ميرداماد
میر برهانالدین محمدباقر استرآبادی (۹۶۹-۱۰۴۰ ق) مشهور به «میرداماد»، فقیه، متکلم و فیلسوف برجسته شیعه در قرن ۱۱ هجری و نوه محقق ثانی است. میرداماد در زمینههای مختلف علوم اسلامی، دارای آثار ارزشمندی مانند «الرواشح السماویه» است و در ابواب مختلف فقه و اصول، و به ویژه حکمت و فلسفه متبحر و صاحبنظر بود؛ به طوری که او را «معلم ثالث» خواندهاند. ملاصدرای شیرازی از معروفترین شاگردان اوست.
نام کامل | میر محمدباقر استرآبادی |
زادروز | ۹۶۹ قمری |
زادگاه | استرآباد |
وفات | ۱۰۴۰ قمری |
مدفن | نجف |
اساتید |
عبدالعالی بن علی کرکی، حسین بن عبدالصمد عاملی، سید علی بن حسین موسوی عاملی،... |
شاگردان |
ملاصدرا، ملا محسن فیض کاشانی، ملا خلیل قزوینی، ملا عبدالرزاق لاهیجی،... |
آثار |
الرواشح السماویه، قبسات، الایقاضات، صراط المستقیم، الحبل المتین، تقویم الایمان، شرح استبصار،... |
محتویات
ولادت و خاندان
میر برهانالدین محمدباقر استرآبادی، مشهور به «میرداماد»، در نیمه دوم قرن دهم هجری در استرآباد (گرگان) استان گلستان پا به عرصه حیات گذاشت. صاحب کتاب «نخبة المقال فی اسماء الرجال»، تولد وی را سال ۹۶۹ ق. ذکر کرده است.[۱]
پدرش، سید شمسالدین محمد حسینی استرآبادی از شاگردان محقق کرکی (محقق ثانی) و داماد او بود و نسبش به امام حسین علیهالسلام میرسد. عنوان استرآبادی ظاهرا به دلیل انتساب پدرانش به «استرآباد» بوده و خود وی در استرآباد به دنیا نیامده است. از آنجا که پدرش، داماد محقق ثانی بود، به «میرداماد» معروف شد که بعدا این لقب به میر محمدباقر نیز داده شد.[۲]
تحصیل و اساتید
میر محمدباقر در ابتدا به سمت توس هجرت کرد و در پرتو آستان قدس رضوی، به فراگیری دانش پرداخت و علوم دینی را نزد سید علی فرزند ابیالحسن موسوی عاملی و دیگر اساتید آن دیار آموخت.[۳] همچنین علوم فلسفه و ریاضیات را در دوران حضورش در توس آموخت. میر محمدباقر سپس راه قزوین پیش گرفت. قزوین در آن زمان، پایتخت «دولت صفویه» بود و دانشمندان زیادی در آن شهر مشغول تحقیق و تدریس بودند؛ وی نیز به تدریس علوم دینی پرداخت. در سال ۹۸۸ ق. دوباره به خراسان آمد و تا سال ۹۹۳ ق. در آن دیار ماندگار شد و سپس به کاشان مهاجرت کرد. میر محمدباقر از محضر علمای بزرگی کسب فیض کرد؛ از جمله:
- شیخ عبدالعالی بن علی بن عبدالعالی کرکی (متوفی ۹۹۳ ق)، (دایی میر محمدباقر).
- شیخ عزالدین حسین بن عبدالصمد عاملی (متوفی ۹۸۴ ق)، (پدر شیخ بهایی)؛ وی که از علمای بزرگ منطقه جبل عامل و از شاگردان معروف شهید ثانی بود، چون در ایران مذهب تشیع رسمیت یافته و محل امنی برای شیعیان بود به ایران مهاجرت کرد؛ که بعدا در قزوین، «شیخ الاسلام» دولت صفوی شد.
- سید نورالدین علی بن الحسین موسوی عاملی؛ وی از شاگردان شهید ثانی بود که به ایران مهاجرت کرد.
- علی بن ابی الحسن عاملی.
- تاجالدین حسین صاعد بن شمسالدین توسی.
- میر فخرالدین محمد حسینی سماک استرآبادی (۹۱۸ـ۹۸۴ ق)؛ وی مهمترین استاد میرداماد در علوم عقلیه بود.
تدریس و شاگردان
معمولاً در بین اهل علم رسم این است که طلاب و دانشجویان، «استاد» را انتخاب میکنند؛ ولی روش حکیم فرزانه میر محمدباقر این بود که او شاگردانش را پس از قبولی در امتحان انتخاب میکرد. به عبارت دیگر، روش او با روش دیگران مغایرت داشت؛ زیرا آنها نخست شاگرد را آزمایش نمیکردند بلکه در حین تحصیل، به توانایی او پی میبردند و اگر میفهمیدند معلوماتش آن قدر نیست که از آن درس استفاده کند، وی را نزد استاد دیگری میفرستادند.[۴] از جمله شاگردان وی عبارتند از:
- صدرالدین محمد شیرازی معروف به ملاصدرا، (متوفی ۱۰۵۰ ق)؛ وی از مشاهیر فلسفه اسلامی و موسس «حکمت متعالیه» است. مهمترین اثر او، الحکمة المتعالیه فی الاسفار العقلیه الاربعه نام دارد.
- حکیم ملا عبدالرزاق لاهیجی (متوفی ۱۰۷۱ ق).
- ملا محسن فیض کاشانی (متوفی ۱۰۹۱ ق). صاحب: الوافی در حدیث، محجة البیضاء در اخلاق و الصافی در تفسیر.
- حکیم قطبالدین لاهیجی (متوفی ۱۰۷۵ ق).
- سید احمد علوی عاملی.
- ملا خلیل قزوینی (۱۰۰۱ـ۱۰۸۹ ق).
- علی نقی کمرهای، شاعر (متوفی ۱۰۲۹ ق).
- نظامالدین امیر احمد بن زینالعابدین عاملی.
- محمدتقی بن ابی الحسن حسینی استرآبادی.
- عبدالغفار بن محمد بن یحیی گیلانی.
- امیر فضلالله استرآبادی.
- دوست علی بن محمد.
- عادل بن مراد اردستانی.
- شمسالدین محمد گیلانی (شمسای گیلانی).
- میرزا شاهرخ بیگار.
- محمدحسین حلبی.
- عبدالمطلب بن یحیی طالقانی.
- ابوالفتح گیلانی.
- میر منصور گیلانی.
- شیخ عبدالله سمنانی.
- محمدحسن زلالی خوانساری.
- شیخ محمد گنابادی.
- حسین بن محمد حسینی آملی (سلطان العلما).
آثار و تألیفات
میرداماد در علوم عقلی (ریاضی، هیئت، فلسفه و کلام) و نقلی (فقه، اصول و حدیث) از دانشمندان نامآور به شمار میرفت؛ برخی از آثار ارزشمند و متنوع او، بدین قرار است:
- قبسات؛ مهمترین کتاب اوست که به شرح یکی از مهمترین مباحث فلسفی یعنی حدوث و قدم عالم پرداخته است.
- الایقاضات؛ در مسئله جبر و اختیار.
- صراط المستقیم؛ در فلسفه.
- الافق المبین؛ در فلسفه و عرفان.
- الحبل المتین؛ در فلسفه.
- جذوات؛ در فلسفه و علم حروف.
- تقویم الایمان؛ در اثبات وجود خدا و صفات باری تعالی.
- شارح النجاه؛ در فقه.
- الرواشح السماویه فی شرح الاحادیث الامامیه؛ در حدیث.
- رسالهای در تولی و تبری؛ جهتگیریهای میرداماد درباره مذهب شیعه است.
