علی اکبر الهیان تنکابنی: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
جز (سید مهدی خدایی صفحهٔ علىاكبر الهيان را بدون برجای‌گذاشتن تغییرمسیر به على اكبر الهيان منتقل کرد)
(ویرایش)
سطر ۱: سطر ۱:
==خاندان الهیان==
+
شیخ على اکبر الهیان (م، ۱۳۳۹ ش) از علمای بزرگ [[شیعه]] در قزوین است. وى هر جا مى رفت به تدریس و تربیت و [[تهذیب نفس|تهذیب]] طلاب علوم دینى مى پرداخت. مرحوم الهیان هیچگاه شانه از تکالیف سیاسى و اجتماعى خالى نمى کرد و همیشه در مبارزه با [[ظلم]] و ستم در دو میدان [[جهاد]] نفسانى و جهاد بیرونى پیش قدم بود.
  
شيخ على اكبر الهيان، فرزند محمدتقى، حدود سال 1305 قمرى در قزوين متولد گرديد. پدرش شيخ محمدتقى الهيان تنكابنى، دانشمندى عاليقدر و نويسنده اى فاضل بود. وى در رامسر به دنيا آمد و مقدمات را همان جا تحصيل نمود و به قزوين عزيمت كرد و مدتى در آن شهر به كسب [[علم]] پرداخت و از آن جا به [[عراق]] رفت و مدتى در [[كربلا]] و [[نجف]] تحصيل نمود. سپس عازم [[سامرا]] شد و چند سالى از محضر ميرزاى بزرگ شيرازى و سيد اسماعيل صدر مستفيض گرديد و به درجه [[اجتهاد]] نايل آمد.
+
==ولادت و خاندان ==
  
به دستور استادش ميرزاى شيرازى به قزوين عزيمت نمود و چند سالى را در قزوين اقامت كرد. وى مجدداً براى [[زيارت]] عتبات عاليات به عراق مسافرت كرد و پس از زيارت و اقامت كوتاهى در سامرا به قزوين بازگشت. پس از چندى در سال 1312 به قصد اقامت دوباره به سامرا رفت و تا وفات ميرزاى بزرگ شيرازى در آنجا ساكن بود. آنگاه به همراه استادش سيد اسماعيل صدر به [[كربلا]] مهاجرت نمود و چندى در اين شهر در درس مرحوم صدر حضور يافت تا بنا به درخواست اهالى قزوين و به دستور استادش آيت الله صدر به آن شهر مراجعت كرد تا به وظائف شرعى و تدريس و امامت قيام نمايد.  
+
على اکبر الهیان، فرزند محمدتقى، حدود سال ۱۳۰۵ قمرى در قزوین متولد گردید. پدرش شیخ محمدتقى الهیان تنکابنى، دانشمندى عالیقدر و نویسنده اى فاضل بود. وى در [[سامرا]] چند سالى از محضر [[میرزا محمدحسن شیرازی|میرزاى بزرگ شیرازى]] و سید اسماعیل صدر مستفیض گردید و به درجه [[اجتهاد]] نایل آمد. شیخ محمدتقى در قزوین وجهه بسیار عالى کسب نمود و مرجع على الاطلاق آن سامان گردید. در مدت اقامت خود در قزوین به تربیت طلاب علوم دینى همت گماشت، و عده اى از علما در درس او حضور مى یافتند که این امر بر دامنه وسیع دانش او گواهى مى دهد. از وى کتاب‌هایى برجا مانده است که عبارتند از: «حاشیه بر نجاةالعباد»، «فوائدالعسکریه» در [[اصول فقه]]، «مصابیح» در [[فقه]]، حاشیه بر «عین الاصول» و تقریرات درس فقه و اصول میرزاى بزرگ شیرازى.  
  
ايشان در اين شهر وجهه بسيار عالى كسب نمود و مرجع على  الاطلاق آن سامان گرديد. در مدت اقامت خود در قزوين به تربيت طلاب علوم دينى همت گماشت، و عده اى از علما در درس او حضور مى يافتند كه اين امر بر دامنه وسيع دانش او گواهى مى دهد. وى قبل از وفات سفرى جهت زيارت عتبات عاليات به عراق نمود و پس از تشرف و زيارت و اقامتى كوتاه به قزوين مراجعت كرد و در سال 1322 قمرى در قزوين وفات نمود. پيكر آن مرحوم را در «پيغمبريه» شهر به خاك سپردند و اكنون قبرش زيارتگاه بزرگان و علما و مؤمنين آن ديار است.
+
خاندان الهیان از علما و بزرگان مى باشند و هم اکنون در منطقه رامسر به ارشاد و راهنمایى مردم اشتغال دارند.  
  
علامه [[آقا بزرگ تهرانى]] درباره ايشان داستانى را نقل مى كنند كه اجمالش اين است: «مرحوم شيخ محمدتقى تنكابنى مشتاق زيارت عتبات عاليات بوده كه از تشرف به [[زيارت]] مأيوس گرديد. شبى در عالم خواب مشاهده مى كند كه به زيارت مشرف شده و خدمت ميرزاى شيرازى در سامرا رسيده است و ميرزا به او مى گويد: مى خواهى برگردى يا بمانى؟ اگر مى مانى فلان مبلغ ماهيانه تعيين نمودم.» از خواب بيدار مى شود. چندى بعد وسايل سفر آماده و به عتبات مشرف مى شوند خدمت ميرزاى شيرازى در [[سامرا]] مى رسد و بعد از تعارفات و احوال پرسى، ميرزا مى فرمايد: اگر مى خواهى بمانى به تو گفتم. شيخ محمدتقى از جمله ميرزا، خواب را بياد مى آورد و مدتى كه نامبرده در سامرا بود، خدمتكار ميرزاى شيرازى ماهيانه همان مبلغى را كه ميرزا در عالم خواب گفته بود به وى پرداخت مى كرد. شيخ محمدتقى داراى دو پسر به نام‌هاى شيخ محمدباقر و شيخ على اكبر و يك دختر (مادر شيخ متأله مجتبى قزوينى) بود.
+
==تحصیلات و اساتید==
  
از وى كتاب‌هايى برجا مانده است كه عبارتنداز: «حاشيه بر نجاةالعباد»، «فوائدالعسكريه» در [[اصول فقه]]، «مصابيح» در [[فقه]]، حاشيه بر «عين الاصول» و تقريرات درس فقه و اصول ميرزاى بزرگ شيرازى.
+
شیخ على اکبر الهیان دروس مقدمات [[ادبیات عرب|ادبیات عرب]] و فارسى را قزوین در نزد پدر بزرگوار و دانشمندش آموخت و در محضر درس دیگر اساتید آن حوزه حضور یافت. وى در سال ۱۳۲۳ قمرى درست یک سال پس از رحلت پدر عازم [[تهران]] شد. او که مقدمات را در قزوین به خوبى به پایان برده بود در تهران نزد اساتید آن شهر سطوح عالى را فراگرفت و سپس براى ادامه تحصیل به [[نجف]] اشرف عزیمت نمود.
  
خاندان الهيان از علما و بزرگان مى باشند و هم اكنون در منطقه رامسر به ارشاد و راهنمايى مردم اشتغال دارند.  
+
در ابتداى ورودش به معدن علم و فضیلت مدت کوتاهى را در محضر پربار مرحوم [[آخوند خراسانی|آخوند خراسانى]] صاحب «[[کفایة الاصول (کتاب)|کفایةالاصول]]» زانوى شاگردى بر زمین زد و از فضل و دانش ایشان بهره جست. در همان زمان و پس از آن با حضور در حلقه درس آیت الله  العظمى [[سید محمدکاظم طباطبائی یزدی|سید محمدکاظم طباطبایى یزدى]] و دیگر بزرگان آن عصر، شایستگى علمى اش را به ثبوت رسانید و به درجه [[اجتهاد]] نایل گردید.
  
==تحصيلات و اساتيد علی اکبر الهیان==
+
شیخ على اکبر پس از بهره گیرى از حوزه نجف اشرف و علماى آن سامان و درک مقام اجتهاد در حدود سال ۱۳۳۵ قمرى به قزوین مراجعت نمود و در آن جا به تدریس و تربیت طلاب علوم دینى پرداخت. در همین زمان با حضور در خدمت اعجوبه دوران، عالم ربانى و متأله قرآنى حضرت [[سید موسی زرآبادی قزوینی|سید موسى زرآبادى]] (متوفى سال ۱۳۵۳ قمرى) به تهذیب و [[تزکیه نفس|تزکیه نفس]] مشغول گردید.
  
شيخ على اكبر الهيان دروس مقدمات ادبيات عرب و فارسى را قزوين در نزد پدر بزرگوار و دانشمندش آموخت و در محضر درس ديگر اساتيد آن حوزه حضور يافت. وى در سال 1323 قمرى درست يك سال پس از رحلت پدر عازم تهران شد. او كه مقدمات را در قزوين به خوبى به پايان برده بود در تهران نزد اساتيد آن شهر سطوح عالى را فراگرفت و سپس براى ادامه تحصيل به [[نجف]] اشرف عزيمت نمود.
+
استاد زرآبادی که یکى از بنیانگذاران و استوانه هاى «مکتب تفکیک» بود، در پرورش ایشان و شیخ مجتبى قزوینى تلاش فراوان نمود. مکتب تربیتى سید که مکتب توأمان علم و عمل بود بر [[معرفت]] و شناخت بر اساس [[علوم قرآن|علوم قرآنى]] خالص و عمل بر طبق موازین دقیق شرعى تأکید داشت. شیخ على اکبر الهیان در سال ۱۳۴۵ قمرى به رامسر مهاجرت و چندى در آن جا رحل اقامت انداخت. وى پس از مدتى درنگ در آن شهر به قزوین بازگشت و از آن پس همیشه در سفر بسر مى برد.
  
در ابتداى ورودش به معدن علم و فضيلت مدت كوتاهى را در محضر پربار مرحوم آخوند خراسانى صاحب «كفايةالاصول» زانوى شاگردى بر زمين زد و از فضل و دانش ايشان بهره جست. در همان زمان و پس از آن با حضور در حلقه درس آيت الله  العظمى سيد محمدكاظم طباطبايى يزدى و ديگر بزرگان آن عصر، شايستگى علمى اش را به ثبوت رسانيد و به درجه [[اجتهاد]] نايل گرديد.
+
==ویژگی‌هاى اخلاقى ==
  
شيخ على اكبر پس از بهره گيرى از حوزه نجف اشرف و علماى آن سامان و درك مقام اجتهاد در حدود سال 1335 قمرى به قزوين مراجعت نمود و در آن جا به تدريس و تربيت طلاب علوم دينى پرداخت. در همين زمان با حضور در خدمت اعجوبه دوران، عالم ربانى و متأله قرآنى حضرت سيد موسى زرآبادى (متوفى سال 1353 قمرى) به تهذيب و تزكيه نفس مشغول گرديد.  
+
علامه حاج شیخ عبدالحسین لاهیجى نقل مى کند: از مرحوم الهیان شنیدم که فرمود: تمام هوى  و هوس‌ها را از خود دور کردم و هیچ آمالى در من وجود ندارد.  
  
استاد كه يكى از بنيانگذاران و استوانه هاى «مكتب تفكيك» بود، در پرورش ايشان و شيخ مجتبى قزوينى تلاش فراوان نمود. مكتب تربيتى سيد كه مكتب توأمان علم و عمل بود بر [[معرفت]] و شناخت بر اساس علوم قرآنى خالص و عمل بر طبق موازين دقيق شرعى تأكيد داشت. درباره تأثير اخلاق و كتب علمى و عملى او در پرورش و ساختن روحهاى بزرگ، همين بس كه شيخ على اكبر الهيان و شيخ مجتبى قزوينى تنكابنى از تربيت  يافتگان ايشان هستند. شيخ على اكبر الهيان در سال 1345 قمرى به رامسر مهاجرت و چندى در آن جا رحل اقامت انداخت. وى پس از مدتى درنگ در آن شهر به قزوين بازگشت و از آن پس هميشه در سفر بسر مى برد.
+
او با گذشته آمد و در آینده ماند. حال را شناخت و زمان را به بند کشید، وقت شناس بود و گوهرشناس، قدر گوهر جان را دانست و به بهاى گزاف فروخت. زنگار آینه جانش او را نفریفت تا آن که به اشک دیدگان آن را شست و در داد و ستدى کالاى جانش را در مقابل جاودانگى فروخت.
  
==ويژگي‌هاى اخلاقى علی اکبر==
+
زندگى خصوصى او سرشار از عشق و بینوایى بود. بینوایى اش تجملى پرکشش بود. این بینوایى تحمیلى نبود، خودخواسته بود، هر چه داشت در انبان مى کرد و به نیازمندان مى داد. لباس هاى کهنه اش تمیز بود، وصله اش را خود مى زد، ولى وصله مال امام علیه السلام را بر تن نمى مالید، حتى براى عروسى فرزندش، از آن همه دارایى که در اختیار داشت و خود را امانت دارش مى شمرد، چیزى برنداشت. مى گفت: بانکدار پول زیادى در میان دست و بالش است ولى پول و مال مردم، همیشه مى شمارد اما پول دیگران را.
  
با گذشته آمد و در آينده ماند. حال را شناخت و زمان را به بند كشيد، وقت شناس بود و گوهرشناس، قدر گوهر جان را دانست و به بهاى گزاف فروخت. زنگار آينه جانش او را نفريفت تا آن كه به اشك ديدگان آن را شست و در داد و ستدى كالاى جانش را در مقابل جاودانگى فروخت.
+
به شیوه اندیشمندان و فرهیختگان کم مى خفت، خوابى کوتاه و عمیق. شبگیر از بستر خواب بیرون مى جهید و رو به آسمان زمزمه مى کرد: «اِنّ فی خَلْقِ السّمواتِ وَ الْاَرض...» و همیشه در حالت سفر بود، گاه به [[مشهد]] مقدس مشرف مى گشت و بر خواهرزاده خود مرحوم شیخ مجتبى قزوینى وارد مى شد و گاه در حجره اى در مدرسه نواب اقامت مى گزید و به [[زیارت]] و [[عبادت]] مشغول مى شد و همواره در شهرهاى قزوین، رامسر، رشت، طالقان، تهران، آستانه و مشهد در تردد بود.  
  
زندگى خصوصى او سرشار از عشق و بينوايى بود. بينوايى اش تجملى پركشش بود. اين بينوايى تحميلى نبود، خودخواسته بود، هر چه داشت در انبان مى كرد و به نيازمندان مى داد، در حالى كه چيزى در خانه نداشت در ميان گونى هاى زغال، گونى پول را پرت مى كرد و بى توجه به دزدى شبگردان، آن ها را در امان خدا رها مى كرد. لباس هاى كهنه اش تميز بود، وصله اش را خود مى زد، ولى وصله مال امام علیه السلام را بر تن نمى ماليد حتى براى عروسى فرزندش، از آن همه دارايى كه در اختيار داشت و خود را امانت دارش مى شمرد، چيزى برنداشت. مى گفت: بانكدار پول زيادى در ميان دست و بالش است ولى پول و مال مردم، هميشه مى شمارد اما پول ديگران را.
+
در طول دوران زندگى هرگز دلبستگى به دنیا پیدا نکرد و هیچگاه خانه اى تهیه ننمود. با زندگى بسیار ساده و بى آلایش عمر را سپرى مى ساخت. با وجودى که هزاران تومان وجوهات به او داده مى شد با این حال هرگز در آن وجوه تصرف نمى نمود و در دوران زعامت آیت الله  العظمى [[آیت الله بروجردی|بروجردى]] هم وجوهات را به ایشان مى داد.
  
مانند همه پيرمردان و به شيوه انديشمندان و فرهيختگان كم مى خفت، خوابى كوتاه و عميق. شبگير از بستر خواب بيرون مى جهيد چون تيرى از چله رها، و چون شهابى سوزان و چون اخگرى فروزان. به ايوانى مى رفت از پشت طارمى ها سربلند مى كرد و رو به آسمان زمزمه مى كرد: «اِنّ في خَلْقِ السّمواتِ وَالْاَرض...» و هميشه در حالت سفر بود، گاه به [[مشهد]] مقدس مشرف مى گشت و بر خواهرزاده خود مرحوم شيخ مجتبى قزوينى وارد مى شد و گاه در حجره اى در مدرسه نواب اقامت مى گزيد و به [[زيارت]] و [[عبادت]] مشغول مى شد و همواره در شهرهاى قزوين، رامسر، رشت، طالقان، تهران، آستانه و مشهد در تردد بود.  
+
چون [[قرآن]] و نمازش تمام مى شد، نیازش آغاز مى شد، صبحانه اش را که کمى نان و پنیر و چاى بود مى خورد و پس از ناشتایى در باغ جانش اکنون براى شخم زدن در باغ خردش [[فلسفه]] مى خواند. سپس به کار مردم مى پرداخت. در بیشتر اوقات [[روزه]] مى گرفت، و هرگاه روزه نداشت ناهارش شباهت زیادى به چاشت داشت.  
  
وى هر جا مى رفت به تدريس و تربيت و تهذيب طلاب علوم دينى مى پرداخت. در طول دوران زندگى هرگز دلبستگى به دنيا پيدا نكرد و هيچگاه خانه اى تهيه ننمود. با زندگى بسيار ساده و بى آلايش عمر را سپرى مى ساخت. با وجودى كه هزاران تومان وجوهات به او داده مى شد با اين حال هرگز در آن وجوه تصرف نمى نمود و در دوران زعامت آيت الله  العظمى بروجردى هم وجوهات را به ايشان مى داد.
+
در مسافرت هایش بردبار و ملایم بود. کم حرف مى زد و حتى کمتر از آن موعظه مى کرد، و با این حال هیچ فضیلت را دور از دسترس مردم قرار نمى داد. گفتارش شیرین و سخن و کلامش دلچسب بود، در کلبه دهقانان و گالشان در طالقان و جواهر ده چنان بود که در خانه اعیان. مى توانست عالى ترین مضامین [[عرفان|عرفانى]] و قرآنى را با ساده ترین اصطلاحات عوامانه بیان کند، چون به همه زبان‌ها حرف مى زد و در همه جان‌ها نفوذ مى کرد. در هیچ چیز عجله نمى کرد جز در کار خیر.
  
هرگاه عباى سياه كهنه و تميز و عمامه سفيدى را كه كمى به زردى مى گراييد، مى پوشيد با آن گالش‌هايش از جنس لاستيك مردمانى گمان هاى ناروا در [[حق]] او مى بردند و به هدف آزارش سلامى به استهزا مى كردند و با پوزخندى بر او مى نگريستند، او تبسمى مى كرد كه شخص خودش را مى باخت و دست و پايش را جمع وجود مى كرد و در آن هنگام لحن كلامش و شيوه گفتارش دگرگون مى گشت. صامت را ناطق، خاموش را سخنگو، سخنگو را خاموش و صامت مى كرد.
+
ایشان چون استادش [[سید موسی زرآبادی قزوینی|سید موسى زرآبادى]] همیشه در مبارزه با ظلم و ستم پیش قدم بودند. از همین بابت یکبار مرحوم آقاى الهیان سخنى درباره [[شهید نواب صفوی|شهید نواب صفوى]] (م، ۱۳۳۴ ش) گفت که استاد محمدرضا حکیمى چنین نقل مى کند: «شیخ على اکبر الهیان از علماى بزرگ بود، اهل علوم باطنى و مشاهدات و کرامات، با عمرى در حدود ۷۰ سال و داراى پیکرى نحیف و تحلیل رفته از عبادات و ریاضات. یکبار از او شنیدم که مى گفت: اگر من نواب را حضورا دیده بودم، چه بسا جزو افراد و دسته او مى شدم و با این سخن اشاره مى کرد به اهمیت فوق العاده دفاع مسلحانه از [[دین|دین]] خدا در این روزگار».
  
چون [[قرآن]] و نمازش تمام مى شد، نيازش آغاز مى شد، صبحانه اش را كه كمى نان و پنير و چاى بود مى خورد و پس از ناشتايى در باغ جانش اكنون براى شخم زدن در باغ خردش [[فلسفه]] مى خواند. سپس به كار مردم مى پرداخت. در بيشتر اوقات [[روزه]] مى گرفت، و هرگاه روزه نداشت ناهارش شباهت زيادى به چاشت داشت. در ده نمى گشت، در بازار قدم نمى زد، ولى در بالاى تپه هاى اطراف به پياده روى مى پرداخت، هميشه تنها مى رفت.
+
==کرامات ایشان==
  
سر پايين انداخته و چشم فرو داده، خيره در زمين (يا شايد زمين جان) نه چنان كه از وقارش بكاهد. در مسافرت هايش بردبار و ملايم بود. كم حرف مى زد و حتى كمتر از آن موعظه مى كرد، و با اين حال هيچ فضيلت را دور از دسترس مردم قرار نمى داد. گفتارش شيرين و سخن و كلامش دلچسب بود، در كلبه دهقانان و گالشان در طالقان و جواهر ده چنان بود كه در خانه اعيان. مى توانست عالى ترين مضامين عرفانى و قرآنى را با ساده ترين اصطلاحات عوامانه بيان كند، چون به همه زبان‌ها حرف مى زد و در همه جان‌ها نفوذ مى كرد. طالقانى او را اهل طالقان مى دانست، لاهيجانى اهل لاهيجان، و قزوينى اهل قزوين. و براى توده مردم يكسان بود. در هيچ چيز عجله نمى كرد جز در كار خير.
+
علامه حاج شیخ عبدالحسین لاهیجى نقل می کند: حدود سال ۱۳۷۰ قمرى مرحوم الهیان یک شب تابستان با عده اى از ارادتمندان آن جناب در منزل ما بودند. آن شب در اتاق کک زیاد بود به حدى که همه را ناراحت مى کرد. یکى از دوستان ککى را با دست کشت. مرحوم الهیان متغیر شد و فرمود: چرا این حیوان را مى کشید؟ بگویید برود. لحظاتى نگذشت که تمام ککها از اتاق خارج شدند، و مدت ها در آن اتاق کک مشاهده نگردید.
  
ايشان چون استادش سيد موسى زرآبادى هيچگاه شانه از تكاليف سياسى و اجتماعى خالى نمى كردند و هميشه در مبارزه با ظلم و ستم در دو ميدان جهاد نفسانى و جهاد بيرونى پيش قدم بودند. از همين بابت يكبار مرحوم آقاى الهيان سخنى درباره نواب صفوى (شهيد 1334 ش) گفت كه استاد محمدرضا حكيمى چنين نقل مى كند: «شيخ على اكبر الهيان از علماى بزرگ بود، اهل علوم باطنى و مشاهدات و كرامات، با عمرى در حدود 70 سال و داراى پيكرى نحيف و تحليل رفته از عبادات و رياضات يكبار از او شنيدم كه مى گفت: اگر من نواب را حضورا ديده بودم، چه بسا جزو افراد و دسته او مى شدم و با اين سخن اشاره مى كرد به اهميت فوق العاده دفاع مسلحانه از دين خدا در اين روزگار».<ref> تفسير آفتاب، محمدرضا حكيمى، ص 234 و مكتب تفكيك، محمدرضا حكيمى، ص 265.</ref>
+
او از افراد بزرگ عصر و داراى روحى بسیار قوى بوده و دهها کرامت از ایشان نقل شده است که حکایت سخن گفتن گوشت گوسفند در سر سفره که به علت این که بر اثر خفگى مرده بود و صاحب خانه از آن اطلاع نداشت در حالى که نوکر از بیم ارباب واقعه را کتمان کرده تا توبیخ نگردد و مانند این ها هنوز در مناطق شمالى به ویژه در لاهیجان و رامسر نُقل مجالس است.
  
==كرامات ایشان==
+
علامه حاج شیخ عبدالحسین لاهیجى همچنین حکایت مى کند که مرحوم شیخ مجتبى قزوینى تنکابنى خراسانى (خواهرزاده مرحوم الهیان) برایم نقل نمود که: مرحوم الهیان به [[زیارت]] حضرت [[امام رضا علیه السلام|على  بن موسى]] علیه السلام مشرف گردید، و به منزل من وارد شد، موقع خواب برایش رختخواب گذاشتم و از اتاق خارج شدم، پس از چند ساعت جهت انجام کارى بدان اتاق رفتم، دیدم مرحوم الهیان نشسته و زانو را در بغل گرفته است. گفتم: آقادایى! فرش گذاشتم، چرا نمى خوابید؟ فرمود: پا را که براى خواب دراز کردم، متوجه شدم به طرف حضرت علیه السلام است به این طرف برگرداندم دیدم به سوى عکس آقاى [[آیت الله بروجردی|بروجردى]] است، که یک مرتبه شمایلش در مقابلم مجسم شد، لذا به احترام حضرت [[امام رضا]] علیه السلام و آقاى بروجردى که سید جلیل القدرى است این طور استراحت مى کنم. من فورى جاى او را تغییر دادم.
  
علامه حاج شيخ عبدالحسين لاهيجى ساكن لاهيجان نقل مى كند: از مرحوم الهيان شنيدم كه فرمود: تمام هوى  و هوس‌ها را از خود دور كردم و هيچ آمالى در من وجود ندارد. و نيز نقل نمود: حدود سال 1370 قمرى نامبرده يك شب تابستان با عده اى از ارادتمندان آن جناب در منزل ما بودند. آن شب در اتاق كك زياد بود به حدى كه همه را ناراحت مى كرد. يكى از دوستان ككى را با دست كشت. مرحوم الهيان متغير شد و فرمود: چرا اين حيوان را مى كشيد؟ بگوييد. برود - لحظاتى نگذشت كه تمام ككها از اتاق خارج شدند، و مدت ها در آن اتاق كك مشاهده نگرديد.
+
وقتى گروهى کولى آوازخوان و موسیقى دان با تار و چنگ، طبل و کرنا، با او در یک ماشینى به قصد رشت نشستند و به هدف آزردنش به نواختن غنایى پرداختند، به ملایمت و ملاطفت ابزار نواختن آن ها را گرفته و دستى بر آن ها کشیده، و به آن ها بازگردانید، کولیان خواستند چیزى بنوازند از هیچیک آوازى و نوازى برون نیامد که نیامد.
  
او ازافراد بزرگ عصر و داراى روحى بسيار قوى بوده و دهها كرامت از ايشان نقل شده است كه حكايت سخن گفتن گوشت گوسفند در سر سفره كه به علت اين كه بر اثر خفگى مرده بود و صاحب خانه از آن اطلاع نداشت در حالى كه نوكر از بيم ارباب واقعه را كتمان كرده تا توبيخ نگردد و مانند اين ها هنوز در مناطق شمالى به ويژه در لاهيجان و رامسر نُقل مجالس است.
+
==وفات ==
  
علامه حاج شيخ عبدالحسين لاهيجى همچنين حكايت مى كند كه مرحوم شيخ مجتبى قزوينى تنكابنى خراسانى (خواهرزاده مرحوم الهيان) برايم نقل نمود كه: مرحوم الهيان به [[زيارت]] حضرت على  بن موسى علیه السلام مشرف گرديد، و به منزل من وارد شد، موقع خواب برايش رختخواب گذاشتم و از اتاق خارج شدم، پس از چند ساعت جهت انجام كارى بدان اتاق رفتم، ديدم مرحوم الهيان نشسته و زانو را در بغل گرفته است.
+
مرحوم الهیان در اوایل زمستان ۱۳۳۹ خورشیدى بیمار شد و بیمارى ایشان شدت یافت و در بیمارستان دکتر هشترودى تهران بسترى گردید و در روز سه شنبه سیزدهم بهمن ماه ۱۳۳۹ خورشیدى (سال ۱۳۸۰ قمرى) بدرود حیات گفت. جنازه اش به [[قم]] حمل شد و مرحوم [[آیت الله بروجردی|آیت الله بروجردى]] بر ایشان [[نماز]] گذارد (و گویا این آخرین [[نماز میت]] ایشان بود که بجا آورد) و در قبرستان «وادى السلام خاکفرج» به خاک سپرده شد.
  
