==
سطر ۱۱۲: سطر ۱۱۲:
  
  
(15)‌. التفسيرالكبير، ج‌ 12، ص‌ 153‌ـ‌154.
+
(15)‌. التفسیرالكبیر، ج‌ 12، ص‌ 153‌ـ‌154.
  
  

نسخهٔ ‏۲۲ ژوئیهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۰۸:۲۵

سرآمد زمانى یا تمام مدت هر پدیده، كار یا موجود.

اجل در لغت به ‌معناى «مدت هر پدیده»[۱] و «انتهاى وقت»[۲] آمده و در قرآن كریم، 56 بار در این دو معنا بكار رفته است. كاربرد قرآنى این واژه، در مواردى بدون هیچ قیدى (سوره اعراف/7، 34 و‌...) و گاهى همراه با اوصافى چون «مسمّى»، «قریب»، «معدود»، (سوره انعام/6، 60؛ سوره ابراهیم/14، 44 و سوره هود/11، 104 و‌...) و در 2 مورد به ‌صورت اضافه به لفظ جلاله اللّه (سوره عنكبوت/29، 5 و‌...) و در سایر موارد به ‌صورت «مشتقات اجل» آمده است.

امورى كه قرآن كریم، این واژه را درباره آن‌ها بكار برده است، عبارتند از: انسان (سوره انعام/6، 2 و 60؛ سوره هود/11،3؛ سوره ابراهیم/14، 10 و‌...)، امت‌ها (سوره یونس/10، 49؛ سوره حجر/15، 5)، پدیده‌هاى طبیعى (سوره رعد/13، 2؛ سوره لقمان/31، 29؛ سوره روم/30، 8؛ سوره احقاف/46، 3 و‌...)، جنین (سوره حج/22،5)، دَین (سوره بقره/2،282)، عقد اجاره (سوره قصص/28، 28‌ـ‌29)، عدّه طلاق (سوره بقره/2، 231 و‌...)، عدّه وفات (سوره بقره/2، 234) و منافع مناسك حج یا قربانى (سوره حج/22، 33).

این امور در دو دسته امور حقیقى و اعتبارى قابل تقسیم‌اند.

اجل در امور حقیقى:

مقصود از آن، سرآمد زمانى و مدت معینى است كه خداوند در عالم تكوین براى موجودات حقیقى اعم از انسان‌ها، حیوانات، آسمان‌ها، زمین، خورشید، ماه، فرشتگان و جنیان و‌... قرار داده است كه با فرا‌رسیدن و پایان یافتن آن، موجودات یاد ‌شده منقرض مى‌شوند. امورى حقیقى كه قرآن، اجل را درباره آن‌ها بكار برده است، عبارتند از:

1. اجل انسان:

اجل درباره انسان به ‌معناى مدت عمر یا زمان پایان عمر آمده است و قرآن كریم از دو نوع اجل براى انسان یاد مى‌كند: یكى با قید «مسمّى» و دیگرى بدون هیچ قیدى: «هُو الَّذى خَلَقكُم مِن طین ثُمَّ قَضى اَجَلاً و اَجَلٌ مُسمًّى عِندَه‌...». (سوره انعام/6،2)

بر اساس ظاهر آیه، مقصود از هر دو زمان پایان عمر آدمى است، نه ‌مدت عمر او.[۳]

در جوامع روایى شیعه، «اجل مسمى» را به «اجل حتمى» كه غیرقابل تغییر بوده و در شب ‌قدر معین مى‌شود، تفسیر و آیه شریفه «اِذا‌جاءَ اَجَلُهُم فَلایَستَخرونَ ساعَةً و‌لا‌یَستَقدِمون» (سوره یونس/10،‌49) را به آن ناظر دانسته‌اند و نیز «اجل غیرمسمى» را به اجل موقوف و مشروط كه قابل تغییر است، تفسیر كرده‌اند.[۴]

در منابع اسلامى از «اجل مسمى» با تعابیرى چون اجل «محتوم»،[۵] «قطعى»،[۶] «مقضى»[۷] و «طبیعى»(8) و از «اجل غیرمسمى» نیز با واژگانى مانند «معلق»،[۸] «موقوف»،[۹] «اخترامى»،[۱۰] و «مشروط»،[۱۱] یاد ‌شده است.

علامه طباطبایى با ضمیمه كردن آیه «لِكُلِّ اَجَل كِتابٌ × یَمحوا اللّهُ ما یَشاءُ و یُثبِتُ و عِندَهُ اُمُّ الكِتب» (سوره رعد/13، 38‌ـ‌39) به آیات اجل، نتیجه مى‌گیرد كه اجل مسمى و حتمى همان است كه در «امّ‌الكتاب» ثبت شده و به هیچ وجه تغییر نمى‌یابد و اجل غیرمسمى اجلى است كه در «لوح محو و اثبات» نوشته شده و قابل تغییر است.

«امّ‌الكتاب» قابل انطباق بر حوادثى است كه با تمام علل و اسباب مؤثّر در آن لحاظ مى‌شوند؛ به ‌گونه‌اى كه قابل تخلف نباشند؛ ولى «لوح محو و اثبات» قابل انطباق بر همان حوادث است؛ اما از جهت انتساب به برخى از اسباب و علل نه تمام آن‌ها؛ چرا كه ممكن است در اثر برخورد با موانعى از تأثیر بازمانند یا بدون برخورد با موانع، این اسباب مؤثّر واقع شوند؛ بنابراین هر انسانى اقتضا‌ دارد به ‌طور طبیعى مثلاً صد سال عمر كند.

این اجلى است كه در لوح محو و اثبات ثبت شده؛ اما بر اثر اسباب و موانعى ممكن است پیش از انقضاى این مدت، مرگ انسان فرارسد كه این همان اجل اخترامى یا مرگ ناگهانى است و روشن ‌است كه آنچه وقوع آن در خارج حتمى است، همان اجل مسمى است كه ممكن است با عمر طبیعى موافق باشد یا نباشد. بدیهى است در ‌صورت دوم، اجل مسمى و اجل اخترامى داراى یك مصداق خواهند بود.[۱۲]

برخى از قرآن‌پژوهان، این دو نوع اجل را از مصادیق قضا و قدر دانسته و نتیجه گرفته‌اند: اجلى ‌كه قابل تغییر است، از مصادیق «تقدیر» بوده كه به آن اجل معلق (معلق بر شرایط) مى‌گویند و اجلى كه حتمى و غیرقابل تغییر است، از مصادیق «قضا» است كه همان مرحله حتمیت و غیرقابل برگشت است.[۱۳]

به گزارش فخر رازى،(15) مفسران در تفسیر دو ‌اجل در آیه شریفه «هُو الَّذى خَلَقَكُم مِن طین ثُمَّ قَضى اَجَلاً و اَجَلٌ مُسَمًّى عِندَه» (سوره انعام/6، 2) اقوال دیگرى را نیز ذكر كرده‌اند: اجل گذشتگان و اجل افراد باقى‌مانده بشر، مرگ انسان و زمان برپایى قیامت، مدت زندگى دنیایى و مدت زندگى برزخى، خواب و مرگ، مقدار طى شده از عمر آدمى و مقدار باقیمانده از عمر او، اجل اخترامى كه مرگ انسان در اثر حوادث و اسباب خارجى فرامى‌رسد و اجل طبیعى، (قول منسوب به حكیمان)؛ اما علامه ‌طباطبایى اقوال پیشین را اقوالى ضعیف برشمرده است.[۱۴]

عوامل تقدیم و تأخیر:

از آیات و روایات استفاده مى‌شود كه امور ذیل در تقدیم و تأخیر اجل مؤثرند:

الف. ایمان:

 «قالَت رُسُلُهُم اَفِى اللّهِ شَكٌّ فاطِرِ السَّموتِ والاَرضِ یَدعوكُم لِیَغفِرَ لَكُم مِن ذُنوبِكُم و یُؤَخِّرَكُم اِلى اَجَل مُسَمًّى». (سوره ابراهیم/14،10) برخى مفسران از این آیه استفاده كرده‌اند كه نتیجه دنیایى ایمان به خدا و پیامبران، تأخیر مرگ انسان تا زمان معین شده و تخلف‌ناپذیر (اجل ‌مسمّى) است.[۱۵]

 

برخى گفته‌اند: تأثیر ایمان در افزایش عمر انسان از دو منظر قابل تبیین است. اوّل، منظر الهى: تقدیر الهى چنین است كه ایمان را باعث طول عمر آدمى قرار داده است. دوم، منظر طبیعى: ایمان به خداوند و پیامبران و تقید به حرام و حلال الهى و دستورهاى دینى، سبب افزایش امنیت فردى و اجتماعى و پیشگیرى از امراض و بیمارى‌ها و در نتیجه افزایش طول عمر آدمى خواهد شد.[۱۶]

ب. عبادت و تقوا:

 «قالَ یقَومِ اِنّى لَكُم نَذیرٌ مُبین × اَنِ اعبُدوا اللّهَ واتَّقوهُ و اَطیعون × یَغفِرلَكُم مِن ذُنُوبِكُم و یُؤَخِّركُم اِلى اَجل مُسَمًّى‌...». (سوره نوح/71، 2‌ـ‌4)

 

این آیه تأخیر مرگ تا اجلى معین را نتیجه عبادت خدا و تقوا و اطاعت رسول دانسته و این خود دلیل بر این است كه انسان دو اجل دارد:[۱۷] مسمى و غیرمسمى كه اجل غیرمسمى قابل تغییر ‌است.

افزون بر موارد پیش‌ گفته در روایات نیز امور دیگرى مانند صدقه،[۱۸] صله رحم،[۱۹] روزه ماه ‌شعبان،(22) زیارت امام حسین علیه‌السلام[۲۰]، تخفیف دَین،[۲۱] شكر فراوان،[۲۲] قرائت سوره توحید بعد از هر نماز[۲۳] و‌... را عوامل طول عمر و تأخیر اجل و امورى مانند قطع رحم،[۲۴] آلوده ‌دامنى،[۲۵] عقوق والدین،[۲۶] ترك زیارت امام حسین علیه‌السلام،[۲۷] دروغ‌گویى،[۲۸] سوگند دروغ،[۲۹] بستن راه مسلمانان،[۳۰] ادعاى امامت (به ناحق)[۳۱] و‌... را عوامل تقدیم اجل و كاهش عمر آدمى نام برده‌اند.

2. اجل مقتول:

درباره اجل مقتول این پرسش مطرح است كه «شخص مقتول اگر كشته ‌نمى‌شد به حیات طبیعى خود ادامه مى‌داد یا ‌خیر».

متكلمان در پاسخ به این سؤال، آراى گوناگونى ارائه كرده‌اند: پاسخ جبرگرایان به این سؤال منفى است و دلیل آن را تخلف از علم الهى دانسته‌اند. برخى از معتزله بغداد به ‌طور قاطع پاسخ را مثبت مى‌دانند و براى بیان خود چنین استدلال كرده‌اند كه در غیر این صورت لازم مى‌آید قصاص قاتل لازم نباشد (چون در واقع زمان مرگ مقتول فرا رسیده و اگر قاتل هم او را نمى‌كشت، زنده ‌نمى‌ماند)؛ ولى بیشتر متكلمان پاسخ داده‌اند:

امكان دارد زنده بماند و ممكن است بمیرد. برخى از آنان مى‌گویند: اگر علم الهى به بقاى او تعلق گرفته، اگر به ‌وسیله قاتل كشته نشود، از اجل مشروط و معلق رها شده و تا اجل مسمى زنده خواهد ماند. گروه دیگرى از آنان مى‌گویند: اجل حقیقى مقتول، همان زمانى است كه كشته مى‌شود؛ اما در پاسخ این اشكال كه اگر كشته‌نمى‌شد و به حیات خود ادامه مى‌داد، گفته‌اند: اشكال مذكور فرضى بیش نیست و اجل دیگرى كه در این صورت براى مقتول تصور مى‌شود، تقدیرى و فرضى است.[۳۲]

3. اجل امت‌ها:

قرآن كریم براى امت‌ها نیز حیات و موت خاصى قائل است. در آیاتى از قرآن به أجل امت‌ها اشاره شده است؛ از ‌جمله: «لِكُلِّ اُمَّة اَجَلٌ اِذا جاءَ اَجَلُهُم فَلایَستَخِرونَ ساعَةً ولایَستَقدِمون» (سوره یونس/10، 49 و سوره اعراف/7، 34)، و «ما ‌تَسبِقُ مِن اُمَّة اَجَلَها و‌ما ‌یَستَـخِرون». (سوره حجر/15،5 و سوره مؤمنون/23، 43)

برخى اندیشه‌وران از آیات پیشین براى اثبات «اصالت جامعه» استفاده كرده و گفته‌اند: جامعه اصالت دارد زیرا به آن موت و حیات نسبت داده شده است؛[۳۳] بنابراین، اجل امت‌ها را اجلى حقیقى دانسته‌اند.

برخى از قرآن‌پژوهان معاصر با رد دیدگاه پیشین بر این باورند: حداكثر سخنى كه (درباره اجل امت‌ها) مى‌توان گفت، این است كه مرگ امت به ‌معناى از هم گسیختن نظام و شیرازه اجتماعى و سیاسى آن امت است نه این ‌كه امت موجود و واحد حقیقى باشد كه همان ‌گونه كه روزى به دنیا آمده است، روز دیگر نیز رخت بربندد و از ‌میان برود[۳۴] كه در این صورت اجل امت‌ها، اجلى حقیقى نخواهد بود.

مؤیّد این بیان، كلام برخى مفسران است كه از اجل امت‌ها به «اجل معنوى» تعبیر و حیات امت‌ها را به «عزت»، و مرگ امت‌ها را به «ذلت» آن‌ها تفسیر كرده و نتیجه گرفته كه امت‌ها با امتثال حدود شرعى و التزام به دستورهاى دینى و تمسك به اخلاق و فضایل به عزت مى‌رسند و با روى‌گردانى از قوانین شرعى و دور شدن از فضایل اخلاقى و انتشار رذایل اخلاقى و منكرات و ستم به شقاوت و ذلت خواهند رسید.[۳۵]

4. اجل پدیده‌هاى طبیعى:

قرآن كریم در آیات 8 سوره روم/30، و 3 سوره احقاف/46، به اجل آسمان‌ها و زمین و در آیات 2 سوره رعد/13 و 29 سوره لقمان/31 و 13 سوره فاطر/35 و 5 سوره زمر/39، به اجل خورشید و ماه اشاره و از آن با «اجل مسمى» (وقت معین شده) تعبیر كرده است.

آیات پیشین بیان‌گر این مطلب است كه این موجودات، دائم و سرمدى نبوده بلكه در روز معینى كه نزد خداوند روشن است، آن‌ها نیز فانى و منقرض خواهند شد كه بر اساس آیات دیگر (سوره تكویر/81، 1‌ـ‌3؛ سوره انفطار/82، 1؛ سوره انشقاق/84، 1‌ـ‌5) آن روز، روز قیامت خواهد بود.

آیه‌ 5 سوره حج/22 «و‌نُقِرُّ فِى‌الاَرحامِ ما نَشاءُ اِلى اَجَل مُسَمّىً ثُمَّ نُخرِجُكُم طِفلاً» نیز زمان استقرار جنین در رحم مادر را مدتى مشخص و از پیش تعیین شده مى‌داند.

اجل در امور اعتبارى:

مقصود از آن سرآمد زمانى و مدت معینى است كه به واسطه قرارداد، براى امور اعتبارى حاصل مى‌شود؛ خواه به ‌صورت قوانینى باشد كه از سوى شارع وضع مى‌شود؛ مانند عده طلاق و وفات و خواه از ناحیه انسان‌ها وضع شده و شارع مقدس آن را جایز شمرده باشد؛ مانند اجل دَین. امور اعتبارى كه قرآن، اجل را درباره آن‌ها بكار برده، عبارتند از:

1. دَین:

یكى از موارد اجل اعتبارى، تعیین سرآمد معین براى دَین است كه بر اساس آیه‌ 282 سوره بقره/2 مورد تأیید و امضاى شارع مقدس قرار گرفته است.

2. اجاره:

تعیین اجل در عقد اجاره (اعم از اجیر كردن شخصى براى انجام كارى یا اجاره شیئ خاص مانند خانه یا منافعى از شىء معین دیگر) نیز بر اساس آیات قرآن و عموم روایت «المؤمنون عند شروطهم»[۳۶] جایز است كه نمونه آن در قرآن كریم اجیر شدن حضرت موسى علیه‌السلام براى شعیب به مدت 8 یا 10 سال در برابر ازدواج با یكى از دختران او است. (سوره قصص/28، 28‌ـ‌29)

3. عده طلاق:

مورد دیگر اجل اعتبارى، اجل طلاق است كه در آیات قرآن كریم از آن با تعبیر «اجل» (سوره بقره/2،231 و سوره طلاق/65،2 و 4) و در متون فقهى با تعبیر «عده» یاد ‌شده است و آن، مدت زمانى است كه زن مطلقه پس از اجراى طلاق، حق ازدواج با دیگرى را تا پایان آن ندارد.

طول این مدت بر اساس آیه ‌228 سوره بقره «سه بار پاك شدن» و براى زنان یائسه (در ‌صورتى كه احتمال مى‌دهند باردار باشند) سه ماه و براى زنان باردار تا پایان وضع حمل (سوره طلاق/65، 4) است.

4. عده وفات:

از دیگر موارد اجل اعتبارى در قرآن كریم، اجل یا عده وفات است. از آن‌جا كه پس از وفات شوهر، ازدواج فورى زن با مردى دیگر با محبت و دوستى و حفظ احترام شوهر پیشین سازگار نیست و از سویى سبب جریحه‌دار شدن عواطف بستگان متوفا مى‌شود، قرآن كریم ازدواج مجدد زنان را به نگه‌داشتن عده مشروط مى‌كند كه مدت آن 4 ماه و 10 روز تعیین شده است. (سوره بقره/2، 234)

از سوى دیگر، خداوند با تشریع این حكم به مبارزه با برخى عقاید خرافى كه مخالف ازدواج مجدد زنان شوهر مرده است، برخاسته و پس از گذشت این مدت هیچ منعى براى ازدواج شایسته آنان نمى‌بیند.[۳۷]

5. منافع مناسك حج یا شتران قربانى:

از دیگر موارد اجل اعتبارى، مفاد آیه‌ 32‌ـ‌33 سوره حج/22 است: «و مَن یُعَظِّم شَعئِرَ اللّهِ فَاِنَّها مِن تَقوَى القُلوب × لَكُم فیها مَنفِعُ اِلى اَجَل مُسَمًّى ثُمَّ مَحِلُّها اِلَى البَیتِ العَتیق» كه بر اساس آن اجل و سرآمدِ استفاده از «منافع مناسك حج»[۳۸] مانند تجارت و‌... (در ‌صورتى كه مقصود از شعائر، «مناسك حج» باشد) یا پایان بهره‌گیرى از «منافع شتران قربانى»[۳۹] مانند استفاده از شیر آن‌ها و سوار شدن بر پشت آن‌ها، (در ‌صورتى كه مقصود از شعائر «شتران قربانى» باشد) زمان رسیدن به خانه كعبه تعیین شده است.

