پس (از اندک زمانی) ما هم او را با خانه (و گنج و دارایی) اش به زمین فرو بردیم و هیچ حزب و جمعیتی نداشت که او را در برابر خدا یاری کنند و خود هم نتوانست خویش را یاری دهد.
پس او و خانه اش را در زمین فرو بردیم، و هیچ گروهی غیر از خدا برای او نبود که وی را [برای رهایی از عذاب] یاری دهد، و خود نیز نتوانست از خود دفاع کند.
آنگاه [قارون] را با خانهاش در زمين فرو برديم، و گروهى نداشت كه در برابر [عذاب] خدا او را يارى كنند و [خود نيز] نتوانست از خود دفاع كند.
پس او و خانهاش را در زمين فرو برديم و در برابر خدا هيچ گروهى نداشت كه ياريش كند و خود يارى كردن خويش نمىتوانست.
سپس ما، او و خانهاش را در زمین فرو بردیم، و گروهی نداشت که او را در برابر عذاب الهی یاری کنند، و خود نیز نمیتوانست خویشتن را یاری دهد.
So We caused the earth to swallow him and his house, and he had no party that might protect him from Allah, nor could he rescue himself.
Thus We made the earth to swallow up him and his abode; so he had no body of helpers to assist him against Allah nor was he of those who can defend themselves.
So We caused the earth to swallow him and his dwelling-place. Then he had no host to help him against Allah, nor was he of those who can save themselves.
Then We caused the earth to swallow up him and his house; and he had not (the least little) party to help him against Allah, nor could he defend himself.
معانی کلمات آیه
خسفنا: خسف: فرو رفتن و فرو بردن. لازم و متعدى هر دو آمده است «خسفه اللَّه و خسف هو».
فئة: گروه. دسته. از كليات ابو البقاء نقل شده: فئه گروهى است كه در يارى به يكديگر رجوع مىكنند، اين با معنى اصل كلمه مناسب است.
منتصرين: انتصار: انتقام. در صورتى كه با «من» باشد «انتصر منه.انتقم».[۱]
فَخَسَفْنا بِهِ وَ بِدارِهِ الْأَرْضَ: پس فرو برديم قارون و سراى او را به زمين. چون قارون به زمين فرو رفت، بنى اسرائيل گفتند: موسى دعا نمود قارون به زمين فرو رفت تا مال او را متصرف شود. موسى عليه السّلام دعا نمود تا اموال او هم به زمين فرو رفت تماما. فَما كانَ لَهُ مِنْ فِئَةٍ: پس نبود مر قارون را هيچ گروهى از ياران او كه در آن وقت، يَنْصُرُونَهُ مِنْ دُونِ اللَّهِ: يارى كنند او را و منع عذاب نمايند بجز خداى تعالى، وَ ما كانَ مِنَ المُنْتَصِرِينَ: و نبود از انتقام كشندگان از موسى يا منع كننده عذاب از خود، يعنى نه كسى عذاب را از او دفع نمود نه خودش توانست از خود منع كند.
در تفاسير وارد شده كه قارون هفتاد مرتبه استغاثه نمود و حضرت موسى عليه السّلام توجه ننمود. چون موسى عليه السّلام به مناجات رفت، حق تعالى فرمود كه هفتاد بار قارون و ياران او به تو استغاثه نمودند التفات نكردى و اصلا رحم ننمودى، به عزت و جلال من اگر يك نوبت مرا خواندى اجابت كردمى «1».
عياشى از حضرت امام محمد باقر عليه السّلام روايت نموده فرمود: يونس وقتى مشاهده نمود قوم خود را تا آنكه انداخت خود را به دريا و بلعيد او را ماهى.
پس دور زد با او درياهاى هفتگانه را تا رسيد به دريائى كه قارون را در آن عذاب مىكردند؛ قارون صداى زمزمهاى شنيد، از ملك سؤال نمود، خبر داد او را كه يونس عليه السّلام است، حق تعالى او را در شكم ماهى حبس فرموده.
قارون گفت: اجازه مىدهى مرا كه با او تكلم كنم. ملك اجازه داد، پس سؤال نمود او را از موسى. ملك خبر داد كه به تحقيق مرد، پس قارون گريه
«1» منهج الصادقين، ج 7، ص 131 و مجمع البيان، ج 4، ص 267.
جلد 10 - صفحه 188
شديدى نمود؛ از خواهرش كلثوم پرسيد، خبر موت او را داد، پس گريه و جزع شديدى نمود. خداوند وحى فرمود ملك موكّل عذاب را كه بردارد از او عذاب را در بقيه ايام دنيا به سبب رقت او بر خويشان خود «1».
پس بيرون آمد در ميان قوم خود با زينت خويش گفتند آنانكه ميخواهند زندگانى دنيا را ايكاش بود براى ما مثل آنچه داده شد بقارون همانا او داراى بهرهاى عظيم است
و گفتند آنانكه داده شد بايشان دانش واى بر شما پاداش خدا بهتر است از براى آنكه ايمان آورد و كردكار نيك و عطا كرده نميشوند آنرا مگر شكيبايان
پس فرو برديم او و خانهاش را در زمين پس نبود مر او را هيچ گروهى كه يارى كنندش غير از خدا و نبود از بازدارندگان عذاب از خود
و صبح كردند آنانكه آرزو كردند مرتبهاش را در ديروز ميگفتند عجب است حق چنان باشد كه خدا گشاده ميگرداند روزى را براى هر كه بخواهد از بندگانش و تنگ ميگرداند اگر نه آن بود كه منّت نهاد خداوند بر ما هر آينه فرو برده بود ما را عجب حق آنستكه رستگار نميشوند كافران.
تفسير
گفتهاند روز شنبهئى قارون با آرايش تمام و لباس تجمّل بر قاطر سفيدى كه زين طلا داشت سوار شد و قطيفه ارغوانى رنگ بدوش افكند و با چهار هزار سوار با همين تجمّلات بر بنى اسرائيل گذشت و آنها بعد از مشاهده اين جلال و جمال دو دسته شدند يكدسته كه اهل دنيا بودند اگر چه حسود نبودند از روى غبطه گفتند ايكاش ما هم چنين مال و ثروت و شوكتى داشتيم كه قارون دارد انصافا او بهره و نصيب وافرى از دنيا برده و دسته ديگر كه اهل علم و دانش و طالب آخرت و از خواص اصحاب حضرت موسى عليه السّلام بودند گفتند واى بر شما اين چه آرزوئى است ثواب و پاداش الهى كه بهشت عنبر سرشت است بهتر است براى اهل ايمان و اعمال شايسته و آن و اصل نميشود مگر بكسانيكه صبر نمودند بر زحمات دنيا و عبادت خدا و ترك معصيت او و بنابراين ضمير در يلقّيها راجع است بجنّت كه مراد از ثواب است و قويّا محتمل است راجع باشد بكلمه كه مستفاد از كلام علماء است يعنى اين گفتار پسنديده القاء نميشود از خداوند مگر بر كسانيكه در دنيا صبر و شكيبائى را شعار خود نموده و از زخارف آن چشم پوشيدهاند و چون حضرت موسى با بنى اسرائيل از مصر بيرون آمدند و چهل سال در وادى تيه سرگردان بودند و مأمور بتوبه شدند قارون از توبه استنكاف نمود و حضرت موسى او را تهديد بعذاب فرمود و او استهزاء كرد حضرت مغموم شد و
جلد 4 صفحه 209
از او كناره كرد و در جلوخان قصر او با حال حزن و اندوه نشست و اوامر كرد كه خاكستر مخلوط با آبرا بر سر حضرت ريختند و او شديدا غضبناك شد و از خداوند خواست كه قارون را عذاب فرمايد و خداوند زمين را مأمور بامر او فرمود پس وارد بر قارون شد و او از حال حضرت فهميد كه براى عذابش وارد شده و او را بحقّ رحم و قرابت خود قسم داد كه از تقصيرش بگذرد و حضرت در جوابش فرمود اى پسر لاوى زياد حرف نزن و بزمين فرمود او را بگير و زمين او را تا سر زانو گرفت و قصر و آنچه در آن بود فرو نشست و او گريه كرد و باز حضرت را بحق رحم خود قسم داد و حضرت همان جواب را باو داد و همان امر را بزمين فرمود و زمين او و قصر و خزائنش را تماما بلع نمود پس خداوند حضرت موسى را ملامت فرمود بر جوابيكه بقارون داد و حضرت عرضه داشت بار الها او مرا بغير تو قسم داد لذا من اجابت ننمودم و خداوند همان جوابى را كه او بقارون داده بود باو داد و حضرت عرضه داشت بار الها اگر ميدانستم رضايت تو در اجابت او است اجابت مينمودم او را و خداوند فرمود بعزّت و جلال خودم قسم اگر قارون همانطور كه تو را خواند مرا خوانده بود اجابتش مينمودم ولى چون تو را خواند بتو واگذارش كردم اين خلاصه مستفاد از نقل قمّى ره است در سبب خسف و از مفسّرين در اين باب باختلاف سبب ديگرى هم نقل شده كه چون با روايت قمّى ره وفق نداشت حقير نقل ننمودم خلاصه آنكه خداوند او و خانه و تمام تعيّناتش را بزمين فرو برد و او نداشت كسانيرا جز خدا كه كمك نمايند با او و نبود او كسيكه بتواند باز دارد عذاب خدا را از خود و منع نمايد آنرا با آنكه مغرور بمال و عساكر خود بود و فرداى آنروز كه اين واقعه اتفاق افتاد همان اشخاص كه روز قبل آرزوى جاه و جلال و مال و منال او را مينمودند اظهار ندامت از درخواست خودشان و تعجّب از اين پيش آمد كردند و ميگفتند واى حق آنستكه خداوند بمقتضاى حكمت خود نه براى كرامت خلق گشايش ميدهد روزى هر كس را كه ميخواهد و تنگ ميكند روزى هر كس را كه ميخواهد اگر خداوند منّت بر ما نگذارده بود به تنگدستى ما هم مغرور بمال ميشديم و مانند قارون بزمين فرو ميرفتيم واى معلوم ميشود رستگار و كامياب نميشوند كسانيكه كفران نعمت خدا را نمودند و حقّ
جلد 4 صفحه 210
اطاعت او و اوليائش را بجا نياوردند و كلمه وى كأنّ ظاهرا مركّب است از وى كه مفيد تعجب است و كأنّ كه مستعمل در تحقّق شده و فاعل خسف، اللّه است و بعضى بصيغه مجهول قرائت نمودهاند.
وَ ما كانَ مِنَ المُنتَصِرِينَ كارش بجايي رسيد که مقدم بر فرعون و هامان شد که در سوره عنكبوت پس از ذكر قوم نوح و ابراهيم و لوط و اصحاب مدين و عاد و ثمود ميفرمايد وَ قارُونَ وَ فِرعَونَ وَ هامانَ- الي قوله تعالي- فَكُلًّا أَخَذنا بِذَنبِهِ فَمِنهُم مَن أَرسَلنا عَلَيهِ حاصِباً وَ مِنهُم مَن أَخَذَتهُ الصَّيحَةُ وَ مِنهُم مَن خَسَفنا بِهِ الأَرضَ وَ مِنهُم مَن أَغرَقنا (آيه 39 و 40)
برگزیده تفسیر نمونه
]
(آیه 81)- قارون با این عمل، طغیان و سر کشی خود را به اوج رسانید، ولی در تواریخ و روایات در اینجا ماجرای دیگری نقل شده است که نشانه نهایت بی شرمی قارون است و آن این که: روزی موسی (ع) به قارون گفت: خداوند به من فرمان داده که زکات مالت را بگیرم، قارون سر باز زد، و برای تبرئه خویش به مبارزه با موسی (ع) برخاست و جمعی از ثروتمندان بنی اسرائیل را نیز با خود همراه ساخت.
یک فکر شیطانی به نظرش رسید، گفت: باید به سراغ زن بد کارهای از فواحش بنی اسرائیل بفرستیم تا به سراغ موسی برود و او را متهم کند که با او سر و سرّی داشته! به سراغ آن زن فرستادند او نیز این پیشنهاد را پذیرفت، این از یکسو.
از سوی دیگر قارون به سراغ موسی آمد و گفت: خوب است بنی اسرائیل را جمع کنی و دستورات خداوند را بر آنها بخوانی، موسی پذیرفت و آنها را جمع کرد.
گفت: خداوند به من دستور داده که جز او را پرستش نکنید، صله رحم به جا آورید و چنین و چنان کنید، و در مورد مرد زنا کار دستور داده است اگر زنای محصنه باشد، سنگسار شود! در اینجا گفتند: حتی اگر خود تو باشی! گفت: آری! حتی اگر خود من باشم! در اینجا وقاحت را به آخرین درجه رساندند و گفتند: ما میدانیم که تو خود مرتکب این عمل شدهای و فورا به دنبال آن زن بد کاره فرستادند.
موسی (ع) رو به او کرد و گفت: به خدا سوگندت میدهم حقیقت را فاش بگو! زن بد کاره با شنیدن این سخن تکان سختی خورد، لرزید و منقلب شد و گفت: اکنون که چنین میگویی من حقیقت را فاش میگویم، اینها از من دعوت کردند تو را متهم کنم، ولی گواهی میدهم که تو پاکی و رسول خدایی!
ج3، ص482
سپس دو کیسه پولی را که به او داده بودند نشان داد و گفتنیها را گفت.
موسی (ع) به سجده افتاد و گریست، در اینجا بود که فرمان مجازات قارون زشت سیرت توطئهگر صادر شد.
چنانکه قرآن مجید میگوید: «ما او و خانهاش را در زمین فرو بردیم» (فَخَسَفْنا بِهِ وَ بِدارِهِ الْأَرْضَ).
عجبا! فرعون در امواج نیل فرو میرود، و قارون در اعمال زمین، آبی که مایه حیات است مأمور نابودی فرعونیان میشود، و زمینی که مهد آرامش است گورستان قارون و قارونیان.
مسلم است که در آن خانه، قارون تنها نبود، او و اطرافیانش، او و هم سنگرانش.
«و گروهی نداشت که او را در برابر عذاب الهی یاری کنند، و خود نیز نمیتوانست خویشتن را یاری دهد»! (فَما کانَ لَهُ مِنْ فِئَةٍ یَنْصُرُونَهُ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ ما کانَ مِنَ المُنْتَصِرِینَ).
سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید: