عبدالرحمن جامی

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو

«نورالدین عبدالرحمن جامی» (817-898 ق)، متخلص به «جامی» و ملقب به «خاتم الشعرا»، شاعر، ادیب، موسیقی‌دان، منجم و صوفی نامدار فارسی زبان در قرن ۹ قمری است. از جامی بیش از چهل تألیف در موضوعات مختلف به جای مانده است که معروفترین آن «مثنوی هفت اورنگ» است.

زندگی‌نامه

نورالدین عبدالرحمن بن احمد جامی به سال 817 در خرجرد (يا خرگرد) جام از نواحى هرات از توابع خراسان قدیم چشم به جهان گشود. از طرف پدر نسبش به محمد بن حسن شیبانی، فقیه معروف حنفی قرن دوم، می‌رسد. وى در حدود سیزده سالگی همراه پدر خود به هرات رفت و در آنجا شروع به كسب علوم دينى و ادبى كرد و در طى چند سال در علوم نقلى و عقلى متبحر شد. سپس به سیر و سلوک مشغول و از بزرگان طریقت شد.

صفى‌الدين على در «رشحات عين الحيات»، يكى از کتاب‌هاى معتبر در شرح حال جامى، نقل مى‌كند كه در جوانى حتى در علم نجوم با بزرگان نامدار عصر خود مثل قاضى‌زاده رومى همپايه شد. در مورد تبحر جامى در هيأت و نجوم، عبدالغفور لارى راجع به على قوشچى (م، 879)، كه خود از بزرگان متأخر علم نجوم و مأمور تشكيل رصدخانه الغ‌بيگ در سمرقند بود، چنين مى‌نويسد: مدتى قوشچى را «مسئله‌اى مشكل بوده است در علم هيأت...و از هيچ محل مشكل وى حل نمى‌گشته، تا آنكه اتفاقا به شرف صحبت حضرت ايشان (يعنى جامى) رسيده است و از ايشان استفسار نموده، و ايشان حل مشكل وى كرده است».

لارى قدرت قوه عقلى و تعمق جامى در علوم متعدد را معلول انتساب او به طريقه صوفيه نقشبندیه مى‌داند، كه آن «ممد تعقل و مقوى قوت مدرکه» او بوده است. شك نيست كه براى درك مقام علمى و شعرى جامى فهم اين نسبت در درجه اول اهميت است. رابطه جامى با طريقه نقشبندیه يا «طريقه خواجگان» را عبدالغفور لارى به تفصيل شرح داده است، و تذكره او در اين مورد از جمله منابع موثق به شمار مى‌رود، زيرا وى خود مريد و شاگرد بلافصل جامى بوده و بنابر اين به آداب و شيوه سير و سلوك اين طريقه كاملا وارد بوده است.

استاد معنوى و مرشد جامى، سعد‌الدين كاشغرى (م، 860) بوده، كه با دو واسطه مريد مؤسس طريقه نقشبندى خواجه بهاء‌الدين محمد بن محمد نقشبند بخارى (م، 791) بوده است. به قول لارى، جامى ابتدا خواجه سعد‌الدين را در واقعه‌اى ديده بوده و سپس به خدمت او رسيده و به فقر مشرف شده است. هنگامى كه جامى به صحبت خواجه رسيده او گفته بوده است، «شاهبازى به چنگ ما افتاده». اين مى‌رساند كه در همان بدايت كار استعداد معنوى جامى در نظر حقيقت بين خواجه كاملا مشهود بوده است.

در كتاب جامى از «استادان معنوى جامى» سخن رفته است‌؛ او در طول عمر خود نسبت به دو نفر از بزرگان مشايخ نقشبندى ارادت تمام داشته است. يكى از آنان خواجه سعد‌الدين است، و ديگرى خواجه نصير‌الدين عبيدالله -معروف به خواجه احرار (م، 895)- كه جامى به اسم او مثنوى «تحفة الاحرار» را سروده است و همه جا از او به عنوان استاد و «مخدوم» خود ياد مى‌كند.

آثار جامى در عرفان نظرى ثمره رابطه او با تصوف است، زيرا بدون آن رابطه او نمى‌توانست كتبى مانند لوامع و لوايح را با آن وضوح و زيبائى و سلاست نثر بنويسد. برخوردارى از فيض و بركت معنوى جامى به استفاده از آثار او منحصر نبود. از مرشد خود اجازه بيعت و دستگيرى نيز داشت، و يا به قول متصوفه ايران به عنوان «شيخ» از طرف قطب تعيين شده بود.

نورالدین عبدالرجمان جامی، سرانجام در  ۲۷ آبان ۸۷۱ شمسی (۱۷ محرم ۸۹۸ ق) در سن ۸۱ سالگی در شهر هرات درگذشت. سلطان حسین بایقرا، امیرعلی شیرنوائی و امرا و عامه مردم هرات در تشییع جنازه و مجالس سوگ او شرکت کردند و وی را نزدیک مزار شیخ سعدالدین کاشغری به خاک سپردند. آرامگاه او در حال حاضر در شمال غربی شهر هرات در افغانستان واقع شده و زیارتگاه عام و خاص است.

عقاید و ویژگی‌ها

جامی پیرو مذهب اهل سنّت و در فروع فقهی حنفی مذهب بود. تمایل او به سلسله نقشبندیه هم از خلال همین نگرش توجیه شدنی است.[۱]

برخی محققان امروزی بر آن‌اند که او در طرفداری از اهل سنّت متعصب بوده و با دیگر مذاهب اسلامی، به ویژه تشیع، چندان مدارا نکرده است.[۲] اما این عقیده درست نیست چون جامی در آثار خود نه تنها با خاندان پیامبر اکرم علیهم السلام خصومتی نشان نداده بلکه راه و روش خاندان رسول را تأیید کرده است. یکی دو نمونه درخشان آن‌ها در شعر عربیِ «سلامٌ علی آل طه و یس» در منقبت امام هشتم و ترجمه منظوم فارسی قصیده معروف فرزدق در معرفی امام چهارم در برابر هشام بن عبدالملک، دیده می‌شود. نهایتاً می‌توان گفت که جامی در برخورد با برخی حوادث عصر و دسته بندی‌های سیاسی و مذهبی، چنان که باید، پخته عمل نکرده است.[۳]

هوش سرشار، حافظه قوی، وارستگی، عزت نفس، ساده زیستی، خیرخواهی، ظرافت طبع و بذله گویی از صفات برجسته جامی بود.[۴] وی، بر خلاف صوفیه دیگر، با طبقات گوناگون مردم نشست و برخاست می‌کرد، هرچند به تنهایی نیز بسیار خو کرده بود و حتی از هم نشینی با مشایخ خانقاهی اجتناب می‌نمود. خود او بار‌ها به نظم و نثر به این گرایش اشاره کرده است. گوشه نشینی جامی با کسب دانش همراه بود و پدید آوردن ده‌ها اثر را در پی داشت.

او سرمایه خود را صرف ساختن مسجد و مدرسه و خانقاه، تأمین رفاه شاگردان، نشر فرهنگ، کمک به نیازمندان و رفع نیازهای خانقاه‌ها می‌کرد.[۵]

ادوارد گرانویل براون در «تاریخ ادبی ایران»، در مورد جامى معتقد است: «هيچ استاد سخن و گوينده فارسى زبان در تنوع موضوع و تفنن به فنون مختلفه به پايه كمال او نمى‌رسد، و اعجاب و تحسين معاصران وى نسبت به قريحه فروزان او بجا و سلطنت او در ملك سخن بسزاست».

آثار و تألیفات

در تقسيم بندى آثار جامى به سه بخش عمده توجه مى‌شود: اول ادبيات به معنى متداول لفظ (يعنى شعر و انشاء و نثرهاى ادبى)؛ دوم علوم نقلى (قرآن، حديث، سيره، فقه، تصوف، علوم زبان)؛ سوم علوم عقلى (موسيقى، عرفان و حكمت).

ادبيات:

  1. بهارستان، كتابى است به اسلوب گلستان سعدى.
  2. منشآت يا رقعات يا انشاء، نامه‌هائى كه جامى به اشخاص مختلف نوشته است. بعضى از آنها شامل نكته‌هاى نظرى عرفانى نيز هست.
  3. مثنوى هفت اورنگ، شامل هفت مثنوی: سلسلة الذهب، سلامان و ابسال، تحفة الاحرار، سبحة الابرار، يوسف و زليخا، ليلى و مجنون، خردنامه اسكندرى.

علوم نقلى:

  1. تفسير قرآن تا آيه «و إيّاى فارهبون» (سوره بقره، آيه 38). ظاهرا رساله كوتاهى است به عربى.
  2. اربعين يا ترجمه چهل حديث. احاديث به رباعيهاى فارسى ترجمه شده است.
  3. شواهد النبوة، سيره نبوى و نيز شامل شرح حال تابعين تا صدر اول صوفيه است.
  4. نفحات الانس، شرح حال 606 تن از صوفيه بزرگ اسلام.
  5. مناقب شيخ‌الاسلام خواجه عبدالله الانصارى.
  6. مناقب مولوى.
  7. اعتقاد نامه يا عقايد، اين مثنوى كوتاه بيانى است از اصول اسلامى كه با وحدت وجود شروع مى‌شود و با درجات بهشت به آخر مى‌رسد.
  8. رساله مناسك يا اركان حج، رساله فقهى است در بيان مناسك حج و زيارت اماكن مقدسه در حجاز طبق مذاهب اربعه سنى.
  9. رساله طريق صوفيان، رساله در طريق خواجگان، رساله پاس انفاس، رساله طريق توجه خواجه‌ها، رساله در شرايط ذكر، رساله در طريق نقشبندیه، رساله سررشته، نوريه، نقشبندیه.
  10. رساله لا اله الا الله يا رساله تهليليه، در شرح معنی «لا اله الا الله» و اهميت ذكر آن و كلمه «محمد رسول‌الله».
  11. صرف فارسى منظوم و منثور. رساله‌اى درباره صرف عربى به زبان فارسى است.
  12. فوائد الضيائية فى شرح الكافية، يكى از کتاب‌هاى معتبر نحو عربى است كه هنوز كتاب درسى است.
  13. تجنيس اللغات يا تجنيس الخط، منظومه ايست كه در آن راجع به لغات عربى كه به آسانى تصحيف مى‌شود بحث مى‌شود.
  14. رساله در قافيه يا مختصر وافى فى علم قوافى يا الرسالة الوافية فى علم القافية.
  15. رساله در عروض.
  16. رساله كبير در معما موسوم به حليه حلل، منتخب و تحريرى است از كتاب حلل مطرز در معما و لغز از شريف‌الدين على يزدى.
  17. رساله متوسط در معما، يا طبق بعضى از نسخه‌هاى خطى، مختصرى در بيان قواعد معما.
  18. رساله صغير در معما.
  19. ساله منظومه اصغر در معما.

علوم عقلى:

  1. رساله در موسيقى، رساله‌اى است فنى درباره دستگاهها و مايه‌هاى موسيقى كه حاوى جداول توضيحى نيز هست.
  2. نقد النصوص فى شرح نقش الفصوص، اولين اثر عرفانى جامى و اساس تحقيقات بعدى اوست.
  3. شرح رباعيات، جامى اين كتاب را در شرح رباعياتى از خود، كه فهم پاره‌اى از اشارات آنها براى برخى مشكل بوده، نوشته است. در اين كتاب جامى به بحثهاى مشكل عرفانى مى‌پردازد.
  4. لوايح، از کتاب‌هاى بسيار مهم و مبتكرانه جامى است كه در آن موضوعات اصلى مكتب شيخ اكبر به صورت منقح و به نثر فارسى فصيح و روان تحرير شده است.
  5. لوامح يا شرح قصيده ميميه ابن فارض، شرح قصيده خمريه معروف ابن فارض است، با مقدمه‌اى سى صفحه‌اى در بيان مراحل وجود و حقيقت محبت.
  6. اشعة اللمعات، شرح لمعات است. اصل اين كتاب يعنى لمعات را فخر‌الدين عراقى پس از حضور در مجلس درس صدرالدين قونيوى نوشته و جامى به شرح آن پرداخته است. اين كتاب از آثار بسيار مهم جامى در عرفان نظرى است، و مخصوصاً مقدمه آن شامل فوايد بسيار است.
  7. رساله تحقيق مذهب صوفى و متكلم و حكيم يا الدرة الفاخرة، مقايسه‌ايست بين آراى متكلمين اشعرى و حكماء و صوفيه.
  8. شرح فصوص الحكم، آخرين اثر مهم عرفانى جامى است.

منابع

  • ذبیح اللّه صفا، تاریخ ادبیات در ایران، ج۴، ص۳۵۴.
  • ادوارد گرانویل براون، تاریخ ادبی ایران، ج۳، ص۷۵۶ـ۷۵۷، از سعدی تا جامی، ترجمه و حواشی علی اصغر حکمت.
  • عبدالواسع بن جمال الدین نظامی باخرزی، مقامات جامی: گوشه‌هایی از تاریخ فرهنگی و اجتماعی خراسان در عصر تیموریان، ج۱، ص۱۳.
  • عبدالرحمان بن احمد جامی، بهارستان، ج۱، ص۹.
  • عبدالحسین زرین کوب، با کاروان حُلّه: مجموعه نقد ادبی، ج۱، ص۲۸۸.