غضب
محتویات
- ۱ تعریف غضب
- ۲ فلسفه وجود غضب
- ۳ مراتب غضب
- ۴ اسباب و انگیزههای غضب[۱۵]
- ۵ آثار و پیامدهای غضب[۲۴]
- ۶ راهکارهای کنترل غضب[۴۷]
- ۶.۱ عدم تحریک قوه غضب
- ۶.۲ ایمان و صبر
- ۶.۳ علاج غضب به ضد آن
- ۶.۴ تآمل در آیات و روایات مربوط به فضیلت کظم و غیظ، حلم و عفو.[۶۱]
- ۶.۵ هشدار به خود برای توجه به عذاب الهی برخشم گیرندگان [۶۲]
- ۶.۶ هشداردادن به خود از انتقام و دشمنی مکرر دیگران[۶۳]
- ۶.۷ تفکر در حالات ظاهری و درونی بدن که هنگام خشم مانند حیوانات درنده می شود و اینکه این خلق با صفات انسانی سازگار نیست.[۶۴]
- ۶.۸ همنشینی با اهل علم و حلم [۶۵]
- ۷ پانویس
- ۸ منابع
تعریف غضب
انسان از سه قوه عقل، غضب و شهوت تشکیل شده است. قوه غضب که نفس سبعی هم نام دارد. عاملی برای دفع ضرر و امور ناملایم است و وقتی شخص از حفاظت خود فارغ یابد به برتریطلبی و بزرگی بر دیگران تمایل مییابد. غضب حالتی است که باعث حرکت روح حیوانی از داخل به خارج میشود و در اثر شدت یابی غضب خون در غلیان آمده و از حرارت زیاد مغز و رگها تیره و تاریک میشوند. در این حالت تدبیر قوه عقل ضعیف میگردد و چون حرکت روح به سمت ظاهر است چشمها و صورت سرخ میشود.[۱]
فلسفه وجود غضب
اگر انسان گمان کند که خداوند نیرویی را در انسان بیحکمت آفریده است یا اینکه بعضی از نیروهای خدادادی صرفاً جنبه ویرانگری دارد چنین کسی حکمت خدا را نشناخته است. هنگامی که انسان خشمگین میشود تمام توان او بسیج میگردد و گاهی قدرت او چندین برابر میشود. فلسفه وجودی این حالت در واقع آن است که اگر جان و مال یا منافع دیگر انسان به خطر بیفتد، حداکثر دفاع را در برابر مهاجم داشته باشد و این نعمتی بسیار بزرگ است. بنابراین نیروی غضب نیروی مفید و مهم دفاعی است و برای بقای حیات انسان ضرورت دارد مشروط بر این که در جای خود بکار گرفته شود. (مثل غضب حضرت موسی علیه السلام به دنبال گمراهی بنیاسرائیل و گوساله پرستی آنان که در سوره طه آیات ۹۲ تا ۹۴ به آن اشاره شده است.[۲]. این نیرو، مایه «... أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ ...»[۳] است که از اوصاف مؤمنین میباشد، کسانی که فکر میکنند قوه غضبیه را باید کشت و خاموش نمود و این مقوله را از کمالات و معارج نفس میدانند، اشتباه کردهاند زیرا آنها از مقام اعتدال این قوه غافلند. آنچه مذمت میشود حد افراطی آن است.[۴]خشم در جایگاه حق لازم و مناسب است به همین خاطر امام علی(ع) خشم را در موضع مناسب یعنی خشم حق علیه باطل جایز دانسته و آن را برای از بین بردن اهل باطل و آراء نادرست ضروری می خواند. لذا میفرمایند: کسی که در راه خدا دندان خشم بر هم فشارد در نابودی و کشتن اهل باطل توانمند میشود.[۵]نیز امام در خطبه ای هنگام تبعید ابوذر به او میفرماید ای اباذر تو برای خدا به خشم آمدی پس امید به کسی داشته باش که به خاطر او غضبناک شدی.[۶]از طرفی خشم بیجا و باطل را نفی مینماید و میفرماید از خشم بپرهیز که لشکر بزرگ شیطان است.[۷] و میفرماید بر خشم خویش شکننده و حاکم باش یعنی آن را در کنترل خود داشته باش.[۸]
مراتب غضب
به صورت کلی، قوه غضب اگر به افراط گراید «تهوّر»، اگر به تفریط روی آورد «جبن» و اگر در اعتدال باشد «شجاعت» نام دارد؛[۹]
- حد افراط: انسان به اندازهای خشمگین شود که از فرمان عقل و دین خارج شود و اختیار انسان سلب گردد.
- حد تفریط: اگر انسان قوه انتقام نداشته باشد یا این که در او چنین قوهای کم باشد، نسبت به خودش، ناموسش و دیگران بیتفاوت و بی غیرت میشود.[۱۰]
- حد اعتدال: وظیفه انسان در حالت عصبانیت این است که قدرت و صولت غضب را بشکند و آن را تضعیف نماید تا از بروز آثار آن جلوگیری کند، بدین صورت که جایی که غضب لازم است بروز دهد و جایی که حلم لازم است انسان بتواند بردبار باشد. آنچه مورد رضای خداست همین است، یعنی غضب تحت سیطره انسان باشد.[۱۱] برخی غضب ها، هدف مقدسی را دنبال میکنند، حدود معینی دارند و جهت رویارویی با کار خلافی بوجود میآیند.[۱۲] این گونه غضبها قطعاً ممدوح هستند. حدیثی از حضرت امیر علیه السلام در مورد پیامبر رحمت صلی الله علیه و آله وارد شده که مؤید این مطلب است: «پیامبر خدا صلی الله علیه و آله برای دنیا به خشم نمیآمد اما هرگاه حق، او را به خشم میآورد، هیچ کس او را نمیشناخت و هیچ چیز نمیتوانست جلو خشم او را بگیرد تا آنگاه که انتقام (حق را) میگرفت».[۱۳] هرگاه قوه غضب در حالت اعتدال باشد و با عقل هماهنگ حرکت نماید صفت حلم شکل میگیرد و نهایتاً به شجاعت منتهی میشود. در واقع شجاع کسی است که غضب او با عقلش هماهنگ بوده و از حالت اعتدال خارج نشود.
بنابراین کسی که مطلقاً از قوه غضب خالی است در حالت جبن و ترس قرار دارد و موجب خواری او میشود. بنابراین همانطور که افراط در خشم ناشایست و رذیلت محسوب میشود تفریط و بیخیالی و عدم اهمیت در مواقعی که عقل و شرع حکم به غلظت و درشتی میکند نیز نادرست و مردود است. پیامبر صلی الله میفرماید مردم در قوه خشم چند دسته تقسیم میشوند: برخی دیر به غضب میآیند و زود برمیگردند برخی زود به غضب میآیند و دیر برمیگردند بعضی دیر به غضب میآیند و دیر برمیگردند و بعضی زود به غضب میآیند و زود برمیگردند و بهترین این افراد کسانیاند که دیر به غضب آمده و زود برمیگردند و بدترین آنان گروهی هستند که زود به غضب میآیند و دیر برمیگردند.[۱۴]
اسباب و انگیزههای غضب[۱۵]
حب نفس و شهوت:
حب نفس که در دایره شهوت قرار دارد باعث ایجاد جاه طلبی، حب مال، قدرت طلبی و... میشود.[۱۶]و همه اینها نوعی اسباب خشمگین شدن هستند زیرا چنین محبت هایی باعث میشود به این امور اهمیت داده شود و در مقابل مختصر مزاحمتی عکس العمل نشان دهد.
قضاوت عجولانه و انتقام:
یکی از عوامل خشم و غضب بررسی شتابزده از کارهای دیگران و انتقام گرفتن از ایشان است.[۱۷]فرد عاقل برای انتقام عجله نمیکند مگر اینکه این انتقام مشروع و معقول باشد و یقین کند که در انتقام او از حد عدالت خارج نشده و ظلمی به دیگری تحمیل نمیشود. از آنجا که اکثریت اشخاص نمیتوانند مرز ظلم و عدل را نگه دارند به عفو و گذشت سفارش شده اند.
جهل و نادانی:
انسان به واسطه جهل و نادانی، غضب و مفاسد حاصل از آن را کمال گمان کند و از محاسن شمرد چنانکه بعضی آن را جوانمردی، شجاعت و شهامت و بزرگی میدانند و از خود تعریف ها و توصیف ها میکنند.[۱۸]آیا در هر فردی که خشم بیشتر ظهور میکند نیرومندی و مردانگی بیشتر است؟ اکثراً چنین تصور میکنند که شجاعت با خشمناکی یکسان است. وقتی شخص غضبناک بر حال خود مالک نیست و تسلط ندارد چگونه او را میتوان مرد یا شجاع خواند؟! این صفات بیشتر برای کودکان یا دیوانگان سزاوار است تا مردان و شجاعان. یکی از نشانههایش آن است که فرد غضبناک در میان مردم به راحتی به گفتار ناشایست فحش و دشنام و سخنان رکیک متوسل میشود.[۱۹]و بدین وسیله دیگران را از خود میترساند یا خود را تسکین میدهد طبق فرمایش پیامبر صلی الله شجاع کسی است که در هنگام خشم بر خود مسلط باشد گفتار و رفتار چنین افرادی از دایره عقل و شرع خارج میشود انسان عاقل و مرد صفت، دشنام، اظهار عیب و سرزنش هم نوع خود را نمیپسندد در حالی که این صفات در افراد غضبناک به کرات در میان جامعه قابل مشاهده است فرد عاقل میاندیشد که هر کاری چه عواقب و پیامدی دارد افرادی که غضبناکند بعد از فرونشستن خشم دچار ندامتند و همواره نگران انتقام کسانیاند که در خشم بدانها بدی کردند و سرزنش دوستان و دشمنان نتیجه این حال آنها میباشد.
تکبر و عجب:
فرد متکبر و خودپسند پرتوقع است و توقع دارد دیگران امتیازات خاصی به او بدهند، در غیر این صورت خشمگین میشود. انسان عاقل همواره نقصهای خود را میبیند و میداند که داشتههای این دنیا فناپذیر است و هر منزلت و مقامی که کسب کند نعمتی از ناحیه خدا برای اوست و اینکه همه مردم به عنوان بندگان خدا دارای جایگاه و موقعیتهایی هستند که بهترین آنها ایمان است. در چنین نگرشی جایی برای تکبر و عجب وجود ندارد.حواریون از حضرت عیسی(ع)پرسیدند علت و مبدأ خشم در انسان چيست؟ فرمود: برترىجوئى و تكبر، و زورگوئى و كوچك شمردن مردم.[۲۰]
حرص و دنیاپرستی:
حریص کمترین مزاحمتی را نسبت به منافع خودش تحمل نمیکند.[۲۱]بر طبق توصیه بزرگان دین مراد و آرزوی هر کسی برآورده شود مطیع میشود مگر نفس خود انسان که هرچه خواستههای او برآورده شود حریصتر و طماعتر میگردد. لذا فرمودند دشمنترین دشمنان تو نفس توست.[۲۲] به این ترتیب اگر فرد با نگاه ملامت و تنبیه عیبهای خود را به خود یادآوری نماید و برای هر عمل ناشایستی که از خود سر زده مجازاتی در نظر گیرد نفس از بدیها دوری کرده و به سوی آن سوق نمییابد.
مزاح و مسخرگی:
مزاح و شوخی زمانی موجب خشم و غضب است که از حد اعتدال خارج شود و با کلمات ناشایست یکدیگر را مورد تمسخر قرار دهند. از آنجا که کنترل هیجان افراد در شوخی بسیار سخت است در روایات نیز به شوخیهای حکمت آمیز و کوتاه سفارش شده است.[۲۳]
لجاج و ستیزگری:
یکی از عوامل خشم و غضب لجوج بودن و ستیز و ستیزگری با دیگران است. اگر فردی به پیامدهای این صفات فکر کند می فهمد که بحث و لجاجت، الفت و محبت را از بین میبرد و دشمنی را به جای آن مینشاند با توسل به این نحوه تفکر، به سمت چنین صفاتی تمایل نمییابد.
آثار و پیامدهای غضب[۲۴]
بیماری روانی و جنون:
یکی از پیامدهای مهم کنترل نکردن قوه غضب، دچار شدن به بیماری روانی خشونت و عصبانیت است که شخص را به جنون و دیوانگی می کشاند.[۲۵]قوه غضب زمانی به یک بیماری روانی و انحراف از حالت طبیعی خوانده میشود که در حالت افراط و زیادهروی باشد یا اینکه در حالت تفریط باشد به گونهای که شخص هیچگاه عصبانی نشود. در این حالت نیز ممکن است چنین افرادی با بی قیدی و بیخیالی نسبت به مسائل مهم برخورد نمایند. ضرورت پرهیز از غضب چه در هنگام توانگری بر انتقام و چه در عدم توانگری در منابع دینی بسیار مورد سفارش قرار گرفته است.[۲۶]امام علی علیه السلام میفرماید خشم و غضب بی مورد نوعی دیوانگی است که در صورت پشیمان شدن دیوانگی شخص ادامه یافته است.[۲۷]ضعف ایمان یک عامل مهم در گرفار شدن به بیماری غضبناک بودن است. در حدیثی آمده خداوند به موسی علیه السلام فرمود: مریض کسی است که طبیبی چون من ندارد و غریب کسی است که همدمی و مونسی همانند من ندارد.[۲۸]شخصی که خدای خویش را در همه حال همدم خود بداند و در مشکلات به او مراجعه نماید و او را طبیب خود خواند کمتر از آسیبهای روانی ضربه میبیند.در حدیث دیگری امام علی علیه السلام ترس، بخل و حرص را جمله غرایزی میخواند که در اثر سوءظن به خدا ایجاد شدهاند یعنی انسان در اثر از دست دادن ارتباط و اتصال خود با خالق به سمت بیماریهای روحی سوق مییابد.[۲۹] امام رضا میفرماید خشم کلید هر شری است.[۳۰]به همین خاطر همواره سفارش شده در حالت خشم و غضب صحبت نکنید[۳۱] و تصمیمی نگیرید زیرا بعد از فرونشستن غضب پشیمانی حتمی حاصل آن است. همچنین در این باره امام علی علیه السلام میفرماید از خشم بپرهیزید که آغازش سفاهت و جنون است و پایانش ندامت و پشیمانی است.[۳۲] آغازش نادانی است بدین معنا که شخص نادان عصبانی میشود و عاقل به راحتی از کوره به در نمیرود همچنین شخص عاقل همواره آدابدان است و گفتار و رفتارش همواره با عقلانیت است اما شخص غضبناک در این حال عقل را از کف داده و هر امر غیر عقلانی و بسا بیادبانه از او به ظهور برسد. چنانکه امام علی علیه السلام میفرماید «لا ادب مع الغضب» هیچ ادبی در شخص غضبناک وجود ندارد.[۳۳] یکی از حکما در پیامد خطرناک خشم میگوید من به سلامت آن کشتی که باد سخت و شدید دریا آن را به کوهها و سنگهای عظیم بزند امیدوارترم از سلامتی شخص غضبناک؛ زیرا در آن کشتی افرادی هستند که در این وضعیت تدبیر مشکل کنند، اما شعله غضب در شخص غضبناک با هیچ تدبیری تسکین نمییابد.[۳۴]
خشم، کشنده ای بزرگ
خداوند می فرماید: « وَ لا تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ»[۳۵]خود را به دست خود، به هلاكت نيفكنيد!زیاده روی در غضب، چه بسا هلاکت و شقاوت ابدی را نصیب انسان کند. مثل خود کشی، قتل نفس و قطع اعضاء بدن.[۳۶]بعد از خشونت و عصبانیت مزاج این گونه اشخاص تغییر میکند و دچار بیماریهای جسمی فراوانی میگردند. مانند: برخی بیماریهای قلبی، گوارشی، تنفسی و تناسلی. در اثر این آشفتگی روانی و خشم آلود بودن شخص، کارکرد این قوا به فرسایش و نابودی میکشد. همه ما طبق تجارب روزمره می دانیم که خشم و غضب در نحوه انجام کارهای طبیعی بدن اشکالاتی وارد میکند. مثلاً اشتها و میل به غذا عملکرد گوارش و قوه تناسل را مختل میکند در حالی که در حالت آرامش این قوا به نحو عالی انجام وظیفه نموده و ما این دو موقعیت را به طور مکرر تجربه کردهایم. بدین ترتیب افراط در غضب موجب میشود سلولهای عصبی و دیگر ابعاد جسمانی و روانی انسان فرسایش یابد و چه بسیار از عمرهای کوتاه آدمی به خاطر کنترل نکردن خشم است.
رهاشدگی و عدم تسلط برخود
پیامبر صلی الله میفرماید: غضب دل مرد دانا را هلاک مینماید و در چنین حالتی شخص هیچگونه تصرفی در خود ندارد.[۳۷]پیامبر صلی الله میفرماید: غضب دل مرد دانا را هلاک مینماید و در چنین حالتی شخص هیچگونه تصرفی در خود ندارد.[۳۸]بلکه خشم است که او را اداره میکند و فرمان میدهد. و میفرماید نیرومندی به زور بازو نیست بلکه نیرومند کسی است که به خشم خود غالب آید.[۳۹] و حضرت صادق عليه السّلام فرمود. هر كس كه خود را حفظ كند و مالك خويشتن باشد هنگام رغبت و ميل و هنگام ترس و هنگام شهوت و علاقه و هنگام خشم و هنگام خوشنودى (در تمام حالات) خداوند بدن او را بر آتش حرام ميكند.[۴۰] رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله فرمود. در ميان انفاقهاى مؤمن هيچ انفاقى در نظر خداوند متعال با ارزشتر و محبوبتر از اين نيست كه انسان مقيد به گفتار حق باشد خواه در حال خوشنودى و خواه در حال غضب.و حضرت باقر عليه السّلام: مؤمن كسى است كه در موقع قدرت ظلم و تعدى ننموده و خود را از هر چيزى كه حق او نيست حفظ كند.[۴۱] و امام علی(ع) می فرماید : رنجى پست كننده كننده تر از غضب نیست.[۴۲]
آشکارکردن اسرار و نشر صفات بد[۴۳]
برترین صفت خوب در انسان ایمان است. خشم با ایمان سازگاری ندارد. زیرا خشم بر طبق روایات عامل هر بدی و شرارت است. [۴۴]رسول اکرم صلی الله علیه و آله میفرماید: «خشم ایمان را تباه میکند، همانگونه که سرکه عسل را».[۴۵]بعد از اینکه انسان ایمان خود را از دست میدهد از حکمت و قسمت و تدبیر الهی ناراضی می شود[۴۶] و در این حال اگر غضبناک باشد دشنام دادن به دیگران، اظهار عیوب دیگران و سرزنش و فاش کردن اسرار آنها همگی از اخلاقیات پست و صفات بدی است که به دنبال خشم ظاهر میشود. از دیگر صفات بدی که شخص غضبناک به آن گرفتار میشود و دیگران را نیز درگیر مینماید، نشر دشمنی و انتقام در میان مسلمانان میباشد.
راهکارهای کنترل غضب[۴۷]
از بین بردن غضب ممکن نیست و آنچه مد نظر است کنترل و مدیریت آن است، از جمله راهکارهای آن عبارتند از:
عدم تحریک قوه غضب
هرگاه انسان عوامل یک امری را دریابد بهتر میتواند آن را مدیریت کند در بحث قوه غضب نیز اگر راه پیشگیری را در پیش بگیریم و علل عصبانی شدن خود را کشف نماییم در مواقع ظهور غضب میتوانیم آن را کنترل کنیم به تعبیر دیگر بهتر میتوانیم از وقوع خشمناک شدن خود جلوگیری کنیم. هر شخصی با مطالعه مزاج و شخصیت خود میفهمد چه اموری او را به خشم میآورد و با این شناخت میتواند در مواجهه با آنها، قدرت مدیریت خود را بررسی کند یا اصلاً با آن صحنهها و امور مواجه نشود و یا با طرحهای از پیش تعیین شده جلوی خشم خود را بگیرد و آسانتر میتواند آن را کنترل کند. همنشینی یا دوستان غضبناک، مشاهده تصاویر و شنیدن مسائلی که تحریک غضب میکند و یادآوری خاطرات خشم آلود از جمله اموریاند که تحریک کننده قوه غضب هستند. آیا کسی که با حالت مستی به رانندگی اقدام میکند میتوان او را با سرعت ناهنجاری که در پیش گرفته از حوادث تلخ بازداشت؟ عقل حکم میکند که قبل از آن نمیبایست به آن مستی روی میآورد و چون روی آورده نبایستی در این حالت به رانندگی اقدام میکرد بنابراین اقدام بر پیشگیری در مدیریت غضب و دیگر قوا در علاج و درمان بسیار موثرتر از درمان است.انسان در وقت سلامت با محاسبه و ارزیابی در اوصاف و احوال خود میتواند عیوب و نقاط ضعف خود را دریابد و از عوامل بروز حرکات نادرست همچون غضب پرهیز کند چنانکه فرماندهان خبره در زمان صلح با تقویت نیروهای خود، زمینه را برای جلوگیری از آسیبهای احتمالی دشمن در زمان جنگ آماده میکنند.[۴۸]
ایمان و صبر
چرا افراد زیادی با بیماری غضب دست و پنجه نرم میکنند؟ آیا غیر از این است که دچار کمبود و نقصی شدهاند. اگر هر کسی با خود مهربانی و محبت در پیش گیرد و مسائل امور زندگی را صرفاً در دایره خواستههای شخصی خویش قرار ندهد و زوایای حکمتهای نامحدود الهی را در تدبیر و تقدیر زندگی در نظر آورد آیا با این ناملایمات و ناراحتیها بهتر کنار نمیآید؟ آیا اگر عوارض و بیماری های بسیار جسمی و روانی حاصل از خشم را در خود تصور کند و آن همه بار آفت را در بدن خویش متحمل شود بهتر است یا با صبر و محبت و مدارا کارها را پیگیری نماید؟! مگر نه اینکه بزرگان دین ما فرمودهاند حق به تدریج حاصل میشود. یعنی خواستههای ما همواره به محض اراده کردن به دست نمیآید و اینکه خداوند میفرماید:«وَ عَسى أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئاً وَ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَ عَسى أَنْ تُحِبُّوا شَيْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَكُمْ »[۴۹] چه بسا از چیزی بدتان می آید ولی برای شما بهتر است و چه بسا چیزی را دوست میدارید ولی برای شما شر است. این آیه نسخه ای بسیار کارآمد برای داشتن زندگی آرام و با کیفیت است تا اینکه سلامتی جسم و روان را در اهداف متعالی و عظیمتر صرف نماییم. در علاج خشم و غضب باید گفت صبر و محبت بهترین راه برای انسان است و او را به حالت آرامش و خونسردی سوق میدهد و موجب میشود از بیحوصلگی و پریشان حالی و خودخوری و شتابگری جلوگیری نماید. شخصی که با توکل و اتصال به خالق، او را تدبیرگر جهان هستی میخواند در مواجهه با ناراحتیها و شکستها خود را به لباس صبر و رفتار لهی میپوشاند و به وسیله این حمایت الهی آرامش و آسایشی پیدا میکند که چه بسا موفقیتهایش آن سرور و شادی را برایش ایجاد نمیکرد. برعکس شخصی که اراده خود را در رسیدن به هدف و مقصود همه کاره میداند در پی شکستها و رویارویی با موانع به عقدههای روانی و ناراحتیهای درمان ناپذیر دچار میشود.
علاج غضب به ضد آن
یکی از راههای مهم درمان خشم این است که فرد اسباب و علل درگیری به این بیماری را بشناسد و آنگاه با بررسی آنها و اقدام به ضد هر مورد، غضب خود را برطرف نماید.[۵۰] ضد غضب، کظم غیظ و حلم است و در این حالت انسان به راحتی تحریک نمیشود و کار غیر عقلانی نمیکند. غضب نوعی حرکت است ولی کظم و غیظ و حلم نوعی سکون است. حلم، در تسکین غضب بسیار موثر است. حلم چنان جایگاه بلندی دارد که علم بدون آن بیفایده خوانده شده است و حلم را برترین وزیر علم شمردهاند. پیامبر(ص) میفرماید: حلم طریقه انبیاء است.[۵۱]و نیز میفرماید: خدایا مرا به علم بینیاز کن و به صفت حلم زینت ده.[۵۲] همچنین امام صادق میفرماید: حلم هر کس برای یاریگری او کفایت میکند. [۵۳]انسان با مداومت در کظم غیظ به مقام حلم میرسد.[۵۴] چنانکه پیامبر(ص) میفرماید: علم با تعلّم حاصل میشود و حلم با تحلّم یا کظم و غیظ.[۵۵]در علم پزشکی، یبوست به رطوبت مداوا می شود، حرارت نیز به برودت قابل معالجه است. غضب آتش است.[۵۶]و با عواملی چون آب در قالب وضو و غسل میتوان آن را تسکین نمود. به همین خاطر در روایات آمده با وضو و غسل این حرارت و آتش غضب، فرو نشانده شود.[۵۷]همچنین ابراز محبت به خود در تلطیف حال خویش بسیار موثر است غضب گرم و سوزاننده است و محبت لطیف و نرم و تلطیف کننده است. بنابراین شخص با ابراز محبت به خود و دوست داشتن خویش میتواند این حالت را کاهش دهد. و نیز با در نظر گرفتن نقطه مقابل دیگر علل غضب همچون کبر با تواضع، حرص با قناعت و....[۵۸]و نیز با تغییر دادن حالت بدن چنانکه در روایات آمده اگر شخص در حالت عصبانیت ایستاده است، بنشیند و اگر نشسته است، برخیزد.و مهم تر ایتکه در حال خشم سکوت اختیار کند.[۵۹]و با ذکر های الهی مانند: ذکر «اعوذ بالله من الشیطان الرجیم» و« لاحول ولا قوة الا بالله» خود را آرام نماید.[۶۰]زیرا هر صحبتی در این موقعیت برای خود او و دیگران بسیار زیان آفرین و بسا که غیر قابل جبران باشد. از دیگر روشهای درمان خشم می توان به موارد زیر اشاره نمود:
تآمل در آیات و روایات مربوط به فضیلت کظم و غیظ، حلم و عفو.[۶۱]
هشدار به خود برای توجه به عذاب الهی برخشم گیرندگان [۶۲]
هشداردادن به خود از انتقام و دشمنی مکرر دیگران[۶۳]
تفکر در حالات ظاهری و درونی بدن که هنگام خشم مانند حیوانات درنده می شود و اینکه این خلق با صفات انسانی سازگار نیست.[۶۴]
همنشینی با اهل علم و حلم [۶۵]
پانویس
- پرش به بالا ↑ ابن مسکویه، تهذیب الأخلاق و تطهیر الأعراق، ص96 و نصیر الدین طوسی، اخلاق ناصری، ص 138
- پرش به بالا ↑ مکارم شیرازی،اخلاق در قرآن، ج۳، ص ۳۹۹-۳۹۸.
- پرش به بالا ↑ سوره فتح، آیه ۲۹.
- پرش به بالا ↑ مکارم شیرازی، ناصر،خلاق اسلامی در نهج البلاغه، ص403
- پرش به بالا ↑ نهج البلاغه، حکمت174
- پرش به بالا ↑ همان، خطبه 130
- پرش به بالا ↑ همان، نامه69
- پرش به بالا ↑ همان، نامه ۵۶
- پرش به بالا ↑ شفیعی مازندرانی، محمد؛ پرتوی از اخلاق اسلامی، ص۲۷۸ و نراقی، احمد بن محمدمهدی، معراج اسعاده، ص237
- پرش به بالا ↑ فیض کاشانی، محمد بن مرتضی؛ حقایق، ص ۱۶۲.
- پرش به بالا ↑ شبرّ، عبدالله؛ اخلاق، ص۲۴۹.
- پرش به بالا ↑ اخلاق در قرآن، پیشین، ص۴۰۲.
- پرش به بالا ↑ میزان الحکمه، ص ۴۳۳۹.
- پرش به بالا ↑ فیض کاشانی،محمد بن شاه مرتضی، راه روشن، ج 5ص436
- پرش به بالا ↑ ابن مسکویه،اخلاق و راه سعادت، ص323 و راه روشن، ج 5 ص418
- پرش به بالا ↑ اخلاق ناصری، ص138
- پرش به بالا ↑ اخلاق ناصرى ص 138
- پرش به بالا ↑ اخلاق اسلامی در نهج البلاغه، ص ۴۰۶-۴۰۵.
- پرش به بالا ↑ معراج السعاده ص139
- پرش به بالا ↑ بحارالانوار ج70ص263
- پرش به بالا ↑ اخلاق در قرآن، ص ۳۹۲-۳۹۱.
- پرش به بالا ↑ بحار الانوار ج 67ص 64
- پرش به بالا ↑ فیض کاشانی،حقایق، ص ۱۶۸.
- پرش به بالا ↑ اخلاق و راه سعادت ص323 و معراج السعاده ص 238
- پرش به بالا ↑ معراج السعاده ص168
- پرش به بالا ↑ نهج البلاغه، حکمت ۱۹۴
- پرش به بالا ↑ همان، حکمت ۲۵۵
- پرش به بالا ↑ بحار الانوار،ج ۱۳ ص ۳۲۳
- پرش به بالا ↑ نوری، حسین بن محمدتقی، مستدرک الوسائل، ج ۷ ص ۲۹
- پرش به بالا ↑ ابنشعبه، حسن بن علی، تحف العقول، ص488
- پرش به بالا ↑ بحار الأنوار، ج ۷۰، ص ۲۷۲
- پرش به بالا ↑ جمال الدين محمد خوانسارى شرح بر غُرر الحكَم و دُرَر الكَلم، ج2، ص: 288
- پرش به بالا ↑ همان، ج ۶، ص ۳۶۱
- پرش به بالا ↑ اخلاق ناصری ص 140
- پرش به بالا ↑ بقره/195
- پرش به بالا ↑ كلينى، الکافی، ج3 ص740
- پرش به بالا ↑ تحف العقول ص371
- پرش به بالا ↑ تحف العقول ص371
- پرش به بالا ↑ ورّام، مسعود بن عیسی، مجموعة ورّام،ج2 ص10
- پرش به بالا ↑ بحارالانوارج70ص280
- پرش به بالا ↑ شیخ صدوق، الخصال، ج1، ص: 105
- پرش به بالا ↑ بحار الأنوار، ج ۷۴، ص ۳۸۱
- پرش به بالا ↑ محمدی ری شهری، محمد؛ میزان الحکمه، ج۹، ص۲۹-۴۳ واخلاق در قرآن، ص ۳۸۸.
- پرش به بالا ↑ الكافي، ج2، ص 302
- پرش به بالا ↑ همان
- پرش به بالا ↑ اخلاق در قرآن،، ص ۳۸۸ و میزان الحکمه، ص ۲۸-۴۳.
- پرش به بالا ↑ معراج السعاده ص239-242
- پرش به بالا ↑ اخلاق و راه سعادت ص 315
- پرش به بالا ↑ بقره/216
- پرش به بالا ↑ اخلاق ناصری ص131 و معراج السعاده ص72
- پرش به بالا ↑ نراقی، مهدی بن ابی ذر،جامع السعادات،مصحح: کلانتر، محمد مقدمه نويس: مظفر، محمد رضا، بیروت مؤسسة الأعلمي للمطبوعات، ج1 ص332
- پرش به بالا ↑ راه روشن ج5 ص427
- پرش به بالا ↑ جامع السعادات ج1 ص332
- پرش به بالا ↑ پیشین
- پرش به بالا ↑ راه روشن ج5 ص427
- پرش به بالا ↑ مجموعه ورّام ج1 ص123
- پرش به بالا ↑ بحارالانوار ج ۷۰ ص ۲۷۲
- پرش به بالا ↑ میزان الحکمه، ص۴۳۳۹
- پرش به بالا ↑ بحار ج 70ص 272
- پرش به بالا ↑ حقایق، ص ۱۶۸
- پرش به بالا ↑ معراج السعاده ص239
- پرش به بالا ↑ بحار ج 70ص 276
- پرش به بالا ↑ نهج البلاغه حکمت ۴۸۰ و معراج السعاده ص242
- پرش به بالا ↑ مجموه ورّام ج1 ص122
- پرش به بالا ↑ معراج السعاده ص241
منابع
ابنشعبه، حسن بن علی، تحف العقول،مصحح: غفاری، علیاکبر،جماعة المدرسين في الحوزة العلمیة بقم. مؤسسة النشر الإسلامي1363ش
ابن مسکویه، احمدبن محمد، تهذیب الأخلاق و تطهیر الأعراق، محقق:هلالی عماد، طليعة النور،1426ق
ابن مسکویه، احمد بن محمد، اخلاق و راه سعادت،مترجم: امین، نصرت بیگم، تهران، نشر: فيض کاشانی،1369ش
جمال الدين محمد خوانسارى شرح بر غُرر الحكَم و دُرَر الكَلم، ناشر: دانشگاه تهران1366ش
شبرّ، عبدالله؛ اخلاق، ترجمه محمدرضا جباران، قم، هجرت، ۱۳۷۷
شفیعی مازندرانی، محمد؛ پرتوی از اخلاق اسلامی، تهران، سازمان تبلیغات اسلامی ۱۳۷۲ش
شیخ صدوق، الخصال،قم، جامعه مدرسين،1362ش
كلينى، محمد بن يعقوب، الکافی،قم داراحدیث، 1429ق
فیض کاشانی، محسن محمد بن مرتضی؛ حقایق، ترجمه و شرح محمدباقر ساعدی خراسانی، بیجا، انتشارات علمیه اسلامی، بیتا
فیض کاشانی،محمد بن شاه مرتضی، راه روشن،مترجم: عارف، محمدصادق، عطایی، محمد رضا و صاحبی، عبدالعلی،مشهد، آستان قدس رضوی. بنياد پژوهشهای اسلامى1372ش
مجلسی، محمدباقر، بحار الأنوار، بیروت، دار إحياء التراث العربي1403ق
محمدی ری شهری، محمد؛ میزان الحکمه، ترجمه حمیدرضا شیخی، قم، دارالحدیث، ۱۳۷۹ ش
مکارم شیرازی،اخلاق در قرآن،پدیدآور: جمعی از نویسندگان، قم، مدرسة الإمام علي بن أبي طالب (علیه السلام)1385ش
مکارم شیرازی، ناصر،خلاق اسلامی در نهج البلاغه، محرر: خادمی اصفهانی، اکبر، قم نسل جوان1385ش
نراقی، احمد بن محمدمهدی، معراج اسعاده،قم 1378ش
نصیر الدین طوسی، محمد بن محمد، اخلاق ناصری، تهران، علميه اسلاميه،1413ق
نوری، حسین بن محمدتقی، مستدرک الوسائل، بیروت مؤسسة آل البیت (علیهم السلام) لإحیاء التراث،1408ق
ورام، مسعود بن عیسی، تنبيه الخواطر و نزهة النواظر(مجموعة ورّام)،بیروت دار صعب،بی تا