- خلسه الملکوتیه.
- الجمع والتوفیق بین رایی الحکیمین؛ در حدوث عالم.
- رساله فی حدوث العالم ذاتا و قدمه زماناً؛ این رساله در حاشیه قبسات چاپ شده است.
- اللوامع الربانیه فی رد شبه النصرانیه.
- رساله فی تحقیق مفهوم الوجود.
- رساله فی المنطق.
- السبع الشداد؛ درباره چند علم.
- سدرة المنتقی، در تفسیر قرآن (سوره حمد، سوره جمعه و سوره منافقون).
- رساله فی خلق الاعمال.
- نبراس الضیاء؛ در معنی «بداء».
- عیون المسائل.
- تفسیر قرآن.
- شرح استبصار؛ در حدیث.
وضعیت علمی در عصر میرداماد
هنگامی که انحطاط و سقوط سیاسی و اجتماعی بر نواحی دنیای اسلام سایه افکنده و آفاق آن در تاریکی شدیدی فرورفته بود، برخی از نقاط جهان اسلام همچنان با نور معرفت، فرهنگ و علوم اسلامی منور بود. «ایران» و «جبل عامل» مهمترین مراکز دنیای اسلام بودند و از این دو مرکز، علوم اسلامی در تمام رشتهها رشد و گسترش مییافت. هر چند ایران نیز در حال جنگ با عثمانی و درگیریهای داخلی بود؛ اما چون حکومت آن شیعی بود، علمای شیعه در امان بودند. لذا مردانی بزرگ در این دوره پا به عرصه میدان علم و دانش گذاشتند که جهان اسلام از وجود آنها بهرهمند گردید. آنان قافله سالاران علم و ادب بودند. در این میان، عدهای از علمای شیعه در کلیه رشتههای معارف و فنون، درخشیدند که نسلهای بعد از ثمرات و آثار علمی آنها بهرهمند شدند. یکی از آنان، میرداماد است که از پیشوایان حکمت، فلسفه و حدیث بود.[۵]
توجه میرداماد به فلسفه و کلام، به هیچ وجه مانع از پرداختن او به احادیث نشد؛ بلکه وی برای اولین بار کوشید تا با شرح احادیث، استفاده بیشتری از معارف اهل بیت علیهمالسلام در دانشهای رایج حوزهها ارائه دهد. از برخی آثار حدیثی میرداماد چنین بدست میآید که وی تخصص زیادی در احادیث داشته است؛ در عین حال، باید توجه کرد که اگر او را به این جهت، «اخباری» بدانیم، نباید با اخباریهایی که ضد فلسفه و کلام بودهاند، اشتباه بگیریم.
تشیع در قرن دوم و سوم هجری دارای دو گرایش متفاوت بود:
این دو جریان در زمان شیخ مفید (متوفی ۴۱۳ ق) و شیخ طوسی (متوفی ۴۶۰ ق) با یکدیگر تلفیق شد؛ سپس اصل این جریان به «شیعه اصولی» نامیده شد و بر حوزههای علمیه شیعه در عراق غلبه کرد و در بعد فقهی آن به تدریج، فقه عقلی و اجتهادی پدید آمد و کمتر به آثار حدیثی توجه کرد.
با این همه، در برخی از محافل شیعی توجه به حدیث، ولو به شکل ضعیف، ادامه یافت و این وضعیت باعث شد که شماری از آثار حدیثی شیعه در طول قرنها از بین برود. در این ارتباط، تحول مهمی در دوره میانی صفوی ایجاد شد و علمای شیعه به تدریج به متون حدیثی روی آوردند. البته این نوع حدیثگرایی، با فلسفه و کلام پیوند کامل داشت؛ از این رو، میرداماد کتاب الرواشح السماویه را در شرح و تعلیق کافی نوشت. و این روش پس از وی توسط شاگردش، ملاصدرا و افرادی مانند محمدتقی مجلسی دنبال شد.[۶]
میرداماد برای تدریس «حکمت»، واژهها و اصطلاحاتی وضع کرد که افراد عادی از آن چیزی نمیفهمیدند؛ در واقع میرداماد از حیث بکار بردن زبان مخصوص علمی، پیرو مکتبی بود که سه هزار سال قبل از او، توسط دانشمندان مصری ابداع شده بود. وضع این نوع کلمات از سوی میرداماد، سبب شد که امروز، محققان ایرانی به آن اصطلاحات آشنایی نداشته باشند.[۷] علت این که وی مباحث حکمت را با اسلوبی دشوار و غامض مینوشته چنین بیان شده است: یکی ترس از تکفیر کجفهمان و تحجرگرایان. و دیگر اینکه با این روش قصد داشت مطالب حکمت و دقایق معرفت از دسترس افکار منحرف به دور باشد.[۸] شاهد بر این مدعا، جریان رویای شاگردش (ملاصدرا) است: وی استاد گرانقدرش را در خواب دید، و از آزار مردم شکوه کرد و از استاد پرسید: با آن که مذهبی غیرمذهب شما ندارم، چرا مردم شما را میستایند و مرا تکفیر میکنند؟ استاد در جواب گفت: من حقایق حکمت را آن چنان نوشتم که دانشوران نیز از درکش ناتوانند و جز مردان این راه، کسی نمیتواند آن را بفهمد؛ ولی تو مطالب فلسفی را چنان روان نوشتی که حتی افراد بیسواد آن را میفهمند و بدین جهت، تکفیرت میکنند.[۹]
مقام علمی
میرداماد از علمای برجسته قرن یازدهم و از بزرگان فلاسفه و حکمای اسلامی بود. اسکندر بیگ منشی ـ که معاصر میرداماد بود ـ در کتاب «تاریخ عالم آرای عباسی»، او را چنین وصف میکند: «در علوم معقول و منقول، سرآمد روزگار خود و جامع کمالات صوری و معنوی، کاشف دقائق انفسی و آفاقی بود. در اکثر علوم حکمیه و فنون غریبه و ریاضی و فقه و تفسیر و حدیث، درجه علیا یافته و فقهای عصر فتاوای شرعیه را به تصحیح آن جناب معتبر میشمارند».[۱۰]
میرداماد در زمینه علوم اسلامی، دارای آثار ارزشمندی است و در ابواب مختلف فقه و اصول، نیز صاحب نظر بود. لکن آن چه در شخصیت علمیاش غلبه دارد، مهارت وی در حکمت و فلسفه است؛ به طوری که او را «معلم ثالث» خواندهاند.
میرداماد افزون بر تکیه کردن به برهان و استدلال، گرایشهای عرفانی نیز داشت؛ به طوری که روح اشراق بر افکارش غلبه داشته و سیر روحیاش در راه عرفان بود.
نامآورترین شاگرد میرداماد یعنی صدرالمتألهین، در اولین عبارتش هنگام بازگویی گفتار معصومان علیهمالسلام، این گونه استادش را میستاید: اخبرنی سیدی و سندی و استادی و استنادی فی المعالم الدینیه والعلوم الالهیه والمعارف الحقه والاصول الیقینیه، السید الاجل الانور العالم المقدس الاطهر، الحکیم الالهی والفقیه الربانی، سید عصره و صفوة دهره، الامیرالکبیر والبدرالمنیر، علامه الزمان و اعجوبه الدوران المسمی بمحمد الملقب بباقر الداماد الحسینی قدس الله عقله بالنور الربانی...[۱۱]
میرداماد علاوه بر این که در علوم مذکور شهرت یافته، در فصاحت و بلاغت نیز استاد و خطیبی جامع و پیشوایی مسلم بود؛ به عصر خویش خطیبی کامل؛ به جمعه و جماعت مواظبتی دائم و قاطبه افراد زمان به حضورش حاضر میشدند.[۱۲]
میرداماد، از دو طریق بر اندیشههای بعد از خود، تأثیر گذاشت:
- الف) با نوشتهها و تألیفاتش که بیش از یکصد جلد کتاب و رساله میباشد.
- ب) از طریق تربیت شاگردان بسیار که هر کدام آثار باارزشی از خود برجای گذاشتهاند، همانند «ملاصدرا» که تأثیر عمیقی بر اندیشههای فلسفی پس از خویش داشته است.[۱۳]
میرداماد مانند بسیاری از حکما و عرفا که ذوق شعر و شاعری داشتهاند، به سرودن شعر عربی و فارسی میپرداخته و به «اشراق» تخلص مینموده است. مجموعه اشعار او بعدها به نام «دیوان میرداماد» گردآوری شده است. برخی از اشعار آن حکیم برجسته چنین است:
وصف پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله:
ای ختم رسل، دو کون پیرایه تست افلاک، یکی منبر نه پایه تست
گر شخص تو را سایه نیفتد چه عجب تو نوری و آفتاب، خود سایه تست
وصف حضرت علی علیهالسلام:
ای در ولایت تو را کعبه صدف معراج تو دوش فخر عالم ز شرف
از مولد تو قبله عالم، کعبه است وز مرقد تواست قبله کعبه، نجف.[۱۴]
صفات اخلاقی
این حکیم فرزانه در حکمت عملی و اخلاق فردی ممتاز بود و به همراهی حکمت نظری با تهذیب اخلاق، تأکید داشت و حکمت بدون تهذیب را باعث گمراهی و ضلالت میدانست. او به دستورها و فرایض دینی به عنوان «آداب سیر و سلوک» بسیار اهمیت میداد. به قرآن علاقهای بسیار عمیق داشت؛ به طوری که هر شب نصف قرآن را تلاوت میکرد. آن اندازه میخوابید که برای پرداختن به کارهایش تجدید قوا کرده باشد و غذا به اندازهای میخورد که توان تحقیق و کارهای دیگرش را داشته باشد.[۱۵]
اغلب اوقات، به ذکر خدا و تزکیه نفس مشغول بود و شبها در حال تهجد. اهمیت زیادی به ادای نوافل میداد و هیچ یک از نوافل را ترک نمیکرد و این وضع را از سن بلوغ تا زمان وفات ادامه داد.[۱۶]
میرداماد از دوستان شیخ بهایی بود. روزی این دو عالم بزرگوار، همراه یکی از شاهان صفوی، سوار بر اسب از شهر خارج شدند. میرداماد، برخلاف شیخ بهایی، تنومند و چاق بود. به همین جهت، اسب میرداماد آهستهتر حرکت میکرد؛ در نتیجه بین او و شیخ بهایی فاصله افتاد. شاه صفوی برای آزمایش دوستی و صمیمیت آن دو، نخست نزد میرداماد رفت و گفت: شیخ بهایی جلوتر از ما حرکت میکند، معلوم است به ما اعتنا نمیکند و فرد مغروری است! میرداماد در جواب فرمود: این طور نیست؛ بلک علتش این است که آن اسب از این که عالمی مانند او را حمل میکند به وجد آمده و به سرعت حرکت میکند. آن گاه شاه خود را به شیخ بهایی رساند و به او گفت: میرداماد از ما عقبتر است؛ مثل این که به ما اعتنا نمیکند یا خودش را از شما بالاتر میپندارد! شیخ بهایی فرمود: آن اسب که یواشتر حرکت میکند و عقب مانده، حق دارد؛ زیرا دریایی از علم را حمل میکند و سپس در اوصاف میرداماد صحبتهایی کرد؛ شاه صفوی از خلوص و تواضع این دو دانشمند، شگفت زده شد و آنان را ستود.[۱۷]
وفات و مدفن
در سال ۱۰۴۰ ق. شاه صفی جهت زیارت عتبات عالیات عازم عراق شد؛ وی از میرداماد خواست که در این سفر، همراه او باشد. میرداماد که عاشق اهل بیت بود و نمیتوانست به راحتی از کنار این پیشنهاد بگذرد، قبول کرد. در بین راه، دانشور کهنسال شیعه، سخت مریض شد و در مسیر کربلا به نجف دار فانی را وداع گفت. پیکر پاکش را به نجف اشرف منتقل نموده و در جوار مرقد مطهر امیرمومنان علی علیهالسلام دفن کردند.[۱۸]
پانویس
- ↑ غلامحسین ابراهیمی دینانی، ماجرای فکری فلسفی در جهان اسلام، طرح نو، ص ۳۰۱.
- ↑ علیاصغر حلبی، تاریخ فلسفه در ایران و جهان اسلام، اساطیر، تهران، ۱۳۷۳، ص۴۶۱؛ فوائد الرضویه، ص۴۱۹.
- ↑ فصلنامه مشکوه، ش ۴۳، ص ۹۴؛ میر محمدباقر داماد، قبسات، به اهتمام مهدی محقق، دوم، نشر دانشگاه تهران، ۱۳۶۷، مقدمه، ص ۲۵، به نقل از سایه اشراق، زندگینامه میرداماد، عباس عبیری، گرگان، قم، ۱۳۷۶، ص ۱۷.
- ↑ هانری کربن، ملاصدرا، صدرالدین شیرازی، جاویدان، چاپ پنجم، ۱۳۷۲، ص ۴۳.
- ↑ عبدالله نعمه، فلاسفه شیعه، ترجمه سید جعفر غضبان، کتابفروشی ایران، تبریز، ۱۳۴۷، ص ۴۰۸.
- ↑ رسول جعفریان، تاریخ ایران اسلامی، صفویه از ظهور تا زوال، دفتر چهارم، موسسه فرهنگی دانش و اندیشه معاصر، قم، چاپ اول، ۱۳۷۸، ص ۲۶۰ و ۲۵۳.
- ↑ ملاصدرا ـ صدرالدین شیرازی، ص ۴۹-۴۸.
- ↑ فصلنامه مشکوه، ش ۴۳، ص ۱۱۲ و ۱۱۱.
- ↑ قصص العلما، ص ۳۳۵.
- ↑ ریحانه الأدب، ج ۶، ص ۵۸.
- ↑ جلالالدین آشتیانی، شرح حال و آراء فلسفی ملاصدرا، نهضت زنان مسلمان، تهران، ۱۳۶۰، ص۵.
- ↑ محمدباقر، موسوی خوانساری اصبهانی، روضات الجنات، ج ۲، اسماعیلیان، قم، ص ۶۲.
- ↑ تاریخ ایران اسلامی دفتر چهارم، صفویه از ظهور تا زوال، ص ۲۵۲.
- ↑ میرداماد، دیوان اشعار، به نقل از سایه اشراق، ص ۷۰.
- ↑ فصلنامه مشکوه، ش ۴۳، ص ۱۱۳ و ۱۱۲.
- ↑ فلاسفه شیعه، ص ۴۰۹.
- ↑ ماهنامه حوزه، ش ۲۸، ساله پنجم، دفتر تبلیغات اسلامی، ص ۵۰، ریحانه الأدب، ص ۵۹؛ فوائد الرضویه، ص ۴۲۳.
- ↑ شرح حال و آراء فلسفی ملاصدرا، ص ۵.
منابع
- علی مراد کیانی، "سید محمدباقر میرداماد؛ معلم ثالث" از کتاب گلشن ابرار، جلد ۴، صفحه ۱۴۰.
- انجمن مفاخر فرهنگی، اثر آفرینان، ج۵، ص۳۲۵.