آیه 122 سوره آل عمران

از دانشنامه‌ی اسلامی
نسخهٔ تاریخ ‏۱۹ ژانویهٔ ۲۰۱۹، ساعت ۰۵:۴۷ توسط مهدی موسوی (بحث | مشارکت‌ها)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
مشاهده آیه در سوره

إِذْ هَمَّتْ طَائِفَتَانِ مِنْكُمْ أَنْ تَفْشَلَا وَاللَّهُ وَلِيُّهُمَا ۗ وَعَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ

مشاهده آیه در سوره


<<121 آیه 122 سوره آل عمران 123>>
سوره : سوره آل عمران (3)
جزء : 4
نزول : مدینه

ترجمه های فارسی

آن‌گاه که دو طایفه از شما بد دل و ترسناک (و در اندیشه فرار از جنگ) شدند و خدا یار آنها بود، و همیشه باید اهل ایمان به خدا توکل کنند.

[یاد کنید که] در آن هنگام دو گروه از شما بر آن شدند که سستی و ناتوانی نشان دهند [و از جنگ منصرف شده، برگردند]، در حالی که خدا یار و یاورشان بود [لذا از این قصد شیطانی بازشان داشت] و مؤمنان باید فقط بر خدا توکل کنند.

آن هنگام كه دو گروه از شما بر آن شدند كه سستى ورزند با آنكه خدا ياورشان بود. و مؤمنان بايد تنها بر خدا توكل كنند.

دو گروه از شما آهنگ آن كردند كه در جنگ سستى ورزند و خدا ياورشان بود، پس مؤمنان بايد كه بر خداى توكل كنند.

(و نیز به یاد آور) زمانی را که دو طایفه از شما تصمیم گرفتند سستی نشان دهند (و از وسط راه بازگردند)؛ و خداوند پشتیبان آنها بود (و به آنها کمک کرد که از این فکر بازگردند)؛ و افراد باایمان، باید تنها بر خدا توکّل کنند!

ترجمه های انگلیسی(English translations)

When two groups among you were about to lose courage—though Allah is their guardian, and in Allah let all the faithful put their trust.

When two parties from among you had determined that they should show cowardice, and Allah was the guardian of them both, and in Allah should the believers trust.

When two parties of you almost fell away, and Allah was their Protecting Friend. In Allah let believers put their trust.

Remember two of your parties Meditated cowardice; but Allah was their protector, and in Allah should the faithful (Ever) put their trust.

معانی کلمات آیه

همت: يعنى قصد كرد. «الهم: القصد و العزم».

تفشلا: فشل (بر وزن جبل) به معنى ترس و ضعف است، مراد از آن در اينجا ظاهرا ضعف در تصميم و برگشتن از تصميم است (قاموس قرآن).

يتوكل: وكل (بر وزن عقل): واگذار كردن. توكل بر خدا: واگذار كردن كار به خداست.[۱]

نزول

محل نزول:

اين آيه در همچون ديگر آيات سوره آل عمران در مدينه بر پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله نازل گرديده است. [۲]

شأن نزول:

«شیخ طوسى» گوید: از جابر بن عبدالله انصارى روايت شده كه گفته است اين آيه درباره ما نازل شده است و دليل فرار دو طائفه مذكور در آيه كه عبارت از بنوسلمة و بنوحارثة هستند. بنا به قول سدى و ابن جريج آن بوده كه عبدالله بن ابى‌سلول به آن‌ها گفته بود كه به مدينه برگردند و در غزوه احد با مشركين روبرو نشوند و آن‌ها در صدد اجراى آن برآمده بودند ولى منصرف شده و انجام ندادند[۳][۴].[۵]

تفسیر آیه

تفسیر نور (محسن قرائتی)


«122» إِذْ هَمَّتْ طائِفَتانِ مِنْكُمْ أَنْ تَفْشَلا وَ اللَّهُ وَلِيُّهُما وَ عَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ‌

آنگاه كه دو گروه از شما بر آن شدند كه (در جنگ) سستى كنند، امّا خداوند ولىّ آنان بود (و به آنان كمك كرد كه از اين فكر باز گردند،) پس مؤمنان تنها به خدا توكّل كنند.

نکته ها

دو گروه از مسلمانان به نام‌هاى «بنوسلمه» از قبيله‌ى اوس و «بنوحارثه» از قبيله‌ى خزرج، تصميم گرفتند كه از شركت در جنگ احد خوددارى كنند. دليل سستى اين دو گروه را عوامل‌متعدّدى ذكر كرده‌اند:

1. ترس از دشمن كه بيش از مسلمانان بودند.

2. ناراحتى از اين‌كه چرا در مقام مشورت به رأى ما توجّه نشد و در شهر سنگر نگرفتند.

«1». تفسير نمونه.

جلد 1 - صفحه 598

3. ايراد به اينكه چرا پيامبر اجازه نداد يهوديانِ هم پيمان، به آنان كمك كنند.

ولى خداوند با لطف خود اين دو گروه را از افتادن به دام گناه و فرار از ميدان جنگ درامان نگه داشت و به جز عدّه اندكى، همگى از تصميم خود برگشته و همراه سپاهيان اسلام به ميدان احد آمدند. «1»

پیام ها

1- خداوند از تصميم‌هاى ما آگاه است و پيامبرش را از افكار مردم آگاه مى‌سازد.

«إِذْ هَمَّتْ»

2- همه‌ى كسانى كه به جبهه جنگ مى‌روند يكسان نيستند. «طائِفَتانِ ... أَنْ تَفْشَلا»

3- وجود عناصر سست بنياد در جبهه‌ها، عامل شكست و خطر است. «تَفْشَلا»

4- اگر انسان تحت ولايت خدا نباشد، سست مى‌شود. «أَنْ تَفْشَلا وَ اللَّهُ وَلِيُّهُما»

5- خداوند مؤمنان را به حال خود رها نمى‌كند و در مواقع حساس دست آنان را مى‌گيرد. «وَ اللَّهُ وَلِيُّهُما»

6- فكر گناه، اگر به مرحله‌ى عمل نرسد، انسان را از تحت ولايت الهى خارج نمى‌كند. «هَمَّتْ ... وَ اللَّهُ وَلِيُّهُما»

7- يگانه داروى سستى، توكّل بر خداست كه اين دارو تنها در دست مؤمنان است. «وَ عَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ»

8- ايمان و توكّل بر خداوند، عامل پيروزى است. «هَمَّتْ ... أَنْ تَفْشَلا وَ اللَّهُ وَلِيُّهُما وَ عَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ»

«1». تفاسير مجمع‌البيان و نمونه.

تفسير نور(10جلدى)، ج‌1، ص: 599

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



إِذْ هَمَّتْ طائِفَتانِ مِنْكُمْ أَنْ تَفْشَلا وَ اللَّهُ وَلِيُّهُما وَ عَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ (122)

إِذْ هَمَّتْ طائِفَتانِ مِنْكُمْ‌: ياد بياور زمانى را كه چون قصد كردند دو طايفه از شما مسلمانان، أَنْ تَفْشَلا: اينكه بد دلى كنند و برگردند، وقتى كه «ابن ابى» آنها را از قريش ترسانيد و گفت به مدينه برگرديد و خود را به مهلكه نياندازيد و خود او با سيصد نفر برگشتند، و لكن توفيق الهى شامل حال آنها شده، ثبات قدم ورزيدند. وَ اللَّهُ وَلِيُّهُما: و خدا ناصر و حافظ آن دو گروه بود از آنكه تابع «ابى» شوند. وَ عَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ‌: و بر خداى تعالى بايد توكل كنند مؤمنان تا ايشان را نصرت مرحمت فرمايد.

تنبيه: ابن عباس گويد: مراد قصد و تصور رجوع بود، نه عزم و جزم. زمخشرى در كشاف گفته: ظاهر آنست كه مراد، حديث نفس و خطور در قلب باشد نزد شدت نااميدى كه از لوازم طبايع و بيرون از دائره اختيار است. پس خداى تعالى ايشان را بر ثبات و صبر موفق داشت؛ و اگر چنانچه مراد عزم و جزم بود، هر آينه مذمت آنها اولى بود از مدح.

واقعه احد: بطور اجمال آنكه: طلحة بن ابى طلحه، صاحب علم مشركين بود اسب دوانيده، مبارز طلبيد. هيچكس جرئت نكرد، حضرت امير المؤمنين عليه‌

تفسير اثنا عشرى، ج‌2، ص: 229

السّلام با شمشير برنده به طرف او رفت و رجز خواند. طلحه شمشير فرود آورد، حضرت با سپر آن را دفع كرد. پس چنان تيغ بر فرقش زد كه مغزش پاشيده، بر زمين افتاد. حضرت پيغمبر از قتل او خوشحال، تكبير گفت. مسلمانان تكبير گفتند. برادر طلحه، علم را برداشت، حضرت او را كشت. يك يك از بنى عبد الدار علم را گرفتند همه كشته شدند. غلامى حبشى علم را برداشت كه در بزرگى جثه مانند گنبدى بود حضرت امير عليه السّلام ضربتى بر او زد، او را دو نيم نمود. نصف بالاى او جدا و نصف پائين او ايستاده بود. مسلمانان بر او نظر مى‌كردند و به تعجب مى‌خنديدند.

پس مسلمانان حمله كردند و كفار را شكست داده، فرار نمودند. مسلمانان مشغول غارت شده و كمانداران كه در شكاف كوه بودند، ديدند مسلمانان مشغول غارت شدند. به طمع از جاى خود حركت كردند، هر چند عبد اللّه بن جبير ممانعت كرد، متابعت نكردند. عبد اللّه با كمتر از ده نفر باقى ماند.

«عكرمة بن ابى جهل» با دويست نفر كه مترصد بودند، به عبد اللّه حمله كرده ايشان را كشتند، و از قفاى مسلمانان برآمدند. علم مشركان بلند شد و فراريان چون علم را ديدند، روى به حرب نهادند. شيطان به صورت «ابن سراقه» ندا داد. الا انّ محمّدا قد قتل. مسلمانان از اين خبر وحشت اثر، به هم افتادند، پدر حذيفه كشته شد، و حضرت پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را تنها گذاشته و فرار كردند. حضرت امير عليه السّلام رزم مى‌داد و از هر طرف كه دشمن به قصد حضرت پيغمبر مى‌آمد، حضرت او را دفع مى‌داد تا آنكه نود جراحت به سر و صورت و سينه و شكم و دست و پاى امير المؤمنين عليه السّلام رسيد. و شنيدند منادى از آسمان ندا كرد:

لا فتى الّا علىّ و لا سيف الّا ذو الفقار.

يكى از مشركين قصد حضرت پيغمبر نمود، دست علمدار حضرت (مصعب بن عمير) را قطع نمود. مصعب علم را به دست چپ گرفت، دست چپش را نيز قطع كرد و زخمى به او زده، او را شهيد كرد. علم بيفتاد، ملكى به صورت‌

تفسير اثنا عشرى، ج‌2، ص: 230

مصعب علم را برافراشت. آن ملعون چند سنگى به طرف حضرت پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بيانداخت. سنگى بر پيشانى حضرت آمده آن را شكست.

حلقه‌هاى خون جارى شد. حضرت خونها را پاك مى‌كرد، مبادا به زمين رسد و عذاب از آسمان نازل شود. ديگرى سنگى بر دندان آن حضرت زد، بعضى شمشير بر آن حضرت وارد كردند كه هفتاد ضرب شمشير به آن سرور وارد آمد.

خداى تعالى حافظ بود، و با اين همه زحمت، آن مظهر رحمت نفرين ننمود، بلكه گفت: اللّهم اغفر لقومي فإنّهم لا يعلمون.

و در اين بين «وحشى» كمين حمزة بن عبد المطلب برآمد. وقتى كه آن جناب مانند شير به كفار حمله مى‌نمود. حربه بر او پرتاب كرد، پس آن زخم حضرت را از پاى درآورد، به زمين افتاد. وحشى جگر او را بيرون آورده، براى هند برد. خواست آن ملعونه تناول كند، خدا آن را سنگ نمود از دهانش بيفتاد.

قريش نيز جسارت كردند، اجزاء قطع شده را به ريسمان كشيده، دست برنجن ساختند، و ابو سفيان ملعون نيزه را به دهان آن شهيد فرو نمود. بعد از جنگ، خبر شهادت حمزه به حضرت رسيد، بى‌اندازه متأثر شد. پس حضرت امر فرمود كشتگان را جمع كردند و نماز خواند و دفن نمود و در نماز حمزه، هفتاد تكبير پيغمبر گفت.


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


إِذْ هَمَّتْ طائِفَتانِ مِنْكُمْ أَنْ تَفْشَلا وَ اللَّهُ وَلِيُّهُما وَ عَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ (122)

ترجمه‌

چون قصد كردند دو گروه از شما كه بد دلى كنند و خدا ياور آن دو است و بر خدا بايد توكل كنند گروندگان..

تفسير

قمى فرموده اين دو طايفه عبد اللّه ابن ابى و اصحاب او بودند و قوم ديگرى و در مجمع از صادقين عليهما السلام نقل نموده كه اين دو طايفه بنو سلمه و بنو حارثه دو قبيله از انصار بودند و گفته شده است آندو بنو سلمه از خرزج و بنو حارثه از اوس بودند و تحقيق آنست كه عبد الله بن ابى در بدو تلاقى دو لشگر ملحق بكفار شد با سيصد نفر و بنو سلمه و بنو حارثه دو جناح لشگر اسلام بودند آنها هم خيال فرار نمودند ولى چون مؤمن بودند خدا كمك كرد با آنها و قوت قلب داد و ثابت ماندند تا آخر كه همه پراكنده شدند از اطراف پيغمبر و باز جمع شدند لذا خداوند مدح فرموده‌اند و طائفه را والا عبد اللّه بن ابى رسما منافق بود و مؤمن نبود چگونه ميشود خدا ولى او باشد شايد مقصود قمى هم بيان فراريها بود در هر حال آندو طايفه چون‌

جلد 1 صفحه 490

عمل خلافى نكردند فقط خطورى براى آنها در قلب روى داد و نادم شدند خداوند هم با آنها يارى كرد و از آفت فرار نگهدارى فرمود آنها را و اوس و خزرج هر دو از انصار بودند پس معلوم شد مقتضاى جمع آنستكه عازمين فرار دو دسته بودند يك دسته عبد اللّه و اصحابش و دسته ديگر جمعى از انصار كه دسته اول فرار كردند و دسته دوم فقط بددلى نمودند و اين دسته دو طايفه بودند از انصار و خداوند فرموده در جميع امور بايد توكل با خدا نمود تا خداوند از مهالك نجات دهد مؤمنان را چنانچه در اين جنگ با آنكه بر حسب ظاهر بواسطه بى‌صبرى و خلاف تقوى شكستى بر مسلمين وارد شد ولى باز واقعا ظفر با آنها بود زيرا كه كفار بمقصد خودشان نائل نشدند و پيغمبر و امير- المؤمنين كه عمده مقصود آنها بود سالم ماندند و حوزه مسلمين متفرق نشد و بالاخره كفار را ذليل و بكيفر اعمالشان رساندند و كلام الهى ناظريه دو طايفه دسته دوم است.

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


إِذ هَمَّت‌ طائِفَتان‌ِ مِنكُم‌ أَن‌ تَفشَلا وَ اللّه‌ُ وَلِيُّهُما وَ عَلَي‌ اللّه‌ِ فَليَتَوَكَّل‌ِ المُؤمِنُون‌َ (122)

زماني‌ ‌که‌ قصد كردند دو طائفه‌ ‌از‌ ‌شما‌ مؤمنين‌ «‌که‌ بنو حارثه‌ و بنو سلمه‌ باشند بنا ‌بر‌ نقل‌ ‌از‌ حضرت‌ باقر و صادق‌ عليهما ‌السلام‌» اينكه‌ ‌بر‌ گردند رو بمدينه‌ و ترك‌ مقاتله‌ كنند و حال‌ آنكه‌ خداوند ناصر و معين‌ ‌آنها‌ ‌است‌ و جاي‌ ترس‌ نيست‌ و بايد مؤمنين‌ توكل‌ ‌بر‌ ‌خدا‌ كنند.

شرح‌ غزوه‌ احد بسيار مفصّل‌ ‌است‌ و ‌ما خلاصه‌ ترجمه‌ ‌آن‌ ‌را‌ متذكر ميشويم‌ انشاء اللّه‌ ‌تعالي‌ بعونه‌ و توفيقه‌.