گفتم: آقادايى! فرش گذاشتم، چرا نمى خوابيد؟ فرمود: پا را كه براى خواب دراز كردم، متوجه شدم به طرف حضرت علیه السلام است به اين طرف برگرداندم ديدم به سوى عكس آقاى بروجردى است، كه يك مرتبه شمايلش در مقابلم مجسم شد، لذا به احترام حضرت [[امام رضا]] علیه السلام و آقاى بروجردى كه سيد جليل القدرى است اين طور استراحت مى كنم. من فورى جاى او را تغيير دادم.
+
شیخ محمدتقى نحوى که اکثر اوقات خدمت آن مرحوم مى رسید از قول یکى از اخیار [[تهران]] که در لحظات آخر حیات آن مرحوم نزدش حاضر بوده است نقل مى کند که چند لحظه قبل از وفات، ایشان به من فرمودند: زیر بغلم را بگیرید تا بنشینم. او را نشاندیم، متوجه شدیم آن مرحوم پاها را جمع کرده و مؤدب نشسته و به یک نقطه معینى نگاه مى کنند و لبان را تکان مى دهد، گویا با کسى صحبت مى کند، سپس پا را دراز نموده و خوابید و به رحمت ایزدى پیوست، در همین حال بوى عطرى بسیار عالى به مشام ما رسید.
  
وقتى گروهى كولى آوازخوان و موسيقى دان با تار و چنگ، طبل و كرنا، با او در يك ماشينى به قصد رشت نشستند و به هدف آزردنش به نواختن غنايى پرداختند، به ملايمت و ملاطفت ابزار نواختن آن ها را گرفته و دستى بر آن ها كشيده، و به آن ها بازگردانيد، كوليان خواستند چيزى بنوازند از هيچيك آوازى و نوازى برون نيامد كه نيامد.
+
==منابع==
 
 
==فرزندان ایشان==
 
 
 
شيخ على اكبر داراى دو فرزند يكى به نام محمد و ديگرى به نام حسن، كه هر دو دبير آموزش و پرورش تهران مى باشند البته حسن در سال 1402 هجرى قمرى در هنگام بازگشت از زيارت حضرت [[امام رضا]] علیه السلام در تصادفى دارفانى را وداع گفت.<ref>بزرگان رامسر، ص 105.</ref>
 
  
==وفات علی اکبر الهیان==
+
* خلیل رضا منصورى، [[ستارگان حرم (کتاب)|ستارگان حرم]]، جلد ۵.
 +
* تفسیر آفتاب، محمدرضا حکیمى، ص ۲۳۴.
  
مرحوم الهيان همان طور كه گذشت هميشه در سفر بود و در سال اخير بيشتر اوقات را در طالقان مى گذرانيد تا در اوايل زمستان 1339 خورشيدى بيمار شد و بيمارى ايشان شدت يافت<ref>شيخ مجتبى قزوينى تنكابنى خراسانى به سال 1318 ق در قزوين از مادرى صالحه تولد يافت. پدرش حجةالاسلام شيخ احمد تنكابنى نيز از عالمان بود.</ref> و در بيمارستان دكتر هشترودى تهران بسترى گرديد و در روز سه شنبه سيزدهم بهمن ماه 1339 خورشيدى سال 1380 قمرى بدرود حيات گفت جنازه اش به [[قم]] حمل شد و مرحوم آيت الله  العظمى بروجردى برايشان [[نماز]] گذارد (و گويا اين آخرين [[نماز ميت]] ايشان بود كه بجا آورد) و در قبرستان «وادى السلام خاكفرج» به خاك سپرده شد.
 
 
شيخ محمدتقى نحوى كه اكثر اوقات خدمت آن مرحوم مى رسيد از قول يكى از اخيار [[تهران]] كه در لحظات آخر حيات آن مرحوم نزدش حاضر بوده است نقل مى كند كه چند لحظه قبل از [[وفات]]، ايشان به من فرمودند: زير بغلم را بگيريد تا بنشينم. او را نشانديم، متوجه شديم آن مرحوم پاها را جمع كرده و مؤدب نشسته و به يك نقطه معينى نگاه مى كنند و لبان را تكان مى دهد، گويا با كسى صحبت مى كند، سپس پا را دراز نموده و خوابيد و به رحمت ايزدى پيوست، در همين حال بوى عطرى بسيار عالى به مشام ما رسيد.
 
 
==پانویس==
 
<references/>
 
 
==منابع==
 
خليل رضا منصورى , ستارگان حرم، جلد 5
 
 
[[رده: علمای قرن چهاردهم]]
 
[[رده: علمای قرن چهاردهم]]

نسخهٔ ‏۱۲ مهٔ ۲۰۲۰، ساعت ۰۵:۵۶

شیخ على اکبر الهیان (م، ۱۳۳۹ ش) از علمای بزرگ شیعه در قزوین است. وى هر جا مى رفت به تدریس و تربیت و تهذیب طلاب علوم دینى مى پرداخت. مرحوم الهیان هیچگاه شانه از تکالیف سیاسى و اجتماعى خالى نمى کرد و همیشه در مبارزه با ظلم و ستم در دو میدان جهاد نفسانى و جهاد بیرونى پیش قدم بود.

ولادت و خاندان

على اکبر الهیان، فرزند محمدتقى، حدود سال ۱۳۰۵ قمرى در قزوین متولد گردید. پدرش شیخ محمدتقى الهیان تنکابنى، دانشمندى عالیقدر و نویسنده اى فاضل بود. وى در سامرا چند سالى از محضر میرزاى بزرگ شیرازى و سید اسماعیل صدر مستفیض گردید و به درجه اجتهاد نایل آمد. شیخ محمدتقى در قزوین وجهه بسیار عالى کسب نمود و مرجع على الاطلاق آن سامان گردید. در مدت اقامت خود در قزوین به تربیت طلاب علوم دینى همت گماشت، و عده اى از علما در درس او حضور مى یافتند که این امر بر دامنه وسیع دانش او گواهى مى دهد. از وى کتاب‌هایى برجا مانده است که عبارتند از: «حاشیه بر نجاةالعباد»، «فوائدالعسکریه» در اصول فقه، «مصابیح» در فقه، حاشیه بر «عین الاصول» و تقریرات درس فقه و اصول میرزاى بزرگ شیرازى.

