از ابن عباس چنين نقل نمايند: كه مالك بن الصنيف عهد خداوند را با يهوديان در تورات منكر شده و گفته بود به خدا قسم خدا با ما در تورات راجع به محمد عهدى نبسته و هيچ پيمانى از ما نگرفته است. سپس براى رد گفتار او اين آيه نازل گرديده است[۳].[۴]
و هنگامى كه فرستادهاى (چون پيامبر اسلام) از سوى خدا به سراغشان آمد كه آنچه را با ايشان است (يعنى تورات) تصديق مىكند، گروهى از اهلكتاب، كتاب خدا را پشت سر افكندند، گويى اصلًا از آن خبر ندارند.
نکته ها
علماى يهود، پيش از بعثت پيامبر، مردم را به ظهور و دعوت آن حضرت بشارت مىدادند ونشانهها ومشخّصات او را بازگو مىكردند. با نشانههايى كه در نزد دانشمندان يهود بود، آنان محمّد صلى الله عليه و آله را همچون فرزندان خويش مىشناختند، ولى بعد از بعثت آن حضرت، در صدد انكار و كتمان آن نشانهها برآمدند.
پیام ها
1- در برخورد با مخالفان، بايد انصاف مراعات شود. در آيه پيشين فرمود: اكثر آنان ايمان نمىآورند، تا حقّ اقلّيّت محفوظ بماند. در اين آيه نيز مىفرمايد:
گروهى از آنان چنيناند، تا همه به يك چشم ديده نشوند. «نَبَذَهُ فَرِيقٌ مِنْهُمْ»
2- علمى كه بدان عمل نشود همانند جهل است. به علمايى كه علم خود را ناديده گرفته و حقايق را كتمان كردند مىفرمايد: «كَأَنَّهُمْ لا يَعْلَمُونَ»
«1». اين آيه، تسلّى خاطر براى رسول خداست كه اين گروه در پيمان شكنى و بهانهگيرى، سابقه طولانى دارند و نبايد از اين لجاجت و بهانهگيرى تعجّب كرد.
شأن نزول: مروى است كه «مالك بن ضيف» يهود را گفت: مگر نه حق تعالى در زمان حضرت موسى عليه السّلام از شما عهد گرفته كه چون پيغمبر خاتم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ظاهر شود به او ايمان بياوريد و تصديق او كنيد؟ گفتند: خداى تعالى را هيچ عهدى در اين خصوص در
«1» منهج الصادقين، جلد اوّل، صفحه 243.
تفسير اثنا عشرى، ج1، ص: 211
تورات بر ما نيست؛ حق تعالى آيه شريفه نازل فرمود:
أَ وَ كُلَّما عاهَدُوا عَهْداً: آيا نگرويدند به آيات بيّنه دالّه بر صدق نبوت حضرت خاتميه، و هر گاه عهد كردند عهد كردنى، نَبَذَهُ فَرِيقٌ مِنْهُمْ:
بشكستند آن عهد را دستهاى از ايشان، بَلْ أَكْثَرُهُمْ لا يُؤْمِنُونَ: بلكه بيشتر ايشان ايمان نياوردهاند به تورات، زيرا اگر به تورات تصديق داشتند اين نقض عهد از آنها صادر نمىشد.
آيا نه آنستكه هرگاه بستند پيمانى را شكستند آن را گروهى از آنها بلكه بيشترشان ايمان نميآورند..
تفسير
عهد نمودند كه اطاعت پيغمبر (ص) و بعد از او اطاعت امير المؤمنين (ع) را بنمايند و مخالفت با آندو ننمايند و فرقه از يهود و نواصب تخلف از عهد نمودند و مخالفت كردند بلكه بيشتر از آنها بعد از اينهم ايمان نميآورند و عهد را مراعات نميكنند و از معاصى نادم نميشوند با آنكه معجزات و كرامات را مشاهده مينمايند.
(و آيا هر زماني که اينکه يهود عهد و پيماني ميبندند گروهي از آنان آن را دور مياندازند بلكه بيشتر ايشان ايمان نميآورند) همزه أَ وَ كُلَّما همزه استفهام و واو عاطفه است و تقديم همزه بر واو عاطفه براي اينست که همزه اصل در استفهام است و از اينجهت مصدر ميباشد بخلاف ساير ادات استفهام که حروف عاطفه بر آنها مقدم ميشود و كلمه ما يا موصوله و يا موصوفه كنايه از زمان است و نصب كلما بر ظرف است يعني هر وقتي که و عاهَدُوا از معاهده بمعني قرارداد بين دو طرف است و نبذه يعني القاه و طرحه. چيزي را دور انداختن و اينکه كنايه از نقض و تخلف عهد است، يعني اينکه يهود هر قراردادي که با خدا و پيغمبران او ميبندند تخلف نموده و بآن وفا نميكنند چنانچه تخلفات آنان با حضرت موسي در آيات قبل ذكر شد و همچنين قراردادهايي که با پيغمبر اسلام و مسلمانان بستند مانند قراردادي که يهود بني قريظه و بني النضير با پيغمبر صلّي اللّه عليه و آله و سلّم نمودند که بدشمنان اسلام كمك ندهند و در جنگ خندق تخلف نمودند.
فَرِيقٌ مِنهُم کان معاهدين را بر دو دسته مينمايد يك دسته كساني که بر عهد خود باقي بوده و بقرار دادشان وفا مينمايند و دسته ديگر آنهايي که تخلف نمودند و بعد براي اينكه تصور نشود که اينکه دو فرقه مساوي بودند
جلد 2 - صفحه 123
جمله بَل أَكثَرُهُم لا يُؤمِنُونَ را آورد يعني اكثريت با آنهايي است که تخلف نمودند و ايمان نميآورند.
«تنبيه بالمناسبة» بيع منابذه در شرع مطهر حرام و از اقسام قمار است و آن چنين است که اجناسي چيده ميشود وعده که در آن شركت ميكنند از فاصله معيني چيزي مانند ريگ و نحو آن بطرف آن اجناس مياندازند و بهر كدام از آنها اصابت كرد مالك ميشوند نظير بخت آزمايي که در اينکه زمان متعارف شده که باعانه ملي تعبير ميكنند و بليطهايي ميفروشند و سپس قرعه كشي نموده و شماره بليط هر كس برنده شد مقدار معيني باو ميدهند و اينکه عمل علاوه بر اينكه قمار و از گناهان كبيره است وجهي که گرفته ميشود سخت و مال حرام است و بهيچ وجه مالك نميشود و امر آن بسيار مشكل است زيرا نه حكم مجهول المالك ميتوان بر آن بار كرد و نه ممكن است بصاحبانش رد نمود و آنچه بنظر ميرسد اينست که هر مقدار از صاحبان بليطها را که دسترسي بآنها ممكن است بنسبت آنچه بدست او آمده با مجموع آنان، بآنها رد كند و آنچه را که ممكن نيست بدست بياورد، بايد باذن حاكم شرع بعنوان رد مظالم بفقراء بدهد و مشكلتر از او كساني هستند که بليط ميفروشند و پول جمعآوري ميكنند که ضامن آنچه فروختهاند ميباشند و مسئله تعاقب ايادي درباره آنها ساري و جاري است و همچنين است هر مالي که از ممر حرام بدست آيد مانند فروش آلات لهو و قمار و وجوه سينماها و تماشاخانهها و شراب فروشي و اجرت بر فحشاء و امثال اينها که امروز سرتاسر كشور را فرا گرفته است (اعاذنا اللّه من كلّها)
124
برگزیده تفسیر نمونه
(آیه 100)- سپس به یکی از اوصاف بسیار بد جمعی از یهود، یعنی پیمان شکنی که گویا با تاریخ آنها همراه است اشاره کرده، میگوید: «آیا هر بار آنان پیمانی با خدا و پیامبر بستنϠجمعی از آنها آن را دور نیفکندند و با آن مخالفت نکردند»؟! (أَ وَ کُلَّما عاهَدُوا عَهْداً نَبَذَهُ فَرِیقٌ مِنْهُمْ).
آری! «اکثرشان ایمان نمیآورند» (بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یُؤْمِنُونَ).
خداوند از آنها در کوه طور پیمان گرفت که به فرمانهای تورات عمل کنند ولی سر انجام این پیمان را شکستند و فرمان او را زیر پا گذاردند.
و نیز از آنها پیمان گرفته شده بود که به پیامبر موعود (پیامبر اسلام که بشارت آمدنش در تورات داده شده بود) ایمان بیاورند به این پیمان نیز عمل نکردند.
ج1، ص104
سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید: