ازدواج عبدالله با آمنه: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
 
(۱ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۱ کاربر نشان داده نشده)
سطر ۱: سطر ۱:
{{شناختنامه رسول خدا (ص)}}
+
ماجرای [[ازدواج]] حضرت [[عبدالله بن عبدالمطلب|عبداللّه بن عبدالمطلب]] با حضرت [[آمنه بنت وهب]] به گونه های مختلفی نقل شده است. در تاریخ آمده که پس از ماجرای قربانی کردن صد شتر در مقابل قربانی نکردن عبدالله، عبدالمطلب همراه عبدالله به خانه وهب بن عبد مناف رفتند که در آنروز بزرگ قبیله خود یعنی قبیله بنی زهره بود و دختر او آمنه را که در آنروز بزرگترین زنان [[قریش]] از نظر نسب و مقام بود به ازدواج عبدالله درآورد.<ref>سیره ابن هشام، ج ۱ ص ۱۵۶.</ref> البته این مطلب طبق گفته [[ابن اسحاق]] است که در [[سیره ابن اسحاق|سیره]] از وی نقل شده، ولی طبق گفته برخی دیگر، این ازدواج یک سال پس از داستان قربانی عبدالله انجام شده است.<ref>تاریخ پیامبر اسلام، محمد آیتی، ص ۴۷.</ref>
ماجرای ازدواج حضرت عبداللّه با حضرت آمنه به گونه های مختلفی نقل شده است. عالم فرزانه، مرحوم [[شیخ عباس قمی]] در این باره می گوید: «چون عبداللّه به سن شباب (=جوانی (رسید، نور نبوت از جبین (پیشانی) او ساطع بود. جمیع اکابر (بزرگان) و اشراف نواحی و اطراف، آرزو کردند که به او دختر دهند و نور او را بربایند زیرا که یگانه زمان بود در حسن و جمال.
 
  
و در روز بر هر که می گذشت، بوی مشک و عنبر از وی استشمام می کرد... و اهل [[مکه]] او را «مصباح حرم» می گفتند تا این که به تقدیر الهی، عبداللّه با صدفِ گوهرِ رسالت پناه یعنی آمنه دختر وهب بن [[عبدمناف]] بن زهرة بن کلاب بن مرّة جفت گردید...».<ref> منتهی الآمال، ج1، ص41.</ref>
+
[[مسعودی]] درباره نحوه ازدواج حضرت عبداللّه با حضرت آمنه می گوید: «در وقتی عبداللّه به پدرش [[عبدالمطلب]] گفت: پدر، در عالم رؤیا دیدم از «[[بطحاء]]» مکه خارج گشته، دیدم دو نور از پشتم خارج شد، یکی مشرق و دیگری مغرب را فراگرفت و آن دو نور با سرعتی زیاد بیش از زدن پلک چشم دایره وار در پشت من قرار گرفتند. عبدالمطلب فرمود: اگر رؤیای تو صادق باشد، از تو بهترین موجود جهانیان خارج می گردد... ».<ref>ر.ک: اثبات الوصیة، مسعودی، ص۱۰۶ تا ۱۰۷. </ref>
  
مسعودی درباره نحوه ازدواج حضرت عبداللّه با حضرت آمنه می گوید: «در وقتی عبداللّه به پدرش عبدالمطلب گفت: پدر، در عالم رؤیا دیدم از «بطحاء» [[مکه]] خارج گشته، دیدم دو نور از پشتم خارج شد: یکی مشرق و دیگری مغرب را فراگرفت و آن دو نور با سرعتی زیاد بیش از زدن پلک چشم دایره وار در پشت من قرار گرفتند.
+
مرحوم [[شیخ عباس قمی]] در این باره می گوید: «چون عبداللّه به سن شباب رسید، نور [[نبوت]] از جبین او ساطع بود. جمیع اکابر و اشراف نواحی و اطراف، آرزو کردند که به او دختر دهند و نور او را بربایند زیرا که یگانه زمان بود در حسن و جمال. و در روز بر هر که می گذشت، بوی مشک و عنبر از وی استشمام می کرد... و اهل [[مکه]] او را «مصباح حرم» می گفتند تا این که به تقدیر الهی، عبداللّه با صدفِ گوهرِ رسالت پناه یعنی آمنه دختر وهب بن [[عبدمناف]] بن زهرة بن کلاب بن مرّة جفت گردید...».<ref> منتهی الآمال، ج۱، ص۴۱.</ref>
 
 
حضرت عبدالمطلب فرمود: اگر رؤیای تو صادق باشد، از تو بهترین موجود جهانیان خارج می گردد... پس از مدتی هفتاد تن از دانشمندان یهود با هم سوگند خوردند که از مکه خارج نشوند تا آن که عبداللّه را به قتل برسانند. در پی این تصمیم با هفتاد شمشیر زهرآلود از مکه خارج شدند. روزها در کمین و شب ها به حرکت پرداختند تا به منتهی الیه [[مکه]] رسیدند و در آنجا مستقر شدند. در یکی از آن ایام، حضرت عبداللّه در حالی که یکه و تنها بود، به قصد شکار از شهر مکه خارج گردید و به ناگاه با آن جمع برخورد کرد.
 
 
 
آنان او را محاصره کرده، در صدد کشتنش برآمدند. اما در همان حوالی پدر حضرت آمنه به نام وهب بن [[عبدمناف]] زهری حاضر بود. وقتی آن صحنه را دید، خشم و غیرت او را فراگرفته، با خود گفت: هفتاد مرد، شخصی از مکه را که یار و یاوری ندارد، محاصره کرده اند! حتما او را کمک خواهم کرد. و سپس برای یاری عبداللّه به طرف یهودیان حمله ور شد. اما با یک توجه از رفتن بازایستاد. دید مردانی که شبیه اهل دنیا نیستند، از آسمان به زمین آمده بر آن گروه حمله ور شدند و آنان را از بین بردند.
 
 
 
در پی آن ماجرا، وهب بن عبدمناف شتابان به سوی خانواده اش بازگشت و رویدادی را که مشاهده کرده بود، بازگو نمود و به همسرش گفت: نزد عبدالمطلب رفته و دخترت را برای فرزندش عرضه کن، مبادا پیش از ما افراد دیگری به این امر مبادرت کرده، موجب حسرتی بزرگ و اندوهی عظیم برای ما گردد.
 
 
 
وقتی همسر وهب به نام «برّه» نزد حضرت عبدالمطلب رفت و درخواستش را عرضه کرد، او فرمود: دختری را برای فرزندم عرضه نموده ای که در میان زنان جز او صلاحیت چنین مهمی را ندارد و سرانجام در مقابل صد شتر سرخ فام، آمنه خاتون به همسری عبداللّه درآمد.
 
 
 
گویند حضرت عبداللّه در حین ازدواج 25 یا 30 ساله بود.<ref>ر.ک: تنقیح المقال، ج3، قسم دوم، ص69 و 70.</ref>
 
 
 
نکته جالب توجه آن که حضرت آمنه از جمله دخترعموهای حضرت عبداللّه بود. به هر حال وقتی عروسی آن دو بزرگوار به پایان رسید، برخی دختران قریش مریض گشته و نیز عده ای از آنان و زنان قبایل دیگر از این که حضرت عبداللّه با آنان وصلت نکرده، از غصه و حسرت، جان دادند.<ref>ر.ک: اثبات الوصیة، مسعودی، ص106 تا 107. </ref>
 
 
 
==داستان علاقه فاطمه دختر مرة به عبدالله==
 
 
 
بر طبق نقلى كه مرحوم [[ابن شهر آشوب]] و ديگران كرده اند.<ref>مناقب آل ابيطالب - ط قم - ج 1، ص 26. و پاورقى سيره ابن هشام ج 1، ص 156.</ref>
 
 
 
در [[مكه]] زنى بود به نام: «[[فاطمه دختر مرة]]» كه كتاب ها خوانده و از اوضاع گذشته و آينده اطلاعاتى بدست آورده بود، آن زن روزى عبدالله را ديدار كرده بدو گفت: توئى آن پسرى كه پدرت صد شتر براى تو فدا كرد؟ عبدالله گفت: آرى.
 
 
 
فاطمه گفت: حاضرى يكبار با من هم بستر شوى و صد شتر بگيرى؟ عبدالله نگاهى بدو كرده گفت: اگر از راه حرام چنين درخواستى دارى كه مردن براى من آسانتر از اين كار است و اگر از طريق [[حلال]] مى خواهى كه چنين طريقى هنوز فراهم نشده پس از چه راهى چنين درخواستى را مى كنى؟
 
 
 
عبدالله رفت و در همين خلال پدرش عبدالمطلب او را به ازدواج آمنه درآورد و پس از چندى آن زن را ديدار كرده و از روى آزمايش به دو گفت: آيا حاضرى اكنون به ازدواج من درآئى و آنچه را گفتى بدهى؟
 
 
 
فاطمه نگاهى به صورت عبدالله كرد و گفت: حالا نه، زيرا آن نورى كه در صورت داشتى رفته، سپس از او پرسيد: پس از آن گفتگوى پيشين تو چه كردى؟
 
 
 
عبدالله داستان ازدواج خود را با آمنه براى او تعريف كرد، فاطمه گفت: من آن روز در چهره تو نور [[نبوت]] را مشاهده كردم و مشتاق بودم كه اين نور در رحم من قرار گيرد ولى خدا نخواست و اراده فرمود آن را در جاى ديگرى بنهد و سپس چند شعر نيز به عنوان تاسف سرود.
 
  
 +
گویند عبداللّه بن عبدالمطلب در حین ازدواج ۲۵ یا ۳۰ ساله بود.<ref>ر.ک: تنقیح المقال، ج۳، قسم دوم، ص۶۹ و ۷۰.</ref> آمنه از عبدالله، [[پیامبر اسلام|حضرت محمد]] (صلی الله علیه وآله) را حامله شد، و براساس نقل‌هایی که از او وجود دارد، مصائب و دردهای این دوران را به جهت حامله بودن به پیامبر احساس نکرد.<ref>کمال الدین و تمام النعمة، شیخ صدوق، ج ۱، ص ۱۹۶.</ref>
 
==پانویس==
 
==پانویس==
<references/>
+
<references />
 
 
 
==منابع==
 
==منابع==
* محمد اصغری نژاد، «حضرت آمنه؛ مادر هدایت و سعادت»، پیام زن، خرداد 1381، شماره 123.
+
*"حضرت آمنه؛ مادر هدایت و سعادت"، محمد اصغری نژاد، پیام زن، خرداد ۱۳۸۱، شماره ۱۲۳.
* سيد هاشم رسولي محلاتي، درسهايى از تاريخ تحليلى اسلام، جلد اول، صفحه 99.
+
*درسهایى از تاریخ تحلیلى اسلام، سید هاشم رسولی محلاتی، جلد اول، صفحه ۹۹.
 
+
{{شناختنامه رسول خدا (ص)}}
 
[[رده:عبدالله پدر پیامبر اسلام]]
 
[[رده:عبدالله پدر پیامبر اسلام]]
 
[[رده:تاریخ پیامبر اسلام]]
 
[[رده:تاریخ پیامبر اسلام]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۲ اکتبر ۲۰۲۳، ساعت ۱۲:۲۷

ماجرای ازدواج حضرت عبداللّه بن عبدالمطلب با حضرت آمنه بنت وهب به گونه های مختلفی نقل شده است. در تاریخ آمده که پس از ماجرای قربانی کردن صد شتر در مقابل قربانی نکردن عبدالله، عبدالمطلب همراه عبدالله به خانه وهب بن عبد مناف رفتند که در آنروز بزرگ قبیله خود یعنی قبیله بنی زهره بود و دختر او آمنه را که در آنروز بزرگترین زنان قریش از نظر نسب و مقام بود به ازدواج عبدالله درآورد.[۱] البته این مطلب طبق گفته ابن اسحاق است که در سیره از وی نقل شده، ولی طبق گفته برخی دیگر، این ازدواج یک سال پس از داستان قربانی عبدالله انجام شده است.[۲]

مسعودی درباره نحوه ازدواج حضرت عبداللّه با حضرت آمنه می گوید: «در وقتی عبداللّه به پدرش عبدالمطلب گفت: پدر، در عالم رؤیا دیدم از «بطحاء» مکه خارج گشته، دیدم دو نور از پشتم خارج شد، یکی مشرق و دیگری مغرب را فراگرفت و آن دو نور با سرعتی زیاد بیش از زدن پلک چشم دایره وار در پشت من قرار گرفتند. عبدالمطلب فرمود: اگر رؤیای تو صادق باشد، از تو بهترین موجود جهانیان خارج می گردد... ».[۳]

مرحوم شیخ عباس قمی در این باره می گوید: «چون عبداللّه به سن شباب رسید، نور نبوت از جبین او ساطع بود. جمیع اکابر و اشراف نواحی و اطراف، آرزو کردند که به او دختر دهند و نور او را بربایند زیرا که یگانه زمان بود در حسن و جمال. و در روز بر هر که می گذشت، بوی مشک و عنبر از وی استشمام می کرد... و اهل مکه او را «مصباح حرم» می گفتند تا این که به تقدیر الهی، عبداللّه با صدفِ گوهرِ رسالت پناه یعنی آمنه دختر وهب بن عبدمناف بن زهرة بن کلاب بن مرّة جفت گردید...».[۴]

گویند عبداللّه بن عبدالمطلب در حین ازدواج ۲۵ یا ۳۰ ساله بود.[۵] آمنه از عبدالله، حضرت محمد (صلی الله علیه وآله) را حامله شد، و براساس نقل‌هایی که از او وجود دارد، مصائب و دردهای این دوران را به جهت حامله بودن به پیامبر احساس نکرد.[۶]

پانویس

  1. سیره ابن هشام، ج ۱ ص ۱۵۶.
  2. تاریخ پیامبر اسلام، محمد آیتی، ص ۴۷.
  3. ر.ک: اثبات الوصیة، مسعودی، ص۱۰۶ تا ۱۰۷.
  4. منتهی الآمال، ج۱، ص۴۱.
  5. ر.ک: تنقیح المقال، ج۳، قسم دوم، ص۶۹ و ۷۰.
  6. کمال الدین و تمام النعمة، شیخ صدوق، ج ۱، ص ۱۹۶.

منابع

  • "حضرت آمنه؛ مادر هدایت و سعادت"، محمد اصغری نژاد، پیام زن، خرداد ۱۳۸۱، شماره ۱۲۳.
  • درسهایى از تاریخ تحلیلى اسلام، سید هاشم رسولی محلاتی، جلد اول، صفحه ۹۹.
حضرت محمد (صلی الله علیه و آله)
رحمة للعالمین.jpg
رویدادهای مهم زندگی
حمله اصحاب فیل به مکهسفر پیامبر اکرم به شامازدواج با حضرت خدیجه کبری (س) • گذاشتن سنگ حجرالاسود در جای خویش • مبعثمعراجولادت حضرت فاطمه سلام الله علیهارفتن به شعب ابی طالبعام الحزنسفر به طائفهجرت به مدینهازدواج حضرت علی (ع) و حضرت فاطمه (س)غزوه بدرغزوه احدغزوه احزابصلح حدیبیهغزوه خیبرسریه ذات السلاسل فتح مکهغزوه حنینغزوه تبوکغدیر خم
بستگان
امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب (ع) •عبدالله بن عبدالمطلب(س) • عبدالمطلبابوطالب(ع) • حمزه بن عبدالمطلب(ع) • عباس بن عبدالمطلبابولهبجعفر طیارآمنه(س) • فاطمه بنت اسد(س) • خدیجه کبری(س) • حضرت زهرا(س) • امام حسن(ع) • امام حسین(ع) • حضرت زینب(س)
اصحاب
سلمان فارسیعمار بن یاسرابوذرمقدادابوسلمه مخزومیزيد بن حارثهعثمان بن مظعونمصعب بن عمیرابوبکرطلحهزبیرعثمان بن عفانعمر بن خطابسعد بن ابی وقاصعبدالله بن مسعوداسعد بن زرارهسعد بن معاذسعد بن عبادهعثمان بن حنیفسهل بن حنیفابو ایوب انصاری حذیفة بن یمانخالد بن سعيدخزیمة بن ثابتعبدالله بن رواحهاویس قرنیعبدالله بن مسعود بلال حبشی
مکان های مرتبط
مکهمدینهغار حراکعبهشعب ابوطالبغدیر خمفدکبقیعغار ثورمسجد قبامسجد النبیمسجد الحرام