خاندان الهیان از علما و بزرگان مى باشند و هم اکنون در منطقه رامسر به ارشاد و راهنمایى مردم اشتغال دارند.

تحصیلات و اساتید

شیخ على اکبر الهیان دروس مقدمات ادبیات عرب و فارسى را قزوین در نزد پدر بزرگوار و دانشمندش آموخت و در محضر درس دیگر اساتید آن حوزه حضور یافت. وى در سال ۱۳۲۳ قمرى درست یک سال پس از رحلت پدر عازم تهران شد. او که مقدمات را در قزوین به خوبى به پایان برده بود در تهران نزد اساتید آن شهر سطوح عالى را فراگرفت و سپس براى ادامه تحصیل به نجف اشرف عزیمت نمود.

در ابتداى ورودش به معدن علم و فضیلت مدت کوتاهى را در محضر پربار مرحوم آخوند خراسانى صاحب «کفایةالاصول» زانوى شاگردى بر زمین زد و از فضل و دانش ایشان بهره جست. در همان زمان و پس از آن با حضور در حلقه درس آیت الله العظمى سید محمدکاظم طباطبایى یزدى و دیگر بزرگان آن عصر، شایستگى علمى اش را به ثبوت رسانید و به درجه اجتهاد نایل گردید.

شیخ على اکبر پس از بهره گیرى از حوزه نجف اشرف و علماى آن سامان و درک مقام اجتهاد در حدود سال ۱۳۳۵ قمرى به قزوین مراجعت نمود و در آن جا به تدریس و تربیت طلاب علوم دینى پرداخت. در همین زمان با حضور در خدمت اعجوبه دوران، عالم ربانى و متأله قرآنى حضرت سید موسى زرآبادى (متوفى سال ۱۳۵۳ قمرى) به تهذیب و تزکیه نفس مشغول گردید.

استاد زرآبادی که یکى از بنیانگذاران و استوانه هاى «مکتب تفکیک» بود، در پرورش ایشان و شیخ مجتبى قزوینى تلاش فراوان نمود. مکتب تربیتى سید که مکتب توأمان علم و عمل بود بر معرفت و شناخت بر اساس علوم قرآنى خالص و عمل بر طبق موازین دقیق شرعى تأکید داشت. شیخ على اکبر الهیان در سال ۱۳۴۵ قمرى به رامسر مهاجرت و چندى در آن جا رحل اقامت انداخت. وى پس از مدتى درنگ در آن شهر به قزوین بازگشت و از آن پس همیشه در سفر بسر مى برد.

ویژگی‌هاى اخلاقى

علامه حاج شیخ عبدالحسین لاهیجى نقل مى کند: از مرحوم الهیان شنیدم که فرمود: تمام هوى و هوس‌ها را از خود دور کردم و هیچ آمالى در من وجود ندارد.

او با گذشته آمد و در آینده ماند. حال را شناخت و زمان را به بند کشید، وقت شناس بود و گوهرشناس، قدر گوهر جان را دانست و به بهاى گزاف فروخت. زنگار آینه جانش او را نفریفت تا آن که به اشک دیدگان آن را شست و در داد و ستدى کالاى جانش را در مقابل جاودانگى فروخت.

زندگى خصوصى او سرشار از عشق و بینوایى بود. بینوایى اش تجملى پرکشش بود. این بینوایى تحمیلى نبود، خودخواسته بود، هر چه داشت در انبان مى کرد و به نیازمندان مى داد. لباس هاى کهنه اش تمیز بود، وصله اش را خود مى زد، ولى وصله مال امام علیه السلام را بر تن نمى مالید، حتى براى عروسى فرزندش، از آن همه دارایى که در اختیار داشت و خود را امانت دارش مى شمرد، چیزى برنداشت. مى گفت: بانکدار پول زیادى در میان دست و بالش است ولى پول و مال مردم، همیشه مى شمارد اما پول دیگران را.

به شیوه اندیشمندان و فرهیختگان کم مى خفت، خوابى کوتاه و عمیق. شبگیر از بستر خواب بیرون مى جهید و رو به آسمان زمزمه مى کرد: «اِنّ فی خَلْقِ السّمواتِ وَ الْاَرض...» و همیشه در حالت سفر بود، گاه به مشهد مقدس مشرف مى گشت و بر خواهرزاده خود مرحوم شیخ مجتبى قزوینى وارد مى شد و گاه در حجره اى در مدرسه نواب اقامت مى گزید و به زیارت و عبادت مشغول مى شد و همواره در شهرهاى قزوین، رامسر، رشت، طالقان، تهران، آستانه و مشهد در تردد بود.

در طول دوران زندگى هرگز دلبستگى به دنیا پیدا نکرد و هیچگاه خانه اى تهیه ننمود. با زندگى بسیار ساده و بى آلایش عمر را سپرى مى ساخت. با وجودى که هزاران تومان وجوهات به او داده مى شد با این حال هرگز در آن وجوه تصرف نمى نمود و در دوران زعامت آیت الله العظمى بروجردى هم وجوهات را به ایشان مى داد.

چون قرآن و نمازش تمام مى شد، نیازش آغاز مى شد، صبحانه اش را که کمى نان و پنیر و چاى بود مى خورد و پس از ناشتایى در باغ جانش اکنون براى شخم زدن در باغ خردش فلسفه مى خواند. سپس به کار مردم مى پرداخت. در بیشتر اوقات روزه مى گرفت، و هرگاه روزه نداشت ناهارش شباهت زیادى به چاشت داشت.

در مسافرت هایش بردبار و ملایم بود. کم حرف مى زد و حتى کمتر از آن موعظه مى کرد، و با این حال هیچ فضیلت را دور از دسترس مردم قرار نمى داد. گفتارش شیرین و سخن و کلامش دلچسب بود، در کلبه دهقانان و گالشان در طالقان و جواهر ده چنان بود که در خانه اعیان. مى توانست عالى ترین مضامین عرفانى و قرآنى را با ساده ترین اصطلاحات عوامانه بیان کند، چون به همه زبان‌ها حرف مى زد و در همه جان‌ها نفوذ مى کرد. در هیچ چیز عجله نمى کرد جز در کار خیر.

ایشان چون استادش سید موسى زرآبادى همیشه در مبارزه با ظلم و ستم پیش قدم بودند. از همین بابت یکبار مرحوم آقاى الهیان سخنى درباره شهید نواب صفوى (م، ۱۳۳۴ ش) گفت که استاد محمدرضا حکیمى چنین نقل مى کند: «شیخ على اکبر الهیان از علماى بزرگ بود، اهل علوم باطنى و مشاهدات و کرامات، با عمرى در حدود ۷۰ سال و داراى پیکرى نحیف و تحلیل رفته از عبادات و ریاضات. یکبار از او شنیدم که مى گفت: اگر من نواب را حضورا دیده بودم، چه بسا جزو افراد و دسته او مى شدم و با این سخن اشاره مى کرد به اهمیت فوق العاده دفاع مسلحانه از دین خدا در این روزگار».

کرامات ایشان

علامه حاج شیخ عبدالحسین لاهیجى نقل می کند: حدود سال ۱۳۷۰ قمرى مرحوم الهیان یک شب تابستان با عده اى از ارادتمندان آن جناب در منزل ما بودند. آن شب در اتاق کک زیاد بود به حدى که همه را ناراحت مى کرد. یکى از دوستان ککى را با دست کشت. مرحوم الهیان متغیر شد و فرمود: چرا این حیوان را مى کشید؟ بگویید برود. لحظاتى نگذشت که تمام ککها از اتاق خارج شدند، و مدت ها در آن اتاق کک مشاهده نگردید.

او از افراد بزرگ عصر و داراى روحى بسیار قوى بوده و دهها کرامت از ایشان نقل شده است که حکایت سخن گفتن گوشت گوسفند در سر سفره که به علت این که بر اثر خفگى مرده بود و صاحب خانه از آن اطلاع نداشت در حالى که نوکر از بیم ارباب واقعه را کتمان کرده تا توبیخ نگردد و مانند این ها هنوز در مناطق شمالى به ویژه در لاهیجان و رامسر نُقل مجالس است.

علامه حاج شیخ عبدالحسین لاهیجى همچنین حکایت مى کند که مرحوم شیخ مجتبى قزوینى تنکابنى خراسانى (خواهرزاده مرحوم الهیان) برایم نقل نمود که: مرحوم الهیان به زیارت حضرت على بن موسى علیه السلام مشرف گردید، و به منزل من وارد شد، موقع خواب برایش رختخواب گذاشتم و از اتاق خارج شدم، پس از چند ساعت جهت انجام کارى بدان اتاق رفتم، دیدم مرحوم الهیان نشسته و زانو را در بغل گرفته است. گفتم: آقادایى! فرش گذاشتم، چرا نمى خوابید؟ فرمود: پا را که براى خواب دراز کردم، متوجه شدم به طرف حضرت علیه السلام است به این طرف برگرداندم دیدم به سوى عکس آقاى بروجردى است، که یک مرتبه شمایلش در مقابلم مجسم شد، لذا به احترام حضرت امام رضا علیه السلام و آقاى بروجردى که سید جلیل القدرى است این طور استراحت مى کنم. من فورى جاى او را تغییر دادم.

وقتى گروهى کولى آوازخوان و موسیقى دان با تار و چنگ، طبل و کرنا، با او در یک ماشینى به قصد رشت نشستند و به هدف آزردنش به نواختن غنایى پرداختند، به ملایمت و ملاطفت ابزار نواختن آن ها را گرفته و دستى بر آن ها کشیده، و به آن ها بازگردانید، کولیان خواستند چیزى بنوازند از هیچیک آوازى و نوازى برون نیامد که نیامد.

وفات

مرحوم الهیان در اوایل زمستان ۱۳۳۹ خورشیدى بیمار شد و بیمارى ایشان شدت یافت و در بیمارستان دکتر هشترودى تهران بسترى گردید و در روز سه شنبه سیزدهم بهمن ماه ۱۳۳۹ خورشیدى (سال ۱۳۸۰ قمرى) بدرود حیات گفت. جنازه اش به قم حمل شد و مرحوم آیت الله بروجردى بر ایشان نماز گذارد (و گویا این آخرین نماز میت ایشان بود که بجا آورد) و در قبرستان «وادى السلام خاکفرج» به خاک سپرده شد.

شیخ محمدتقى نحوى که اکثر اوقات خدمت آن مرحوم مى رسید از قول یکى از اخیار تهران که در لحظات آخر حیات آن مرحوم نزدش حاضر بوده است نقل مى کند که چند لحظه قبل از وفات، ایشان به من فرمودند: زیر بغلم را بگیرید تا بنشینم. او را نشاندیم، متوجه شدیم آن مرحوم پاها را جمع کرده و مؤدب نشسته و به یک نقطه معینى نگاه مى کنند و لبان را تکان مى دهد، گویا با کسى صحبت مى کند، سپس پا را دراز نموده و خوابید و به رحمت ایزدى پیوست، در همین حال بوى عطرى بسیار عالى به مشام ما رسید.

منابع

  • خلیل رضا منصورى، ستارگان حرم، جلد ۵.
  • تفسیر آفتاب، محمدرضا حکیمى، ص ۲۳۴.