پانویس

  1. المصباح، ص‌ 6‌؛ الصحاح، ج‌ 4، ص‌ 1621؛ لسان‌العرب، ج‌ 1، ص‌ 79.
  2. مقاییس‌اللغه، ج‌ 1، ص‌ 64‌؛ تاج‌العروس، ج‌ 14، ص‌ 13؛ لسان‌العرب، ج‌ 1، ص‌ 79.
  3. المیزان، ج‌ 7، ص‌ 9.
  4. الفصول المهمه، ج‌ 1، ص‌ 221؛ بحارالانوار، ج‌ 5، ص‌ 139.
  5. تفسیر عیاشى، ج‌ 1، ص‌ 354‌ـ‌355.
  6. ترجمه و تفسیر نهج‌البلاغه، ج ‌13، ص‌ 21.
  7. الصافى، ج‌ 2، ص‌ 107.
  8. المیزان، ج‌ 7، ص‌ 9.
  9. الفصول المهمه، ج‌ 1، ص‌ 221؛ البرهان، ج‌ 2، ص‌ 401.
  10. بحارالانوار، ج‌ 4، ص‌ 117؛ التفسیر الكبیر، ج‌ 12، ص‌ 153.
  11. المیزان، ج‌ 7، ص‌ 9.
  12. المیزان، ج‌ 7، ص‌ 8‌ـ‌10.
  13. معارف قرآن، ص‌ 213‌ـ‌214.
  14. المیزان، ج‌ 7، ص‌ 10.
  15. المیزان، ج‌ 12، ص‌ 30.
  16. قاموس المفاهیم، ج‌ 1، ص‌ 295.
  17. المیزان، ج‌ 20، ص‌ 28.
  18. بحارالانوار، ج‌ 93، ص‌ 130.
  19. همان.
  20. المزار، ص‌ 33.
  21. الامالى، ص‌ 667.
  22. عیون الحكم، ص‌ 275.
  23. المجتنى، ص‌ 90.
  24. سفینة‌البحار، ج‌ 2، ص‌ 358.
  25. الخصال، ص‌ 320.
  26. مستدرك الوسائل، ج‌ 12، ص‌ 334.
  27. المزار، ص‌ 33.
  28. بحارالانوار، ج 70، ص‌ 375؛ معانى‌الاخبار، ج‌ 2، ص‌ 153.
  29. بحارالانوار، ج 70، ص‌ 375؛ معانى‌الاخبار، ج‌ 2، ص‌ 153.
  30. بحارالانوار، ج 70، ص‌ 375؛ معانى‌الاخبار، ج‌ 2، ص‌ 153.
  31. بحارالانوار، ج 70، ص‌ 375؛ معانى‌الاخبار، ج‌ 2، ص‌ 153.
  32. كشف‌المراد، ص‌ 461‌ـ‌462.
  33. مجموعه آثار، ج ‌2، ص‌ 339‌ـ‌340، «جامعه و تاریخ».
  34. جامعه و تاریخ، ص‌ 95‌ـ‌96.
  35. المنیر، ج‌ 8‌، ص‌ 196.
  36. الاستبصار، ج‌ 3، ص‌ 284.
  37. نمونه، ج‌ 2، ص‌ 193.
  38. الكشّاف، ج‌ 3، ص‌ 157.
  39. المیزان، ج‌ 14، ص‌ 274.

(8)‌. بحارالانوار، ج‌ 4، ص‌ 117.


(15)‌. التفسیرالكبیر، ج‌ 12، ص‌ 153‌ـ‌154.


(22)‌. المصنف، ج‌ 2، ص‌ 514.


منابع

محمد ابوطالبی، دائرة المعارف قرآن کریم، جلد 2، صفحه 161-166