خلاصه‌ مضموني‌ ‌که‌ ‌در‌ مجمع‌ و برهان‌ و تفسير ‌علي‌ ‌بن‌ ابراهيم‌ ‌از‌ حضرت‌ باقر و حضرت‌ صادق‌ عليهما ‌السلام‌ روايت‌ فرموده‌اند اينست‌ ‌که‌ ‌در‌ جنگ‌ بدر چون‌ مشركين‌

جلد 4 - صفحه 333

شكست‌ خوردند و هفتاد نفر كشته‌ شدند و هفتاد اسير شدند و بقيه‌ بطرف‌ مكه‌ فرار كردند ابو سفيان‌ ‌که‌ رئيس‌ ‌آنها‌ ‌بود‌ دستور داد ‌که‌ نگذاريد زنها ‌براي‌ كشته‌هاي‌ ‌خود‌ گريه‌ كنند زيرا ‌اگر‌ گريه‌ كنند بغض‌ دلهاي‌ ‌آنها‌ خالي‌ ميشود و لشگر انبوهي‌ ‌از‌ تمام‌ قبائل‌ فراهم‌ نمود بالغ‌ ‌بر‌ پنج‌ هزار نفر سه‌ هزار سواره‌ و دو هزار پياده‌ ‌با‌ اسلحه‌ مفصلي‌ ‌که‌ هفتصد زره‌ داشتند و زنها ‌را‌ همراه‌ لشگر آوردند ‌که‌ مردان‌ ‌را‌ تشجيع‌ كنند و حركت‌ كردند بطرف‌ مدينه‌ خبر بسمع‌ مبارك‌ حضرت‌ رسالت‌ رسيد جمع‌ اصحاب‌ فرمود و تحريث‌ ‌بر‌ جهاد.

‌عبد‌ اللّه‌ ‌بن‌ ابي‌ مسلول‌ عرض‌ كرد ‌ يا ‌ ‌رسول‌ اللّه‌ صلّي‌ اللّه‌ ‌عليه‌ و آله‌ و ‌سلّم‌ ‌از‌ مدينه‌ بيرون‌ تشريف‌ ميبريد ‌تا‌ ‌آنها‌ وارد مدينه‌ شوند ‌ما ‌در‌ خانه‌ها و ‌بر‌ بامها ‌بر‌ سر ‌آنها‌ بيشتر مسلطيم‌ و ‌با‌ ‌آنها‌ ميجنگيم‌ ‌حتي‌ زنها و غلام‌ها و كنيزان‌ ‌ما ميتوانند ‌با‌ ‌آنها‌ بجنگند و ‌بر‌ ‌آنها‌ ظفر يابند.

سعد ‌بن‌ معاذ و جمعي‌ ‌از‌ قبيله‌ اوس‌ برخاستند و عرض‌ كردند ‌ يا ‌ ‌رسول‌ اللّه‌ زماني‌ ‌که‌ ‌شما‌ ميانه‌ ‌ما نبوديد اينها طمع‌ ‌در‌ ‌ما نميتوانستند بكنند چه‌ رسد ‌که‌ فعلا ‌شما‌ ‌را‌ داريم‌ البته‌ بيرون‌ ميرويم‌ و ‌با‌ ‌آنها‌ جنگ‌ ميكنيم‌ ‌اگر‌ كشته‌ شويم‌ سعادت‌ شهادت‌ ‌را‌ برده‌ايم‌ و ‌اگر‌ ظفر پيدا كرديم‌ ياري‌ اسلام‌ كرده‌ايم‌. حضرت‌ رأي‌ ‌آنها‌ ‌را‌ تصويب‌ فرمود و ‌با‌ اصحاب‌ بيرون‌ رفتند ‌تا‌ احد.

و اما ‌عبد‌ اللّه‌ ‌بن‌ ابي‌ مسلول‌ و همراهانش‌ تخلّف‌ نمودند و خارج‌ نشدند و حضرت‌ ‌در‌ احد مواضع‌ جنگ‌ ‌را‌ معين‌ فرمود.

وعده‌ ‌آنها‌ هفتصد نفر بودند مقابل‌ پنج‌ هزار مشرك‌، حضرت‌ ‌عبد‌ اللّه‌ ‌إبن‌ جبير ‌را‌ ‌با‌ پنجاه‌ نفر تيرانداز ‌بر‌ ‌در‌ شعب‌ قرارداد و فرمود ‌از‌ اينجا ‌شما‌ حركت‌ نكنيد چه‌ ‌ما ‌بر‌ ‌آنها‌ چيره‌ شويم‌ و ‌تا‌ مكه‌ ‌در‌ تعقيب‌ ‌آنها‌ برويم‌ و چه‌ ‌آنها‌ ‌بر‌ ‌ما چيره‌ شوند ‌تا‌ وارد مدينه‌ گردند.

جلد 4 - صفحه 334

ابو سفيان‌ خالد ‌إبن‌ وليد ‌را‌ ‌با‌ دويست‌ سوار ‌در‌ كمين‌ ‌اينکه‌ پنجاه‌ نفر قرار داد و ‌گفت‌ موقعي‌ ‌که‌ جنگ‌ درگير شد ‌شما‌ حمله‌ باين‌ پنجاه‌ نفر كنيد و ‌از‌ شعب‌ ‌در‌ عقب‌ سر مسلمين‌ باشيد ‌که‌ ‌از‌ دو طرف‌ ‌با‌ ‌آنها‌ بجنگيم‌.

حضرت‌ ‌رسول‌ صلّي‌ اللّه‌ ‌عليه‌ و آله‌ و سلّم‌ لواء ‌را‌ دادند بدست‌ امير المؤمنين‌ ‌عليه‌ السّلام‌، و لواء مشركين‌ بدست‌ طلحة ‌بن‌ ابي‌ طلحه‌ ‌بود‌، حضرت‌ ‌علي‌ ‌عليه‌ السّلام‌ ‌او‌ ‌را‌ كشت‌ لواء مشركين‌ افتاد ابو سعيد ‌بن‌ ابي‌ طلحه‌ برداشت‌ كشته‌ شد، ‌إبن‌ ابي‌ طلحه‌ برداشته‌ كشته‌ شد و هكذا نه‌ نفر لواء ‌را‌ برداشتند و بدست‌ ‌علي‌ ‌عليه‌ السّلام‌ كشته‌ شدند ‌حتي‌ غلام‌ سياهي‌ برداشت‌ ‌که‌ ‌او‌ ‌را‌ صواب‌ ميگفتند حضرت‌ ‌علي‌ ‌عليه‌ السّلام‌ دست‌ ‌او‌ ‌را‌ قطع‌ كرد بدست‌ ديگر گرفت‌ دست‌ ديگرش‌ قطع‌ شد بسينه‌ گرفت‌ ‌او‌ ‌را‌ كشت‌ لواء افتاد، عمرة دختر علقمة كنانيه‌ گرفت‌ مشركين‌ فرار كردند و مسلمين‌ ‌در‌ تعقيب‌ ‌آنها‌ مشغول‌ جمع‌ غنائم‌ شدند.

اصحاب‌ ‌عبد‌ اللّه‌ ‌بن‌ جبير بطمع‌ جمع‌ غنائم‌ شعب‌ ‌را‌ خالي‌ كردند فقط ‌عبد‌ اللّه‌ ‌إبن‌ جبير ‌با‌ يازده‌ نفر ثابت‌ ماندند.

خالد ‌إبن‌ وليد ‌با‌ دويست‌ نفر ‌که‌ ‌در‌ كمين‌ بودند ‌بر‌ ‌آنها‌ حمله‌ كردند و ‌آنها‌ ‌را‌ كشتند و حمله‌ بمسلمين‌ كردند، بقيه‌ مشركين‌ ‌هم‌ دو مرتبه‌ آمدند و مسلمين‌ بي‌چاره‌ شدند و بكوهها و بيابان‌ فرار كردن‌ و اطراف‌ پيغمبر صلّي‌ اللّه‌ ‌عليه‌ و آله‌ و سلّم‌ خالي‌ شد فقط ‌علي‌ ‌عليه‌ السّلام‌ و ابو دجانه‌ و سماك‌ اطراف‌ پيغمبر صلّي‌ اللّه‌ ‌عليه‌ و آله‌ و ‌سلّم‌ باقي‌ بودند.

و هند زن‌ ابي‌ سفيان‌ مشركين‌ ‌را‌ تشجيع‌ ميكرد و ميل‌ و مكحله‌ ‌در‌ دست‌ داشت‌ و ميگفت‌ ‌شما‌ مرد نيستيد بيائيد ‌اينکه‌ ميل‌ و مكحله‌ ‌را‌ بچشم‌ كشيد و بوحشي‌ غلام‌ حبشي‌ ‌گفت‌ ‌اگر‌ يكي‌ ‌از‌ ‌اينکه‌ سه‌ نفر «‌محمّد‌، ‌علي‌، حمزه‌» ‌را‌ بكشي‌ چه‌ اندازه‌ بتو ميدهم‌.

وحشي‌ ‌گفت‌ امّا محمّد، مسلمين‌ اطراف‌ ‌او‌ ‌را‌ دارند قدرت‌ ندارم‌، و ‌علي‌ ‌را‌

جلد 4 - صفحه 335

‌هم‌ نميتوانم‌ نزديك‌ شوم‌، لكن‌ ‌در‌ كمين‌ حمزه‌ ميروم‌ و حمزه‌ مشغول‌ جنگ‌ ‌بود‌ ‌که‌ پاي‌ اسب‌ ‌او‌ ‌در‌ سوراخي‌ رفت‌ حمزه‌ افتاد، وحشي‌ پهلوي‌ ‌او‌ ‌را‌ دريد جگر حمزه‌ ‌را‌ بيرون‌ آورد دماغ‌ و لب‌ها و گوشها و دستهاي‌ حمزه‌ ‌را‌ قطع‌ كرد و ‌او‌ ‌را‌ مثله‌ نمود و هند جگر حمزه‌ ‌را‌ ‌در‌ دهان‌ گذاشت‌ و مكيد لذا ‌او‌ ‌را‌ آكلة الاكباد ناميدند و امير المؤمنين‌ ‌عليه‌ السّلام‌ ‌در‌ ‌اينکه‌ جنگ‌ هفتاد زخم‌ برداشت‌ و شمشير ‌او‌ شكست‌ پيغمبر صلّي‌ اللّه‌ ‌عليه‌ و آله‌ و سلّم‌ ذو الفقار بدست‌ ‌او‌ داد جبرئيل‌ فرياد زد

(‌لا‌ سيف‌ الّا ذو الفقار و ‌لا‌ فتي‌ الّا علي‌ّ)

و بحضرت‌ ‌رسول‌ صلّي‌ اللّه‌ ‌عليه‌ و آله‌ و سلّم‌ ‌گفت‌ ‌اينکه‌ ‌است‌ مواسات‌، پيغمبر صلّي‌ اللّه‌ ‌عليه‌ و آله‌ و ‌سلّم‌ فرمود ‌او‌ ‌از‌ ‌من‌ ‌است‌ و ‌من‌ ‌از‌ ‌او‌، و چند سنگ‌ بطرف‌ پيغمبر آمد پيشاني‌ و دندان‌ و سينه‌ پيغمبر صلّي‌ اللّه‌ ‌عليه‌ و آله‌ و ‌سلّم‌ آزرده‌ شد و ‌علي‌ ‌عليه‌ السّلام‌ يك‌ تنه‌ مشركين‌ ‌را‌ منهزم‌ نمود و مسلمانان‌ دو مرتبه‌ برگشتند و حمله‌ بمشركين‌ نمودند و ‌در‌ ‌اينکه‌ جنگ‌ هفتاد نفر ‌از‌ مسلمين‌ كشته‌ شدند، شهداء احد و جماعتي‌ ‌از‌ ‌آنها‌ ‌را‌ مشركين‌ مثله‌ نمودند و حمزه‌ اعظم‌ مثله‌ ‌بود‌ ‌اينکه‌ خلاصه‌ قضيه‌ احد.

برگزیده تفسیر نمونه


سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:

تفسیر های فارسی

ترجمه تفسیر المیزان

تفسیر خسروی

تفسیر عاملی

تفسیر جامع

تفسیر های عربی

تفسیر المیزان

تفسیر مجمع البیان

تفسیر نور الثقلین

تفسیر الصافی

تفسیر الکاشف

پانویس

  1. تفسیر احسن الحدیث، سید علی اکبر قرشی
  2. طبرسي، مجمع البيان في تفسير القرآن، ج ‌2، ص 693.
  3. در تفسير برهان از على بن ابراهيم نقل شده كه اين آيه درباره عبدالله بن ابى و ياران او نازل شده كه ياران مزبور عدم شركت در جنگ را از رأى او پيروى كرده بودند.
  4. در صحيح بخارى و صحيح مسلم نيز اين روايت از جابر بن عبدالله انصارى نقل شده است.
  5. محمدباقر محقق،‌ نمونه بينات در شأن نزول آيات از نظر شيخ طوسي و ساير مفسرين خاصه و عامه، ص 144.

منابع